searchicon

کپی شد

خلقت و آفرینش

خلقت جهان در شش روز

قرآن در بارۀ خلقت جهان می فرماید: ( هو الّذى خلق السّموات و الارض فى ستّة أيّامٍ )[1]؛ او کسی است که آسمان و زمین را در شش روز خلق کرد .

مسلماً منظور از روز، همین 24 ساعت ما نیست؛ زیرا قبل از خلقت جهان، نه زمینی بود و نه خورشیدی که یک دور گردش زمین به دور خودش در مقابل نور خورشید را بگوییم یک روز، بلکه مراد دوران و مرحله و یک برهه ای از زمان است. آنچه که قرآن و روایات بیانگر آن هستند این است که زمین در شش مرحله آفریده شده است و از جزئیات آن که در هر مرحله به چه شیوه ای بوده از کلام الله به ما چیزی نرسیده است . نهایت چیزی که از آيات قرآن به دست می آید يكى اين است كه خلقت آسمان و زمين به اين شكل و وضعى كه ما مى‏بينيم ناگهانى نبوده و به اين شكل از عدم ظاهر نشده بلكه از چيز ديگرى خلق شده كه آن چيز قبلا وجود داشته و آن، ماده‏اى متشابه الاجزاء و روى هم انباشته بوده كه خداى تعالى اين ماده متراكم را جزء جزء كرد، و اجزاء آن را از يكديگر جدا ساخت، از قسمتى از آن در دو برهه از زمان زمين را ساخت، و سپس به آسمان كه آن موقع دود[2]بود پرداخته، آن را نيز جزء جزء كرد، و در دو برهه از زمان به صورت هفت آسمان در آورد. ديگر اينكه تمام موجودات زنده ای که ما مى‏بينيم از آب آفريده شده‏اند، پس ماده آب، (البته این غیر از آبی است که ما الان به آن آب می گوییم) ماده حيات هر جنبنده است. با مطالبى كه گذشت معناى آيه مورد بحث روشن گرديد، پس اينكه فرمود: هو الذى خلق السموات و الارض فى ستة ايام، منظور از آفريدن آن، جمع كردن اجزاء، و سپس جدا ساختنش از مواد ديگرى متشابه با هم و متراكم در هم است [3].

تا اینجا معنای خلقت عالم در شش روز معلوم شد، اما آیا تدریجی بودن خلقت با آیات دیگر که می فرماید: ( إِنَّمَا أَمْرُهُ إِذَا أَرَادَ شيْئاً أَن يَقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ )[4]، منافات ندارد؟ بدین منظور باید به تبیین معنای کن فیکون پرداخت که اصلا این حرف به چه معناست؟

اين آيه شريفه از آيات برجسته قرآن كريم است كه كلمه ايجاد را توصيف مى‏كند و مى‏فرمايد : خداى تعالى در ايجاد هر چيزى كه ايجاد آن را اراده كند ، به غير از ذات متعالى خود به هيچ سببى ديگر نيازمند نيست، نه در اينكه آن سبب مستقلا آن چيز را ايجاد كند، و نه در اينكه خدا را در ايجاد آن كمك نمايد، و يا مانعى را از سر راه خدا بردارد. مراد از كلمه امر در آيه مورد بحث، شأن می باشد، يعنى مى‏خواهد بفرمايد: شأن خداى تعالى در هنگام اراده خلقت موجودى از موجودات، چنين است، نه اينكه مراد از آن، امر در مقابل نهى باشد و وقتی خدا می خواهد موجودی را بیافریند از آن کلمه ی ” أمر ” استفاده می کند. پس معناى جمله ( اذا اردناه ) اين است كه: وقتى چيزى در مورد اراده خدا قرار بگيرد ، شأن خدا اين است كه به آن چيز بگويد باش و آن هم موجود شود ( البته مراد؛ خود لفظ “کن” نیست بلکه همان اراده خداوند است و نيز در اين ميان مخاطبى هم كه داراى گوش باشد و خطاب را با دو گوش خود بشنود و موجود شود، در كار نيست، براى اينكه اگر مخاطب وجود داشته باشد، ديگر احتياج به ايجاد ندارد. پس كلام در آيه مورد بحث كلامى است تمثيلى و چون ذات خداوندى هستى هر چیزی را اراده كند، بدون تخلف و درنگ موجود مى‏شود).[5]

از طرفی هم، آنچه از ناحيه خداى تعالى افاضه مى‏شود، قابل درنگ و مهلت نيست، و تبدل و دگرگونى را هم تحمل نمى‏كند، و تدريجيت نمى‏پذيرد، و هر آنچه از تدريجيت و مهلت و درنگ در موجودات مشاهده مى‏كنيم، از ناحيه خود آنها است، نه از ناحیه خداوند متعال.

صفوان بن يحيى می گوید به حضرت ابى الحسن (عليه‏السلام) عرضه داشتم: درباره اراده خدا و خلق كردنش، چيزى بفرما، مى‏گويد: آن جناب فرمودند: اراده در ما مخلوقات به معناى ضمير و خواست باطنى است كه به دنبال آن فعل از ما سرمى‏زند، و اما اراده در خداى تعالى به معناى ايجاد و احداث فعل است نه غير آن، براى اينكه: خداى تعالى احتياج به تروى و تفكر قبلى ندارد، او مثل ما نيست كه قبل از هر كار نخست تصميم بگيرد و سپس در طرز پياده كردنش فكر كند اين گونه صفات در خداى تعالى نيست و از خصايص مخلوقات است.

