Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

خواجه‌نصیرالدین طوسی

فهرست

چکیده مقاله خواجه نصیرالدین طوسی ‏ ‏

ابو جعفر محمد بن محمد بن حسن جهرودی طوسی مکی، مشهور به خواجه نصیرالدین طوسی؛ یکی از بزرگ ترین و سرشناس ترین شخصیت‌های علمیِ اسلام، در قرن هفتم ا‌ست. وی فیلسوف، متکلم، فقیه، ریاضیدان و منجمی ایرانی است.

بنابر عقیده اغلب مورخان خواجه نصیرالدیـن طوسی در صبح‌گاه روز شنبه یازدهم جمادی الاول سال ۵۹۷ قمری، به هنگام طلوع آفتاب، در شهر طوس خراسان چشم به جهان گشوده و پا به عرصه وجود نهاد. پدر با تفأل به قرآن كریم، نوزاد را كه سومین فرزندش بود؛ «محمد» نامید. وی کنیه اش‏؛ «ابوجعفر» و دارای القابی چون؛ فخر شيعه اماميه، أفضل حكماء و متكلمين، سلطان علماء و محقّقين، علّامه بشر، عقل حادى عشر (یازدهم)، محقّق اجل، وزير اعظم است.

نام همسر او؛ نرگس خانم، دختر فخر الدین نقاش از اهالی قائن است. از خواجه طوسی سه پسر به نام‌های صدرالدین علی، اصیل الدین حسن و فخرالدین احمد باقی ماند.

وی تحصیلات خود را از کودکی آغاز کرد. او در ابتدا قرآن مجید را آموخت و اقسام علوم ادبى از قبیل صرف، نحو، اشتقاق، مبانى علل و لغت را فرا گرفت، هم‌چنین احادیث نبوى و آثار بزرگان دین را آموخت و نزد پدر به تحصیل علم فقه و اصول و حدیث پرداخت. به گفته بعضى، خواجه نزد دایى خود، مقدمات منطق و حکمت را یاد گرفت و بر حقایق علوم طبیعى و الهى واقف گشت. از خود ایشان نقل شده که بعد از وفات پدرش او بنابر وصیت پدر که گفته بود به جاهایى برو که در آنجا اساتید فن هستند، به مسافرت پرداخته و در هر جا عالمى یافته از او بهره می گرفت، تا این که در نیشابور اقامت گزید.

مرحوم خواجه از محضر اساتید متعددی از جمله پدر خویش؛ فخر الدين محمد بن حسن که او خود، شاگرد فضل اللّه راوندى بوده، بهره برده است. همچنین او با چند واسطه شاگرد سيد مرتضى علم الهدى، بوده‌است. وی مقدمات، صرف، نحو، قرآن، علم فقه، اصول و حديث را در محضر پدر آموخت.

در باب اخلاق و صفات خواجه، علامه حلی می گويد: «او شريف ترين كسی است كه ما از لحاظ اخلاق ديده‌ايم».

خواجه طوسی برای حفظ و گسترش مکتب تشیع، به پیروی از پیشوایان معصوم شیعه (علیهم السلام) با سلاح تقیه در مبارزه با دشمن قد علم کرد و با علم و درایت خود، نگاهبانی از جامعه مسلمین و آثار اسلامی را به عهده گرفت. او در اوج نا امیدی جان تازه ای در پیکر نیمه جان امت اسلام و خصوصاً شیعه و تشیع دمید.

یکی از اقدامات مهم مرحوم خواجه نجات جان علما و مردم از دست حملات لشکر خونریز مغول بود. محقق طوسی برای این امر از هوش سیاسی و استعداد خاص و قـدرت معنوی خود بهره گرفت.

وی با تأسیس رصد خانه ای در مراغه و همچنین احداث یک کتابخانه بسیار عظیم در کنار آن و گردآوری جمع کثیری از دانشمندان در رشته های مختلف، در واقع اقدام به ایجاد یک دانشگاه بزرگ نمود.

در باب اندیشه و مکتب خواجه باید گفت: اهمیت ایشان در علم کلام تا آنجا است که کتاب وی با عنوان «تجرید الاعتقاد» مهمترین کتاب کلامی شیعه محسوب می شود. بیش از صد شرح بر این کتاب مهم کلامی نوشته شده که مهمترین آنها؛ شرح تجرید الاعتقاد علامه حلی از علمای شیعه و شرح قوشچی از اهل سنت است. این نشان از محوریت آثار خواجه در علم کلام دارد.

مرحوم خواجه طوسی ‏تألیفات، کتاب ها و رساله هاى بسیارى دارد که در موضوعات گوناگون نگارش یافته است. از جمله آنها می توان به کتاب های ذیل اشاره کرد:

– تجرید الاعتقاد،

– تحریر اقلیدس یا تحریر اصول هندسه،

– تحریر مجسطى،

– تحریر الأکبر،

– تحریر کتاب المأخوذات فی أصول الهندسة،

– تحریر کتاب الکرة المتحرکة،

– تجرید العقائد،

– قواعد العقائد،

– تلخیص المحصل یا نقد المحصل موسوم به «تلخیص فی علم الکلام»،

– رسالة الإمامة یا وجیزه نصیریه،

– شرح الإشارات.

او در رشته‌های مختلف، شاگردان زیادی تربیت کرده است. از جمله:

  1. علامه حلى. 2. قطب الدین شیرازى. 3. كمال الدین ابو محمد رضا حسینى افطسى آبى. 4. سید ركن الدین ابو الفضائل. 5. كمال الدین بغدادى معروف به ابن الفوطى.

مهمترین اقدامات تاریخی خواجه را می توان در یک‌ جمع بندی‌ کلی‌ در چند مورد ذیل خلاصه کرد:‏

‏1. تبدیل‌ مبارزات‌ مخفی‌ و منفی‌ تشیّع‌ به‌ مبارزات‌ علنی‌‌.‏

  1. زمینه سازی و تسهیل گسترش تشیع.

‏3. احیای‌ اوقاف‌ مملکت‌.‏

‏4. ایجاد عصری‌ نو در علم‌ نجوم‌ و ریاضیات.‏

‏5. پایه گذاری‌ سبکی‌ نو در معماری‌ و انواع‌ هنرها.‏

‏6. بر عهده گرفتن‌ صیانت از‌ فرهنگ‌ گذشته‌ با گردآوری‌ کتب‌ و سامان‌ بخشیدن‌ به‌ وضعیت‌ روشنفکران‌ عصر.‏ ‏

سرانجام مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی پس از عمری خدمت به اسلام و تشیع در روز يازدهم جمادى الأولى سال 672 قمری دار فانی را وداع گفته وبه سرای باقی شتافت.

زندگی نامه خواجه نصیر الدین طوسی ‏

ابو جعفر محمد بن محمد بن حسن جهرودی طوسیمکی، مشهور به خواجه نصیرالدین طوسی؛یکی از بزرگ ترین و سرشناس‌ترین شخصیت های علمیِ اسلام، در قرن هفتم ا‌ست. وی فیلسوف، متکلم، فقیه، ریاضیدان و منجمی ایرانی است.[1]

ایام كودكی و نوجوانیآن چهره درخشنده حكمت و رياضی، در شهر طوس سپری شد. وی در این ایام پس از خواندن و نوشتن، قرائت قرآن، قواعد زبان عربی و فارسی؛ معانی و بیان و حدیث را نزد پدر خویش آموخت.مادرش نیز وی را در خواندن قرآن و متون فارسی كمک می‌كرد. پس از آن به توصیه پدر، نزد داییاش «نورالدین علی بن محمد شیعی» كه از دانشمندان نامور در ریاضیات، حکمت و منطق بود، به فراگیری آن علوم پرداخت.

عطش علمی محمد در نزد داییاش چندان برطرف نشد، به همین سبب، با راهنمایی پدر در محضر «کمال الدین محمد حاسب» كه از دانشوران نامی در ریاضیات بود، به تحصیل پرداخت، اما هنوز چند ماهی نگذشته بود كه استاد قصد سفر كرد و آوردهاند كه وی به پدر او چنین گفت: من آنچه می‌دانستم به او (خواجه نصیر) آموختم و اكنون سؤالهایی میكند كه گاه پاسخش را نمی‌دانم!

پس از چندی آن نوجوان سعادتمند که از فیض وجود استاد بیبهره شده بود، دایی پدرش «نصیرالدین عبدالله بن حمزه» كه تبحر ویژه ای در علوم رجال، درایه و حدیث داشت، به طوس آمد و محمد كه هر لحظه، عطش علمیاش افزون می شد، نزد او به كسب علوم پرداخت. گرچه او موفق به فراگیری مطالب جدیدی از استاد نشد، اما هوش و استعداد وافرش شگفتی و تعجب استاد را برانگیخت به گونه ای كه به او توصیه كرد تا به منظور استفادههای علمی بیشتر، به نیشابور مهاجرت كند.

در آخرین روزهایی كه نصیرالدین جوان برای سفر به نیشابور آماده می‌شد، غم از دست دادن پدر بر وجودش سایه افكند، اما تقدیر چنین بود و او میبایست با تحمل آن اندوه جانكاه به تحصیل ادامه دهد. در حالی كه یک سال از فوت پدرش میگذشت به نیشابور پای نهاد و به توصیه دایی پدر، به مدرسه سراجیه رفت و مدت یک سال نزد «سراج الدین قمری» كه از استادان بزرگ فقه و اصول در آن مدرسه بود، به تحصیل پرداخت. سپس در محضر استاد «فریدالدین داماد نیشابوری»؛ از شاگردان «امام فخر رازی»، كتاب «اشارات ابن سینا» را فرا گرفت.

پس از مباحثات علمی متعدد، فرید الدین، علاقه و استعداد فوق العاده خواجه نسبت به دانش اندوزیرا دریافت و او را به یكی دیگر از شاگردان فخر رازی معرفی كرد. بدین ترتیب نصیرالدین طوسی توانست كتاب «قانون ابن سینا» را نزد «قطب الدین مصری شافعی»به خوبی بیاموزد. وی علاوه بر اساتید فوق، از محضر عارف معروف آن دیار «عطار نیشابوری» (متوفی ۶۲۷) نیز بهره‌مند شد.

خواجه كه در آن حال صاحب علوم ارزشمندی گشته و همواره به دنبال كسب علوم و فنون بیشتر بود، پس از خوشه چینی فراوان از خرمن پربار دانشمندان نیشابور، به ری شتافت و با دانشور بزرگی به نام «برهان الدین محمد بن محمد بن علی الحمدانی قزوینی» آشنا شد. او سپس قصد سفر به اصفهان كرد، امّا در بین راه، پس از آشنایی با «میثم بن علی میثم بحرانی» به دعوت او و به منظور استفاده از درس «خواجه ابوالسعادات اسعد بن عبدالقادر بن اسعد اصفهانی» به شهر قم رفت.

محقق طوسی پس از قم به اصفهان و از آنجا به عراق رفت. او علم «فقه» را از محضر «معین الدین سالم بن بدران مصری مازنی» (از شاگردان «ابن ادریس حلی» و «ابن زهره حلبی») فرا گرفت. و در سال ۶۱۹ هجری قمری از استاد خود اجازه نقل روایت دریافت كرد. براساس آنچه نوشتهاند: خواجه مدت زمانی از «علامه حلی» فقه، و علامه نیز در مقابل، درس حکمت نزد خواجه آموخته است.

«کمال الدین موصلی» ساكن شهر موصل (عراق) از دیگر دانشمندانی بود كه علم نجوم و ریاضی به خواجه آموخت.بدین ترتیب محقق طوسی دوران تحصیل را پشت سر نهاده، پس از سالها دوری از وطن و خانواده، قصد عزیمت به خراسان كرد.[2]

او پس از چند ماه سكونت در قائن، به دعوت «ناصر الدین عبدالرحیم بن ابی منصور» كه حاكم قلعه قهستان بود و مردی فاضل و دوستدار فلاسفه نیز بود، به همراه همسرش به قلعه اسماعیلیان دعوت شد و مدتی آزادانه و با احترام ویژه در آنجا زندگی كرد. او در مدت اقامت خود، كتاب «طهاره الاعراق» تألیف ابن مسکویه را به درخواست میزبانش به زبان عربی ترجمه كرد و نام آن را «اخلاق ناصری» نهاد. وی در همین ایّام «رساله معینیه» در موضوع علم هیئت را، به زبان فارسی نگاشت.

ناسازگاری اعتقادی خواجه با اسماعیلیان و نیز ظلم و ستم آنان نسبت به مردم، وی را بر آن داشت تا برای كمک گرفتن، نامهای به خلیفه عباسی در بغداد بنویسد.در این میان حاكم قلعه از ماجرای نامه باخبر شد و به دستور او خواجه نصیر بازداشت و زندانی گردید.پس از چندی، خواجه به «قلعه اَلَموت» منتقل شد، ولی حاكم قلعه كه از دانش محقق طوسی اطلاع پیدا كرده بود، با او رفتاری مناسب در پیش گرفت.

وی حدود ۲۶ سال در قلعههای اسماعیلیه به سر برد، امّا در این دوران لحظهای از تلاش علمی باز ننشست و كتابهای متعددی از جمله «شرح اشارات ابن سینا»، «تحریر اقلیدس»، «تولی و تبری» و چند كتاب و رساله دیگر را تألیف كرد.

خواجه در پایانكتاب شرح اشارات مینویسد:«بیشتر مطالب آن را در چنان وضع سختی نوشتهام كه سخت ‌تر از آن ممكن نیست و بیشتر آن را در روزگار پریشانی فكر، نگاشتم كه هر جزئی از آن، ظرفی برای غصه و عذاب دردناک بود و زمانی بر من نگذشت كه از چشمانم اشک نریزد و دلم پریشاننباشد و وقتی پیش نمیآمد كه دردهایم افزون نگردد و غمهایم دو چندان نشود …».[3]

برگرفته از سایت اندیشه قم.

نسب و خاندان خواجه نصیر الدین طوسی ‏

خاندان خواجه نصیر الدین طوسی ‏از تبار علم و فضیلت به شمار می روند.ابوجعفر محمد بن محمد بن حسن بن ابی بکر مشهور به خواجه نصیرالدین طوسی از خانواده علمی«فیروز شاه جهرودی (چهرودی)»[4]است. صاحب ریاض العلماء نقل کرده که اصل و خاندان خواجه از دهی به نام «وشاره»بوده است. وشاره از بخش دستگرد (دستجرد) بوده و دستگرد از توابع جهرود از ولایات قم می باشد که درآن زمان جزء ساوه بوده است.[5]

برخی دیگر نیز جهرود را از توابع قم دانسته اند.[6]برخی دیگر هم اصالت خواجه نصیر را از ساوه دانسته‌اند که اجدادش از آن‌جا به طوس نقل مکان کرده و خواجه در طوس متولد شده است.[7]به همین جهت که او در طوس متولد شده به طوسی معروف گردیده است.

ولادت خواجه نصیر الدین طوسی

بنابر عقیده اغلب مورخان خواجه نصیرالدیـن طوسی در صبحگاه روز شنبه یازدهم جمادی الاول سال ۵۹۷ قمری، به هنگام طلوع آفتاب، در شهر طوس خراسان چشم به جهان گشوده و پا به عرصه وجود نهاد.پدر با تفأل به قرآن كریم، نوزاد را كه سومین فرزندش بود؛ «محمد» نامید.

شیخ عباس قمی چنین نقل می کند: گویند زمانی «شیخ وجیه الدین محمد بن حسن؛(پدر خواجه)» كه از بزرگان و دانشوران قم بوده و در روستای «جهرود» از توابع قم زندگی میكرد[8] به همراه خانواده و به شوق زیارت امام هشتم شیعیان عازم مشهد مقدس شدو پس از زیارت، در هنگام بازگشت به علت بیماری همسرش، در یكی از محله‌های شهر طوس مسكن گزید. او پس از چندی به درخواست اهالی محل، علاوه بر اقامه نماز جماعت در مسجد، به تدریس در مدرسه علمیه مشغول شد.در همین دوران بود که خواجه نصیر در صبحگاه یازدهم جمادی الاول سال 597 قمری، در شهر طوسپا به عرصه وجود نهاد.[9]

اسامی و القاب مشهور خواجه نصیر الدین طوسی ‏

نام او؛«محمد بن محمد بن حسن»کنیه اش‏؛«ابوجعفر» و دارای القابی چون؛ «فخر شيعه اماميه، أفضل حكماء و متكلمين، سلطان علماء و محقّقين، علّامه بشر، عقل حادى عشر (یازدهم)، محقّق اجل، وزير اعظم است،[10]اما مشهورترین القاب او عبارتند از: «نصیرالدین»، «محقق طوسی»، «استاد البشر»، «خواجه»،«عقل حادی عشر»، «ارسطوی ثانی»و «معلم ثالث».[11]

خانواده خواجه نصیر الدین طوسی ‏

مذهب شیعه اثنی عشری برای یک خانواده خوب و مورد رضای خدا، برخی از امور را مورد تأکید قرار داده است. یکی از آن مسایل، داشتن ایمان، تقوا و دینداری است. بر همین مبنا آیات شریف قرآن و روایات پربرکت اهل بیت (علیهم السلام)، همه خوبی ها را در ایمان و دینداری می دانند. البته ایمان و دینداری، زمانی با ارزش است که بر محور ولایت ‌مداری نسبت به معصومان (علیهم السلام) باشد. پس بهترین هدف، برای یک خانواده دیندار، باید تربیت انسان های ولایت ‌مدار باشد.

قرآن در این زمینه می فرماید: «و کسانی که می گویند: پروردگارا، به ما زنان و فرزندانی مرحمت فرما كه مايه چشم روشنی ما باشند و ما را پيشوای اهل تقوا قرار ده».[12]

با مطالعه پیرامون زندگی نامه مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی، به وضوح می توان فهمید که وی دارای خانواده ای پاک، دیندار و ولایت ‌مدار بوده است.

همسر خواجه نصیر الدین طوسی ‏

گزارش شده است که خـواجه نصیرالدین طوسی در سال 628 هجـرى قمـرى در شهر قایـن با نـرگـس خانـم، دختر فخر الـدین نقاش، پیمان زناشـویـى بست و زندگى مشترک خـود را آغاز کرد.

سایت راسخون.

فرزندان خواجه نصیر الدین طوسی ‏

از خواجه طوسی سه پسر به نام های؛ صدرالدین علی، اصیل الدین حسن و فخرالدین احمد باقی ماند. این سه پسر، در استمرار تشیع در منطقه آذربایجان تأثیری تعیین كننده‌ داشتند. صدرالدین علی فرزند بزرگ خواجه طوسی كه دانشمند گرانقدری بود،[13] پس از پدرش، بسیاری از مناصب او را به دست گرفت.[14] نظارت بر اوقاف عراق از جمله آنها بود.[15] اصیل الدین حسن كه هنگام حضور خواجه در قلاع اسماعیلیه، همراه او بود، در كارهای رصد با پدر، همكاری داشت.[16] اصیل الدین پس از درگذشت برادرش صدرالدین،[17] به جای او نشست.[18] به علاوه، او در زمان لشكركشی غازان خان، (حکومت در سال های؛ 803 تا 964 ق) به شام، به ریاست اوقاف این منطقه منصوب شد[19] و در زمان اولجایتو، (حکومت در سال های؛ 703 تا 716 ق) منجّم دربار و رئیس رصدخانه مراغه بود.[20] در مجالس او نیز؛ مانند پدرش خواجه نصیرالدین طوسی، علمای زیادی حضور می‌یافتند كه ابن الفوطی برخی از آنها را نام برده است.[21] فخرالدین احمد، پسر سوم خواجه، حكیم و منجّمی معروف بود. در سال 683 قمری تولیت اوقاف تمام قلمرو ایلخانی به او واگذار شد[22] و ظاهراً تا اوایل سال 700 قمری كه به قتل رسید، این منصب را بر عهده داشت.[23] اعقاب خواجه نصیرالدین طوسی، نسل اندر نسل در آذربایجان اقامت داشتند. در دوره صفوی چند تن از آنان عهده‌دار مناصب مهمی شدند.[24] و [25]

اما در مورد اینکه خواجه نصیر، دختر یا دخترانی هم داشته یا نه، تا کنون به گزارش خاصی برخورد نکرده ایم.

تحصیل و تجارب خواجه نصیر الدین طوسی‏

وی تحصیلات خود را از کودکی آغاز کرد.در ابتدا قرآن مجید را آموخت و اقسام علوم ادبى از قبیل صرف و نحو و اشتقاق و مبانى علل و لغت و احادیث نبوى و آثار بزرگان دین را آموخت و در نزد پدر به تحصیل علم فقه و اصول و حدیث پرداخت.[26] به گفته بعضى،خواجه نزد دایى خود، مقدمات منطق و حکمت را یاد گرفت و بر حقایق علوم طبیعى و الهى واقف گشت.

در این دوران به تحصیل علوم ریاضى از قبیل حساب و هندسه، جبر و موسیقى رو آورد و با دقت تمام تحصیل کرد. گفتهاند او نزد کمال الدین محمد حاسب از شاگردان افضل الدین کاشانى و دوست و همدم پدرش،ریاضى را خوانده است.از خود او نقل شده که بعد از وفات پدرشبنابر وصیت او -به جاهایى برو که در آنجا اساتید فن هستند- به مسافرت پرداخته و در هر جا عالمى یافته از او بهره می گرفت، تا این که در نیشابور اقامت گزید.

شهر نیشابور با آنکه در حمله طایفه غزّ[27] دچار خرابى بسیار شده بود و بیشتر مساجد و مدارس آن در آن واقعه ویران شده بود و کتابخانه هاى مهم آن به غارت رفته و بسیارى از دانشمندان ساکن در آنجا یا کشته شده یا از وطن خود به جای دیگری رفته بودند؛با این وجود، تا حمله مغول اهمیت علمى خویش را از دست نداده بود و در زمان هجرت خواجه به آنجا باز هم مجمع علما، فقها، راویان حدیث، حکما و اطبا بود. در این شهر خواجه نزد بسیارى از فقها و حکماى عصر خویش شاگردی نمود و به رتبه علمى والایى دست یافت و جزو کسانى شد که انگشت نما بودند.

با حمله مغول به ایران و فتح شهرها و خرابى آنها به دست ایشان که مردم کشته یا آواره بیابان شدند، خواجه از کسانى بود که براى حفظ جان خویش نیشابور را ترککرد و حیرت زده در اطراف بلاد مىگشت تا محل امنى پیدا کند. در این زمان،ناصر الدین عبد الرحیم بن ابى منصورمحتشم،از طرف علاء الدین محمد؛ پادشاه اسماعیلیان، در قلعه اسماعیلیان، در قهستان خراسان، حاکم بود.

او مردى فاضل و سخى بود و چون آوازه فضل و دانش و تبحر خواجه در علوم را شنید، خواجه را به قهستان دعوت کرد و چون خواجه نیز آنجا را ایمنترین نقطه در خراسان یافت، این دعوت را پذیرفت و به قهستان رفت. ناصر الدین مقدم او را غنیمت شمرد و بر احترام و اکرام و رعایت خاطر او بسیارکوشید و از محضر او استفاده کرد.

تاریخ دقیق ورود خواجه به قلعه قهستان مشخص نیست، ولی بعد از سال 619 قمری مىباشد که از استاد خود سالم بن بدران اجازه روایى گرفته است و اگر به دعوت ناصر الدین رفته باشد، باید بعد از سال 624 قمری باشد،که این سال، ابتداى فرمانفرمایى او است.

در قلعه اسماعیلیان واقع در قهستان زمینه تحقیق و مطالعه براى خواجه فراهم گردید و او در این زمان،کتاب «الطهاره فی علمالاخلاق» ابن مسکویه رازى را ترجمه کرد و با اضافه نمودن مطالب جدید، آن را به نام«اخلاق ناصرى» براى ناصر الدین نوشت.کتاب«الرسالة المیمنیة»؛ در علم هیئت و چندین کتاب دیگر از تألیفات او در این زمان است.

خواجه بعد از مدتى به قلعه الموت نزد علاء الدین محمد منتقل شد. خواجه در آنجا نیز به تحقیق و تألیف مشغول بود. اسماعیلیان زمینه را براى کار او فراهم نموده،کتب بسیارى در اختیار او گذاشتند و دانشمندانى نیز از اطراف بر گرد خواجه جمع گشتند. در این زمان، هلاکوخان از طرف خان مغول براى سرکوب اسماعیلیان راهى ایران شد.بعد از راحتى خیال از جانب اسماعیلیان، هلاکوخان متوجه بغداد و خلافت عباسیان گردید. خواجه نصیر، پس از سرکوب اسماعیلیان و کشته شدن خلیفه عباسی،مسافرتى به حله اسدیه مزیدیه کرد و در آنجا با محقق اول(معروف به محقق حلى، صاحب کتاب شرایع الاسلام) دیدار و مباحثه کرد.

او پس از ورود براى دیدار محقق در مجلس درس او حاضر شد. محقق در ابتدا به احترام خواجه درس را تعطیل نمود، ولى با اصرار خواجه درس را شروع نمود و این مسئله را مطرح کرد که براى اهل عراق، مستحب است کمى به طرف چپ قبله مایل شوند. خواجه بر این گفته ایراد نمود که در این مورد استحباب معنایى ندارد؛ زیرا اگر قبله واقعا مایل است، باید به چپ میل نمود و اگر قبله مایل نیست، میل نمودن به چپ حرام است.

