searchicon

کپی شد

خلافت و غدیر

طرح خلافت و جانشینی پیامبر (ص)، به دستور حق تعالی و اجرای دستور توسط رسول الله (ص)، در روز غدیر خم انجام شد و در این زمینه کتب تاريخى و روایی فراوانى از شيعه و سنّى، به نقل واقعۀ غدير خم اذعان كرده[1] و آن را از مسلمات دانسته‏اند. خليل عبدالكريم، از بزرگان معاصر اهل سنت، در لابه لاى بحث جمع آورى قرآن كريم مى‏نويسد: “تعداد اصحاب پيامبر (ص)، در حجّة الوداع (كه واقعۀ غدير خم در آن روى داد)، صد و بيست و چهار هزار نفر بودند”.[2]همچنین ابن كثير مى‏گويد: “اخبار و احاديث دربارۀ رويداد غدير خم، متواتر است”.[3]

گذشته از كتب تاريخى مذكور، در معاجم حديثى اهل سنّت، راويان بسيارى، به نقل حديث غدير پرداخته‏اند. برخى از ايشان، اين حديث را با مضمون واحد به طرق متعدّدى ذكر كرده‏اند؛ به عنوان مثال، نسائى اين حديث را به دويست و پنجاه سند،[4] نقل مى‏كند.

کافی است بدانیم که یکی از محققان شیعۀ امامیه یعنی علامه امینی (ره)، حدیث غدیر را از یک صد و ده نفر از صحابۀ پیامبر (ص) و 84 نفر از تابعین، و 360 نفر از دانشمندان اهل سنت نقل کرده است. [5] بر اساس تحقیق علامۀ امینی، تا زمان ایشان، بیست و شش کتاب مستقل توسط عالمان برجستۀ مسلمان شیعه و سنی در اثبات تواتر حدیث غدیر، به رشتۀ تحریر در آمده است.[6]

نکته مهم در این جا این است که، همۀ کسانی که در غدیر خم حضور داشتند و سخن رسول گرامی را شنیدند که دربارۀ علی (ع) فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» از سخن پیامبر (ص)، امامت و خلافت علی (ع) را فهمیدند. از هیچ یک از صحابۀ پیامبر (ص) نقل نشده است که دربارۀ معنای کلمۀ «مولی» در حدیث متواتر غدیر، سخنی غیر از آنچه بیان شد، گفته باشد. دانشمندان اهل سنت تا کنون نتوانسته اند حتی یک نفر از صحابه پیامبر (ص) را نام ببرند که گفته باشد کلمۀ مولی در حدیث غدیر، معنایی غیر از امامت و خلافت دارد. بلکه همۀ آنان از کلمۀ مولی امامت و خلافت حضرت امیر المؤمنین (ع) را استفاده کرده اند. هم اکنون نام شمار زیادی از صحابۀ پیامبر (ص) که خود در غدیر خم حضور داشتند و سخن پیامبر (ص) را از نزدیک شنيده اند، در منابع تشیع و تسنن ثبت است که تصریح کرده اند که کلمۀ مولی در سخن پیامبر (ص) به معنای امامت و خلافت علی (ع) است.

نمونه هایی از سخنان آنان به شرح ذیل است:

1. در طلیعۀ صحابه، خود امیر المؤمنین (ع) است که در پاسخ به نامۀ معاویه، ابیاتی نوشت که این مضمون در آنها آمده است:

فأوجب لی ولایته علیکم      رسول الله یوم غدیر خم                   فویل ثم ویل ثم ویل     لمن یلقی الاله غداً بظلمی[7]

پیامبر خدا، در روز غدیر خم، به امر خدا، ولایتم را بر شما واجب کرد. پس وای بر آن که در روز باز پسین به ملاقات خدا رسد، در حالی که به من ظلم کرده باشد.

2. حسّان بن ثابت، نخستین شاعری است که دربارۀ داستان غدیر شعر سروده و سرودۀ خود را در اجتماع با شکوه غدیر و در حضور پیامبر (ص) قرائت کرده و مورد تحسین رسول خدا (ص) قرار گرفته است. قسمت هایی از سرودۀ حسّان چنین است:

فقال له: قم یا علی فاننی   رضیتک من بعدی اماماً و هادیاً    فمن کنت مولاه فهذا ولیّه    فکونوا له اتباع صدق موالیاً

هناک دعا اللهم وال ولیّه      و کن للذی عادی علیاً معادیاً.[8]

پیامبر اکرم (ص) به علی فرمود: برخیز که تو بعد از من پیشوای این خلقی. هر که من مولای اویم، علی مولای اوست، و بر شماست که به راستی، پیرو او باشید.