پس اراده خدا همان فعل است نه غير، به آن فعل مى‏گويد: باش و آن فعل وجود پيدا مى‏كند، اينهم كه گفتيم “مى‏گويد”، گفتن با تلفظ و نطق به زبان نيست، و تصميم و تفكر ندارد، و همان طور كه خودش كيفيت ندارد، فعل او نيز كيفيت ندارد .[6]

بنابراین اگر می گوییم خداوند عالم را در شش روز خلق کرد اولا به این معنی نیست که خداوند از ناحیه ذات خود آن را تدریجا خلق کرده و فعل خدا تدریجی است و در نتیجه بگوییم چون خدا نمی توانسته آن را یکجا خلق کند پس قدرت او محدود است و برای خلقت نیاز به گذر زمان دارد بلکه این تدریج از ناحیه مخلوق که همان عالم است می باشد، نه از ناحیه خداوند قادر متعال؛ زیرا همانطور که گذشت خداوند هر وقت ارادۀ وجود چیزی را کند بی درنگ آن چیز موجود می شود، حرف شما از ناحیه خداوند هیچ مانعی ندارد، بله می توانست جهان را یکجا خلق کند ولی چون جهان مادی، تابع نظام اسباب و مسببات می باشد و خداوند متعال از جاری کردن امور در غیر نظام اسباب و مسبباتشان إبا دارد[7] برای همین آن را طبق مصالحی که ما از آن خبر نداریم در شش مرحله آفرید، چه بسا هر مرحله متوقف بر مراحل قبل بوده و یا دلایل دیگر … ولی آنچه حائز اهمیت است قادر بودن خداوند متعال بر ایجاد هر چیزی که امکان وجودی داشته باشد می باشد.[8]

تقدم یا تأخر آفرینش آسمان

می دانیم که كلمۀ “ثم” به معناى “سپس” و “پس” در فارسى است و طبعاً تأخّر و پشت سر هم بودن را می رساند. با نگاهی به قرآن در می یابیم که در آیه 29 سوره بقره از تعبیر زیر استفاده شده است: آفرینش آسمان بعد از زمین بوده است: “ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماء؛ِ او خدایى است كه همه آنچه را (از نعمتها) در زمین وجود دارد، براى شما آفرید، سپس به آسمان پرداخت و آنها را به صورت هفت آسمان مرتب نمود، و او به هر چیز آگاه است”. در حالى كه از آیه “وَ الْأَرْضَ بَعْدَ ذلِكَ دَحاها” و زمین را بعد از آن (آسمان) گسترش داد (آیه30 سورۀ نازعات) عكس آن به دست مى‏آید كه خلقت زمین بعد از آسمان است. بر این اساس آیا آفرینش آسمان ها جلوتر بوده یا زمین و کدام یک زود تر آفریده شد “؟

از سوی دانشمندان پاسخ هایی داده شده است كه در این جا به دو نمونه از آن اشاره می کنیم:

1 اساساً بین این دو آیۀ تعارضی وجود ندارد؛ زیرا كلمۀ “دحا” كه از ریشۀ “دحو” است به معنای آفرینش نیست، بلكه به معنای گسترش دادن است از این رو می شود آیۀ شریفه ناظر بر سه مرحله باشد:

الف. آفرینش ابتدایی زمین

ب. آفرینش ثانوی آسمان

ج. گسترش دادن زمین بعد از آفرینش آسمان

در روایتی می خوانیم كه همین سؤال از عمرو بن عبید و حسن بصرى شده كه آنها در پاسخ گفته‏اند: از كلمه “دَحاها” فقط گسترش زمین استفاده می شود نه آفرینش آن و ممكن است ترتیب آفرینش چنین بوده باشد كه اول زمین خلق شده و پس از آن آسمان ها و سپس گسترش زمین[9].

پس باید گفت كه منظور این نیست كه آفرینش زمین پس از آسمان بوده است؛ بلكه منظور این است كه گسترش زمین و آماده سازى آن براى زندگى، پس از آفرینش آسمان ها بوده و این مانع از آن نیست كه زمین قبل از آسمان آفریده شده باشد[10].

2. گرچه كلمه “ثم” در تأخیر و ترتیب زمانى ظهور دارد، اما این ظهور در همه جا نیست.

صاحب تفسیر مجمع البیان می فرماید: ممكن است بگوییم كلمه “ثم” همه جا براى تأخیر و ترتیب زمانى نیست (همان طورى كه در ادبیات عرب نظایر فراوان دارد).

و این كلمه در این جا فقط براى تذكر و یادآورى نعمت هاى خدا است و نظرى به تقدم و تأخّر خلقت زمین یا آسمان ندارد.[11] بلکه غرض برشمردن تعداد نعمت است؛ مثلا یكى از ما می گوید: “الم اطعمك ثمّ كسوتك ثمّ اعطیتك ثمّ حملتك”، آیا من تو را طعام نکردم و جامه ندادم و بخشش نکردم و اسب ندادم، و این می تواند درست باش حتی اگر آنچه را مقدّم گفته، مؤخّر انجام داده باشد؛ چرا كه نظر او به تقدیم و تأخیر نیست، بلكه نظر او به تعداد است.[12]

به هرحال این كلام را خداوند در مقام امتنان فرموده است[13] و از این جهت می توان گفت که كلمه “ثم” در جملۀ “ثُمَّ اسْتَوى‏ إِلَى السَّماءِ” به معناى تأخیر زمانى نیست، بلكه به معناى‏ تأخیر در بیان و ذكر حقایقى پشت سر هم است.[14]

تفاوت در خلقت موجودات

روشن است که بین موجودات تفاوت هایی وجود دارد حال جای این پرسش است که سؤال شود سرّ این تفاوت در چیست و چرا موجود یکسان آفریده نشدند؟ برای دریافت جواب توجه به چند نكته ضروری به نظر می رسد:

اولاً: شکی نیست كه این عالم نظم دارد و نظم آن ذاتی است. و بین اجزای آن رابطۀ حقیقی برقرار است؛ مثل مراتب اعداد. در اعداد می‌بینیم كه عدد (یك) قبل از عدد (دو) و عدد (دو) قبل از عدد (سه) و بعد از عدد (یك) است. همچنین هر عددی غیر از عدد یك، بعد از عددی و قبل از عدد دیگری است. هر عددی مرتبه‌ای را اشغال كرده و در مرتبه خود احكام و آثاری دارد و مجموع اعداد كه محدود به حدی نیستند نظامی را به وجود آورده‌اند. این نظم و نظامی كه در مراتب اعداد وجود دارد ذاتی اعداد است. همین نظم ذاتی در میان مخلوقات در جهان هستی نیز حاكم است. یعنی این طور نیست كه خداوند مجموعه‌ای از اشیا را خلق كرده باشد، ولی هیچ رابطۀ واقعی میان آنها نباشد، بعد آنها را به صف كشیده باشد و یكی را پشت سر دیگری قرار داده باشد.