محقق در جواب فرمود: این میل به چپ، میل از قبله به سوى قبله است و بعدها رسالهاى در این باب به نام«استحباب التیاسر لأهل العراق» نوشت و آن را براى خواجه فرستاد. او پس از مطالعه رساله، بر تبحر محقق اذعان کرده و بسیار تحسین نمود.

سپس خواجه در خدمت هلاکو به مراغه رفت و به امر او مأمور احداث رصد خانه گردید. برخی این کار را از پیشنهادات خود خواجه و موافقت هلاکو قلمداد کردهاند و عدهاى آن را از آرزوهاى «منکوقاآن»؛ جانشین چنگیزخان دانسته‏ و گفته‏اند: او در هندسه دستى داشت و به فکر افتاد در امپراطورى خویش رصدى ایجاد کند.

خواجه از هلاکو درخواست نمود جمعى از علماى ریاضى و ماهران در نجوم را از اطراف و اکناف بلاد بخواند تا دستبار ایشان باشند:

از جمله آنان؛

مؤیدالدین عرضى، از دمشقکه در علم هندسه و آلات رصد متبحر بود؛

نجم الدین کاتبى، از قزوینکه در حکمت و کلام و منطق فاضل بود؛

فخر الدین اخلاطى، از تفلیسکه در علوم ریاضى متبحر و مهندس نیز بود؛

فخر الدین مراغهاى، از موصلکه طبیب و در علوم ریاضى استاد بود؛

نجم الدین کاتب بغدادى که در اجزاء علوم ریاضى و هندسه و علم رصد مهارت داشت وی همچنین نقاش بود؛

محیى الدین مغربى که مهندس و در علوم ریاضى و اعمال رصد دانا بود؛

قطب الدین شیرازى و جمعى دیگر از حکما و دانشمندان؛ مانند شمس الدین شروانى و شیخ کمال الدین ایجى و حسام الدین شامى و نجم الدین شامى و نجم الدین اسطرلابى و سید رکن الدین استرآبادى و ابن الفوطى و صدر الدین على و اصیل الدین حسن پسران خواجه.

خواجه نصیر در جنب این رصدخانه،کتابخانه بزرگى ساخت که چهار صد هزار جلد کتاب داشت. بنا به فرمان هلاکو کتب نفیس فراوانى که از بغداد و دمشق و موصل و خراسان غارت شده بود و براى خواجه و همراهان وى لازم بود، به آن کتابخانه نقل داده شد و خود خواجه نیز مأمورینى به بلاد اطراف مىفرستاد که کتب علمى را در هر کجا بیابند براى او بخرند و بفرستند. در مسافرتها خودش هم هر جا کتابى یا اسطرلابى یا آلت نجومى دیگرى پیدا مىکرد مىخرید و آنرا به مراغه مىآورد.[28]

اساتید خواجه نصیر الدین طوسی‏

مرحوم خواجه نصیر الدین از محضر اساتید متعددی بهره برده است که اسامی عده ای از آنها عبارت است از:

  1. پدرخواجه نصیر؛ فخر الدين محمد بن حسن که او خود، شاگرد فضل اللّه راوندى، و راوندی شاگرد سيد مرتضى علم الهدى، بوده است. وی مقدمات، صرف، نحو، قرآن، علم فقه و اصول و حديث را در محضر پدر آموخت.
  2. نور الدين على بن ابى منصور محمد الشيعى؛ دائى خواجه نصیر. او مقدمات منطق و حكمت و روايت را نزد دایی خود آموخت. خواجه از طرف او اجازه روايت نيز داشت.
  3. برهان الدين محمد بن محمد بن على همدانى قزوينى.خواجه نزد او علم حدیث یاد گرفت و از جانب وی اجازه روايت داشت.
  4. نصير الدين أبو طالب عبد اللّه بن حمزة بن عبد اللّه؛ اين شخص با سه واسطه از شيخ طوسى روايت مىكند. خواجه نزد او نیز علم حدیث آموخت.
  5. شيخ معين الدين مصرى ابو الحسن سالم بن بدران بن على مازنى.خواجه نزد او علم حدیث آموخت، ضمن اینکه وی از مشايخ روايى خواجه است.
  6. شيخ ابو السعادات اسعد بن عبد القاهر بن اسعد اصفهانى. خواجه نزد او نیز علم حدیث فرا گرفت.
  7. ابراهيم بن على بن محمد سلمى قطب الدين مصرى. خواجه نزد او علم طب و حكمت و مخصوصا قانون بوعلى را آموخت.
  8. فريد الدين داماد نيشابورى. او به چهار واسطه شاگرد ابن سينا است.وی شاگرد سيدصدرالدين‌ سرخسی‌ و او شاگرد افضل‌الدين‌و او شاگرد ابوالعباس‌ لوگری‌ و اوشاگرد بهمنيار و او شاگرد ابوعلی‌ سينا است.خواجه نزد او علم حكمت و مخصوصا كتاب اشارات فرا گرفت.
  9. كمال الدين بن يونس موصلى. خواجه كتاب «غنية النزوع» تألیف«ابن زهره» در فقه را نزد او خواند و در سال 619 قمری از او اجازه روايت گرفت. اين اجازه در پشت همان كتابى كه خواجه نزد او مىخوانده باقى مانده است. كمال الدين همچنين استاد رياضى و موسيقى نیز بوده و شايد خواجه در اين زمينه هم از او استفاده كرده باشد.
  10. بعضى گفته‏اند: خواجه نزد ابن ميثم بحرانى؛ شارح نهج البلاغه، فقه مىخوانده و ابن ميثم نزد او حكمت مىخوانده است.[29]

فرازهای زندگی خواجه نصیر الدین طوسی ‏

زندگانی انسان ها، با در نظر گرفتن مکان و زمانی که در آن زندگی می کنند، همراهبا تجربه ها،سختی ها،راحتی ها، غم ها،شادی ها، شکست هاو پیروزی هایزیادی است.راه زندگی همیشه هموار نیست. انسان ها در طول سفر زندگی با چالش ها و دست اندازهای متعددی مواجه می شوند. فردی که از آگاهی لازم برخوردار است، این چالش ها را نه تنها مانع پیشرفت در زندگی نمی پندارد، بلکه موانع را محکی برای جرأت، قدرت، ضعف و ایمان خود می داند.

خواجه نصیر الدین طوسیاز زمره افرادی است که در طول حیات پر برکت خود،مجاهدت های فراوان نمودهو زحمت های بسیاریکشیده است. او برای احیاء سیره و سخنان معصومان (علیهم السلام) ارتقای سطح علمی شیعه امامیه مجاهدت های فراوانی نمود.وی برای این امر مهم؛ وطن، مادر و خواهر و سایر نزدیکان خود را ترک کرد و با قبول خطرات فراوان، مخصوصا از جانب حاکمان و فرمانروایان وقت و همچنین تحمل سختی های بسیار و طاقت فرسا، توانست از محضر تعدادی از بزرگان علمی آن روز استفاده های شایانی برده و به بالاترین مقام و جایگاهعلمی نه فقط در زمان خود، بلکه دردوره های بعد از خود نیز برسد و از بزرگتریندانشمندان شیعه شود.

خواجه طوسیاز جمله شخصیت هایی است که خدمات فراوانی به اسلام و مسلمانان کرد. وی با نوشتن کتاب های متعدد در زمینه های مختلف علمی، خدمات فراوانی به اسلام و مذهب شیعه نمود.

وفات خواجه نصیر الدین طوسی

مرحوم خواجه نصیر الدین طوسی در سال 672 قمری در خدمت اباقاخان و عده بسيارى از شاگردان و يارانش به بغداد رفت. اباقاخان[30] در بغداد چندان توقفى نكرد و خیلی زود از آنجا حركت نمود. ولى خواجه براى رسيدگى به حساب اوقاف در بغداد ماند و بيش از يک ماه از توقفش نگذشته بود كه بيمار شد.

خواجه در اثر آن بيمارى درگذشت و فضلا و علما و طالبان علم كه از فوائد تربيت او بهرهمند شده بودند، پريشان خاطر شده و جمع ايشان به پراكندگى روى نهاد.

صاحب ديوان شمس الدين جوينى؛ وزير و بزرگان و اعيان و دانشمندان بغداد جنازه او را مشايعت كرده با ازدحامى عام به مشهد كاظمين آورده در پايين پاى دو امام بزرگوارامام موسی کاظم و امام محمد تقی (علیهما السلام) قبرى حفر نمودند، سردابى ظاهر شد و نعش خواجه را در آن سرداب دفن كردند.

نقل شده است: بعد از تحقيق مشخص شد،«الناصر باللّه؛ خليفه عباسى» آن قبر را براى خودش ساخته بود و پسرش بر خلاف امر پدر، او را در رصافه دفن كرده بود و آنجا خالى مانده بود.

از اتفاقات عجیب و غریب، آن بود كه وقتی به تاريخ تمام شدن کار سرداب که بر روى سنگى کنده و حک شده بود،رسیدند، مشاهده کردند كه روز يازدهم جمادى الأولى سال 597 قمری؛ یعنی همان روز تولد خواجه است.[31]

برخیرحلت ایشان را غروب روز دوشنبه ۱8ذی الحجه سال 672 قمریذکر کردهاند.[32]

ویژگی‌های شخصیتی خواجه نصیر الدین طوسی

یکی از هوشمند ترین دانشمندان کم نظیر و کارآمد تاریخ دانش، سیاست و فرهنگ ایران، خواجه نصیرالدین طوسی است. دورانی که او در آن متولد شد و رشد کرد، از دوره های بسیار سخت تاریخایران است. یکی از بلاهای هولناک آن زمان، حمله مغولان به ایران است که لطمه جبران ناپذیری به آبادانی و فرهنگ ایران وارد ساخت.او که دراین زمان سخت، می زیست به واسطه داشتن ویژگی های متعدد، خدمات فراوانی به اسلام و شیعه کرد. در این مقال مختصر به تعداد اندکی از ویژگی های وی اشاره می شود:

از جمله ویژگی های شخصیتی خواجه نصیر؛ نبوغ فکریِآن رادمرد بزرگ تاریخ بود که به عقیده همه تاریخ نگارانِ آن زمان، بر عقل هلاکو؛ حاکم مغول، چیره شد و تا توانست، از قدرت و نفوذ خود، به نفع کشور استفاده و به جهان علم و ادب و ترویج مذهب شیعه اثنی عشری، خدمات شایان توجهی ارایه کرد.

ظرفیت علمی و توانایی او در زمینه های گوناگون دانش، به حدیبودکه دانشمندان بزرگِ معاصر او، وی را «استاد البشر» می خواندند؛ چرا که او با شخصیتی چندگانه، در زمینه های مختلف علمی مهارتی تمام داشت.[33]

او نه تنها به عنوان یک شخصیت برجسته علمی مطرح بود، بلکه یک چهره سیاسیو بسیار قوی از نظر فکر و اندیشه سیاسی نیز شناخته می شد.تا جایی که هلاکو خان زمانی که برای فتح ایران رهسپارشد،از وجود چنین شخصیتی با خبر بود؛لذا بعد از سقوط اسماعیلیان بر او دست یافت و او را در سلک نزدیکان و مشاوران خود قرار داد.[34]

یکی دیگر از ویژگی های خواجه نصیر الدین طوسی به عنوان یک دانشمند برجسته، توجه خاصی بود که به کارهای علمی داشت. وی به خوبی رکود علمیرا که به دنبال حمله مغول به ایران شروع شده بود، درک کرد و برای جبران این نقیصه،از هیچ تلاشی رو گردان نبود. برهمین اساس، وی دانشمندان و افراد نخبه دیگر بلاد را در مراغه گرد آورد و کتابخانه عظیمی با چهار صد هزار جلد کتاب در کنار رصد خانه معروف خود برپا کرد.[35]

از دیگر ویژگی های این اندیشمند بلندآوازه شیعه اثنی عشری،این بود که او نه تنها مرد علم، کتاب، تحقیق و تألیف،بلکه دانشوری متعهد و برخوردار از ویژگی های اخلاقی زیادی بود. وی هیچ گاه علمش بر تعهد و اخلاقش سبقت نمی گرفت. توجه به نظر دیگران و برخورد متواضعانه و حکیمانه با افراد، از ویژگیهای او به شمار می رفت. مطیع ساختن مغولان بیابان گرد و قسی القلب، خود نشانِ بزرگیِاز رفتار و کردار حکیمانه او است. این تا جایی بود که حتی مغولان زبان به تمجید خواجه می گشودند.[36]

در باب اخلاق متواضعانه و حکیمانهخواجه حکایاتی نقل‌ شده که در جایخود به آنها اشاره خواهد شد‌.[37]

از جمله ویژگی های بسیار برجسته او جامع بودن او در تمامی علوم زمان خود بوده است؛ به عنوان مثال: جامعه شناسان می توانند با دید جامعه شناسی او را بررسی کنند و سیاستمداراناز دیدگاه یک سیاستمدار وی را مورد بررسی قرار دهند، و همچنین سایر عالمان هر علم. از هر نظر به او نگاه شود، جامع علوم بوده و دیگر اینکه هنر خواجه این است که هیچ علمی را با علم دیگر نمی آمیزد. او در کلام یک متکلم تمام عیار، در شعر یک شاعر خوب، در ریاضییک ریاضیدان استاد و متبحر، در فلسفه یک فیلسوفکامل و خلاصه کلام اینکه، وی در هر علمی که وارد شده گویی علم دیگری نمی داند و تنها استاد و صاحب این علم است.[38]

فلسفه اسامی، القاب و شهرت خواجه نصیر الدین طوسی

مشهورترین لقب وی؛ «نصیر الدین» است. علت ملقب شدن خواجه به این لقب را این گونه گفته اند: هنگامی که در طوس از فیض وجود استاد بیبهره شد، دایی پدرش «نصیرالدین عبدالله بن حمزه» كه تبحر ویژه ای در علوم رجال، درایه و حدیث داشت، به طوس آمد و محمد كه هر لحظه، عطش علمیاش افزون میگردید، نزد او به كسب علوم پرداخت. و در همان شهر طوس و به دست استادش «نصیر الدین عبدالله بن حمزه» لباس مقدس عالمان دین را بر تن كرد و از آن پس به لقب «نصیرالدین» از سوی استاد افتخاری جاویدانیافت.[39]

بعد از لقب «نصیرالدین» و «محقق طوسی»،مشهورترین القاب او عبارتند از: «استاد البشر»،«خواجه» و «عقل حادی عشر» است که در کلامبرخی از بزرگان آمده است.[40] و[41]

علت دادن لقب «استاد البشر» به خواجه طوسی را ظرفیت علمی و توانایی او در زمینه های گوناگون دانش، به گونه ای که به راستی انسان را به حیرت می اندازد، دانسته اند؛ از این رو، دانشمندان بزرگِ معاصر او، وی را «استاد البشر» می خواندند؛ چرا که او با شخصیتی چندگانه، در زمینه های مختلف علمی مهارتی تمام داشت.[42]

«خواجه» نیز از القاب نصیر الدین است. علت این است که خواجه به معنای بزرگ و سرور است و چون مرحوم محمد بن محمد طوسی از هر جهت؛ مخصوصا از حیث علمی شخصیت بسیار بزرگی است؛ لذا به او لقب خواجه داده اند.

یکی دیگر از القاب مشهور وی «عقل حادی عشر» است. شاگرد نامدار او؛ علامه حلی، وی را «عقل حادی عشر» یعنی عقل یازدهم بعد از عقل های دهگانه ای که در فلسفه مطرح می شود، معرفی می کند.

ازدیگر القاب او «معلم ثالث» است که معلم اول را ارسطو، و معلم ثانی را فارابی می دانند و چون او یکی از برجسته ترین تفسیر کنندگانِ آثار ارسطو است، به «ارسطوی ثانی»یا «معلم ثالث» معروف شده است.

البته خواجه طوسی القاب زیادی دارد که در این مجال کوتاه به همین تعداد بسنده می شود.[43]

کسوت و پیشه خواجه نصیر الدین طوسی

دیناسلام، مکتب کار، تلاش، کوشش و تولید است.اسلام همه را به فعالیت برای معاش کسب زندگی دعوت کرده و به شدت با بیکاری که عامل سقوط شخص و جامعه می باشد، برخورد نموده و آن را ممنوع دانسته است. شاید بتوان گفت بالاترین و مهم ترین تولید در میان همه تولیدات بشر، تولید علم است. در مورد نوع کار و پیشهخواجه طوسیباید گفت: با توجه به آنچه از زندگی او،به دست ما رسیده، او؛یکی از سرشناس ترین و با نفوذترین چهره های تاریخ اسلامی است. او در زمان خودش در همه علوم وقت استاد مسلم بوده است. در مورد شغل او می توان گفت: وی فیلسوف، فقیه،منجم، مهندس، ریاضیدان، کلامی و … است.البته خواجه نصیر در کنار مباحث علمی، به مسایل سیاسی و در دربار هلاکو خان به رتق و فتق امور کشور و مسلمانان و دفع خطرات از آنها هم می پرداخته است. این امری واضح و روشن است که وی یک شخصیت علمی است که شغل و پیشه او چیزی جز تحصیل، تدریس، تحقیق، پژوهش و نوشتن نبوده است. او در طول زندگی پر بار و پر از فراز نشیب خود، شاگردان بزرگی را که هر کدام در جای خود، دانشمندی وارسته و عظیم الشأن هستند، تربیت نموده و به اسلام ومسلمانان تقدیم کرد. همچنین نوشته ها و کتاب های رصد خانه او، کارگشای تحقیق و پژوهشِ بسیاری از علما و دانشمندان بعد از وی بوده است.[44]

اخلاق و صفات خواجه نصیر الدین طوسی

شخصیت های بزرگ شیعه و علمایی که دراین مذهب تربیت شده اند،به دلیل اینکه در مکتب پر برکت اهل بیت (علیهم السلام) شاگردی کرده و تعلیم دیده اند، بهترين و نيكوترين اخلاق انسانی اسلامی را از رهبران آن مكتب كسب نموده و آن اخلاق پاک و نیکو را در وجود خود پیاده و به آن عمل کرده اند.

خواجه نصیر الدین طوسی، از جمله بزرگان ودانشمندانِ شیعه اثنی عشری است که عالی ترین خصوصیات اخلاقی اسلام را در وجود خود نهادینه کرده و به مرحله عمل آورده است. از جمله مهم ترین ویژگی اخلاقی خواجه طوسی، خلوص و تقوای او بود. او علاوه بر تقوا، بسیار متواضع و حلیم و بردبار بود. یکی از نمونه های بسیار زیبای حلم ورزی او،در قصه ای که در ذیل نقل می شود، آمده است: ابن شاكر ضمن ذكر تواضع و فروتنی خواجه، داستان جالبی را نقل می كند كه به تنهايی نشان دهنده روح بزرگ و نظربلند و اخلاق حميده آن حكيم نامدار اسلام است. ابن شاكر میگويد: «شخصی نامهای به خواجه نوشت و او را به زشتی ياد كرد. از جمله در نامه خطاب به خواجه طوسی نوشته بود:يا كلب بن كلب؛ یعنی«ای سگ پسر سگ». خواجه در پاسخ، اين جمله را نوشت: اما اينكه مرا سگ پسر سگ خواندهای درست نيست؛ زيرا سگ با چهار دست و پا راه می رود، عوعو می كند و ناخنهايش دراز است، اما من قامتم راست، پوست بدنم بدون مو، ناخنهايم پهن، حرف می زنم و می خندم. بنابراين مشخصات من با سگ تفاوت دارد. خواجه تمام سخنان طرف را با سرشت نيكو و بدون خشم پاسخ داد و يک كلمه نامناسب در پاسخ وی به كار نبرد».[45]پس به دلیل اینكه خواجه نصیر الدین، آراسته به انواع علوم و فنون عقلی و نقلی و معارف بشری بود و از اخلاق حميده و ملكات فاضله برخوردار بود؛ شاگرد عاليقدر او؛ علامه حلیدر باره وی می گويد: «او شريفترين كسی است كه ما از لحاظ اخلاق ديدهايم».[46]او در راه انجام وظیفه لحظه ای از پا نایستاد و با همت و جهد و کوشش فراوان با درایت بسیار به فرامین حق عمل کرد و از دشمنان، دوست ساخته و از آنها نهایت استفاده را برای پیشبرد اهداف عالیه اسلام و تشیع بهره برد.یکی از والاترین صفات وی این بود که در هر علمی به صورت مستقل، استاد مسلم بود.

در پایان اینکه، خواجه در عمل به اصول اخلاقی چنان موفق و الگو بود که هر گاه لازم می دید، تن به شاگردی در مقابل شاگردانش ‏می داد و در همان حال نیز مهارت استادیش به خوبی نمایان می شد. چنانکه نوشتهاند خواجه وقتی به حله رفت، ‏محقق حلی به احترام او درس را تعطیل کرد، ولی به خواهش خواجه، کتاب «الشرایع» را در مبحث قبله برای وی تدریس ‏کرد. سپس خواجه سؤالات و شبهاتی بر نظریات محقق حلی درباره جهت قبله مطرح کرد و پاسخهای وی را شنید ‏و سکوت کرد. بعد از رفتن خواجه، محقق حلی که گویی خود از پاسخهایش قانع نشده بود، رساله ای در حـــل ‏اشکالات خواجه نوشت و خدمت ایشان فرستاد که مورد تحسین او واقع شد.[47]

کرامات خواجه نصیر الدین طوسی

یکی از کرامات مرحوم خواجه نصير الدين طوسی، ادب و احترام او در مقابل امام کاظم (علیه السلام) است.هنگامی که به وی می گویند:«اجازه بدهید ما بعد از وفات، بدن شما را مانند دیگر بزرگان شیعه، به نجف منتقل کرده و در جوار حضرت امیر المؤمنین (علیه السلام) دفن کنیم، ایشان در جواب به شاگردانش سفارش می کند او را در کاظمین و در جوار مرقد مطهر امام کاظم و حضرت جواد (علیهما السلام) دفن کنند و سفارش می کند جمله ای که مبنی بر بزرگ داشتن او باشد، بر سنگ قبر نوشته نشود. شاگردان او اصرار می کنند تا آیه یا حداقل بیتی از اشعارشان را روی سنگ قبر بنویسند تا آیندگان صاحب قبر را بشناسند. اما خواجه نصیر می گوید: تنها اسم مرا روی سنگ قبر بنویسد؛ زیرا وقتی قبر من در جوار این دو امام است، شایسته نیست جمله ای مبنی بر بزرگداشت من روی قبر نوشته شود. اگر هم خواستید چیزی بنویسید، این آیه از قرآن کریم باشد: (و کلبهم باسط ذراعیه بالوصید)؛[48]که مربوط به حکایت اصحاب کهف و سگ آنها است که در دم غار نشسته است».[49]

کرامت دیگر وی برخورد کریمانه با شخصی است که او را به شدت تحقیر کرده و به وی اهانت بسیار بدی نموده و او را سگ خطاب نموده داست. اما ایشانبا اینکه در اوج قدرت سیاسی و اجتماعی بوده با متانت، تواضع، احترام و خویشتن داری تمام پاسخ وی را داده و به می گوید من سگ نیستم. [50]

شاید بتوان بزرگترین کرامت او را؛ مهار و کنترل کردن هلاکوی مغول و به صورت کلی تحت فرمان گرفتن قوم خون ریز و وحشی مغول آن روز و در نهایت متمایل کردن ایشان به اسلام و تشیع دانست.[51]

آثار و اقدامات تاریخی خواجه نصیر الدین طوسی

یکی از اموری را که انسان های آگاه به زمان و مکان و بندگان فرهیخته خدا،در هر زمانی وظیفه خود می دانند، این است که رسالت خود را برای حفاظت و نگهبانی از اعتقادات دینی ایفا کنند.خواجه طوسیاز جمله فرهیختگانی است که با شناخت خود از زمانه، موقعیت را درک کرد و با شناخت و درک موقعیت و زمان حساس خویش، اقدامات تاریخی را صورت داد وخدمات بسیاری به اسلام، تشیع و ایران نمود. مهمترین اقدام سیاسی اجتماعی مرحوم خواجه نصیر؛ رفتن‌ به‌ دربار هلاكو خان‌ و مهار جنگ‌ و خونريزی و تحت فرمان گرفتن فرمانروای مغول و در نهایت برگرداندن‌ آرامش‌به کشور و ایجاد امنیت برای مسلمانان، خصوصا شیعیان است. از اقدامات علمی محقق طوسی؛ احترام‌ و تكريم‌ علماء و دانشمندان و نجات جان بسیاری از ایشان و تأمين‌ هزينه‌ زندگیآنها از طريق‌ موقوفات‌ بود.[52]همچنین تأسيس‌ رصدخانه‌ مراغه[53]‌ و يا به‌ تعبيری دانشگاه‌ مراغه‌، دعوت‌ دانشمندان‌ و صاحبنظران‌ از ديگر مناطق و شهرها به‌ مراغه‌، ساخت‌ اولين‌ كوی دانشمندان‌ وابسته‌ بهرصدخانه‌ مراغه،[54]جمعآوری و خريداری كتب‌ و تأسيس‌ كتابخانه در کنار رصد خانه از اقدامات بسیار چشمگیر و مهم خواجه طوسی است.‌[55]

نقش خواجه نصیر الدین طوسی در حفظ و گسترش مکتب تشیع

از زمانی که سیل بنیان‌ کن مغولان به سوی ایران سرازیر شد و از مناطق خراسان شروع کرده و در مدت 40 سال تا بغداد و مرکز خلافت عباسی پیش رفتند، کشتار و تخریب تنها ارمغان آنها بود. در این مسیر هیچ قدرتی جلودار آنها نبود، چنانکه دولت خوارزمشاهیان و حتی اسماعیلیه را که در قلعه های مستحکم خود بیش از 200 سال در مقابل سلجوقیان مقاومت کرده بودند، درهم شکستند.[56] برای این قوم صحرانشین و عاری از فرهنگ، آثار و تمدن فرهنگ بشری نیز ارزشی نداشت و هر چه بر سر راه آنها قرار می گرفت، در معرض تخریب و سوزاندن واقع می شد.

