کپی شد
دلایل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مصادره اموال قریش قبل از جنگ بدر
پیامبر اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آٔله) پس از 13 سال دعوت و تبلیغ در شهر مکه سرانجام مجبور شد به مدینه مهاجرت کند. در شهر مکه آن حضرت اجازه جنگ و جهاد با دشمنانش را نداشت. با ورود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آٔله) به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی، سرانجام مسلمانان اجازه یافتند با دشمنان خویش به مقابله بپردازند. پیامبر سالها با مشرکان مکه و سایر دشمنانش جنگید. این جنگها که به «غزوه» و «سریه» معروف هستند، بعضا مورد انتقاد برخی از افراد قرار گرفتهاند. غزوه بدر یکی از جنگهای پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آٔله) است که مورد انتقاد برخی افراد قرار گرفته است. برخی از انتقادات به این جنگ عبارتند از:
- چرا خداوند متعال به پیامبر و مسلمانان اجازه میدهد به قریش و کاروانهای تجاری آنها حمله کنند؟
- اینکه طبق شان نزول آیه 217 سوره بقره، آیا غارت کاروان قریش توسط عبدالله بن جحش، به دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آٔله) بوده است یا اقدامی خودسرانه محسوب میشود؟
برخی از آیات جنگ و جهاد
در جواب به این دو ایراد باید گفت: در قرآن کریم و در آیات متعددی به مسلمانان اجازه داده شده که با کفار و مشرکان به جنگ بپردازند. ابتدا بعضی از این آیات را ذکر میشود، سپس به بررسی علل حمله مسلمانان به قریش و کاروانهای تجاری آنها پرداخته میشود.
- «در راه خدا، با کسانى که با شما مىجنگند، بجنگید، و[لى] از اندازه خارج نشوید؛ زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست نمىدارد».[1] دراین آیه خداوند متعال به روا شمردن، بلکه جنگ با کسانی که با مسلمانان به جنگ میپردازند، اشاره کرده است.
- «به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت [جهاد] داده شده است؛ چرا که مورد ظلم قرار گرفتهاند و البته خدا بر پیروزى آنان سخت توانا است. همان کسانى که بناحق از خانههایشان بیرون رانده شدند. [آنها گناهى نداشتند] جز اینکه مىگفتند: «پروردگار ما خدا است» و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض دیگر دفع نمىکرد، صومعهها و کلیساها و کنیسهها و مساجدى که نام خدا در آنها بسیار برده مىشود، سخت ویران مىشد و قطعاً خدا به کسى که [دین] او را یارى مىکند، یارى مىدهد؛ چرا که خدا سخت نیرومند و شکست ناپذیر است.[2]
- «و چرا شما در راه خدا [و در راه نجاتِ] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمىجنگید؟ همانان که مىگویند: «پروردگارا، ما را از این شهرى که مردمش ستم پیشه هستند بیرون ببر و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده و از نزد خویش یاورى براى ما تعیین فرما».[3]
- «چرا و براى چه نمىجنگيد؟ آن هم با گروهى كه پيمانهاى خود را شكسته و عزمشان را بر بيرون كردن پيامبر از وطنش جزم كردند و هم آنان بودند كه نخستين بار با شما جنگيدند، آيا از آنان مىترسيد؟! در صورتى كه اگر مؤمن هستيد، خدا سزاوارتر است كه از او بترسيد».[4]
حال با توجه به آیات فوق به بررسی علل حمله مسلمانان به قریش و کاروان های تجاری پرداخته میشود:
الف. حالت جنگ بین مسلمانان و کفار.
بررسی منابع تاریخی و تأمل در آیات قرآنی مؤید این نکته است که مشرکان مکه در واقع آغازگر جنگ علیه مسلمانان -هم در مکه و هم پس از هجرت مسلمانان به مدینه – بودند. با این تفاوت که در مکه هنوز اجازه دفاع و درگیری با مشرکان به مسلمانان داده نشده بود، ولی در مدینه این اجازه صادر شد.