ثانیاً: نظامی كه در جهان هستی حاكم است، نظام احسن است. یعنی هرچه در این جهان است در نهایت نیكویی و در بهترین حالات خلق شده است، به طوری كه بهتر از این تصور نمی‌شود. و قرآن كریم در این باره می‌فرماید: “او همان كسى است كه هر چه را آفريد نيكو آفريد …”.[15]

ثالثاً: یك سری قوانین كلی بر این نظام هستی حاكم است كه خداوند متعال طبق آن قوانین جهان هستی را اداره می‌كند و هرگز كاری را خارج از این قوانین انجام نمی‌دهد و هیچ تغییر و تبدیلی هم در این قوانین راه ندارد. چنانچه قرآن می فرماید: “هرگز در سنت خدا تغییری نخواهی یافت”.[16]

رابعاً: یكی از قوانین این عالم قانون علت و معلول است. كه به موجب آن قانون هر موجودی در نظام هستی جایگاه و مقام معلومی دارد. نبودن قانون علت و معلول به معنای این است كه هر موجودی بتواند منشأ ایجاد هر چیزی شود و ممكن باشد كه هر معلولی به جای هر علت وهر علتی به جای هر معلول بیاید ؛ مثلاً اثر شعله كبریت با اثر شعله خورشید یکی باشد و حال این كه این طور نیست.

حكومت قانون علت و معلول بر جهان به وضوح نمایان است چرا که هر معلولی علت خاص خود را دارد و هر علتی اثر و معلول خود را دارد و مراتب موجودات هستی از قبیل مراتب قرار دادی و اعتباری رایج در مناسبات اجتماعی نیست كه فرقی نداشته باشد كه فلان رئیس مرؤوس شود، یا برعكس؛ اما مراتب موجودات هستی مراتب حقیقی و واقعی است که بر اساس آن گوسفند نمی تواند انسان باشد و انسان هم نمی تواند گوسفند یا نبات باشد. چرایی این جا معنا ندارد كه چرا یكی گیاه، یكی انسان و یكی حیوان خلق شده است. در یك كلمه باید گفت تفاوت موجودات جهان ذاتی آنها و لازمۀ نظام علت و معلول است.[17]

بنابراین این که گفته شده است هر موجود بر حسب لیاقتش خلق می شود، یعنی خداوند بر حسب ظرفیت و استعداد ذاتی اشیا آنها را خلق می‌كند. درجات و موقعیت‌هایی كه در آفرینش برای موجودات معین شده است كه یكی لیاقتش و ظرفیتش این باشد كه جز جمادات یا نباتات و یا غیره باشد، مانند پست‌های اجتماعی(رئیس و مرئوس) نیست كه قابل تبدیل و تغییر باشد، بلكه این موقعیت ‌ها مانند خواص اشكال هندسی ذاتی موجودات است. وقتی می‌گوییم خاصیت مثلث این است كه مجموع زاویه‌هایش برابر با دو قائمه باشد و خاصیت مربع این است كه مجموع زاویه‌هایش برابر با چهار قائمه باشد، به این معنا نیست كه به یکی خاصیت دو قائمه داشتن و به دیگری خاصیت چهار قائمه داشتن را اعطا كرده‌اند. و لذا نمی توان گفت:” كه چرا به مثلث ستم کرده و خاصیت 4 قائمه را نداده‌اند یا بالعكس. “زیرامثلث جز همان خاصیت معین و همان ظرفیت معین نمی‌تواند داشته باشد.

مراتب موجودات جهان نیز همین طور است. این كه جماد رشد و درك ندارد، ولی گیاه رشد دارد و درك ندارد و حیوان هم رشد دارد و هم درك دارد، ذاتی مرتبه وجودی هر یک از آنهاست. نه آن كه همه اوّل یكسان بوده‌اند و بعد آفریدگار به یكی لیاقت و ظرفیت رشد و درك را داده، به یكی هیچ كدام را نداده و به یكی، یك جنبه را داده و به دیگری آن را نداده است. پس این تصور غلط است كه فکر کنیم خداوند ابتدا همه موجودات را  به طور مساوی آفریده و بعد بعضی را بر بعضی دیگر برتری داده است. بلکه صحیح آن است که بگوئیم هر چیز در جهان، فقط گونه‌ای خاص از وجود را می‌تواند بپذیرد و بس، كه خداوند هم همان خلقت را به او می‌دهد. همانگونه که بوعلی سینا می‌فرماید: خدا زردآلو را زردآلو نكرده، بلكه آن را (از اول به صورت زرد آلو) ایجاد كرده است.[18]

برای روشن تر شدن مسئله به این مثال توجه کنید:: یك خودرو از اجزای زیادی همچون پیچ ، مهره‌های كوچك و بزرگ ، بدنه، موتور ، چرخ، چراغ و فرمان و…. تشكیل شده است. ولی این طور نبوده كه سازنده ابتدا تمام قطعات مساوی را یکسان تولید کرده و بعد یكی را فرمان و دیگری را چرخ و … قرار داده است بلکه از اول هریک از پیچ ، مهره‌های كوچك و بزرگ ، بدنه، موتور ، چرخ، چراغ و فرمان و… را به طور جداگانه تولید کرده و هریک را در جای خود قرار داده است تا ماشین بتواند كار خودش را درست انجام دهد.

