کپی شد
دورۀ ششم فقه اهل سنت
عصر بيدارى و احياى مجدّد باب اجتهاد
هر چند شروع حرکت جديد فقهى از ابتداى قرن سيزدهم و با انتشار مجلۀ الأحکام آغاز شد، ولى ساليان طولانى مجامع فقهى و مجالس افتاء، در محدوده مذهب حنفى- که مذهب رسمى دولت عثمانى بود- فتوا صادر مىکردند؛ تا آن که جمعى از مصلحان و انديشمندان، اين حصر را شکستند و براى امر قانونگذارى اسلامى، از همه مذاهب استفاده کردند.
نخستين کسى که چنين تلاشى را آغاز کرد -به گفتۀ برخى از انديشمندان- «سيّد جمال الدّين اسدآبادى»[1] بود. تلاش وى آن بود که فقه را از منابع اصلى و نخستين خود برگيرد و با جمود بر مذهبى معين مبارزه کند. وى پايهگذار نهضت فکرى تازهاى در شرق گرديد و با تلاش هاى او قرن چهاردهم به عصر بيدارى مسلمانان مبدّل گشت.
پس از سيّد جمال، تلاش هاى وى توسّط شاگرد برجستۀ او، «شيخ محمّد عبده»[2] پىگيرى شد. آنها فقه را از تقيّد به مذهب خاص آزاد کردند و در اواخر سال 1914 ميلادى، انجمنی از علما و دانشمندان در مصر، گرد هم آمدند که اعضاى آن از مُفتى «الأزهر»[3]، برخى از بزرگان دستگاه قضايى و استادان دانشگاههاى حقوق و علوم قضايى تشکيل مىشد. آنان قوانين احوال شخصيّه را با استفاده از مذاهب چهارگانه نوشتند. اين انجمن به سبب مخالفت جمع ديگرى از علما، پس از مدتى منحل شد؛ ولى اصلاح طلبى -که نياز روز جامعه اسلامى بود- در ميان مسلمانان شدّت گرفت و بار ديگر اصلاح قوانين با استفاده از تمامى مذاهب اربعه آغاز شد.
گام بعدى این بود که در قانونگذارى بتوان به جز از مذاهب اربعه نيز استفاده کرد و همین طور هم شد و در واقع، آخرين قدمها براى آزادسازى فقه از انحصار در چهار مذهب برداشته شد.
در دسامبر 1936 ميلادى، هيأت وزيران مصر موافقت کرد که قانون فقه با استفاده از فقه اسلامى -بدون تقيّد به مذهب خاص- تدوين شود.[4]
در اين نهضت جديد، انديشمندان بر اين اعتقادند که آراى فقها و صحابه و پس از آن تابعين، همان اعتبار و ارزش را دارد که آراى ابو حنيفه و مالک و شافعى و احمد بن حنبل دارد؛ بنابراين، هيچ ضرورتى ندارد که همه، به فتواى يک مجتهد عمل کنيم؛ بلکه ممکن است از فتاواى مجتهدان مختلف -از صحابه و تابعين- هر کدام که با نياز زمان سازگارتر است استفاده کنيم.[5]
ويژگىهاى دورۀ ششم:
اين دوره داراى دو ويژگى مهم است:
1. شروع نهضت اصلاح طلبى در ارتباط با فقه اسلامى و خروج اجتهاد از انحصار فقه حنفى و بهرهگيرى از ساير مذاهب.
2. گسترش نهضت اصلاح طلبى و استفاده از آراى همه فقها و مجتهدان مذاهب اسلامى و وضع قوانين، بر اساس بهترين آرا و سازگارترين فتواها با مقتضيات و نيازهاى زمان.
[1]. در این که سید جمال الدّین اسدآبادى، اهل کدام کشور و داراى چه مذهبى است، میان شرححالنویسان اختلاف نظر است، عمدۀ نویسندگان اهل سنّت وى را افغانى و داراى مذهب حنفى مىدانند (ر.ک: دائرة معارف القرن العشرین، ج 3، ص 163؛ دائرة المعارف الاسلامیه، ج 7، ص 95)، ولى به نظر جمعى از محقّقان، شهر اسدآباد از شهرهاى استان همدان در ایران زادگاه او است. هم اکنون نیز در اسدآباد همدان منزلى که وى در آن جا متولّد شده موجود و شناخته شده است و اقوام و خویشان وى نیز در ایران و برخى در همان اسدآباد زندگى مىکنند. از نظر مذهب نیز جعفرى است؛ گرچه براى هدف بزرگ تر که همان بیدارى مسلمین و کاستن از حساسیتها بود، در کشورهاى اهل سنّت، خود را حنفى معرّفى مىکرد. همان گونه که به دو دلیل عمده خویش را افغانى مىنامید: نخست آن که: افغانستان در صحنۀ ارتباطات بین المللى، کشورى مستقل و فعّال و برخوردار از سفارت خانه و کنسولگرى در دیگر کشورها نبود، از این رو سید جمال از تعقیب مأموران کشور خود در امان بود؛ ولى اگر خویش را ایرانى مىنامید به راحتى توسّط مأموران و سفارت خانههاى ایران کنترل و تحت تعقیب قرار مىگرفت. دیگر آن که: چون در آن زمان نسبت به عالمان ایرانى حسّاسیتى در دنیاى اسلام وجود داشت؛ لذا خود را افغانى نامید (ر.ک: اعیان الشیعة، ج 4، ص 213- 206؛ بیدارگران اقالیم قبله، اثر محمّد رضا حکیمى، ص 81- 69)، دائرة المعارف فقه مقارن، ص 149.