در چنین موقعیتی که انتظار می رفت تمام آثار تمدن اسلامی رو به نابودی رفته و نامی از اسلام و تشیع در ایران و عراق باقی نماند، حضور عالم برجسته شیعی؛ خواجه نصیر الدین طوسی، نور امیدی در دل تاریکیها بود. چرا که وی به پیروی از پیشوایان معصوم شیعه(علیهم السلام) با سلاح تقیه در مبارزه با دشمن قد علم کرده و با علم و درایت خود، نگاهبانی از جامعه مسلمین و آثار اسلامی را به عهده گرفت.او در اوج نا امیدی جان تازه ای در پیکر نیمه جان امت اسلام و خصوصاً شیعه و تشیع دمید؛ به عنوان مثال، خواجه برای تقویت شیعیان حله؛(از بزرگترین و فعالترین مراکز تشیع)، به آنجا رفت و با برقراری ارتباط با علماو تمامی فقهای شهر و حضور در برخی کلاسهای درس؛ مانند مجلس درس «محقق حلّی» در نیرو بخشیدن به آنان مؤثر بود به گونه ای که شیعیان سراسر عراق برای احقاق حق خود بپا خاستند. یکی از شیعیان که منصبی در دیوان یافته بود، از هلاکو در خواست کرد صد نفر سپاهی را برای حراست از مرقد علی (علیه السلام) و شیعیان نجف بدانجا بفرستد و وی اجابت نمود.

همچنین گردآوردن دانشمندان و علما از جمله مساعی خواجه بود. این افراد بعد از شنیدن خبر استقبال خواجه از آنان از دور و نزدیک به درگاه او شتافتند و توسط خواجه به شغل های دیوانی، روحانی و علمی گماشته شدند و در بازسازی کشور تلاش کردند؛ حتی خواجه خود براییافتن این افراد سفر میکرد.[57]

تبدیل مبارزات نهانی و منفی تشیع بنا بر اصل تقیه به مبارزات علنی و تسهیل گسترش تشیع که بعدها به عنوان دین رسمی مملکت شناخته شد. احیای اوقاف مملکت، که سنت دیرینه اسلامی و یکی از ارکان اقتصادی بود. ایجاد عصری نو در دانش نجوم و ریاضیات و به دنبال آن پایهگذاری سبکی جدید در معماری و انواع هنرها، برعهده گرفتن سهمی عمده در حفظ فرهنگ گذشته با گردآوری کتابها و سر و سامان دادن به وضع روشنفکران عصر، از اقدامات خواجه نصیر برای حفظ شیعه بود.[58]

خواجه پس از هلاکوخان نیز قدرت مادی و معنوی خویش را حفظ کرد و از مشاوران خاص اباقاخان بود. حتی با وجود جولان زیاد مسیحیان و بوداییان در آن عصر، رأی و نظر خواجه برحق و نافذ بود.[59]

توسعه مکتب تشیع با تقویت علوم شیعه ‏توسط خواجه نصیر الدین طوسی ‏

شاید بتوان عمده خدمات خواجه را خدمات علمی او دانست که بیشتر دوران حیات وی را به آن اختصــاص داده بود. ‏حتی زمانی‌که به عنوان وزیر هولاکو مطرح شده و ظاهراً به جمع سیاستمداران پیوست، چندان در امور سیاسی ‏دخالت نکرده و همه وقتش را صرف ترویج علم و معرفت و رواج شیعه و تحکیم پایههای آن نمود.[60]

با توجه به اینکه خدمات علمی خواجه در رشتههای مختلف علوم بوده، در این بخش به بعضی از آنها اشاره می ‏شود:‏

  1. علم کلام: ‏

‏قرن هفتم هجری را می توان مهم ترین دوره تألیف آثار کلامی شیعـه و تدوین این علم دانست. در رأس متکلمان ‏این دوره، مرحوم خواجه نصیراست که با تألیف کتب مختلفی؛مانند«تجریدالاعتقاد»، «فصول العقائد» و «قواعدالعقائد» به اثبات ‏حقانیت شیعه، با تکیه بر اصول عقلی مُتقَن پرداخت. وی علاوه بر آنها با نوشتن رسالهامـامت نیز بر استحکام کلام ‏شیعهدوازده امامی افزود.[61]

  1. فلسفه: ‏

خواجه نصیرالدین طوسی یکی از شارحان کتاب اشارات و تنبیهات ابن سینا است. تصنیف این کتاب، خود نشان از ‏تسلط وی به مباحث فلسفی دارد. افزون بر آن،‌ وی در بخش اول از کتاب تجرید الاعتقاد به طور مفصل از امور عامه ‏علم کلام که همان مباحث فلسفی مورد نیاز در علم کلام هستند، سخن به میان آورده است. ‏نظرات فلسفی خواجه نصیر از جهت دیگری نیز حائز اهمیت است که بر «حکیم ملاصـدرا» به طور مستقیم و غیر ‏مستقیم تأثیر گذار بوده است.به این معنا که هم از طریق حکمت مشائیِ ابن سینا که خواجه در احیاء این مکتب فکری نقش ‏مهمی داشته و هم به طور مستقیم از طریق نظریات کلامی شخصِ خواجه در کتب مختلفش، به خوبی این تأثیرات را ‏در آثار صدرالمتألهین می توان دید.[62]

  1. عرفان:‏

محقق طوسی در کتاب «اوصاف الاشراف» ضمن بیان حالات صوفیه و عرفا بر خلاف بسیاری از علما که افرادی چون «حلاج» و «‏بایزید» را به دلیل گفتن «اناالحق» و «سبحانی ما اعظم شأنی» کافر و زندیق می دانستند، حال آنها را مرحله ای از ‏مراتب سیر و سلوک و عروج معنوی قلمداد کرده و معتقد است اینان انیّت(مَنیّت) خود را نفی کرده و مردم مقصود آنها را ‏نفهمیده و این ادعا را به حساب کفر آنها گذاشته اند.[63] با این حال خواجه از درویشان و قلندران که کارشان گدایی و ‏عرض حاجت بوده و تظاهر به بی نیازی می کردند، بیزار بوده و آنها را مردمانی زائد و بیفایده می دانست.[64]

  1. اخلاق و تربیت:

آراء اخلاقی و آموزه های تربیتی خواجه، بیشتر در کتابهای«اخلاق ناصری» و «آداب المتعلمین» آمده است. بعضی، ‏اخلاق ناصری را کاملترین کتاب فارسی در علم اخلاق می دانند. این کتاب در سال 623 قمریتألیف شدهکه آمیزه ای ‏از کتاب «الطهاره فی علم‌الاخلاق» ابن مسکویه؛«تدابیر المنازل» ابن سینا؛«سیاست مدینه» فارابی؛«آداب» ابن مقفع روزبه و ‏«رسائل» افلاطون، ارسطو و یعقوب کندی است.[65]

خواجه نصیر علم اخلاق و آئینهای آن را والاترین علم‌ها دانسته و معتقد بود با رعایت شرایط اخلاق، پستترین ‏موجودات را می توان به اشرف مخلوقات تبدیل کرد.[66]خواجه خود نیز در عمل، درستی این سخن را اثبات کرد؛ چرا که ‏صداقت، امانت و معنویت خواجه و پایبندی به اصول اخلاقی و انسانی او سبب شد که بتواند مغولان عاریاز ‏فرهنگ و ادب را که جز «یاسای[67] چنگیز»، آداب و معیاری نداشتند و جنگ و تخریب تنها پیشه آنها بود، به دوستداران ‏علم و حافظان شریعت تبدیل کند و از میان همین قوم سرانجام پاسداران مدافع تشیع، سلطان محمد خدابنده ‏برخیزد که منادی و مروج مذهب حقه اهل بیت(علیهم السلام) گردد.‏

نجات جان علما و مردم توسط خواجه نصیر الدین طوسی

مرحوم خواجه نصیر که خود به خوبی از خشونتهای حملات مغول آگاه بود و آوازه آن را در خراسان شنیده و در قلاع اسماعیلی به چشـم دیده بود، دریافت که مقابله با چنین لشکر خونریزی ممکن نیست؛ از این رو در اولین قدم، تنها راه نجات را در تسلیم و همراهی کردن با آنها دید. او پیوسته مردم و سلاطین را توصیه به این امر نموده و بدینوسیله سعی در کاهش تلفات و تخریب‌ها داشت.همان طور که در حمله هولاکو به قلمرو اسماعیلیان، رکن الدین خورشاه، آخرین حــاکم آنجا به پیشنهاد خواجه و به همراه او تسلیم شدند.[68] وی در مسیر فتح بغداد نیز همواره با توصیه مردم به آرامش و تسلیم، باعث نجات آنها از هلاکت می شد.[69]

روش خواجه نه تنها در ابتدای امر، بلکه بعدها نیز با نفوذ هوشمندانه وی در سلاطین مغول و کشف منزلت او، ادامه یافته بلکه بیشتر شد.دلیل این مطلب این است که بارها با تدابیرایشان، جان بسیاری از مردم و علما از خطر مرگ نجات یافت؛ به عنوان مثال شارح نهج البلاغه؛«ابن ابی الحدید» و برادرش را تنها با پیشنهاد گرفتن جان شیرین خود به جای آنها، خطاب به هولاکو نجات داد.[70] در حالی‌که می دانست قرب و منزلتش نزد هولاکو او را از اقدام به قتلوی باز خواهد داشت.[71]

همچنین زمانی که خـان مغول حکم اعدام علاءالدین جوینی را صادر کرده بود خواجه در اقدامی جالب و زیرکانه با استفاده از حرفه منجمی خود و تظاهر به احتمال نزول بلا بر خان، نه تنها جان جوینی را نجات داد، بلکه جهت حفظ و دوام دولت خان و رفع بلا، پیشنهادِ دادنِ صدقه، آنهم از طریق آزادی کل زندانیان و عفو آنان را نمود و سلطان مغول به راحتی پذیرفت و بدین‌وسیله بی آنکه حتی خواجه نام جوینی را برده باشد، او و همه زندانیان را نجات داد. از جمله این افراد «ابن فوطی»[72] بود که پس از آزادی در زمره یاران و شاگردان خواجه نصیر در آمد.[73]

نفوذ خواجه نصیر الدین طوسی در سلاطین مغول

هوش سیاسی و استعداد خاص خواجه طوسی، باعث شد از علوم مختلفی که در سینه داشت، بهترین استفاده را برده و در قلب حکومت مغول نفوذ نماید. وی چون می دانست سلاطین مغول بسیار علاقهمند به پیشگویان و منجمان هستند، از علم نجوم خود، بیشترین و بهترین بهره را دراین راه گرفت.[74] همین امر باعث شد چنان در هولاکو نفوذ کند، که بی اذن او سوار بر مرکب نشده و به مسافرت نرود و در هر جایی‌که خواجه صلاح بداند اموال را خرج کند.[75]

روشهای خاص نفوذ هوشمندانه خواجه نصیر در سلاطینی چون هولاکو بود، که توانست فرهنگ و تمدن اسلامی را از طوفان وحشتناک حمله مغول، به سلامت عبور داده و مغولانی را که کمر به نابودی اسلام بسته بودند، به حامیان و مُروِّجان دین تبدیل نماید.[76]

علاوه بر این، قـدرت معنوی خواجه نیز چنان مغولان را تحت تأثیر قرار داد،این گروه که از کشتن عارف و عالم ابایی نداشته و به تخریب آثار علمی و باستانی عادت داشتند، به احترام علما و اشاعه علم و فرهنگ روی آورده و به ساخت رصدخانه و کتابخانه همت گماردند.[77]

جای تعجب است که این تأثیر گذاری و قدرت نفوذ خواجه با وجود متعصبان سنی و حسودانی که غالباً در اطراف سلاطینبودند، با گذشت زمان نه تنها کاسته نشد، بلکه روز به روز افزایشیافت و در سلاطین بعد از هولاکو نیز ادامه داشت. چنانکه آباقان جانشین هولاکو با توصیه و همراهی خواجه، حاضر به تاجگذاری و پذیرش سلطنت شد و همواره ضمن عمل به نصایح خواجه، احترام فراوانی برای او و شاگردانش قائل می شد و به توصیه خواجه به هر یک از علما و شاگردان خواجه پست مناسبی داده و شهریه کافی اختصاص داد[78] و حتیوقتی که خواجــه بیمار شد، خود به عیادت او رفت و تا دم مرگ حرمتش را نگاه داشت.

نکته جالباینجا است که خواجه در نامه اش به آباقاخان در هنگــام تاجگذاری ضمن یادآوری نامناسب بودن آن سال از نظر نجومی، دستوراتی برای موفقیت او داده بود[79] که مطالب آن یادآور توصیه های امیرالمؤمنین علی (علیه السلام) به فرماندارانش می باشد. آنجا که رسیدگی به ایتام و زنان بی شوهر و درویشان را توصیه کرده و صبر و حلم را قبل از عصبانیت و تصمیمگیری از روی عقل، مشورت، عدالت و تلاش در آبادانی مملکت و تقویت ساز و برگ سپاه و تخفیف به رعایا و … را یادآور شده است.

حفظ آثار اسلامی و منابع شیعی با تأسیس کتابخانه ‏توسط خواجه نصیر الدین طوسی

از جمله اقدامات مهم خواجه نصیر در جهت حفظ فرهنگ اسلام و تشیع، جمع آوری کتاب ها از کتابخانه های شهرهای بغداد و شام و جزیره بود که در جریان حمله مغول تخریب شده بودند. وی همه آثار جمع آوری شده را به کتابخانه ای که در کنار رصدخانه مراغه ساخته بود، انتقال داد. به این صورت خواجه توانست بسیاری از منابع ارزشمند شیعه را در آنجا حفظ کرده و از دسترسی تاراج مغول دور نگهدارد. تعداد کتاب های این کتابخانه عظیم را بالغ بر چهارصد هزار جلد برشمرده اند.[80]

ضمناً بنا بر قولی، این دانشمند سیاستمدار به اتفاق عطا ملک جوینی توانستند از به آتش کشیده شدن کتابخانه بزرگ حسن صباح در قلعه اَلَموت به دست مغولان جلوگیری کنند.[81]

تأسیس دانشگاه و حوزه در قالب رصد خانه توسط خواجه نصیر الدین طوسی

خواجه در سال 657 قمری با موافقت و همکاری هولاکو و آباقاخان، به بنای رصدخانه مراغه مشغول شد. به فرمان هولاکو، همه اوقاف ممالکِ تحت نفوذ ایلخانان مغول در اختیار خواجه قرار گرفت تا از آن در ساخت رصدخانه و هزینههای مربوط به آن استفاده کند.[82] خواجهنصیر، حکما و منجمان اسلامی را از شهرهای مختلف به همکاری طلبید.او همچنین از یک دانشمند چینی که در مراغه بود دعوت کرد تا به کمک یکدیگر آلات رصدی را تکمیل کنند و بعضی از آلات رصد را نیز خود اختراع کرد.[83]

وی در بنای رصدخانه، ساختمانهایی را جهت تحصیل فلسفه و مدرسهای جداگانه مخصوص علم طب و مدرسهای برای طلاب علوم دینی ساخت.او برای دانشجویان هر رشته، متناسب با هزینه های تحصیل و فعالیت‌هایشان حقوقی معین کرد.[84] همه این هزینه ها از اوقاف بود که خواجه این اموال را به گونه ای صرف می‌کرد که منافعش شامل حال همه مسلمانان خصوصاً شیعیان و علویان شود.[85]

خواجه از علاقه هولاکو و آباقاخان به علما و علم؛ به ویژه نجوم و رصد، بهترین استفاده را کرد و مجموعه رصدخانه مراغه را تبدیل به دانشگاهی جامع نمود که جویندگان علم را از بلاد مختلف به خود جلب کرده و پایگاه عظیم نشر افکار خواجه نصیر و فرهنگ غنی اسلامی و شیعی او گردید.

خواجه نصیر الدین طوسی و رصد خانه مراغه‏

مغولان از فضل و معرفت سهم و حظ زیادی نداشتند، لکن به ستاره شناسی و احکام آن علاقه مند بودند. بر همین اساس هولاکو وقتی در مراغه ساکن شد، ضمن گرامیداشت مقدم خواجه از وی خواست رصد خانه ای در آنجا بنا کند. خواجه با توجه به عظمت کار مورد نظر و عدم وجود امکانات و نیروی انسانی شایسته و فاضل، گفت: «بنای رصد خانه و نوشتن زیج تازه، نزدیک به سی سال وقت لازم دارد»، ولی هولاکو اصرار ورزید. در نتیجه خواجه این کار را در مدتی کمتر از دوازده سال به انجام رساند.[86]

برخی نیز آورده اند که فکر ایجاد رصدخانه از ضمیر«منگوقاآن»[87]تراوش کرده بود، که خود بدان توفیق نیافت. هولاکو به وصیت او اقدام به چنین کاری کرد. چون منگوقاآن از میان سلاطین مغول به حدّت ذهن و ذکاوت امتیاز تمام داشت، چنانکه بعضی از اشکال اقلیدسی را حل می کرد؛ لذا در صدد برآمد که در وقت اقتدار خود رصدی بنا نماید؛ از این رو به موجب فرمان او «جمال الدین محمد بن طاهربن محمد الزیدی البخاری» مأمور احداث رصد خانه شد، اما بعضی از اعمال بر وی مشتبه شده و تحقق این مسئله به تأخیر و تعویق افتاد. برای همین هنگامی که با برادرش هولاکو وداع می کرد و او را برای فتح قلاع اسماعیلیه به ایران می فرستاد، به او گفت: وقتی قلاع ملاحده؛ (اسماعیلیه) را فتح کردی، خواجه نصیر طوسی را بدین کار (احداث رصد خانه) بگمار. وقتی قلاع اسماعیلیه فتح شد و خواجه در خدمت هولاکو قرار گرفت، ایلخان مغول دیگر او را از خود جدا نکرد و وی را همیشه همراه خود داشت؛ لذا به او فرمان داد که در موقع مناسب به امر رصد اشتغال نماید. و خواجه مراغه را برای این کار اختیار نمود».[88] قول دیگر آن است که: «خواجه چون علاقه و اراده مغولان را بر مقوله ستاره شناسی و رصد انجم ملاحظه کرد، فرصت را غنیمت شمرد و اجازه خواست تا بدان کار بپردازد و زیجی استنباط کند تا از آن بهره های فراوان گرفته شود. خان مغول پیشنهاد او را موافق مزاج خود یافت و اذن صادر کرد و همه امکانات را برای وی فراهم ساخت».خواجه چون در رأس اوقاف ایلخانی قرار داشت، یک دهم اوقاف را جهت تأمین هزینه های رصدخانه قرار داد و بنیه مالی مستمر و قوی بر آن فراهم آورد. به علاوه مبلغ بیست هزار دینار آن روزگار را جهت تعمیر و تهیه اسباب و آلات خرج کرد.[89] از جهت تأمین نیروی انسانی متخصص و متبحر نیز برای خواجه فرصت مناسبی پیش آمد؛ زیرا اولا محل و موقعیت مناسبی برای دانشمندان و فرهیختگان قلمرو اسلامی جهت تحقیق و پژوهش های علمی فراهم شد. ثانیا پس از چند دهه امنیت لازم توأم با اکرام و احترام برای علما و خردورزان اسلامی با جلب نظر خان مغول ایجاد شد؛ لذا خواجه با حمایت و فرمان هولاکو حدود صد و بیست تن از علمای علم نجوم را از اقصی نقاط مختلف به مراغه دعوت کرد و ضمن اکرام و احترام فراوان، آنان را در مسکن های مجلل منزل داد.[90]

بنای رصدخانهٔ مراغه در سه شنبه ۴ جمادی الاول ۶۵۷ قمری برابر با ۱۶ اردیبهشت ۶۳۸شمسی مصادف با شب تولد حضرت زینب (سلام الله علیها)؛ دختر علی بن ابی‌طالب(علیهما السلام) با موافقت و همکاری هولاکو و آباقاخان،آغاز شد.[91] خواجه نصیر، همچنین از یک دانشمند چینی که در مراغه بود دعوت کرد تا به کمک یکدیگر آلات رصدی را تکمیل کنند و بعضی از آلات رصد را نیز خود اختراع کرد.[92]

وی در بنای رصدخانه، ساختمانهایی را جهت تحصیل فلسفه و مدرسهای جداگانه مخصوص علم طب و مدرسهای برای طلاب علوم دینی ساخت.او برای دانشجویان هر رشته، متناسب با هزینههای تحصیل و فعالیت‌هایشان حقوقی معین کرد.[93] همه این هزینه ها از اوقاف بود که خواجه این اموال را به گونه ای صرف می‌کرد که منافعش شامل حال همه مسلمانان خصوصاً شیعیان و علویان بشود.[94]

او مجموعه رصدخانه مراغه را تبدیل به دانشگاهی جامع نمود که جویندگان علم را از بلاد مختلف به خود جلب کرده و پایگاه عظیم نشر افکار خواجه نصیر و فرهنگ غنی اسلامی و شیعی او گردید.

تولیت امور رصد خانه و ریاست عالیه آن بر عهده «صدر الدین علی»؛ فرزند فاضل خواجه نصیر و البته با مدیریت و نظارت شخص خواجه بود. خواجه علاوه بر تأمین و تکمیل هیأت علمی لازم چند کار مهم دیگر نیز کرد:

  1. به دستور هولاکو همه آلات رصد لازم را که مغولان در بغداد و نقاط دیگربه غارت برده بودند، در مراغه در اختیار خواجه قرار دادند.
  2. آلات رصد و دستگاههای نجومی جدیدی به همت خواجه و دستیارانش اختراع گردید و مورد استفاده قرار گرفت. ساخت این گونه آلات نجومی در این مرکز به اوج خود رسید.[95]
  3. کتابخانه ای بزرگ در شهر مراغه و محل رصد خانه تأسیس کرد و کتب معتبر علمی را در زمینه نجوم، ریاضی و…، از اقصی نقاط شناسایی و تهیه کرد و در اختیار کتاب دوستان و منجمان قرار داد. تعداد کتب این کتابخانه را بالغ بر چهار صد هزار جلد نوشته اند که تا آن تاریخ در هیچیک از کتابخانه های جهان اسلام رقمی به این عظمت دیده نشده بود.
  4. منجمان و محققان شاغل در رصدخانه را مورد احترام و اکرام و در شرایط مناسب رفاهی قرار داد و برای طالبان دانش کمک هزینه تحصیلی مقرر نمود.[96]

با این وصف رصدخانه مراغه نه تنها به عنوان یک مرکز بزرگ علمی نجومی، بلکه به صورت یک سازمان و مؤسسه علمی مجهز، که در آن کلیه شاخه های علوم آن روز تدریس می شد، شهرت یافت.[97] این مرکز دانشگاهی بود که پس از «جندی شاپور»،«مدارس نظامیه» و «مستنصریه» از بزرگترین مراکز علمی اسلامی به شمار می رفت. قبل از آن رصدخانه «حاکمی مصر» (مربوط به قرن پنجم) تا دیر زمانییگانه مرجع علمای هیأت بود، ولی همین که خواجه نصیر رصدخانه تازه ای بنا کرد، رصدخانه حاکمی از اعتبار افتاد؛ زیرا رصدخانه مراغه از هر جهت کامل تر بود.[98] به تعبیر دیگر می توان آن را نخستین رصدخانه نجومی به معنای کامل دانست.[99]

مهمترین نتیجه و کار تحقیقی این رصدخانه زیجی است به نام زیج ایلخانیبرای رصد ستارگان و اجرام آسمانی توسط منجمان و محققان و به ریاست خواجه تنظیم شد. این زیج در اصل به زبان فارسی است که بعدها به زبان های دیگر ترجمه شد. این اثر علمی نه تنها در تحول و تکامل علم نجوم مؤثر واقع شد، بلکه برای نسل های بعدی نیز راهنمای خوبی به حساب آمد. این زیج شامل چهار قسمت به شرح ذیل است:

  1. در تواریخ.2. در سیر کواکب و مواضع و طول و عرض آنها.3. در اوقات.4. در باقی اعمال نجوم.[100]

جداول نجومی خواجه نصیر در جهان اسلام، غرب و شرق بودایی مشهور شد. این جداول همگی ایرانی[101] و مد نظر دانشمندان غربی علم نجوم بوده و در راه تحول در هیأت نجوم از منظومه بطلمیوسی به منظومه کپرنیکی و کپلری سخت مورد عنایت و محل مراجعه بودند. تا دوره رنسانس یکی از بهترینراهنمای ارصادات رصدخانه های اروپا، زیجیا جداول نجومی رصدخانه مراغه بود. رصدخانه سمرقند در قرن نهم هجری به تقلید از رصدخانه مراغه به وجود آمد. حتی رصدخانه های بزرگ مغرب زمین همچون رصدخانه های«تیکو براهه» و «کپلر» تحت تأثیر رصدخانه مراغه بوده اند.[102] تا دوره ایلخانان ظاهراً هیچ کس طرحی که قادر باشد در دقت و صحت با طرح بطلمیوس رقابت نماید و در عین حال دارای تنها حرکات مستدیر متحدالمرکز باشد، ارائه نکرد، اما این تحول را خواجه نصیر آغاز نمود و به کمک همکارانش در رصدخانه مراغه به انجام رسانید. در عظمت کار خواجه و گنجینه عظیم رصدخانه مراغه همان بس که برخی منابع (تالیف صاحب نظران غیر ایرانی و غیر مسلمان) از آن تعبیر به مکتب نجومی مراغه کردهاند.[103]

دوره فعالیت این مرکز را حداقل تا عصر سلطنت سلطان محمد خدابنده (قرن هشتم هجری) می دانند. قدیمی ترین طرح از این محل مربوط به کروکی مختصری است که در سال 1883 میلادیتوسط «هوتوم شیندلر آلمانی» ترسیمشد. این طرح تنها وضع ناهمواری های سطح تپه را نمایان می کرد و اطلاع دیگری به دست نمی داد. اولین کاوش ها به سرپرستی«دکتر پرویز ورجاوند» استاد باستان شناسی دانشگاه تهران از سال 1351 هجری شمسی شروع شد.[104] و [105]

اندیشه و مکتب خواجه نصیر الدین طوسی

در باره اندیشه و مکتب خواجه نصیر گفتنی است: خواجه نصیر الدین طوسی یکی از بزرگترین دانشمندان شیعه و از افتخارات تشیع است که در علوم مختلف تخصص داشته است.لکن اهمیت ایشان در علم کلام تا آنجا است که کتاب وی با عنوان «تجرید الاعتقاد» مهمترین کتاب کلامی شیعه محسوب میشود. متن این کتاب در بینشیعه و اهل سنت از مهمترین کتاب ها است.بیش از صد شرح بر این کتاب مهم کلامی نوشته شده که مهمترینآنها؛ شرح تجرید الاعتقاد علامه حلی از علمای شیعه و شرح قوشچی از اهل سنت است. این نشان ازمحوریت آثار خواجه در علم کلام دارد. البته ایشان در زمینه های دیگرمانند منطق و حکمت مشاء نیز تألیفاتی داشته است.

