کپی شد
خوارج
فراگيرترين نام براي اين گروه، نام خوارج است. اين نام از حديث معروفي از پيامبر (ص) اقتباس شده كه فرمود: سَيَخْرُجُ قَوْمٌ يَمْرُفُونَ مِنَ الدّين؛ بهزودي قومي خروج ميكنند كه آنها از دين بيرون رفتهاند. همچنين از اين نظر كه آنان بر اميرمؤمنان علي(ع) خروج كردند، به آنها خوارج گفته ميشود.[1]
شهرستاني در تعريف اصطلاحی خوارج ميگويد: هر كسي كه بر امام حق خروج كند آن هم امامي كه مردم بر او اتفاق كردهاند، خارجي ناميده ميشود، اعم از اين كه در زمان صحابه بر خلفاي راشدين خروج كرده باشد و يا پس از آنها در عهد تابعين و يا هر امامي در هر زماني باشد.[2]
بيشک اين تعريف، تعريف نادرستي است؛ زيرا خوارج اصطلاح خاصي است كه شامل خروجكنندگان بر اميرمؤمنان علي(ع) آن هم در جريان جنگ صفين و پس از قبول حكميت ميشود. پس از آن هم، هر كسي انديشه هاي آنها را پذيرفته باشد، در اصطلاح جزو خوارج به شمار ميآيد و اين درست نيست كه ما هر كسي را كه بر امامي خروج كرد خوارج بناميم، بلكه آنها را در اصطلاح فقهي «باغي» و «بغاة» مينامند. حتی كساني كه پيش از جريان حكميت بر حضرت علي(ع) خروج كردند، مانند سپاه معاويه و يا طلحه و زبير و سپاه جمل، در اصطلاح، خوارج ناميده نميشوند. البته اطلاق اين نام به آنها از نظر لغوي اشكالي ندارد، ولي بحث درباره اصطلاح خاص خوارج است كه در متون تاريخي و كلامي آمده است.
آقاي نايف محمود نيز سخن شهرستاني را پذيرفته است و حتی در تأييد او عبارتی را از ابنكثير نقل كرده كه گفته است: انقلاب كنندگان بر ضدّ عثمان خوارج بودند.[3]
اين مطلب درست نيست و نبايد معناي لغوي يك لفظ را با معناي اصطلاحي در هم آميخت. اين كه ابنكثير به انقلابيون عليه عثمان خوارج گفته است يا منظورش معناي لغوي كلمه است و يا خواسته است ميان آنها و خوارج كه در جنگ صفين به وجود آمدند، رابطه برقرار سازد و بگويد اينان همانها بودند. اين احتمال را آقاي نايف محمود خود نيز بيان كرده است.
خود خوارج نيز اين نام را ميپسندند و در شعرهايي كه از آنها برجاي مانده است، كلمه خوارج را مرتب تكرار كردهاند. آنها خوارج را از همان مادّه خَرَجَ گرفتهاند، ولي به معناي خروج عليه ستم و كفر دانستهاند و به آيه شريفه: «وَ مَنْ يَخْرُجْ مِنْ بَيْتِهِ مُهاجِرا اِلَي اللّه وَ رَسُولِه[4] استناد كردهاند[5]
[1]. شيخ صدوق، من لا يحضره الفقيه، ج1، ص 124، جامعه مدرسين، قم، چاپ دوم، 1404 ق
[2]. شهرستانى، الملل و النحل، ج 1 ص 132، ناشر، الشريف الرضي، قم، چاپ سوم، 1364 ش
[3]. ابن كثير الدمشقى، البداية و النهاية، ج 7، ص 180. بيروت، دار الفكر، 1407م.ُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُُّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّّ
[4]. نساء،100
[5]. جهت مطالعه بیشتر به http://maarefeaqli.nashriyat.ir/node/461 مراجعه شود.