از امام باقر (علیه السلام) در خصوص آیه 39 سوره حج «اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا …»، روایت شده که این آیه درباره مهاجران نازل شده است.[5] هر زمان که در مکه مجروح یا مضروبی از مسلمانان نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آٔله) میآمد و از کفار شِکوه میکرد، آن حضرت میفرمود: رخصت نبرد ندارد و آیه مزبور این رخصت را به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آٔله) داد.[6]
در آغاز سال دوم هجرت، قریش به تدریج خود را برای حرکتهای ایذایی، تهدید امنیتِ مدینه و در نهایت هجوم به مسلمانان آماده میکرد. از اقدامات نظامی مکیان برضد مدینه در سال اول هجرت، تحریکات جدی قریش بر ضد مدینه با حضور 200 نفر از مکه در دشت رابغ به فرماندهی ابوسفیان بن حرب است. این سریه که برای مقاصد متعددی از جمله کسب اطلاعات، تحریک بَدَویان، اقدامات ایذائی و … صورت گرفته بود، سریه عبیدة بن حارث را به دنبال داشت.[7]
پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آٔله) در ماه شوال پرچم را به عبیدة بن حارث سپرد تا به رابغ عزیمت کند. عبیدة با 60 سوار بیرون رفت و در دشت رابغ با ابوسفیان بن حرب که 200 نفر همراهش بودند، بر خورد کرد.[8] نخستین کسی که در اسلام تیر به دشمن انداخت؛ سعد بن ابی وقاص در این جنگ بود.[9]
پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آٔله) که همواره انتظار چنین تحرکاتی را داشت، هوشیارتر از آن بود که قریش او را غافلگیر کند. به همین دلیل در فاصلههای زمانی معین به گروههای نظامی و اطلاعاتی، با هدفهای مشخص، مأموریت میداد، تا ضمن کسب اطلاعات نظامی و خنثی کردن تحریکات محدود قریش، امنیت مکیان و گاه کاروانهای تجاری ایشان را مورد تهدید قرار دهند.[10]
در آیه 39 و 40 سوره حج نیز استفاده از کلمه «دفع» میتواند نشاندهنده آغاز جنگ توسط مشرکان باشد. در این آیه آمده است:
«… و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض …»؛ «به كسانى كه [ستمكارانه] مورد جنگ و هجوم قرار مىگيرند، به سبب آنكه به آنان ستم شده، اذن جنگ داده شده است، مسلماً خدا بر يارى دادن آنان توانا است»؛[11] «همانان كه به ناحق از خانههايشان اخراج شدند [و گناه و جرمى نداشتند] جز اينكه مىگفتند: پروردگار ما خدا است و اگر خدا برخى از مردم را به وسيله برخى ديگر دفع نمىكرد، همانا صومعهها و كليساها و كنيسهها و مسجدهايى كه در آنها بسيار نام خدا ذكر مىشود به شدت ويران مىشدند و قطعاً خدا به كسانى كه [دين] او را يارى مىدهند يارى مىرساند مسلماً خدا نيرومند و تواناى شكستناپذير است».[12]
ب. مقابله به مثل.
علت دیگر حمله مسلمانان به قریش و کاروان های تجاری آنها عبارت بود از:
- اموال مهاجران.
شکی نیست بسیاری از مسلمانان مهاجر به مدینه، نتوانستند تمامی اموال خویش را از مکه به مدینه انتقال دهند. تلاش مسلمانان مهاجر این بود که خود را به مدینه برسانند تا بتوانند آزادانه به پرستش خدای متعال بپردازند؛ لذا بخش اعظم سرمایه آنها در مکه مانده بود و به دست کفار قریش افتاده بود. یکی از نویسندگان معاصر مینویسد: «چون کفار قریش اموال مسلمانان را گرفته بودند و مصادره کرده بودند، رسول خدا (صلی الله علیه و آٔله) خواستار قصاص بود».[13]
یکی دیگر از نویسندگان معاصر نیز در این رابطه مینویسد: «در آستانه رمضان سال دوم هجری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آٔله) مسلمانان را آماده میکرد تا وقتی بزرگترین کاروان تجاری قریش به ریاست ابوسفیان از شام باز میگردد، به آن حمله کنند. بخش اعظم سرمایه این کاروان از فروش اموال مهاجرین فراهم شده بود».[14]
دیگر نویسنده معاصر نیز مینویسد: «هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آٔله) از بازگشت کاروان قریش به سرپرستی ابوسفیان از شام آگاه شد، مسلمانان را به تلافی مصادره اموال مهاجران در مکه برای حمله به آن فراخواند … . پیامبر برای جبران اموال و خانههای مسلمانان مهاجر که به وسیله ابوسفیان و دیگر زورمداران مکه مصادره شده بود، پس از نزول دستور جهاد، به درخواست مسلمانان برای تلافی اموالشان پاسخ مثبت دادند و آنان را با امید به دست آوردن غنیمت در حمله به کاروان ابوسفیان ترغیب کردند».[15]
- مقابله با ظلم های قریش.
