searchicon

کپی شد

دنیا

وصف دنیا به عجوزه‌بودن

از حضرت عیسی (ع) و ابن عباس سخنانی نزدیک به هم وجود دارد که چنین است:

1. “عيسى (ع): إني أرى الدنيا في صورة عجوز هماء عليها كل زينة قيل لها كم تزوجت قالت لا أحصيهم كثرة قيل أ ماتوا عنك أم طلقوك قالت بل قتلتهم كلهم قيل فتعسا لأزواجك الباقين كيف لا يعتبرون بأزواجك الماضين و كيف لا يكونون منك على حذر”؛[1]حضرت عیسی فرمود: من دنیا را به صورت پیرزنی دیدم که دندان هایش ریخته و زینت هایی به خود آویخته بود. از او سؤال شد؟ چند شوهر اختیار کردی؟ گفت: قابل شمارش نیست. گفتند: شوهرانت مردند یا طلاقت دادند؟ گفت: تمام آنها را کشتم. گفتند: وای بر بقیه شوهرانت که از شوهران گذشته عبرت نمی گیرند و از تو پروا ندارند.

2. قال ابن عباس (رض) “يؤتى يوم القيامة بالدنيا في صورة عجوز شمطاء زرقاء أنيابها بادية مشوهة خلقها و تشرف على الخلائق فيقال تعرفون هذه فيقولون نعوذ بالله من معرفة هذه فيقول هذه الدنيا التي تناجزتم عليها و بها تقاطعتم الأرحام و بها تحاسدتم و تباغضتم و اغتررتم ثم تقذف في جهنم فتقول يا رب أين أتباعي و أشياعي فيقول الله عز و جل ألحقوا بها أتباعها و أشياعها”؛[2] ابن عباس می گوید: روز قیامت دنیا را به صورت پیرزنی زشت و کریه المنظر حاضر می کنند و نشان مردم می دهند و به آنها می گویند: آیا او را می شناسید؟ می گویند: پناه بر خدا از این که چنین شخصی را بشناسیم! پس گفته می شود این همان دنیایی است که بر سر آن با هم مبارزه می کردید، برای او قطع رحم می نمودید، حسادت می ورزیدید، نسبت به هم بغض و کینه داشتید، و به آن مغرور می شدید. سپس او را به جهنم می برند، در حالی که می گوید: پروردگار من، پس پیروان من چه می شوند؟ خدای متعال می فرماید: پیروانش را به او ملحق کنید.

سهولت گرايش به دنيا نسبت به آخرت

همان گونه كه درعالم طبيعت حركت نزولى آسان‏تر از حركت صعودى است، حركت و سير در جريان امور معنوى و اخلاقى نيز اين چنين است. به فرموده‏ قرآن كريم، حركت صعودى حركتى است همراه با زحمت و رَنج:”يا ايها الانسان انك كادح الى ربك”؛[3] يعنى اى انسان تو در سير به سوى پروردگارت تلاش مى‏كنى (همراه با زحمت و رنج).

“كدح” در لغت عرب به معناى تلاش است و در مفهوم آن شدّتِ زحمت و سعى نهفته است.[4] براى سقوط و شقاوت كافى است آدمى تابع هوى و هوس باشد؛ چون حركت در مسير تمايلات نفسانى، همانند حركت در فرود و سراشيبى ساده و آسان است، اما حركت بر طبق دستور عقل و مسير شريعت و مخالفت با دنيا و شيطان و تمايلات نفسانى حركت بر فراز و صعود است؛ مانند بالا رفتن از كوه، دشوار و سخت، اما همراه با احساس سعادتمندى و باور انسانى. از نگاه قرآن كريم، انسان موجودى است كه از يك سو فطرتى الاهى و از سوى ديگر طبيعتى مادى دارد. فطرت، او را به سمت معارف بلند، معنويات و خيرات دعوت مى‏كند و طبيعت، او را به حضيض ماديّت، شهوات و شرور فرا مى‏خواند. حيات انسان، صحنه‏ مبارزه دايم بين طبيعت و فطرت او است. اگر طبيعت انسان بر فطرت غلبه كند و او مسير طبيعت را دنبال نمايد، از نگاه قرآن اين انسان، انسانى است وارونه و منحرف و اگر فطرتش غالب شد و طبيعتش در مسير فطرت قرار گرفت در اين صورت، اين انسان، انسانى است كه در مسير هدايت قرار گرفته و در طريق حق قدم برداشته است.[5]

دنيا در لغت به معناى پستى است و براى دنيا خواهى، كافى است چشم از آسمان تعالى فرو بنديم، اما براى خروج از جاذبه‏ دنيا و صعود به سوى معنويت، صرفِ تمايل درونى، ادعا و گفتار كافى نيست، بلكه مخالفت با هوى و هوس، درگيرى با وسوسه‏هاى شيطان، ترك آداب و رسوم و عادات مذموم و قطع هزاران رشته كه هر كدام به نحوى انسان را درگير و اسير نموده، لازم است. لذا بزرگان اخلاق و عرفان عملى، گاهى به صد ميدان، يا هزار منزل، يا در قالب آداب سير و سلوك، حقايق بلند معنوى و طريق صعود از پله‏هاى رشد و كمال را مطرح نموده‏اند تا در نهايت، انسان بتواند از قيد و بند نفسانيّت به در آمده و بنده‏ مطيع حضرت حق باشد. سير و سلوك عبد به سوى خدا، سير عمودى است نه افقى و منظور از عمودى در اين جا، عمودى در هندسه‏ الاهى است، نه در هندسه‏ طبيعى؛ يعنى به”مكانت برتر” راه يافتن است نه به”مكان برتر” رفتن؛ از اين رو، زاد و توشه‏اى طلب مى‏كند تا انسان را در سير به مكانت برتر كمك كند. خداوند از سير و سلوك، به عنوان يك سفر صعودى و عمودى ياد مى‏كند و در سوره‏ مجادله مى‏فرمايد:”خداوند ]رتبه[ كسانى از شما را كه ايمان آورده و كسانى را كه دانشمندند [به حسب] درجات بلند مى‏كند.”[6] كسى كه سير صعودى كند مرتفع مى‏شود و ذات اقدس اله از اين سير به”رَفع” ياد مى‏كند. چنان كه در سوره فاطر، از اين سير به”صعود” تعبير شده است: ” كلمات پاكيزه به سوى او بالا مى‏رود و كار شايسته، به آن رفعت مى‏بخشد.”[7] بنابراين، از اين دو تعبير”رفع” و”صعود” معلوم مى‏شود كه سير و سلوك، عمودى و مكانت‏طلبى است، نه افقى و مكان‏خواهى؛ چون سير به طرف مكان – گرچه مكان برتر باشد – باز، افقى است، نه عمودى و خدا از رفعت كسانى مانند حضرت ادريس(ع) كه اين سفر را پشت سر گذاشته‏اند، چنين ياد مى‏كند:”و رفعناه مكاناً علياً.”[8] كه منظور از آن، مكانت عاليه است نه مكان صورى و ظاهرى. و ذات اقدس خداوند در وصف خود نيز به عنوان كسى كه داراى درجات رفيعه است ياد مى‏كند:”رفيعُ الدّرجات ذو العرش”.[9] بنابراين، سير إلى الله؛ يعنى سير به طرف درجات رفيعه و مؤمنان از درجات رفيعه و عالمان از درجات برتر و بيشترى برخوردارند و كلمه‏ى طيّب به آن سمت صعود مى‏كند.[10] تعابير ديگر دلالت مى‏كنند بر اين كه: خداخواهى، حركت صعودى و رفعت و دنياخواهى، حركت نزولى و ذلّت و خوارى است. «دنيا، دنيا ناميده شد چون كه پست‏تر از هر چيزى است.[11] دنيا انسان را خوار مى‏كند».[12]

«براى نزديك شدن به حق و رفعت به سوى درجات معنوى… اگر دست از اموال و فرزندان بكشيد سزاوار است».[13] «از لغزش جوانمردان درگذريد؛ زيرا جوانمردى نمى‏لغزد جز آن كه دست خدا او را بلند مرتبه مى‏سازد».[14]

بنابراين، چون گرايش به سوى امور معنوى و آخرت، حركت به سمت فطرت الاهى و گرايش به دنيا و مظاهر مادى، حركت بر اساس طبيعت مادى و ابتدايى انسان است، و انسان اُنس بيشترى با ظواهر و عالم ماده دارد و مشغول به آن است:”يعلمون ظاهراً من الحيوة الدنيا و هم عن الاخرة غافلون؛” يعنى از زندگى دنيا، ظاهرى را مى‏شناسند و حال آن كه از آخرت غافلند.[15] و نيز هرآن چه كه منافع و ثمرات آن زودرس و نقد باشد، مراد و مطلوب انسان‏ها است:”كلّا بل تحبون العاجلة، و تذرون الآخرة”؛ يعنى ولى نه، (شما دنياى) زودگذر را دوست داريد و آخرت را وا مى‏گذاريد.[16] كه بر همين اساس، اميرمؤمنان على(ع) مى‏فرمايد:”آثروا عاجلاً و آخّروا آجلاً”،[17]]اهل ضلال[ دنيا و زودگذرها را مقدم نموده و آخرت و زمان‏دارها را مؤخر كردند.

در نتيجه، گرايش انسان به ماديات و دنيا، آسان تر به نظر مى‏رسد.

روحانیت و ورود به دنیا

از آيات قرآن و روايات استفاده مى شود که دنیا دارای دو جهت است:

1. به عنوان امر حقیقی و واقعی، مانند وجود زمین، کرات آسمانی، وجود انسان، قدرت، علم و حیات او و دیگر موجودات و حقایق نظام عالم مادی. به این لحاظ دنیا نه تنها مذموم و نکوهیده نیست بلکه نیکو و پسندیده است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «دنيا مزرعه و كشت زار آخرت است»[18].

2. به عنوان امر اعتباری و غیر واقعی؛ یعنی دنیا را هدف و نهایت آرزو و آمال قرار دادن و همه چیز را برای رسیدن به آن زیر پا قرار دادن. دنیا به این جهت مذموم و مورد نکوهش است و باعث فراموشی خداوند و آخرت می شود.

آنـچـه در نـظـر اسلام، منفى است، روحيه استكبارى ناشى از مال اندوزی است، نه خود مال.

مال و ثروت داراى آثار مثبت و منفی است، که برخی از آنها را بررسی می کنیم: مـال و ثروت ، مـانـند مارى است كه هم داراى زهر كشنده و هم داراى پادزهر است؛ يعنى ممكن است انسان به وسيله آن مسموم شود و هم ممكن است دفع مسموميّت نمايد.[19]

در اینجا به برخی فـوايـد مال و انفاق آن که در قرآن و روایات ذکر شده است،اشاره می کنیم:

حضرت صادق (ع) مى فرمايد: آن ثروتی كه تو را از ستم باز دارد، بهتر از فقرى است كه ترا به گناه وا دارد.[20]

قرآن كريم مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از آن چه به شما روزى داده ايم، انفاق كنيد. [21]

اين گونه انفاق ها، عـلاوه بـرايـن  كـه بـه رفـاه حـال مـحـرومـان كـمـك مـى كـنـد، خـصـلت نـيـكـو و بـذل و بـخـشـش را در دل مـؤمـن ايـجـاد مـى كـنـد و صـفـت نـاپـسـنـد بخل و حرص را از آن مى زدايد.

اما اگر انـسـان تـوجـّه نداشته باشد، و آن گونه كه دين اسلام دستور داده است، حركت نكند، و ثروت در اختیارش را در مسیر کمال و به درستی به کار نگیرد مشكل آفرين و فساد آور خواهد بود. اگر انسان به بـيـمـارى (مـال دوسـتـى ) و (دنيا طلبى ) گرفتار شود، و ثروت اندوزى را هدف خود قرار دهد، از كمالات روحى و اخلاقى باز مانده و باعث ايجاد رذايل اخلاقى فراوانى در نفس او مى شود كه به چند نمونه اشاره مى كنيم:

الف. غفلت از ياد خدا: فلسـفـه وجـودى انـسـان ، بـنـدگـى خـدا و بـا يـاد او زيـسـتـن اسـت ، ولى مـال دوسـتـى، انـسـان را از يـاد خـدا غـافـل مـى كـنـد، و چـون طـبـيـعـت انـسـان، بـه مـال گـرايـش دارد، در جـمـع و حـفـظ آن مـى كـوشـد. مـشـغـول شـدن ذهـن و دل به جمع آورى و افزودن مال با عبادت و ياد خدا منافات دارد. قرآن كريم مى فرمايد: اى كـسـانـى كـه ايمان آورده ايد! ثروت و فرزندانتان شما را از ياد خدا باز ندارند و كساني كه چنين كنند، زيانكارند.[22]

شخص ثروتمند، قدرت انجام گناهان بيشترى را دارد، چرا كه توانايى مالى و امكانات او بيشتر است، در حـالى كـه انـسـان فـقـيـر از چـنين امكاناتى برخوردار نيست. حضرت على (ع) مى فرمايد: فراوانى مال، پست مى كند و سركش مى نمايد و نابود مى گرداند.[23]

ب. تكبّر: تكـبر، يـكـى از صفات ناپسند اخلاقى است، كه در روايات به پست ترين و پايين ترين درجه برگشت از حقّ، تعبير شده است.[24] يـكـى از مـوجـبـات كـبـر، ثروتمندى است؛ از اين رو، اين صفت زشت، بيشتر در ميان ثروتمندان، رواج دارد. اغـنـيـا نسبت به فقرا تكبّر مى ورزند و دل آنان را با گفتار و رفتار متكبّرانه خود مى آزارند.

قـرآن كـريـم، مـال زياد را باعث طغيانگرى، عيّاشى و گردنكشى در برابر رسولان الهى مى داند و مى فرمايد: مـا هـيـچ بـيـم دهـنـده اى را به قريه اى نفرستاديم، جز آن كه توانگران عيّاش آن قريه گفتند: مابه رسالت شما ايمان نمى آوريم.[25]

در هر صورت اگر چه در طول تاریخ انسان های زیادی نظیر قارون ها و فراعنه مصر به دلیل گرفتار آمدن در حب مال دنیا و اسارت در هواهای نفسانی و تکبر و غرور ناشی از آن جامعه را آلوده و خود نیز به هلاکت ابدی رسیده اند، اما انسان هایی نیز بوده اند که به دلیل دارا بودن کمالات نفسانی با استفاده صحیح از ثروت و دارایی که در اختیار داشتند خدمات بزرگی به جامعه بشری نموده اند از جمله این انسان های کامل می توان به حضرت خدیجه (س) اشاره نمود که با استفاده از ثروتش، خدمات بی شماری به تحقق اهداف مبارک پیامبر مکرم اسلام نمود.

به هر حال وظایف و مسئولیت های روحانیت، به دلیل حساسیت جایگاه ایشان، که نقش ارشاد و تربیت جامعه را بر عهده دارند به مراتب سنگین تر است و این قشر عظیم و تأثیرگذار که در مسیر نگاه تیزبین و کنجکاوانه مردم قرار دارند می بایست، از آلوده شدن به روحیه دنیاطلبی و ثروت اندوزی و خطرات و آسیب های ناشی از آن پرهیز نمایند.

اگر بخواهیم منشوری پر محتوا و کامل در ارتباط با این وظایف و مسؤلیت ها جستجو کنیم، و انتظارات مردم از ایشان را بشناسیم، سیره و روش اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بهترین آنها است: اهـل بيت عصمت و طهارت (ع) نسبت به محرومان و فقراى جامعه، احساس مسئووليت و ابراز همدردى مى كـردنـد و خـودشـان نـيـز چـون پایین ترین آنان زندگى مى كردند، تا احساس حقارت و كمبود در آنها ايجاد نشود. از ديگر خصوصيات بارز معصومين (عليهم السلام) همدردى و شركت عملى در غم مستمندان و محرومان، بوده است.

اميرمؤ منان علی (ع ) كه در دوره خلافتش بيش از هر زمان ديگر زاهدانه زندگى كرد، بارها به فلسفه عميق چنين كارى تصريح كرده، مى فرمود: خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه زندگى خود را با طبقه ضعيف تطبيق دهند، تا رنج فقر، مستمندان و محرومان را ناراحت نكند.[26] هم چنین، پيروان خويش را از كم لطفى نسبت به محرومان، سخت بر حذر داشته و چنين هشدار مى دهد: بـرادران ناتوانتان را تـحقير نكنيد؛ زيرا هر كس مؤمنى را كوچك شمارد خداوند، آن دو را در بهشت جمع نمى كند مگر اين كه توبه كند.[27]

پس بر رهبران دینی و حاکمان و قشر روحانیت است که با تأسی به اهل بیت (ع)، از روی آوردن به تجملات و ثروت اندوزی پرهیز نمایند و از هيچ گونه كمكى نسبت به محرومان دریغ نورزند.

وصف دنیا به عجوزه بودن

از حضرت عیسی (ع) و ابن عباس سخنانی نزدیک به هم وجود دارد که چنین است:

1. “عيسى (ع): إني أرى الدنيا في صورة عجوز هماء عليها كل زينة قيل لها كم تزوجت قالت لا أحصيهم كثرة قيل أ ماتوا عنك أم طلقوك قالت بل قتلتهم كلهم قيل فتعسا لأزواجك الباقين كيف لا يعتبرون بأزواجك الماضين و كيف لا يكونون منك على حذر”؛[1]حضرت عیسی فرمود: من دنیا را به صورت پیرزنی دیدم که دندان هایش ریخته و زینت هایی به خود آویخته بود. از او سؤال شد؟ چند شوهر اختیار کردی؟ گفت: قابل شمارش نیست. گفتند: شوهرانت مردند یا طلاقت دادند؟ گفت: تمام آنها را کشتم. گفتند: وای بر بقیه شوهرانت که از شوهران گذشته عبرت نمی گیرند و از تو پروا ندارند.

2. قال ابن عباس (رض) “يؤتى يوم القيامة بالدنيا في صورة عجوز شمطاء زرقاء أنيابها بادية مشوهة خلقها و تشرف على الخلائق فيقال تعرفون هذه فيقولون نعوذ بالله من معرفة هذه فيقول هذه الدنيا التي تناجزتم عليها و بها تقاطعتم الأرحام و بها تحاسدتم و تباغضتم و اغتررتم ثم تقذف في جهنم فتقول يا رب أين أتباعي و أشياعي فيقول الله عز و جل ألحقوا بها أتباعها و أشياعها”؛[2] ابن عباس می گوید: روز قیامت دنیا را به صورت پیرزنی زشت و کریه المنظر حاضر می کنند و نشان مردم می دهند و به آنها می گویند: آیا او را می شناسید؟ می گویند: پناه بر خدا از این که چنین شخصی را بشناسیم! پس گفته می شود این همان دنیایی است که بر سر آن با هم مبارزه می کردید، برای او قطع رحم می نمودید، حسادت می ورزیدید، نسبت به هم بغض و کینه داشتید، و به آن مغرور می شدید. سپس او را به جهنم می برند، در حالی که می گوید: پروردگار من، پس پیروان من چه می شوند؟ خدای متعال می فرماید: پیروانش را به او ملحق کنید.

سهولت گرايش به دنيا نسبت به آخرت

همان گونه كه درعالم طبيعت حركت نزولى آسان‏تر از حركت صعودى است، حركت و سير در جريان امور معنوى و اخلاقى نيز اين چنين است. به فرموده‏ قرآن كريم، حركت صعودى حركتى است همراه با زحمت و رَنج:”يا ايها الانسان انك كادح الى ربك”؛[3] يعنى اى انسان تو در سير به سوى پروردگارت تلاش مى‏كنى (همراه با زحمت و رنج).

“كدح” در لغت عرب به معناى تلاش است و در مفهوم آن شدّتِ زحمت و سعى نهفته است.[4] براى سقوط و شقاوت كافى است آدمى تابع هوى و هوس باشد؛ چون حركت در مسير تمايلات نفسانى، همانند حركت در فرود و سراشيبى ساده و آسان است، اما حركت بر طبق دستور عقل و مسير شريعت و مخالفت با دنيا و شيطان و تمايلات نفسانى حركت بر فراز و صعود است؛ مانند بالا رفتن از كوه، دشوار و سخت، اما همراه با احساس سعادتمندى و باور انسانى. از نگاه قرآن كريم، انسان موجودى است كه از يك سو فطرتى الاهى و از سوى ديگر طبيعتى مادى دارد. فطرت، او را به سمت معارف بلند، معنويات و خيرات دعوت مى‏كند و طبيعت، او را به حضيض ماديّت، شهوات و شرور فرا مى‏خواند. حيات انسان، صحنه‏ مبارزه دايم بين طبيعت و فطرت او است. اگر طبيعت انسان بر فطرت غلبه كند و او مسير طبيعت را دنبال نمايد، از نگاه قرآن اين انسان، انسانى است وارونه و منحرف و اگر فطرتش غالب شد و طبيعتش در مسير فطرت قرار گرفت در اين صورت، اين انسان، انسانى است كه در مسير هدايت قرار گرفته و در طريق حق قدم برداشته است.[5]

دنيا در لغت به معناى پستى است و براى دنيا خواهى، كافى است چشم از آسمان تعالى فرو بنديم، اما براى خروج از جاذبه‏ دنيا و صعود به سوى معنويت، صرفِ تمايل درونى، ادعا و گفتار كافى نيست، بلكه مخالفت با هوى و هوس، درگيرى با وسوسه‏هاى شيطان، ترك آداب و رسوم و عادات مذموم و قطع هزاران رشته كه هر كدام به نحوى انسان را درگير و اسير نموده، لازم است. لذا بزرگان اخلاق و عرفان عملى، گاهى به صد ميدان، يا هزار منزل، يا در قالب آداب سير و سلوك، حقايق بلند معنوى و طريق صعود از پله‏هاى رشد و كمال را مطرح نموده‏اند تا در نهايت، انسان بتواند از قيد و بند نفسانيّت به در آمده و بنده‏ مطيع حضرت حق باشد. سير و سلوك عبد به سوى خدا، سير عمودى است نه افقى و منظور از عمودى در اين جا، عمودى در هندسه‏ الاهى است، نه در هندسه‏ طبيعى؛ يعنى به”مكانت برتر” راه يافتن است نه به”مكان برتر” رفتن؛ از اين رو، زاد و توشه‏اى طلب مى‏كند تا انسان را در سير به مكانت برتر كمك كند. خداوند از سير و سلوك، به عنوان يك سفر صعودى و عمودى ياد مى‏كند و در سوره‏ مجادله مى‏فرمايد:”خداوند ]رتبه[ كسانى از شما را كه ايمان آورده و كسانى را كه دانشمندند [به حسب] درجات بلند مى‏كند.”[6] كسى كه سير صعودى كند مرتفع مى‏شود و ذات اقدس اله از اين سير به”رَفع” ياد مى‏كند. چنان كه در سوره فاطر، از اين سير به”صعود” تعبير شده است: ” كلمات پاكيزه به سوى او بالا مى‏رود و كار شايسته، به آن رفعت مى‏بخشد.”[7] بنابراين، از اين دو تعبير”رفع” و”صعود” معلوم مى‏شود كه سير و سلوك، عمودى و مكانت‏طلبى است، نه افقى و مكان‏خواهى؛ چون سير به طرف مكان – گرچه مكان برتر باشد – باز، افقى است، نه عمودى و خدا از رفعت كسانى مانند حضرت ادريس(ع) كه اين سفر را پشت سر گذاشته‏اند، چنين ياد مى‏كند:”و رفعناه مكاناً علياً.”[8] كه منظور از آن، مكانت عاليه است نه مكان صورى و ظاهرى. و ذات اقدس خداوند در وصف خود نيز به عنوان كسى كه داراى درجات رفيعه است ياد مى‏كند:”رفيعُ الدّرجات ذو العرش”.[9] بنابراين، سير إلى الله؛ يعنى سير به طرف درجات رفيعه و مؤمنان از درجات رفيعه و عالمان از درجات برتر و بيشترى برخوردارند و كلمه‏ى طيّب به آن سمت صعود مى‏كند.[10] تعابير ديگر دلالت مى‏كنند بر اين كه: خداخواهى، حركت صعودى و رفعت و دنياخواهى، حركت نزولى و ذلّت و خوارى است. «دنيا، دنيا ناميده شد چون كه پست‏تر از هر چيزى است.[11] دنيا انسان را خوار مى‏كند».[12]

«براى نزديك شدن به حق و رفعت به سوى درجات معنوى… اگر دست از اموال و فرزندان بكشيد سزاوار است».[13] «از لغزش جوانمردان درگذريد؛ زيرا جوانمردى نمى‏لغزد جز آن كه دست خدا او را بلند مرتبه مى‏سازد».[14]

بنابراين، چون گرايش به سوى امور معنوى و آخرت، حركت به سمت فطرت الاهى و گرايش به دنيا و مظاهر مادى، حركت بر اساس طبيعت مادى و ابتدايى انسان است، و انسان اُنس بيشترى با ظواهر و عالم ماده دارد و مشغول به آن است:”يعلمون ظاهراً من الحيوة الدنيا و هم عن الاخرة غافلون؛” يعنى از زندگى دنيا، ظاهرى را مى‏شناسند و حال آن كه از آخرت غافلند.[15] و نيز هرآن چه كه منافع و ثمرات آن زودرس و نقد باشد، مراد و مطلوب انسان‏ها است:”كلّا بل تحبون العاجلة، و تذرون الآخرة”؛ يعنى ولى نه، (شما دنياى) زودگذر را دوست داريد و آخرت را وا مى‏گذاريد.[16] كه بر همين اساس، اميرمؤمنان على(ع) مى‏فرمايد:”آثروا عاجلاً و آخّروا آجلاً”،[17]]اهل ضلال[ دنيا و زودگذرها را مقدم نموده و آخرت و زمان‏دارها را مؤخر كردند.