فلسفه خلقت و آفرینش

خداوند وجودى بى نهايت است و همه‏ى كمال‏ها را دارا ست و آفريدن (ايجاد كردن) فيض است و خداوند فياض است. كمال فياضيت او اقتضا مى‏كند كه هر چه را لايق آفريده شدن است بيافريند. پس خداوند آفريد، چون فياض است؛ يعنى هدف و چرايى آفرينش در فياضيت اوست. از آن جا كه صفات ذاتى خداوند خارج از ذات او نيست مى‏توان گفت هدف از آفرينش، ذات خداوند است.

برای روشن شدن به موضوع توجه به چند نكته ضروری به نظر می رسد:

1. خداوند متعال به مقتضاى اين كه واجب الوجود است و وجود او وابسته به چيزى نيست، هيچ محدوديتى و نقصى ندارد و همه‏ى كمال‏ها را داراست.

2. از جمله كمالات او فياض و جواد بودن است. خداوند در قرآن مى‏فرمايد: «و عطاى پروردگارت منع نشده است».[19]

خداوند متعال، براى عطا كردن از ناحيه‏ى خودش، هيچ محدوديتى ندارد، پس هر جا كه عطا نمى‏كند، به دليل محدوديت پذيرنده‏ى عطاست، نه عطا كننده، و هر چيز كه لايق عطا شدن باشد، عطا مى‏شود.

3. هر خيرى و كمالى ناشى از وجود است و هر شرّ و نقصى ناشى از عدم. مثلاً علم، خير و كمال است و جهل، شرّ و نقص. همچنین قدرت، در مقابل عجز و ناتوانى، كمال و خير است. پس معلوم مى‏شود كه وجود خير است و در مقابل آن، هر شرّ و نقصى عدم است.

4. با توجه به مقدمه ی سوم مى‏توان دريافت كه فياض و جواد بودن خداوند با آفريدن و ايجاد كردن محقق مى‏شود. پس لازمه‏ى فياض بودن آفريدن است.

به عبارت ديگر، اگر چيزى لايق آفريده شدن باشد و خداوند آن را نيافريند، اين نيافريدن با توجه به خير بودن وجود، منع از خير است و بخل محسوب مى‏شود و بخل از خداوند محال است. از اين مقدمات نتيجه مى‏گيريم، اگر سؤال شود چه چيز باعث شد خدا بيافريند؟ پاسخ مى‏دهيم كه فياض بودن او باعث آفرينش شده است.

5. صفات خدا زايد بر ذات خدا نيست. صفات انسان و ديگر اجسام، زايد بر ذات آنهاست. مثلاً سيب يك ذات دارد و سرخى و شيرينى صفت آن است. اين سرخى و شيرينى ،خارج از ذات سيب است. سيب مى‏تواند به جاى اين صفات، ترش و سبز باشد و ذات او باقى بماند.

بحث اتحاد ذات و صفات خداوند، يك بحث كلامى عميق است كه مى‏توانيد در علم كلام در بحث توحيد صفاتى مطالعه كنيد. آنچه در اين جا براى ما مهم است، اين است كه فياض بودن – كه علت غايى آفرينش است – عين ذات خداست و خارج از ذات او نيست. پس اگر سؤال شود چرا خداوند آفريد؟ خواهيم گفت: چون خداست. پس علت غايى در واقع خود خداوند است. اين همان سخن فلاسفه ماست كه مى‏گويند: علت غايى و علت فاعلى در افعال خداوند، متحد است،[20] و شايد بتوان همين معنا را از برخى آيات قرآن،[21] و نيز: «اليه يرجع الامر كله» و تمام كارها به او بازگردانده مى‏شود،[22] استفاده نمود.

نظریه تکامل انواع

در میان دانشمندان علوم طبیعی دو فرضیه درباره آفرینش موجودات زنده اعم از گیاهان و جانواران وجود داشته است.

الف: فرضیه تکامل انواع یا «ترانسفورمیسم» که می گوید موجودات زنده در آغاز به شکل کنونی نبودند، بلکه در آغاز موجودات تک سلولی در آب اقیانوس ها و از لابلای لجن های اعماق دریا ها با یک جهش پیدا شدند؛ یعنی موجودات بی جان در شرایط خاصی قرار گرفتند که از آنها نخستین سلول های زنده پیدا شد.

این موجودات ذره بینی زنده تدریجاً تکامل یافتند و از نوعی به نوع دیگر تغییر شکل دادند. کامل ترین حلقه این تکامل همین انسان های امروزند که از موجوداتی شبیه به میمون و سپس میمون های انسان نما ظاهر گشتند.

ب: فرضیه ی ثبوت انواع یا «فیکسیسم» که می گوید انواع جانداران هر کدام جداگانه از آغاز به همین شکل کنونی ظاهر گشتند و هیچ نوع به نوع دیگر تبدیل نیافته است. و طبعاً انسان هم دارای خلقت مستقلی بوده که از آغاز به همین صورت آفریده شده است.

از ظاهر آیات قرآن درباره خلقت آدم در ابتدا، چنین به نظر می رسد که آدم نخست ار گل تیره رنگ آفریده شد و پس از تکمیل اندام، روح الهی در آن دمیده شد و به دنبال آن فرشتگان جز ابلیس در برابر او سجده کردند. نحوه بیان این آیات چنین نشان می دهد که میان خلقت آدم از خاک و پیدایش صورت کنونی، انواع دیگری وجود نداشته است.

نتیجه این که آیات قرآن هر چند مستقیماً در صدد بیان مسئله تکامل یا ثبوت انواع نیست، ولی ظواهر آیات (البته در خصوص انسان) با مسئله خلقت مستقل سازگارتر است، هر چند کاملاً صریح نیست، اما ظاهر آیات خلقت آدم، بیشتر روی خلقت مستقل دور می زند.

در خاتمه بیان این نکته خالی از فایده نیست؛ از آیات قرآن به روشنی استفاده می شود که انسان از دو چیز مختلف آفریده شد که یکی در حد اعلای عظمت و دیگری در پایین ترین حد از نظر ارزش. جنبه مادی انسان را گل بدبوی تیره رنگ و (لجن) تشکیل می دهد و جنبه معنوی او را چیزی به عنوان روح خدا.