در بین فلاسفه و متکلمان تفاوت هایی وجود دارد، از جمله در بحث؛ حدوث و قدم، وحدت وجود، سنخیت علت و معلول، توحید، ضرورت علیت، علم الهی به جزئیات و مسائلی از این قبیل از مسائل مهمی است که در آن بین متکلم و فیلسوف اختلاف وجود دارد. چون خواجه هم کتاب فلسفی و هم کتاب کلامی دارد؛ لذا این سؤال مطرح می شود که آیا ایشانیک «متکلم» است یا «فیلسوف»؟ باید گفت: خواجه هم فیلسوف است و هم متکلم؛ به این معنا که آشنا به فلسفه و کلام بوده است ایشان از این جهت که صاحب نظر در فلسفه بوده است فیلسوف است، اما در بحث محتوایی دیدگاه کلامی ها را قبول دارد و موافق «متکلمان» است.

کتاب ایشان در شرح اشارت را نباید اعتقادات او دانست چرا که او می گوید: من تنها اعتقادات بو علی را شرح می دهم.او در کتاب های کلامی خویش، اعتقادات خود را بیان می کند؛ لذا در مباحث کلامی، اعتقادات خواجه را میتوان یافت. آنچه در کتاب های فلسفی او دیده می شود.اعتقادات فلسفی او نیست بلکه بحث علمی می کند.

البتهنمی بایست خواجه را با غزالی مقایسهکرد،غزالی کتابی به نام «مقاصد الفلاسفه» و کتابی به نام «تهافت الفلاسفه» دارد کتاب مقاصد الفلاسفه از بهترین کتاب ها در آشنایی با فلسفه است، اما در حقیقت او اعتقادی به فلسفه ندارد و مقاصد الفلاسفه بیانگر دیدگاه های فلسفی ایشان نیست.

معروف است که خواجه فلسفه را وارد کلام کرده، این مطلب تا حدودی درست است. اگر به امور عامه و مقدمه کتاب «تجرید الاعتقاد» نگاهی شود، ملاحظه می شود که او مباحث فلسفه را وارد کلام کرده است؛ اما به این معنا که برای رسیدن به اثبات دیدگاه های کلامی خویش،از فلسفه کمک گرفته است؛مانند این کار در مکتب کوفه و بغداد انجام نمی شد و یا بسیار کم رنگ بود؛ لذا در کتب شیخ مفید و سید مرتضی اینگونه ورود به مباحث کلامییافت نمیشود. ولی خواجه، رسما فلسفه را وارد کلام کرد و این به این معنا نیست که دیدگاه های فلاسفه را در موارد نزاع متکلم و فیلسوف قبول کرده، بلکه از دیدگاه های «الهیات بالمعنی الاعم» برای اثبات عقاید کلامی خود استفاده کرده است. پس می توان گفت: دیدگاه و موضع ایشان کلامی است، اما از فلسفه هم برای اثبات اعتقادات کلامی استفاده کرد. این اقدام خواجه نشانگر این است که فلسفه یک علم مورد توجه در قرن خواجه نصیر بوده است.[106]

تأثیرات اسماعیلیه بر اندیشه های خواجه نصیر الدین طوسی ‏

در ابتدای این مقال باید گفت: در اینکه مرحوم خواجه نصیر شیعه اثنی عشری است، هیچ شک و تردیدی وجود ندارد. اما نفی اسماعیلی بودن مذهب خواجه، به هیچ روی به معنای نفی هرگونه ارتباط و تأثیر و تأثر متقابل نیست. سی سال زندگی با جماعتی که تاریخچه فکری قابل توجهی دارد، بزرگترین اندیشمندان را نیز از تأثر معذور نمی دارد. مبالغه نیست اگر گفته شود که اندیشه های اسماعیلی در ابعاد مختلف فرهنگ اسلامی رسوخ کرده و بعضاً عمیقترین تأثیرات را بر متفکران اسلامی داشته است. این جماعت، هم از حیث تاریخی قدمت قابل توجهی دارند و هم از حیث پایداری و ماندگاری. دوره ای طولانی از تاریخ اسلام با نام آنان گره خورده و عمده مسلمانان به نحوی با آنان مواجهه داشته اند.اسماعیلیه توانایی عجیبی برای بقا از خود نشان داده و در هر دوره با درآمدن در قالب ها و اَشکال مختلف توانسته اند، از آسیب دهر و حوادث روزگار در امان بمانند. حتی پس از سقوط قِلاع نیز این جماعت توانستند کسوت متصوفه (لباس صوفی ها) را بپوشند و اندیشه های خود را در امنیت خرقه صوفی ترویج دهند.[107] حتی مخالفان آنان نیز نتوانسته اند اهمیت اندیشه آنان را نادیده بگیرند و هر چند گاه در مقام نظر با ایشان طریق انکار و تکفیر پیش گرفته اند، اما در مقام عمل خود به راه آنان رفته اند. سرشناس ترین آنان ابوحامد غزالی است که علی رغم تلاش بسیار در نقد آنان، بیشترین تأثرپذیری را در اندیشه خود از اسماعیلیه داشت. به تعبیر برخی از معاصران: «ابوحامد غزالی با اینکه با تمام همت خود در جهت مخالفت و دشمنی با اندیشمندان اسماعیلی سخن گفته است، در برخی از موارد تحت تأثیر اندیشه آنان قرار گرفته و آن را در آثارش منعکس ساخته است. آنچه غزالی در مورد فن منطق ابراز داشته، همان چیزی است که اندیشمندان اسماعیلی در مورد فلسفه و سایر علوم ابراز می دارند».[108]

خواجه نصیرالدین طوسی که سی سال در میان اسماعیلیه زندگی کرده، ناگزیر تأثیراتی از آنان پذیرفته است که در ادامه به برخی از آنها اشارت می شود. یکی از مهمترین تأثیرات اسماعیلیه بر آثار خواجه، فارسی نویسی است. فارسی نویسی یکی از سنتهایی است که بسیاری از اندیشمندان اسماعیلی آن را باب کردند. «افضل الدین مرقی کاشانی» و «ناصرخسرو قبادیانی» از زمره بزرگترین کسانی بودند که آثار حکمی مهمی را به زبان فارسی نگاشتند. «شهاب الدین سهروردی» نیز آثار فارسی مهمی دارد و در برخی از آنان از جمله «هیاکل النور» می توان ردپای اسماعیلیه را جستجو کرد. حتی برخی مرگ مرموز وی را به مانند «منصور حلاج» به گرایشهای اسماعیلی وی مرتبط دانسته اند. خواجه نیز در بسیاری از آثاری که در قلاع اسماعیلی به رشته تحریر درآورده، طریق فارسی نویسی را به مقتضای مقام پیش گرفته است. «ناصرالدین محتشم» علاقه بسیاری به زبان فارسی داشت و حتی در درخواست اولیهخود از خواجه، ترجمه یکی از آثار «ابن مسکویه» را طلب کرد که خواجه صلاح دید «اخلاق ناصری» را مستقلاً به فارسی بنویسد و به ترجمه تن نداد. این اهمیت اسماعیلیه به زبان فارسی موجب شد که این زبان بتواند دومین زبان فلسفی جهان اسلام شود. به گونه ای که امروزه نمی توان گزارشی دقیق و جامع از تاریخ اندیشه در جهان اسلام ارائه داد و این آثار را در شمار نیاورد.

یکی دیگر از تأثیرات عمده اسماعیلیه بر خواجه، یافتن تأویل است. تأویل عرصه ای است با پهنایی که گاه با عدم روابط، ضوابط عقلی و نقلی آن، بسیاری را به ورطه اباحیگری و الحاد کشانده است و گاه با رعایت آن ضوابط، بطونی از کتب مقدس را فراروی اهل دانش و بینش قرار داده که به هیچ تفسیری راهیابی بدان میسور نیست. این مسئله در میان اسماعیلیه مصداق عینی یافته و دو سوی مزبور در آنان قابل مشاهده است. گاه چنان طریق افراط در تأویل پیموده اند که همه ظواهر را تعطیل کرده و ملقب به ملاحده شده اند[109] و گاه مورد التفات بزرگان مکاتب حکمی و عرفانی قرار گرفته و نقش مهمی در شکل گیری آثار تأویلی بزرگترین دانشمندان اسلامی چون ابوحامد غزالی و خواجه نصیر طوسی داشته اند. غزالی هم در آثار دوره اولیه زندگی اش از جمله «قانون التأویل»، «فیصل التفرقة»، «القسطاس المستقیم» و هم در آثار دورهدوم از جمله «احیاء العلوم» و «المنقذ من الضلال» و «مشکاة الانوار» تحت تأثیر اندیشه های اسماعیلیه در باب تأویل بود.[110]

خواجه نیز در برخی از آثار خود به ویژه «رساله آغاز و انجام» به نحو گسترده ای به تأویل آیات و روایات مربوط به قیامت می پردازد. قدرت بر تأویل خواجه در برخی آثار دیگر وی از جمله «اوصاف الاشراف» و «شرح اشارات (نمطهای پایانی)» مشهود است. وی علاوه بر تأویل متون مقدس به تأویل حکایات عرفانی و شطحیات عارفان نیز اهتمام دارد. او سالها پس از اتمام شرح اشارات به تأویلات تازه ای در باب حکایت «سلامان» و «ابسال» دست می برد.[111] همچنین در مقام تأویل شطح «بایزید بسطامی» و «حسین بن منصور حلاج» در اوصاف الاشراف در فضای تأویلات عرفانی به توجیه سخنان آنان می پردازد.[112]

یکی دیگر از مباحثی که خواجه تحت تأثیر اسماعیلیه بدان پرداخته، مسئله تعلیم است. آموزه تعلیم به حدی در حیات اسماعیلیه اهمیت دارد که اسماعیلیه نزاری ایران در دوره جدید (483 – 654ق) به تعلیمیه مشهور هستند. نزد آنان تعلیم به این معنا است که در شناخت خداوند و استنتاج آموزه های دینی هر چند عقل لازم است، اما به هیچ روی کافی نیست و چنین مهمی تنها در سایه آموزش از امامی ممکن است که در حکم معلم صادق باشد. این دیدگاه نخستین بار در میان اسماعیلیه از ناحیه «حسن صباح» در رساله «الفصول الاربعة» بیان شد. این نظریه منتقدان بسیاری از اهل سنت یافت و گاه دایره نقد و احیاناً توهین آنان به نظریه امامت معصوم و لزوم پیروی از وی نیز کشیده شد. در این میان نقادیها و هتاکیهای غزالی جلوه خاصی دارد.[113] سخنان وی واکنشهای انتقادآمیزی را برانگیخت و حتی فخر رازی نیز به وی انتقاد نمود.[114] خواجه نصیر نیز از این نظریه حتی در دوران خروج از قلاع اسماعیلیه در کتاب «نقد المحصل» که در سال 669قمری به رشته تحریر درآمده در مقابل خیل منتقدان دفاع می کند. وی معتقد است بسیاری از مردم به توحید خداوند معتقدند، ولی تا عبارت شهادتین را بر زبان جاری نکنند، از آنان پذیرفته نیست. همچنین ممکن است کسی با تکیه بر عقل صِرف بتواند به معرفت خدا نایل شود، اما تا زمانی که تعلیم از معلم صادق را نپذیرد، معرفت او وسیله نجات نخواهد بود. به عبارت دیگر امر دایر مدار آن است که آیا عقل به تنهایی در این امور کافی است یا نه؟ اگر عقل کافی باشد به انبیا (علیهم السلام) نیازی نیست و هدایت غیر، معنایی ندارد و اگر عقل به تنهایی کفایت نکند، به تعلیم محتاجیم.[115]

خواجه با آنکه از متکلمان بزرگ شیعهاثنی عشری است و کتاب «تجریدالاعتقاد» وی همواره از کتب مهم کلامی شیعه بوده است و در آن یکدوره مباحث عقیدتی را مورد تدقیق قرار داده و حتی از مباحث نه چندان مهمی چون اسعار و اعواض و آجال و…، را در آن ذکر کرده از دو مبحث اختصاصی کلام شیعی، رجعت و بَداء، سخن نگفته است. خواجه در نقد المحصل، قول به بداء را به جهت ابتنا بر خبر واحد مفید علم و عمل نمی داند و به صراحت اعلام می کند که امامیه بدان قائل نیستند. عین عبارت خواجه چنین است: «إنّهم (الامامیة) لایقولون بالبداء و إنّما القول بالبداء ما کان إلا فی روایة رووها عن جعفر الصادق (علیه السلام). إنّه جعل اسماعیل القائم مقامه بعده فظهر من اسماعیل ما لم یرتضه منه فجعل القائم مقامه موسی (علیه السلام) فسئل عن ذلک. فقال «بدأ الله فی امر اسماعیل و هذه روایة و عندهم أن الخبر الواحد لا یوجب علماً و لا عملاً».[116]

در باب این سخن خواجه گفتنی است:

اولاً: این مسئله به هیچ روی منحصر در روایت مذکور نیست و زمینه های بحث از آن در آیات قرآن کریم و روایات دیگری نیز قابل جستجو است. داستان فرمان سر بریدن حضرت اسماعیل به حضرت ابراهیم (علیهما السلام) در سوره صافات و آیه شریفه: «یمحو الله ما یشاء و یثبت و عنده امّ الکتاب»،[117] از مصادیق این آیات هستند. در منابع روایی شیعی نیز روایات متعددی در تأیید بداء آمده و اعتقاد بدان در زمرهطاعات و عبادات و یکی از وجوه تعظیم خداوند به شمار آمده است.[118]

ثانیاً: بداء هرچند در توجه و تذکر بدان منشأ نقلی دارد، اما می توان برای آن توجیه و محمل عقلی نیز آورد.

ثالثاً: به نظر می آید شخص دقیقی چون خواجه برای ارائه چنین حکمی بایستی به استقصای روایات در این باب دست می برده و احتمالاً اینکه چنین کاری نکرده، ناشی از اطمینانی است که به نقل های اسماعیلی نموده است. به جهت این دیدگاه، خواجه از ناحیه برخی از بزرگان شیعی مورد نقد قرار گرفته است. میرداماد روایات مربوط به بداء را متواتر دانسته و بیان داشته که این روایات نه تنها از امامان (علیهم السلام) و در منابع شیعی، بلکه از پیامبر (صلی الله علیه و آله) و در منابع عامه نیز وارد شده است.[119] در مسئله رجعت نیز با اینکه از موارد اتفاق و اجماع علمای شیعی است، خواجه نصیر نفیاً و اثباتاً سخنی نمی گوید. شیخ حر عاملی در کتاب «الایقاظ من الرجعة» احادیث بسیاری را در این باب جمع آوری کرده و به تحلیل آن پرداخته است. وی دوازده طریق برای اثبات رجعت فراروی مخاطبان خود قرار می دهد. علمای شیعی از سید مرتضی و شیخ مفید تا مجلسی همه در آثار خود این مسئله را از معتَقَدات شیعی به شمار آورده اند.[120]

محقق طوسی مباحث نه چندان مهمی را در تجرید الاعتقاد ذکر کرده که با اهمیتی که مسئله رجعت داشته به هیچ روی قابل مقایسه نیستند. نمی توان گفت خواجه این مسئله را فراموش کرده یا احیاناً در زمان وی مطرح نبوده و حتی نمی توان گفت آن را از ضروریات مذهب نمی دانسته است. از آنجا که بسیاری مسائل مطروحه در این اثر به هیچ روی نه از ضروریات دین هستند و نه اهمیتی بیش از بحث رجعت داشته اند، احتمالاً خواجه در اینجا نیز تحت تأثیر برخی سخنان اسماعیلیه قرار گرفته، چون که آنان معتقدند که سلسله امامان تا قیامت وجود جسمانی در میان مردم دارند؛ از این رو به رجعت نیازی نیست.

مخالفت اسماعیلیه با بحث بداء نیز به جهت آن است که با پذیرش آن، قول به عدم امامت اسماعیل محمل مناسبی می یابد. عبدالکریم شهرستانی از زمره کسانی است که به نظر می رسد در چشم پوشی خواجه از بحث بداء و رجعت سهم مهمی داشته است. وی در مقطعی از ملل و نحل درباره اعتقادات امام صادق (علیه السلام) با قوت تمام ایشان را بیزار از قول به غیبت و رجعت و بداء می داند.[121]

شهرستانیبرای بیرون کردن مهمترین رقیب شیعی خود، امامیه، قولی کاذب را به حضرت نسبت می دهد که هیچ سند نقلی برای آن یافت نمی شود و به عکس احادیث بسیاری خلاف آن را نشان می دهد. خواجه هر چند به قوّت بحث از غیبت را در تجرید مطرح می کند، ولی در این دو بحث از خود تسامحی غریب نشان می دهد.[122]

آثار علمی خواجه نصیر الدین طوسی ‏

مرحوم خواجه طوسی ‏تألیفات،کتابها و رساله هاى بسیارى داردکه در موضوعات گوناگون نگارش یافته است. هر چند تعدادى از آنها تحریر کتابهاى گذشتگان،یا جوابهاى علمى است که به سؤالهاى مختلف داده شده است، ولى با این حال نباید از نوآورى و ابتکارات خواجه که در نگارش این کتابها انجام گرفته و مطالب آنها را شرح و بسط و تدوین جدیدى نموده است، غافل شد.

اینک به عمده تألیفات او در قالب چند موضوع ‏پرداخته می شود:

الف.فلکیات و ریاضیات:

  1. تحریر اقلیدس یا تحریر اصول هندسه: این کتاب شامل سیزده مقاله است که تا مقاله ششم درباره هندسه مسطحه و مقالات هفتم تا دهم درباره حساب و خواص اعداد و مقالات یازدهم تا سیزدهم درباره هندسه فضایى بحث مى‏‌کند.
  2. تحریر مجسطى: مؤلف این کتاب، «بطلمیوس»: در این کتاب درباره اوضاع و احوال افلاک و حرکات هر یک از سیارات و هم‏چنین وضع کره خاکی با دلائل ریاضى بحث شده است. این کتاب بهترین نوشته در این موضوع است.
  3. تحریر الأکبر:مؤلف این کتاب، «مالاناوس»: در این کتاب درباره نود و چهار شکل از اشکال هندسى بحث شده و تاریخ تحریر آن، 21 شعبان 663 قمری است.
  4. تحریر کتاب الماکر:مؤلف این کتاب، «تاوذوسیوس»: در این کتاب درباره پنجاه و نه شکل از اشکال هندسى بحث شده و تاریخ تحریر آن سال 651 قمری است.
  5. تحریر کتاب المأخوذات فی أصول الهندسة:مؤلف این کتاب، «ارشمیدس»: در این کتاب درباره اصول هندسه در پانزده شکل از اشکال هندسى بحث شده و یک مقاله نیز در کتاب وجود دارد.
  6. تحریر کتاب المعطیات فی الهندسة: مؤلف این کتاب، «اقلیدس»: در این کتاب درباره نود و پنج شکل از اشکال هندسى بحث شده است.
  7. تحریر کتاب الکرة المتحرکة: مؤلف این کتاب، «اطولوقس»: این کتاب شامل یک مقاله و بحث از دوازده شکل از اشکال هندسى است و تاریخ تحریر در 7 جمادى الأولى سال 651 قمریاست.
  8. تحریر کتاب معرفة مساحة الأشکال البسیطة و الکرویة: مؤلف این کتاب، «محمد، حسن و احمد؛ پسران موسى»: در این کتاب درباره 28 شکل از اشکال هندسى بحث شده و سال تحریر 653 قمریاست.
  9. تحریر کتاب اللیل و النهار یا کتاب الأیام و اللیالی: مؤلف این کتاب، «تاوذوسیوس»: این کتاب مشتمل بر بحث از سى شکل از اشکال هندسى و تاریخ تحریر 9 جمادى الأولى 653 قمری است.
  10. تحریر کتاب المناظر: مؤلف این کتاب، «اقلیدس»: در این کتاب از شصت و چهار شکل از اشکال هندسى بحث شده است.
  11. تحریر کتاب جرى النیرین و بعدیهما: مؤلف این کتاب، «ارسطوخس»: در این کتاب از هفده شکل از اشکال هندسى بحث شده و تاریخ تحریر آن سال 653 قمریاست.
  12. تحریر کتاب طلوع و غروب: مؤلف این کتاب، «اطولوقس»: این کتاب، مشتمل بر دو مقاله و سى و شش شکل از اشکال هندسى و تاریخ تحریر آن سال 653 قمریاست.
  13. تحریر مطالع: مؤلف این کتاب، «ابسقلاوس»: این کتاب مشتمل بر سه مقدمه و دو شکل از اشکال هندسى است.
  14. تحریر کتاب المفروضات: مؤلف این کتاب، «ارشمیدس»: بحث از سى و شش شکل از اشکال هندسى و سال تحریر آن 653 قمری است.
  15. تحریر کتاب ظاهرات الفلک: «اقلیدس»: بحث از بیست و پنج شکل از اشکال هندسى که تنها دو شکل آن موجود و سال تحریر آن 3 ربیع الاول 653 قمری است.
  16. تحریر کره و اسطوانه یا شرح الکرة و الأسطوانة: مؤلف این کتاب، «ارشمیدس»: بحث از چهل و هشت شکل از اشکال هندسى و مقاله نکسیر دائرة خواجه است. در این کتاب علاوه بر متن آن از شرح «اوطوقیوس» و سایر کتابها در این زمینه مطالبى به کتاب افزوده است.
  17. تحریر کتاب المساکن: مؤلف این کتاب، «تاوذوسیوس»: بحث از دوازده شکل از اشکال هندسىو سال تحریر آن 653 قمری است.
  18. المخروطات این کتاب نیز جزو تحریریات خواجه شمرده شده و مؤلف آن«ابلونیوس» است.
  19. رساله در احوال خطوط منحنیه: مؤلف این کتاب، «ابلونیوس»: این کتاب درباره هشت شکل از اشکال هندسى بحث مى‏کند و مشتمل بر هفت مقاله است. البته بعدها معلوم شد که این کتاب هشت مقاله داشته و مقاله هشتم شامل هفت مقاله اول و بعضى زوائد است.

خواجه مى‏گوید: این کتاب ثقیل الفهم است؛ زیرا مبتنى بر مقدماتى است که نه در خود کتاب آمده و نه در کتاب اقلیدس و خواجه آنچه از مقدمات که مورد نیاز بوده و به دست آورده، در حاشیه نسخه و محل احتیاج ثبت کرده است. همچنین در آغاز کتاب راجع به مقادیر نسب متخالفه که در کتاب بسیار تکرار شده، مقدمهاى آورده است.

