searchicon

کپی شد

درمان وسواس در اعمال دینی

مجموعۀ ابهامات قابل طرح در این موضوع، در هفت محور، بررسی می شود. در این فرصت، نخست  ابهامات را بیان نموده سپس به پاسخ های آن ها می پردازیم:

1. آیا باید تمام رفتار و کردار انسان، مطابق با اسلام باشد و چگونه این موضوع، امکان­پذیر است؟

2. آیا عمل به دستورات اسلام، موجب اختلال در رفتار انسان ها شده و با زندگی روزمرۀ آنان ناسازگار است و آیا برای مسلمان ماندن، باید به گوشه­گیری و انزوا پناه آورد؟

3. معیار دقیق اسلام را چگونه می­توان به­دست آورد و چگونه می­توان مسلمان واقعی بود؟ ملاک و معیار اسلام برای درستی و نادرستی اعمال چیست؟

4. آیا می­توان انسانی که تمام اعمال او منطبق با اسلام باشد را یافته و او را به عنوان الگو قرار داد؟

5. آیا افرادی که معتقد به دین و اسلام نیستند، زندگی راحت­تری داشته و به پیشرفت های بیشتری نسبت به افراد معتقد، دست می­یابند؟

6. شناخت رفتار فردی و اجتماعی پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) با مطالعۀ چه کتاب هایی امکان­پذیر است؟

7. چگونه می­توان به وسواس پایان داد؟

ابتدا باید بدانیم انسانی که در ارتباط با خدا، جدی بوده و در قلب خود اسلام را پذیرفته باشد، اگر تردیدهایی نیز در ارتباط با موضوعات دینی برای او به وجود آید؛ هرچند که تردیدی بسیار جدی هم باشد؛ ضرری به حال او نخواهد داشت، بلکه به فرمودۀ پیامبر(ص)، بروز چنین حالاتی، نشانۀ خلوص فرد در دینداری او خواهد بود[1]! چون تنها فرد با ایمان است که نگران وضعیت معنوی خود می­باشد. اکنون به همان ترتیبی که ابهامات را تفکیک نمودیم به بررسی آنها می­پردازیم:

1. اسلام، انجام اعمالی را همانند نماز و روزه و …لازم و تخلف­ناپذیر دانسته و از آنها با عنوان “واجب” یاد نموده است. رفتارهای دیگری؛ همانند دروغ، غیبت، ظلم و … را نیز ممنوع نموده و عنوان “حرام” را برای این گونه اعمال برگزیده است.

هر موضوعی که از دو گروه یاد شده نباشد، مباح؛ به معنای عام آن؛ در نظر گرفته می­شوند.[2] بیشتر امور روزمرۀ ما نیز در دایرۀ مباحات قرار دارند که انسان، به راحتی می­تواند در آن، حق انتخاب داشته­ باشد و در نتیجه، هر انتخابی که نموده، با اسلام مخالفت نداشته­باشد! انتخاب نوع گوشی تلفن و پودر لباسشویی، سفر با اتوبوس یا قطار و هزاران موارد از این نوع را می­توان از مسائلی دانست که نیازی به تطبیق آن با موازین دینی نیست و این که بگوییم: من تلاش دارم که تک­تک اعمالم را با دین منطبق نمایم، موضوعی است که خود دین نیز چنین چیزی را از ما نخواسته است. به فرمودۀ امام علی(ع) خداوند واجباتی را برای شما در نظر گرفته که مراقبت نمایید تا آن را ضایع ننمایید و حد و مرزهایی را برایتان مشخص نموده که تلاش نمایید از آن تجاوز نشود و از چیزهایی نیز منعتان نموده که این نهی خدا را محترم بشمارید، اما در مواردی سکوت نموده و چیزی بیان ننموده و این سکوت، نه به آن دلیل بوده که چنین موضوعاتی را فراموش نموده، (بلکه انتخاب را بر عهدۀ خودتان گذاشته)! پس شما نیز سعی کنید که در این امور، خود را دچار تکلف و دشواری ننمایید[3].

بنابر این لزومی ندارد که وسواس به خرج داده و در ارتباط با تمام رفتار و کردارمان به دنبال یک منبع دینی و یا الگوی مناسب باشیم.

