کپی شد
دمیده شدن روح خدا در انسان
در مورد کیفیت دمیده شدن روح در کالبد انسان دو فرض وجود دارد:[1]
1. این که خداوند جزیی از وجود خود جدا نموده و در وجود انسان قرار داده باشد.
2. این که خداوند چیز با ارزشی را که مخلوق خودش است به نام روح، در انسان دمیده باشد، نه این که جزیی از وجود او باشد و دلیل نسبت آن به خودش هم به جهت اهمیت و عظمت آن باشد؛ مثل این که می گوییم خانۀ خدا.
معنای اول ضرورتاً باطل است؛ زیرا خداوند سبحان بسیط است و هیچ گونه ترکیبی در او راه ندارد و معنای پذیرش سخن اول این است که خداوند از اجزایی تشکیل و ترکیب شده باشد تا جدا نمودن مقداری از آن و قرار دادنش در انسان ممکن باشد و با توجه به بسیط بودن و عدم ترکیب در وجود خدا، پس این فرض بالضروره باطل است.
با توجه به برهان سبر و تقسیم، باید معنای دوم صحیح باشد، اما دلیل این که خداوند “روح” را به خود نسبت داده و فرموده: “فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فيهِ مِنْ رُوحي فَقَعُوا لَهُ ساجِدينَ”[2] این به دلیل عظمت و اهمیت آن است.
علامه طباطبایی در توضیح آیۀ شریفۀ مورد سؤال می فرماید: در جملۀ” وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي” نفخ به معناى دميدن هوا در داخل جسمى است به وسيلۀ دهان يا وسيلهاى ديگر، ولى آن را به طور كنايه در تأثير گذاشتن در چيزى و يا القاء امر غير محسوسى در آن چيز استعمال مىكنند، و در آيۀ شريفه مقصود از آن ايجاد روح در آدمى است، البته اين كه مىگوييم در آدمى دمیده شد، معنايش اين نيست که در بدن آدمى داخل باشد، بلكه معنايش ارتباط دادن و بر قرار كردن رابطه ميان بدن و روح است.[3]
همین معنا را روایات ما نیز تأیید می نمایند. برای نمونه به چند مورد از آنها اشاره می کنیم:
1. یکی از راویان احادیث به نام احول می گويد: از حضرت صادق (ع) در بارۀ روحى كه در آدم (ع) دميده شد پرسيدم كه خدا می فرمايد: «پس هر گاه معتدل و استوارش ساختم و از روح خودم در او دميدم»[4] حضرت فرمود: آن روح مخلوق است همان طور که روحى كه در عيسى بود مخلوق بود.[5]
2. محمد بن مسلم می گوید از حضرت باقر (ع) در مورد سخن خداوند عز و جل “وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي” پرسیدم آن حضرت فرمود: روحى است كه خدا آن را اختيار نموده و برگزيده و آفريده و آن را به خود نسبت داده و بر همه روح ها برتری بخشیده است و امر فرموده تا از آن در آدم دميده شده است.[6]
3. عبد الكريم بن عمرو از حضرت صادق (ع) در مورد سخن خداوند عز و جل “فَإِذا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي” پرسید آن حضرت (ع) فرمود: خداوند عز و جل خلقى را آفريد و روحى را خلق كرد بعد از آن فرشته را امر فرمود و در آن دميد و آن روح روحى نبود كه از قدرت خدا چيزى را كم كرده يا بر هم زده باشد و آن از قدرت او است.[7]
4. محمد بن مسلم می گوید: از امام باقر (ع) از آنچه روايت مي كنند كه خدا آدم را بر صورت خويش آفريد سؤال نمودم. فرمود: آن صورتى حادث و مخلوق بود، خداوند همان را انتخاب و بر باقى افراد صورت هاى گوناگون برگزيد، پس آن را به نفس خود اضافه فرمود، همچنان كه كعبه و روح را به خود اضافه كرده و فرموده: «خانه من» و: « دميدم در آن از روحم».[8]
5. در تفسير عياشى از محمد بن مسلم از ابى جعفر (ع) روايت كرده كه گفت: من از آن حضرت از آيه” وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي …” پرسش نمودم فرمود: خداوند روحى خلق فرمود و از آن در آدم دميد.[9]
[1] البته سخن دیگری است که مربوط به عرفا است که در نهایت با سخن دوم فرقی نمی کند (یعنی با بسیط بودن خداوند سازگار است) اما اختلافش با این قول این است که عرفا بر این باورند که این روح انسانی همان روح خداوند است اما خداوند در انسان «تجلی» نمود (نه این که جزئی از او در انسان وارد شود). صاحب تعلیقه بر فصوص الحكم می گوید: یعنی تجلی حق در هر قیافه از قیافه های وجود چیزی است و این که آن حق عین این باشد چیز دیگری است به سخن دیگر خداوند جزئی از حد شکلی که در آن تجلی نمود نیست، هم چنان که نفخ نیز جزئی از حد شکل انسانی که جبرئیل در آن ظاهر شد نیست… با این که حقیقت انسانی همان روحش است که روح خدایی است، محى الدين ابن عربى، فصوص الحكم، ص 186، انتشارات الزهراء (س)، چاپ دوم، 1370 هـ ش؛ رشيدالدين ميبدى در كشف الأسرار و عدة الأبرار می گوید: «وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي» فصار بشرا حيّا، «فَقَعُوا لَهُ ساجِدِينَ».- بدانكه نفخ بر خداى عزّ و جل روا است، و آن فعلي از افعال او جلّ جلاله است، او را هم فعل است و هم قول، در فعل يكتا است و در قول بى همتا، اگر کاری كند يا چیزی بگويد بر صفت كمال است و از وى سزا است، و اگر نكند يا نگويد به رفعت كمال است و از عيب جدا، نفخ اضافۀ بر خود كرد و آدم را به آن مشرّف كرد، حيات آدم به آن حاصل آمد و از ذات بارى جلّ جلاله در ذات آدم جزئى نه همچنانكه نفخ عيسى (ع) در مرغ روان گشت و از ذات عيسى در مرغ جزئى نه» رشيدالدين ميبدى، احمد، كشف الأسرار و عدة الأبرار، ج5، ص: 307، انتشارات امير كبير، چاپ پنجم، تهران، 1371 ش.
[2] حجر، 29؛ ص 72.
[3] طباطبایی، محمد حسین، الميزان في تفسیر القرآن، موسوى همدانى سيد محمد باقر ج12، ص: 227، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى جامعهى مدرسين حوزه علميه قم، چاپ پنجم، قم،1374 ش.
[4] حجر، 29؛ ص 72.
[5] کلینی، كافي، ج 1، ص 133، دارالکتب الاسلامیه، تهران، 1365 هـ ش.
[6] مجلسی، محمد باقر، بحارالأنوار، ج 4، ص 11، چاپ مؤسسه الوفاء، بیروت، لبنان، سال 1404 هـ ق.
[7] بحارالأنوار، ج 4، ص 12، ح 7.
[8] طبرسی، فضل بن حسن، الاحتجاج، ج 2، ص 323، چاپ نشر مرتضی، مشهد مقدس، سال 1403 هـ ق.
[9] عياشى، محمد بن مسعود، کتاب التفسیرالعياشي، ج 2، ص 241، ناشر: چاپخانه علميه، تهران، سال 1380 هـ. ق، تحقيق: سيد هاشم رسولى محلاتى..