مسلمانان در شهر مکه به شدت مورد آزار و شکنجه مشرکان قرار داشتند. برخی از مسلمانان همانند سمیه، مادر عمار یاسر به علت همین شکنجهها به شهادت رسیدند.[16] قریش با خود هم عهد شده و تصمیم گرفته بودند که هر کدام در میان قبیله خود بنگرند تا اگر کسی از آنها اسلام اختیار کرده او را بیازارند …».[17]
آزار و شکنجههای مشرکان به حدی بود که عدهای از مسلمانان به دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آٔله) به حبشه مهاجرت کردند.[18] امیه بن خلف در مکه بلال را سخت آزار میداد، او را روی ریگهای داغ میانداخت. سنگ درشت و سنگینی را بر سینه او مینهاد و میگفت: آن قدر آزارت میدهم تا از دین محمد دست برداری.[19] در واقع همین آزار و اذیتها و ظلمها بود که موجب شد خداوند متعال دستور جهاد را صادر کند. جهادی که شرایط آن هم با تشکیل حکومت اسلامی در مدینه فراهم شده بود.
در برخی تفاسیر ذیل آیه 39 سوره حج آمده است: «… چون مسلمانان مدتها بود از رسول خدا (صلی الله علیه و آٔله) درخواست اجازه میکردند که با مشرکان جنگ کنند، حضرت به ایشان میفرمود: «من مأمور به جنگ نشدهام و در این باب هیچ دستوری نرسیده است». ایشان تا زمانی که در مکه بودند همه روزه عدهای از مسلمانان نزدش میآمدند که یا کتک خورده، یا زخمی شده، یا شکنجه دیده بودند و در محضر آن جناب از وضع خود و ستمهایی که از مشرکان مکه میدیدند، شکوه میکردند. حضرت هم ایشان را تسلیت داده امر به صبر و انتظار فرج میکرد، تا اینکه آیات 39 و 40 سوره حج نازل شد.[20] کلمه «ظلموا» در آیه 39 مؤید همین مطلب است.
یکی از مورخان معاصر مینویسد: « حملات رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به کاروانهای تجاری مشرکان عمدتا با استفاده از مهاجران بوده است و مهمترین دلیل توجیه کننده آن «ظلمی» بود که مشرکان درباره آنان اعمال کرده بودند».[21]
آیه 39 سوره حج که رخصت جنگ در برابر ظلم را داده، اولین آیهای بوده که درباره جنگ نازل شده است.[22]
مرحوم طبرسی در تفسیر همین آیه مینویسد: این آیه و تقدیر آن اینگونه است: «اذن للمو منین ان یقاتلوا او بالقتال من اجل انهم ظلموا بان اخرجوا من دیارهم و قصدوا بالایذاء و الاهانه »؛ «به مؤمنان اجازه قتال و جنگ داده شده؛ به این دلیل که مورد ظلم قرار گرفتهاند به اینکه از دیارشان اخراج شده و مورد ایذاء و اهانت قرار گرفتهاند».[23]
علامه طباطبایی در تفسیر آیه 190 سوره بقره و چند آیه بعد مینویسد: «سیاق آیات شریفه، بر این دلالت دارد که همه این آیات یکباره و با هم نازل شده و اینکه همه یک غرض را ایفا میکنند و آن عبارت است از فرمان جنگ با مشرکان مکه برای اولین بار؛ چرا که آنها با آزار و اذیتهای خویش مؤمنان را از مکه بیرون کردند».[24]
فخر رازی نیز در تفسیر آیه 193 سوره بقره؛ «و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه …»، مینویسد: «در مراد از فتنه چند وجه گفتهاند: یکی از آنها شرک و کفر است که گفته شده فتنه آنان این بود که یاران پیامبر (صلی الله علیه و آٔله) را در مکه میزدند و آزار میدادند تا این که به حبشه رفتند. آنگاه بر این آزار دادن ادامه دادند تا مسلمانان به مدینه رفتند. غرض ایشان از برانگیختن این فتنه این بود که مسلمانان دین خود را رها کرده، کافر شوند. پس خداوند این آیه را نازل کرد و معنی آیه این است که با ایشان جنگ کنید و بر آنها غلبه کنید، تا شما را از دینتان برنگردانند و در شرک نیفتید».[25]
همه این شواهد دال بر این است که به مسلمانان – چه کسانی که به مدینه مهاجرت کرده بودند و چه افراد معدودی که در مکه محصور شده بودند – ظلم و ستم شده بود و مسلمانان در واقع به منظور مقابله با این ظلم و جور موظف بودند با کفار مکه بجنگند.