2. در مورد بخش دوم نیز باید گفت که به تصریح قرآن کریم، خداوند تصمیم به آسان گرفتن بر مردم داشته و قصد ندارد آنان را به دشواری بیندازد[4]، و یا این که در اسلام، حکم دشوار و تحمل ناپذیر وجود ندارد[5]. البته این بدان معنا نیست که برای عمل به احکام اسلامی، نباید متحمل هیچ دشواری شد، چون به یقین می­دانیم که عباداتی هم چون روزه و جهاد، همراه با برخی سختی­ها است، اما این نیز مسلم است که زندگی در دنیا؛ چه با اعتقاد به دین و چه بی اعتقاد به آن؛ برای هیچ شخصی بدون دشواری نخواهد بود، اما طبق قرآن و روایات، عمل به دین، به آن اندازه دشوار نیست که قابل تحمل نبوده و انسان ها را در دیندار بودن دچار تردید نماید و بر همین اساس است که با وجود تأکید اسلام بر مستحبات، باید انجام آنها در حدی باشد که با سایر وظایف انسان ایجاد مشکل ننماید. روایت زیر این مطلب را تایید می کند:

همسر عثمان بن مظعون، به پیامبر(ص) عرض نمود که شوهرم روزها روزه گرفته و شب ها به نماز برمی­خیزد(و کاری به جز این انجام نمی­دهد)! پیامبر(ص) با عصبانیت و پابرهنه به سمت خانۀ عثمان رفته و او را در حال نماز مشاهده نمود! بعد از اتمام نماز، پیامبر(ص) ایشان را توبیخ نموده و فرمود: خداوند مرا به گوشه­گیری و جدا شدن از اجتماع دستور نداده، بلکه با دین آسانی مرا مبعوث نموده است. من هم نماز می­خوانم و هم روزه می­گیرم و هم با خانوادۀ خود معاشرت می­نمایم. هر که می­خواهد بر فطرت اسلام باشد، به شیوۀ من عمل نماید[6]! این گونه است که قرآن، گوشه­گیری و رهبانیت که از سوی پیشوایان مسیحی تبلیغ می­شده را دستور خداوند ندانسته، بلکه بدعتی از جانب خودشان تلقی نموده است و بیان داشته که می­توان بدون آن و با حضور در اجتماع نیز رضایت خداوند را جلب نمود[7].

3. معیار اصلی در مسلمان بودن، تسلیم در برابر دستورات خدا و پیامبر(ص) و نیز مقدرات الاهی است، هر چند با برخی خواسته­های درونی­ ما نیز مخالف باشد. ابراهیم(ع)؛ طبق دستور خداوند؛ اسماعیل(ع) را به قربانگاه برده و پدر و فرزند هردو راضی به رضای خدا بودند. خداوند در قرآن از این رفتارشان با عنوان “اسلام” یاد نموده است[8]. اگرچه در نهایت، این قربانی انجام نشد، ولی چون خداوند از نیت آنان آگاه بود، آنان را مسلمان نامید. در جای دیگری از قرآن، ساحرانی که بین ایمان و شهادتشان، چند ساعتی بیش نبود، مسلمان شمرده شده­اند[9]. بنابر این می­توان به راحتی نتیجه گرفت که ملاک واقعی مسلمان بودن، نه دانش زیاد است و نه عبادت و تلاش فراوان، بلکه این نیت افراد و تسلیم­بودن آنان است که نشانگر مسلمانی آنهاست که صد البته باید با تلاش در راه آموختن بهتر نیز همراه باشد. شاید مجاهدانی که در جنگ بدر حضور داشتند؛ به دلیل نوظهور بودن اسلام؛ اطلاعات علمی و عبادت کمتری نسبت به مسلمانان بعدی داشتند، اما به دلیل خلوص نیتشان از پاداش بیشتری بهره­مند شدند. روایاتی وجود دارد که بیان می­نماید، اگر شخصی، به دلیل آن که برای او ثواب عمل نیکی را نقل نموده اند، آن را انجام داده؛ ولی بعد مشخص شده که نقل آنان صحیح نبوده است، باز هم از پاداش آن عمل بهره­مند خواهد شد[10]! آیا چنین موضوعی را به جز این می­توان تفسیر نمود که نیت، نقش اساسی را در واقعی بودن اسلام اشخاص دارد؟! بیان این نکته نیز لازم است که اگر فرد با­ایمانی در درجات بالاتری از ایمان باشد، نباید مؤمنان دیگر را نامسلمان و یا مسلمان غیر واقعی بخواند[11].