در نتيجه، گرايش انسان به ماديات و دنيا، آسان تر به نظر مى‏رسد.

روحانیت و ورود به دنیا

از آيات قرآن و روايات استفاده مى شود که دنیا دارای دو جهت است:

1. به عنوان امر حقیقی و واقعی، مانند وجود زمین، کرات آسمانی، وجود انسان، قدرت، علم و حیات او و دیگر موجودات و حقایق نظام عالم مادی. به این لحاظ دنیا نه تنها مذموم و نکوهیده نیست بلکه نیکو و پسندیده است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «دنيا مزرعه و كشت زار آخرت است»[18].

2. به عنوان امر اعتباری و غیر واقعی؛ یعنی دنیا را هدف و نهایت آرزو و آمال قرار دادن و همه چیز را برای رسیدن به آن زیر پا قرار دادن. دنیا به این جهت مذموم و مورد نکوهش است و باعث فراموشی خداوند و آخرت می شود.

آنـچـه در نـظـر اسلام، منفى است، روحيه استكبارى ناشى از مال اندوزی است، نه خود مال.

مال و ثروت داراى آثار مثبت و منفی است، که برخی از آنها را بررسی می کنیم: مـال و ثروت ، مـانـند مارى است كه هم داراى زهر كشنده و هم داراى پادزهر است؛ يعنى ممكن است انسان به وسيله آن مسموم شود و هم ممكن است دفع مسموميّت نمايد.[19]

در اینجا به برخی فـوايـد مال و انفاق آن که در قرآن و روایات ذکر شده است،اشاره می کنیم:

حضرت صادق (ع) مى فرمايد: آن ثروتی كه تو را از ستم باز دارد، بهتر از فقرى است كه ترا به گناه وا دارد.[20]

قرآن كريم مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از آن چه به شما روزى داده ايم، انفاق كنيد. [21]

اين گونه انفاق ها، عـلاوه بـرايـن  كـه بـه رفـاه حـال مـحـرومـان كـمـك مـى كـنـد، خـصـلت نـيـكـو و بـذل و بـخـشـش را در دل مـؤمـن ايـجـاد مـى كـنـد و صـفـت نـاپـسـنـد بخل و حرص را از آن مى زدايد.

اما اگر انـسـان تـوجـّه نداشته باشد، و آن گونه كه دين اسلام دستور داده است، حركت نكند، و ثروت در اختیارش را در مسیر کمال و به درستی به کار نگیرد مشكل آفرين و فساد آور خواهد بود. اگر انسان به بـيـمـارى (مـال دوسـتـى ) و (دنيا طلبى ) گرفتار شود، و ثروت اندوزى را هدف خود قرار دهد، از كمالات روحى و اخلاقى باز مانده و باعث ايجاد رذايل اخلاقى فراوانى در نفس او مى شود كه به چند نمونه اشاره مى كنيم:

الف. غفلت از ياد خدا: فلسـفـه وجـودى انـسـان ، بـنـدگـى خـدا و بـا يـاد او زيـسـتـن اسـت ، ولى مـال دوسـتـى، انـسـان را از يـاد خـدا غـافـل مـى كـنـد، و چـون طـبـيـعـت انـسـان، بـه مـال گـرايـش دارد، در جـمـع و حـفـظ آن مـى كـوشـد. مـشـغـول شـدن ذهـن و دل به جمع آورى و افزودن مال با عبادت و ياد خدا منافات دارد. قرآن كريم مى فرمايد: اى كـسـانـى كـه ايمان آورده ايد! ثروت و فرزندانتان شما را از ياد خدا باز ندارند و كساني كه چنين كنند، زيانكارند.[22]

شخص ثروتمند، قدرت انجام گناهان بيشترى را دارد، چرا كه توانايى مالى و امكانات او بيشتر است، در حـالى كـه انـسـان فـقـيـر از چـنين امكاناتى برخوردار نيست. حضرت على (ع) مى فرمايد: فراوانى مال، پست مى كند و سركش مى نمايد و نابود مى گرداند.[23]

ب. تكبّر: تكـبر، يـكـى از صفات ناپسند اخلاقى است، كه در روايات به پست ترين و پايين ترين درجه برگشت از حقّ، تعبير شده است.[24] يـكـى از مـوجـبـات كـبـر، ثروتمندى است؛ از اين رو، اين صفت زشت، بيشتر در ميان ثروتمندان، رواج دارد. اغـنـيـا نسبت به فقرا تكبّر مى ورزند و دل آنان را با گفتار و رفتار متكبّرانه خود مى آزارند.

قـرآن كـريـم، مـال زياد را باعث طغيانگرى، عيّاشى و گردنكشى در برابر رسولان الهى مى داند و مى فرمايد: مـا هـيـچ بـيـم دهـنـده اى را به قريه اى نفرستاديم، جز آن كه توانگران عيّاش آن قريه گفتند: مابه رسالت شما ايمان نمى آوريم.[25]

در هر صورت اگر چه در طول تاریخ انسان های زیادی نظیر قارون ها و فراعنه مصر به دلیل گرفتار آمدن در حب مال دنیا و اسارت در هواهای نفسانی و تکبر و غرور ناشی از آن جامعه را آلوده و خود نیز به هلاکت ابدی رسیده اند، اما انسان هایی نیز بوده اند که به دلیل دارا بودن کمالات نفسانی با استفاده صحیح از ثروت و دارایی که در اختیار داشتند خدمات بزرگی به جامعه بشری نموده اند از جمله این انسان های کامل می توان به حضرت خدیجه (س) اشاره نمود که با استفاده از ثروتش، خدمات بی شماری به تحقق اهداف مبارک پیامبر مکرم اسلام نمود.

به هر حال وظایف و مسئولیت های روحانیت، به دلیل حساسیت جایگاه ایشان، که نقش ارشاد و تربیت جامعه را بر عهده دارند به مراتب سنگین تر است و این قشر عظیم و تأثیرگذار که در مسیر نگاه تیزبین و کنجکاوانه مردم قرار دارند می بایست، از آلوده شدن به روحیه دنیاطلبی و ثروت اندوزی و خطرات و آسیب های ناشی از آن پرهیز نمایند.

اگر بخواهیم منشوری پر محتوا و کامل در ارتباط با این وظایف و مسؤلیت ها جستجو کنیم، و انتظارات مردم از ایشان را بشناسیم، سیره و روش اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بهترین آنها است: اهـل بيت عصمت و طهارت (ع) نسبت به محرومان و فقراى جامعه، احساس مسئووليت و ابراز همدردى مى كـردنـد و خـودشـان نـيـز چـون پایین ترین آنان زندگى مى كردند، تا احساس حقارت و كمبود در آنها ايجاد نشود. از ديگر خصوصيات بارز معصومين (عليهم السلام) همدردى و شركت عملى در غم مستمندان و محرومان، بوده است.

اميرمؤ منان علی (ع ) كه در دوره خلافتش بيش از هر زمان ديگر زاهدانه زندگى كرد، بارها به فلسفه عميق چنين كارى تصريح كرده، مى فرمود: خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه زندگى خود را با طبقه ضعيف تطبيق دهند، تا رنج فقر، مستمندان و محرومان را ناراحت نكند.[26] هم چنین، پيروان خويش را از كم لطفى نسبت به محرومان، سخت بر حذر داشته و چنين هشدار مى دهد: بـرادران ناتوانتان را تـحقير نكنيد؛ زيرا هر كس مؤمنى را كوچك شمارد خداوند، آن دو را در بهشت جمع نمى كند مگر اين كه توبه كند.[27]

پس بر رهبران دینی و حاکمان و قشر روحانیت است که با تأسی به اهل بیت (ع)، از روی آوردن به تجملات و ثروت اندوزی پرهیز نمایند و از هيچ گونه كمكى نسبت به محرومان دریغ نورزند.

کارکرد دین در دنیای مدرن

دين یک واژۀ عام است که شامل همۀ ادیان اعم از ادیان آسمانی و غیر آسمانی ، تحریف نشده (اسلام) و تحریف شده و … می شود. به اعتقاد ما تنها اسلام است که در همۀ زمان ها و در تمامی اعصار می تواند کارکردهای مثبت داشته باشد و ادیان دیگر از چنین توانمندی برخوردار نیستند؛ زیرا تنها اسلام دين خاتم و كامل‏ترين دين مرسل است.

اساساً حوزۀ کارکرد دین از حوزۀ کارکرد علم و تکنولوژی کاملاً متمایز است. دليل نياز آدمى به دين، وجود امورى است كه انسان با عقل، حس و تجربۀ خود نمى تواند به آنها دست پيدا كند. اين مطلب؛ يعنى محدوديت ابزار ادراكى ما در مباحث فلسفى مورد تأييد عقل قرار گرفته و قرآن نيز به آن اشاره كرده و می فرماید: “… علّمكم ما لم تكونوا تعلمون”؛[28] به شما آنچه را نمى توانستيد بدانيد، ياد داد. با اين وصف، هيچ گاه بشر به نقطه اى نمى رسد كه از دين بى نياز شود.

دين در سه بخش براى انسان برنامه و راه کار دارد و در تلاش است كه به تصحيح سه نوع ارتباط بپردازد:

ألف: ارتباط انسان با خود

ب: ارتباط انسان با ديگران (طبيعت و جامعه)

ج: ارتباط انسان با خدا

از اين رو، هم به دنيا توجه مى‏كند و هم به آخرت. اسلام به دنبال آبادانى دنيايى است كه آخرتش را هم آباد كند و چنين چيزى از عهدۀ اخلاق دنيايى و … خارج است. دين هم به دل توجه دارد و هم به عقل. چگونه علم مى‏تواند براى بشرى كه تاكنون از او و ابعاد وجوديش شناخت كاملى پيدا نكرده است، برنامه‏اى جامع عرضه كند و سعادت او را تأمين نمايد. اگر چه علوم بشرى كارسازند، اما این علوم تنها در طراحى سازوكارهاى مناسب به مدد ما مى‏آيند و از ارايۀ مكتب و فلسفه و نظام عاجز هستند و بشر پيش از هر چيز به برنامه و مكتب نيازمند است و آن گاه به سازوكار. در اسلام طراحى سازوكارهاى مناسب به خود انسان‏ها واگذار شده است و دين متكفل امورى است كه علم به تنهايى قادر نيست آنها را به دوش بكشد.

با پیش رفت تکنولوژی دامنۀ برنامه ریزی و قانون گذاری دین گسترش می یابد و با پیدایش موضوعات جدید فقهای تیزبین اسلام، احکام موضوعات جدید را از منابع فقه اسلام استنباط و استخراج می کنند و با وجود حوزۀ گستردۀ اجتهاد در فرهنگ اسلام جای هیچ گونه تردیدی بر انطباق احکام اسلام بر مقتضیات و نیازهای بشر عصر مدرن باقی نمی ماند.

از سوى ديگر، اگر چنين چيزى درست بود که پیش رفت علم و تکنولوژی باعث بی نیازی از دین شود، مى بايست پس از گذشت يك يا چند قرن از ظهور اسلام، بشر بى‏نيازى خود را از دين احراز مى كرد و با عقل خويش دنبالۀ راه را مى پيمود. تاريخ معاصر بهترين گواه بر بطلان چنين امرى است. بشر نه تنها احساس بى نيازى از دين نكرده، بلكه پس از عصيان در برابر دين، بعد از رنسانس، و چشيدن تلخى هاى فراوان در اين راه، امروزه هر لحظه به دين نزديك‏تر و خود را به آن نيازمندتر احساس مى كند.

منابع براى مطالعه بيشتر:

1. نمایه: سرّ خاتمیت دین اسلام، سؤال 386 (سایت: 399)، سایت اسلام کوئست.

2. نمايه: دين و تحول، سؤال 8 (سایت: 206) سایت اسلام کوئست.

3. نمايه: اسلام و ضرورت يك طرح، سؤال 16 (سایت: 253) سایت اسلام کوئست.

4. نمايه: اسلام و نظريه‏ انديشه مدون، سؤال 170 (سایت: 1245) سایت اسلام کوئست.

5. نمايه: مقايسه‏اى بين علم و دين، سؤال 210 (سایت: 1301) سایت اسلام کوئست.

6. هادوى تهرانى، مهدى، ولايت و ديانت، ص 56 – 13، مؤسسۀ فرهنگى خانۀ خرد.

7. هادوى تهرانى، مهدى، باورها و پرسش ها، مجموع كتاب، مؤسسۀ فرهنگى خانۀ خرد.

8. هادوى تهرانى، مهدى، مبانى كلامى اجتهاد، مجموع كتاب، مؤسسۀ فرهنگى خانۀ خرد.

ارتباط انسان، دین و دنیا

واقعاً دین در دنیای امروز چه کارکردی دارد؟ انسان معاصر با توجه به پیچیدگی وضعیت زندگی در دنیای امروز چه مقدار می تواند از دین استفاده کند؟ مقصود ما از دین، آن دینی است که از ناحیۀ خداوند برای انسان آمده است، و خداوندی که انسان را خلق کرده است، با توجه به نیازهای انسان، برای او راهنمایی از طریق انبیاء (ع) فرستاده است. و آنچه که در دین خاتم تجلی پیدا کرده است، در واقع در بردارنده مفاهیمی است که برای انسان در همۀ زمان ها و مکان ها قابل استفاده باشد.

انسان علی رغم این که ظواهر زندگی تغییر کرده است و امکاناتی که دنیای امروز ما دارد در دنیای گذشته وجود نداشته است، اما نیازهای اساسی انسان، کشش های اصلی انسان، آن مواردی که انسان به خاطر آن به گمراهی گرفتار می شود، یا آن چیزهایی که عوامل هدایت او می شود، این ها همچنان ثابت و بدون تغییر باقی مانده است. به بیان دیگر، در حقیقت، عوامل سعادت و شقاوت انسان تغییر نکرده است؛ فطرت انسان عوض نشده است؛ غرائض و طبیعت انسان تغییر نکرده است؛ آنچه که تغییر کرده است، پوسته ای از زندگی انسان است، پوششی که ما امروز داریم ساختمان خانه ای که در آن زندگی می کنیم، ابزارها و امکاناتی که از آنها بهره می بریم، اینها تغییر کرده است. و به تبع آن روابطی که بین انسان ها پیدا شده پیچیده تر شده است، اما هویت انسانی همچنان همان هویت گذشته است و حقایقی که در دین وارد شده است، در واقع ناظر به همین هویت انسانی است، و این هویت انسانی است که همچنان مورد توجه دین است. بنابراین، آموزه های دینی ناظر به هویت انسانی است که، این هویت دست نخورده در طول تاریخ باقی مانده است. و این هویت همچنان قابل مراجعه به این منابع و استفاده از آنها است.

نقش دین در دنیای مدرن و متحول

ما از دو منظر می توانیم به این بحث نگاه کنیم: یکی از منظر تئوریک، و دیگری از منظر عملی.

الف. به لحاظ بحث تئوریک باید گفت که انسان دارای دو بُعد است؛ یک بُعد مادی و یک بُعد معنوی؛ و تحولاتی که در دنیا اتفاق افتاده است، بیشتر مربوط به بُعد مادی انسان بوده است، و آن نیازهای معنوی انسان همان نیازهایی است که قرن ها و هزاره های پیش، انسان داشته است، و از آن جا که دین ناظر به بُعد معنوی انسان است، مفاهیم خودش را عرضه می کند، در همه شرایط و در همه موقعیت ها برای انسان مفید است. البته خصوصیت و ویژگی اسلام در میان ادیان و مکتب اهل بیت (ع) در بین تفسیرهای موجود از اسلام، این است که اسلام نه تنها به بُعد معنوی انسان توجه دارد، بلکه بُعد مادی انسان را نیز مورد توجه قرار داده، و ارتباط بین بُعد مادی و معنوی را یک ارتباط نزدیک، بلکه در هم تنیده می بیند، که اگر انسان در بُعد مادی با مشکلاتی مواجه شود، این می تواند یک ضربه جدی به بُعد معنوی انسان بزند، همچنان که ارتقای در بُعد معنوی یا تنزل در آن، در زندگی مادی انسان نقش دارد. این بُعد نظری مسئله است. این موضوع بحث مفصل تری را می طلبد که در این مقال فرصت آن نیست.

لازم به ذکر است چنان که در جای خود گفته شده،[29] دین آن حقیقتی است که انسان را از مبدأیی که انسان در آن مبدأ خلق می شود به آن منتهایی که برای آن منتها و مقصد آفریده شده است، می رساند. این حقیقت ناظر به همۀ ابعاد وجودی انسان در همۀ شرایط و موقعیت ها است. البته نسخه پایانی این حقیقت که دیانت خاتم باشد و در مکتب اهل بیت (ع) هم تفسیرش آمده است، همه ابعاد انسان را در تمام شرایط در بر می گیرد.

ب. اما از بُعد عملی باید گفت چالش مدرنیته و دین چالشی نیست که فقط اسلام با آن مواجه باشد! بلکه همۀ ادیان با آن مواجه اند، اما تجربۀ جمهوری اسلامی ایران این بوده است که طی سی سال یک حکومت روز آمد را بر اساس مفاهیم دینی عرضه کرده است. ما نمی گوییم این حکومت نقص ندارد، و در آن امور خلاف شرع اتفاق نمی افتد، هیچ کس چنین ادعایی ندارد. در زمان حکومت علی بن ابی طالب (ع) کارگزاران آن حضرت هم خلاف می کردند! احیاناً خلاف شرع رخ می داد. حتی حکومت امام علی (ع) با آن که خود آن حضرت معصوم بود، چون بدنۀ حکومتش معصوم نبودند، عاری از نقص و ضعف نبود، اما آنچه مطرح است، این است که اساس این حکومت و معیارهای آن بر مفاهیم دینی استوار شده است.

دین در دنیای مجازی

از آغاز زندگی بشر تا کنون، افرادی وجود داشته اند که به دنبال شناخت حقایق و شناساندن آن به دیگران بوده و فریاد بر می آوردند که ما متعهدیم جز حقیقت، برای بشریت چیز دیگری را به ارمغان نیاوریم.[30]

پیامبرانی که ادیان الاهی، حاصل تلاش آنان است، از این گروه افرادند. کافی است عباراتی که از ریشۀ “حق” در قرآن و روایات وجود دارند را جست و جو نموده، تا میزان اهمیت آن را در دین اسلام دریابید.

از آن سو، اشخاص دیگری نیز با سرگرم کردن مردم به افسانه ها و اموری بی فایده، عمداً تلاش می کردند که آنان را از راه خداوند دور کرده و به خواسته های خود دست یابند.[31]

اما آیا دنیایی که اکنون با نام دنیای مجازی از آن یاد می شود، دنیایی کاملاً در تقابل و تضاد با دنیای حقیقی است؟

پاسخ ما به این پرسش، منفی بوده، بلکه به عقیدۀ ما، دنیای مجازی در واقع به دو بخش تقسیم می شود:

1. بخشی که بازتاب و انعکاسی از واقعیات و حقیقت ها بوده و ارتباط همه جانبه ای با دنیای حقیقی دارد و نمی توان این بخش را به صورت مستقل از حقیقت مورد بررسی قرار داد.

2. بخش دیگری که تنها اوهام و تخیلات انسان ها را در قالبی مجازی عرضه نموده و برخی افراد، جهت سرگرمی و یا گریز از واقعیت، به آن روی می آورند.

مبادلات بانکی و تجاری و نیز هرگونه استفاده از فناوری نوین در ارتباطات واقعی بین انسان ها را می توان از نوع اول دانسته و بسیاری از بازی های مهیج رایانه ای و ارائۀ اطلاعات نادرست از خود و جامعه و نیز پخش خرافات از طریق شبکه های جهانی را باید در دستۀ دوم رده بندی کرد.

بر این اساس، دین به عنوان یک واقعیت و حقیقت، با استفاده از جهان مجازی می تواند مخاطبان بیشتری را تحت پوشش قرار داده و اطلاعات بیشتری را در اختیارشان قرار دهد و در طرف مقابل، دشمنان دین نیز با گسترش انواع شبهات و سرگرم نمودن مردم به امور بیهوده، می توانند نقشی منفی در این راستا داشته باشند و همان گونه که در گذشته، این موضوع قابل پیش بینی نبود که با ظهور یک پیامبر، آیا بیشتر مردم به حقیقت روی می آورند و یا انگشتان خود را بر گوش نهاده و چشمان خود را بر حقیقت می بندند[32]، اکنون که پیامبری در میان ما نبوده و تنها دانشمندانی، پیام آنان را به جهانیان عرضه می دارند، نمی توان دقیقاً پیش بینی کرد که آیا با توسعۀ دنیای مجازی، در کوتاه مدت، رویکرد مردم به دین بیشتر خواهد شد و یا کمتر؟

البته، بر خلاف گذشته که ممکن بود تعداد بسیاری از انسان ها، از شنیدن پیام های دینی محروم بوده و به همین دلیل برای عدم گرایش به دین، توجیه و بهانه ای داشته باشند، دین با ورود در دنیای مجازی، به تدریج این بهانه را از دست تمام بشر خارج کرده و حجت را بر آنان تمام خواهد کرد و تصویر دین در دنیای مجازی را می توانیم در ظهور چنین قابلیتی بیابیم.

در پایان، جالب است بدانیم که امام ششم شیعیان (ع) در هزار و سیصد سال قبل، چنین وضعیتی را پیش بینی کرده و مرکزیت گسترش دین در جهان را از شهر قم اعلام نموده است. موضوعی که شاید بدون استفاده از دنیای مجازی از محالات به شمار می آمد! ایشان می فرمایند: “ثُمَّ يَظْهَرُ الْعِلْمُ بِبَلْدَةٍ يُقَالُ لَهَا قُمُّ وَ تَصِيرُ مَعْدِناً لِلْعِلْمِ وَ الْفَضْلِ حَتَّى لَا يَبْقَى فِي الْأَرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فِي الدِّينِ حَتَّى الْمُخَدَّرَاتُ فِي الْحِجَالِ وَ ذَلِكَ عِنْدَ قُرْبِ ظُهُورِ قَائِمِنَا فَيَجْعَلُ اللَّهُ قُمَّ وَ أَهْلَهُ قَائِمِينَ مَقَامَ الْحُجَّة…”؛[33] و سپس دانش در شهری به نام قم آشکار شده و آن شهر، پایگاهی برای علم و فضل خواهد شد، تا زمانی که در تمام زمین هیچ فردی باقی نماند که از اطلاعات دینی بی بهره باشد و حتی دخترانی که از خانۀ خود خارج نمی شوند، از دانش دینی بهره مند شوند و این موضوع در زمانی نزدیک به ظهور حضرت مهدی (عج) اتفاق خواهد افتاد و پروردگار، قم و ساکنان آن را نمایندگان آن حضرت قرار خواهد داد.

