کپی شد
دورۀ هشتم فقه شیعه
دوره هشتم فقه شیعه از زمان ظهور وحید بهبهانی (1186ق) تا زمان ظهور شیخ انصاری و مرجعیت او در سال 1266قمری می باشد.[1] این دوره، عصر تجدید حیات اجتهاد و اعتدال و تکامل آن میباشد. هر چند در عصر رواج اخبارىگرى، جمعى از علماى اصولى نیز به تلاش خویش ادامه مىدادند، ولى تفکر اخبارى به گونهاى سیطره داشت، که اجازۀ نفوذ و رشد افکار مجتهدان اصولى را نمىداد.
در اواخر سلطۀ اخباریها، که دانشمندان آنان راه اعتدال را در پیش گرفته بودند، عالم محقّق و دانشمند ژرفاندیش، علّامه وحید بهبهانى (م 1206ق) در برابر تفکر اخبارىگرى برخاست. وى از نجف اشرف به مرکز اخباری ها، کربلا رفت که زعامت آنان را مرحوم شیخ یوسف بحرانى نویسنده کتاب الحدائق الناضرة بر عهده داشت.
محقّق بهبهانى، مبانى اخباریان را نقد کرد و به تقویت مبانى مجتهدان اصولى پرداخت. سرزمین عراق -مخصوصاً کربلا و نجف- که مرکز اخباریها بود، با نهضت فکرى و علمى محقّق بهبهانى از وجود چنین افرادى خالى شد.[2] اجمالى از مهمترین پاسخهاى دقیق و علمى علّامۀ بهبهانى به مبانى اخباریان چنین بود:
1. اخباریان معتقد بودند که عمل به ظواهر قرآن تفسیر به رأى است (مگر آیاتى که توسط معصومان تفسیر شده باشد) از این رو، مشمول روایات ناهیه از تفسیر به رأى مىشود.
محقّق بهبهانى پاسخ داد که تمسّک به ظواهر قرآن، پس از فحص از مخصّص، مقیّد، ناسخ و مانند آن که از معصومان وارد شده باشد در حقیقت عمل به قرآن است و از قسم تدبّر در قرآن به شمار مىآید و این مسئله با تفسیر به رأى تفاوت فراوانى دارد؛ زیرا ظواهر الفاظ در عرف متشرّعه حجّت است.[3]
2. اخباریان فقط کتاب و سنّت را در استنباط احکام حجّت مىدانستند و معتقد بودند که «عقل» هیچ نقشى در استنباط احکام شرعى ندارد؛ زیرا در روایات آمده است که نمىشود دین خدا را با عقول بشرى فهمید.
محقّق بهبهانى در این زمینه، رسالهاى در حسن و قبح عقلى نوشت و در آن حجیت عقل را در مستقلّات عقلى به اثبات رسانید و روشن ساخت که آنگونه روایات، در واقع اشاره به احکام ظنّى عقل از راههایى؛ چون قیاس و استحسان و … دارد و گرنه در احکام قطعى عقل که هیچ فطرت درستى در حجیت آن شک ندارد، حکم عقل حجّت است؛ مانند «قبح عقاب بلا بیان» و یا «اشتغال یقینى نیاز به فراغ و برائت یقینى دارد» و نظیر آن و در روایات معصومان بر حجیت عقل تأکید شده است.[4]
3. اخباریها «اجماع» را در مسیر استنباط احکام، حجّت نمىدانستند و معتقد بودند اجماع در میان عالمان اهل سنّت، دلیل شمرده مىشود، نه در اعتقاد عالمان امامیه.
محقّق بهبهانى روشن ساخت که «اجماع» میان ما و عالمان اهل سنّت اشتراک لفظى دارد؛ زیرا اجماعى که ما معتقد به حجیت آن هستیم، با اجماعى که اهل سنّت بدان معتقدند، تفاوت جوهرى دارد. اهل سنّت اجماع را فىنفسه حجت مىدانند، ولى فقهاى اهل بیت (علیهم السلام) معتقدند که اجماع، طریقى است براى تحصیل قول و نظر معصوم (علیه السلام). شرایط تحصیل نظر معصوم به وسیلۀ اجماع در علم اصول توضیح داده شده است.[5]
4. اخباریها معتقد بودند که همۀ احادیث وارده از معصومان در کتب معروف و معتبر؛ مانند کتب اربعه، قطعى است و براى بررسى اسناد آنها، نیازى به علم رجال نداریم.
محقّق بهبهانى این مبنا را نیز ردّ کرد و در رسالۀ «الاجتهاد و الاخبار» خود، نیاز به علم رجال را اثبات کرد. افزون بر این، وى با ابتکاراتى در علم اصول، فصل تازهاى را نیز در این علم گشود و سبب رشد و بالندگى آن گردید.[6]
[1]. اسلامی، رضا، مدخل علم فقه، ص 349.
[2]. مکارم شيرازى، ناصر، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 122.
[3]. همان.
[4]. همان، ص 122 و 123.
[5]. همان، ص 123.
[6]. ر.ک: سبحانى، جعفر، موسوعة طبقات الفقهاء، ج 13، ص 531؛ امين عاملى، سيد محسن، اعيان الشيعة، ج 9، ص 182.