20.کشف القناع عن أسرار شکل القطاع: «حاج خلیفه» در «کشف الظنون»می گوید: این کتاب شکل اول از اشکال سه‏گانه «اکرمانالاوس» است که خواجه طوسى ابتدا آن را به فارسى ترجمه کرده و بعد آن را به عربى برگردانده و بر پنج مقاله مرتب نموده است که هر یک شامل چند شکل و فصل مىباشد.

این کتاب دستور مثلثات مسطحه کروى است و خواجه در این اثر نفیس خویش در رشته ریاضیات،کلیه موفقیتهاى گذشتگان خود را در علم مثلثات مفصلا بیان کرده و نظریه مناسبات رابط را توسعه داده و تئورى اشکال کامل یا چهار ضلعى را تکمیل نموده و روشهاى حل مثلثات مسطح و کروى را شرح داده است.

وى در نتیجه تحقیقات و مطالعات خود، ثابت نموده که مثلثات مسطحه، علم مستقلى است و آثار او در رشته ریاضیات براى پیشرفت علم مذکور اهمیت خاصى داشته و ترقى مثلثات مستقیمة الخطوط و کروى، بین مسلمانان با تألیف این کتاب به کمال رسیده است.

  1. تربیع الدائرة: احتمالا مؤلفاین کتاب «ارشمیدس» بوده که خواجه آن را تحریر کرده؛ زیرا در تاریخ «حکماء قفطى»،کتابى به این نام به ارشمیدس نسبت داده شده است، ولى هر جا از این کتاب نام برده شده، آن را به خواجه نسبت دادهاند و نامى از تحریر نبردهاند.
  2. رسالة فی انعطاف الشعاع و انعکاسه: موضوع این کتاب راجع به احوال نور؛ از قبیل انعطاف، انعکاس و احوال آنها بحث شده است.

23.کتاب تسطیح الکرة و المطامع: تألیف این کتاب را همه به خود خواجه نسبت دادهاند، ولى در «کشف الظنون» آن را از تألیفات «بطلمیوس» دانسته که «ثابت بن قره» آن را ترجمه و خواجه تحریر کرده است.

  1. رساله رد بر مصادره اقلیدس: «اقلیدس» در ضمن اصول موضوعهاى که اثبات آن را به صناعتى فوق آن صناعت احاله نموده، این قضیه را ذکر مىکند:«هرگاه خط مستقیمى بر دو خط مستقیم دیگر طوری واقع شودکه دو زاویه داخله آن که در یک جهت واقع است،کوچکتر از دو قائمه باشد، اگر آن دو خط را در همان جهت امتداد دهند، لابد به همدیگر تلاقى خواهند کرد». عدهاى بر او اعتراض کردهاند که چرا بر این قضیه برهان نیاورده است در حالى که جزو مصادرات بدیهى نیز ذکر نکرده است. خواجه در این رساله با ذکر تلاشهاى کسانى که براى حل این قضیه کوشیدهاند، خود راه حلى ابداع و آن را حل نهایى مسئله ذکر مىکند.
  2. جوامع الحساب بالتخت و التراب:در این کتاب در باره علم عدد نظرى و علمى و همچنین از علم حساب عملى که بر دو قسم هوایى و غیر هوایى است،بحث می کند.
  3. رساله ای در علم مثلث.
  4. رساله ای در حساب و جبر و مقابله؛ این رساله دو باب دارد:

الف: اصول قواعد حسابى. ب: استخراج مجهولات اعداد متناسبه به طریق جبر و مقابله.

  1. رساله معینیه یا المفید:موضوع این کتاب در هیئت است که به زبان فارسى است. چون براى «ابو الشمس معین الدین؛ پسر «ناصر الدین محتشم» تألیف شده، به آن معینیه گویند و چهار مقاله دارد:

الف: در مقدمات هیئت. ب: در هیئات اجرام علوى. ج: در هیئات زمین و اختلاف آن. د: در معرفت اجرام و ابعاد.

  1. شرح معینیه: این کتاب شرح رساله معینیه است و تاریخ تألیف آن سال 658 قمری است.
  2. زبدة الهیئة:این کتاببه فارسى و در علم هیئت و کشف احوال افلاک و اجرام و معرفت اوضاع و حرکات کواکب و ظاهرا تعلیمات خواجه براى بعضى علاقهمندان به هیئت است.این کتاب در حین سفرها تدریس شده و سى فصل دارد.
  3. زبدة الإدراک فی هیئة الأفلاک: رساله مختصرى به عربى است که مشتمل بر یک قاعده و دو مقاله است و خواجه در آن خلاصه مطالب کتابهاى هیئت را آورده است.
  4. مختصر در معرفت تقویم؛ مشهور به سى فصل تقویم: این رساله راجع به ابتداء تواریخ و تأسیس تقویم است و چون بر سى فصل مشتمل بوده به سى فصل مشهور شده است. تاریخ تألیف آن، سال 658 قمری است.
  5. مدخل فی علم النجوم: منظومهاى به فارسى در علم نجوم و منسوب به خواجه طوسى است.
  6. ترجمه صور الکواکب: مؤلف آن؛«ابو الحسین عبد الرحمن بن عمر بن محمد بن سهیل صوفى شیرازى» است.
  7. تذکره نصیریه:کتاب مختصرى به عربى و جامع مسائل هیئت به همراه بعضى ادله آن و مشتمل بر چهار باب است. این کتاب را خواجه در مراغه، به درخواست «عز الدین زنجانى» و در اول ذى قعده 659 قمری تألیف کرده است.
  8. شرح ثمره بطلمیوس یا ترجمه ثمره بطلمیوس: متن این کتاب نتیجه رسالههایى است که «بطلمیوس» در تأثیر کواکب در عالم ترکیب که در شناخت حوادث پیش از وقوع، مؤثر است، براى شاگردش «سورس» نوشته و مجموع آنها را به عربى؛ الکتب الأربع یا المقالات الأربع نامیدهاند.
  9. زیج ایلخانى: زیج نزد منجمان نام کتابى است که احوال و حرکات کواکب و مانند آن را که از رصد مشخص مىشود، در آن ثبت مىکنند. این کتاب چهار مقاله دارد:الف: معرفت تواریخ. ب: معرفت روش کواکب و مواضع آنها در طول و عرض و توابع آن. ج: معرفت اوقات و طالعهاى هر وقتى. د: در بقیه اعمال نجومى خواجه در مقدمه این کتاب مختصرى از تاریخ چنگیز و مغول و اولاد وى را ذکر کرده که بسیار جالب و مهم است.
  10. رسالهاى درباره قبله تبریز:این رساله در دو صفحه است که خواجه در آن با براهین هندسى سمت قبله تبریز را تعیین کرده است.
  11. رسالهاى در بیان صبح کاذب: صبح کاذب نورى مستطیلى است که در آخر شب در ناحیه مشرق ظاهر مىشود و از نزدیککناره افق تا نزدیک وسط آسمانکشیده شده و قاعده ندارد.
  12. رسالهاى در تحقیق قوس قزح: رساله مختصرى به فارسى در تحقیق قوس و قزح است.
  13. بیست باب در معرفت اسطرلاب: رساله کوچکى به فارسى در معرفت اسطرلاب و طریق عمل بدان است.
  14. رسالهاى در رمل: این رساله در رابطه با اشکال مختلفه رمل و احکام آن است که سعد و نحس اشیاء را مشخص مى‏کند.
  15. رسالهاى در احکام دوازده خانه رمل: در این رساله احکام دوازده خانه رمل نوشته شده و هر کس همین دوازده خانه را حفظ کند، دیگر احتیاجى به استاد ندارد.
  16. اختصارى از رساله رمل: بعد از این که خواجه رساله رمل را براى هلاکو نوشت، به درخواست او آن را مختصر کرد.
  17. رساله استخراج جنایا در علم رمل: چهار مسئله پیش حکما مشکل است:

الف: اطلاع بر ضمیر اشخاص.ب: جنى و آن اطلاع بر چیزى است که در دست یا کیسه براى امتحان مخفى کند و باید آن را معرفى کند. ج: اسم معلوم کردن. د: دفینه بیرون آوردن. هر کس از عهده این چهار مسئله بیرون آید، او در این علم کامل است.

  1. مقاله ارشمیدس در تکسیر دائره این مقاله داراى سه شکل از اشکال هندسى است و همه جا پس از تحریر مأخوذات آمده است.
  2. تقویم علایى: تقویمى است که خواجه به نام «علاء الدین محمد پادشاه اسماعیلى» هنگام اقامت در معجون دژ درست کرده و قاضى نور اللَّه شوشترى در«مجالس المؤمنین» با استفاده از آن نسب خلفاء عباسى را تعیین کرده است.

ب.فلسفه و کلام:

1.تجرید الاعتقاد:کتاب تجرید از بهترین کتابهاى مختصریاست که در اصول عقائد نوشته شده و بعضى گفتهاند که این مختصر، اولین کتابى است که در علم کلام بر طریقه و مذهب حقه امامیه نوشته شده و خواجه خود در مقدمه کتاب گفته است آنچه با دلیل به من ثابت شده در این کتاب نگاشتهام. بنابراین مذهب و عقیده خواجه را مىتوان از این کتاب به دست آورد. چندین شرح بر این کتاب نوشته شده است.

  1. قواعد العقائد موسوم به«رساله اعتقادیه و مقاله نصیریه»:کتاب مختصریدر اصول عقاید که در تاریخ دوشنبه 19 محرم سال 687 قمری تألیف شده است.
  2. فصول نصیریه:کتاب کوچکى در اصول عقاید که به فارسى نگارش یافته است.
  3. تلخیص المحصل یا نقد المحصل موسوم به«تلخیص فی علم الکلام»: این کتاب در سال 669 قمری تألیف شده است.
  4. رسالة الإمامة یا وجیزه نصیریه: رسالهاى درباره امامت و به درخواست «محمد الدین شهاب الاسلام على بن نامآور» نوشته شده است.
  5. شرح الإشارات؛ موسوم به«حلّ مشکلات الإشارات»: متن این کتاب از ابن سینا است که شارحان بسیارى آن را شرح کردهاند.
  6. مصارع المصارع محمد بن عبد الکریم شهرستانى: در کتاب المصارعات ایرادات بسیارى بر ابن سینا وارد کرده و در آن دعوى مصارعت با او کرده است. خواجه در این کتاب شبهات و اعتراضات شهرستانى را جواب داده است.
  7. رسالهاى در موجودات و اقسام آن: رساله مختصریبه فارسى درباره اقسام موجودات و توضیحات مربوط به خصوصیات آنها است.
  8. رسالهاى در بقاء نفس انسان، موسوم به«بقاء النفس بعد فناء الجسد»: این رساله به درخواست «مؤید الدین عرضى»یکى از همکاران خواجه در مراغه نوشته شده است.
  9. رساله ای در صدور موجودات از حضرت حق: رسالهاى به عربى که در آن خواجه از کیفیت صدور موجودات از مبدء فیاض و عقیده حکماء درباره علم خداوند به جزئیات بحث کرده است.
  10. رساله اثبات جوهر مفارق: صاحب الذریعة آن را«إثبات العقل» نامیده و اسمهاى«بیان نفس الامر» و«رساله نصیریه» نیز براى آن ذکر شده است. این رساله بحث مختصرى درباره اثبات موجودات مفارق است.
  11. شرح رسالة العلم: متن رساله از «ابو جعفر احمد بن على بن سعید بن سعادة» درباره مطلق علم است و چون بسیار مختصر بوده، شاگرد او «جمال الدین على بن سلیمان بحرانى» استاد «کمال الدین میثم» آن را به خدمت خواجه فرستاد تا آن را شرح کند و خواجه درخواست او را پذیرفت و پس از شرح، آن را براى وى باز فرستاد.
  12. رساله رد ایراد کاتبى بر دلیل حکماء در اثبات واجب: مجموعه مکاتبات خواجه و «على بن عمر کاتبى قزوینى» است.
  13. مفاوضات شیخ صدر الدین قونوى:او از عرفاء بزرگ و حکماى نامى معاصر خواجه است. سؤالهایى درباره مسئله وجود و ماهیت و زیادت وجود بر ماهیت از خواجه کرده که او پاسخ گفته است.
  14. مؤاخذات: هنگامى که خواجه در رساله مفاوضات جوابسؤالهاى قونوى را داده، قونوى بر پاسخهاى خواجه ایراداتى گرفته که مجموعه ایرادات و جوابهاى خواجه در این رساله گردآورى شده است.
  15. جواب مسئله «شمس الدین محمد کیشى»: او یک سؤال منطقى درباره قضیه موجبه معدوله و سالبه بسیطه و دو سؤال فلسفى درباره رابطه ماده و صورت در بسائط و وجود خاص جوهر مفارق از خواجه کرده و خواجه جواب داده است.
  16. رسالهاى در جواب سؤالهاى «محیى الدین عباسى»: او از معاصران و شاگردان خواجه است. سه سؤال درباره جنس بودن جوهر و قابل بودن فاعل و ماهیت حرکت از خواجه کرده او جواب داده است.
  17. مسائل هفتگانه: هفت سؤال از «عز الدین ابو الرضا سعد بن کمونه» درباره مبدء اول و امتناع عروض اختلاف در حرکات افلاک و تشخص اشیاء و تأثیر جسم و ادراک نفس و حدوث نفس نموده و خواجه به آنها جواب داده است.
  18. جواب سؤالهایى از روم:«شرف الدین محمد بن محمود رازى» بیست و سه سؤال از مسائل علوم الهى و طبیعى و ریاضى از روم آورد و خواجه به آنها پاسخ داد.
  19. جواب سؤالهاى «ابو الفضائل سید رکن الدین استرآبادى»: او از شاگردان خواجه است و بیست سؤال منطقى و فلسفى از استاد خود کرده است و خواجه به آنها جواب داده است.
  20. رسالهاى در نفوس ارضیه و قواى آنها: رساله کوچکى درباره نفس نباتى و نفس حیوانى و نفس ناطقه و قواى آنها است.
  21. رسالهاى در اتحاد مقول علیه و مقول: در این رساله درباره مقول و مقول علیه و اتحاد آنها بحث شده است.
  22. مقالهاى درباره«آیا معناى ادراک، تعقل است یا غیر آن؟»: رساله کوچکى درباره حقیقت ادراک و آنچه از معناى آن فهمیده مى‏شود.
  23. جواب «عز الدولة سعد بن منصور بن کمونه کاتبى قزوینى».
  24. جواب سؤالى در خیر بودن وجود: شخصى از خواجه سؤال کرد که حکماء مىگویند وجود، خیر و عدم شر است. پس چرا مردم گاهى آرزوى مرگ مى‏کنند؟ خواجه جواب این شبهه را مىدهد و کلام حکماء را صحیح مىشمارد.
  25. العلل و المعلولات: خواجه در این رساله راجع به علت و معلول به روش ریاضى بحث کرده است.
  26. رسالهاى در بحث از علل و معلولات مترتبه: این رساله درباره محال بودن سلسله علتها و معلولهاى غیر متناهى بحث مىکند.
  27. فوائد ثمانیه در حکمت: این رساله هشت فائده دارد که از مسائل مختلفى در آنها بحث شده و هر یک به صورت مقاله جداگانهاى است که بعضى مستقلا نیز چاپ شدهاند. این هشت فائده عبارتند از:

«زمان و مکان»؛«علل و معلولات مترتبه»؛«معناى عصمت»؛«معانى طبیعت»؛«وحدت مبدء اول»؛«افعال بندگان»؛«واجب بودن مبدء اول»؛«اثبات عقل مجرد».

  1. جواهر نامه: رساله‏اى به فارسى که خواجه براى «هلاکوخان» نوشته و مشتمل بر چهار مقاله است:«معدنیات»؛ «سنگها»؛«فلزات»؛ «عطریات».
  2. المقالات یا مقالات ششگانه.
  3. رسالة ربط الحادث بالقدیم: رساله مختصرى درباره ربط موجودات حادث با خداوند است.
  4. رسالة إثبات وحدة اللَّه: رساله مختصرى که در آن خواجه واحد حقیقى را که مبدأ اول تمام موجودات است، اثبات مىکند.
  5. رسالة جبر و اختیار: این رساله به نامهاى«جبر و قدر» و«قضا و قدر» نیز خوانده شده است.
  6. رساله اثبات عقل فعال:«ابن شاکر» و «صفدى» هر دو رسالهاى به این نام به خواجه نسبت مىدهند.
  7. رساله جبر و اختیار: رساله مختصرى در این موضوع که به عربى نوشته شده و غیر از تعریبى است که شیخ «رکن الدین جرجانى» براى رساله جبر و اختیار فارسى خواجه نوشته است.

37- رساله أقسام الحکمة: رسالهاى به عربى در بیان اقسام حکمت که به طریق ایجاز نوشته شده که با اقسام منطق، اقسام حکمت را چهل و چهار قسم و بدون آن سى و پنج قسم مىداند.

  1. رساله اعتقادیه: رساله مختصرى درباره حداقل چیزى که یک مسلمان شیعى باید به آن اعتقاد داشته باشد و براى عموم مردم اعتقاد به آن کافى است. این کتاب در الذریعة به نامهاى«اعتقادات» و«أقلّ ما یجب الاعتقاد به» و در بعضى نسخهها به نام«العقیدة المفیدة» نام‏گذارى شده است.احتمالا این رساله؛ همان رساله «جیزه» است که «شیخ سلیمان ماحوزى»نقل مىکند.

39- رساله ضرورت مرگ: موضوع رساله در این است که انسان ناگزیر از مرگ است و در جواب سؤال «ابو منصور کازرونى» نوشته شده است.

  1. رسالهاى در جواب «نجم الدین دبیران»: او از خواجه درباره قول حکماء در مورد طعوم و مزههاى مختلف سؤال کرده و خواجه در این رساله به او جواب داده است.

ج.اخلاق و عرفان:

  1. اخلاق ناصرى: این کتاب ترجمه کتاب«الطهارةفی الاخلاق»، نوشته «ابو على بن محمد مسکویه» از عربى به فارسى است.البته خواجه مباحث سیاست مدن و تدبیر منزل را نیز بر آن افزوده و به دلیل آنکهآن را به خواهش «ناصر الدین عبد الرحیم بن ابى منصور محتشم» حاکم قهستان تألیف کرده آن را به این نام نامیده است.

2.أوصاف الأشراف: رساله مختصرى در سیر و سلوک به فارسى استکه خواجه آن را به خواهش «خواجه شمس الدین محمد وزیر» نوشته است.

  1. آغاز و انجام: این رساله به«مبدأ و معاد» و«تذکرة» نیز نام‏گذارى شده است.
  2. رساله آداب المتعلمین: رساله‏اى درباره آداب تعلیم طلاب و محصلان و مراتب اخلاقى آنها است.
  3. نصیحت نامه: پس از مرگ هلاکوخان پادشاه مغول، پسر او، اباقاخان از قبول سلطنت امتناع نمود. خواجه بر طبق درخواست بزرگان دولت، رسالهاى در ترغیب و تحریص به سلطنت نوشت و اباقاخان بر اثر نصیحت خواجه، پادشاهى را قبول کرد و بر تخت سلطنت جلوس نمود.
  4. ترجمه اخلاق ناصر الدین محتشم:«ناصر الدین محتشم» از حاکمان اسماعیلى در قهستان کتابى در مکارم اخلاق مشتمل بر آیات قرآنى و اخبار نبوى و علوى و بعضى از ائمه دین و کلماتى از داعیان اسماعیلى و سخنان حکما و دانشمندان جمعآورى کرده و به واسطه تراکم اشتغال، فرصت تکمیل آن را نیافته؛ از این رو از خواجه خواسته است تا آن را تکمیل کند و خواجه بعد از تکمیل آن را به فارسى ترجمه کرده است.

ر. علم منطق:

  1. شرح اشارات: جلد اول این کتاب به منطق اختصاص دارد و خواجه در آن تنها به شرح افکار ابن سینا پرداخته است و در ماه صفر از سال 644 قمری از نوشتن آن فارغ شده است.
  2. أساس الاقتباس:یکى از مهم‏ترین کتابهاى منطق، پس از منطق شفا و مشتمل بر نه مقاله است که هر مقاله به یک فن از منطق اختصاص دارد.

مقاله اول: در مدخل منطق یا ایساغوجى.

مقاله دوم: در مقولات عشر یا قاطیغوریاس.

مقاله سوم: در اقوال جازمه یا باریرمیناس.

مقاله چهارم: در علم قیاس یا آنالوظیقاى اول.

مقاله پنجم: در برهان یا آنالوطیقاى دوم.

مقاله ششم: در جدل یا طوبیقا.

مقاله هفتم: در مغالطه یا سوفسطیقا.

مقاله هشتم: در خطابه یا ریطوریقا.

مقاله نهم: در شعر یا بیطوریقا، خواجه این کتاب را در سال 642 قمری تألیف کرده است.

  1. تجرید منطق: متن مختصری در منطق،که به عربى نوشته شده است و خواجه در اواسط شعبان سال 656 قمری از آن فراغت یافته است. این کتاب چندین شرح دارد که مهم‏ترین آنها الجوهر النضید نوشته علامه حلى است.
  2. تعدیل المعیار فی نقد تنزیل الأفکار: نقد کتاب «تنزیل الأفکار»نوشته «أثیر الدین ابهرى» است و در سال 656 قمری نوشته شده است.
  3. رسالهاى در جواب نجم الدین دبیران:این رساله جواب سؤالى است که «کاتبى قزوینى» درباره این که «نقیض عام اخص از نقیض خاص است»، از خواجه نموده است.
  4. مقولات عشر: اصل این کتاب از «ارسطو» است که «حنین بن اسحاق» آن را به عربى ترجمه کرده است.

تذکر: در ضمن مجموعههاى فلسفى یا آنهایى که جُنگ گونه هستند، مطالب منطقى نیز از خواجه به دست آمده است؛ به عنوان مثال مى‏توان «رسالات» در جواب «اسئله سید رکن الدین» و «شمس الدین محمد کیشى» را نام برد.

ز . علم طب

  1. الحواشی على کلیات قانون:کتاب قانون از مهم‏ترین و مشهورترین کتابها در طب، نوشته ابن سینا است.
  2. رسالهاى در جواب نجم الدین دبیران کاتبى قزوینى:«قزوینی»از خواجه درباره این کلام شیخ (ابن سینا)؛ «إنّ الحرارة تفعل فی الرطب سواد أو فی ضده بیاضا و البرودة تفعل فی الرطب بیاض و فی ضده سوادا» سؤال کرده و خواجه در رساله کوچکى به او جواب داده است.
  3. جواب خواجه در رفع تناقض سخن حنین و ابن سینا در رنگ بول.
  4. جواب خواجه به یکى از حکما درباره تنفس.
  5. جواب خواجه به پرسش یکى از دانشمندان درباره مزاج اعضاء ابن سینا.
  6. ضوابط الطب: رساله کوچکى در بعضى از ضوابط پزشکى است.

د. تاریخ:

  1. ذیل جهان‏گشا: تاریخ مختصری به فارسى درباره واقعه فتح بغداد به دست هلاکو است.
  2. رسالهاى در رسم و آیین پادشاهان قدیم: رساله‏اى به فارسى درباره وصول مالیات و خراج و مصارف آنهااست.
  3. خلافت نامه.‏

هـ. شعر:

معیار الأشعار یا رساله‏اى در علم عروض.