یکی از مورخان معاصر مینویسد: « برای مشرکان مکه تا آنجا که به آزار و شکنجه مربوط میشد هیچگونه حرمتی وجود نداشت؛ (برای کسی حرمتی قائل نمیشدند)، اما اکنون که حادثه ای برضد آنان صورت گرفته؛ (سریه عبدالله بن جحش) فریاد قانون و حریم سردادهاند».[26]
بررسی سریه عبدالله بن جحش:
«پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آٔله) درماه رجب سال دوم هجری[27] عبدالله بن جحش را همراه با هشت نفر[28] و به قولی 12 نفر[29] از مهاجران برای مأموریتی به طرف مکه فرستاد.[30] آن حضرت به عبدالله بن جحش دستور داد اخبار قریش را به آن حضرت برساند.[31] واقدی به نقل از سلیمان بن سحیم میگوید: «پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آٔله) به عبدالله و یارانش اصلا دستور جنگ را چه در ماه حرام و چه در ماه حلال نداده بود، بلکه به آنها دستور داده بود اخبار قریش را بهدست آورند».[32] اما عبدالله و یارانش در آخر ماه رجب با کفار جنگیده و اموال آنها را گرفتند. آنها عمرو بن حضرمی را کشته و دو نفر را اسیر گرفته، سپس به مدینه آمدند.[33] وقتی به مدینه رسیدند پیامبر (صلی الله علیه و آٔله) فرمود: من شما را به قتال در ماه حرام امر نکرده بودم.[34] سپس آن غنائم را نپذیرفت و عملا در غنائم و اسیران تصرف نکرد.[35] مسلمانان و کفار مکه، آنها را سرزنش کرده که چرا در ماه حرام این کار را انجام دادند.[36] چون سخن در این باره بسیار شد، خداوند آیه 217 سوره بقره را نازل کرد: «از تو درباره کارزار در ماه حرام مىپرسند. بگو: کارزار در آن، گناهى بزرگ و بازداشتن از راه خدا و کفر ورزیدن به او و [ بازداشتن از] مسجدالحرام (حج) و بیرون راندنِ اهل آن از آنجا، نزد خدا [از جنگ در ماه] (حرام) است و فتنه (شرک و بتپرستى) از كشتار [گناهى] بزرگتر است و فتنه (شرک) از کشتار بزرگتر است. آنان (مشرکان) پیوسته با شما مىجنگند تا – [اگر بتوانند] – شما را از دینتان برگردانند و کسانى از شما که از دین خود برگردند و در حال کفر بمیرند، کردارهایشان در دنیا و آخرت تباه مىشود و ایشان اهل آتش و در آن ماندگار خواهند بود».
خداوند متعال با نزول این آیه به خطای عبدالله بن جحش و یارانش اشاره فرمود، اما جرم دشمن (سدّ راه مسجد الحرام شدن، آزار مؤمنان، فتنه و شرک) را بالاتر دانست. «با نزول این آیه، خداوند حرمت ماه حرام را حفظ کرد، اما مشرکان را که مرتکب چند جرم بزرگتر شده؛ از جمله آن که راه مسجد الحرام را سد کرده، مؤمنان را با آزار و اذیتشان اخراج کرده بودند و مهمتر از همه این که مشرک هستند را مورد سرزنش قرار می دهد.[37]
- آگاهی دادن به قریش تجارت پیشه، که در صورت نبرد با اسلام و مدینه منوره، شریان حیاتی اقتصادی آنان قطع خواهد شد. بدیهی است که هر حکومت و نظامی برای حفظ کیان خود لازم است دشمنان خود را شناخته و به نقاط آسیبپذیر آنان آگاهی داشته باشد تا بتواند در مواقع خطر دشمن را ناامید کند. یکی از نقاط آسیبپذیر قریش کاروانهای تجاری آنان بود.
- آگاه ساختن قریش و دیگر سران قبایل مشرک از قدرت نظامی مسلمانان.
پیامبر با این اقدامات قدرت و آمادگی نظامی مسلمانان را به رخ دشمن میکشید تا هوس حمله به حکومت نو پای اسلام را از سر بیرون کنند.
- تقویت بنیه نظامی و سازماندهی و آماده ساختن نیروهای نظامی برای دفاع از مدینه.[38] یکی از راه های بالا بردن روحیه و قدرت نیروهای نظامی خروج از خمودی و داشتن تحرک مستمر و دائمی در مقابل دشمن است که پیامبر با هجوم به دشمن در حقیقت روحیه یاران اندک خود را بالا می برد تا جایی که موفق شدند علی رغم کمبود نیرو و سلاح و مرکبهای جنگی مناسب، بر دشمن خود پیروز شوند.
