Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

دایه برای شیر دادن به موسی کلیم الله (علیه السلام)

رامسیس یا رعمسیس[1] (فرعون مصر) کاخ مجللی در کنار رود نیل داشت و روزی که مادر موسی، آن حضرت را به رود نیل انداخت، با همسرش آسیه[2] در کنار کاخ که مشرف بر رود نیل بود ایستاده بود. آن‌ها ناگهان چشمشان به صندوقچه ای افتاد که امواج رودخانه آن را به بالا و پایین می برد. چیزی نگذشت که صندوق حامل طفل در کنار کاخ و لابه لای شاخه های درختان از حرکت باز ایستاد. رامسیس دستور داد: مأمورین فوراً به سراغ صندوق بروند و آن را از آب بگیرند، تا ببیند در آن چیست؟ صندوق را نزد فرعون آوردند. فرعون درب آن را گشود هنگامی که چشم همسر فرعون به کودک داخل آن صندوق؛ (موسی (علیه ‌السلام)) افتاد، خداوند علاقه و محبت موسی (علیه السلام) را در دلش افکند، اما فرعون تا چشمش به او افتاد، خشمگین شد و گفت: چرا این پسر کشته نشده است؟ تصمیم گرفت آن نوزاد را به قتل برساند. همچنین «هامان»؛ وزیر مشاور فرعون، همراه با اطرافیان حکومت نیز درخواست می کردند که او هم مانند نوزادان دیگر به قتل رسد. در این میان همسر فرعون؛ آسیه که در کنار او بود، با به کار بردن انواع شیوه ها، از کشتن موسی (علیه السلام) جلوگیری نمود و پیشنهاد کرد تا آن طفل را به فرزندی قبول نموده و برایش دایه ای انتخاب نماید؛ زیرا که از نعمت داشتن پسر محروم بودند.

فرعون سخن آسیه را پذیرفت و مقدم موسی (علیه السلام) را گرامی داشت. اما مادر موسی وقتی وی را در رود نیل انداخت، خواهر موسی را فرستاد تا کسب خبر کند. خواهر دید کودک از آب گرفته و داخل خانه فرعون برده شد؛ لذا مادرش را از این جریان باخبر ساخت.

مادر با این خبر از شدت ناراحتی هوش از سرش پرید و قلبش تنها برای موسی (علیه السلام) می تپید. او از فرط نگرانی نزدیک بود راز خود را فاش سازد، ولی خداوند دل او را ثابت نگه داشت و وی را در زمره مؤمنین قرار داد که به وعده الهی در بازگرداندن موسی (علیه السلام) به سوی او اطمینان داشته باشد.

طولی نکشید که احساس کردند نوزاد گرسنه است و نیاز به شیر دارد، به دستور فرعون مأمورین به جست وجوی پیدا کردن دایه رفتند. چندین دایه آوردند، ولی نوزاد، پستان هیچ یک از آنان را نگرفت. کودک لحظه به لحظه گرسنه تر و بی‌تاب تر می شد و پی در پی گریه می کرد و سر و صدای او درون کاخ فرعون می‌پیچید و قلب آسیه همسر فرعون را به لرزه درمی آورد.

در این هنگام، در فاصله نه چندان دور، به دختری برخورد می کنند که می گوید: من زنی از بنی اسرائیل را می ‌شناسم که پستانی پر شیر و قلبی پر محبت دارد. او نوزاد خود را از دست داده و حاضر است شیر دادن نوزاد کاخ را بر عهده گیرد.[3]

با راهنمایی وی نزد مادر موسی (علیه السلام) رفتند و او را به کاخ فرعون آوردند و نوزاد را به او دادند. موسی (علیه السلام) با اشتیاق تمام، پستان او را گرفت و از شیره جان مادر، جان تازه ای پیدا کرد. برق خوشحالی از چشم‌ها جَست، مخصوصاً اینکه مأموران خسته و کوفته که به مقصود خود رسیده بودند، از همه خوشحال‌تر بودند. همسر فرعون نیز نمی توانست خوشحالی خود را از این امر کتمان کند. به این ترتیب خداوند به وعده اش وفا کرد. چون خداوند به مادر موسی فرموده بود: «ما او را به تو برمی گردانیم».[4]

پس از آن، کودک را به وی سپردند، تا به خانه اش ببرد و به او شیر داده و پرستاری و نگهداری کند و در خلال این کار، گاه و بیگاه، کودک را به کاخ فرعون می آورد تا همسر فرعون دیداری از او تازه نماید.