و. علم فقه:

  1. جواهر الفرائض یا الفرائض النصیریة على مذهب أهل البیت (علیهم السلام).[123]

شاگردان خواجه نصیر الدین طوسی

خواجه طوسی در رشته‌های مختلف، شاگردان زیادی تربیت کرده است.علما و محققان بسیاری برای کسب علم و معرفت و فهم مطالب علمی در محضر او فروتنانه مینشستند. بزرگان و اعاظم علمیبرای کسب مسائل فقهی و اصولی در حضورش زانوی ادب می زدند.به همین جهت، در این مقال مختصر به اسامی برخی از مهم ترین شاگردان ایشان اشاره می شود:

  1. علامه حلى:«علامه حلّى»یكى از فقهاى نامدار شیعه و اولین كسى است كه به آیت اللّه ملقب گردیده است. علامه حكمت را در محضر «خواجه نصیر الدین طوسى»فرا گرفت.او به مجلس سلطان محمد خدابنده راه یافت و با غلبه بر علماى اهل سنت، شاه را شیعه نمود.
  2. قطب الدین شیرازى: او تألیفات فلسفى خواجه و هم‏چنین علم هیئت و علوم ریاضى را نزد او خواند و مشكلات قانون را به یارى افكار حكیمانه او بگشود و در آن علوم سرآمد اقران گردید و خواجه او را«قطب فلک الوجود» نامید.
  3. كمال الدین ابو محمدرضا بن فخر الدین محمد بن رضى الدین محمد حسینى افطسى آبى.
  4. سید ركن الدین ابو الفضائل.
  5. كمال الدین بغدادى معروف به ابن الفوطى:او در سال 660 قمری از زندان مغول آزاد و به خدمت خواجه رسید و از او كسب علم و حكمت و علوم اوائل[124] نمود.
  6. محیى الدین عباسى.
  7. عماد الدین معروف به ابن الخوام.
  8. مجد الدین مراغى.[125]

میراث خواجه نصیر الدین طوسی

مهم ترین میراث خواجه نصیر الدین طوسی، آثار بسیار گرانمایه و پر مایه علمی او در رشته‌های مختلف علمی است که هر کدام در جای خود اگر بی نظیر نباشد، به طور قطع ویقین، کم نظیر است.البته نام آنها در جای خود ذکر شده است. از میرا ث های ارزشمند مرحوم محقق طوسی؛ رصدخانه مراغه یکی از یادگارهای علمی و فلكی فیلسوف، ریاضیدان و منجم بزرگ است. این رصدخانه زمانی از مشهورترین رصدخانه های اسلامی بوده که آوازه آن تمام جهان آن روز را فرا گرفته و تاكنون با این همه تطورات و تغییراتی كه در جهان پدید آمده هنوز هم نام آن رصدخانه و بانی آن بر سر زبانها است. البته این رصد خانه دارای ابزار آلات پیشرفته و متعددی بوده که توسط اروپائیان به تاراج رفته و اکنون در موزه های اروپا نگهداری می شود.[126]

لیست اقدامات تاریخی خواجه نصیرالدین طوسی

در یک‌ جمعبندی کلی‌ میتوان اقدامات تاریخی ‏محقق طوسی را در چند مورد ذیل خلاصه کرد:

  1. تبدیل‌ مبارزات‌ مخفی‌ و منفی‌ تشیّع‌به‌ مبارزات‌ علنی‌.
  2. زمینه سازی و تسهیل گسترش تشیع.
  3. احیای‌ اوقاف‌ مملکت‌.
  4. ایجاد عصری‌ نو در علم‌ نجوم‌ و ریاضیات.
  5. پایهگذاری‌ سبکی‌ نو در معماری‌ و انواع‌ هنرها.
  6. بر عهده گرفتن‌ صیانت از فرهنگ‌ گذشته‌ با گردآوری‌ کتب‌ و سروسامان‌ بخشیدن‌ به‌ وضعیت‌ روشنفکران‌ عصر.[127]

موافقان ومخالفان خواجه نصیر الدین طوسی

بانگاهی به زندگی پیامبران و امامان (علیهم السلام) در می یابیم که با وجود اینکه ایشان انسان های کاملی بوده اند، اما در عین حال دارای دوستان و دشمنان فراوانی نیز می باشند. این یک امر طبیعی است که هر شخصی در هر جایگاهی، دارای دوستان و دشمنان خاص خود باشد. مرحوم خواجه نصیر الدین طوسینیز از این قاعده استثنا نشده، موافقان و مخالفانی در میان اهل سنت و شیعه دارد.

تا آنجا که مورد کاوش قرار گرفته، محقق طوسی در میان علما و بزرگان شیعه اثنی عشری مخالف ندارد. به جرأت می توان گفت: علما و دانشمندان شیعه امامی نه تنها مخالف جناب خواجه نیستند، بلکه علاوه بر موافقت با ایشان، در مقابل عظمت علمی و اعتقادی او به شدت احترام نموده و وی را بسیار بزرگ می دارند. یکی از نکات قابل توجه در این زمینه، تکریم و موافقت علما و دانشمندان اهل سنت و بالاتر از آن اندیشمندان غیر مسلمان نسبت به خواجه طوسی است که باید در بخش دیدگاه اندیشمندان، این مطلب مورد بحث قرار گیرد.

خواجه نصیر الدین طوسی از دیدگاه اندیشمندان

بزرگان علم و دانشمندان فرهیخته، وقتی سخن از شخصیت شگرف خواجه نصیر الدین طوسی ‏به میان می آورند، سخن از مردی می گویند که در مورد او گفته شده: اگر بخواهیم خواجه نصیر الدین طوسی را با دیگر دانشمندان پر آوازۀ جهان اسلام مقایسه کنیم، فقط باید سراغ شیخ الرئیس ابوعلی سینا برویم. دلیل آن هم این است که میانگین و معدل عظمت علمی خواجه طوسی از دیگر دانشمندان تاریخ ایران و اسلام بالاتر است و تنها کسی که می تواند با خواجه نصیر قابل مقایسه باشد، ابن سینا است. گرچه برخی از محققان تاریخ علم، ابوعلی سینا را مرد اول و خواجه نصیر را مرد دوم تاریخ علم معرفی کرده اند، ولی اگر سیاستمداری خواجه نصیرالدین و تبحر فوق العاده او در علم سیاست و رفتار سیاسی و بالاتر از آن ارادت و محبت بالای وی نسبت به اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) را در نظر بگیریم و این امتیاز را نیز بر سایر امتیازهایش اضافه کنیم، نتیجه تغییر خواهد کرد و خواجه نصیرالدین، مرد اول و ابوعلی سینا، مرد دوم تاریخ علم محسوب شود. سیاستمداری او به علم و فرهنگ و تمدن کمک بسیار کرد. آرام و رام کردن فرمانروایان مغول، جلوگیری از ادامه غارت و تخریب و کشتار بلکه به تعبیر بسیاری از مورخان، نجات شیعه و علم و تمدن و فرهنگ از نابودی حتمی بر اثر تدبیر سیاسی خواجه نصیر الدین طوسی بود.

خواجه نصیر الدین طوسی از دیدگاه اندیشمندان شیعه

‌قبل از ورود به اصل مطلب، گفتنی است: خواجه طوسی نه تنها از نظر اعتقاد، شیعی‌بسیار پاک و معتقدیبوده، بلکه‌ در عمل‌ هم‌ به‌ روح‌ تشیع‌ پای‌بند بوده و در ضمن‌ اشعاری‌ که‌ از او نقل‌ شده، عقیده خود را بیان کرده که برخی از آن اشعار‌ چنین است:

«اگر کسی‌ تمام‌ صالحات‌ را انجام‌ دهد و همه‌ پیامبران‌ مرسل‌ (علیهم السلام) و اولیأ را دوست‌ بدارد، همواره‌ بدون‌ ملامت‌ روزه‌ بگیرد و شبها را به‌ قصد عبادت‌ نخوابد و به‌ هیچکس‌ آسیبی‌ نرساند و تمام‌ یتیمان‌ را لباس‌ دیبا بپوشاند و آنان‌ را نان‌ و عسل‌ بدهد و در میان‌ مردم‌ به‌ نیکی‌ به‌ سر برد و از گناه‌ و لغزش‌ برکنار بماند، روز حشر به‌ هیچ‌ روی‌ سودی‌ نبرد، اگر دوستدار امیر المؤمنین علی‌(علیه السلام) نباشد».[128]

اما نظر برخی از علما و اندیشمندان شیعه نسبت به مرحوم خواجه‌نصیر به این شرح است:

  1. علامه حسن زاده آملی می‌گوید: «بنده حدود سی سال پیش صحبتی با یک ریاضیدان داشتم.در این میان کلام به شکل هندسی قَطّاعکشیده شد.من از او، به خاطر غرضی الهی که در نظرم داشتم، سؤال کردم: عزیز من! از این شکل؛(قَطّاع) چند حکم هندسی میتوان استفاده کرد؟

گفت: شاید هفت تا ده تا حکم.

گفتم: بیست تا چطور؟

گفت: شاید، ممکن است.

گفتم: دویست تا چطور؟ به من نگاه میکرد که آیا دویست حکم هندسی میتوان از آن استنباط کرد و توقّف کرد؟!.

گفتم: دویست هزار تا چطور؟ خیال میکرد که من سر مطایبه و شوخی دارم و به مجاز حرف میزنم.بعد به او گفتم: آقا! این خواجه نصیرالدّین طوسی کتابی دارد به نام «کشف القِناع عن اسرار شّکل القَطّاع». وی از این شکل، چهارصد و نود و هفت هزار و ششصد و شصت و چهار حکم هندسی استنباط کرده؛ یعنی قریب نیم میلیون شکل هندسی قَطّاع.

بعد به او گفتم: این خواجه نصیر طوسیرا که راجع به یک شکل هندسی،یک کتاب نوشته و قریب پانصد هزار حکم از آن استنباط کرده، شما آن کتاب و خود خواجه را می‌شناسی؟گفت: نخیر.

بعد راجع به شخصیت خواجه صحبت کردیم و به او گفتم: همین خواجه نصیر وقتی که در بغداد حالش دگرگون شد و دید دارد از ایندنیا به جوار الهی ارتحال می‌کند، وصیّت کرد: مرا از کنار امام هفتم، باب الحوائج الی الله (علیه السلام)، از این معقل و پناهگاه بیرون نبرید و در عتبه به خاک بسپارید و روی قبر در پیشگاه امام هفتم؛ مثلاً نوشته نشود، آیت الله، علاّمه و … . این امام است، حجت الله است، قرآن ناطق و امام ملک و ملکوت است. روی قبر من بنویسید: «وَ کَلبُهُم بَاسِطٌ ذِرَاعَیهِ بِالوَصِید»؛«و سگ آنها دستهاى خود را بر دهانه غار گشوده بود».[129]

مرحوم محقق طوسی؛ صاحب این همه کتاب در حکمت، فلسفه، عرفان، ریاضیات، فقه و اصول، علوم غریبه، معماری و مهندسی و بنا کننده رصدخانه مراغه و صاحب زیج ایلخانی و بالاخره استاد بشر و استاد کلّ فی الکل، در پیشگاه امام هفتم (علیه السلام) وصیّت می‌کند که روی قبرش این آیه را بنویسند».[130]

ایشان در جای دیگری می گوید: «خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ انسانی‌ قرآنی‌ است كه‌ قلم‌ و قدم‌ و سیاست‌ عملی‌ او تماما برای‌رضای‌ خدا بوده‌ است».[131]

  1. امام خمینیدر مورد خواجه می گوید: «شما مى‏دانید خواجه‏ نصیرکه در آن دستگاهها؛(دستگاه حکومتی هلاگو خان)وارد ‏شد، نرفت وزارت کند؛ بلکه ‌رفت آنها؛(سلاطین) را آدم کند. او نرفت که تحت نفوذ آنها باشد،بلکه مى‌خواست تا هر اندازه‏‌اى که بتواندآنها را مهار کند».[132]
  2. قاضی‌ نورالله شوشتری‌: «سلطان الحکما و المتکلمین الحکیم النحریر نصیر الملة و الدین محمد بن محمد الطوسی؛ فیلسوفی‌ كه‌ روان‌ افلاطون‌ و ارسطو، به‌ وجود او مفاخرت‌ و مباهات‌ جوید و زبان‌ حالبوعلی‌ سینا، شُكر مساعی‌ جمیله‌ او گوید. عقل‌ فعال‌ در اشراق‌، طفل‌ راه‌ او است‌ و مشكلات‌ اربابكمال‌ موقوف‌ به‌ یک‌ نگاه‌ او».[133]

۴. علامه‌ طباطبائی‌ معتقد است‌ كه‌ قرن‌ هفتم‌ اوج‌ شكوفایی‌ و گسترش‌ و اقتدار عرفان‌ و تصوفاست؛ لذا در این‌ باره‌ می‌گوید: «رابطه‌ بین‌ عقل‌ وشرع‌ از بیانات‌ دو فیلسوف‌ بزرگ‌؛ ابونصرفارابی‌ و ابن‌ سینا است‌ كه‌ جامع‌ فلسفه‌یونان‌ بودهاند. پس‌ از آنهاشیخ‌ شهاب‌ الدین‌ سهروردی‌ میان‌ ذوق‌ و برهان‌ را جمع‌ كرد و فلسفه‌ اشراق‌ را تجدید نمود. پس‌ از آن‌ در قرن‌ هفتم‌ خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ به‌ توفیق‌ میان‌ عقل‌ و شرع‌ پرداخت‌ و درحقیقت‌ وارث‌ آن‌ سه بزرگوار گردید».

۵. مجتبی‌ مینوی‌ در مقدمه‌ كتاب‌ اخلاق‌ ناصری‌ چنین‌ می‌گوید: «شهرت‌ خواجه‌ نصیر در اقطار عالم‌ پیچیده‌ است‌. بهخصوص‌ به‌ واسطه‌ تألیفاتی‌ در ریاضیات‌و هیأت‌ داشته‌ مورد احترام‌ علمای‌ مغرب‌ زمین‌ است.‌ «اگوست‌ كنت» در تقویمی‌ كه‌ از پیشروانفلسفه‌ تحقیقی‌ ترتیب‌ داده،‌ اسم‌ خواجه‌ را بر یكی‌ از روزها و ابن‌ سینا را بر یكی‌ دیگر از روزها گذاشته‌ و ازاهل‌ قلم‌ ایران‌ همین‌ دو نفر در آن‌ تقویم‌ مذكور هستند».

۶. علامه‌ محمد تقی‌ جعفری: «دانشگاهی‌ ذاتا حوزوی‌ و حوزوی‌ ذاتا دانشگاهی‌است.همانطوركه‌ در طول‌ تاریخ‌ سراغداریم‌، خواجه‌ نصیرالدین‌ تجسمی‌ از این‌ دو نهاد بزرگ‌ جامعه‌ بشری‌ است»‌.

  1. علامه حلی در باره استاد خود می گوید: «اين‌ شيخ (خواجه‌ نصير)، با فضيلت ترين‌ مردمان‌ زمان‌ خود در اخلاق‌ است‌ كه‌ ما تا كنونديدهايم»‌.[134]
  2. شیخ عباس قمی؛ (محدث قمى)، صاحب مفاتیح الجنان، در مـورد خواجه نصیر مى نویسد: «محمد بن محمد بن الحسن الطوسی؛ نصیر الملة و الدین، سلطان الحکماء و المتکلمین، فخر الشیعه و حجة الفرقه الناجیه، استاذ البشر و العقل الحادى عشر».[135]
  3. دکتر دینانی- فیلسوف معاصر- درباره شخصیت خواجه نصیر چنین می­ گوید: «خواجه نصیرالدین طوسی از جمله شخصیتهای بسیار برجسته و بزرگی است که در تاریخ علوم و فرهنگ اسلامی به اندازه لازم مورد توجه قرار نگرفته است. بسیاری از محققان از نقش عمده و اساسی این اندیشمند بزرگ در گسترش علوم و معارف اسلامی یا غافل مانده یا تغافل کردهاند. خواجه طوسی از جمله اندیشمندانی است که در انواع مختلف علوم زمان خود مهارت داشته و دربارۀ مسائل بسیاری از این علوم کتاب نوشته است. او علاوه بر احاطه و تسلطی که به فلسفه و منطق و کلام داشت، در علوم ریاضی، نجوم و هیأت نیز صاحبنظر بود. ساختن رصدخانۀ مراغه که از مشهورترین رصدخانه ­های جهان در آن زمان شناخته می شود، از جمله کارهای خواجه در زمینۀ این گونه از علوم محسوب می­ شود. خواجه طوسی در وادی اخلاق و عرفان سالک بود و از علم اجتماع و سیاست به خوبی آگاهی داشت».[136]

او در یک مصاحبه تلویزیونی اظهار داشت: «من که خود مرید ملاصدرا هستم، بدون تعارف باید بگویم: ملاصدرا با همه عظمتش حسنه ای از حسنات خواجه نصیرالدین طوسی است. اگر خواجه نصیر نبود ملاصدرا و میردامادی پیدا نمی شد. نام خواجه نصیر امروز در فضا است. کدام غربی و منجمی می تواند نام او را نادیده بگیرد که اولین کسی بوده که در ۸۰۰ سال پیشرصدخانه ساخته است؟.[137]

  1. علماى شیعه همگى او را از زعماى شیعه اثنى عشریه دانسته و به تعبیرات مختلف؛مانند حجة الفرقة الناجیة، من انتهت الیه ریاسة الإمامیة، شیخ الثقات والأجلاّء، مؤسس اساس دین،ستوده اند.[138]

خواجه نصیر الدین طوسی از دیدگاه اندیشمندان اهل سنت

خواجه نصیر الدین طوسی نه تنها در میان اندیشمندان شیعه از جایگاهی والا برخوردار است، که دانشمندان اهل تسنن نیز زبان به تمجید این فرزانه سپیدسیرت گشوده اند. بزرگان اهل سنت، خواجه را مردی فاضل، پاسدار علم، فروتن، خوش گفتار، خوش برخورد، سیاست مدار، دارای جایگاهی والا و صاحب نظر در مسایل اسلامی دانسته و بر مقام بس رفیع این فرزانه سر تعظیم فرود آورده اند. نظر برخی از این اندیشمندان در ذیل ذکر می شود:

  1. علامه ابن فَوَطی حنبلی بغدادی؛ مورخ اهل ‏سنت می گوید: «خواجه مردی فاضل و کریم الاخلاق و نیکو سیرت و فروتن بود و هیچ گاه از درخواست کسی دلتنگ نمی شد و حاجتمندی را رد نمی کرد و برخورد او با همه خوش بود».[139]
  2. ابن شاکر، از مورخان اهل سنت، نیز اخلاق خواجه را چنین توصیف می کند: «خواجه بسیار نیکو صورت، خوش رو، کریم، سخى، بردبار، خوش معاشرت، زیرک و با فراست بود و یکى از سیاستمداران روزگار به شمار مى رفت».[140]

۳. حاجی‌ خلیفه‌ از دانشمندان‌ اهل‌ تسنن‌ در كتاب‌ مشهور خود؛‌ «كشف‌ الظنون»‌ در طبقات‌ دانشمندان‌ می گوید: «بعضی‌ از دانشمندان‌ مصرف‌ كننده‌ هستند، از این‌ و آن‌ می گیرند و آن را دستمایه‌ كارشان قرار می دهند، اما یک دسته‌ خودشان‌ منبع‌ هستند؛ مانند «نصیر الدین طوسی»‌ كه‌ همه‌ به‌ او نیازمند هستند».[141]

دیدگاه برحی از دانشمندان سلفی در مورد خواجه نصیر الدین

خواجه نصیر الدین طوسی علیرغم اینکه در میان بسیاری از دانشمندان اهل سنت از جایگاهی والا برخوردار و بزرگان فرق مختلف اهل سنت، او را شخصیتی بس عظیم الشأن می دانند، اما برخی از علمای سلفی تندرو اهل سنت دیدگاههای بسیار تند، بد و به دور از نزاکتی نسبت به این عالم بزرگوار شیعه دارند، البته این گونه افراد،تنها به مرحوم خواجه نتاخته، بلکه به بسیاری از علمای شیعه چنین گستاخیهایی را ابراز می داشتند.در این مقال مختصر به دو نفر از این دسته عالمان بی منطق اشاره می شود:

  1. ابن تیمیه:[142]

ابن تیمیه جزء اولین کسانی است که به مقام شامخ جناب خواجه نصیر؛ این عالم بزرگوار توهین های بسیاری نموده و وی را عامل پیروزی مغولان بر حکومت فاسد عباسی دانسته و عبارات زشتی را به ایشان نسبت داده که تنها لایق خود ابن تیمیه است. عبارات دروغ ابن تیمیه در مورد محقق طوسی که در هیچ یک از کتب تاریخی قبل از وی وجود ندارد و جزء اولین اختراعات و جعلیات تاریخی است چنین است: «این مرد که نزد همگان؛ «خواص و عوام» آوازه دارد، وزیر ملحدان باطنی؛ یعنی اسماعیلیان الموت[143] بود. هنگامی که هلاکوی ترک (مغول) و مشرک آمد، طوسی وی را واداشت تا خلیفه و دانشمندان مذهبی را بکشد و هنرمندان و افزار مندان؛ (صنعتگران) را که برای وی سود اینجهانی را در بر داشتند، مورد پشتیبانی قرار دهد. طوسی امور دارایی های وقفی را که از آنِ مسلمانان بود، در دست گرفت و مبالغی گزاف از درآمد اوقاف را در اختیار دانشمندان مشرک و رهبران آنان که به جادوگری و مانند آن سرگرم بودند، گذاشت. هنگامی که وی رصدخانه مراغه را که برپایه باورهای صابئین مشرک استوار بود بنیان نهاد، کسانی که شایستگی بیشتری داشتند از آن رصدخانه بهره چندان نمی بردند، در حالی که کسانی دیگر؛ مانند صابئین مشرک، منکران صفت خداوند (معطله) و دیگر مشرکان از آن بسیار بهره مند می شدند. … طوسی و پیروان وی بدین گونه شناخته شده اند که درباره وظایف اسلامی خود و آنچه ممنوع اعلام شده بی اعتنا بوده اند. آنان وظایف شرعی خود؛ مانند نماز را به جای نمی آورند، بدانچه از سوی خدا نهی شده؛ مانند نوشیدنی های مستی آور، زنا و دیگر تبهکاری ها اهمیتی نمی دادند. شنیده شده که آنان حتی در ماه رمضان به نماز توجه نداشتند و مرتکب زنا می شدند.[144]

ابن تیمیه که به شدّت از نابودی حکومت فاسد عباسی ناراحت بوده، درباره نقش خواجه نصیرالدین طوسی در سقوط بغداد در مجموع الرسائل می‌نویسد: «تاتاران بر کشورهای اسلامی یورش نبردند و خلیفه بغداد و دیگر فرمانروایان اسلامی را نکشتند، جز با کمک و پشتیبانی ملحدان (اسماعیلی) و کارگردان این [رویدادها] همانا وزیر آنان؛ نصیرالدین طوسی در اَلَموت بود. او بود که دستور کشتن خلیفه و از میان بردن حکومت وی را صادر کرد.[145]

ابن تیمیه با بی شرمی تمام، هرآنچه را که لایق خود بود، در مورد این عالم بزرگ نوشته و در کتاب دیگرش به دروغ می‌نویسد: «او آدم بی مبالاتی در دین بود، شعائر اسلامی را مراعات نمی کرد، مرتکب فواحش می شد، نماز نمی خواند، در ماه رمضان شراب و مسکرات می نوشید و زنا می کرد».[146]

  1. محمد بن ابی بکر؛ مشهور به ابن قیم الجوزیه:

یکی از شاگردان اصلی ابن تیمیه به نام محمد بن ابی بکر؛ مشهور به ابن قیم الجوزیه، در کتاب «اغاثه اللهفان» راه پر از فریب استادش را پیموده و می نویسد: «هنگامی که فرصت به سراغ ملحدان و حامی شرک و کفر؛ نصیرالدین آمد، وی از پیروان پیامبر [اسلام] (صلّی الله علیه و آله) و مؤمنانِ به کیش او، انتقام گرفت. آری او مسلمانان را از دم شمشیر گذراند … و خلیفه را کشت».[147]

ابن قیم، خواجه را با الفاظ رکیکی به باد اتهام و دشنام گرفته درباره وی می گوید: «او منکر معاد و تعلیم دهنده سحر بود و بت ها را عبادت می کرد».[148]

باعث شگفتی است در حالی که هیچ یک از علما و مورخان هم دوره خواجه و بعد از ایشان، تا زمان ابن تیمیه، به نقش خواجه در سقوط عباسیان اشاره ای نکرده اند، چگونه ابن تیمیه و شاگردان و کسانی که از او تبعیت می کنند، اینچنین با گستاخی به خواجه حمله برده و چنین الفاظ رکیکی را به وی نسبت داده اند؟![149]

جالب اینجا است که عده زیادی از نویسندگان کتاب های تاریخی اهل سنت که وقایع آن زمان را بررسی کرده اند، خواجه نصیرالدین طوسی را در وقایع فتح بغداد بی تأثیر می دانند. برای نمونه به برخی از این افراد اشاره می شود:

  1. علامه ابن فَوَطی حنبلی بغدادی:

ابن فوطی؛ مورخ اهل ‏سنت که «ذهبی» درباره اش می گوید: «العالم البار متفنّن المحدث، المفید، مورخ الآفاق، مفخر اهل العراق»، در ماجرای سقوط بغداد چهارده سال داشت و اسیر شد. وی در کتاب خود واقعه فتح بغداد را ‏نوشته و به هیچ روی از خواجه نصیر در آن برهه یاد نمی کند.

  1. ابن طقطقی:

ابن طقطقی که حوادث بغداد را با یک واسطه نقل می کند، تنها یک بار نام خواجه را به دلیل واسطه بودن خواجه در ملاقات «ابن ‏علقمی» به میان می آورد و از خواجه و ترغیب او برای حمله مغول سخن نمی گوید.

  1. ابی الفداء:

ابی الفداء در کتاب خود به تفصیل شیوه حمله «هلاکو» را به بغداد باز می گوید، اما از خواجه نصیرالدین طوسی یاد نمی کند.

  1. ذهبی:

ذهبی که از شاگردان «ابن تیمیه» بوده و «منهاج ‏السنه» را با نام «منهاج الاعتدال» تلخیص کرده، با استادش در این باره موافق نبوده و در کتاب خود پس از ذکر حوادث بغداد، از خواجه سخن نمی گوید.

  1. صلاح الدین صفدی:

صلاح الدین صفدی که نزدیک به چهل سال پس از واقعه بغداد به دنیا آمده پس از ذکر واقعه بغداد، از خواجه نام نمی برد.

  1. جلال الدین سیوطی:

جلال الدین سیوطی در کتاب خود در گزارش واقعه بغداد از خواجه یاد نمی کند.