جوامع غیر دینی و آبادی دنیا

درباره این موضوع، نکته ای است که خیلی باید به آن توجه شود، و آن این که اسلام آمده تا روابط بین انسان ها را قانون مند کند. مدینة النبی (ص) نمونه ای از یک جامعه قانون مند است که همۀ روابط انسان ها در پرتو قانون شکل گرفته است. به تعبیر شهید صدر (ره)، اسلام برای تحقق این مفاهیم دو ضمانت گذاشته است. یکی ضمانت های بیرونی و آن نظام و مجموعه ای است که بر اجرای قانون نظارت می کند. و دیگری ضمانت های درونی و آن انگیزه ها و ارزش هایی است که در درون انسان باعث می شود انسان ملتزم شود. متأسفانه جوامع اسلامی به دلایلی که فرصت بیان آنها نیست، از این حقیقت دین و حقیقت مفاهیم دینی فاصله گرفته اند و جامعه دینی به عنوان یک جامعه قانون مند شناخته نشده است، ولی در مقابل داستانی در غرب اتفاق افتاد و آن این است که در دوره رنسانس (قبلش جنگ های صلیبی را داریم و سال ها بین مسلمان ها و مسیحی ها درگیری و جنگ های خونین است) غربی ها که با فرهنگ اسلامی آشنا شدند، تمدن پیشرفته اسلام را در آن دوران می دیدند و برای آنها سؤال بود که چه چیز باعث شد چنین تمدنی شکل بگیرد؟ این جا است که در غرب در واقع اندیشۀ مدنیت و مباحث مربوط به آن شکل گرفت. حال آن چه که مطرح است حاصل اتفاقی است که در غرب بعد از دوران رنسانس تا امروز افتاده است و آن تلاش برای قانون مند کردن جامعه است. البته جوامع غیر دینی صرفاً از ضمانت های خارجی استفاده می کنند؛ یعنی شما ظواهر را نگاه می کنید. در یک جامعه غیر دینی غربی این است که مردم به قانون ملتزم هستند؛ علت التزام مردم به قانون این است که ضابطین قانون کسانی که باید قانون را نظارت و صیانت کنند، آنها به شدت در اعمال قانون سخت گیر هستند؛ به همین دلیل اگر جایی پیدا شود که احیاناً آن سخت گیری از بین برود، می بینید یک دفعه در آن جا قانون از هم می پاشد؛ یعنی احیاناً در بین ماها شایع است که آنها خیلی به قوانین رانندگی توجه دارند و ما آن قدر توجه نداریم. بله درست است؛ علتش این است که به شدت در اعمال قوانین رانندگی سخت گیری می شود و این سخت گیری به اصطلاح به یک نظارت عمومی تبدیل شده است. به عنوان نمونه در بعضی از کشورها می بینید اصلاً نه دوربینی وجود دارد و نه پلیسی، اما مردم قانون را رعایت می کنند. وقتی سؤال کنید چرا اینها رعایت می کنند، می گویند علّتش این است که اگر یکی از شما از چراغ قرمز رد شود و یک خلافی انجام دهد، ده نفر از همین آدم هایی که دور و اطراف هستند، از مغازه دار، رهگذر و … به پلیس زنگ می زنند و شماره ماشین شما را خواهند داد که این چنین تخلفی انجام داد و جریمه سنگینی برای متخلف می آید؛ چون قانون آن جا این را می گوید؛ چون اگر کسی چیزی را ادعا کرد حق است، مگر این که خلافش ثابت شود. آن که زنگ می زند، می گوید این ماشین از چراغ قرمز رد شد جریمه صادر می شود، مگر این که بتواند ثابت کند که من از چراغ قرمز رد نشدم که عادتاً هم نمی توانند ثابت کنند و جریمه هم بعد از یک مدتی تشدید می شود؛ دو برابر می شود؛ در چنین فضایی مردم احساس می کنند باید به قانون عمل کنند، اما این عمل کردن به قانون خیلی ضمانت درونی ندارد؛ چون آنها محاسبه شان محاسبه مادی است؛ به همین دلیل اگر شما یک وقتی؛ مثلاً ایامی که برف می آید به اروپا سفر کنید، در آن جا ممکن است با این صحنه برخورد کنید که وقتی برف می آید راه بندان می شود، شما می بینید همه پشت چراغ قرمزها ایستادند و همه خطوط را دارند رعایت می کنند، بعد از یک مدّتی که تأخیر زیاد می شود کم کم می بینید دارند به ساعت نگاه می کنند که نزدیک است اداره دیر شود و بعد می بینید همین مردم قانون مند یک دفعه شروع می کنند به خلاف کردن؛ چرا؟ چون محاسبه می کنند که اگر این خلاف را انجام بدهند 50 دلار جریمه می شوند، ولی اگر به سر کار دیر برسند 100 دلار از دست می دهند. محاسبه می کنند که به نفعشان است خلاف را انجام دهند و به کارشان برسند؛ یعنی در واقع همه چیز بر اساس سود و زیان دنیایی و مادی سامان پیدا کرده است. کاری که اسلام خواسته بکند و متأسفانه در جوامع اسلامی ما کمتر موفق شدیم این کار را نهادینه کنیم، این بوده است که یک جامعه قانون مند ایجاد کند که انسان ها التزام به قانون داشته باشند، اما نه فقط به دلیل این که پلیس بالای سر آنها است؛ قوه قضاییه دارد آنها را رسیدگی می کند، بلکه از آن رو که بالاتر از همه اینها خدا ناظر و شاهد است و بر اساس این نظارت الاهی رفتارها، همه سامان پیدا می کند، که اگر این گونه می شد ما دوباره دوران شکوفایی اسلام را شاهد بودیم، همچنان که در دوره پیغمبر، ما می بینیم که یک جامعه بسیار بسیار بدوی در طول مدت ده سال با تعلیماتی که پیامبر (ص) داده است، مدینة الرسول از کجا به کجا می رسد، و چه شرایطی، چه شخصیت هایی و چه فضایی در مدینه پیدا می شود.

تلاش برای دنیا یا آخرت

برای روشن شدن موضوع باید به چند نکته توجه شود:

الف. خالقیت پروردگار متعال اقتضا می کرد که او خلق کند و دست به آفرینش بزند.

ب. نظام آفرینش نظامی حکیمانه و هدفمند است.

ج. علت غایی و هدف نهایی خلقت کائنات و پیدایش موجودات، انسان است؛ چرا که همه چیز برای او آفریده شده و او احسن المخلوقین است. چنان چه خدایش، احسن الخالقین می باشد.

هـ. هدف از خلقت انسان، هرچه که باشد نتیجه اش به خود او بر می گردد، نه به خداوند که او غنی مطلق است.

د. غایة الغایات و هدف اصلی آفرینش انسان، رسیدن به کمال و سعادت واقعی و دست یازیدن به مقام شامخ انسانی و راه یابی به عالم ملکوت است که این همه در پرتو شناخت و معرفت و عبودیت و بندگی آگاهانه به پیشگاه حضرت احدیت میسور و ممکن خواهد بود.

انسان از منظر قرآن كريم مرغ باغ ملكوت است و اين خاكدان آشيانه‏اى موقّت و پلى براى عبور وى از طبيعت به فرا طبيعت است. انسان در نهاد خويش طالب جاودانگى است و فطرتاً از زوال و محدوديت گريزان است. خداى سبحان اصرار دارد به انسان بفهماند كه ‏اى انسان تو يك موجود ابدى هستى و ابديّت در دنيا نمى‏گنجد و ابديت و جاودانگى به تحصيل ما عنداللَّه است و تبعيت از دستورات الاهى.

نتيجه اين كه دنيا چون دار گذر و خاكدان محدودى است (چون جسمانى است و از جمله خواص امور جسمانى محدوديت است) نمى‏توان جاودانگى را در آن جستجو نمود و روح چون موجودى ملكوتى و فرا زمانى است هم طالب ابديّت است و هم مى‏تواند ابدیت را در عالم آخرت تجربه کند[34] لذا ما باید به گونه ای تلاش کنیم که بتوانیم زندگی ابدی را آباد کنیم در نتیجه تلاش ما باید برای فردای حساب باشد.

با مقدماتی که ذکر شد و با مراجعه به منبع وحی می توان فهمید که ما برای چه چیزی باید تلاش کنیم چنان که قرآن هم می فرماید: “من جنّ و انس را نيافريدم جز براى اين كه عبادتم كنند (و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند)”.[35]

اما مهم اين است كه بدانيم حقيقت”عبادت” چيست؟

آيا تنها انجام مراسمى مانند ركوع و سجود و قيام و قعود و نماز و روزه منظور است؟ يا عبادت حقيقتى است ماوراء اين ها؟ هر چند عبادات رسمى نيز همگى واجد اهميت هستند.

براى يافتن پاسخ اين سؤال بايد روى واژه”عبد” و “عبوديت” تكيه كرد و به تحليل آنها پرداخت. “عبد” از نظر لغت عرب به انسانى مى‏گويند كه سر تا پا تعلّق به مولا و صاحب خود دارد، اراده‏اش تابع اراده او، و خواستش تابع خواست او است. در برابر او مالك چيزى نيست، و در اطاعت او هرگز سستى به خود راه نمى‏دهد. و به تعبير ديگر “عبوديت”- آن گونه كه در متون لغت آمده- اظهار آخرين درجۀ خضوع در برابر معبود است، و تنها كسى مى‏تواند معبود باشد كه نهايت انعام و اكرام را كرده است و او كسى جز خدا نيست.

در بیان معنای عبوديت باید گفت: عبوديت نهايت اوج تكامل يك انسان و قرب او به خدا است.

عبوديت نهايت تسليم در برابر ذات پاك او است.

عبوديت اطاعت بى قيد و شرط و فرمانبردارى در تمام زمينه‏ها است.

و بالأخره عبوديت كامل آن است كه انسان جز به معبود واقعى؛ يعنى كمال مطلق نينديشد، جز در راه او گام بر ندارد، و هر چه غير او است فراموش كند، حتى خويشتن را![36]

در آیه شریفه “وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ” لام ليعبدون لام غرض است؛ يعنى حكمت خلقت جن و انس و غرض از خلقت آنها اين است كه خدا را به اختيار و نه به اجبار عبادت نمایند تا قابليت پيدا كنند براى سعادت و نيل به بهشت و حيات ابدى همان طور که امير المؤمنين (ع) فرمود: شما برای آخرت خلق شده اید نه برای دنیا و برای بقاء خلق شده اید نه برای فنا و نیستی؛[37] زیرا اگر فقط براى دنيا خلق شده باشیم و حسابی در کار نباشد خلقت لغو مى‏شود و به همین دلیل در قرآن از قیامت به یوم الحساب تعبیر شده است؛[38] زیرا در آن روز به حساب افراد رسیدگی می شود.

از نظر اسلام دنیا و آخرت از هم جدا نیستند، بلکه دنیا مزرعۀ آخرت است.[39] خداوند تمام وسايل و امکانات از قبیل عقل و قدرت و اختيار را در دسترس ما قرار داد و انبياء را فرستاد و كتاب‏های آسمانی را نازل فرمود و راه سعادت و شقاوت را نشان داد و احكام جعل فرمود پس اگر بعضى اجابت نكردند تقصير با آنها است نقض غرض نشده؛ مثل اين كه شخصى جماعتى را دعوت كند براى مهمانی و تمام وسائل پذيرايى را فراهم كند حال اگر جمعى اعتنا نكردند و نيامدند خود را بى‏بهره كردند.[40]

بنابر این ما برای رسیدن به هدف والای خود که همان کسب معرفت و عبادت خدا و بقاء (باقی ماندن) است باید از این جهان و نعمت هایی که در آن قرار دارد استفاده لازم را ببریم تا به نتیجۀ مطلوب برسیم.

رفاه و آسایش در دنیا و آخرت

رفاه در لغت فارسی به معنای «آسودگی» و «ناز و نعمت» است.[41]

طبیعت و ماهیت وجودی این عالم به صورتی است که زندگی هیچ انسانی (اعم از مؤمن و کافر) در آن بدون رنج و غم نیست، حتی کسانی که از جهات مادی همۀ نعمت ها  و امکانات زندگی شان آماده و مهیا است چه بسا به مشکلات و رنج ها و دردهایی مبتلا هستند که انسان های فقیر هرگز به آنها مبتلا نشده اند؛ زیرا این جهان، جهان ماده و عالم تزاحم، رنج، مشقت، محدودیت و زوال است. و به همین دلیل از طرفی منشأ بلاها، رنج ها، بیماری ها و از جهت دیگر منشأ موفقیت ها، شادی ها است و خوشی و نا خوشی، غم و شادی، سختی و راحتی شکست و پیروزی آن، با هم آمیخته است. و هرگز نمی توان شخصی را یافت که در نعمت مطلق یا بدبختی مطلق به سر برد. بسیاری هستند که از نظر معیشتی در رفاه اند، ولی از مشکلات روحی و روانی، جسمی و خانوادگی در امان نیستند.

خداوند متعال، نظام مادی را چنان قرار داده تا آدمی در آن، مدام در حال آزمایش باشد تا انسان های مؤمن، خداجو  و نیکوکار از غیر آنان جدا شوند؟

از جهت دیگر چه سختی ها و شکست هایی که مقدمۀ موفقیت های بزرگ است و چه مصیبت هایی که موجب بیداری انسان می شود و غفلت ها، آلودگی ها و انحراف ها را می زداید و آدمی را به یاد خداوند می اندازد.[42] خدای متعال می فرماید: «و فرعونیان را به قحط و تنگی و آفت بر کشت و زرع مبتلا کردیم تا شاید متذکر شوند»،[43] اما خوشی و سعادت واقعی و لذت ماندگار را تنها و تنها باید در جهان آخرت جستجو کرد که آن هم مخصوص و در انحصار مؤمنان و نیکوکاران است. البته زندگی در این دنیا مقدمۀ زندگی در آخرت است و سعادت و آسایش آخرت را به وسیلۀ مجاهده و تلاش در دنیا می توان به دست آورد. پس زندگی در این عالم نه تنها ارزش منفی ندارد که مانند زندگی أخروی، از ارزش مثبت نیز برخوردار است.

بنا بر این، خوشی و آسایش و رفاه واقعی در این جهان معنا ندارد بلکه رفاه واقعی در آن جهان از آن مؤمنان و نیکوکاران است.

رابطۀ عالم ذر با دنیا از دیدگاه علامه طباطبایی

در ضمن دو نکته به بررسی این موضوع می پردازیم:

1. علامه در نقد یکی از دیدگاه ها[44] در باب عالم ذر می گوید: اولا این نظریه با جسمانیة الحدوث بودن نفس نمی سازد؛ ثانیا باید ملتزم شوید که انسان ها هر چه در این جا انجام می دهند از کفر و ایمان همان چیزی است که در آنجا انجام دادند.[45]

2. آنچه علامه در باب عالم ذر بدان معتقد است این است که: زندگی انسان دارای مراحلی است یک مرحلۀ آن که قبل[46] از زندگی دنيایى است به نام عالم ذر می باشد که انسان ها در آن مرحله به وجود جمعی در نزد پروردگار حضور دارند؛ انسان ها در آن زندگی، محجوب از پروردگار خود نيستند، و در آن مرحله وحدانيت و ربوبيت پروردگار را مشاهده مى‏كنند، و اين مشاهده از طريق مشاهدۀ نفس خودشان است نه از طريق استدلال، بلكه از اين جهت است كه از او منقطع نيستند، و حتى يك لحظه او را غايب نمى‏بينند، و لذا به وجود او و به هر حقى كه از طرف او باشد اعتراف دارند. آرى، قذارت شرك و لوث معصيت از احكام اين مرحله دنيايى است.[47]

البته بر نظریۀ علامه طباطبایی در باب عالم ذر، نقدهایی وارد شده که برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب فطرت در قرآن تألیف آیت الله جوادی آملی مراجعه کنید.

جاودانگى انسان و تجربه آن در دنيا

حقيقت انسان كتابى است نيازمند به شرح و شارح اين كتاب هم كسى جز مصنّف آن يعنى آفريدگار هستى نمى‏تواند باشد؛ زيرا خداوند هم نويسنده اين كتاب است و هم متکلّم كلمات آن. خداى سبحان حقيقت انسان را به وسيله انبيا و اوليا و فرشتگان شرح كرده و با بيان اين كه آدمى از كجا آمده، به كجا مى‏رود و در چه راهى گام بر مى‏دارد او را هم با خودش آشنا مى‏كند، هم با آفريدگارش و هم با گذشته و حال و آينده‏اش. اگر انسان حقيقت خود را براى شرح به خدا نسپارد ديگران او را شرح كرده و انسان‏شناسى مى‏نگارند؛ اما بسان كتب آسمانى پيشين، دست به تحريف و تفسير به رأى مى‏زنند، هم بعضى از اسرار نهانى را كتمان مى‏كنند، هم امورى بيگانه را به عنوان خواسته‏هايش بر او تحميل مى‏نمايند و هم خواسته‏هاى حقيقى او را جا به جا مى‏كنند و اين سه نقص بزرگ و عيب مهم در شرح حقيقت انسان است.

از جمله نكات بسيار ارزشمند در شناخت انسان از منظر قرآن كريم اين است كه آيا ابتدا و انتهاى انسان خاك است و پيش و پس از آفرينش او جز پوچى نيست و يا اين كه آدمى مرغ باغ ملكوت است و چند روزى قفسى ساخته‏اند از بدنش و اين خاكدان، آشيانه‏اى موقّت و پلى براى عبور وى از طبيعت به فرا طبيعت است؟

قرآن كريم راه دوم را ارائه كرد و به ما مى‏آموزد كه بشر قبلاً كجا بوده و پس از اين به كجا مى‏رود و اين چند روز دنيا چه بايد بكند[48] و چگونه است كه انسان در نهاد خويش طالب جاودانگى است و فطرتاً از زوال و محدوديت و نقصان گريزان است.

روح حقيقتى ملكوتى

نفس ناطقه؛ يعنى روح انسانى جوهرى از عالم مجردات (عالم امر) است در مقابل، بدن عُنصرى جوهرى از عالم خلق؛ يعنى عالم طبيعت و ماديات است. و لذا روح انسانى از احكام جسم و جسمانى همچون رنگ، كم، كيف، امتداد طول و عرض و عمق و شكل… مبرّا است.[49]

اصالت روح و فرعيّت بدن

حقيقت هر كسى را روح او تشكيل مى‏دهد و بدن ابزار روح است و اين منافات ندارد كه انسان در دنيا و برزخ و قيامت بدن داشته باشد البته همان طورى كه انسان در دار دنيا بدن دارد و بدن فرع است ( نه اصل و نه جزء اصل) در برزخ و قيامت نيز اين چنين است. قرآن كريم بدن را كه فرع است به طبيعت و خاك و گل نسبت مى‏دهد و روح را كه اصل است به خداوند اسناد مى‏دهد و مى‏فرمايد:[50] “قل الرّوح من امر ربّى” بگو روح از فرمان پروردگار من است.[51]

انسان و جاودانگى

اگر انسان‏ها به عالم طبيعت مأنوس‏ترند، براى آن است كه حسى فكر مى‏كنند چون حس و قواى حسى به طبيعت نزديك است و عقل و قواى عقلى از طبيعت دور است؛ لذا محسوسات و امور مادى انسان‏هاى اهل حس را به خود جلب مى‏نمايد، اما انسان عاقل چون ارزشى براى دنيا قائل نيست فريب دنيا را نخورده دل به دنيا نمى‏بازد. فطرت انسانى خواهان ابديّت است به تعبير صدر المتألهين: خداوند در سرشت انسان‏ها محبت وجود و بقاء و كراهت عدم و فنا را سرشته است.[52] و لذا متاع گذرا او را اشباع نمى‏كند و اگر به طبيعت سر مى‏سپارد يا براى آن است كه از باب خطاى در تطبيق، طبيعت را ابدى مى‏پندارد و يا ابديّت بعد از مرگ را فراموش كرده است يا گرفتار جهل مركب است يا مبتلاى غفلت، به نص صريح قرآن كريم هر انسانى بالضروره مى‏ميرد.[53] پس احتمال خلود و جاودانگى در دنيا ممكن نيست.

قرآن كريم مى‏فرمايد:[54] آن چه در دسترس شما است زوال‏پذير است و آن چه در نزد خدا است ابدى است و چون شما انسان‏ها ابدى هستيد اين ابديّت خويش را هدر ندهيد. كالاى ابدى پيش غير خدا نيست. اگر آب زندگانى مى‏خواهيد فقط نزد خدا است.[55]

تمایز دنیا و آخرت از لحاظ ویژگی ذرات

بیشتر ذراتی که اکنون در جهان مادی مشاهده می کنیم، عبارت از عناصر شناخته شده ای است که بر اساس ساختار الکترونی مرتب شده و مشخصات آنها در جدولی معروف به “جدول مندلیف” به نمایش درآمده است. بیشتر این عناصر، به صورت طبیعی وجود داشته، اما اکنون دانشمندان با تولید مصنوعی چند عنصر جدید، شمار آن را به 116 عنصر رسانده اند.

با نگاهی در متون دینی، به وضوح درمی یابیم که انسان ها با شکل و شمایل قبلی خود در قیامت حضور می یابند، به طوری که حتی نقش انگشتان آنها نیز حفظ خواهد شد،[56] اما آیا لزوماً عناصر و ذرات موجود در بدن انسان ها، دقیقاً همان عناصر و ذراتی است که در زندگی دنیوی دارای آنها بوده اند؟! و یا عناصر موجود در بهشت و دوزخ، منحصر به عناصر کشف شده در دنیای کنونی است؟ و آیا اساساً در آن جا نیز اتم هایی وجود دارند که از هستۀ نوترون و پروتون تشکیل شده و الکترون هایی، دایره وار بر گرد آن در حال حرکت اند؟! و … .

باید اظهار داشت که دانش بشر در این زمینه، ناقص بوده و نظر به این که مستندی دینی نیز در این زمینه ارائه نشده، نمی توان در این رابطه دیدگاه دقیقی ارائه کرد، اگر چه پروردگار را توانا می دانیم که نظام عنصری موجود را دگرگون کرده و سیستم جدیدی را جایگزین کند و یا عناصر جدیدی ایجاد کرده و یا حتی با ترکیبی از عناصر موجود، مواد جدیدی را تولید کند که تاکنون به ذهن هیچ بشری نرسیده است.

البته، آیاتی وجود دارد که نشانگر آن است که آسمان ها و زمین به غیر از آنچه اکنون می بینیم، تبدیل خواهد شد،[57] اما این آیات، دلالت صریحی بر دگرگونی سیستم عناصر و ذرات ندارند.

حرمت شراب در دنیا و حلیت آن در آخرت

در ضمن بررسی چند نکته موضوع مورد بحث روشن خواهد شد:

1. زمان و مکان در اثبات و نفی احکام، ارتباط مستقیم دارند و این طور نیست که اگر حکمی در زمان، مکان و شرایط ویژه ای برای موضوعی ثابت شد، حتماً همان حکم در زمان، مکان و شرایط دیگری نیز برای  آن موضوع ثابت شود؛ به عنوان نمونه اگر حکم کردیم مسافر باید روزه اش را بخورد[58] معنایش این نیست که در وطن نیز باید بخورد.

2. اگر چه آخرت چهرۀ باطنی همین دنیا است، اما بین ظاهر و باطن فرق است و هر یک دارای احکام مجزایی هستند، این طور نیست که اگر چیزی در دنیا ثابت بود در آخرت نیز ثابت خواهد بود و یا اگر چیزی در دنیا وجود نداشت در آخرت نیز نخواهد بود.

3. شراب دنیایی با شراب آخرت گرچه در نام مشترک هستند، امّا این تنها اشتراک لفظی است که ماهیتاً 180 درجه با هم تفاوت دارند؛ زیرا شراب دنیایی رجس و پلید است[59]، اما شراب بهشتی در دنیای واپسین پاک و طهور و از نعمت های الاهی به بندگان شایسته اش است[60]؛ از این رو است که می بینیم پیامبر (ص) علی (ع) می فرماید: يا على! كسى كه شراب را براى غير خدا ترك كند خداوند از شراب بهشتى كه مهرشده به مُشک است به او می نوشاند، پس على (ع) عرض كرد حتی اگر این ترک براى غير خدا باشد؟ حضرت فرمود: آرى به خدا سوگند، كسى كه براى حفظ سلامتى خود شراب را ترك كند خداوند از او قدردانى نموده و جزاى خير به او می دهد.[61]

در این رابطه به نمایۀ «ضرر نوشیدن یک قطره از شراب شمارۀ 6017 (سایت اسلام کوئست: 6184)» و «شراب طهور شمارۀ شمارۀ 82 (سایت اسلام کوئست: 1875)» مراجعه نمایید.