آنچه در این مسئله مهم است، این است که ماده اولیه انسان بسیار بی ارزش است و از پست ترین مواد روی زمین بوده، اما خدای متعال از چنین ماده ی بی ارزشی چنان مخلوق پر ارزشی ساخته که گل سر سبد جهان آفرینش شده است.

جهت آگاهی بیشتر مراجعه شود به:

1. المیزان، علامه ی طباطبائی،  جلد 4 و 17.

2. تفسیر نمونه، جلد 11 ص 82 به بعد؛ و جلد 23.

3. راهنما شناسی، محمد تقی مصباح.

4. پژوهی در اعجاز علمی قرآن، جلد2، محمد علی رضایی، ص 429-564.

5. خلقت انسان، یدالله سحابی.

علل الشرایع، صدوق ، جلد 15، باب 11.

مراحل خلقت و آفرینش انسان

واژه انسان یا از ماده «انس» است، از آن جهت که انسان ها با یکدیگر یا با هر چیزی مأنوس می شوند و لذا می گویند: انسان مدنی بالطبع است، چون طبعاً حال انس گرفتن در انسان قوی است. و یا از ماده «نسیان» و اصل آن «انسیان» است. انسان چون اهل نسیان و فراموشی است به او انسان گفته شده است. از امام صادق (ع) روایتی به این مضمون نقل شده است: (حضرت آدم از همان اول با این که بنا بود به آن شجره نزدیک نشود به زودی فراموش کرد و به آن درخت نزدیک شد…)[23].

قرآن در مورد خلقت انسان و مبدأ پیدایش آن تعبیرات گوناگونی دارد که نشان می دهد آفرینش انسان دارای مراحل متعددی بوده است.

الف. دسته ای از آیات قرآن، ماده نخستین انسان را “گل” معرفی می کند .[24]

ب. دسته ای دیگر می فرماید: انسان را از “آب” خلق کردیم . [25]

ج آیات دیگر منشأ آفرینش آدمی را تنها “نطفه” می دانند. [26]

د. در تعدادی از آیات “خاک و نطفه” مشترکاً ماده نخستین پیدایش انسان معرفی شده اند.[27]

در مورد معنای این آیات، دو وجه به نظر می رسد:

1.در این آیات مراحل آفرینش هر فرد به طور جداگانه مورد نظر است: یعنی آفریده شدن انسان از خاک، به این معناست که خاک به مواد غذایی و مواد غذایی به نطفه تبدیل می شود، پس خاک مبدأ نطفه و نطفه مبدأ انسان است. یعنی خاک مبدأ دور(بعید) و نطفه مبدأ نزدیک انسان است.

2. چون خلقت حضرت آدم از خاک است و آفرینش همه انسانها به حضرت آدم منتهی می شود. پس مبدأ آفرینش آدم، مبدأ آفرینش دیگران نیز خواهد بود.

بنابراین،گر چه ظاهر آیات قرآن در باره آفرینش انسان ، از جهاتی اختلاف دارد، اما با اندک توجه و عنایتی روشن می شود که آیات قرآن در این زمینه با هم اختلافی ندارند، زیرا برخی از آیات در مورد آفرینش نخستین انسان (آدم) است. بدیهی است که هنگامی که مبدأ نخستین انسان، مشخص شود مبدأ وجود همه انسانهای دیگر نیز از جهت تاریخی روشن می شود؛ یعنی اگر بگوییم آدم از گل آفریده شده است، صحیح است که بگوییم همه انسان ها از خاک آفریده شده اند، این به یک اعتبار است.

اما به اعتبار دیگر تک تک انسان ها جداگانه لحاظ می شوند. البته این اعتبار ،اعتبار اول را نفی نمی کند؛ یعنی اگر بگوییم هر انسانی از نطفه آفریده شده و نطفه از مواد غذایی و مواد از گوشت حیوانات و میوه ها و درختان و مواد معدنی و اینها همه به زمین باز می گردند، پس مبدأ آفرینش هر انسانی را صرف نظر از این که می توان به اعتبار انسان نخستین، از خاک دانست، می توان به اعتبار تک تک آنها نیز از خاک دانست. از این جهت برخی از آیات قرآن تنها در مورد شخص حضرت آدم است. [28] و برخی دیگر ممکن است کلیت داشته باشد و در مورد همه انسان ها به کار رود.

خداوند در آیه ای می فرماید:” من بشر را از گل آفریده ، و در آن از روح خود دمیدم…”[29] همین طور در آیه دیگری می فرماید:” می خواهم بشری از گل خشک، از لجن بدبو بیافرینم، چون آفرینش(او را) را به پایان بردم و از روح خود در آن دمیدم …”[30] بدیهی است که در این آیات، خداوند داستان خلقت حضرت آدم و سجده نکردن ابلیس را مطرح می کند و نمی توان در این آیات، آدم را به معنای انسان ها گرفت؛ زیرا در ذیل همین داستان، خداوند سخن شیطان را نقل می فرماید که: “لَأَحْتَنِكَنَّ ذُرِّيَّتَه‏…”( همه فرزندانش را، جز عده كمى، گمراه و ريشه‏كن خواهم ساخت)[31] و اگر همه ی انسان ها منظور بودند، دیگر شیطان “ذریته”(ذریه آدم) نمی گفت.

برخی از آیات که جنبه کلی دارد و خلقت همه انسان ها در آنها لحاظ شده است عبارتند از: “اوست که آدمی را از آب بیافرید….”[32] و “پس آدمی بنگرد که از چه چیز آفریده شده است، از آبی جهنده آفریده شده است.”[33]

این آیات و نظایر این ها می گوید انسان از آب یا نطفه و … خلق شده است، در این گونه آیات خلق انسان ها به طور کلی لحاظ شده است.