  1. ابن ‏خلدون:

ابن ‏خلدون درباره خواجه می گوید: «او برای مسلمانان دارای منفعت بود».[150]

  1. محمد بن‌علی بن‌طباطبا:

محمد بن‌علی بن‌طباطبا» در کتاب خود (که در سال 701 قمری؛ یعنی 45 سال پس از فتح بغداد نوشته)، می گوید:

«حق مطلب این است که هر دولتی در هر زمان با پیدایش علل داخلی و خارجی از میان می رود. سقوط خلافت خاندان بنی عباس نیز تابع همین اصل کلی است. علل خارجی سقوط خلافت عباسی این بود که مغولان قوت گرفتند و به کشورگشایی پرداختند؛ ازاین رو در پی فتح بغداد بودند. علت داخلی فتح بغداد هم ضعف حکومت عباسی بود؛بنابراین سستی عزم، ضعف اراده خلیفه، ظلم و جور پسرش و نفاق امیران و سران لشکر، چنین پیامدی داشت.

  1. ابن‌کثیر:

ابن‌کثیر در این باره می نویسد: «سربازان مهاجم مغول دارالخلافه بغداد را محاصره کرده و پیوسته به سوی ساکنان آن تیر می انداختند. حتی تیری به یکی از کنیزان خلیفه که به رقصیدن در برابر وی سرگرم بود خورد و او را کشت. خلیفه آن کنیز را بسیار دوست می داشت و هنگامی که کنیز درگذشت، خلیفه سخت برآشفت و فریاد کشید».

بنابراین خواجه نصیرالدین طوسی در پیدایی این رویدادها به هیچ روی نقشی نداشت و خود هلاکو پس از فتح قلعه های اسماعلیلیان به فتح بغداد فرمان داد. افزون بر این، شخصیت های بزرگ و دانشمندان دیگری به جز خواجه با مغولان ملازم و طرف مشورت آنان بودند؛ چنان‌که «خواجه رشیدالدین فضل الله» نوه «رییس الدوله همدانی» می گوید: «هنگامی که هلاکو بسوی بغداد شتافت، «سیف الدین بتیکچی سنّی»؛ مدبّر مملکت وزیر هلاکو و «خواجه نصیرالدین» و «صاحب سعید علاءالدین عطامک (نویسنده تاریخ جهانگشای جوینی)» در خدمت مغول بودند».

این در حالی بود که خواجه نصیر چون شیعه بود، خلیفه را امیرالمؤمنین نمی دانست، ولی دیگران از رجال اهل سنت شمرده می شدند و خلیفه را امیرالمؤمنین می دانستند؛ بنابراین اگر مشاوران هلاکو تا این اندازه در وی تأثیر گذار بوده و می توانستند او را از حمله به بغداد باز دارند، چرا گناه این کار بر گردن خواجه افتاده است؟!

همچنین ماجرای کشته شدن «شرف الدین محمد» برادر بزرگ «سید علی بن‌ طاووس»؛ از علمای بزرگ شیعه و بسیاری از علما و سادات و شیعیان، بهترین دلیل بر نقش نداشتن خواجه در فتح بغداد است؛ زیرا مغولان در این واقعه قبرهای قریش را ویران کرده حرم کاظمین (علیهما السلام) را سوزاندند و هیچ نیرویی مانع آنان نشد.

آیا اگر خواجه نصیر در آن واقعه حضور یا نقش داشت از کشته شدن شیعیان جلوگیری نمی‌کرد؟!

یکی از علل حمله مغول به بغداد؛ نفوذ عیسویان در لشکر مغول است. دولت های مسیحی پس از شکست خود در برابر «صلاح الدین ایوبی» در جنگ های صلیبی با قوم وحشی مغول طرح دوستی ریخته و درصدد برآمدند با کمک آنها شکست خود را جبران کنند و انتقام خود را از مسلمانان بگیرند؛ازاین رو باید گفت: زن هلاکو که مسیحی بود و سفارش برادرش به فتح بغداد و وجود سردار مسیحی در سپاه مغول؛ عوامل مؤثر در فتح بغداد بوده اند. مسیحیان در حقیقت برای منحرف کردن فکر مسلمانان پای خواجه نصیر؛ بزرگ‌ترین دانشمند عهد تاریک مغول و یگانه پناهگاه مسلمانان آن روز را به این واقعه مهم تاریخی کشیدند و بدین شیوه میان شیعه و سنی اختلاف انداخته یا بر اختلافشان افزودند و از این ماجرا سود بردند.[151]

خواجه نصیر الدین طوسی از دیدگاه اندیشمندان غیر مسلمان ‏

خواجه نصیر الدین طوسی از علمای شیعهدر میانهمه اندیشمندان بشر در جایگاهی قرار گرفته که اگر نگوییم هیچ دانشمندی به قدر و پایه او نمی رسد، می توان گفت دانشمندیکه بتواند با او برابری کند بسیار نادر است؛لذا در تمجید و تکریم او نه تنها بزرگان شیعه و اهل تسنن،بلکه بزرگان علمی سایر ادیان و مکاتب غیر اسلامی نیز او را مردیدانشمند و دارای جایگاهی والا دانسته و بر مقام بس رفیع اینعالم فرزانه سر تعظیم فرود آورده اند. به همین مناسبت و در جهت تعظیم وتکریم تلاش های علمی او یک دهانه آتشفشانی ۶۰ کیلومتری در نیم کره جنوبی ماه به نام خواجه نصیر الدین طوسی نام گذاری شده است. همچنین یک سیارهکوچک؛ (خرده سیاره) که توسط ستارهشناس روسی«نیکلای استفانویچ چرنیخ» در سال ۱۹۷۹ میلادی کشف شد نیز به نام وی نامیده شده است.در اینجا نظر برخی از اندیشمندان غیر مسلمان ذکر می شود:

  1. جرجى زیدان:

او درباره خواجه چنین مى نویسد: علم و حکمت به دست این ایرانى در دورترین نقطه هاى بلاد مغول رفت. تو گویى در شب تیرهیک نور تابان بود.[152]

  1. برو کلمن آلمانى:

وی در کتاب تاریخ ادبیات راجع به قرن هفتم مى نویسد: «مشهورترین علما و مؤلفین این عصر، مطلقا و بدون شک نصیر الدین طوسى است.جامعه علمی جهان به پاس خدمات و تلاشهای این دانشمند بزرگ در علم ریاضی و نجوم نامش را بر کره ماه ثبت نمود».

  1. جورج ساتن:

جورج ساتن می گوید: «وی بزرگترین ریاضیدان ایران به شمار می‌آید».[153]

کتابنامه مقاله خواجه نصیر الدین طوسی ‏

  1. قرآن کریم.
  2. ‏ابراهیمی دینانی، غلامحسین؛ دفتر عقل و آیت عشق؛ ناشر: انتشارات طرح نو، تهران، 1385 ش. ‏
  3. ابراهیمی دینانی، غلامحسین؛ ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام؛ ناشر: انتشارات طرح نو، تهران، 1376 ش. ‏
  4. ابن الفوطی، عبدالرزاق بن احمد؛ الحوادث الجامعه؛ به اهتمام: جواد؛ مصطفی، بی نا، بغداد، 1934 م.‏
  5. ابنالفوطی، عبدالرزاق بن احمد؛ تلخيص مجمع الآداب في معجم الالقاب؛ بهاهتمام: جواد، مصطفی؛ ناشر: ‏وزاره الثقافه و الارشاد، مطبوعات مديريه احياء التراث القديم، بغداد، بی تا. ‏
  6. ‏ابن تيمية الحراني، أحمد بن عبد الحليم؛ مجموعة الرسائل و المسائل؛ تحقیق: رشيد رضا، محمد؛ ناشر: انتشارات التراث العربي، ‏بی تا. ‏
  7. ابن تيمية الحراني، أحمد بن عبد الحليم؛ منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة و القدریه؛ ناشر: مطبعة الکبری ‏الامیریه، بی جا، ۱۳۲۱ ق. ‏
  8. ‏ابن شاکر کتبی، محمد بن شاکر؛ فوات الوفيات و الذيل عليها؛ تحقيق: دكتر عباس، احسان؛ ناشر: دارصادر، بيروت، 1974 م. ‏
  9. ابن عماد، عبد الحی بن احمد؛ شذرات الذهب فی اخبار من ذهب؛ تحقیق: ارناووط، محمود و ارناووط، عبد القادر؛ ناشر: دار ‏ابن کثیر، بيروت، بی تا. ‏
  10. ابن قيم جوزيه، محمد بن ابي بكر؛ اغاثه اللهفان من مصايد الشيطان؛ ناشر: دار المعرفه، بیروت، بی تا. ‏
  11. افندی، عبد الله بن عیسی بیگ؛ ریاض العلماء و حیاض الفضلاء؛ تحقیق:حسینی اشکوری، احمد؛ ناشر: انتشارات خيام، ‏قم، بی تا.‏
  12. امین‏، سید حسن؛ مستدرکات أعیان الشیعة؛ ناشر: دار التعارف للمطبوعات‏، بیروت، ۱۴۰۸ ق‏. ‏
  13. اقبال آشتيانى، عباس؛ تاريخ مغول؛ناشر: انتشارات امير كبير، چاپ هشتم،تهران، 1384ش.
  14. آفتاب شرق (مجموعه مقالات علمی اولین کنگره خواجه نصیرالدین طوسی)؛ دانشگاه صنعتی خواجه نصیر، 1387 ش.
  15. بابانی بغدادی، إسماعيل بن محمد أمين؛ هدية العارفين أسماء المؤلفين و آثار المصنفين؛ناشر: انتشارات دار إحياء التراث العربی،بیروت، بی‌تا.‏
  16. بادکوبه ای هزاوه ای، مصطفی؛ خواجه نصرالدین طوسی؛ ناشر: شرکت توسعه کتابخانه‌های ایران، تهران، ۱۳۸۹ ش.
  17. بحرانی، يوسف بن احمد؛لؤلؤالبحرين في الاجازه‌ لقرتي العين؛ ناشر: سازمان كتابخانه ها، موزه ها و مركز اسناد آستان قدس ‏رضوی، مشهد 1390 ش. ‏
  18. براون، ادوارد؛ از سعدی تا جامی؛ تاريخ ادبی ايران از نيمه قرن هفتم تا آخر قرن نهم هجری عصراستيلای مغول و تاتار؛ ترجمه و حواشی: ‏حكمت، علی اصغر؛بی نا، تهران، 1327 ش.
  19. ‏برنامه نور، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، مجموعه آثار خواجه نصیر الدین طوسی.‏
  20. ‏بيانی، شيرين؛ دين و دولت در ايران عهد مغول؛ ناشر: نشر دانشگاهی، چاپ اول، تهران، 1367- 1375 ش. ‏
  21. ‏بيانی، شيرين؛ دين و دولت در عهد مغول؛ ناشر: مركز نشر دانشگاهی، تهران، 1367 ش. ‏
  22. ‏پایگاه اطلاع رسانی سایت حوزه نت. ‏
  23. پورجوادی، نصرالله و وسل، ژیوا؛ دانشمند طوس (مجموعه مقالات گردهمایی علم و فلسفه در آثار خواجه ‏نصیر)؛ ناشر: مرکز نشر ‏دانشگاهی و انجمن ایران شناسی فرانسه در ایران، چاپ اول، تهران، 1379 ‏ش.
  24. پژوهش دانشگاه کمبریج؛تاریخ ایران «دوره‌های سلجوقی و مغول»؛ ترجمه: انوشه، حسن؛ ناشر: انتشارات امیر کبیر، ‏تهران، بی تا.‏
  25. تنكابنی، ميرزا محمد؛ قصص العلماء (زندگی ‏دانشمندان)؛‏ تحقيق: حاج شريفی خوانسارى، محمدرضا؛ ناشر: مؤسسه فرهنگي انتشاراتی حضور، قم، 1380 ش.
  26. تنكابنی، ميرزا محمد؛ قصص العلماء؛ ناشر: انتشارات اسلاميه،چاپاول، بی تا.
  27. جعفریان، رسول؛ تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی؛ ناشر: انتشارات نشر علم، چاپ سوم، تهران، 1388 ش. ‏
  28. ‏حسینی دشتی؛ سید مصطفی؛ معارف و معاریف؛ ناشر: انتشارات اسماعیلیان، چاپ اول، قم، 1369 ش. ‏
  29. حسینى تفرشى، مصطفى؛ نقد الرجال؛ ناشر: مؤسسه آل البیت، قم، 1418 ق.‏
  30. حسینى جلالى، سید محمد حسین؛ فهرس التراث؛ناشر: انتشارات دلیل ما،قم، 1422ق.
  31. خوانساری، محمد باقر؛ روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات (زندگانی مشاهیر دانشمندان اسلامی از صدر اسلام تا زمان مؤلف)؛ ‏ترجمه: ساعدی خراسانی، محمدباقر؛ ناشر: كتابفروشی اسلامیه، تهران، بی تا.
  32. خوانساری، ميرزا محمد باقر؛ روضات الجنات؛ ناشر: انتشارات اسماعيليان، قم، 1390 ق.
  33. دهخدا، علی اکبر؛لغت نامه دهخدا؛ واژه اصیل الدین.
  34. ذهبی، ‏محمد بن احمد؛ تاریخ الاسلام؛ناشر: انتشارات دار الکتاب العربی، چاپ دوم،بیروت، 1409ق.
  35. راوندى‏، مرتضى؛ تاريخ اجتماعى ايران؛ناشر: انتشارات نگاه‏، چاپ دوم،تهران، 1382ش.
  36. رحیمیان، سعید؛ مقاله تأویل و قانون آن از دیدگاه غزالی؛ مجله جاودان خرد، سال ششم، 1388 ش.‏
  37. روزنامه اعتماد؛ ‏etemaad.com‏.‏
  38. ‏زیدان، جرجی؛ تاریخ آداب اللغه العربیه؛ ناشر: مطبعه الهلال، قاهره، ۱۹۳۰ م. ‏
  39. زیدان، جرجی؛ تاریخ تمدن اسلام؛ ترجمه: علی، جواهر کلام؛ ناشر: انتشارات امیرکبیر، تهران، ١٣٧٢ ش.‏
  40. سایت اندیشه قم.
  41. سایت پرتال جامع علوم انسانی.‏
  42. سایت تاجا گروپ.   ‏
  43. سایت دانشگاه صنعتی خواجه نصیر الدین طوسی. ‏
  44. سایت راسخون.‏
  45. سایت رشد، سازمان پژوهش و برنامه‌ريزی آموزشی، شبکه ملی مدارس ایران رشد.
  46. ‏سایت کتابخانه تخصصی ‏حج.‏
  47. سایت نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، معاونت مطالعات راهبردی، (پرسمان دانشجویی). ‏
  48. سبحانی، جعفر؛ موسوعة طبقات الفقهاء؛ناشر: انتشارات مؤسسه امام صادق (علیه السلام)،قم، 1418ق.‏
  49. سید مرتضی،علی بن حسین؛ رسائل الشریف المرتضی؛ به ‏کوشش: حسینی، احمد و رجایی، مهدی؛ بی نا، قم، 1405 ق.
  50. ‏شاه حسینی، ناصرالدین؛ سیر فرهنگ در ایران؛ ناشر: دانشگاه بین المللی امام خمینی، تهران، بی تا. ‏
  51. شوشتری، ‏قاضی نور الله؛ مجالس المومنین؛ ناشر: انتشاراتکتابفروشی اسلاميه، تهران،  ١٣٧٧ ش.
  52. شهرستانی، عبدالکریم؛ الملل و النحل؛ بی نا، بیروت، 1404 ق.‏
  53. صفدی، خلیل بن أیبک؛ الوافی بالوفیات؛ناشر: انتشارات دار إحیاء التراث، بیروت، 1420ق.
  54. صلواتی، عبد الله؛ مجموعه غزالی پژوهی (نقدی بر مواجهه غزالی با باطنیه و نظریه امامت معصوم)؛ ناشر: خانه کتاب، چاپ اول، ‏تهران، 1389 ش. ‏
  55. ضیایی، رحمت الله؛ شکست اوهام (پاسخ به شبهات وهابيت)؛ ناشر: بی نا، بی جا، ١٣٩١  ش.
  56. طوسی،خواجه نصیرالدین؛ تجریدالاعتقاد؛ بهاهتمام: حسینی جلالی، محمد جواد؛ ناشر: مكتبالاعلامالاسلامی‏، چاپ اول، تهران، 1407 ق. ‏
  57. طوسی،خواجه نصیرالدین؛ تلخیص المحصل؛‌ ناشر: انتشارات دارالاضواء، بیروت، 1405 ق.‏
  58. طوسی، خواجه نصیرالدین؛ شرح الاشارات و التنبيهات مع المحاكمات؛ ناشر: انتشارات بلاغت، چاپ اول، قم، 1375 ش.‏
  59. طوسی، محمد بن حسن؛ ‏الغیبة؛ تحقیق: تهرانی، عبادالله و ناصح، علی احمد؛ بی نا، قم، 1411 ق.
  60. عطاران، محمد؛ آراء مربیان بزرگ مسلمان در باره تربیت کودک (به نقل از تاریخ ‏فرهنگ ایران)؛ ناشر: انتشارات مدرسه، چاپ سوم، ‏‏1371‏ ش.‏
  61. غُنَیمِه،‌ عبدالرحیم؛ تاریخ دانشگاه های بزرگ اسلامی؛ ترجمه: کسائی، نورالله؛ ناشر: مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران، چاپ ‏چهارم، تهران، 1390 ش.‏
  62. فخر رازی، محمد بن عمر؛ المحصل؛ تصحیح: عبدالرئوف، طه؛ ناشر: انتشارات سعد، بیروت، 1984 م.
  63. فخر رازی، ‏محمد بن عمر؛ المناظرات؛ بی نا، بیروت، بی تا.‏
  64. ‏فصلنامه تخصصی شیعه شناسی.‏
  65. قمی، شیخ عباس؛تحفة الأحباب في نوادر آثار الأصحاب؛‌ محقق: حسینی، جعفر؛ ناشر: دار الکتب الاسلامیه، تهران، ١٣۶٩  ش. ‏
  66. قمى‏، شيخ عباس؛ ‏الفوايد الرضويه فى احوال علماء المذهب الجعفريه؛ ناشر: بوستان كتاب (انتشارات دفتر تبلیغات ‏اسلامی قم)، چاپ اول، قم، 1385 ش.‏ ‏
  67. کربن، هانری؛ ابن سینا و تمثیل عرفانی؛ ترجمه: رحمتی، انشاء الله؛ ناشر: انتشارات جامی،تهران، 1387 ش.‏
  68. کلینی، محمد بن یعقوب؛ کافی؛ مصحح: غفاری، علی اکبر و آخوندى، محمد؛ ناشر: دار الكتب الإسلامية، چاپچهارم‏، تهران،‏1407 ق.
  69. گلشنی، مهدی (مدیر مسئول)؛ نشریه فرهنگ ویژه بزرگداشت خواجه نصیر؛ پژوهشگاه علوم انسانی و ‏مطالعات فرهنگی؛ تهران، سال پانزدهم، زمستان 1381 ش و سال شانزدهم بهار 1382‏ ش. ‏
  70. ‏لک علی آبادی، محمد؛ دل‌شدگان (شرح‌حال و كرامات اولیای الهی)؛ ناشر: انتشارات هنارس، قم، ايران، 1388 ش.
  71. مجلسى، محمد باقر؛بحار الأنوار؛محقق / مصحح: جمعى از محققان؛ناشر: دار إحياء التراث العربي‏، چاپ دوم، بيروت، 1403 ق.
  72. محمدی، ذکرالله؛ نقش فرهنگ و تمدن اسلامی در بیداری غرب؛ ناشر: انتشارات دانشگاه بین المللی امام خمینی، تهران، بی ‏تا. ‏
  73. مدرس رضوی، محمد تقی؛ احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی؛ ناشر: انتشارات اساطیر، چاپ دوم، بی جا، 1370 ش. ‏ ‏
  74. مدرسی زنجانی، محمد؛ سرگذشت و عقاید فلسفی خواجه نصیرالدین طوسی؛ ناشر: مؤسسه انتشارات امیر کبیر، چاپ اول، ‏تهران، 1363 ش.
  75. مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، خبر گزاری حوزه.‏
  76. مروارید،یونس؛ مراغه «افرازه رود»؛ ناشر: انتشارات آرين چاپخانه، تهران،‌ 1360 ش.‏
  77. مستوفى قزوينى، حمد الله بن ابیبكر؛ تاريخ گزيده؛ تهران، امير كبير، چاپ سوم، 1364ش.‏
  78. مفید،محمد بن محمد نعمان؛ اوائل المقالات؛ به کوشش: انصاری، ابراهیم، بی نا، قم، 1413 ق.
  79. موسوی خمينى، سید روح الله؛ صحيفه امام؛‏ ناشر: مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى،چاپ چهارم،‏ تهران‏، 1386 ش. ‏
  80. میر خواند، محمد بن خاوند شاه؛ تاریخ روضة الصفا فی سیرة الانبیاء و الملوک و الخلفا، مصحح: کیان فر، جمشید؛ ناشر: ‏انتشارات اساطیر، تهران، ١٣٨٠ ش. ‏
  81. میراث تصوف (مجموعه مقالات)؛ روابط صوفیان و اسماعیلیان در ایران پس از سقوط الموت و آغاز سلطنت صفوی؛ترجمه: کیوانی، مجدالدین؛ ناشر: نشرمرکز، تهران، 1384 ش.‏
  82. میرداماد، محمد باقر بن محمد؛ نبراس الضیاء و تسواء السواء، تصحیح: ناجی اصفهانی، حامد؛ ناشر: انتشارات میراث مکتوب، ‏تهران، 1374 ش. ‏
  83. نخستین، مهدی؛ تاریخ سرچشمه های اسلامی آموزش و پرورش غرب؛ ترجمه: ظهیری، عبدالله؛ ناشر: مؤسسه چاپ و انتشارات ‏آستان قدس رضوی، مشهد، ‏‎‎‏۱۳۶۷ش.‏‎‎
  84. نرم افزار نور مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی ‏
  85. نعمة، شیخ عبدالله؛ فلاسفة الشیعه؛ ترجمه: غضبان، جعفر؛ ‏ناشر: سازمان انتشارات و آموزش انقلاب اسلامی، تهران، ۱۳۶۷ ش. ‏
  86. نقش فرهنگ و تمدن اسلامی در بیداری غرب، ص 289.‏
  87. وب سایت متعلق به «آثار و اندیشه های حکیم دینانی». ‏
  88. وفایی، عبدالوحید؛ خواجه نصیریاور وحی و عقــل (دیدار با ابرار شماره 29)؛ ناشر: چاپ و نشر تبلیغات اسلامی، چاپ اول، بی جا، ‏‏1372 ش.‏
  89. وکیلیان، منوچهر؛ تاریخ آموزش و پرورش در اسلام و ایران؛ ناشر: انتشارات دانشگاه پیام نور، چاپ هفتم، تهران، 1390 ش.‏
  90. ولایتی، علی اکبر؛ پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران؛ ناشر: مرکز چاپ و انتشارات وزارت امور خارجه، تهران، چاپ سوم، ‏‏1388 ش.‏
  91. هفته نامه پگاه حوزه.‏
  92. یغمایی، اقبال؛ خداوند دانش و سیاست خواجه نصیـرالدین طوسی؛ ناشر: انتشارات اداره کل نگارش وزارت فرهنگ و ‏هنر، تهران، ‏‏1355 ش.‏
  93. یوسفی راد، مرتضی؛ اندیشه سیاسی خواجه نصیر طوسی؛ ناشر: بوستان کتاب دفتر تبلیغات اسلامی قم، چاپ اول، قم، 1380 ‏ش.

[1]. وی شخصیتی غیر از محمد بن حسن طوسی؛ (شیخ الطائفه طوسی) و خواجه نظام الملک است.

[2]. خوانساری، محمد باقر، روضات الجنات فی احوال العلماء و السادات (زندگانی مشاهیر دانشمندان اسلامی از صدر اسلام تا زمان مؤلف)، ترجمه: ساعدی خراسانی، محمدباقر، ج ۶، ص ۵۸۲ا؛ تنكابنی، ميرزا محمد، قصص العلماء (زندگی دانشمندان)، تحقيق: حاج شريفی خوانسارى، محمدرضا، ص ۳۸۱؛ شوشتری، قاضی نور الله، مجالس المومنین، ج ۲، ص ۲۰۳؛ نعمة، شیخ عبدالله، ترجمه: غضبان، جعفر، ص ۲۸۲.

[3]. طوسی، خواجه نصیرالدین، شرح الاشارات و التنبيهات مع المحاكمات، ج ۲، ص 420.‏

[4].مدرس رضوی، محمدتقی، احوال و آثار خواجه نصیر الدین طوسی، ص3.

[5].افندی، عبد الله بن عیسی بیگ، ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، تحقیق:حسینی اشکوری، احمد، ج 1، ص 235.

[6]. راوندى‏، مرتضى، تاريخ اجتماعى ايران، ج ‏10، ص 373؛ اقبال، آشتيانى، عباس، تاريخ مغول، ص 501؛ بابانی بغدادی، إسماعيل بن محمد أمين، هدية العارفين أسماء المؤلفين و آثار المصنفين، ج 2، ص 131.

[7]. مستوفى قزوينى، حمد الله بن ابی‌بكر، تاريخ گزيده، ص 705.