در این رابطه به نمایۀ «عدم وجود احکام فقهی در بهشت شمارۀ 788 (سایت اسلام کوئست: 847)» مراجعه نمایید.

 


[1]. ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج 1، ص 69، مکتبة الفقیه، قم.

[2]. همان، ص 146.

[3]. انشقاق، 6.

[4]. عسكرى ابوهلال، الفروق فى اللغة، ص 369، انتشارات آستان قدس رضوى.

[5]. هادوى تهرانى، مهدى، باورها و پرسش‏ها، ص 84، مؤسسه فرهنگى خانه خرد.

[6]. مجادله، 11: «يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات».

[7]. فاطر، 10: «اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه.»

[8]. مريم، 57.

[9]. غافر، 15.

[10]. جوادى آملى، عبداللَّه، تفسير موضوعى قرآن كريم، مراحل اخلاق در قرآن بخش سوم، ص 223، مركز نشر اسراء.

[11]. رى شهرى، محمد، منتخب ميزان الحكمه، حسينى، سيد حميد، روايت شماره 2171، امام(ع).

[12]. همان مصدر، روايت شماره 2192، امام(ع).

[13]. نهج البلاغه، خطبه 52.

[14]. نهج البلاغه، حكمت 20.

[15]. روم، 7.

[16]. قيامت، 20 و 21.

[17]. نهج البلاغه، خطبه‏ 144.

[18]. «الدُّنيا مَزْرَعَةُ الآخِرَة»، مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 70، 148 ، باب 124 .

[19]. فيض كاشانى،حقايق، ص 109، دارالكتاب العربى .

[20]. غِنىً يَحْجُزُكَ عَنِ الظُّلْمِ، خَيْرٌ مِنْ فَقْرٍ يَحْمِلُكَ عَلَى الاْثْمِ، کلینی، فروع كافى، ج 5، ص 72.

[21]. يااَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناكُمْ،  بقره، 254.

[22]. يـا اَيُّهـَاالَّذيـنَ امـَنـُوا لا تـُلْهـِكـُمْ اَمْوالُكُمْ وَلا اَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِاللّهِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَاُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ، منافقون ، 90.

[23]. ثَرْوَةُ الْمالِ تُرْدى وَتُطْفى وَ تُفْنى، غررالحكم ، ج 3، ص 351.

[24]. بحارالانوار، ج 73، ص 231.

[25]. وَ ما اَرْسَلْنا فِى قَرْيَةٍ مِنْ نَذيرٍ اِلاّ قالَ مُتْرَفُوها اِنّا بِما اُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ، سباء، 34.

[26]. اِنَّ اللّهَ فـَرَضَ عـَلى اَئِمَّةِ الْحـَقِّ اَنْ يـَقـَدِّروُا اَنـْفـُسـَهـُمْ بـِضـَعـَفـَةِ النـّاسِ كـَيـْلا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقيرِ فَقْرُهُ، نهج البلاغه ، فيض ، خطبه 200، ص 663.

[27]. لا تُحَقِّرُوا ضُعَفاءَ إِخْوانِكُمْ فَإِنَّهُ مَنِ احْتَقَرَ مُؤْمِناً لَمْ يَجْمَعِ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بَيْنَهُما فىِ الْجَنَّةِ إِلاّ اءَنْ يَتُوبَ، بحارالانوار، ج 72، ص 42.

[28] . بقره، 239.

[29] . در پاسخ های دین و هدف آن، 10444 (سایت اسلام کوئست: 10369)؛ مقصود از «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام‏»، 10446 (سایت اسلام کوئست: 10370) موجود در همین سایت.

[30]. اعراف، 105؛ “حَقيقٌ عَلى‏ أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَق‏”.

[31]. لقمان، 6؛ “وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَري لَهْوَ الْحَديثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُوا”.

[32]. نوح، 7؛ “جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ في‏ آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُم‏”.

[33]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 57، ص 213، ح 23، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق.

[35]. ذاریات، 56، “وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ”.

[36]. تفسير نمونه، ج ‏22، از ص 386.

[37]. غررالحكم ص 140-_ 2478-  إنكم إنما خلقتم للآخرة لا للدنيا و للبقاء لا للفناء.

[38]. ص، 16، “وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسابِ”.

[39]. عوالي‏اللآلي، ج 1، ص 267، الدنيا مزرعة الآخرة.

[40]. طیب، سیدعبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 289 .

[41]. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا ،واژه رفاه.

[42]. کاشفی ، محمد رضا ،با استفاده از کتاب خداشناسي ، ص 94 – 101، نهاد نمایندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، دفتر نشر معارف ، چاپ ششم ، 1386 .

[43]. اعراف ، 130 .

[44]. یکی از دیدگاه ها در باب عالم ذر این است که “خداوند اولين فرد از اين نوع را گرفته و ماده نطفه‏اى كه منشا نسل و ذريه اين نوع است از او بيرون كشيده و آن را به عدد افرادى كه از اين نوع تا قيامت به وجود مى‏آيند تجزيه نموده و به عين آن لباس و قالبى كه در دنيا به تن مى‏كند يعنى با همان عقل، گوش، چشم ضمير، پشت و شكم و غيره ملبس نموده و او را بر خود شاهد گرفته و از او ميثاق مى‏ستاند و بعد از گرفتن ميثاق دوباره او را به صلب بر مى‏گرداند تا نوبت به سير طبيعيش برسد”. طباطبائی،سید محمد حسین، المیزان في تفسیر القرآن، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 8، ص 411 نشر، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسين حوزه علميه قم‏، چاپ: قم‏، سال چاپ: 1374 ش‏.

[45]. همان، ص413 و 414

[46]. این قبلیت، قبلیت زمانی نیست.

[47]. نک: همان، ص 416-421.

[48]. جوادى آملى، عبداللَّه، تفسير موضوعى قرآن كريم، صورت و سيرت انسان در قرآن، ص 35 و 38.

[49]. حسن زاده آملى، حسن، نصوص الحكم بر نصوص الحكم – فص 31، ص 179.

[50]. اسراء، 85.

[51]. جوادى آملى عبداللَّه، زن در آئينه جلال و جمال، ص 68.

[52]. صدرالمتألهين شيرازى، محمد ابراهيم، اسفار اربعه، ج 4، ص 163 (چاپ سنگى).

[53]. آل عمران، 185.

[54]. نحل، 96.

[55]. جوادى آملى، عبداللَّه، كرامت در قرآن، ص 116.

[56]. قیامت، 4؛ ” بَلى‏ قادِرينَ عَلى‏ أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ”.

[57]. ابراهیم، 48؛ “يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ”.

[58]. با شرایطی که بیان شد.

[59]. مائده، 90، اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، جز اين نيست كه شراب و قمار و بت‏ها، يا سنگ‏هايى كه براى قربانى نصب شده و چوبه‏هاى قرعه، پليد و از عمليات شيطان است. پس دورى كنيد از آنها، شايد كه رستگار شويد.

[60]. انسان، 21، بر اندام بهشتيان لباس هايى است از حرير نازك سبز رنگ و از ديباى ضخيم، و با دستبندهايى از نقره تزيين شده‏اند، و پروردگارشان شراب طهور به آنها مى‏نوشاند.

[61]. آشتيانى، ‏ ميرزا احمد، و شاگردان، ‏طرائف الحكم يا اندرزهاى ممتاز، ‏ج ‏2، ص 189، ناشر: كتابخانه صدوق، تهران، چاپ سوم، 1362 ش‏.

کارکرد دین در دنیای مدرن

دين یک واژۀ عام است که شامل همۀ ادیان اعم از ادیان آسمانی و غیر آسمانی ، تحریف نشده (اسلام) و تحریف شده و … می شود. به اعتقاد ما تنها اسلام است که در همۀ زمان ها و در تمامی اعصار می تواند کارکردهای مثبت داشته باشد و ادیان دیگر از چنین توانمندی برخوردار نیستند؛ زیرا تنها اسلام دين خاتم و كامل‏ترين دين مرسل است.

اساساً حوزۀ کارکرد دین از حوزۀ کارکرد علم و تکنولوژی کاملاً متمایز است. دليل نياز آدمى به دين، وجود امورى است كه انسان با عقل، حس و تجربۀ خود نمى تواند به آنها دست پيدا كند. اين مطلب؛ يعنى محدوديت ابزار ادراكى ما در مباحث فلسفى مورد تأييد عقل قرار گرفته و قرآن نيز به آن اشاره كرده و می فرماید: “… علّمكم ما لم تكونوا تعلمون”؛[28] به شما آنچه را نمى توانستيد بدانيد، ياد داد. با اين وصف، هيچ گاه بشر به نقطه اى نمى رسد كه از دين بى نياز شود.

دين در سه بخش براى انسان برنامه و راه کار دارد و در تلاش است كه به تصحيح سه نوع ارتباط بپردازد:

ألف: ارتباط انسان با خود

ب: ارتباط انسان با ديگران (طبيعت و جامعه)

ج: ارتباط انسان با خدا

از اين رو، هم به دنيا توجه مى‏كند و هم به آخرت. اسلام به دنبال آبادانى دنيايى است كه آخرتش را هم آباد كند و چنين چيزى از عهدۀ اخلاق دنيايى و … خارج است. دين هم به دل توجه دارد و هم به عقل. چگونه علم مى‏تواند براى بشرى كه تاكنون از او و ابعاد وجوديش شناخت كاملى پيدا نكرده است، برنامه‏اى جامع عرضه كند و سعادت او را تأمين نمايد. اگر چه علوم بشرى كارسازند، اما این علوم تنها در طراحى سازوكارهاى مناسب به مدد ما مى‏آيند و از ارايۀ مكتب و فلسفه و نظام عاجز هستند و بشر پيش از هر چيز به برنامه و مكتب نيازمند است و آن گاه به سازوكار. در اسلام طراحى سازوكارهاى مناسب به خود انسان‏ها واگذار شده است و دين متكفل امورى است كه علم به تنهايى قادر نيست آنها را به دوش بكشد.

با پیش رفت تکنولوژی دامنۀ برنامه ریزی و قانون گذاری دین گسترش می یابد و با پیدایش موضوعات جدید فقهای تیزبین اسلام، احکام موضوعات جدید را از منابع فقه اسلام استنباط و استخراج می کنند و با وجود حوزۀ گستردۀ اجتهاد در فرهنگ اسلام جای هیچ گونه تردیدی بر انطباق احکام اسلام بر مقتضیات و نیازهای بشر عصر مدرن باقی نمی ماند.

از سوى ديگر، اگر چنين چيزى درست بود که پیش رفت علم و تکنولوژی باعث بی نیازی از دین شود، مى بايست پس از گذشت يك يا چند قرن از ظهور اسلام، بشر بى‏نيازى خود را از دين احراز مى كرد و با عقل خويش دنبالۀ راه را مى پيمود. تاريخ معاصر بهترين گواه بر بطلان چنين امرى است. بشر نه تنها احساس بى نيازى از دين نكرده، بلكه پس از عصيان در برابر دين، بعد از رنسانس، و چشيدن تلخى هاى فراوان در اين راه، امروزه هر لحظه به دين نزديك‏تر و خود را به آن نيازمندتر احساس مى كند.

منابع براى مطالعه بيشتر:

1. نمایه: سرّ خاتمیت دین اسلام، سؤال 386 (سایت: 399)، سایت اسلام کوئست.

2. نمايه: دين و تحول، سؤال 8 (سایت: 206) سایت اسلام کوئست.

3. نمايه: اسلام و ضرورت يك طرح، سؤال 16 (سایت: 253) سایت اسلام کوئست.

4. نمايه: اسلام و نظريه‏ انديشه مدون، سؤال 170 (سایت: 1245) سایت اسلام کوئست.

5. نمايه: مقايسه‏اى بين علم و دين، سؤال 210 (سایت: 1301) سایت اسلام کوئست.

6. هادوى تهرانى، مهدى، ولايت و ديانت، ص 56 – 13، مؤسسۀ فرهنگى خانۀ خرد.

7. هادوى تهرانى، مهدى، باورها و پرسش ها، مجموع كتاب، مؤسسۀ فرهنگى خانۀ خرد.

8. هادوى تهرانى، مهدى، مبانى كلامى اجتهاد، مجموع كتاب، مؤسسۀ فرهنگى خانۀ خرد.

ارتباط انسان، دین و دنیا

واقعاً دین در دنیای امروز چه کارکردی دارد؟ انسان معاصر با توجه به پیچیدگی وضعیت زندگی در دنیای امروز چه مقدار می تواند از دین استفاده کند؟ مقصود ما از دین، آن دینی است که از ناحیۀ خداوند برای انسان آمده است، و خداوندی که انسان را خلق کرده است، با توجه به نیازهای انسان، برای او راهنمایی از طریق انبیاء (ع) فرستاده است. و آنچه که در دین خاتم تجلی پیدا کرده است، در واقع در بردارنده مفاهیمی است که برای انسان در همۀ زمان ها و مکان ها قابل استفاده باشد.

انسان علی رغم این که ظواهر زندگی تغییر کرده است و امکاناتی که دنیای امروز ما دارد در دنیای گذشته وجود نداشته است، اما نیازهای اساسی انسان، کشش های اصلی انسان، آن مواردی که انسان به خاطر آن به گمراهی گرفتار می شود، یا آن چیزهایی که عوامل هدایت او می شود، این ها همچنان ثابت و بدون تغییر باقی مانده است. به بیان دیگر، در حقیقت، عوامل سعادت و شقاوت انسان تغییر نکرده است؛ فطرت انسان عوض نشده است؛ غرائض و طبیعت انسان تغییر نکرده است؛ آنچه که تغییر کرده است، پوسته ای از زندگی انسان است، پوششی که ما امروز داریم ساختمان خانه ای که در آن زندگی می کنیم، ابزارها و امکاناتی که از آنها بهره می بریم، اینها تغییر کرده است. و به تبع آن روابطی که بین انسان ها پیدا شده پیچیده تر شده است، اما هویت انسانی همچنان همان هویت گذشته است و حقایقی که در دین وارد شده است، در واقع ناظر به همین هویت انسانی است، و این هویت انسانی است که همچنان مورد توجه دین است. بنابراین، آموزه های دینی ناظر به هویت انسانی است که، این هویت دست نخورده در طول تاریخ باقی مانده است. و این هویت همچنان قابل مراجعه به این منابع و استفاده از آنها است.

نقش دین در دنیای مدرن و متحول

ما از دو منظر می توانیم به این بحث نگاه کنیم: یکی از منظر تئوریک، و دیگری از منظر عملی.

الف. به لحاظ بحث تئوریک باید گفت که انسان دارای دو بُعد است؛ یک بُعد مادی و یک بُعد معنوی؛ و تحولاتی که در دنیا اتفاق افتاده است، بیشتر مربوط به بُعد مادی انسان بوده است، و آن نیازهای معنوی انسان همان نیازهایی است که قرن ها و هزاره های پیش، انسان داشته است، و از آن جا که دین ناظر به بُعد معنوی انسان است، مفاهیم خودش را عرضه می کند، در همه شرایط و در همه موقعیت ها برای انسان مفید است. البته خصوصیت و ویژگی اسلام در میان ادیان و مکتب اهل بیت (ع) در بین تفسیرهای موجود از اسلام، این است که اسلام نه تنها به بُعد معنوی انسان توجه دارد، بلکه بُعد مادی انسان را نیز مورد توجه قرار داده، و ارتباط بین بُعد مادی و معنوی را یک ارتباط نزدیک، بلکه در هم تنیده می بیند، که اگر انسان در بُعد مادی با مشکلاتی مواجه شود، این می تواند یک ضربه جدی به بُعد معنوی انسان بزند، همچنان که ارتقای در بُعد معنوی یا تنزل در آن، در زندگی مادی انسان نقش دارد. این بُعد نظری مسئله است. این موضوع بحث مفصل تری را می طلبد که در این مقال فرصت آن نیست.

لازم به ذکر است چنان که در جای خود گفته شده،[29] دین آن حقیقتی است که انسان را از مبدأیی که انسان در آن مبدأ خلق می شود به آن منتهایی که برای آن منتها و مقصد آفریده شده است، می رساند. این حقیقت ناظر به همۀ ابعاد وجودی انسان در همۀ شرایط و موقعیت ها است. البته نسخه پایانی این حقیقت که دیانت خاتم باشد و در مکتب اهل بیت (ع) هم تفسیرش آمده است، همه ابعاد انسان را در تمام شرایط در بر می گیرد.

ب. اما از بُعد عملی باید گفت چالش مدرنیته و دین چالشی نیست که فقط اسلام با آن مواجه باشد! بلکه همۀ ادیان با آن مواجه اند، اما تجربۀ جمهوری اسلامی ایران این بوده است که طی سی سال یک حکومت روز آمد را بر اساس مفاهیم دینی عرضه کرده است. ما نمی گوییم این حکومت نقص ندارد، و در آن امور خلاف شرع اتفاق نمی افتد، هیچ کس چنین ادعایی ندارد. در زمان حکومت علی بن ابی طالب (ع) کارگزاران آن حضرت هم خلاف می کردند! احیاناً خلاف شرع رخ می داد. حتی حکومت امام علی (ع) با آن که خود آن حضرت معصوم بود، چون بدنۀ حکومتش معصوم نبودند، عاری از نقص و ضعف نبود، اما آنچه مطرح است، این است که اساس این حکومت و معیارهای آن بر مفاهیم دینی استوار شده است.

دین در دنیای مجازی

از آغاز زندگی بشر تا کنون، افرادی وجود داشته اند که به دنبال شناخت حقایق و شناساندن آن به دیگران بوده و فریاد بر می آوردند که ما متعهدیم جز حقیقت، برای بشریت چیز دیگری را به ارمغان نیاوریم.[30]

پیامبرانی که ادیان الاهی، حاصل تلاش آنان است، از این گروه افرادند. کافی است عباراتی که از ریشۀ “حق” در قرآن و روایات وجود دارند را جست و جو نموده، تا میزان اهمیت آن را در دین اسلام دریابید.

از آن سو، اشخاص دیگری نیز با سرگرم کردن مردم به افسانه ها و اموری بی فایده، عمداً تلاش می کردند که آنان را از راه خداوند دور کرده و به خواسته های خود دست یابند.[31]

اما آیا دنیایی که اکنون با نام دنیای مجازی از آن یاد می شود، دنیایی کاملاً در تقابل و تضاد با دنیای حقیقی است؟

پاسخ ما به این پرسش، منفی بوده، بلکه به عقیدۀ ما، دنیای مجازی در واقع به دو بخش تقسیم می شود:

1. بخشی که بازتاب و انعکاسی از واقعیات و حقیقت ها بوده و ارتباط همه جانبه ای با دنیای حقیقی دارد و نمی توان این بخش را به صورت مستقل از حقیقت مورد بررسی قرار داد.

2. بخش دیگری که تنها اوهام و تخیلات انسان ها را در قالبی مجازی عرضه نموده و برخی افراد، جهت سرگرمی و یا گریز از واقعیت، به آن روی می آورند.

مبادلات بانکی و تجاری و نیز هرگونه استفاده از فناوری نوین در ارتباطات واقعی بین انسان ها را می توان از نوع اول دانسته و بسیاری از بازی های مهیج رایانه ای و ارائۀ اطلاعات نادرست از خود و جامعه و نیز پخش خرافات از طریق شبکه های جهانی را باید در دستۀ دوم رده بندی کرد.

بر این اساس، دین به عنوان یک واقعیت و حقیقت، با استفاده از جهان مجازی می تواند مخاطبان بیشتری را تحت پوشش قرار داده و اطلاعات بیشتری را در اختیارشان قرار دهد و در طرف مقابل، دشمنان دین نیز با گسترش انواع شبهات و سرگرم نمودن مردم به امور بیهوده، می توانند نقشی منفی در این راستا داشته باشند و همان گونه که در گذشته، این موضوع قابل پیش بینی نبود که با ظهور یک پیامبر، آیا بیشتر مردم به حقیقت روی می آورند و یا انگشتان خود را بر گوش نهاده و چشمان خود را بر حقیقت می بندند[32]، اکنون که پیامبری در میان ما نبوده و تنها دانشمندانی، پیام آنان را به جهانیان عرضه می دارند، نمی توان دقیقاً پیش بینی کرد که آیا با توسعۀ دنیای مجازی، در کوتاه مدت، رویکرد مردم به دین بیشتر خواهد شد و یا کمتر؟

البته، بر خلاف گذشته که ممکن بود تعداد بسیاری از انسان ها، از شنیدن پیام های دینی محروم بوده و به همین دلیل برای عدم گرایش به دین، توجیه و بهانه ای داشته باشند، دین با ورود در دنیای مجازی، به تدریج این بهانه را از دست تمام بشر خارج کرده و حجت را بر آنان تمام خواهد کرد و تصویر دین در دنیای مجازی را می توانیم در ظهور چنین قابلیتی بیابیم.

در پایان، جالب است بدانیم که امام ششم شیعیان (ع) در هزار و سیصد سال قبل، چنین وضعیتی را پیش بینی کرده و مرکزیت گسترش دین در جهان را از شهر قم اعلام نموده است. موضوعی که شاید بدون استفاده از دنیای مجازی از محالات به شمار می آمد! ایشان می فرمایند: “ثُمَّ يَظْهَرُ الْعِلْمُ بِبَلْدَةٍ يُقَالُ لَهَا قُمُّ وَ تَصِيرُ مَعْدِناً لِلْعِلْمِ وَ الْفَضْلِ حَتَّى لَا يَبْقَى فِي الْأَرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فِي الدِّينِ حَتَّى الْمُخَدَّرَاتُ فِي الْحِجَالِ وَ ذَلِكَ عِنْدَ قُرْبِ ظُهُورِ قَائِمِنَا فَيَجْعَلُ اللَّهُ قُمَّ وَ أَهْلَهُ قَائِمِينَ مَقَامَ الْحُجَّة…”؛[33] و سپس دانش در شهری به نام قم آشکار شده و آن شهر، پایگاهی برای علم و فضل خواهد شد، تا زمانی که در تمام زمین هیچ فردی باقی نماند که از اطلاعات دینی بی بهره باشد و حتی دخترانی که از خانۀ خود خارج نمی شوند، از دانش دینی بهره مند شوند و این موضوع در زمانی نزدیک به ظهور حضرت مهدی (عج) اتفاق خواهد افتاد و پروردگار، قم و ساکنان آن را نمایندگان آن حضرت قرار خواهد داد.

