Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

دلایل و انگیزه های جنگ جمل

واقعه جمل مانند بسیاری از جنگ‌ها حاصل زیاده‌خواهی و منفعت‌طلبی‌های یک عده خاص بود. در واقعه جمل عده‌ای به خاطر نداشتن آگاهی کافی و یا از روی آگاهی و حفظ منافع شخصی خود، مردم را در مقابل امام خویش و حاکم مشروع خود شوراندند. به این ترتیب ضررها و زیان‌های جبران‌ناپذیری را بر پیکره اسلام نوپا وارد نمودند. با مراجعه به فرمایشات امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) می‌توان دلایل و انگیزه‌های عاملان جنگ جمل را به این ترتیب نام برد:

  1. قدرت‌طلبى سردمداران جمل «طلحه و زبير»؛ حضرت علی (علیه السلام) در خطبه 148 نهج البلاغه چنين توضيح مى‌دهد: «هر كدام از طلحه و زبير اميدوار است كه حكومت را به دست آورد و ديده به آن دوخته و رفيق خود را به حساب نمى‌آورد».[1]
  2. سرپوش گذاشتن سردمداران جمل بر عملكرد خويش: وقتى به اميرالمؤمنين (علیه السلام) خبر رسيد كه طلحه و زبير براى خون‌خواهى عثمان قيام نموده‌اند، فرمود: كسى جز خود ايشان عثمان را نكشت.[2]

و نيز مضمون همين سخن را آن‌حضرت این‌گونه می‌فرماید: آنها انتقام خونى را مى‌خواهند كه خود ريخته‌اند.[3]

در تأیید این سخن می‌توان سخن ابن ام كلاب به عایشه را بیان کرد، که گفت: «نخستين كسى‌كه گفته خويش را تغيير داد تويى، تو بودى كه مى‌‏گفتى نعثل[4] را بكشيد كه كافر شده‌است».[5]

در مقابل اصحاب جمل خون‌خواهی عثمان را که بهانه‌ای بیش نبوده، براى برپا کردن این فاجعه بزرگ تاریخی ذكر کرده‌اند؛ چرا كه عايشه با عثمان نيز چندان رابطه حسنه‌اى نداشته‌است. نقل شده عايشه پيراهن رسول خدا (صلی الله علیه و آله) را نزد عثمان ‏برده به او مى‌گويد: هنوز رطوبت كفن رسول خدا خشک نشده كه تو اين گونه احكام او را تحريف مى‌كنى.[6]

[1]. سید رضی، نهج البلاغة، ترجمه: دشتی، محمد، خطبه 148، ص 247.

[2]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج32، ص 121.

[3]. سید رضی، نهج البلاغه، ترجمه: دشتی، محمد، خطبه 137، ص 194.

[4]. نعثل به معنای کفتار نر، پیرمرد دراز ریش و پیرمرد احمق آمده است. لغت نامه دهخدا، واژه نعثل.

[5]. طبری، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ترجمه: پاینده، ابوالقاسم، ج ‏6، ص 2368.

[6]. معتزلی، ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغة، ج 6، ص 215.