4. قرآن کریم، پیامبر اکرم(ص) را به عنوان بهترین الگو برای افراد با­ایمان در نظر­گرفته است[12] و آنان را به اطاعت از ایشان و نیز پیشوایان معصومی که جانشین پیامبر(ص) هستند، فراخوانده است[13]، اما در زمان حاضر که به این بزرگواران دسترسی نداریم، اشخاص معینی معرفی نشده­اند تا به عنوان الگوی کامل قرار گیرند، بلکه معیارهای مختلفی اعلام شده تا با استفادۀ از آنها، الگوهایی برای خود برگزینیم و طبیعتاً، هر شخصی که به چنین معیارهایی نزدیک تر باشد، الگوپذیری ما از او باید بیشتر باشد و برای زمانی که ما در آن زندگی می­نماییم، نه لزومی دارد و نه توصیه­ای شده که تمام عقاید و تفکرات خود را تنها به یک فرد خاص مستند سازیم و حتی موضوع تقلید نیز تنها در فروع فقهی بوده و در اصول دین نباید تقلید نمود[14]!مهم­ترین معیارهایی که می­توان برای افراد الگو در نظر داشت، علم و عمل و تقوی است. موید این مطلب روایات زیر است:

الف: حواریون به عیسی(ع)، عرضه داشتند که ما با چه افرادی هم­نشینی نماییم؟ ایشان فرمودند: افرادی که دیدنشان، شما را به یاد خدا انداخته، سخنشان به دانشتان افزوده و رفتارشان شما را به آخرت ترغیب نماید[15].

ب: امام زمان(ع) می­فرمایند: مردم وظیفه دارند از آن گروه از دانشمندانی پیروی نمایند که مراقب خود بوده و دین را پاس داشته و با هوی و هوس خود مبارزه نموده و تنها از خدا اطاعت نمایند و آگاه باشید که تمام دانشمندان، این خصوصیات را ندارند[16].

ج: امام صادق(ع) به ابو حمزۀ ثمالی توصیه می­فرمایند که مبادا شخص غیر معصومی را الگوی خود قرار داده و تمام سخنان او را بپذیری[17]!

با توجه به این روایات؛ که ده­ها برابر آن را نیز می­توان یافت؛ باید در الگوپذیری، از دو جنبۀ افراط و تفریط خودداری نمود؛ یعنی نه همانند اشخاصی بود که استفادۀ از اولیای الاهی و  دانشمندان دینی را نمی­پسندند و نه مانند گروهی دیگر بود که عقل و تفکر خود را تعطیل نموده و با ادعای پیروی از مرشد و مرادی؛ و بدون بررسی دقیق عملکرد آنان؛ کورکورانه هرچه آنان بگویند را ملاک عمل قرار می­دهند، حتی اگر گاهی توصیه نمایند که با رسیدن به مقامی، می­توانند نماز و عبادات ظاهری دیگر را ترک نمایند!! بلکه انسان با ایمان، باید همواره در پی افزایش دانش دینی خود بوده و با استفادۀ از قدرت خدادادی عقل، نادانسته­های خود را از اشخاصی بجوید که علم و عمل را با هم داشته و به دام کسانی نیفتند که دین را وسیلۀ دنیای خود نموده­اند و به فرمودۀ امیر المؤمنین(ع) اگر انسان خود را به قرآن و سنت متصل نماید، اگر کوه ها هم بلرزند، او نخواهد لرزید، اما اگر بخواهد در دینداری خود، به افراد تکیه نموده و سخن آنان را صددرصد بپذیرد، همان افراد، ممکن است موجب انحراف او از دین شوند.[18]

خلاصۀ این قسمت را چنین می­توان بیان نمود که در زمان حاضر، افراد با ایمان، باید معیارها را دریافته و با توجه به آن؛ و با دقت در گفتار و رفتار دانشمندانی که دارای این معیارها می­باشند؛ به جمع­بندی مشخصی از الگوی زندگی دست­یابند، بدون این که خود را ملزم به آن بدانند که در تمام رفتار فردی و اجتماعی، متعبد به الگوپذیری از شخص خاصی باشند. مراجعۀ به پرسش­های 2702 و 2991 و 4302  در سایت اسلام کوئست نیز اطلاعات دیگری از این مورد در اختیارتان قرار خواهد داد.

5. ما اگر راحتی را تنها در برخورداری بیشتر از مزایای مادی بدانیم و اگر به دست آوردن ثروت و حتی دانش ظاهری را نهایت آرزوی خود بدانیم؛ ممکن است افراد بی­اعتقادی را مشاهده نماییم که در این زمینه­ها به پیشرفت بیشتری دست یافته­اند، اما انسان متدین و معتقد، هیچ گاه خوشبختی خود را تنها در این امور جستجو نمی­نماید و آیات قرآن را مد نظر خود دارد که دنیا را با تمام ظواهر فریبندۀ آن کالایی اندک و گذرا توصیف می­نماید! برای نمومنه به دو آیه اشاره می کنیم:

الف: مبادا قدرت و ثروت ظاهری کافران در شهرهای مختلف تو را فریفتۀ خود سازد! تمام آنها، اندوختۀ اندکی بوده و آتش جهنم در انتظارشان است و چه بد جایگاهی است آن آتش![19]

ب: آیا افراد بی­ایمان چنین می­پندارند که ثروت و فرزندانی که در اختیارشان قرار دادیم، نشانگر آن است که به تمام خوبی­ها دست یافته­اند!؟ آنان نادانند، اگر این گونه فکر می­کنند![20]

البته تحمل برخی از مسائل که در طول زندگی برای افراد با ایمان به وجود می­آید، دشوار بوده و بر همین اساس است که خداوند، آنها را به عنوان آزمایش درنظر گرفته و پاداش بزرگی را برای قبولی در آن اعلام نموده است[21]. بیان این نکته نیز لازم است که تمام آن چه گفته شد، دلیل آن نیست که ما از پیشرفت­های دنیوی و کسب دانش و ثروت دوری جسته و در گوشه­ای منزوی شده و تنها به عبادت بپردازیم، بلکه باید با در نظر داشتن موازین دینی؛ آن هم نه در حد وسواس؛ به این امور نیز بپردازیم و آن را هم نوعی عبادت تلقی نماییم[22] و مطمئن باشیم که بسیاری از افراد بی­اعتقادی که به ظاهر، خوشبخت به نظر می­آیند، با بحران­های درونی متعددی دست به گریبان هستند. از شما می­پرسیم: شخصی که به آخرت اعتقاد نداشته و کار خود را با مردن تمام می­داند، آیا احساس پوچی ننموده و آیا می­تواند لحظه­ای احساس خوشبختی واقعی نماید؟!

6. پیامبر اسلام، امت خود را به پیروی از قرآن و عترت فراخواند[23]. با توجه به اینکه؛ طبق این حدیث؛ رفتار معصومان(ع) با آموزه­های قرآن در یک راستا می­باشد، مطالعۀ دقیق قرآن کریم و روایات نقل شده از پیشوایان دینی، بهترین راه شناخت شیوۀ زندگی آنان می­باشد. بر این اساس همگان را به مطالعۀ دقیق قرآن و نهج البلاغه همراه با تفاسیرشان و کتب روایی معتبر شیعه فرا می­خوانیم[24]، با این توصیه که لزومی ندارد این کتاب ها را، به ترتیب مندرج در خود کتاب مطالعه شود، چون چه بسا ابتدای آنها در ارتباط با علوم نظری بوده و در مراحل اولیه دشوار باشد[25]و اگر تمایل به توصیه­های رفتاری آن پیشوایان را داریم، مناسب است، ابتدا با مطالعۀ فهرست­ها، زمینه­های مورد علاقۀ خود را شناسایی نموده و به بررسی آنها بپردازیم. به عنوان نمونه، در کتاب شریف کافی، ابتدا می­توانید احادیث مندرج در کتاب العشرة(جزء دوم) و کتاب المعیشه(جزء پنجم) را مطالعه نموده و در نهج البلاغه، ابتدا به قسمت نهایی آن؛ یعنی کلمات قصار مولا علی(ع)؛ بپردازیم. چنین روشی در مطالعۀ کتاب های حدیث، منجر به آن می­شود که علاقمندی بیشتری برای ادامۀ راهمان پدید آید. برای مطالعۀ دیگر کتاب های موجود در این زمینه، ابتدا باید با مشاوره در هر مورد، از ارزش آنها آگاه شویم. در این زمینه، مطالبی در پرسش 2358 واقع در سایت اسلام کوئست نیز موجود است.

7. هر شخصی، خود را بهتر از دیگران می­شناسد[26]. اگر واقعاً به دنبال یافتن آموزه­های اسلامی و تطبیق رفتار و کردار خود با آن هستیم، هیچ شکی نیست که خداوند به این تلاش احترام خواهد نهاد، حتی اگر در برخی موارد، رفتارمان کاملاً منطبق با موازین اسلامی نباشد ولی به شرطی که این عدم انطباق، ناشی از کوتاهی نباشد. به همین دلیل، هیچ جای نگرانی و وسواس وجود نخواهد داشت و باید به تلاشمان ادامه دهیم و مطوئن باشیم که خداوند یاورمان خواهد بود[27].