[8]. قمى‏، شيخ عباس، ‏الفوايد الرضويه فى احوال علماء المذهب الجعفريه‏، ج 2، ص 935.‏

[9]. حسینى جلالى، سید محمد حسین، فهرس التراث، ج ‏1، ص 662؛ صفدی، خلیل بن أیبک، الوافی بالوفیات، ج 1، ص 147؛ ابن شاکر، محمد، فوات الوفیات، ج 3، ص 252؛ ذهبی، محمد بن احمد، تاریخ الاسلام، ج ‏50، ص 115؛ سبحانی، جعفر، موسوعة طبقات الفقهاء، ج ‏7، ص 244.

[10]. قمى‏، شيخ عباس، ‏الفوايد الرضويه فى احوال علماء المذهب الجعفريه‏، ج 2، ص 933.‏

[11]. سایت اندیشه قم؛ پایگاه اطلاع رسانی سایت حوزه نت.

[12]. فرقان، 74؛ «والذین یقولون رَبَنَا هَبْ لَنَا مِنْ اَزْوَاجِنَا وَ ذُرِيَتِنَا قُرَةَ اَعْينُ‏ٍ وَ اجْعَلْنَا لِلْمُتَقِينَ إِمَامًا».

[13]. بيانی، شيرين، دين و دولت در ايران عهد مغول، ج 2، ص 581.

[14]. الكتبی، محمد بن شاكر، فوات الوفيات و الذيل عليها، تحقيق: دكتر احسان عباس، ج 3، ص 251.

[15]. ابن الفوطی، كمال الدين ابوالفضل عبدالرزاق، الحوادث الجامعه، به اهتمام: مصطفی جواد، ص 456.

[16]. مدرس رضوی، محمدتقی، احوال و آثار نصيرالدين طوسی، ص 69.

[17]. تاريخ درگذشت صدرالدين مشخص نيست، همان، 68.

[18]. فوات الوفيات و الذيل عليها، ج 3، ص 251.

[19]. همان.

[20]. براون، ادوارد، از سعدی تا جامی، تاريخ ادبی ايران از نيمه قرن هفتم تا آخر قرن نهم هجری عصر استيلای مغول و تاتار، ترجمه و حواشی: حكمت، علی اصغر، ص 51؛ احوال و آثار نصيرالدين طوسی، ص 69.

[21]. ابن الفوطی، كمال الدين ابوالفضل عبدالرزاق، تلخيص مجمع الآداب في معجم الالقاب، دكتر مصطفي جواد، ج 2، ص 582 – 758.

[22]. الحوادث الجامعه، ص 456

[23]. فوات الوفيات و الذيل عليها، ج 3، ص 251.

[24]. احوال و آثار نصيرالدين طوسی، ص 75 – 77.

[25]. همه مطالب برگرفته از: دهخدا، علی اکبر، واژه اصیل الدین و سایت تاجا گروپ.

[26]. امین‏، سید حسن، مستدرکات أعیان الشیعة، ج ‏۱، ص ۱۹۹‏.

[27]. ترکمنان «غز» یا «اغوز»؛ نیاکان عشایری «شاهسون ها» که جزء ایلات و طوایف عشایری ترک تبار و ترک زبان ایران هستند، از نظر پیشینه تاریخی، از اواخر قرن سوم هجری از مرزهای شمال شرقی ایران وارد سرزمین خراسان بزرگ شده و از سلطان محمود غزنوی اجازه استقرار در آن نواحی را یافتند.

[28]. برگرفته از نرم افزار نور مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.

[29].برگرفته از نرم افزار نور مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی‏.

[30].اباقاخان پسر هولاکو خان مغول بود که در سال ۶۶۳ قمری بر تخت سلطنت جلوس کرد و در سال ۶۸۰‍ قمری وفات یافت.

[31]. امین‏، سید حسن، مستدرکات أعیان الشیعة، ج 9، ص 414 – 418‏؛ نرم افزار نور مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی‏.

[32]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار،محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج ۴۸، ص ۳۱۸.

[33]. اقتباس از پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت.

[34].بیانی، شیرین، دین و دولت در عهد مغول، ص ۳5۰ و ۳5۱.

[35]. نرم افزار نور مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی.

[36]. پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت.

[37]. نصيرالدين طوسي، محمد بن محمد، تجريد الاعتقاد، تحقیق: حسينی جلالی، محمدجواد، ص 32.

[38]. ابراهیمی دینانی، غلامحسین، به نقل از روزنامه اعتماد، چهارشنبه ۹ بهمن ۱۳۸۷ ش، www.etemaad.com.

[39].سایت اندیشه قم، به نقل از روضات الجنات، خوانساري، ميرزا محمد باقر، ج 6، ص 582؛ قصص العلماء، تنكابني، ميرزا محمد، ص 381؛ مجالس المومنين، شوشتري، قاضي نور الله، ج 2، ص 203؛ فلاسفه شيعه، نعمه، شيخ عبدالله، ص 282.

[40]. قمى‏، شيخ عباس، ‏الفوايد الرضويه فى احوال علماء المذهب الجعفريه‏، ج 2، ص 933.‏

[41]. سایت اندیشه قم.

[42]. پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت.

[43].پایگاه اطلاع رسانی حوزه نت. ‏

[44].برگرفته از نرم افزار جامع الاحادیث نرم افزارهای نور.

[45].صفدی، خلیل بن ایبک، الوافي بالوفيات، محقق: جمعی از محققین، ج 1، ص 180.

[46]. بحرانی، يوسف بن احمد، لولو البحرين في الاجازه‌ لقرتي العين، ص 245.

[47].مدرس رضوی، محمد تقی، احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی، ص 37. ‏

[48]. کهف، 17.

[49]. لک علی آبادی، محمد، دل‌شدگان (شرح‌حال و كرامات اولیای الهی).

[50]. صفدی، خلیل بن ایبک، الوافي بالوفيات، محقق: جمعی از محققین، ج 1، ص 180.

[51]. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ص 653 و 654، به نقل از فوات الوفیات؛ ولایتی، علی اکبر، پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، ج 2 ص 738.

[52]. بيانی، شيرين، دين و دولت در عهد مغول، ج 2، ص 353.

[53]. اين رصد خانه به گونه ای ساخته شده بود كه هر روز هنگام طلوع آفتاب، نور خورشيد از قبه بالايی بر سطح عتبه(آستانه درب رصد خانه) می افتاد و درج دقايق حركت نور و كيفيت ارتفاع در فصول سال و مقادير ساعات معين می شد. شكل كره زمين، منازل ماه، مراتب بروج دوازده گانه و… در آن ساخته و پرداخته شده بود.

[54]. دين و دولت در عهد مغول، ج 2، ص 405.

[55]. همان، ج 2، ص 353؛ برخی از مطالب این مقاله برگرفته از هفته نامه پگاه حوزه، شماره 246.

[56].جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، ص 639.

[57]. بیانی، شیرین، دین و دولت در عهد مغول، ، ج 2، ص 405.

[58]. همان، ص 353.

[59]. همان، ص 410.

[60]. یوسفی راد، مرتضی، اندیشه سیاسی خواجه نصیرالدین طوسی، ص 27.

[61]. همان، ص 21.

[62]. گلشنی، مهدی (مدیر مسئول)، نشریه فرهنگ ویژه بزرگداشت خواجه نصیر، پژوهشگاه علوم انسانی و ‏مطالعات فرهنگی، ص 247.

[63]. پور جوادی، نصرالله و وسل، ژیوا، دانشمند طوس (مجموعه مقالات گردهمایی علم و فلسفه در آثار خواجه ‏نصیر)، ص 50؛ مدرس رضوی، محمدتقی، احوال و آثار خواجه نصیر، ص 95.

[64]. یغمایی، اقبال، خداوند دانش و سیاست خواجه نصیـرالدین طوسی، ص6.‏

[65]. عطاران، محمد، آراء مربیان بزرگ مسلمان در باره تربیت کودک، ص 21؛ به نقل از تاریخ فرهنگ ایران.‏

[66]. ‏خداوند دانش و سیاست خواجه نصیـرالدین طوسی، ص6.

[67]. یاسا کتاب قانونی است که براساس حقوق عرفی مغول و فرامین چنگیز خان تنظیم شده‌است. نگارش این قانون با همکاری اوگتای و جغتای (فرزندان چنگیز) صورت گرفت.

[68]. حسینی دشتی، سید مصطفی، معارف و معاریف، ج 5، ص 2240.

[69]. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، ص 655.

[70]. مدرسی زنجانی، محمد، سرگذشت و عقاید فلسفی خواجه نصیرالدین طوسی، ص 74؛ تاریخ تشیع در ایران از آغاز تا طلوع دولت صفوی، ص 654.

[71].ابن‌ ابي‌ الحديد معتزلي‌ متوفي‌ 655 هجری قمری؛ شارح‌ معروف‌ نهج‌ البلاغه‌ که‌ کتابش‌ را به نامابن‌ علقمی‌ وزير، نگاشته‌ است. نقل‌ شده‌ روزی‌ ابن‌ ابي‌ الحديد به‌ اتفاق‌ برادرش‌ در واقعه‌ فتح بغداد توسط هولاگو خان، گرفتار شدند که‌ می‌خواستند آنها را بکشند. ابن‌ علقمی‌ خدمت‌ خواجه‌ نصير می رسد ومی گويد: دو نفر از فضلا که‌ بر بنده‌ حق‌ عظيم‌ دارند، گرفتار شدهاند و می خواهند آنها را بکشند. استدعادارم‌ حضور شاه‌ رفته‌ و از اين‌ دو بزرگوار شفاعت‌ کنيد. سپس وزير هزار دينار به موکلان‌ (نگهبانان) مغول‌ داد ومهلت‌ خواست‌ و خواجهنصير هم‌ به دربار شاه‌ رفت. وخوجه به رسم‌ مغولان‌ زانوزد و گفت:‌ دوکس‌ رااز شهر بيرون‌ آوردهاند و پادشاه‌ امر فرموده‌ است‌ که‌ آنها را بکشند. بنده‌ را کمترين‌ آرزو آن است‌ کهپادشاه‌ عوض‌ ايشان‌ مرا بکشند و آنان‌ را آزاد کنند. خواجه‌نصير اين‌ مطلب‌ را به عرض‌ پادشاه‌ رساند. هلاکوخان‌ خنديد و گفت‌: اگر می خواستم‌ ترابکشم،‌ تا حال‌ باقي‌ نمی گذاشتم‌. در هر حال‌ پادشاهعطوفت‌ و مهربانی‌ به خرج‌ داد و هر دو را بخشيد. وزير با‌ عجله‌ بيرون‌ آمد و ايشانرا خلاص‌ کردو به‌ ابن‌ ابی الحديد گفت:‌ به خدا اگر در قبول‌ شفاعت‌ توقف‌ می نمود،جان‌ خود را فداي‌ تو می کردمتا مکافات‌ (پاداش) آن‌ لطف‌ باشد که‌ تو با من‌ کردی‌ و نام‌ مرا به‌ سبب‌ شرح‌ نهج‌ البلاغه‌ مخلد (جاودانه) کردی‌.

[72]. اِبْن‌ِ فُوَطی‌، ابوالفضل‌ کمال‌الدین‌ عبدالرزاق‌ بن‌ احمد بن‌ محمد بن‌ ابی‌ المعالی‌ شیبانی‌، حنبلی‌ بغدادی‌، معروف‌ به‌ ابن‌ فوطی‌ و ابن‌ الصابونی‌ (642 – 723)، مورخ‌، ادیب‌ و کاتب‌. او مروزی‌ تبار بود؛ سایت مرکز دائر‌ه‌المعارف بزرگ اسلامی.

[73]. همان.

[74]. فصلنامه تخصصی شیعه شناسی سال سوم، شماره 5، ص 228، به نقل از امین، سید محسن، خواجه نصیر در تعامل با اسماعیلیان و مغول.

[75]. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ص 653 و 654، به نقل از فوات الوفیات.

[76]. ولایتی، علی اکبر، پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، ج 2، ص 738.

[77]. آفتاب شرق (مجموعه مقالات علمی اولین کنگره خواجه نصیرالدین طوسی)، ص 227.

[78]. مدرس رضوی، محمد تقی، احوال و آثار خواجه نصیرالدین طوسی، ص 56.

[79]. مدرسی زنجانی، محمد، سرگذشت و عقاید فلسفی خواجه نصیر، ص 63.

[80]. یوسفی راد، مرتضی، اندیشه سیاسی خواجه نصیر طوسی، ص 27؛ جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ص 654.

[81]. وفایی، عبدالوحید، خواجه نصیر یاور وحی و عقــل (دیدار با ابرار شماره 29)، ص 56.

[82]. حسینی دشتی، سید مصطفی، معارف و معاریف، ج 5، ص 2240.

[83]. ولایتی، علی اکبر، پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، ج 2، ص 744.

[84].وفایی، عبدالوحید، خواجه نصیر یاور وحی و عقل، ص 61.

[85]. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران، ص 654، به نقل از فوات الوفیات.

[86].شاه حسینی، ناصرالدین، سیر فرهنگ در ایران، ص 291.

[87]. منگوقاآن که پسر تولوی و نوه چنگیزخان مغول است. در سال 648 قمری به تخت نشست و در سال 657 قمری وفات یافت. با وجود دوران کوتاه سلطنتش در عهد او تغییرات بزرگی در اداره ممالک مغول پیش آمد و فرق مختلف مذهبی در نهایت آزادی بودند. منگوقاآن برادر خویش هلاکو را به جای حکام ولایتی فرزندان خود بر ایران به نام ایلخانان مغول سلطنت داد.

[88]. میر خواند، محمد بن خاوند شاه، تاریخ روضة الصفا فی سیرة الانبیاء و الملوک و الخلفا، مصحح: کیان فر، جمشید، ج 8، ص 4046.

[89].مروارید، یونس، مراغه «افرازه رود»، ص 317.

[90]. پژوهش دانشگاه کمبریج، تاریخ ایران «دوره‌های سلجوقی و مغول»، ترجمه: انوشه، حسن، ج 5، ص 634.

[91].حسینی دشتی، سید مصطفی، معارف و معاریف، ج 5، ص 2240.

[92]. ولایتی، علی اکبر، پویایی فرهنگ و تمدن اسلام و ایران، ج 2، ص 744.

[93].. وفایی، عبدالوحید، خواجه نصیر یاور وحی و عقل ص 61.

[94]. جعفریان، رسول، تاریخ تشیع در ایران ص 654، به نقل از فوات الوفیات.

[95]. محمدی، ذکرالله، نقش فرهنگ و تمدن اسلامی در بیداری غرب، ص 284.

[96]. غُنَیمِه،‌ عبدالرحیم، تاریخ دانشگاه های بزرگ اسلامی، ترجمه: کسائی، نورالله، ص 31.

[97]. وکیلیان، منوچهر، تاریخ آموزش و پرورش در اسلام و ایران، ص 292.

[98]. زیدان، جرجی، تاریخ تمدن اسلام، ترجمه: علی، جواهر کلام، ص 616.

[99]. تاریخ ایران «دوره‌های سلجوقی و مغول»، پژوهش دانشگاه کمبریج، ج 5، ص 634.

[100]. مراغه «افرازه رود»، ص 317.

[101]. نخستین، مهدی، تاریخ سرچشمه های اسلامی آموزش و پرورش غرب، ترجمه: ظهیری، عبدالله، ص 178.

[102]. نقش فرهنگ و تمدن اسلامی در بیداری غرب، ص 289.

[103]. مراغه «افرازه رود»، ص 318.

[104]. برگرفته از نرم افزار نور مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی‏.

[105]. بخشی از مطالب بر گرفته از پايگاه اطلاع رسانی سایت حوزه نت.

[106]. مرکز مدیریت حوزه علمیه قم، خبر گزاری حوزه.

[107]. ر. ک: روابط صوفیان و اسماعیلیان در ایران پس از سقوط الموت و آغاز سلطنت صفوی؛ میراث تصوف (مجموعه مقالات)، ویراستار: لویزن، لئونارد، ترجمه: کیوانی، مجدالدین، ج 1، فصل هفدهم.

[108]. ابراهیمی دینانی، غلامحسین، دفتر عقل و آیت عشق، ص 276.

[109]. شهرستانی، عبدالکریم، الملل و النحل، ج 1، ص 200.

[110]. رحیمیان، سعید، مقاله تأویل و قانون آن از دیدگاه غزالی، مجله جاودان خرد، سال ششم، شماره دوم، ص 26، 1388 ش.

[111]. کربن، هانری، ابن سینا و تمثیل عرفانی، فصل پنجم، ترجمه: رحمتی، انشاء الله.

[112]. ر. ک: مقاله «مقام و مشی عرفانی خواجه نصیرالدین طوسی».

[113]. صلواتی، عبدالله، مجموعه غزالی پژوهی (نقدی بر مواجهه ی غزالی با باطنیه و نظریه امامت معصوم).

[114]. فخر رازی، محمد بن عمر، المحصل،تصحیح: عبدالرئوف، طه، ص 39 و 40؛ فخر رازی، محمد بن عمر، المناظرات، ص 40 – 42.

[115].طوسی، نصیرالدین، تلخیص المحصل، ص 52 و 53.

[116]. همان، ص 421 و 422.

[117]. رعد 39.

[118]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، مصحح: غفاری، علی اکبر و آخوندى، محمد، ج 1، ص 149؛ طوسی،محمدبنحسن،تحقیق: تهرانی،عباداللهوناصح،علیاحمد،الغیبة؛ مجلسى، محمد باقر، بحارالأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان‏، ج 4، ص 108 – 110.

[119]. میرداماد، محمد باقر بن محمد، نبراس الضیاء و تسواء السواء، تصحیح: ناجی اصفهانی، حامد، ص 7 و 8.

[120]. شیخ مفید، اوائل المقالات، به کوشش: انصاری، ابراهیم، ص 46؛ شریف مرتضی، رسائل الشریف المرتضی، به کوشش: حسینی، احمد و رجایی، مهدی، ج1،ص 125؛ بحارالانوار، ج 53، ص 39 – 144.

[121]. الملل و النحل، ص 166.

[122].برگرفته از سایت راسخون.

[123]. برگرفته از برنامه نور، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، مجموعه آثار خواجه نصیر الدین طوسی.

[124]. علومى هستند که با تعقل و استدلال سر وکار داشته باشند.

[125].برگرفته از برنامه نور، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، مجموعه آثار خواجه نصیر الدین طوسی.

[126]. برنامه نور، مرکز تحقیقات کامپیوتری علوم اسلامی، مجموعه آثار خواجه نصیر الدین طوسی.

[127].برگرفته از سایت پرتال جامع علوم انسانی.

[128]. لو أن عبدا أتى بالصالحات غدا ** و ودّ كلّ نبيّ مرسل و وليّ ** و صام ما صام صواما بلا ملل ** و قام ما قام قوّاما بلا كسل ** و طار في الجو لا يأوي الى جبل ** و غاص في البحر مأمونا من البلل ** يكسو اليتامى من الديباج كلّهم ** و يطعم الجائعين البرّ بالعسل ** و عاش في الناس آلافا مؤلّفة ** عار من الذنب معصوما من الزلل‏ ** ما كان في الحشر، يوم البعث، منتفعا ** إلّا بحبّ اميرالمؤمنين علي‎(علیه السلام)؛طوسی، خواجه نصیرالدین،تجرید الاعتقاد، به اهتمام: حسینی جلالی، محمد جواد، ص 32.

[129]. كهف، 18.

[130]. اقتباس از کتاب سيره امامان (علیهم السلام) در آثار علاّمه حسن زاده آملی نوشته: عباس عزیزی از طریق سایت غدیر.

[131].سایت دانشگاه صنعتی خواجه نصیر الدین طوسی.

[132]. موسوی خمينى، سید روح الله، صحيفه امام، ج 8، ص 436.

[133]. شوشتری، قاضی نورالله، مجالس المؤمنین، ج  ٢، ص 201.

[134]. بحرانی، يوسف بن احمد، لولو البحرين في الاجازه‌ لقرتي العين، ص 245.

[135].قمی،شیخعباس،‌محقق: حسینی،جعفر،تحفة الأحباب في نوادر آثار الأصحاب، ص 485.

[136]. ابراهیمی دینانی، غلامحسین، ماجرای فکر فلسفی در جهان اسلام، ج 2، ص 21.

[137]. وب سایت متعلق به «آثار و اندیشه های حکیم دینانی».

[138]. حسینى تفرشى، مصطفى، نقد الرجال، ص 91 ـ 93.

[139]. مرکز اطلاع رسانی سایت حوزه نت.

[140]. محمد، ابن شاکر کتبی، فوات الوفیات و الذیل علیها، تحقیق: احسان، عباس، ج 3، ص 247.

[141]. سایت دانشگاه صنعتی خواجه نصیر الدین طوسی.

[142]. ابن تَیْمیّه‌، تقی‌الدین‌ ابوالعباس‌ احمد بن شهاب‌الدین‌ عبدالحلیم‌ ابن مجدالدین‌ عبدالسلام‌ بن عبدالله‌ بن ابی‌ القاسم‌ محمد بن الخضر بن محمد بن الخضر الحرانی‌ الدمشقی‌ الحنبلی‌، (ولادت: دوشنبه‌ ۱۰ ربیع الاول ۶۶۱ ق – وفات: شب‌ دوشنبه‌ ۲۰ ذیقعده‌ ۷۲۸ ق ‌برابر با ۲۲ ژانویه ۱۲۶۳ م – ۲۶ سپتامبر ۱۳۲۸ م‌).

[143].خواجه نصیر بنابر آنچه ابن تیمیه گفته است، وزیر اسماعیلی ها نبوده، لکن به دعوت «ناصر الدین عبدالرحیم بن ابی منصور» كه حاكم قلعه قهستان بود و مردی فاضل و دوستدار فلاسفه نیز بود، به همراه همسرش به قلعه اسماعیلیان دعوت شد و مدتی آزادانه و با احترام ویژه در آنجا زندگی كرد. او در مدت اقامت خود، كتاب «طهاره الاعراق» تألیف ابن مسکویه را به درخواست میزبانش به زبان عربی ترجمه كرد و نام آن را «اخلاق ناصری» نهاد. وی در همین ایّام «رساله معینیه» در موضوع علم هیئت را، به زبان فارسی نگاشت.

ناسازگاری اعتقادی خواجه با اسماعیلیان و نیز ظلم و ستم آنان نسبت به مردم، وی را بر آن داشت تا برای كمک گرفتن، نامه ای به خلیفه عباسی در بغداد بنویسد. در این میان حاكم قلعه از ماجرای نامه باخبر شد و به دستور او خواجه نصیر بازداشت و زندانی گردید. پس از چندی، خواجه به «قلعه اَلَموت» منتقل شد، ولی حاكم قلعه كه از دانش محقق طوسی اطلاع پیدا كرده بود، با او رفتاری مناسب در پیش گرفت.

وی حدود ۲۶ سال در قلعه های اسماعیلیه به سر برد، امّا در این دوران لحظه ای از تلاش علمی باز ننشست و كتاب های متعددی از جمله «شرح اشارات ابن سینا»، «تحریر اقلیدس»، «تولی و تبری» و چند كتاب و رساله دیگر را تألیف كرد.

خواجه در پایان كتاب شرح اشارات می نویسد: «بیشتر مطالب آن را در چنان وضع سختی نوشته ام كه سخت ‌تر از آن ممكن نیست و بیشتر آن را در روزگار پریشانی فكر، نگاشتم كه هر جزئی از آن، ظرفی برای غصه و عذاب دردناک بود و زمانی بر من نگذشت كه از چشمانم اشک نریزد و دلم پریشان نباشد و وقتی پیش نمی آمد كه دردهایم افزون نگردد و غم هایم دو چندان نشود …».

[144]. ابن تيمية الحراني، أحمد بن عبد الحليم، مجموعة الرسائل و المسائل، رشيد رضا، محمد، ج 2، ص 99.

[145]. همان، ص 97.

[146]. ابن تيمية الحراني، أحمد بن عبد الحليم، منهاج السنة النبویة فی نقض کلام الشیعة و القدریه، ج 2، ص 199.

[147]. ابن قيم جوزيه، محمد بن ابي بكر،اغاثه اللهفان من مصايد الشيطان، ج 2، ص 263.

[148]. ابن عماد، عبد الحی بن احمد، شذرات الذهب فی اخبار من ذهب، تحقیق: ارناووط، محمود و ارناووط، عبد القادر، ص 339 و 340.

[149]. مطالب تا اینجا برگرفته از سایت نهاد مقام معظم رهبری در دانشگاه ها، معاونت مطالعات راهبردی، (پرسمان دانشجویی).

[150]. «و کان للمسلمین نفع».

[151]. ضیایی، رحمت الله، شکست اوهام، پاسخ به شبهات وهابيت، ص 269 – 272؛ ‏سایت کتابخانه تخصصی حج.

[152]. «… فزها العلم‌ فی‌ بلاد المغول‌ علی‌ ید هذا الفارسی، کانه‌ قبس‌ منیر فی‌ ظلمة‌ مدلهمة»؛زیدان، جرجی، تاریخ آداب اللغه العربیه، ج 3، ص ۲34.

[153].سایت رشد، سازمان پژوهش و برنامه‌ريزی آموزشی، شبکه ملی مدارس ایران رشد؛ دانشگاه صنعتی خواجه نصیر الدین طوسی.