کپی شد
دعا و مقام رضا
پیش از پرداختن به موضوع تذکر دو نکته ضروری است:
1. این موضوع از گذشته تحت این عنوان در کتب اخلاقی مطرح شده است که آيا دعا با مقام رضا منافات ندارد؟ در حالی که می دانیم انسان باید به آن چه از جانب خدا می رسد راضی و خشنود باشد و دعا با مقام رضا و تسلیم منافات دارد.
2. این را می دانیم که در قرآن كريم و روايات، مؤمنان به دعا و تلاش ترغيب شدهاند؛ در حالى كه در همين قرآن و روايات در باره مقام رضا و فضيلت آن بسيار سخن گفته شده است. اين خود بهترين دليل بر عدم تنافى ميان دعا و مقام رضا است؛ زيرا كه در كلام خداوند تعارضى وجود ندارد و هيچ يك از آیات وحى با هم در تنافى نيستند. معصومين نیز که از بالاترين مراتب رضا برخوردار بودند، در عين حال بسيار دعا مىكردند. پس بايد معناى درست رضا و دعا را دريافت، همان گونه كه در قرآن و احاديث مورد نظر بوده و هست.
رضا حالتى نفسانى و به معناى خشنودى از قضا و قدر الاهى است. كسى كه به مقام رضا برسد نه تنها به قضاى پروردگار اعتراضى نمىكند، بلكه از آن خشنود است. برخلاف انسان صابر كه ممكن است در باطن از مصيبتها ناخشنود باشد، ولى خود را از اعتراض باز دارد.
پس باید قضا و قدر الاهی را دقیقاً تبیین نماییم؛ زیرا همان طوری که شهید مطهری (ره) بدان اشارتی فرموده، این اشکال از آن جا پیدا شده که گمان شده است دعا بیرون از حوزۀ قضا و قدر الاهی است، در صورتی که دعا و استجابت دعا نیز جزئی از قضا و قدر الاهی است و احیاناً جلو قضا و قدرهایی را می گیرد.[1] بنابر این باید گفت:
1. دعا یکی از اسباب است همانند اسباب دیگر؛ یعنی ممكن است خداوند متعال مقدر كرده باشد كه شخص فقط به وسيلۀ دعا كردن صاحب فرزند شود، و تا دعا نكند، به او اولاد ندهد، هر چند كه به همه وسيله ظاهرى متوسل شود، هم چنان كه مقدر كرده است تا ازدواج نكند به او اولاد ندهد. پس با فرض مقدر بودن صاحب فرزند شدن باز هم به دعا احتياج است. يا مقدر شده كه فقط به وسيلۀ معالجه بيمارى بر طرف شود، و تا درمان نكند، بهبودى نيابد.
به عبارت دیگر، این مانند آن است که گفته شود رضا به قضاى الاهى با تلاش براى رفع امورى همچون گناه و فقر و بيمارى، سازگار نيست. اما اولا همۀ تلاشها و دعاها براى انسان مؤمن، اسبابى هستند كه خداوند اراده كرده است واسطه پديد آمدن مسببى خاص باشند. استخدام اين اسباب در واقع تسليم شدن به سنت و ارادۀ خدا و پذيرش يك قانون الاهى در جريان يافتن امور است و اگر اين مطلب را بپذيريم رضاى به قضاى الاهى وقتى كامل است كه بنده مؤمن به سنن پروردگار نيز راضى باشد و اسباب را براى نيل به اهداف مورد رضاى خدا به استخدام آورد و نتيجه دعا و تلاش را هر چه باشد بپذيرد و از آن خشنود باشد؛ هر چند با گمان و پيش بينى او سازگار نباشد. اگر چه انسان در مقام رضا بر اين باور است كه هر چه پيش مىآيد به اراده خداوند است و مصلحت او را در بر دارد، ولى به اين نكته هم باور دارد كه هر پيش آمدى بنابر عللى مصلحت او را تأمين مىكند و از جمله علل و عوامل مؤثر در اين مصلحت خود او است؛ يعنى ويژگىهاى فردى و شايستگىهاى او در نزد خداوند چنان است كه خداوند حوادث خاص را براى او و به مصلحت او رقم مىزند. پس اگر او بكوشد و از خدا بخواهد كه شايستگىهاى بيشترى داشته باشد تا حوادثى ديگر و مناسبتر با تقرب او پيش آيند، از حالت رضا خارج نشده است؛ مثلا اگر كسى براى درمان بيمارى و رفع فقر دعا مىكند، بر اين باور است كه در شرايط سلامت و غنا توانايى بيشترى براى عبادت و نزديكى به خداوند خواهد داشت. چنين فردى در واقع دعا مىكند كه خود او شايسته فراهم آمدن شرايط مناسبتر گردد و در عين حال مىداند كه اگر او قادر به قدرشناسى و اغتنام فرصتها و امكانات نباشد خداوند دعاى او را مستجاب نخواهد كرد و او بر اين عدم استجابت راضى و خشنود خواهد بود.