جوامع غیر دینی و آبادی دنیا

درباره این موضوع، نکته ای است که خیلی باید به آن توجه شود، و آن این که اسلام آمده تا روابط بین انسان ها را قانون مند کند. مدینة النبی (ص) نمونه ای از یک جامعه قانون مند است که همۀ روابط انسان ها در پرتو قانون شکل گرفته است. به تعبیر شهید صدر (ره)، اسلام برای تحقق این مفاهیم دو ضمانت گذاشته است. یکی ضمانت های بیرونی و آن نظام و مجموعه ای است که بر اجرای قانون نظارت می کند. و دیگری ضمانت های درونی و آن انگیزه ها و ارزش هایی است که در درون انسان باعث می شود انسان ملتزم شود. متأسفانه جوامع اسلامی به دلایلی که فرصت بیان آنها نیست، از این حقیقت دین و حقیقت مفاهیم دینی فاصله گرفته اند و جامعه دینی به عنوان یک جامعه قانون مند شناخته نشده است، ولی در مقابل داستانی در غرب اتفاق افتاد و آن این است که در دوره رنسانس (قبلش جنگ های صلیبی را داریم و سال ها بین مسلمان ها و مسیحی ها درگیری و جنگ های خونین است) غربی ها که با فرهنگ اسلامی آشنا شدند، تمدن پیشرفته اسلام را در آن دوران می دیدند و برای آنها سؤال بود که چه چیز باعث شد چنین تمدنی شکل بگیرد؟ این جا است که در غرب در واقع اندیشۀ مدنیت و مباحث مربوط به آن شکل گرفت. حال آن چه که مطرح است حاصل اتفاقی است که در غرب بعد از دوران رنسانس تا امروز افتاده است و آن تلاش برای قانون مند کردن جامعه است. البته جوامع غیر دینی صرفاً از ضمانت های خارجی استفاده می کنند؛ یعنی شما ظواهر را نگاه می کنید. در یک جامعه غیر دینی غربی این است که مردم به قانون ملتزم هستند؛ علت التزام مردم به قانون این است که ضابطین قانون کسانی که باید قانون را نظارت و صیانت کنند، آنها به شدت در اعمال قانون سخت گیر هستند؛ به همین دلیل اگر جایی پیدا شود که احیاناً آن سخت گیری از بین برود، می بینید یک دفعه در آن جا قانون از هم می پاشد؛ یعنی احیاناً در بین ماها شایع است که آنها خیلی به قوانین رانندگی توجه دارند و ما آن قدر توجه نداریم. بله درست است؛ علتش این است که به شدت در اعمال قوانین رانندگی سخت گیری می شود و این سخت گیری به اصطلاح به یک نظارت عمومی تبدیل شده است. به عنوان نمونه در بعضی از کشورها می بینید اصلاً نه دوربینی وجود دارد و نه پلیسی، اما مردم قانون را رعایت می کنند. وقتی سؤال کنید چرا اینها رعایت می کنند، می گویند علّتش این است که اگر یکی از شما از چراغ قرمز رد شود و یک خلافی انجام دهد، ده نفر از همین آدم هایی که دور و اطراف هستند، از مغازه دار، رهگذر و … به پلیس زنگ می زنند و شماره ماشین شما را خواهند داد که این چنین تخلفی انجام داد و جریمه سنگینی برای متخلف می آید؛ چون قانون آن جا این را می گوید؛ چون اگر کسی چیزی را ادعا کرد حق است، مگر این که خلافش ثابت شود. آن که زنگ می زند، می گوید این ماشین از چراغ قرمز رد شد جریمه صادر می شود، مگر این که بتواند ثابت کند که من از چراغ قرمز رد نشدم که عادتاً هم نمی توانند ثابت کنند و جریمه هم بعد از یک مدتی تشدید می شود؛ دو برابر می شود؛ در چنین فضایی مردم احساس می کنند باید به قانون عمل کنند، اما این عمل کردن به قانون خیلی ضمانت درونی ندارد؛ چون آنها محاسبه شان محاسبه مادی است؛ به همین دلیل اگر شما یک وقتی؛ مثلاً ایامی که برف می آید به اروپا سفر کنید، در آن جا ممکن است با این صحنه برخورد کنید که وقتی برف می آید راه بندان می شود، شما می بینید همه پشت چراغ قرمزها ایستادند و همه خطوط را دارند رعایت می کنند، بعد از یک مدّتی که تأخیر زیاد می شود کم کم می بینید دارند به ساعت نگاه می کنند که نزدیک است اداره دیر شود و بعد می بینید همین مردم قانون مند یک دفعه شروع می کنند به خلاف کردن؛ چرا؟ چون محاسبه می کنند که اگر این خلاف را انجام بدهند 50 دلار جریمه می شوند، ولی اگر به سر کار دیر برسند 100 دلار از دست می دهند. محاسبه می کنند که به نفعشان است خلاف را انجام دهند و به کارشان برسند؛ یعنی در واقع همه چیز بر اساس سود و زیان دنیایی و مادی سامان پیدا کرده است. کاری که اسلام خواسته بکند و متأسفانه در جوامع اسلامی ما کمتر موفق شدیم این کار را نهادینه کنیم، این بوده است که یک جامعه قانون مند ایجاد کند که انسان ها التزام به قانون داشته باشند، اما نه فقط به دلیل این که پلیس بالای سر آنها است؛ قوه قضاییه دارد آنها را رسیدگی می کند، بلکه از آن رو که بالاتر از همه اینها خدا ناظر و شاهد است و بر اساس این نظارت الاهی رفتارها، همه سامان پیدا می کند، که اگر این گونه می شد ما دوباره دوران شکوفایی اسلام را شاهد بودیم، همچنان که در دوره پیغمبر، ما می بینیم که یک جامعه بسیار بسیار بدوی در طول مدت ده سال با تعلیماتی که پیامبر (ص) داده است، مدینة الرسول از کجا به کجا می رسد، و چه شرایطی، چه شخصیت هایی و چه فضایی در مدینه پیدا می شود.

تلاش برای دنیا یا آخرت

برای روشن شدن موضوع باید به چند نکته توجه شود:

الف. خالقیت پروردگار متعال اقتضا می کرد که او خلق کند و دست به آفرینش بزند.

ب. نظام آفرینش نظامی حکیمانه و هدفمند است.

ج. علت غایی و هدف نهایی خلقت کائنات و پیدایش موجودات، انسان است؛ چرا که همه چیز برای او آفریده شده و او احسن المخلوقین است. چنان چه خدایش، احسن الخالقین می باشد.

هـ. هدف از خلقت انسان، هرچه که باشد نتیجه اش به خود او بر می گردد، نه به خداوند که او غنی مطلق است.

د. غایة الغایات و هدف اصلی آفرینش انسان، رسیدن به کمال و سعادت واقعی و دست یازیدن به مقام شامخ انسانی و راه یابی به عالم ملکوت است که این همه در پرتو شناخت و معرفت و عبودیت و بندگی آگاهانه به پیشگاه حضرت احدیت میسور و ممکن خواهد بود.

انسان از منظر قرآن كريم مرغ باغ ملكوت است و اين خاكدان آشيانه‏اى موقّت و پلى براى عبور وى از طبيعت به فرا طبيعت است. انسان در نهاد خويش طالب جاودانگى است و فطرتاً از زوال و محدوديت گريزان است. خداى سبحان اصرار دارد به انسان بفهماند كه ‏اى انسان تو يك موجود ابدى هستى و ابديّت در دنيا نمى‏گنجد و ابديت و جاودانگى به تحصيل ما عنداللَّه است و تبعيت از دستورات الاهى.

نتيجه اين كه دنيا چون دار گذر و خاكدان محدودى است (چون جسمانى است و از جمله خواص امور جسمانى محدوديت است) نمى‏توان جاودانگى را در آن جستجو نمود و روح چون موجودى ملكوتى و فرا زمانى است هم طالب ابديّت است و هم مى‏تواند ابدیت را در عالم آخرت تجربه کند[34] لذا ما باید به گونه ای تلاش کنیم که بتوانیم زندگی ابدی را آباد کنیم در نتیجه تلاش ما باید برای فردای حساب باشد.

با مقدماتی که ذکر شد و با مراجعه به منبع وحی می توان فهمید که ما برای چه چیزی باید تلاش کنیم چنان که قرآن هم می فرماید: “من جنّ و انس را نيافريدم جز براى اين كه عبادتم كنند (و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند)”.[35]

اما مهم اين است كه بدانيم حقيقت”عبادت” چيست؟

آيا تنها انجام مراسمى مانند ركوع و سجود و قيام و قعود و نماز و روزه منظور است؟ يا عبادت حقيقتى است ماوراء اين ها؟ هر چند عبادات رسمى نيز همگى واجد اهميت هستند.

براى يافتن پاسخ اين سؤال بايد روى واژه”عبد” و “عبوديت” تكيه كرد و به تحليل آنها پرداخت. “عبد” از نظر لغت عرب به انسانى مى‏گويند كه سر تا پا تعلّق به مولا و صاحب خود دارد، اراده‏اش تابع اراده او، و خواستش تابع خواست او است. در برابر او مالك چيزى نيست، و در اطاعت او هرگز سستى به خود راه نمى‏دهد. و به تعبير ديگر “عبوديت”- آن گونه كه در متون لغت آمده- اظهار آخرين درجۀ خضوع در برابر معبود است، و تنها كسى مى‏تواند معبود باشد كه نهايت انعام و اكرام را كرده است و او كسى جز خدا نيست.

در بیان معنای عبوديت باید گفت: عبوديت نهايت اوج تكامل يك انسان و قرب او به خدا است.

عبوديت نهايت تسليم در برابر ذات پاك او است.

عبوديت اطاعت بى قيد و شرط و فرمانبردارى در تمام زمينه‏ها است.

و بالأخره عبوديت كامل آن است كه انسان جز به معبود واقعى؛ يعنى كمال مطلق نينديشد، جز در راه او گام بر ندارد، و هر چه غير او است فراموش كند، حتى خويشتن را![36]

در آیه شریفه “وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ” لام ليعبدون لام غرض است؛ يعنى حكمت خلقت جن و انس و غرض از خلقت آنها اين است كه خدا را به اختيار و نه به اجبار عبادت نمایند تا قابليت پيدا كنند براى سعادت و نيل به بهشت و حيات ابدى همان طور که امير المؤمنين (ع) فرمود: شما برای آخرت خلق شده اید نه برای دنیا و برای بقاء خلق شده اید نه برای فنا و نیستی؛[37] زیرا اگر فقط براى دنيا خلق شده باشیم و حسابی در کار نباشد خلقت لغو مى‏شود و به همین دلیل در قرآن از قیامت به یوم الحساب تعبیر شده است؛[38] زیرا در آن روز به حساب افراد رسیدگی می شود.

از نظر اسلام دنیا و آخرت از هم جدا نیستند، بلکه دنیا مزرعۀ آخرت است.[39] خداوند تمام وسايل و امکانات از قبیل عقل و قدرت و اختيار را در دسترس ما قرار داد و انبياء را فرستاد و كتاب‏های آسمانی را نازل فرمود و راه سعادت و شقاوت را نشان داد و احكام جعل فرمود پس اگر بعضى اجابت نكردند تقصير با آنها است نقض غرض نشده؛ مثل اين كه شخصى جماعتى را دعوت كند براى مهمانی و تمام وسائل پذيرايى را فراهم كند حال اگر جمعى اعتنا نكردند و نيامدند خود را بى‏بهره كردند.[40]

بنابر این ما برای رسیدن به هدف والای خود که همان کسب معرفت و عبادت خدا و بقاء (باقی ماندن) است باید از این جهان و نعمت هایی که در آن قرار دارد استفاده لازم را ببریم تا به نتیجۀ مطلوب برسیم.

رفاه و آسایش در دنیا و آخرت

رفاه در لغت فارسی به معنای «آسودگی» و «ناز و نعمت» است.[41]

طبیعت و ماهیت وجودی این عالم به صورتی است که زندگی هیچ انسانی (اعم از مؤمن و کافر) در آن بدون رنج و غم نیست، حتی کسانی که از جهات مادی همۀ نعمت ها  و امکانات زندگی شان آماده و مهیا است چه بسا به مشکلات و رنج ها و دردهایی مبتلا هستند که انسان های فقیر هرگز به آنها مبتلا نشده اند؛ زیرا این جهان، جهان ماده و عالم تزاحم، رنج، مشقت، محدودیت و زوال است. و به همین دلیل از طرفی منشأ بلاها، رنج ها، بیماری ها و از جهت دیگر منشأ موفقیت ها، شادی ها است و خوشی و نا خوشی، غم و شادی، سختی و راحتی شکست و پیروزی آن، با هم آمیخته است. و هرگز نمی توان شخصی را یافت که در نعمت مطلق یا بدبختی مطلق به سر برد. بسیاری هستند که از نظر معیشتی در رفاه اند، ولی از مشکلات روحی و روانی، جسمی و خانوادگی در امان نیستند.

خداوند متعال، نظام مادی را چنان قرار داده تا آدمی در آن، مدام در حال آزمایش باشد تا انسان های مؤمن، خداجو  و نیکوکار از غیر آنان جدا شوند؟

از جهت دیگر چه سختی ها و شکست هایی که مقدمۀ موفقیت های بزرگ است و چه مصیبت هایی که موجب بیداری انسان می شود و غفلت ها، آلودگی ها و انحراف ها را می زداید و آدمی را به یاد خداوند می اندازد.[42] خدای متعال می فرماید: «و فرعونیان را به قحط و تنگی و آفت بر کشت و زرع مبتلا کردیم تا شاید متذکر شوند»،[43] اما خوشی و سعادت واقعی و لذت ماندگار را تنها و تنها باید در جهان آخرت جستجو کرد که آن هم مخصوص و در انحصار مؤمنان و نیکوکاران است. البته زندگی در این دنیا مقدمۀ زندگی در آخرت است و سعادت و آسایش آخرت را به وسیلۀ مجاهده و تلاش در دنیا می توان به دست آورد. پس زندگی در این عالم نه تنها ارزش منفی ندارد که مانند زندگی أخروی، از ارزش مثبت نیز برخوردار است.

بنا بر این، خوشی و آسایش و رفاه واقعی در این جهان معنا ندارد بلکه رفاه واقعی در آن جهان از آن مؤمنان و نیکوکاران است.

رابطۀ عالم ذر با دنیا از دیدگاه علامه طباطبایی

در ضمن دو نکته به بررسی این موضوع می پردازیم:

1. علامه در نقد یکی از دیدگاه ها[44] در باب عالم ذر می گوید: اولا این نظریه با جسمانیة الحدوث بودن نفس نمی سازد؛ ثانیا باید ملتزم شوید که انسان ها هر چه در این جا انجام می دهند از کفر و ایمان همان چیزی است که در آنجا انجام دادند.[45]

2. آنچه علامه در باب عالم ذر بدان معتقد است این است که: زندگی انسان دارای مراحلی است یک مرحلۀ آن که قبل[46] از زندگی دنيایى است به نام عالم ذر می باشد که انسان ها در آن مرحله به وجود جمعی در نزد پروردگار حضور دارند؛ انسان ها در آن زندگی، محجوب از پروردگار خود نيستند، و در آن مرحله وحدانيت و ربوبيت پروردگار را مشاهده مى‏كنند، و اين مشاهده از طريق مشاهدۀ نفس خودشان است نه از طريق استدلال، بلكه از اين جهت است كه از او منقطع نيستند، و حتى يك لحظه او را غايب نمى‏بينند، و لذا به وجود او و به هر حقى كه از طرف او باشد اعتراف دارند. آرى، قذارت شرك و لوث معصيت از احكام اين مرحله دنيايى است.[47]

البته بر نظریۀ علامه طباطبایی در باب عالم ذر، نقدهایی وارد شده که برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب فطرت در قرآن تألیف آیت الله جوادی آملی مراجعه کنید.

جاودانگى انسان و تجربه آن در دنيا

حقيقت انسان كتابى است نيازمند به شرح و شارح اين كتاب هم كسى جز مصنّف آن يعنى آفريدگار هستى نمى‏تواند باشد؛ زيرا خداوند هم نويسنده اين كتاب است و هم متکلّم كلمات آن. خداى سبحان حقيقت انسان را به وسيله انبيا و اوليا و فرشتگان شرح كرده و با بيان اين كه آدمى از كجا آمده، به كجا مى‏رود و در چه راهى گام بر مى‏دارد او را هم با خودش آشنا مى‏كند، هم با آفريدگارش و هم با گذشته و حال و آينده‏اش. اگر انسان حقيقت خود را براى شرح به خدا نسپارد ديگران او را شرح كرده و انسان‏شناسى مى‏نگارند؛ اما بسان كتب آسمانى پيشين، دست به تحريف و تفسير به رأى مى‏زنند، هم بعضى از اسرار نهانى را كتمان مى‏كنند، هم امورى بيگانه را به عنوان خواسته‏هايش بر او تحميل مى‏نمايند و هم خواسته‏هاى حقيقى او را جا به جا مى‏كنند و اين سه نقص بزرگ و عيب مهم در شرح حقيقت انسان است.

از جمله نكات بسيار ارزشمند در شناخت انسان از منظر قرآن كريم اين است كه آيا ابتدا و انتهاى انسان خاك است و پيش و پس از آفرينش او جز پوچى نيست و يا اين كه آدمى مرغ باغ ملكوت است و چند روزى قفسى ساخته‏اند از بدنش و اين خاكدان، آشيانه‏اى موقّت و پلى براى عبور وى از طبيعت به فرا طبيعت است؟

قرآن كريم راه دوم را ارائه كرد و به ما مى‏آموزد كه بشر قبلاً كجا بوده و پس از اين به كجا مى‏رود و اين چند روز دنيا چه بايد بكند[48] و چگونه است كه انسان در نهاد خويش طالب جاودانگى است و فطرتاً از زوال و محدوديت و نقصان گريزان است.

روح حقيقتى ملكوتى

نفس ناطقه؛ يعنى روح انسانى جوهرى از عالم مجردات (عالم امر) است در مقابل، بدن عُنصرى جوهرى از عالم خلق؛ يعنى عالم طبيعت و ماديات است. و لذا روح انسانى از احكام جسم و جسمانى همچون رنگ، كم، كيف، امتداد طول و عرض و عمق و شكل… مبرّا است.[49]

اصالت روح و فرعيّت بدن

حقيقت هر كسى را روح او تشكيل مى‏دهد و بدن ابزار روح است و اين منافات ندارد كه انسان در دنيا و برزخ و قيامت بدن داشته باشد البته همان طورى كه انسان در دار دنيا بدن دارد و بدن فرع است ( نه اصل و نه جزء اصل) در برزخ و قيامت نيز اين چنين است. قرآن كريم بدن را كه فرع است به طبيعت و خاك و گل نسبت مى‏دهد و روح را كه اصل است به خداوند اسناد مى‏دهد و مى‏فرمايد:[50] “قل الرّوح من امر ربّى” بگو روح از فرمان پروردگار من است.[51]

انسان و جاودانگى

اگر انسان‏ها به عالم طبيعت مأنوس‏ترند، براى آن است كه حسى فكر مى‏كنند چون حس و قواى حسى به طبيعت نزديك است و عقل و قواى عقلى از طبيعت دور است؛ لذا محسوسات و امور مادى انسان‏هاى اهل حس را به خود جلب مى‏نمايد، اما انسان عاقل چون ارزشى براى دنيا قائل نيست فريب دنيا را نخورده دل به دنيا نمى‏بازد. فطرت انسانى خواهان ابديّت است به تعبير صدر المتألهين: خداوند در سرشت انسان‏ها محبت وجود و بقاء و كراهت عدم و فنا را سرشته است.[52] و لذا متاع گذرا او را اشباع نمى‏كند و اگر به طبيعت سر مى‏سپارد يا براى آن است كه از باب خطاى در تطبيق، طبيعت را ابدى مى‏پندارد و يا ابديّت بعد از مرگ را فراموش كرده است يا گرفتار جهل مركب است يا مبتلاى غفلت، به نص صريح قرآن كريم هر انسانى بالضروره مى‏ميرد.[53] پس احتمال خلود و جاودانگى در دنيا ممكن نيست.

قرآن كريم مى‏فرمايد:[54] آن چه در دسترس شما است زوال‏پذير است و آن چه در نزد خدا است ابدى است و چون شما انسان‏ها ابدى هستيد اين ابديّت خويش را هدر ندهيد. كالاى ابدى پيش غير خدا نيست. اگر آب زندگانى مى‏خواهيد فقط نزد خدا است.[55]

تمایز دنیا و آخرت از لحاظ ویژگی ذرات

بیشتر ذراتی که اکنون در جهان مادی مشاهده می کنیم، عبارت از عناصر شناخته شده ای است که بر اساس ساختار الکترونی مرتب شده و مشخصات آنها در جدولی معروف به “جدول مندلیف” به نمایش درآمده است. بیشتر این عناصر، به صورت طبیعی وجود داشته، اما اکنون دانشمندان با تولید مصنوعی چند عنصر جدید، شمار آن را به 116 عنصر رسانده اند.

با نگاهی در متون دینی، به وضوح درمی یابیم که انسان ها با شکل و شمایل قبلی خود در قیامت حضور می یابند، به طوری که حتی نقش انگشتان آنها نیز حفظ خواهد شد،[56] اما آیا لزوماً عناصر و ذرات موجود در بدن انسان ها، دقیقاً همان عناصر و ذراتی است که در زندگی دنیوی دارای آنها بوده اند؟! و یا عناصر موجود در بهشت و دوزخ، منحصر به عناصر کشف شده در دنیای کنونی است؟ و آیا اساساً در آن جا نیز اتم هایی وجود دارند که از هستۀ نوترون و پروتون تشکیل شده و الکترون هایی، دایره وار بر گرد آن در حال حرکت اند؟! و … .

باید اظهار داشت که دانش بشر در این زمینه، ناقص بوده و نظر به این که مستندی دینی نیز در این زمینه ارائه نشده، نمی توان در این رابطه دیدگاه دقیقی ارائه کرد، اگر چه پروردگار را توانا می دانیم که نظام عنصری موجود را دگرگون کرده و سیستم جدیدی را جایگزین کند و یا عناصر جدیدی ایجاد کرده و یا حتی با ترکیبی از عناصر موجود، مواد جدیدی را تولید کند که تاکنون به ذهن هیچ بشری نرسیده است.

البته، آیاتی وجود دارد که نشانگر آن است که آسمان ها و زمین به غیر از آنچه اکنون می بینیم، تبدیل خواهد شد،[57] اما این آیات، دلالت صریحی بر دگرگونی سیستم عناصر و ذرات ندارند.

حرمت شراب در دنیا و حلیت آن در آخرت

در ضمن بررسی چند نکته موضوع مورد بحث روشن خواهد شد:

1. زمان و مکان در اثبات و نفی احکام، ارتباط مستقیم دارند و این طور نیست که اگر حکمی در زمان، مکان و شرایط ویژه ای برای موضوعی ثابت شد، حتماً همان حکم در زمان، مکان و شرایط دیگری نیز برای  آن موضوع ثابت شود؛ به عنوان نمونه اگر حکم کردیم مسافر باید روزه اش را بخورد[58] معنایش این نیست که در وطن نیز باید بخورد.

2. اگر چه آخرت چهرۀ باطنی همین دنیا است، اما بین ظاهر و باطن فرق است و هر یک دارای احکام مجزایی هستند، این طور نیست که اگر چیزی در دنیا ثابت بود در آخرت نیز ثابت خواهد بود و یا اگر چیزی در دنیا وجود نداشت در آخرت نیز نخواهد بود.

3. شراب دنیایی با شراب آخرت گرچه در نام مشترک هستند، امّا این تنها اشتراک لفظی است که ماهیتاً 180 درجه با هم تفاوت دارند؛ زیرا شراب دنیایی رجس و پلید است[59]، اما شراب بهشتی در دنیای واپسین پاک و طهور و از نعمت های الاهی به بندگان شایسته اش است[60]؛ از این رو است که می بینیم پیامبر (ص) علی (ع) می فرماید: يا على! كسى كه شراب را براى غير خدا ترك كند خداوند از شراب بهشتى كه مهرشده به مُشک است به او می نوشاند، پس على (ع) عرض كرد حتی اگر این ترک براى غير خدا باشد؟ حضرت فرمود: آرى به خدا سوگند، كسى كه براى حفظ سلامتى خود شراب را ترك كند خداوند از او قدردانى نموده و جزاى خير به او می دهد.[61]

در این رابطه به نمایۀ «ضرر نوشیدن یک قطره از شراب شمارۀ 6017 (سایت اسلام کوئست: 6184)» و «شراب طهور شمارۀ شمارۀ 82 (سایت اسلام کوئست: 1875)» مراجعه نمایید.

در این رابطه به نمایۀ «عدم وجود احکام فقهی در بهشت شمارۀ 788 (سایت اسلام کوئست: 847)» مراجعه نمایید.

 


[1]. ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج 1، ص 69، مکتبة الفقیه، قم.

[2]. همان، ص 146.

[3]. انشقاق، 6.

[4]. عسكرى ابوهلال، الفروق فى اللغة، ص 369، انتشارات آستان قدس رضوى.

[5]. هادوى تهرانى، مهدى، باورها و پرسش‏ها، ص 84، مؤسسه فرهنگى خانه خرد.

[6]. مجادله، 11: «يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات».

[7]. فاطر، 10: «اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه.»

[8]. مريم، 57.

[9]. غافر، 15.

