کپی شد
دوران جوانی و دانشگاه اشو
اشو، هیچ نکتهٔ مثبتی در آموزش و پرورش کلاسیک عصر خود نمیبیند، تمام آموزشهای دورهٔ ابتدایی تا پایان دانشگاه را مزخرف، زشت و یک زندان خوانده و تنها عامل خوشحالی خود را در زمان فارغ التحصیل شدن از دانشگاه، در بازیافتن آزادی خود میداند. با نام نویسی اشو در دانشگاه هیتکارینی، دورهٔ جدیدی از زندگی برای او آغاز شد، او میگوید: فقط به یک دلیل ساده از استاد بیشتر میدانستم اینکه من زیاد می خواندم و استاد سی سال پیش که «پی اچ دی» گرفته و استاد شده بود، از خواندن باز ایستاده بود، اما در این سی سال خیلی چیزها رشد پیدا کرده بودند.[1]
وی اضافه می کند که: من از دانشگاه های زیادی اخراج شدم ، آن هم به این دلیل ساده که معلمان شکایت داشتند که نمی توانند برنامه درسی را طی یک دوره یک ساله به اتمام برسانند، چون: «این دانشجو ما را به چنان جر و بحث هایی هدایت می کند که به هیچ نحو نمی توان آن را به پایان رساند.[2]
زمانی که در جبل پور «دانشگاه هیتکارینی» مشغول به تحصیل شد، به خاطر اختلاف و بحث کردن زیاد با شوهر عمه خود، مجبور شد خانه آنها را ترک کند و در خانه ای که معروف به خانه ارواح بود و کسی در آن زندگی نمیکرد، ساکن شود .اشو میگوید: من زندگی کردن در آنجا را شروع کردم، اما به طور مستمر در همه افراد این ترس را آفریدم که آنجا پاتوق ارواح است، چون اگر کسی آنجا را میخرید، مرا بیرون میانداختند.[3] او روزها به دانشگاه میرفت و شبها را به عنوان ویراستار در یک نشریه کار میکرد و به مدّت چند سال نمیتوانست بیشتر از سه یا چهار ساعت در شبانهروز بخوابد.[4]
اوشو در واقع تمام دوران آموزش خود را تا زمان فارغ التحصیلی، مزخرف و زشت معرفی می کند و در تمام دوران تحصیل دست از بحث کردن و درد سر درست کردن بر نمی داشت .به هر شکل او دوران تحصیل را به پایان رسانید و مدرک کارشناسی ارشد در رشته فلسفه را از یک دانشگاه نه چندان معتبر هند گرفت و 9 سال به تدریس فلسفه پرداخت و وقتی از دانشگاه استعفاء کرد در نامه خود نوشت :
این آموزش نیست، این حماقت محض است؛ شما هیچ چیز ارزشمندی آموزش نمیدهید.[5]
[1]. اوشو، و آنگاه نبودم، ترجمه: سعدوندیان، سیروس، ص 17.
[2]. همان، ص 119.
[3]. همان، ص 14.
[4]. همان، ص 24.
[5]. اوشو، آیندهٔ طلایی، ص 115.