نتیجه اینکه علت عمده حملات مسلمانان به قریش و کاروانهای تجاری مکه در واقع همان ظلم و ستمی بود که قریش به مسلمانان روا داشته بود. قریش سالها مسلمانانِ مظلوم را در مکه مورد آزار و شکنجههای سخت قرار داده بود. پس از ورود نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آٔله) به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی این فرصت فراهم شد که مسلمانان جواب آن همه ظلم و ستم را بدهند. طبیعی است که در حملات نظامی دستیابی به غنایم نیز مطرح است.
همچنین، اموال مسلمانان مهاجر به مدینه در مکه مورد دستبرد و غارت اشراف قریش قرار گرفته بود و مسلمانان به تلافی این دستبردها میتوانستند کاروانهای تجاری آنها را مورد تهدید قرار دهند. به علاوه حالت جنگ بین مشرکان مکه و مسلمانان مدینه فرضیهای بود که تقریبا هر دو گروه آن را پذیرفته بودند.[39]
[1]. بقره، 190.
[2]. حج، 39 و 40.
[3]. نساء، 75.
[4]. توبه، 13.
[5]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق و مقدمه: بلاغی، محمد جواد، ج 7، ص 138.
[6]. همان.
[7]. زرگری نژاد، غلامحسین، تاریخ صدر اسلام، ص 369.
[8]. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، ج 2، ص 4.
[9]. . واقدى، محمد بن عمر، المغازى، تحقيق: جونس، مارسدن، ج 1، ص 10.
[10]. تاریخ صدر اسلام، ص 367؛ «باید توجه داشت که در هر جنگ و قتالی کسب عنایم توسط پیروز میدان امری، کاملا پذیرفته شده است وکسی در این امر بحثی ندارد».
[11]. حج، 39.
[12]. همان، 40.
[13]. یوسفی غروی، محمد هادی، موسوعه التاریخ الاسلامی، ج 2، ص 569.
[14]. تاریخ صدر اسلام، ص 373.
[15]. منتظرالقائم، اصغر؛ تاریخ اسلام، ص 139 و 140.
[16]. يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 28.
[17]. ابن هشام، عبد الملك بن هشام، السيرة النبوية، تحقيق: السقا، مصطفى و الأبيارى، ابراهيم و شلبى، عبد الحفيظ، ج 1، ص 268.
[18]. همان، ج 1، ص 321.
[19]. ابن اثير، على بن محمد، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج 5، ص 248.
[20]. طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، ج 14، ص 384.
[21]. جعفریان، رسول، سیره رسول خدا، ص 460.
[22]. البلاذرى، أحمد بن يحيى، كتاب جمل من انساب الأشراف، تحقيق: زكار، سهيل و زركلى، رياض، ج 1، ص 286.
[23]. مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 138.
[24]. الميزان فى تفسير القرآن، ج 2، ص 60.
[25]. فخر رازى، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج 1، ص 295.
[26]. جعفریان، رسول، سیره رسول خدا، ص 466.
[27]. الطبقات الكبرى، ج 2، ص 7؛ مسعودي، على بن الحسين، التنبيه و الإشراف، تصحيح: الصاوى، عبد الله اسماعيل، ص 203.
[28]. السيرة النبوية، ج 1، ص 602.
[29]. التنبيه و الإشراف، ص 203.
[30]. السيرة النبوية، ج 1، ص 602.
[31]. همان.
[32]. المغازى، ج 1، ص 16.
[33]. السيرة النبوية، ج 1، ص 602؛ ابن سعد می نویسد :«عبدالله و یارانش شک کردند که آیا ماه حرام است یا نه؟ ولی همان روز به کاروانیان حمله کردند»؛ الطبقات الكبرى، ج 2، ص 7؛ واقدی نیز مینویسد: «یکی گفت: نمیدانیم که امروز ماه حرام است یا نه، دیگری گفت: ما امروز را از ماه حرام میدانیم و نباید حرمت آن را بشکنیم، ولی آنها که خواستههای دنیا را میخواستند، بر کار غلبه کرده و جنگ را شروع کردند»؛ المغازى، ج 1، ص 16.
[34]. التنبيه و الإشراف، ص 203.
[35]. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل، ج 2، ص 412 ؛ السيرة النبوية، ج 1، ص 603.
[36]. السيرة النبوية، ج 1، ص 603 و 604؛ تاريخ الأمم و الملوك، ج 2، ص 412.
[37]. سیره رسول خدا، ص 466.
[38].منتظرالقائم، اصغر؛ تاریخ اسلام، ص 129.
[39]. با بهره گیری از سایت پژوهشکده باقر العلوم (علیه السلام).