[10]. جوادى آملى، عبداللَّه، تفسير موضوعى قرآن كريم، مراحل اخلاق در قرآن بخش سوم، ص 223، مركز نشر اسراء.

[11]. رى شهرى، محمد، منتخب ميزان الحكمه، حسينى، سيد حميد، روايت شماره 2171، امام(ع).

[12]. همان مصدر، روايت شماره 2192، امام(ع).

[13]. نهج البلاغه، خطبه 52.

[14]. نهج البلاغه، حكمت 20.

[15]. روم، 7.

[16]. قيامت، 20 و 21.

[17]. نهج البلاغه، خطبه‏ 144.

[18]. «الدُّنيا مَزْرَعَةُ الآخِرَة»، مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 70، 148 ، باب 124 .

[19]. فيض كاشانى،حقايق، ص 109، دارالكتاب العربى .

[20]. غِنىً يَحْجُزُكَ عَنِ الظُّلْمِ، خَيْرٌ مِنْ فَقْرٍ يَحْمِلُكَ عَلَى الاْثْمِ، کلینی، فروع كافى، ج 5، ص 72.

[21]. يااَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناكُمْ،  بقره، 254.

[22]. يـا اَيُّهـَاالَّذيـنَ امـَنـُوا لا تـُلْهـِكـُمْ اَمْوالُكُمْ وَلا اَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِاللّهِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَاُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ، منافقون ، 90.

[23]. ثَرْوَةُ الْمالِ تُرْدى وَتُطْفى وَ تُفْنى، غررالحكم ، ج 3، ص 351.

[24]. بحارالانوار، ج 73، ص 231.

[25]. وَ ما اَرْسَلْنا فِى قَرْيَةٍ مِنْ نَذيرٍ اِلاّ قالَ مُتْرَفُوها اِنّا بِما اُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ، سباء، 34.

[26]. اِنَّ اللّهَ فـَرَضَ عـَلى اَئِمَّةِ الْحـَقِّ اَنْ يـَقـَدِّروُا اَنـْفـُسـَهـُمْ بـِضـَعـَفـَةِ النـّاسِ كـَيـْلا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقيرِ فَقْرُهُ، نهج البلاغه ، فيض ، خطبه 200، ص 663.

[27]. لا تُحَقِّرُوا ضُعَفاءَ إِخْوانِكُمْ فَإِنَّهُ مَنِ احْتَقَرَ مُؤْمِناً لَمْ يَجْمَعِ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بَيْنَهُما فىِ الْجَنَّةِ إِلاّ اءَنْ يَتُوبَ، بحارالانوار، ج 72، ص 42.

[28] . بقره، 239.

[29] . در پاسخ های دین و هدف آن، 10444 (سایت اسلام کوئست: 10369)؛ مقصود از «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام‏»، 10446 (سایت اسلام کوئست: 10370) موجود در همین سایت.

[30]. اعراف، 105؛ “حَقيقٌ عَلى‏ أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَق‏”.

[31]. لقمان، 6؛ “وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَري لَهْوَ الْحَديثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُوا”.

[32]. نوح، 7؛ “جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ في‏ آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُم‏”.

[33]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 57، ص 213، ح 23، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق.

[35]. ذاریات، 56، “وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ”.

[36]. تفسير نمونه، ج ‏22، از ص 386.

[37]. غررالحكم ص 140-_ 2478-  إنكم إنما خلقتم للآخرة لا للدنيا و للبقاء لا للفناء.

[38]. ص، 16، “وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسابِ”.

[39]. عوالي‏اللآلي، ج 1، ص 267، الدنيا مزرعة الآخرة.

[40]. طیب، سیدعبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 289 .

[41]. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا ،واژه رفاه.

[42]. کاشفی ، محمد رضا ،با استفاده از کتاب خداشناسي ، ص 94 – 101، نهاد نمایندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، دفتر نشر معارف ، چاپ ششم ، 1386 .

[43]. اعراف ، 130 .

[44]. یکی از دیدگاه ها در باب عالم ذر این است که “خداوند اولين فرد از اين نوع را گرفته و ماده نطفه‏اى كه منشا نسل و ذريه اين نوع است از او بيرون كشيده و آن را به عدد افرادى كه از اين نوع تا قيامت به وجود مى‏آيند تجزيه نموده و به عين آن لباس و قالبى كه در دنيا به تن مى‏كند يعنى با همان عقل، گوش، چشم ضمير، پشت و شكم و غيره ملبس نموده و او را بر خود شاهد گرفته و از او ميثاق مى‏ستاند و بعد از گرفتن ميثاق دوباره او را به صلب بر مى‏گرداند تا نوبت به سير طبيعيش برسد”. طباطبائی،سید محمد حسین، المیزان في تفسیر القرآن، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 8، ص 411 نشر، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسين حوزه علميه قم‏، چاپ: قم‏، سال چاپ: 1374 ش‏.

[45]. همان، ص413 و 414

[46]. این قبلیت، قبلیت زمانی نیست.

[47]. نک: همان، ص 416-421.

[48]. جوادى آملى، عبداللَّه، تفسير موضوعى قرآن كريم، صورت و سيرت انسان در قرآن، ص 35 و 38.

[49]. حسن زاده آملى، حسن، نصوص الحكم بر نصوص الحكم – فص 31، ص 179.

[50]. اسراء، 85.

[51]. جوادى آملى عبداللَّه، زن در آئينه جلال و جمال، ص 68.

[52]. صدرالمتألهين شيرازى، محمد ابراهيم، اسفار اربعه، ج 4، ص 163 (چاپ سنگى).

[53]. آل عمران، 185.

[54]. نحل، 96.

[55]. جوادى آملى، عبداللَّه، كرامت در قرآن، ص 116.

[56]. قیامت، 4؛ ” بَلى‏ قادِرينَ عَلى‏ أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ”.

[57]. ابراهیم، 48؛ “يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ”.

[58]. با شرایطی که بیان شد.

[59]. مائده، 90، اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، جز اين نيست كه شراب و قمار و بت‏ها، يا سنگ‏هايى كه براى قربانى نصب شده و چوبه‏هاى قرعه، پليد و از عمليات شيطان است. پس دورى كنيد از آنها، شايد كه رستگار شويد.

[60]. انسان، 21، بر اندام بهشتيان لباس هايى است از حرير نازك سبز رنگ و از ديباى ضخيم، و با دستبندهايى از نقره تزيين شده‏اند، و پروردگارشان شراب طهور به آنها مى‏نوشاند.

[61]. آشتيانى، ‏ ميرزا احمد، و شاگردان، ‏طرائف الحكم يا اندرزهاى ممتاز، ‏ج ‏2، ص 189، ناشر: كتابخانه صدوق، تهران، چاپ سوم، 1362 ش‏.

از حضرت عیسی (ع) و ابن عباس سخنانی نزدیک به هم وجود دارد که چنین است:

1. “عيسى (ع): إني أرى الدنيا في صورة عجوز هماء عليها كل زينة قيل لها كم تزوجت قالت لا أحصيهم كثرة قيل أ ماتوا عنك أم طلقوك قالت بل قتلتهم كلهم قيل فتعسا لأزواجك الباقين كيف لا يعتبرون بأزواجك الماضين و كيف لا يكونون منك على حذر”؛[1]حضرت عیسی فرمود: من دنیا را به صورت پیرزنی دیدم که دندان هایش ریخته و زینت هایی به خود آویخته بود. از او سؤال شد؟ چند شوهر اختیار کردی؟ گفت: قابل شمارش نیست. گفتند: شوهرانت مردند یا طلاقت دادند؟ گفت: تمام آنها را کشتم. گفتند: وای بر بقیه شوهرانت که از شوهران گذشته عبرت نمی گیرند و از تو پروا ندارند.

2. قال ابن عباس (رض) “يؤتى يوم القيامة بالدنيا في صورة عجوز شمطاء زرقاء أنيابها بادية مشوهة خلقها و تشرف على الخلائق فيقال تعرفون هذه فيقولون نعوذ بالله من معرفة هذه فيقول هذه الدنيا التي تناجزتم عليها و بها تقاطعتم الأرحام و بها تحاسدتم و تباغضتم و اغتررتم ثم تقذف في جهنم فتقول يا رب أين أتباعي و أشياعي فيقول الله عز و جل ألحقوا بها أتباعها و أشياعها”؛[2] ابن عباس می گوید: روز قیامت دنیا را به صورت پیرزنی زشت و کریه المنظر حاضر می کنند و نشان مردم می دهند و به آنها می گویند: آیا او را می شناسید؟ می گویند: پناه بر خدا از این که چنین شخصی را بشناسیم! پس گفته می شود این همان دنیایی است که بر سر آن با هم مبارزه می کردید، برای او قطع رحم می نمودید، حسادت می ورزیدید، نسبت به هم بغض و کینه داشتید، و به آن مغرور می شدید. سپس او را به جهنم می برند، در حالی که می گوید: پروردگار من، پس پیروان من چه می شوند؟ خدای متعال می فرماید: پیروانش را به او ملحق کنید.

سهولت گرايش به دنيا نسبت به آخرت

همان گونه كه درعالم طبيعت حركت نزولى آسان‏تر از حركت صعودى است، حركت و سير در جريان امور معنوى و اخلاقى نيز اين چنين است. به فرموده‏ قرآن كريم، حركت صعودى حركتى است همراه با زحمت و رَنج:”يا ايها الانسان انك كادح الى ربك”؛[3] يعنى اى انسان تو در سير به سوى پروردگارت تلاش مى‏كنى (همراه با زحمت و رنج).

“كدح” در لغت عرب به معناى تلاش است و در مفهوم آن شدّتِ زحمت و سعى نهفته است.[4] براى سقوط و شقاوت كافى است آدمى تابع هوى و هوس باشد؛ چون حركت در مسير تمايلات نفسانى، همانند حركت در فرود و سراشيبى ساده و آسان است، اما حركت بر طبق دستور عقل و مسير شريعت و مخالفت با دنيا و شيطان و تمايلات نفسانى حركت بر فراز و صعود است؛ مانند بالا رفتن از كوه، دشوار و سخت، اما همراه با احساس سعادتمندى و باور انسانى. از نگاه قرآن كريم، انسان موجودى است كه از يك سو فطرتى الاهى و از سوى ديگر طبيعتى مادى دارد. فطرت، او را به سمت معارف بلند، معنويات و خيرات دعوت مى‏كند و طبيعت، او را به حضيض ماديّت، شهوات و شرور فرا مى‏خواند. حيات انسان، صحنه‏ مبارزه دايم بين طبيعت و فطرت او است. اگر طبيعت انسان بر فطرت غلبه كند و او مسير طبيعت را دنبال نمايد، از نگاه قرآن اين انسان، انسانى است وارونه و منحرف و اگر فطرتش غالب شد و طبيعتش در مسير فطرت قرار گرفت در اين صورت، اين انسان، انسانى است كه در مسير هدايت قرار گرفته و در طريق حق قدم برداشته است.[5]

دنيا در لغت به معناى پستى است و براى دنيا خواهى، كافى است چشم از آسمان تعالى فرو بنديم، اما براى خروج از جاذبه‏ دنيا و صعود به سوى معنويت، صرفِ تمايل درونى، ادعا و گفتار كافى نيست، بلكه مخالفت با هوى و هوس، درگيرى با وسوسه‏هاى شيطان، ترك آداب و رسوم و عادات مذموم و قطع هزاران رشته كه هر كدام به نحوى انسان را درگير و اسير نموده، لازم است. لذا بزرگان اخلاق و عرفان عملى، گاهى به صد ميدان، يا هزار منزل، يا در قالب آداب سير و سلوك، حقايق بلند معنوى و طريق صعود از پله‏هاى رشد و كمال را مطرح نموده‏اند تا در نهايت، انسان بتواند از قيد و بند نفسانيّت به در آمده و بنده‏ مطيع حضرت حق باشد. سير و سلوك عبد به سوى خدا، سير عمودى است نه افقى و منظور از عمودى در اين جا، عمودى در هندسه‏ الاهى است، نه در هندسه‏ طبيعى؛ يعنى به”مكانت برتر” راه يافتن است نه به”مكان برتر” رفتن؛ از اين رو، زاد و توشه‏اى طلب مى‏كند تا انسان را در سير به مكانت برتر كمك كند. خداوند از سير و سلوك، به عنوان يك سفر صعودى و عمودى ياد مى‏كند و در سوره‏ مجادله مى‏فرمايد:”خداوند ]رتبه[ كسانى از شما را كه ايمان آورده و كسانى را كه دانشمندند [به حسب] درجات بلند مى‏كند.”[6] كسى كه سير صعودى كند مرتفع مى‏شود و ذات اقدس اله از اين سير به”رَفع” ياد مى‏كند. چنان كه در سوره فاطر، از اين سير به”صعود” تعبير شده است: ” كلمات پاكيزه به سوى او بالا مى‏رود و كار شايسته، به آن رفعت مى‏بخشد.”[7] بنابراين، از اين دو تعبير”رفع” و”صعود” معلوم مى‏شود كه سير و سلوك، عمودى و مكانت‏طلبى است، نه افقى و مكان‏خواهى؛ چون سير به طرف مكان – گرچه مكان برتر باشد – باز، افقى است، نه عمودى و خدا از رفعت كسانى مانند حضرت ادريس(ع) كه اين سفر را پشت سر گذاشته‏اند، چنين ياد مى‏كند:”و رفعناه مكاناً علياً.”[8] كه منظور از آن، مكانت عاليه است نه مكان صورى و ظاهرى. و ذات اقدس خداوند در وصف خود نيز به عنوان كسى كه داراى درجات رفيعه است ياد مى‏كند:”رفيعُ الدّرجات ذو العرش”.[9] بنابراين، سير إلى الله؛ يعنى سير به طرف درجات رفيعه و مؤمنان از درجات رفيعه و عالمان از درجات برتر و بيشترى برخوردارند و كلمه‏ى طيّب به آن سمت صعود مى‏كند.[10] تعابير ديگر دلالت مى‏كنند بر اين كه: خداخواهى، حركت صعودى و رفعت و دنياخواهى، حركت نزولى و ذلّت و خوارى است. «دنيا، دنيا ناميده شد چون كه پست‏تر از هر چيزى است.[11] دنيا انسان را خوار مى‏كند».[12]

«براى نزديك شدن به حق و رفعت به سوى درجات معنوى… اگر دست از اموال و فرزندان بكشيد سزاوار است».[13] «از لغزش جوانمردان درگذريد؛ زيرا جوانمردى نمى‏لغزد جز آن كه دست خدا او را بلند مرتبه مى‏سازد».[14]

بنابراين، چون گرايش به سوى امور معنوى و آخرت، حركت به سمت فطرت الاهى و گرايش به دنيا و مظاهر مادى، حركت بر اساس طبيعت مادى و ابتدايى انسان است، و انسان اُنس بيشترى با ظواهر و عالم ماده دارد و مشغول به آن است:”يعلمون ظاهراً من الحيوة الدنيا و هم عن الاخرة غافلون؛” يعنى از زندگى دنيا، ظاهرى را مى‏شناسند و حال آن كه از آخرت غافلند.[15] و نيز هرآن چه كه منافع و ثمرات آن زودرس و نقد باشد، مراد و مطلوب انسان‏ها است:”كلّا بل تحبون العاجلة، و تذرون الآخرة”؛ يعنى ولى نه، (شما دنياى) زودگذر را دوست داريد و آخرت را وا مى‏گذاريد.[16] كه بر همين اساس، اميرمؤمنان على(ع) مى‏فرمايد:”آثروا عاجلاً و آخّروا آجلاً”،[17]]اهل ضلال[ دنيا و زودگذرها را مقدم نموده و آخرت و زمان‏دارها را مؤخر كردند.

در نتيجه، گرايش انسان به ماديات و دنيا، آسان تر به نظر مى‏رسد.

روحانیت و ورود به دنیا

از آيات قرآن و روايات استفاده مى شود که دنیا دارای دو جهت است:

1. به عنوان امر حقیقی و واقعی، مانند وجود زمین، کرات آسمانی، وجود انسان، قدرت، علم و حیات او و دیگر موجودات و حقایق نظام عالم مادی. به این لحاظ دنیا نه تنها مذموم و نکوهیده نیست بلکه نیکو و پسندیده است. پیامبر اکرم(ص) فرمود: «دنيا مزرعه و كشت زار آخرت است»[18].

2. به عنوان امر اعتباری و غیر واقعی؛ یعنی دنیا را هدف و نهایت آرزو و آمال قرار دادن و همه چیز را برای رسیدن به آن زیر پا قرار دادن. دنیا به این جهت مذموم و مورد نکوهش است و باعث فراموشی خداوند و آخرت می شود.

آنـچـه در نـظـر اسلام، منفى است، روحيه استكبارى ناشى از مال اندوزی است، نه خود مال.

مال و ثروت داراى آثار مثبت و منفی است، که برخی از آنها را بررسی می کنیم: مـال و ثروت ، مـانـند مارى است كه هم داراى زهر كشنده و هم داراى پادزهر است؛ يعنى ممكن است انسان به وسيله آن مسموم شود و هم ممكن است دفع مسموميّت نمايد.[19]

در اینجا به برخی فـوايـد مال و انفاق آن که در قرآن و روایات ذکر شده است،اشاره می کنیم:

حضرت صادق (ع) مى فرمايد: آن ثروتی كه تو را از ستم باز دارد، بهتر از فقرى است كه ترا به گناه وا دارد.[20]

قرآن كريم مى فرمايد: اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از آن چه به شما روزى داده ايم، انفاق كنيد. [21]

اين گونه انفاق ها، عـلاوه بـرايـن  كـه بـه رفـاه حـال مـحـرومـان كـمـك مـى كـنـد، خـصـلت نـيـكـو و بـذل و بـخـشـش را در دل مـؤمـن ايـجـاد مـى كـنـد و صـفـت نـاپـسـنـد بخل و حرص را از آن مى زدايد.

اما اگر انـسـان تـوجـّه نداشته باشد، و آن گونه كه دين اسلام دستور داده است، حركت نكند، و ثروت در اختیارش را در مسیر کمال و به درستی به کار نگیرد مشكل آفرين و فساد آور خواهد بود. اگر انسان به بـيـمـارى (مـال دوسـتـى ) و (دنيا طلبى ) گرفتار شود، و ثروت اندوزى را هدف خود قرار دهد، از كمالات روحى و اخلاقى باز مانده و باعث ايجاد رذايل اخلاقى فراوانى در نفس او مى شود كه به چند نمونه اشاره مى كنيم:

الف. غفلت از ياد خدا: فلسـفـه وجـودى انـسـان ، بـنـدگـى خـدا و بـا يـاد او زيـسـتـن اسـت ، ولى مـال دوسـتـى، انـسـان را از يـاد خـدا غـافـل مـى كـنـد، و چـون طـبـيـعـت انـسـان، بـه مـال گـرايـش دارد، در جـمـع و حـفـظ آن مـى كـوشـد. مـشـغـول شـدن ذهـن و دل به جمع آورى و افزودن مال با عبادت و ياد خدا منافات دارد. قرآن كريم مى فرمايد: اى كـسـانـى كـه ايمان آورده ايد! ثروت و فرزندانتان شما را از ياد خدا باز ندارند و كساني كه چنين كنند، زيانكارند.[22]

شخص ثروتمند، قدرت انجام گناهان بيشترى را دارد، چرا كه توانايى مالى و امكانات او بيشتر است، در حـالى كـه انـسـان فـقـيـر از چـنين امكاناتى برخوردار نيست. حضرت على (ع) مى فرمايد: فراوانى مال، پست مى كند و سركش مى نمايد و نابود مى گرداند.[23]

ب. تكبّر: تكـبر، يـكـى از صفات ناپسند اخلاقى است، كه در روايات به پست ترين و پايين ترين درجه برگشت از حقّ، تعبير شده است.[24] يـكـى از مـوجـبـات كـبـر، ثروتمندى است؛ از اين رو، اين صفت زشت، بيشتر در ميان ثروتمندان، رواج دارد. اغـنـيـا نسبت به فقرا تكبّر مى ورزند و دل آنان را با گفتار و رفتار متكبّرانه خود مى آزارند.

قـرآن كـريـم، مـال زياد را باعث طغيانگرى، عيّاشى و گردنكشى در برابر رسولان الهى مى داند و مى فرمايد: مـا هـيـچ بـيـم دهـنـده اى را به قريه اى نفرستاديم، جز آن كه توانگران عيّاش آن قريه گفتند: مابه رسالت شما ايمان نمى آوريم.[25]

در هر صورت اگر چه در طول تاریخ انسان های زیادی نظیر قارون ها و فراعنه مصر به دلیل گرفتار آمدن در حب مال دنیا و اسارت در هواهای نفسانی و تکبر و غرور ناشی از آن جامعه را آلوده و خود نیز به هلاکت ابدی رسیده اند، اما انسان هایی نیز بوده اند که به دلیل دارا بودن کمالات نفسانی با استفاده صحیح از ثروت و دارایی که در اختیار داشتند خدمات بزرگی به جامعه بشری نموده اند از جمله این انسان های کامل می توان به حضرت خدیجه (س) اشاره نمود که با استفاده از ثروتش، خدمات بی شماری به تحقق اهداف مبارک پیامبر مکرم اسلام نمود.

به هر حال وظایف و مسئولیت های روحانیت، به دلیل حساسیت جایگاه ایشان، که نقش ارشاد و تربیت جامعه را بر عهده دارند به مراتب سنگین تر است و این قشر عظیم و تأثیرگذار که در مسیر نگاه تیزبین و کنجکاوانه مردم قرار دارند می بایست، از آلوده شدن به روحیه دنیاطلبی و ثروت اندوزی و خطرات و آسیب های ناشی از آن پرهیز نمایند.

اگر بخواهیم منشوری پر محتوا و کامل در ارتباط با این وظایف و مسؤلیت ها جستجو کنیم، و انتظارات مردم از ایشان را بشناسیم، سیره و روش اهل بیت عصمت و طهارت (ع) بهترین آنها است: اهـل بيت عصمت و طهارت (ع) نسبت به محرومان و فقراى جامعه، احساس مسئووليت و ابراز همدردى مى كـردنـد و خـودشـان نـيـز چـون پایین ترین آنان زندگى مى كردند، تا احساس حقارت و كمبود در آنها ايجاد نشود. از ديگر خصوصيات بارز معصومين (عليهم السلام) همدردى و شركت عملى در غم مستمندان و محرومان، بوده است.

اميرمؤ منان علی (ع ) كه در دوره خلافتش بيش از هر زمان ديگر زاهدانه زندگى كرد، بارها به فلسفه عميق چنين كارى تصريح كرده، مى فرمود: خداوند بر پيشوايان حق واجب كرده كه زندگى خود را با طبقه ضعيف تطبيق دهند، تا رنج فقر، مستمندان و محرومان را ناراحت نكند.[26] هم چنین، پيروان خويش را از كم لطفى نسبت به محرومان، سخت بر حذر داشته و چنين هشدار مى دهد: بـرادران ناتوانتان را تـحقير نكنيد؛ زيرا هر كس مؤمنى را كوچك شمارد خداوند، آن دو را در بهشت جمع نمى كند مگر اين كه توبه كند.[27]

پس بر رهبران دینی و حاکمان و قشر روحانیت است که با تأسی به اهل بیت (ع)، از روی آوردن به تجملات و ثروت اندوزی پرهیز نمایند و از هيچ گونه كمكى نسبت به محرومان دریغ نورزند.

کارکرد دین در دنیای مدرن

دين یک واژۀ عام است که شامل همۀ ادیان اعم از ادیان آسمانی و غیر آسمانی ، تحریف نشده (اسلام) و تحریف شده و … می شود. به اعتقاد ما تنها اسلام است که در همۀ زمان ها و در تمامی اعصار می تواند کارکردهای مثبت داشته باشد و ادیان دیگر از چنین توانمندی برخوردار نیستند؛ زیرا تنها اسلام دين خاتم و كامل‏ترين دين مرسل است.