مادر موسی بعد از دوران شیرخوارگی او را به خانه فرعون آورد و کودک را به آن‌ها سپرد. وی از این پس، در دامن فرعون و همسرش پرورش یافت.[5]

[1]. كلمه فرعون از لغات باستانی و معنای آن دربار یا قصر بزرگ است، این كلمه از دو واژه (فارا به معنای قصر و كاخ) و (اوه به معنای بزرگ) تركیب شده و چنانكه در عصر حاضر مقر ریاست جمهوری آمریكا را كاخ سفید و (سابقا) مقر حكومت شوروی را كاخ كرملین می‌گفتند، سپس كلمه «فارااوه» معرب شده و در عربی به صورت كلمه فرعون درآمده. فراعنه جمع فرعون، لقب پادشاهان مصراست كه هر كدام نام مخصوصی داشتند. لفظ فرعون هفتاد و چهار بار در قرآن مجید آمده و در داستان‌های بنی اسرائیل و موسی زیاد به چشم می‌خورد.

یونانیان «رامسیس» را سوسترپس» و عبرانیان او را «فرعون تسخیر» می‌نامند، وی سومین پادشاه را از سلسله نوزدهم ملوك مصر و مشهورترین كشور گشایان ایشان است، رامسیس با ملل اسیایی كینه و عداوتی شدید داشت و در حدود نه سال در خارج از كشور خود با ایشان مشغول جنگ بود و به همین مناسبت با بنی اسرائیل بسیار بدرفتاری و سخت‌گیری می‌كرد؛ «سوره های بقره، 49؛ اعراف، 141؛ ابراهیم، 6؛ قصص، 4»؛ قرشى سيد على اكبر، قاموس قرآن، ج 5، ص 163 و 164.

[2]. آسیه دختر «مزاحم بن عبید بن ریان بن ولید» از نسل پیامبران و از قوم بنی اسرائیل است، سال ولادت و عمر او را مورخین ذكر نكرده‌اند. رامسیس فرعون مصر او را به عقد خود درآورد و دختری به نام «آنیسا» از آن‌ها به دنیا آمد. (این دختر، علیل و بیمار غیر قابل علاج بود كه با مالیدن آب دهان موسی (علیه السلام) به وی در همان دوران كودكی او را بهبود بخشیدند). آسیه زن كسی بود كه ادعای خدایی داشت (نازعات، 24) و تمام زرق و برق‌های مصر پهناور و مردم آن سامان در اختیار او بود. ولی آسیه خود را در برابر آن همه عوامل مادی نباخت و با اخلاص تمام در نهان به بندگی خدا می پرداخت و از زنان ممتاز جهان به شمار می آمد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) وی را در ردیف خدیجه، فاطمه و مریم (علیهن السلام) بهترین زنان اهل بهشت خوانده است. وی هنگامی كه معجزه موسی (علیه السلام) را در مقابل ساحران مشاهده كرد، اعماق قلبش به نور ایمان روشن شد و از همان لحظه به موسی (علیه السلام) ایمان آورد. او پیوسته عقیده و ایمان خود را مكتوم می‌داشت. او هرگز تسلیم فرعون نشد، سرانجام فرعون دستور داد: دست و پاهایش را با میخ‌ها بسته، در زیر آفتاب سوزان قرار دهند و سنگ عظیمی بر سینه او بگذارند. هنگامی كه آخرین لحظه های عمر خود را می گذراند، دعایش این بود «پروردگارا! برای من خانه‌ای در بهشت در جوار خودت بنا كن و مرا از دست فرعون ظالم نجات ده! (تحریم، 11) خداوند نیز دعای این زن مؤمن پاكباز فداكار را اجابت فرمود و او را در كنار بهترین زنان جهان مانند مریم (علیها السلام) قرار داد، چنانكه در آیات 11 و 12 سوره تحریم در ردیف او قرار گرفته است. ر.ك: طبرسی، فضل بن حسن، مجمع البیان، ج 10،‌ص 479 و 480.

[3]. قصص، 12.

[4]. اقتباس از سوره قصص، آیات 7 تا 13.

[5]. با استفاده از سوره شعراء، آیه 17.