Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

خواب عاتکه دختر عبدالمطلب قبل از جنگ بدر

با هجرت پیامبر (صلى الله علیه و آله) به مدینه کفار قریش بیکار ننشسته، نیروى خود را براى ضربه قاطع ترى بر پیامبر (صلی الله علیه و آٔله) و مسلمانان بسیج کردند. در این صورت عقل و منطق ایجاب مى‌کرد مسلمانان به عنوان یک اقدام پیشگیرانه با مصادره کردن سرمایه عظیم کاروان تجارتى قریش که به ریاست ابو سفیان از شام برمی‌گشت، از یک طرف ضربه سختى بر آنان وارد ساخته و از طرف دیگر بنیه اقتصادى و نظامى خود را براى دفاع از خویشتن در آینده، تقویت کنند.

ابوسفیان که حین بردن مال التجاره به سوى شام احتمال قوی می‌داد کاروان مورد تعرض قرار بگیرد، در برگشت به سوی مکه به وسیله دوستان خود در مدینه از تصمیم پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) مبنی مصادره اموال کاروان قریش آگاه شد؛ لذا قاصدى به‌نام «ضمضم بن عمرو» را به سرعت به مکّه فرستاد، تا جریان را به اطلاع اهل مکّه برساند.

قاصد در حالى که طبق توصیه ابوسفیان بینى شتر خود را دریده، گوش آن را بریده و خون به طرز هیجان انگیزى از شتر مى‌ریخت و پیراهن خود را از دو طرف پاره کرده وارونه بر شتر نشسته بود تا توجه همه مردم را به سوى خود جلب کند، وارد «مکّه» شده، فریاد برآورد: «اى مردم پیروزمند، کاروان خود را دریابید! کاروان خود را دریابید! بشتابید و عجله کنید، اما باور نمى‌کنم به موقع برسید؛ زیرا محمّد و افرادى که از دین شما خارج شده اند، براى تعرض به کاروان از مدینه بیرون شتافته اند».

در این موقع خواب عجیب و وحشتناکى که «عاتکه» دختر «عبدالمطلب» و عمه پیامبر (صلى الله علیه وآله) دیده بود، دهان به دهان مى‌گشت و بر هیجان مردم مى‌افزود.

جریان خواب این بود که او سه روز قبل در خواب دیده بود كه مردى سوار بر شتر به مكّه آمد و فرياد مى‌زد: اى آل غالب؛ يا اى آل غدر؛ به سوى بسترهاى مرگ خود بشتابيد. سپس سنگى را از فراز كوه ابو قيس روانه كرد كه چون پايين آمد، ريزريز شد؛ آن‌چنان كه در مكّه هيچ خانه‌اى نبود كه سنگ‌ريزه‌اى در آن نيفتد. عاتكه خواب خويش را به عبّاس گفت. او نيز به عتبة بن ربيعه بازگفت. عتبه گفت: اين مصيبتى است كه در قريش روى خواهد داد. امّا ابو جهل با شنيدن خواب عاتكه به تمسخر گفت: اين پيغمبر دومى است كه در بنى عبد المطلب ظهور مى‌‌كند. قسم به لات و عزّى سه روز صبر مى‌كنيم، اگر آن چه او گفته، درست بود كه هيچ و الّا سندى را عليه آن‌ها (بنی هاشم) خواهيم نوشت؛ كه در ميان عرب خانواده‌اى نيست كه زنان و مردان آن از بنى هاشم دروغ‌گوتر باشند. ولی روز سوم ديدند، مردى بانگ مى‌زند: اى آل غالب؛ اى آل غالب؛ مصيبت؛ مصيبت‌.

از آنجا که بسیارى از مردم مکّه در این کاروان سهمى داشتند، به سرعت بسیج شده، حدود 950 نفر مرد جنگى که جمعى از آنها از بزرگان و سرشناسان مکّه بودند با 700 شتر و 100 رأس اسب به حرکت در آمدند. فرماندهى لشکر را «ابوجهل» بر عهده گرفت و به سرعت خود را به منطقه بدر رساندند.[1]

[1]. واقدى، محمد بن عمر، كتاب المغازى، تحقيق: جونس، مارسدن، ج 1، ص 29؛ ابن هشام‏، عبدالملك بن هشام، السيرة النبوية، تحقيق: السقا، مصطفى و الأبيارى، ابراهيم و شلبى، عبدالحفيظ، ج 1، ص 607.