دقت در دو روایت ذیل نیز می­تواند در از بین بردن وسواس مؤثر باشد:

الف: شخصی نزد پیامبر(ص) آمده و با نگرانی اظهار داشت که یا رسول الله! گویا من منافق شده­ام! پیامبر(ص) در پاسخ فرمودند: نه قسم به خدا! تو منافق نشدی و اگر منافق بودی، نزد من نمی­آمدی تا نفاق خود را رسما اعلام نمایی! چه چیزی باعث این حالت در تو شده؟! گمان می­کنم که دشمنِ همه­جا حاضر(شیطان) به دلت خطور نموده و از تو پرسیده که چه کسی تو را آفرید؟ تو هم در جواب گفتی: خدا! او دوباره پرسید که پس خدا چگونه آفریده شده؟! آن مرد با تعجب گفت: آری! قسم به خدایی که تو را به پیامبری برگزید، همین طور است که می­فرمایید! پیامبر فرمودند: شیطان، زمانی که از گمراهی شما در کردار و رفتارتان نا­امید می­شود، از این راه وارد می­گردد!، در این حالات فقط به یاد خدا باش(و به وسوسه­های او اعتنایی نکن)[28].

ب: جمیل بن درّاج می­گوید به امام صادق(ع) عرض نمودم که گاهی در دلم احساس وسواس در امور دینی می­نمایم. ایشان فرمودند: هر وقت که این حالت برای تو پدیدار شد، ذکر “لا اله الا الله” بگو. جمیل نقل می­نماید که با عمل به توصیۀ امام، از حالت وسواس خارج می­شده است[29]. محمد بن حمران نیز مشابه چنین حدیثی را روایت می­نماید که ایشان فرمودند: وسوسه­هایی که به قلب انسان خطور می­نماید؛ هر چه زیاد هم باشد؛ ضرری نداشته و درمان آن ذکر “لا اله الا الله” است.



[1]. حرعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 7، ص 168، روایت 9027، مؤسسة آل البیت، قم، 1409 هـ ق.

[2]. مکروهات و مستحبات نیز از مباحات عام است؛ زیرا هرچند در نظرداشتن آنها برای ترقی معنوی انسان مفید است، اما الزامی در مورد آنها وجود ندارد؛ همانند نماز شب و شعرخواندن در روز جمعه که اولی مستحب و دومی مکروه است، اما هیچ کدام الزامی نیست.

[3]. نهج البلاغة، ص 487، کلمات قصار، شمارۀ 105، انتشارات دار الهجرة، قم، بی­تا.

[4]. بقره، 185.

[5]. مائده 6، حج 78؛ توبه 91؛ نور 61؛ فتح 17و … (از امور دشوار و تحمل ناپذیر در قرآن با واژۀ”حرج”و “عسر” یاد شده است).

[6]. حرعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 20، ص 106، روایت 25157.

[7]. حدید، 27.

[8]. صافات، 103″فلما اسلما و تله للجبین”.

[9]. اعراف 126– 120.

[10]. حرعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 1، ص 80، باب 18( 9 روایت).

[11]. در این زمینه، پرسش 863 را نیز مطالعه فرمایید.

[12].  احزاب، 21.

[13]. نساء 59؛ حشر 7 و … .

[14].  اين موضوع در اولین مسئله رساله­های توضیح المسائل درج شده است.

[15]. كليني، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 39، روایت 3، دار الکتب الاسلامیه، تهران، 1365 هـ ش.

[16]. حرعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 27، ص 131، روایت 33401.

[17].  همان، ج 27، ص 126، روايت 33387.

[18].  همان، ج 27، ص 132، روايت 33403.

[19]. آل عمران، 197 و 196.

[20]. مؤمنون، 56 و 55.

[21]. بقره 157- 155 و 177؛ محمد 31؛ نحل 96 و …. مراجعه به پاسخ 3040 نیز مطالبی را در این زمینه، در اختیارتان قرار خواهد داد.

[22]. در پرسش 4007 مطالبی در ارتباط با رزاقیت خداوند وجود دارد که در صورت تمایل می­توانید به آن مراجعه نمایید.

[23]. حرعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 27، ص 33، روایت  33144.

[24].  البته به دلایلی، بسیاری از روایات این پیشوایان به دست ما نرسیده­اند که در این ارتباط می­توانید به پرسش های 3966 و  531 مراجعه نمایید.

[25]. همانند خطبه اول نهج البلاغه و یا باب اول اصول کافی.

[26].  قيامه، 14″ بل الانسان علی نفسه بصیره”.

[27]. عنکبوت، 69″و الذین جاهدوا فینا لنهدینهم سبلنا”.

[28]. حرعاملی، محمد بن الحسن، وسائل الشیعة، ج 7، ص 168و 167، روایت 9025.

[29]. همان، ج 7، ص 168، روایت 9026.