به هر حال آنچه را که از آیات مختلف قرآن و تعبیرات گوناگونی که در باره آفرینش انسان آمده به خوبی استفاده می شود که انسان در آغاز خاک بوده [34] سپس با آب آمیخته شده و به صورت گل[35] و بعد به صورت گل بدبو درآمده [36]پس از آن حالت چسبندگی پیدا کرده [37] و بعد به صورت گل خشکیده درآمد و حالت صلصال کالفخار (گل خشکیده) به خود گرفته است.[38]

در این که،هر یک از این مراحل از نظر بعد زمانی چه اندازه طول کشیده و این حالت های انتقالی تحت چه عواملی به وجود آمده از مسائلی است که دانش ما به آنها نمی رسد و تنها خدای متعال به آنها آگاه است.

لازم به ذکر است که قرآن کریم خلقت انسان را تقریباً به صورت سربسته و اجمالی مطرح کرده است؛  چرا که منظور اصلی قرآن، بیان مسائل تربیتی بوده و قرآن کتاب علوم طبیعی نیست، بلکه کتاب انسان سازی است و نباید انتظار داشت که جزئیات این علوم از قبیل مسائل مربوط به تکامل، تشریح، جنین شناسی و … در آن مطرح شود.

هدف از خلقت انسان

هر یک از اسما و صفات الاهی، چه آنها که به ذات بر می گردند و به مقتضای بساطت وجود واجب تعالی عین ذات او هستند، مانند صفاتی چون: علم، قدرت ، قیومیت، مالکیت و حاکمیت خداوند و چه آنها که به فعل منسوب اند و اصطلاحاً به صفات فعل اشتهار دارند، مثل ربوبیت، رازقیت، خالقیت و اراده و رحمت پروردگار، جملگی صفات ثبوتیه ای هستند که خدای بزرگ از طریق آنها بی وقفه فیض رسانی می کند که در این میان خالقیت او اقتضا دارد که پیوسته و لاینقطع خلق نماید و دست به آفرینشی تازه بزند که : «خداوند در هر روز در شأن و کاری است».[39]

مطلب دیگری که در این جا قابل توجه است، این است که از آن جا که خداوند حکیم است و از شخص حکیم کار بیهوده و عبث صادر نمی شود، نظام آفرینش نظامی است هدفمند که در راستای اهداف عالیه ی ذات باری تعالی بنیان نهاده شده و در آن اثری از اعوجاج و آشفتگی پیدا نیست و ذرات عالم با زبان بی زبانی می گویند:

نیست در دایره یک نقطه خلاف از کم و بیش

که من این مسئله بی چون و چرا می بینیم

مطابق نص آیات قرآنی، خالق موجودات، اشیا و پدیده ها را نه باطل آفرید و نه بازیچه، بلکه محور و اساس آفرینش او بر مبنای حق استوار گشته است که در این نظام احسن، حتی کوچک ترین اجزای آن اهداف و مقاصد بلند و ارزشمندی را تعقیب می نمایند و هیچ یک از آنها معطل و بی کار نیستند که:

در این پرده یک رشته بی کار نیست

سر رشته بر ما پدیدار نیست

البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که علت غایی و هدف نهایی خلقت کائنات و پیدایش موجودات، انسان بوده است. به عبارتی شفاف تر، خداوند عالم را آفرید تا آدم را بیافریند؛ چرا که او احسن المخلوقین است. چنانچه خدایش احسن الخالقین، و از کارگاه هستی موجودی چون او بیرون نیامده است. در حدیث قدسی آمده است که فرمود: «ای پسر آدم همه چیز را برای تو آفریدم و تو را برای خودم».[40]

حال با طرح این موضوعات وارد مبحث اصلی شده، می گوییم: هدف از خلقت انسان هر چه که باشد نتیجه اش به خود او بر می گردد، نه به خداوند که او غنی مطلق است و ممکنات از جمله انسان محتاج اویند.

«ای مردم! شما نیازمند به خدایید، تنها خداوند است که بی نیاز و شایسته ی هرگونه حمد و ستایش است».[41]

«موسی به بنی اسرائیل گفت: اگر شما و همه مردم روی زمین کافر شوید به خدا زیانی نمی رسد؛ چرا که او بی نیاز و ستوده است».[42]

علی (ع) در خطبه ی معروف همام می فرماید: «خداوند سبحان هنگام آفرینش خلق از طاعت و بندگیشان بی نیاز و از معصیت و نافرمانی آنها ایمن بود؛ زیرا معصیت گناهکاران او را زیان ندارد و طاعت فرمانبرداران سودی به او نمی رساند،[43] (بلکه غرض از امر به طاعت و نهی از معصیت سود بردن بندگان است).

درباره ی هدف آفرینش انسان در آیات قرآن بیانات مختلفی آمده است که در حقیقت هر کدام به یکی از ابعاد این هدف اشاره می نمایند، از جمله: «من جن و انس را نیافریدم، مگر این که مرا پرستش کنند».[44] در جای دیگر می خوانیم: «آن که مرگ و زندگی را آفرید تا شما را بیازمایدتان که کدام یک از شما به عمل نیکوتر است».[45] (یعنی آزمایشی آمیخته با پرورش و در نتیجه تکامل)، و در موردی دیگر آمده است: «ولی مردم همواره مختلفند مگر آنچه پروردگارت رحم کند و برای همین (پذیرش رحمت و در سایه آن تکامل)، آنها را آفرید».[46] همان گونه که ملاحظه می شود، همه ی این خطوط به یک نقطه منتهی می شود و آن پرورش و هدایت و تکامل انسان هاست. از این جا معلوم می شود که غایة الغایات و هدف نهایی آفرینش انسان، رسیدن به کمال و سعادت و دست یازیدن به والاترین کرامت ها و ارزش های انسانی است که این همه در پرتو شناخت و معرفت و عبودیت و بندگی آگاهانه به پیشگاه ذات احدیت میسور و ممکن خواهد بود که: «بندگی خدا گوهر گران بهایی است که باطن آن ربوبیت است»[47] که هر کس به آن دست یافت سلطنت بر همه ی ما سوی الله کند.

