کپی شد
داوریهای ابن تیمیه درباره امامان (علیهم السلام) و شیعیان
ابن تيميّه حرّانى شامى در عناد و دشمنى با اهل بيت پیامبر (علیهمالسلام)، بالأخصّ امير المؤمنين (عليه السّلام) بىتاب و بىقرار بوده است. او در كتاب خود بهنام «منهاج السّنّة» كه در ردّ براهين و ادلّه افتخار عالم تشيّع و اسلام؛ علّامه حلّى نوشته است، ضروريّات و مسلّمات و يقينيّات را انکار مىكند. وی هر حديثى كه در فضائل امير المؤمنين و اهل بيت (علیهم السلام) وارد شدهاست را، ردّ مىكند و آنرا دروغ و باطل مىشمارد، يا آنرا مرسل، ضعيف و يا مجعول مىداند؛ گرچه در نهايت إتقان و صحّت و یا مستفيض و متواتر باشد، یا بزرگان از حُفّاظ، مشايخ و راويان اهل سنّت با طرق عديدهاى آن را آورده باشند و در كتب خود تصريح به صحّت متن و صحّت إسناد و رجال آن كرده باشند. او بهمجرّد اينكه در آن حديث ذكرى از مولى الموحّدين علی (علیه السلام) آمده باشد، آنرا رمى به مجعول بودن نموده و به شيعه افترا مىزند، و راوى آن حديث را گرچه از مشايخ «صحاح ستّه» عامّه باشد، فقط و فقط بهجرم نقل اين روايت ضعيف مىشمارد. بهطور كلّى ملاک صحّت و عدم صحّت در نزد او، پيروى و تشيّع و نقل فضائل علىّ بن ابيطالب (علیهما السلام) است. وی صريحا از خلفاى بنى اميّه، حتّى معاويه و يزيد و خلفاى عبّاسى جانبدارى مىكند.[1]
ابن تیمیه با استناد به روایت شعبی[2]، پایهگذار شیعه را عبدالله سبأ یهودی و دیگر زنادقه خوانده[3] و پس از غوغاگری بسیار در این زمینه، به جعلی بودن این روایت اقرار کرده است.[4] اما دانشمندان منصف مبدأ تشیع را پیامبر (صلی الله علیه و آله) و اهل بیت (علیهم السلام) خوانده[5] این انتساب دروغین به ابن سبأ را دسیسهای برای خدشهدارکردن تشیع دانستهاند.[6]
ابن تیمیه در موارد فراوان عقاید غُلات را به امامیه نسبت داده، گرچه گاه نیز بهنام غُلات تصریح کردهاست،[7] اما امامیه، خود، غُلات را کافر خوانده،[8] از شخصیتهای مورد استناد وی تبرّی میجویند.[9] وی شیعه را به ایمان به سحر و فلسفه به عنوان جبت و طاغوت، ادای مناسک حجگونه هنگام زیارت قبور و همکاری با مشرکان در جنگ با مسلمانان، متهم کرده است.[10] در جای دیگر، در تعریف ناصبی از زبان شیعه، وی را کسی میداند که به حقانیت خلفای سهگانه معتقد باشد؛[11] چنانکه صحابه را بدترین امت پیامبر از منظر شیعه معرفی میکند؛[12] در حالیکه به عقیده شیعه، ناصبی بهمعنای کینهورز به اهل بیت (علیهم السلام)[13] است. شیعیان صحابهای را که با اهل بیت، دشمنی نکرده باشند، شایسته صلوات،[14] بهترین انسانها و برترین خاستگاه برای رشد امّت اسلامی میدانند[15] و باور دارند که صحابه در یک درجه نبودند و حتی برخی؛ همچون عبدالله بن سعد بن ابیسرح مرتد گشتند؛[16] از این رو، ابن خلدون بدگویی از خلفای نخستین را به غُلات شیعه نسبت داده که نزد شیعه و اهل سنت مطرودند.[17] ابن تیمیه شیعه را بهقتل عثمان متهم کرده است.[18]
ابن تیمیه در سال ۷۰۴ ق در قتل عام شیعیان کسروان، در امتداد اقدامهای سرکوبگرانه ایوبیان و ممالیک برای قتل عام شیعیان و راندن آنان از مصر، شام و سپس مدینه[19] و لبنان، نقشی مهم داشت. بهگفته ابن کثیر او برای توجیه کشتارهایش شیعیان را کافر و گمراه نامید.[20] دامنه این کشتار تا قتل عام علویان شمال لبنان، قنیطره، عاقوره، بترون و عکا نیز امتداد یافت. در پی این تاراج، کسانی که جان بهدر بردند، به مناطق دیگر کوچ کردند.[21]
ابن تیمیه میگوید: شیعه دروغگوترین طائفه است و من با دستم در برخی از تألیفاتشان اینرا لمس کردم.[22]
[1]. حسينى تهرانى، سيد محمد حسين، امام شناسى، ج 5، ص 154.
[2]. ابن تیمیه، احمد بن عبدالحلیم، منهاج السنه، ج ۱، ص ۶.
[3]. همان، ص ۳.
[4]. همان، ص ۸.
[5]. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، تحقيق خليل شحادة، ج ۳، ص ۲۱۴ و ۲۱۵.
[6]. طه حسین، مجموعه آثار – «علی و بنوه»، ج ۴، ص ۵۱۸.
[7]. نک: صائب، عبدالحمید، ابن تیمیة حیاته و عقائده، ص ۲۴۶.
[8]. صدوق، محمد بن علی، الاعتقادات، ص ۹۷.
[9]. کشی، محمد بن عمر، رجال، ص ۱۹۱.
[10]. منهاج السنه، ج ۳، ص ۴۵۱ و ۴۵۲.
[11]. همان، ج ۱، ص ۲۵۷.
[12]. همان، ص ۶.
[13]. طوسی، محمد بن حسن، الاستبصار، محقق / مصحح: خرسان الموسوى، حسن،ج ۴، ص ۸۷.
[14]. صحیفه سجادیه، ص ۴۲.
[15]. برای نمونه ر ک: آل كاشف الغطاء، محمد حسين، اصل الشیعة و اصولها، ص ۴۷ و ۴۸.
[16]. ابن عبد البر، یوسف بن عبدالله، الاستیعاب، ج ۳، ص ۹۱۸.
[17]. ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، ج ۱، ص ۲۴۷.
[18]. همان، ج ۳، ص ۲۴۳.
[19]. كثيرى، سيد محمد، السلفية بين أهل السنة و الإمامية، ص ۶۳۴.
[20]. ابن کثیر، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایه، ج ۱۴، ص ۱۲.
[21]. سبحانی، جعفر، الملل و النحل، ج ۸، ص ۴۱۳ و ۴۱۴؛ سایت ویکی حج.
[22]. مركز مصطفى، آيات الغدير، ص 196 و 197.