[2]. «محمدعبده»، متفکر، متکلم، مصلح و مفتی الأزهر مصر، از برجسته ترین نو اندیشان و إحیاگران اندیشه دینی و اصلاح طلبان اجتماعی در جهان اسلام و به ویژه در جامعه عرب محسوب می گردد. وی از شاگردان برجسته سید جمالالدین اسد آبادی است… اصلاح گرایی در نظام اعتقادی و اجتماعی، نو اندیشی و عشق به آزادی را از او الهام گرفت… محمدعبده برخلاف تفکر رایج اهل سنت در پیروی از یکی از ائمه اربعه مذاهب اهل سنت، به اجتهاد و استنباط از منابع شریعت (کتاب و سنت) تأکید کرد و از تقلید ائمه اربعه دوری جست. از دیدگاه وی، مذاهب اسلامی تنها روشها و راههایی برای اجتهاد و استنباط احکام از منابع شریعت است و ائمه اربعه مذاهب با توجه به نیازهای زمان خود در قالب این روشها به استنباط احکام دست یازیدند و حتی خودشان مدعی لزوم پیروی از خودشان نشدند. در واقع نگرش محمدعبده، زمینه به رسمیت شناخته شدن مذهب شیعه امامیه و شیعه زیدیه را به عنوان دو مذهب اسلامی از سوی الأزهر فراهم ساخت، برای آگاهی بیشتر ر.ک: سایت دین گستر.
[3]. الأزهر، نام دانشگاهی در شهر قاهره مصر است که در بین سالهای ۹۷۰ تا ۹۷۲، ابتدا به عنوان یک مدرسه پایهگذاری شد و در حال حاضر به عنوان یکی از مرکز اصلی ادبیات عربی و علوم اسلامی سنّی در جهان است.
[4]. جالب است بدانیم که بعضى از فقها و اندیشمندان اهل سنّت در برخى از مسائل فقهى نظر فقهاى شیعه را انتخاب کردهاند؛ که نمونۀ روشن آن فتواى رئیس وقت دانشگاه الازهر و مفتى بزرگ اهل سنّت «شیخ محمود شلتوت» است که در مسأله سه طلاق در مجلس واحد گفت: «هر چند سه طلاق در یک جلسه و با یک عبارت، از نظر مذاهب چهارگانۀ عامه، سه طلاق محسوب مىشود، ولى طبق عقیدۀ شیعۀ امامیه یک طلاق بیشتر به حساب نمىآید و چون به راستى از نظر قانون (و ظاهر آیات) رأى شیعه حق است، باید به آن عمل نمود. (مجلّۀ رسالة الاسلام منتشر شده در دار التقریب بین المذاهب الاسلامیة بالقاهره، سال یازدهم، شمارۀ 1، ص 108). سپس این مسأله را گسترش داد و فتواى تاریخى خود را چنین صادر کرد: «إنّ مذهب الجعفریة المعروف بمذهب الشیعة الإمامیة الأثنا عشریة مذهب یجوز التعبّد به شرعاً کسائر مذاهب اهل السنّة؛ مذهب جعفرى که به مذهب شیعۀ امامیۀ اثنا عشرى معروف است، مذهبى است که تعبّد به آن شرعاً -همانند تعبّد به سایر مذاهب اهل سنّت- جایز است». آن گاه به مسلمین توصیه مىکند که این مذهب را بشناسند و خود را از تعصّب نابهجا نسبت به مذهب معین آزاد کنند. دائرة المعارف فقه مقارن، ص 150.
[5]. همان، ص 151، به نقل از تاریخ الفقه الاسلامى، ص 112- 115(با تلخیص)؛ المدخل فى التعریف بالفقه الاسلامى، ص 154- 161؛ تاریخ التشریع الاسلامى، ج 2، ص 303- 360، استاد محمّد فرید وجدى نیز به صراحت معتقد به انفتاح باب اجتهاد و دوام این انفتاح هست و براى آن ادلّه روشنى اقامه مىکند (ر. ک: دائرة المعارف قرن العشرین، ج 3، ص253- 255).