در روایتی از امام صادق (ع) می خوانیم: که امام حسین (ع) در برابر اصحابش آمد و چنین فرمود: «خداوند بزرگ بندگان را نیافریده، مگر به خاطر این که او را بشناسند، هنگامی که او را بشناسند، عبادتش می کنند و هنگامی که بندگی او کنند از بندگی غیر او بی نیاز شوند».[48]

به بیانی دقیق تر؛ هدف فاعل در آفرينش يك موجود خاص مانند انسان، نيازمند يك نكته‏ى ويژه است. اين نكته درباره‏ى انسان عبارت است از: كمال خاصى كه خداوند مى‏خواست با خلقت انسان آن را بيافريند.

توضيح: لازمه‏ى كمال فياض بودن خداوند اين است كه هر كمال ممكنى را بيافريند. او قبل از آفرينش انسان، موجودات ديگرى را به نام ملائكه آفريده بود كه از همان ابتداى آفرينش داراى همه‏ى كمالات ممكنه‏ى خود بودند؛ يعنى همه‏ى كمالات خود را بالفعل دارا بودند. پس هرگز به كمال جديدى دست پيدا نمى‏كنند و مرتبه‏ى وجوديشان تكامل نمى‏يابد. خداوند از زبان ملائكه فرمود: «و هيچ يك از ما فرشتگان نيست، مگر اين كه براى او مقام و مرتبه‏اى معين است و ماييم كه صف بسته‏ايم و ماييم كه خود تسبيح گويانيم».[49]

حضرت على (ع) فرمود: سپس آسمان‏هاى بالا را از هم گشود و از فرشتگان گوناگون پر نمود. گروهى از فرشتگان همواره در سجده‏اند و ركوع ندارند و گروهى در ركوع‏اند و نمى‏ايستند و گروهى در صف هايى ايستاده‏اند و پراكنده نمى‏شوند و گروهى همواره تسبيح گويند و خسته نمى‏شوند.[50] آنان خدا را پرستش مى‏كنند، و اين كمالى است كه خداوند به آنها داده است و آنان امكان نافرمانى و مخالفت ندارند. خداوند متعال فرمود: «لايسبقونه بالقول و هم بامره يعملون» فرشتگان در سخن بر او پيشى نمى‏گيرند و خود به دستور او كار مى‏كنند.[51] نيز فرمود: «بر آن آتش فرشتگانى خشن و سختگير گماشته شده‏اند از آنچه خدا به آنان سرپيچى نمى‏كنند و آنچه را كه مأمورند انجام مى‏دهند».[52]

خداوند به دليل فياض بودنش، مى‏خواست علاوه بر كمالى كه ملائكه دارند، يك كمال برترى نيز بيافريند و آن كمال اختيارى انسان است؛ يعنى موجودى را بيافريند كه همه ی اين كمال‏ها را با اختيار و انتخاب خود به دست بياورد. از اين رو انسان را آفريد، انسانى كه از ابتدا داراى همه‏ى كمالاتِ لايق خود نيست، اما به گونه‏اى است كه مى‏تواند به آن كمال‏ها برسد. روشن است كمالى كه انسان با اختيار و انتخاب آزاد خود تحصيل مى‏كند، از كمال اعطايى ملائكه برتر است. اميرمؤمنان (ع) فرمود: خداوند عز و جل ملائكه را از عقل آفريد و در آنان شهوت قرار نداد و حيوانات را از شهوت آفريد و در آنان عقل قرار نداد و بنى آدم را از عقل و شهوت آفريد. پس هر كس عقلش بر شهوتش پيروز شود از ملائكه برتر خواهد بود و هر كس شهوتش بر عقلش غلبه كند از حيوانات پست‏تر خواهد بود.[53] مولوى نيز همين نكته را به نظم گفته است:

در حديث آمد كه خلاق مجيد

خلق عالم را سه گونه آفريد

يك گروه را جمله عقل و علم و جود

آن فرشته است و نداند جز سجود

نيست اندر عنصرش حرص و هوى

نور مطلق زنده از عشق خدا

يك گروه ديگر از دانش تهى

همچو حيوان از علف در فربهى

او نبيند جز كه اصطبل و علف

از شقاوت غافل است و از شرف

و آن سوم هست آدميزاد و بشر

از فرشته نيمى و نيمش ز خر

نيم خر خود مايل سفلى بود

نيم ديگر مايل علوى شود

تا كدامين غالب آيد در نبرد

زين دوگانه تا كدامين برد نبرد

پس هدف فاعل و علت غايى در آفرينش انسان نيز، فياض بودن خداوند است. لازمه‏ى فياض بودن خدا، اين است كه اين نوع از كمال ممكن را نيز بيافريند، كمالى كه برترين كمال امكانى است.

خلقت انسان کافر و گنهکار

اگر انسانى حتى يك پله از نردبان تكامل بالا نرود و سراسر زندگى او كفر و گناه و عصيان باشد، باز خارج از هدف از آفرينش قدم برنداشته است؛ زيرا او نيز قابليت‏هاى خود را به فعليت رسانده است. انسان قابليت نزول به پست‏ترين درجات را نيز دارد، خداوند او را به گونه‏اى آفريده است كه بتواند راه كمال يا شقاوت را برگزيند. پس حتى انسان گنهكار و كافر نيز بر خلاف خواست تكوينى خداوند حركت نمى‏كند. بله، خداوند صعود انسان به مراتب كمال را مى‏پسندد و نزول او به ورطه‏ى گمراهى را نمى‏پسندد. به عبارت ديگر، خداوند متعال در آفرينش انسان، يك خواست تكوينى دارد و يك خواست تشريعى، خواست تكوينى او اين است كه هر انسانى بتواند قابليت‏هاى خود را به فعليت برساند چه خوب، چه بد. خواست تشريعى او اين است كه انسان فقط در سير كمال، قابليت‏هاى خود را به فعليت برساند.