اساساً حوزۀ کارکرد دین از حوزۀ کارکرد علم و تکنولوژی کاملاً متمایز است. دليل نياز آدمى به دين، وجود امورى است كه انسان با عقل، حس و تجربۀ خود نمى تواند به آنها دست پيدا كند. اين مطلب؛ يعنى محدوديت ابزار ادراكى ما در مباحث فلسفى مورد تأييد عقل قرار گرفته و قرآن نيز به آن اشاره كرده و می فرماید: “… علّمكم ما لم تكونوا تعلمون”؛[28] به شما آنچه را نمى توانستيد بدانيد، ياد داد. با اين وصف، هيچ گاه بشر به نقطه اى نمى رسد كه از دين بى نياز شود.

دين در سه بخش براى انسان برنامه و راه کار دارد و در تلاش است كه به تصحيح سه نوع ارتباط بپردازد:

ألف: ارتباط انسان با خود

ب: ارتباط انسان با ديگران (طبيعت و جامعه)

ج: ارتباط انسان با خدا

از اين رو، هم به دنيا توجه مى‏كند و هم به آخرت. اسلام به دنبال آبادانى دنيايى است كه آخرتش را هم آباد كند و چنين چيزى از عهدۀ اخلاق دنيايى و … خارج است. دين هم به دل توجه دارد و هم به عقل. چگونه علم مى‏تواند براى بشرى كه تاكنون از او و ابعاد وجوديش شناخت كاملى پيدا نكرده است، برنامه‏اى جامع عرضه كند و سعادت او را تأمين نمايد. اگر چه علوم بشرى كارسازند، اما این علوم تنها در طراحى سازوكارهاى مناسب به مدد ما مى‏آيند و از ارايۀ مكتب و فلسفه و نظام عاجز هستند و بشر پيش از هر چيز به برنامه و مكتب نيازمند است و آن گاه به سازوكار. در اسلام طراحى سازوكارهاى مناسب به خود انسان‏ها واگذار شده است و دين متكفل امورى است كه علم به تنهايى قادر نيست آنها را به دوش بكشد.

با پیش رفت تکنولوژی دامنۀ برنامه ریزی و قانون گذاری دین گسترش می یابد و با پیدایش موضوعات جدید فقهای تیزبین اسلام، احکام موضوعات جدید را از منابع فقه اسلام استنباط و استخراج می کنند و با وجود حوزۀ گستردۀ اجتهاد در فرهنگ اسلام جای هیچ گونه تردیدی بر انطباق احکام اسلام بر مقتضیات و نیازهای بشر عصر مدرن باقی نمی ماند.

از سوى ديگر، اگر چنين چيزى درست بود که پیش رفت علم و تکنولوژی باعث بی نیازی از دین شود، مى بايست پس از گذشت يك يا چند قرن از ظهور اسلام، بشر بى‏نيازى خود را از دين احراز مى كرد و با عقل خويش دنبالۀ راه را مى پيمود. تاريخ معاصر بهترين گواه بر بطلان چنين امرى است. بشر نه تنها احساس بى نيازى از دين نكرده، بلكه پس از عصيان در برابر دين، بعد از رنسانس، و چشيدن تلخى هاى فراوان در اين راه، امروزه هر لحظه به دين نزديك‏تر و خود را به آن نيازمندتر احساس مى كند.

منابع براى مطالعه بيشتر:

1. نمایه: سرّ خاتمیت دین اسلام، سؤال 386 (سایت: 399)، سایت اسلام کوئست.

2. نمايه: دين و تحول، سؤال 8 (سایت: 206) سایت اسلام کوئست.

3. نمايه: اسلام و ضرورت يك طرح، سؤال 16 (سایت: 253) سایت اسلام کوئست.

4. نمايه: اسلام و نظريه‏ انديشه مدون، سؤال 170 (سایت: 1245) سایت اسلام کوئست.

5. نمايه: مقايسه‏اى بين علم و دين، سؤال 210 (سایت: 1301) سایت اسلام کوئست.

6. هادوى تهرانى، مهدى، ولايت و ديانت، ص 56 – 13، مؤسسۀ فرهنگى خانۀ خرد.

7. هادوى تهرانى، مهدى، باورها و پرسش ها، مجموع كتاب، مؤسسۀ فرهنگى خانۀ خرد.

8. هادوى تهرانى، مهدى، مبانى كلامى اجتهاد، مجموع كتاب، مؤسسۀ فرهنگى خانۀ خرد.

ارتباط انسان، دین و دنیا

واقعاً دین در دنیای امروز چه کارکردی دارد؟ انسان معاصر با توجه به پیچیدگی وضعیت زندگی در دنیای امروز چه مقدار می تواند از دین استفاده کند؟ مقصود ما از دین، آن دینی است که از ناحیۀ خداوند برای انسان آمده است، و خداوندی که انسان را خلق کرده است، با توجه به نیازهای انسان، برای او راهنمایی از طریق انبیاء (ع) فرستاده است. و آنچه که در دین خاتم تجلی پیدا کرده است، در واقع در بردارنده مفاهیمی است که برای انسان در همۀ زمان ها و مکان ها قابل استفاده باشد.

انسان علی رغم این که ظواهر زندگی تغییر کرده است و امکاناتی که دنیای امروز ما دارد در دنیای گذشته وجود نداشته است، اما نیازهای اساسی انسان، کشش های اصلی انسان، آن مواردی که انسان به خاطر آن به گمراهی گرفتار می شود، یا آن چیزهایی که عوامل هدایت او می شود، این ها همچنان ثابت و بدون تغییر باقی مانده است. به بیان دیگر، در حقیقت، عوامل سعادت و شقاوت انسان تغییر نکرده است؛ فطرت انسان عوض نشده است؛ غرائض و طبیعت انسان تغییر نکرده است؛ آنچه که تغییر کرده است، پوسته ای از زندگی انسان است، پوششی که ما امروز داریم ساختمان خانه ای که در آن زندگی می کنیم، ابزارها و امکاناتی که از آنها بهره می بریم، اینها تغییر کرده است. و به تبع آن روابطی که بین انسان ها پیدا شده پیچیده تر شده است، اما هویت انسانی همچنان همان هویت گذشته است و حقایقی که در دین وارد شده است، در واقع ناظر به همین هویت انسانی است، و این هویت انسانی است که همچنان مورد توجه دین است. بنابراین، آموزه های دینی ناظر به هویت انسانی است که، این هویت دست نخورده در طول تاریخ باقی مانده است. و این هویت همچنان قابل مراجعه به این منابع و استفاده از آنها است.

نمایه های مرتبط:

کارکرد دین در دنیای مدرن، 765 (سایت اسلام کوئست: 809).

تبیین مبانی دینی و نقش آن در دست آوردها و  شکوفایی جامعه، 10692 (سایت اسلام کوئست: 10544).

نقش دین در دنیای مدرن و متحول

ما از دو منظر می توانیم به این بحث نگاه کنیم: یکی از منظر تئوریک، و دیگری از منظر عملی.

الف. به لحاظ بحث تئوریک باید گفت که انسان دارای دو بُعد است؛ یک بُعد مادی و یک بُعد معنوی؛ و تحولاتی که در دنیا اتفاق افتاده است، بیشتر مربوط به بُعد مادی انسان بوده است، و آن نیازهای معنوی انسان همان نیازهایی است که قرن ها و هزاره های پیش، انسان داشته است، و از آن جا که دین ناظر به بُعد معنوی انسان است، مفاهیم خودش را عرضه می کند، در همه شرایط و در همه موقعیت ها برای انسان مفید است. البته خصوصیت و ویژگی اسلام در میان ادیان و مکتب اهل بیت (ع) در بین تفسیرهای موجود از اسلام، این است که اسلام نه تنها به بُعد معنوی انسان توجه دارد، بلکه بُعد مادی انسان را نیز مورد توجه قرار داده، و ارتباط بین بُعد مادی و معنوی را یک ارتباط نزدیک، بلکه در هم تنیده می بیند، که اگر انسان در بُعد مادی با مشکلاتی مواجه شود، این می تواند یک ضربه جدی به بُعد معنوی انسان بزند، همچنان که ارتقای در بُعد معنوی یا تنزل در آن، در زندگی مادی انسان نقش دارد. این بُعد نظری مسئله است. این موضوع بحث مفصل تری را می طلبد که در این مقال فرصت آن نیست.

لازم به ذکر است چنان که در جای خود گفته شده،[29] دین آن حقیقتی است که انسان را از مبدأیی که انسان در آن مبدأ خلق می شود به آن منتهایی که برای آن منتها و مقصد آفریده شده است، می رساند. این حقیقت ناظر به همۀ ابعاد وجودی انسان در همۀ شرایط و موقعیت ها است. البته نسخه پایانی این حقیقت که دیانت خاتم باشد و در مکتب اهل بیت (ع) هم تفسیرش آمده است، همه ابعاد انسان را در تمام شرایط در بر می گیرد.

ب. اما از بُعد عملی باید گفت چالش مدرنیته و دین چالشی نیست که فقط اسلام با آن مواجه باشد! بلکه همۀ ادیان با آن مواجه اند، اما تجربۀ جمهوری اسلامی ایران این بوده است که طی سی سال یک حکومت روز آمد را بر اساس مفاهیم دینی عرضه کرده است. ما نمی گوییم این حکومت نقص ندارد، و در آن امور خلاف شرع اتفاق نمی افتد، هیچ کس چنین ادعایی ندارد. در زمان حکومت علی بن ابی طالب (ع) کارگزاران آن حضرت هم خلاف می کردند! احیاناً خلاف شرع رخ می داد. حتی حکومت امام علی (ع) با آن که خود آن حضرت معصوم بود، چون بدنۀ حکومتش معصوم نبودند، عاری از نقص و ضعف نبود، اما آنچه مطرح است، این است که اساس این حکومت و معیارهای آن بر مفاهیم دینی استوار شده است.

نمایه های مرتبط:

ارتباط دین با معنویت، 1593 (سایت اسلام کوئست: 1588).

کارکرد دین در دنیای مدرن، 765 (سایت اسلام کوئست: 809).

دین در دنیای مجازی

از آغاز زندگی بشر تا کنون، افرادی وجود داشته اند که به دنبال شناخت حقایق و شناساندن آن به دیگران بوده و فریاد بر می آوردند که ما متعهدیم جز حقیقت، برای بشریت چیز دیگری را به ارمغان نیاوریم.[30]

پیامبرانی که ادیان الاهی، حاصل تلاش آنان است، از این گروه افرادند. کافی است عباراتی که از ریشۀ “حق” در قرآن و روایات وجود دارند را جست و جو نموده، تا میزان اهمیت آن را در دین اسلام دریابید.

از آن سو، اشخاص دیگری نیز با سرگرم کردن مردم به افسانه ها و اموری بی فایده، عمداً تلاش می کردند که آنان را از راه خداوند دور کرده و به خواسته های خود دست یابند.[31]

اما آیا دنیایی که اکنون با نام دنیای مجازی از آن یاد می شود، دنیایی کاملاً در تقابل و تضاد با دنیای حقیقی است؟

پاسخ ما به این پرسش، منفی بوده، بلکه به عقیدۀ ما، دنیای مجازی در واقع به دو بخش تقسیم می شود:

1. بخشی که بازتاب و انعکاسی از واقعیات و حقیقت ها بوده و ارتباط همه جانبه ای با دنیای حقیقی دارد و نمی توان این بخش را به صورت مستقل از حقیقت مورد بررسی قرار داد.

2. بخش دیگری که تنها اوهام و تخیلات انسان ها را در قالبی مجازی عرضه نموده و برخی افراد، جهت سرگرمی و یا گریز از واقعیت، به آن روی می آورند.

مبادلات بانکی و تجاری و نیز هرگونه استفاده از فناوری نوین در ارتباطات واقعی بین انسان ها را می توان از نوع اول دانسته و بسیاری از بازی های مهیج رایانه ای و ارائۀ اطلاعات نادرست از خود و جامعه و نیز پخش خرافات از طریق شبکه های جهانی را باید در دستۀ دوم رده بندی کرد.

بر این اساس، دین به عنوان یک واقعیت و حقیقت، با استفاده از جهان مجازی می تواند مخاطبان بیشتری را تحت پوشش قرار داده و اطلاعات بیشتری را در اختیارشان قرار دهد و در طرف مقابل، دشمنان دین نیز با گسترش انواع شبهات و سرگرم نمودن مردم به امور بیهوده، می توانند نقشی منفی در این راستا داشته باشند و همان گونه که در گذشته، این موضوع قابل پیش بینی نبود که با ظهور یک پیامبر، آیا بیشتر مردم به حقیقت روی می آورند و یا انگشتان خود را بر گوش نهاده و چشمان خود را بر حقیقت می بندند[32]، اکنون که پیامبری در میان ما نبوده و تنها دانشمندانی، پیام آنان را به جهانیان عرضه می دارند، نمی توان دقیقاً پیش بینی کرد که آیا با توسعۀ دنیای مجازی، در کوتاه مدت، رویکرد مردم به دین بیشتر خواهد شد و یا کمتر؟

البته، بر خلاف گذشته که ممکن بود تعداد بسیاری از انسان ها، از شنیدن پیام های دینی محروم بوده و به همین دلیل برای عدم گرایش به دین، توجیه و بهانه ای داشته باشند، دین با ورود در دنیای مجازی، به تدریج این بهانه را از دست تمام بشر خارج کرده و حجت را بر آنان تمام خواهد کرد و تصویر دین در دنیای مجازی را می توانیم در ظهور چنین قابلیتی بیابیم.

در پایان، جالب است بدانیم که امام ششم شیعیان (ع) در هزار و سیصد سال قبل، چنین وضعیتی را پیش بینی کرده و مرکزیت گسترش دین در جهان را از شهر قم اعلام نموده است. موضوعی که شاید بدون استفاده از دنیای مجازی از محالات به شمار می آمد! ایشان می فرمایند: “ثُمَّ يَظْهَرُ الْعِلْمُ بِبَلْدَةٍ يُقَالُ لَهَا قُمُّ وَ تَصِيرُ مَعْدِناً لِلْعِلْمِ وَ الْفَضْلِ حَتَّى لَا يَبْقَى فِي الْأَرْضِ مُسْتَضْعَفٌ فِي الدِّينِ حَتَّى الْمُخَدَّرَاتُ فِي الْحِجَالِ وَ ذَلِكَ عِنْدَ قُرْبِ ظُهُورِ قَائِمِنَا فَيَجْعَلُ اللَّهُ قُمَّ وَ أَهْلَهُ قَائِمِينَ مَقَامَ الْحُجَّة…”؛[33] و سپس دانش در شهری به نام قم آشکار شده و آن شهر، پایگاهی برای علم و فضل خواهد شد، تا زمانی که در تمام زمین هیچ فردی باقی نماند که از اطلاعات دینی بی بهره باشد و حتی دخترانی که از خانۀ خود خارج نمی شوند، از دانش دینی بهره مند شوند و این موضوع در زمانی نزدیک به ظهور حضرت مهدی (عج) اتفاق خواهد افتاد و پروردگار، قم و ساکنان آن را نمایندگان آن حضرت قرار خواهد داد.

جوامع غیر دینی و آبادی دنیا

درباره این موضوع، نکته ای است که خیلی باید به آن توجه شود، و آن این که اسلام آمده تا روابط بین انسان ها را قانون مند کند. مدینة النبی (ص) نمونه ای از یک جامعه قانون مند است که همۀ روابط انسان ها در پرتو قانون شکل گرفته است. به تعبیر شهید صدر (ره)، اسلام برای تحقق این مفاهیم دو ضمانت گذاشته است. یکی ضمانت های بیرونی و آن نظام و مجموعه ای است که بر اجرای قانون نظارت می کند. و دیگری ضمانت های درونی و آن انگیزه ها و ارزش هایی است که در درون انسان باعث می شود انسان ملتزم شود. متأسفانه جوامع اسلامی به دلایلی که فرصت بیان آنها نیست، از این حقیقت دین و حقیقت مفاهیم دینی فاصله گرفته اند و جامعه دینی به عنوان یک جامعه قانون مند شناخته نشده است، ولی در مقابل داستانی در غرب اتفاق افتاد و آن این است که در دوره رنسانس (قبلش جنگ های صلیبی را داریم و سال ها بین مسلمان ها و مسیحی ها درگیری و جنگ های خونین است) غربی ها که با فرهنگ اسلامی آشنا شدند، تمدن پیشرفته اسلام را در آن دوران می دیدند و برای آنها سؤال بود که چه چیز باعث شد چنین تمدنی شکل بگیرد؟ این جا است که در غرب در واقع اندیشۀ مدنیت و مباحث مربوط به آن شکل گرفت. حال آن چه که مطرح است حاصل اتفاقی است که در غرب بعد از دوران رنسانس تا امروز افتاده است و آن تلاش برای قانون مند کردن جامعه است. البته جوامع غیر دینی صرفاً از ضمانت های خارجی استفاده می کنند؛ یعنی شما ظواهر را نگاه می کنید. در یک جامعه غیر دینی غربی این است که مردم به قانون ملتزم هستند؛ علت التزام مردم به قانون این است که ضابطین قانون کسانی که باید قانون را نظارت و صیانت کنند، آنها به شدت در اعمال قانون سخت گیر هستند؛ به همین دلیل اگر جایی پیدا شود که احیاناً آن سخت گیری از بین برود، می بینید یک دفعه در آن جا قانون از هم می پاشد؛ یعنی احیاناً در بین ماها شایع است که آنها خیلی به قوانین رانندگی توجه دارند و ما آن قدر توجه نداریم. بله درست است؛ علتش این است که به شدت در اعمال قوانین رانندگی سخت گیری می شود و این سخت گیری به اصطلاح به یک نظارت عمومی تبدیل شده است. به عنوان نمونه در بعضی از کشورها می بینید اصلاً نه دوربینی وجود دارد و نه پلیسی، اما مردم قانون را رعایت می کنند. وقتی سؤال کنید چرا اینها رعایت می کنند، می گویند علّتش این است که اگر یکی از شما از چراغ قرمز رد شود و یک خلافی انجام دهد، ده نفر از همین آدم هایی که دور و اطراف هستند، از مغازه دار، رهگذر و … به پلیس زنگ می زنند و شماره ماشین شما را خواهند داد که این چنین تخلفی انجام داد و جریمه سنگینی برای متخلف می آید؛ چون قانون آن جا این را می گوید؛ چون اگر کسی چیزی را ادعا کرد حق است، مگر این که خلافش ثابت شود. آن که زنگ می زند، می گوید این ماشین از چراغ قرمز رد شد جریمه صادر می شود، مگر این که بتواند ثابت کند که من از چراغ قرمز رد نشدم که عادتاً هم نمی توانند ثابت کنند و جریمه هم بعد از یک مدتی تشدید می شود؛ دو برابر می شود؛ در چنین فضایی مردم احساس می کنند باید به قانون عمل کنند، اما این عمل کردن به قانون خیلی ضمانت درونی ندارد؛ چون آنها محاسبه شان محاسبه مادی است؛ به همین دلیل اگر شما یک وقتی؛ مثلاً ایامی که برف می آید به اروپا سفر کنید، در آن جا ممکن است با این صحنه برخورد کنید که وقتی برف می آید راه بندان می شود، شما می بینید همه پشت چراغ قرمزها ایستادند و همه خطوط را دارند رعایت می کنند، بعد از یک مدّتی که تأخیر زیاد می شود کم کم می بینید دارند به ساعت نگاه می کنند که نزدیک است اداره دیر شود و بعد می بینید همین مردم قانون مند یک دفعه شروع می کنند به خلاف کردن؛ چرا؟ چون محاسبه می کنند که اگر این خلاف را انجام بدهند 50 دلار جریمه می شوند، ولی اگر به سر کار دیر برسند 100 دلار از دست می دهند. محاسبه می کنند که به نفعشان است خلاف را انجام دهند و به کارشان برسند؛ یعنی در واقع همه چیز بر اساس سود و زیان دنیایی و مادی سامان پیدا کرده است. کاری که اسلام خواسته بکند و متأسفانه در جوامع اسلامی ما کمتر موفق شدیم این کار را نهادینه کنیم، این بوده است که یک جامعه قانون مند ایجاد کند که انسان ها التزام به قانون داشته باشند، اما نه فقط به دلیل این که پلیس بالای سر آنها است؛ قوه قضاییه دارد آنها را رسیدگی می کند، بلکه از آن رو که بالاتر از همه اینها خدا ناظر و شاهد است و بر اساس این نظارت الاهی رفتارها، همه سامان پیدا می کند، که اگر این گونه می شد ما دوباره دوران شکوفایی اسلام را شاهد بودیم، همچنان که در دوره پیغمبر، ما می بینیم که یک جامعه بسیار بسیار بدوی در طول مدت ده سال با تعلیماتی که پیامبر (ص) داده است، مدینة الرسول از کجا به کجا می رسد، و چه شرایطی، چه شخصیت هایی و چه فضایی در مدینه پیدا می شود.

تلاش برای دنیا یا آخرت

برای روشن شدن موضوع باید به چند نکته توجه شود:

الف. خالقیت پروردگار متعال اقتضا می کرد که او خلق کند و دست به آفرینش بزند.

ب. نظام آفرینش نظامی حکیمانه و هدفمند است.

ج. علت غایی و هدف نهایی خلقت کائنات و پیدایش موجودات، انسان است؛ چرا که همه چیز برای او آفریده شده و او احسن المخلوقین است. چنان چه خدایش، احسن الخالقین می باشد.

هـ. هدف از خلقت انسان، هرچه که باشد نتیجه اش به خود او بر می گردد، نه به خداوند که او غنی مطلق است.

د. غایة الغایات و هدف اصلی آفرینش انسان، رسیدن به کمال و سعادت واقعی و دست یازیدن به مقام شامخ انسانی و راه یابی به عالم ملکوت است که این همه در پرتو شناخت و معرفت و عبودیت و بندگی آگاهانه به پیشگاه حضرت احدیت میسور و ممکن خواهد بود.

انسان از منظر قرآن كريم مرغ باغ ملكوت است و اين خاكدان آشيانه‏اى موقّت و پلى براى عبور وى از طبيعت به فرا طبيعت است. انسان در نهاد خويش طالب جاودانگى است و فطرتاً از زوال و محدوديت گريزان است. خداى سبحان اصرار دارد به انسان بفهماند كه ‏اى انسان تو يك موجود ابدى هستى و ابديّت در دنيا نمى‏گنجد و ابديت و جاودانگى به تحصيل ما عنداللَّه است و تبعيت از دستورات الاهى.

نتيجه اين كه دنيا چون دار گذر و خاكدان محدودى است (چون جسمانى است و از جمله خواص امور جسمانى محدوديت است) نمى‏توان جاودانگى را در آن جستجو نمود و روح چون موجودى ملكوتى و فرا زمانى است هم طالب ابديّت است و هم مى‏تواند ابدیت را در عالم آخرت تجربه کند[34] لذا ما باید به گونه ای تلاش کنیم که بتوانیم زندگی ابدی را آباد کنیم در نتیجه تلاش ما باید برای فردای حساب باشد.

با مقدماتی که ذکر شد و با مراجعه به منبع وحی می توان فهمید که ما برای چه چیزی باید تلاش کنیم چنان که قرآن هم می فرماید: “من جنّ و انس را نيافريدم جز براى اين كه عبادتم كنند (و از اين راه تكامل يابند و به من نزديك شوند)”.[35]

اما مهم اين است كه بدانيم حقيقت”عبادت” چيست؟

آيا تنها انجام مراسمى مانند ركوع و سجود و قيام و قعود و نماز و روزه منظور است؟ يا عبادت حقيقتى است ماوراء اين ها؟ هر چند عبادات رسمى نيز همگى واجد اهميت هستند.

براى يافتن پاسخ اين سؤال بايد روى واژه”عبد” و “عبوديت” تكيه كرد و به تحليل آنها پرداخت. “عبد” از نظر لغت عرب به انسانى مى‏گويند كه سر تا پا تعلّق به مولا و صاحب خود دارد، اراده‏اش تابع اراده او، و خواستش تابع خواست او است. در برابر او مالك چيزى نيست، و در اطاعت او هرگز سستى به خود راه نمى‏دهد. و به تعبير ديگر “عبوديت”- آن گونه كه در متون لغت آمده- اظهار آخرين درجۀ خضوع در برابر معبود است، و تنها كسى مى‏تواند معبود باشد كه نهايت انعام و اكرام را كرده است و او كسى جز خدا نيست.

در بیان معنای عبوديت باید گفت: عبوديت نهايت اوج تكامل يك انسان و قرب او به خدا است.