ملا احمد نراقی در این باره می گوید: آن چه مذكور شد از شرف مرتبه رضا منافاتى با دعا ندارد؛ زيرا از جانب شريعت به دعا ماموريم. و خداوند عالم از ما دعا خواسته است و آن را مفتاح سعادات و كليد حاجات ساخته. و باران لطف و احسان از آن متواتر، و خيرات و بركات به واسطه آن متكاثر. نفس انسانى از آن روشن و منور، و آئينه دل از زنگ كدورات، مطهر. و گفتن اين كه دعا منافى رضا است، از جهل ربط مسببات به اسباب، و غفلت از تربيت بعضى موجودات نسبت به بعضى ديگر است. اگر آشاميدن آب به جهت رفع تشنگى، و خوردن غذا به جهت سد گرسنگى با مرتبه رضا مخالفت داشته باشد، دعا هم با رضا مخالفت خواهد داشت. همچنين امر به معروف و نهى از منكر، و كراهت معاصى و بغض اهل معصيت با مقام رضا منافات ندارد. و به قدر مقدور بر طالب سعادت دورى از ارباب معصيت و فرار از شهرى كه در آن معصيت شايع است لازم؛ زيرا آنچه درفضيلت رضا و شرف آن وارد شده دخل به امور تكليفيه ندارد. چنان چه سابق بر اين مذكور شد حكيم على الاطلاق به جهت مصالح خفيه كه عقل ما از آن قاصر است، در اين امور ما را فى الجمله اختيارى داده و زمام آن را به وجهى در قبضه اختيار ما نهاده است و رضا در امورى است كه از ديار الاهى وارد، و به امر پادشاهى برابر بندگان نازل مىگردد.[2]
2. هر گاه ما دعا مى كنيم، در واقع براى آينده مطلبى را مى خواهيم كه واقع شود و ما خواست خدا را در آينده اطلاع نداريم؛ يعنى نمى دانيم خداوند در آينده چه چيزى براى ما خواسته، تا نسبت به آن راضى باشيم. بنابراين، شخص دعا كننده چند حال دارد: يا اين كه انگيزه اش براى دعا اين است كه چون خود دعا كردن عبادت است، دعا مى كند؛ در اين صورت دعا كردن هيچ منافاتى با مقام رضا ندارد؛ چون به امر خدا دعا مى خواهد. در اين صورت، چون خواست خدا را در آينده نمى داند، دو فرض پيش مى آيد: يا اين كه حاجتش را مى خواهد، به شرطى كه مورد رضا و صلاح خدا باشد؛ يعنى مى گويد: خدایا هر چه تو صلاح مى دانى و رضاى تو در آن است، براى من مقدر فرما! اين دعا حقيقى و با ارزش است و هيچ منافاتى هم با مقام رضا ندارد. و يا اين كه حاجتش را مى خواهد، هر چند مخالف رضا و صلاح خدا باشد؛ در اين صورت، دعا با مقام رضا منافات دارد.[3]
اما نكتۀ حائز اهمیت اين است كه توسل به اولياء الله (ع) و يا دعا، نباید موجب دست كشيدن و عدم استفاده از وسايل عادى، در پیگیری درمان بیماری و رفع مشکلات روزمره باشد و بنوعی با پيشه كردن تنبلى و سستى و واگذار كردن كار به خدا! دست روی دست بگذاریم. بلکه تلاش و کوشش برای معالجه بیماری خود و فرزندان از راه های مختلف و صحیح یک وظیفه است. بدیهی است با توجه به مطالبی که گفته شد دعا کردن و توسل به اولیاء الله و نیز تلاش برای درمان از طریق وسایل عادی منافاتی با توکل و رضا به قضای الاهی ندارد. امام صادق (ع) مىفرمايند: “خداوند ابا دارد كارى را بدون استفاده از اسباب انجام دهد”.[4]
از طرفی نیز استفاده از دعا و توسل نبايد فقط در جايى باشد كه چشم اميدمان از وسايل عادى؛ مثلاً درمانهاى پزشكى معمول قطع شده باشد و همه اسباب عادى را از رفع آن ناتوان، و تمامى راههاى چاره را بر خود بسته ببينيم و آن وقت متوسل به چنين اسبابى شويم! و پس از رفع مشكل هم، همه را فراموش كنيم؛ زيرا اين وضعيت و اين روحيه، در آيات كثيرى از قرآن كريم[5] و روايات فراوانى مذمت شده است.[6]
[1] مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 23، ص 791، چاپ اول، انتشارات صدرا ، تهران، اسفند 1383.
[2] نراقى، ملا احمد، معراج السعادة ، مقام پنجم: صفاتى كه متعلق استبه سه قوه عاقله، غضبيه، شهويه، يا به دو قوه ازاين سه قوه از رذايل و فضايل و آن صفات بسيار است، صفتبيست و هشتم اعتراض بر اراده و تقديرات خدا، ص 608- 609، انتشارات رشیدی، چاپ دوم، بهمن 1361.
[3] اقتباس از سؤال 2646 (سایت اسلام کوئست: 2772)، منافات نمایه: نداشتن عا با خواست خداوند.
[4] كافى، ج 1، ص 183.
[5] روم، 32 ؛ لقمان، 32 ؛ عنكبوت، آيه 65 ؛ يونس، 12 و 23 و 22 و… .
[6] اقتباس از سؤال 83 (سایت اسلام کوئست: 1012)، نمایه: نقش دعا و تربت امام حسين (ع) در شفا يافتن.