با اين بيان مى‏توان گفت انسان مؤمن، هم هدف تشريعى را تحصيل كرده و هم در مسير هدف تكوينى قرار دارد، ولى انسان كافر و گنهكار گرچه هدف تشريعى را تحصيل نمى‏كند، ولى در مسير هدف تكوينى است.

چرا خداوند انسان را كامل نيافريد

هدف از آفرينش انسان زمانى مى‏تواند محقق شود كه انسان قابليت رسيدن به كمال را داشته باشد و با فعلِ اختيارىِ خود، آن را تحصيل كند. درحالى كه اگر آن كمال را از ابتدا دارا مى‏بود قطعاً كمالِ اختيارىِ او به شمار نمى‏آمد و هدف اصلى از آفرينش او نيز تحصيل نمى‏شد.

بايد توجه داشت كه حتى ترقى يك پله از نردبان تكامل براى انسان، تحصيل كمال اختيارى به شمار مى‏آيد و به همان اندازه هدف اصلى از آفرينش را تحصيل كرده است.


[1] سوره مبارکه هود، آیه 7.

[2] البته آنچه در تفاسیر است این دود مصطلح نیست.

[3] ترجمة تفسیر الميزان، ج 10، ص 224.

[4] سوره مبارکه یاسین، آیه 82.

[5] ترجمة الميزان ج، 17 ص، 171. ذیل آیه 82 سورۀ مبارکه یس.

[6] به نقل از ترجمة تفسیر الميزان ج 17، ص 177.

[7] “ابى اللّه ان يجرى الاشياء الّا باسباب”به نقل از مجموعه آثار، ج1، ص 408 (مجمع البحرین، ماده سبب)‏.

[8] مجموعه‏آثاراستادشهيدمطهرى،ج‏4، ص: 627 و 626.

[9] طبرسي، فضل بن حسن، ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏1، ص 114، انتشارات فراهانى، تهران، چاپ اول،1360 ش؛ ابوالفتوح رازى، حسين بن على، روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، ج ‏1، ص 191، بنياد پژوهش هاى اسلامى آستان قدس رضوى، مشهد، 1408 ق‏.

[10] جعفرى، يعقوب، ‏كوثر، ج ‏1، ص 113.

[11] ترجمه مجمع البيان في تفسير القرآن، ج ‏1، ص 114.

[12] روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، ج ‏1، ص 192.

[13] نک: طباطيايي، محمد حسين، تفسير الميزان، موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ج ‏1، ص 174، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسين حوزه علميه قم، قم، چاپ پنجم، 1374 ش،.

[14] مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج ‏1، ص162 و 163و 164، دار الكتب الإسلامية،  تهران، چاپ اول، 1374 ش.

[15]. «الذي احسن كل شيء خلقَهُ»، سجده، 7.

[16]. «ولن تجدَ لسُنةِ تبديلاً». احزاب، 62.

[17]. مطهري، مرتضي، عدل الهي، ص 102 – 107، صدرا، چاپ 30، 1378.

[18]. «وما جعل اللهُ المشمشة * مشمشةً بل أوجدها».

[19] اسراء، 20.

[20] ر.ك: طباطبائى، محمد حسين، الميزان، ج 8، ص 44؛ مصباح يزدى، محمد تقى، معارف قرآن، ج 1، ص 154.

[21] بقره، 210؛ آل عمران، 109؛ انفال، 44؛ حج، 76؛ فاطر، 4؛ حديد، 5.

[22] هود، 123.

[23]صدوق، علل الشرایع، ج 15، باب 11.

[24] انعام، 1؛ سجده، 7؛ صافات، 18.

[25] فرقان، 54؛ طارق، 6.

[26] نحل، 4؛ یس، 77؛ دهر، 2؛ عبس، 19 و …

[27] حج،5؛ غافر، 67؛ فاطر، 11؛  کهف،37.

[28] صاد، 72؛  حجر،29.

[29] صاد، 72.

[30] حجر، 29.

[31] اسراء،62.

[32] فرقان، 54.

[33] طارق،5 و 6.

[34] حج، 5.

[35] انعام، 2.

[36] حجر، 28.

[37] صافات، 11.

[38] الرحمن، 14.

[39] “کل یوم هو فی شأن”، الرحمن، 29.

[40] “یابن آدم خلقت الاشیاء لأجلک و خلقتک لأجلی”، المنهج القوی، ج5، ص516؛ علم الیقین، ج1، ص381.

[41] “یا ایها الناس انتم الفقراء الی الله و الله هو الغنی الحمید”، فاطر، 15.

[42] “و قال موسی ان تکفروا انتم و من فی الارض جمیعاً فإن الله لغنی حمید”، ابراهیم، 8.

[43] “اما بعد ، فإن الله سبحانه و تعالی خلق الخلق حین خلقهم غنیاً عن طاعتهم ، آمناً من معصیتهم ، لأنه لاتضره معصیة من عصاه ، و لاتنفعه طاعة من أطاعه”، نهج البلاغه فیض، ص11، خطبه همام.

[44] “و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون” ذاریات، 56.

[45] “الذی خلق الموت و الحیاة لیبلوکم ایکم احسن عملاً”، ملک، 2.

[46] “و لایزالون مختلفین الا من رحم ربک ولذالک خلقهم”، هود، 118و 119.

[47] “العبودیة جوهرة کنهها الربوبیة”، مصباح الشریعة في حقيقة العبودية.

[48] “ان الله عزوجل ما خلق العباد الا لیعرفوه، فإذا عرفوه عبدوه، فإذا عبدوه استغنوا بعبادته عن عبادة من سواه”، علل الشرائع، صدوق ، طبق نقل المیزان، ج 18، ص423.

[49] صافات، 166 و 164.

[50] نهج البلاغه، خطبه ی 1.

[51] انبياء، 27.

[52] تحريم، 6.

[53] وسائل الشيعة، ج 11، ص 164.