عبوديت نهايت تسليم در برابر ذات پاك او است.

عبوديت اطاعت بى قيد و شرط و فرمانبردارى در تمام زمينه‏ها است.

و بالأخره عبوديت كامل آن است كه انسان جز به معبود واقعى؛ يعنى كمال مطلق نينديشد، جز در راه او گام بر ندارد، و هر چه غير او است فراموش كند، حتى خويشتن را![36]

در آیه شریفه “وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ” لام ليعبدون لام غرض است؛ يعنى حكمت خلقت جن و انس و غرض از خلقت آنها اين است كه خدا را به اختيار و نه به اجبار عبادت نمایند تا قابليت پيدا كنند براى سعادت و نيل به بهشت و حيات ابدى همان طور که امير المؤمنين (ع) فرمود: شما برای آخرت خلق شده اید نه برای دنیا و برای بقاء خلق شده اید نه برای فنا و نیستی؛[37] زیرا اگر فقط براى دنيا خلق شده باشیم و حسابی در کار نباشد خلقت لغو مى‏شود و به همین دلیل در قرآن از قیامت به یوم الحساب تعبیر شده است؛[38] زیرا در آن روز به حساب افراد رسیدگی می شود.

از نظر اسلام دنیا و آخرت از هم جدا نیستند، بلکه دنیا مزرعۀ آخرت است.[39] خداوند تمام وسايل و امکانات از قبیل عقل و قدرت و اختيار را در دسترس ما قرار داد و انبياء را فرستاد و كتاب‏های آسمانی را نازل فرمود و راه سعادت و شقاوت را نشان داد و احكام جعل فرمود پس اگر بعضى اجابت نكردند تقصير با آنها است نقض غرض نشده؛ مثل اين كه شخصى جماعتى را دعوت كند براى مهمانی و تمام وسائل پذيرايى را فراهم كند حال اگر جمعى اعتنا نكردند و نيامدند خود را بى‏بهره كردند.[40]

بنابر این ما برای رسیدن به هدف والای خود که همان کسب معرفت و عبادت خدا و بقاء (باقی ماندن) است باید از این جهان و نعمت هایی که در آن قرار دارد استفاده لازم را ببریم تا به نتیجۀ مطلوب برسیم.

رفاه و آسایش در دنیا و آخرت

رفاه در لغت فارسی به معنای «آسودگی» و «ناز و نعمت» است.[41]

طبیعت و ماهیت وجودی این عالم به صورتی است که زندگی هیچ انسانی (اعم از مؤمن و کافر) در آن بدون رنج و غم نیست، حتی کسانی که از جهات مادی همۀ نعمت ها  و امکانات زندگی شان آماده و مهیا است چه بسا به مشکلات و رنج ها و دردهایی مبتلا هستند که انسان های فقیر هرگز به آنها مبتلا نشده اند؛ زیرا این جهان، جهان ماده و عالم تزاحم، رنج، مشقت، محدودیت و زوال است. و به همین دلیل از طرفی منشأ بلاها، رنج ها، بیماری ها و از جهت دیگر منشأ موفقیت ها، شادی ها است و خوشی و نا خوشی، غم و شادی، سختی و راحتی شکست و پیروزی آن، با هم آمیخته است. و هرگز نمی توان شخصی را یافت که در نعمت مطلق یا بدبختی مطلق به سر برد. بسیاری هستند که از نظر معیشتی در رفاه اند، ولی از مشکلات روحی و روانی، جسمی و خانوادگی در امان نیستند.

خداوند متعال، نظام مادی را چنان قرار داده تا آدمی در آن، مدام در حال آزمایش باشد تا انسان های مؤمن، خداجو  و نیکوکار از غیر آنان جدا شوند؟

از جهت دیگر چه سختی ها و شکست هایی که مقدمۀ موفقیت های بزرگ است و چه مصیبت هایی که موجب بیداری انسان می شود و غفلت ها، آلودگی ها و انحراف ها را می زداید و آدمی را به یاد خداوند می اندازد.[42] خدای متعال می فرماید: «و فرعونیان را به قحط و تنگی و آفت بر کشت و زرع مبتلا کردیم تا شاید متذکر شوند»،[43] اما خوشی و سعادت واقعی و لذت ماندگار را تنها و تنها باید در جهان آخرت جستجو کرد که آن هم مخصوص و در انحصار مؤمنان و نیکوکاران است. البته زندگی در این دنیا مقدمۀ زندگی در آخرت است و سعادت و آسایش آخرت را به وسیلۀ مجاهده و تلاش در دنیا می توان به دست آورد. پس زندگی در این عالم نه تنها ارزش منفی ندارد که مانند زندگی أخروی، از ارزش مثبت نیز برخوردار است.

بنا بر این، خوشی و آسایش و رفاه واقعی در این جهان معنا ندارد بلکه رفاه واقعی در آن جهان از آن مؤمنان و نیکوکاران است.

رابطۀ عالم ذر با دنیا از دیدگاه علامه طباطبایی

در ضمن دو نکته به بررسی این موضوع می پردازیم:

1. علامه در نقد یکی از دیدگاه ها[44] در باب عالم ذر می گوید: اولا این نظریه با جسمانیة الحدوث بودن نفس نمی سازد؛ ثانیا باید ملتزم شوید که انسان ها هر چه در این جا انجام می دهند از کفر و ایمان همان چیزی است که در آنجا انجام دادند.[45]

2. آنچه علامه در باب عالم ذر بدان معتقد است این است که: زندگی انسان دارای مراحلی است یک مرحلۀ آن که قبل[46] از زندگی دنيایى است به نام عالم ذر می باشد که انسان ها در آن مرحله به وجود جمعی در نزد پروردگار حضور دارند؛ انسان ها در آن زندگی، محجوب از پروردگار خود نيستند، و در آن مرحله وحدانيت و ربوبيت پروردگار را مشاهده مى‏كنند، و اين مشاهده از طريق مشاهدۀ نفس خودشان است نه از طريق استدلال، بلكه از اين جهت است كه از او منقطع نيستند، و حتى يك لحظه او را غايب نمى‏بينند، و لذا به وجود او و به هر حقى كه از طرف او باشد اعتراف دارند. آرى، قذارت شرك و لوث معصيت از احكام اين مرحله دنيايى است.[47]

البته بر نظریۀ علامه طباطبایی در باب عالم ذر، نقدهایی وارد شده که برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب فطرت در قرآن تألیف آیت الله جوادی آملی مراجعه کنید.

جاودانگى انسان و تجربه آن در دنيا

حقيقت انسان كتابى است نيازمند به شرح و شارح اين كتاب هم كسى جز مصنّف آن يعنى آفريدگار هستى نمى‏تواند باشد؛ زيرا خداوند هم نويسنده اين كتاب است و هم متکلّم كلمات آن. خداى سبحان حقيقت انسان را به وسيله انبيا و اوليا و فرشتگان شرح كرده و با بيان اين كه آدمى از كجا آمده، به كجا مى‏رود و در چه راهى گام بر مى‏دارد او را هم با خودش آشنا مى‏كند، هم با آفريدگارش و هم با گذشته و حال و آينده‏اش. اگر انسان حقيقت خود را براى شرح به خدا نسپارد ديگران او را شرح كرده و انسان‏شناسى مى‏نگارند؛ اما بسان كتب آسمانى پيشين، دست به تحريف و تفسير به رأى مى‏زنند، هم بعضى از اسرار نهانى را كتمان مى‏كنند، هم امورى بيگانه را به عنوان خواسته‏هايش بر او تحميل مى‏نمايند و هم خواسته‏هاى حقيقى او را جا به جا مى‏كنند و اين سه نقص بزرگ و عيب مهم در شرح حقيقت انسان است.

از جمله نكات بسيار ارزشمند در شناخت انسان از منظر قرآن كريم اين است كه آيا ابتدا و انتهاى انسان خاك است و پيش و پس از آفرينش او جز پوچى نيست و يا اين كه آدمى مرغ باغ ملكوت است و چند روزى قفسى ساخته‏اند از بدنش و اين خاكدان، آشيانه‏اى موقّت و پلى براى عبور وى از طبيعت به فرا طبيعت است؟

قرآن كريم راه دوم را ارائه كرد و به ما مى‏آموزد كه بشر قبلاً كجا بوده و پس از اين به كجا مى‏رود و اين چند روز دنيا چه بايد بكند[48] و چگونه است كه انسان در نهاد خويش طالب جاودانگى است و فطرتاً از زوال و محدوديت و نقصان گريزان است.

روح حقيقتى ملكوتى

نفس ناطقه؛ يعنى روح انسانى جوهرى از عالم مجردات (عالم امر) است در مقابل، بدن عُنصرى جوهرى از عالم خلق؛ يعنى عالم طبيعت و ماديات است. و لذا روح انسانى از احكام جسم و جسمانى همچون رنگ، كم، كيف، امتداد طول و عرض و عمق و شكل… مبرّا است.[49]

اصالت روح و فرعيّت بدن

حقيقت هر كسى را روح او تشكيل مى‏دهد و بدن ابزار روح است و اين منافات ندارد كه انسان در دنيا و برزخ و قيامت بدن داشته باشد البته همان طورى كه انسان در دار دنيا بدن دارد و بدن فرع است ( نه اصل و نه جزء اصل) در برزخ و قيامت نيز اين چنين است. قرآن كريم بدن را كه فرع است به طبيعت و خاك و گل نسبت مى‏دهد و روح را كه اصل است به خداوند اسناد مى‏دهد و مى‏فرمايد:[50] “قل الرّوح من امر ربّى” بگو روح از فرمان پروردگار من است.[51]

انسان و جاودانگى

اگر انسان‏ها به عالم طبيعت مأنوس‏ترند، براى آن است كه حسى فكر مى‏كنند چون حس و قواى حسى به طبيعت نزديك است و عقل و قواى عقلى از طبيعت دور است؛ لذا محسوسات و امور مادى انسان‏هاى اهل حس را به خود جلب مى‏نمايد، اما انسان عاقل چون ارزشى براى دنيا قائل نيست فريب دنيا را نخورده دل به دنيا نمى‏بازد. فطرت انسانى خواهان ابديّت است به تعبير صدر المتألهين: خداوند در سرشت انسان‏ها محبت وجود و بقاء و كراهت عدم و فنا را سرشته است.[52] و لذا متاع گذرا او را اشباع نمى‏كند و اگر به طبيعت سر مى‏سپارد يا براى آن است كه از باب خطاى در تطبيق، طبيعت را ابدى مى‏پندارد و يا ابديّت بعد از مرگ را فراموش كرده است يا گرفتار جهل مركب است يا مبتلاى غفلت، به نص صريح قرآن كريم هر انسانى بالضروره مى‏ميرد.[53] پس احتمال خلود و جاودانگى در دنيا ممكن نيست.

قرآن كريم مى‏فرمايد:[54] آن چه در دسترس شما است زوال‏پذير است و آن چه در نزد خدا است ابدى است و چون شما انسان‏ها ابدى هستيد اين ابديّت خويش را هدر ندهيد. كالاى ابدى پيش غير خدا نيست. اگر آب زندگانى مى‏خواهيد فقط نزد خدا است.[55]

تمایز دنیا و آخرت از لحاظ ویژگی ذرات

بیشتر ذراتی که اکنون در جهان مادی مشاهده می کنیم، عبارت از عناصر شناخته شده ای است که بر اساس ساختار الکترونی مرتب شده و مشخصات آنها در جدولی معروف به “جدول مندلیف” به نمایش درآمده است. بیشتر این عناصر، به صورت طبیعی وجود داشته، اما اکنون دانشمندان با تولید مصنوعی چند عنصر جدید، شمار آن را به 116 عنصر رسانده اند.

با نگاهی در متون دینی، به وضوح درمی یابیم که انسان ها با شکل و شمایل قبلی خود در قیامت حضور می یابند، به طوری که حتی نقش انگشتان آنها نیز حفظ خواهد شد،[56] اما آیا لزوماً عناصر و ذرات موجود در بدن انسان ها، دقیقاً همان عناصر و ذراتی است که در زندگی دنیوی دارای آنها بوده اند؟! و یا عناصر موجود در بهشت و دوزخ، منحصر به عناصر کشف شده در دنیای کنونی است؟ و آیا اساساً در آن جا نیز اتم هایی وجود دارند که از هستۀ نوترون و پروتون تشکیل شده و الکترون هایی، دایره وار بر گرد آن در حال حرکت اند؟! و … .

باید اظهار داشت که دانش بشر در این زمینه، ناقص بوده و نظر به این که مستندی دینی نیز در این زمینه ارائه نشده، نمی توان در این رابطه دیدگاه دقیقی ارائه کرد، اگر چه پروردگار را توانا می دانیم که نظام عنصری موجود را دگرگون کرده و سیستم جدیدی را جایگزین کند و یا عناصر جدیدی ایجاد کرده و یا حتی با ترکیبی از عناصر موجود، مواد جدیدی را تولید کند که تاکنون به ذهن هیچ بشری نرسیده است.

البته، آیاتی وجود دارد که نشانگر آن است که آسمان ها و زمین به غیر از آنچه اکنون می بینیم، تبدیل خواهد شد،[57] اما این آیات، دلالت صریحی بر دگرگونی سیستم عناصر و ذرات ندارند.

حرمت شراب در دنیا و حلیت آن در آخرت

در ضمن بررسی چند نکته موضوع مورد بحث روشن خواهد شد:

1. زمان و مکان در اثبات و نفی احکام، ارتباط مستقیم دارند و این طور نیست که اگر حکمی در زمان، مکان و شرایط ویژه ای برای موضوعی ثابت شد، حتماً همان حکم در زمان، مکان و شرایط دیگری نیز برای  آن موضوع ثابت شود؛ به عنوان نمونه اگر حکم کردیم مسافر باید روزه اش را بخورد[58] معنایش این نیست که در وطن نیز باید بخورد.

2. اگر چه آخرت چهرۀ باطنی همین دنیا است، اما بین ظاهر و باطن فرق است و هر یک دارای احکام مجزایی هستند، این طور نیست که اگر چیزی در دنیا ثابت بود در آخرت نیز ثابت خواهد بود و یا اگر چیزی در دنیا وجود نداشت در آخرت نیز نخواهد بود.

3. شراب دنیایی با شراب آخرت گرچه در نام مشترک هستند، امّا این تنها اشتراک لفظی است که ماهیتاً 180 درجه با هم تفاوت دارند؛ زیرا شراب دنیایی رجس و پلید است[59]، اما شراب بهشتی در دنیای واپسین پاک و طهور و از نعمت های الاهی به بندگان شایسته اش است[60]؛ از این رو است که می بینیم پیامبر (ص) علی (ع) می فرماید: يا على! كسى كه شراب را براى غير خدا ترك كند خداوند از شراب بهشتى كه مهرشده به مُشک است به او می نوشاند، پس على (ع) عرض كرد حتی اگر این ترک براى غير خدا باشد؟ حضرت فرمود: آرى به خدا سوگند، كسى كه براى حفظ سلامتى خود شراب را ترك كند خداوند از او قدردانى نموده و جزاى خير به او می دهد.[61]

در این رابطه به نمایۀ «ضرر نوشیدن یک قطره از شراب شمارۀ 6017 (سایت اسلام کوئست: 6184)» و «شراب طهور شمارۀ شمارۀ 82 (سایت اسلام کوئست: 1875)» مراجعه نمایید.

در این رابطه به نمایۀ «عدم وجود احکام فقهی در بهشت شمارۀ 788 (سایت اسلام کوئست: 847)» مراجعه نمایید.

 


[1]. ورام بن ابی فراس، مجموعه ورام، ج 1، ص 69، مکتبة الفقیه، قم.

[2]. همان، ص 146.

[3]. انشقاق، 6.

[4]. عسكرى ابوهلال، الفروق فى اللغة، ص 369، انتشارات آستان قدس رضوى.

[5]. هادوى تهرانى، مهدى، باورها و پرسش‏ها، ص 84، مؤسسه فرهنگى خانه خرد.

[6]. مجادله، 11: «يرفع الله الذين آمنوا منكم و الذين اوتوا العلم درجات».

[7]. فاطر، 10: «اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه.»

[8]. مريم، 57.

[9]. غافر، 15.

[10]. جوادى آملى، عبداللَّه، تفسير موضوعى قرآن كريم، مراحل اخلاق در قرآن بخش سوم، ص 223، مركز نشر اسراء.

[11]. رى شهرى، محمد، منتخب ميزان الحكمه، حسينى، سيد حميد، روايت شماره 2171، امام(ع).

[12]. همان مصدر، روايت شماره 2192، امام(ع).

[13]. نهج البلاغه، خطبه 52.

[14]. نهج البلاغه، حكمت 20.

[15]. روم، 7.

[16]. قيامت، 20 و 21.

[17]. نهج البلاغه، خطبه‏ 144.

[18]. «الدُّنيا مَزْرَعَةُ الآخِرَة»، مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 70، 148 ، باب 124 .

[19]. فيض كاشانى،حقايق، ص 109، دارالكتاب العربى .

[20]. غِنىً يَحْجُزُكَ عَنِ الظُّلْمِ، خَيْرٌ مِنْ فَقْرٍ يَحْمِلُكَ عَلَى الاْثْمِ، کلینی، فروع كافى، ج 5، ص 72.

[21]. يااَيُّهَا الَّذينَ امَنُوا اَنْفِقُوا مِمّا رَزَقْناكُمْ،  بقره، 254.

[22]. يـا اَيُّهـَاالَّذيـنَ امـَنـُوا لا تـُلْهـِكـُمْ اَمْوالُكُمْ وَلا اَوْلادُكُمْ عَنْ ذِكْرِاللّهِ وَمَنْ يَفْعَلْ ذلِكَ فَاُولئِكَ هُمُ الْخاسِرُونَ، منافقون ، 90.

[23]. ثَرْوَةُ الْمالِ تُرْدى وَتُطْفى وَ تُفْنى، غررالحكم ، ج 3، ص 351.

[24]. بحارالانوار، ج 73، ص 231.

[25]. وَ ما اَرْسَلْنا فِى قَرْيَةٍ مِنْ نَذيرٍ اِلاّ قالَ مُتْرَفُوها اِنّا بِما اُرْسِلْتُمْ بِهِ كافِرُونَ، سباء، 34.

[26]. اِنَّ اللّهَ فـَرَضَ عـَلى اَئِمَّةِ الْحـَقِّ اَنْ يـَقـَدِّروُا اَنـْفـُسـَهـُمْ بـِضـَعـَفـَةِ النـّاسِ كـَيـْلا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقيرِ فَقْرُهُ، نهج البلاغه ، فيض ، خطبه 200، ص 663.

[27]. لا تُحَقِّرُوا ضُعَفاءَ إِخْوانِكُمْ فَإِنَّهُ مَنِ احْتَقَرَ مُؤْمِناً لَمْ يَجْمَعِ اللّهُ عَزَّوَجَلَّ بَيْنَهُما فىِ الْجَنَّةِ إِلاّ اءَنْ يَتُوبَ، بحارالانوار، ج 72، ص 42.

[28] . بقره، 239.

[29] . در پاسخ های دین و هدف آن، 10444 (سایت اسلام کوئست: 10369)؛ مقصود از «إِنَّ الدِّينَ عِنْدَ اللَّهِ الْإِسْلام‏»، 10446 (سایت اسلام کوئست: 10370) موجود در همین سایت.

[30]. اعراف، 105؛ “حَقيقٌ عَلى‏ أَنْ لا أَقُولَ عَلَى اللَّهِ إِلاَّ الْحَق‏”.

[31]. لقمان، 6؛ “وَ مِنَ النَّاسِ مَنْ يَشْتَري لَهْوَ الْحَديثِ لِيُضِلَّ عَنْ سَبيلِ اللَّهِ بِغَيْرِ عِلْمٍ وَ يَتَّخِذَها هُزُوا”.

[32]. نوح، 7؛ “جَعَلُوا أَصابِعَهُمْ في‏ آذانِهِمْ وَ اسْتَغْشَوْا ثِيابَهُم‏”.

[33]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 57، ص 213، ح 23، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404 ق.

[35]. ذاریات، 56، “وَ ما خَلَقْتُ الْجِنَّ وَ الْإِنْسَ إِلَّا لِيَعْبُدُونِ”.

[36]. تفسير نمونه، ج ‏22، از ص 386.

[37]. غررالحكم ص 140-_ 2478-  إنكم إنما خلقتم للآخرة لا للدنيا و للبقاء لا للفناء.

[38]. ص، 16، “وَ قالُوا رَبَّنا عَجِّلْ لَنا قِطَّنا قَبْلَ يَوْمِ الْحِسابِ”.

[39]. عوالي‏اللآلي، ج 1، ص 267، الدنيا مزرعة الآخرة.

[40]. طیب، سیدعبد الحسین، اطیب البیان فی تفسیر القرآن، ج 12، ص 289 .

[41]. دهخدا، علی اکبر، لغت نامه دهخدا ،واژه رفاه.

[42]. کاشفی ، محمد رضا ،با استفاده از کتاب خداشناسي ، ص 94 – 101، نهاد نمایندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، دفتر نشر معارف ، چاپ ششم ، 1386 .

[43]. اعراف ، 130 .

[44]. یکی از دیدگاه ها در باب عالم ذر این است که “خداوند اولين فرد از اين نوع را گرفته و ماده نطفه‏اى كه منشا نسل و ذريه اين نوع است از او بيرون كشيده و آن را به عدد افرادى كه از اين نوع تا قيامت به وجود مى‏آيند تجزيه نموده و به عين آن لباس و قالبى كه در دنيا به تن مى‏كند يعنى با همان عقل، گوش، چشم ضمير، پشت و شكم و غيره ملبس نموده و او را بر خود شاهد گرفته و از او ميثاق مى‏ستاند و بعد از گرفتن ميثاق دوباره او را به صلب بر مى‏گرداند تا نوبت به سير طبيعيش برسد”. طباطبائی،سید محمد حسین، المیزان في تفسیر القرآن، موسوی همدانی، سید محمد باقر، ج 8، ص 411 نشر، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسين حوزه علميه قم‏، چاپ: قم‏، سال چاپ: 1374 ش‏.

[45]. همان، ص413 و 414

[46]. این قبلیت، قبلیت زمانی نیست.

[47]. نک: همان، ص 416-421.

[48]. جوادى آملى، عبداللَّه، تفسير موضوعى قرآن كريم، صورت و سيرت انسان در قرآن، ص 35 و 38.

[49]. حسن زاده آملى، حسن، نصوص الحكم بر نصوص الحكم – فص 31، ص 179.

[50]. اسراء، 85.

[51]. جوادى آملى عبداللَّه، زن در آئينه جلال و جمال، ص 68.

[52]. صدرالمتألهين شيرازى، محمد ابراهيم، اسفار اربعه، ج 4، ص 163 (چاپ سنگى).

[53]. آل عمران، 185.

[54]. نحل، 96.

[55]. جوادى آملى، عبداللَّه، كرامت در قرآن، ص 116.

[56]. قیامت، 4؛ ” بَلى‏ قادِرينَ عَلى‏ أَنْ نُسَوِّيَ بَنانَهُ”.

[57]. ابراهیم، 48؛ “يَوْمَ تُبَدَّلُ الْأَرْضُ غَيْرَ الْأَرْضِ وَ السَّماواتُ وَ بَرَزُوا لِلَّهِ الْواحِدِ الْقَهَّارِ”.

[58]. با شرایطی که بیان شد.

[59]. مائده، 90، اى كسانى كه ايمان آورده‏ايد، جز اين نيست كه شراب و قمار و بت‏ها، يا سنگ‏هايى كه براى قربانى نصب شده و چوبه‏هاى قرعه، پليد و از عمليات شيطان است. پس دورى كنيد از آنها، شايد كه رستگار شويد.

[60]. انسان، 21، بر اندام بهشتيان لباس هايى است از حرير نازك سبز رنگ و از ديباى ضخيم، و با دستبندهايى از نقره تزيين شده‏اند، و پروردگارشان شراب طهور به آنها مى‏نوشاند.

[61]. آشتيانى، ‏ ميرزا احمد، و شاگردان، ‏طرائف الحكم يا اندرزهاى ممتاز، ‏ج ‏2، ص 189، ناشر: كتابخانه صدوق، تهران، چاپ سوم، 1362 ش‏.