3. قیس انصاری: وی که خود از بزرگان صحابه است، در جنگ صفین شعری سروده و آن را در پیشگاه امیر المؤمنین (ع) خوانده است. از این شعر پیداست که او همین معنا را از سخن پیامبر فهمیده است.

نمونه ای از اشعار قیس چنین است:

و علی امامنا و امام        لسوانا به امتی التنزیل             یوم قال النبی: من کنت مولا         فهذا مولاه خطب جلیل

ان ما قاله النبی (ص) علی الاّ          مة حتم ما فیه قال و قیل.[9]

علی پیشوای ما و پیشوای جز ما است، این سخنی است که قرآن آورده است. روزی که پیامبر فرمود هر کس را که من مولای اویم، پس این علی مولای او است، این خبر بسیار بزرگ و با عظمتی است. آنچه را پیامبر (ص) به امت گفته، حتمی و مسلم است و هیچ حرفی در آن نیست.

گذشته از این، شیخین (ابوبکر و عمر) که در روز غدیر در پیشاپیش صحابه به امیر المؤمنین (ع) به این صورت تهنیت گفتند: « بخ بخ یابن ابی طالب اصبحت و امسیت مولای و مولا کل مؤمن و مؤمنة»[10]، همین معنا را از سخنان حضرت رسول (ص) فهمیده بودند و گرنه تهنیت گفتن آنان به امیر المؤمنین (ع) معنا نداشت.

همچنین کلمۀ مولی در حدیث غدیر دو بار به کار رفته است، بار اول دربارۀ پیامبر اکرم (ص) «من کنت مولاه» و بار دوم در مورد علی (ع) «فعلی مولاه» و به گفتۀ ابن طلحۀ شافعی، مولی در مورد پیامبر(ص) به هر معنایی که به کار رفته باشد، پیامبر (ص) آن را برای علی (ع) هم قرار داده است. و این درجۀ رفیعی است که پیامبر (ص) آن را تنها به علی (ع) اختصاص داده، و به همین خاطر، این روز برای اولیای خدا روز عید و موسم شادی است.[11]

همچنان که می دانیم کلمۀ مولی در مورد پیامبر(ص) قبل از هر چیز، بدین معنا است که آن حضرت رهبر و پیشوای الهی و آسمانی مردم مسلمان است، پس علی (ع) هم پیشوای الهی و آسمانی مردم مسلمان است.

حضرت علی (ع) پس از آن که مردم بعد از مرگ عثمان به ایشان مراجعه کرده و زمام خلافت را به وی سپردند، فرمود:

«الان اذ رجع الحق إلی أهله و نقل إلی منتقله!»[12]

هم اکنون (که خلافت را به من سپردید) حق به اهل آن بازگشت، و دوباره به جایگاهی که از آن دور مانده بود، بازگردانده شد.

و در جای دیگری می فرماید:

الهم إنی أستعدیک علی قریش و من أعانهم! فإنهم قطعوا رحمی، و صغّروا عظیم منزلتی، و أجمعوا علی منازعتی أمراً هو لی. ثم قالوا: ألا إنّ فی الحق أن تأخذه، و فی الحق أن تترکه.[13] بار خدایا، از قریش و از تمامی آنها که یاریشان کردند به پیشگاه تو شکایت می کنم؛ زیرا قریش پیوند خویشاوندی مرا قطع کردند، و مقام و منزلت بزرگ مرا کوچک شمردند، و در غصب حق من، با یک دیگر هم داستان شدند، سپس گفتند: برخی از حق را باید گرفت و برخی را باید رها کرد، (یعنی خلافت اگر چه حق تو است، اما باید رهایش کنی).

و در روز شوری، پس از آن که یکی از اعضای شوری، آن حضرت را نسبت به خلافت به حرص متهم کرد و گفت: تو نسبت به خلافت حریص می باشی! آن حضرت فرمودند: … و إنما طلبت حقاً لی و أنتم تحولون بینی و بینه، و تضربون وجهی دونه».[14]

… به خدا سوگند! شما که از پیامبر اسلام (ص) دورترید، حریص تر می باشید، اما من شایسته تر و نزدیک تر به پیامبر اسلام هستم، همانا من تنها حق خود را مطالبه می کنم که شما بین من و آن حائل شدید، و دست رد بر سینه ام زدید.



[1]. ابن جعفر ابن ابى واضح، احمد ابن ابی یعقوب، تاريخ يعقوبى، ج 2، ص 112.

[2]. عبدالكريم، خلیل، مجتمع اليثرب، ص 20.

[3]. دمشقی، الحافظ ابن كثير، البداية والنهاية، ج 5، ص 213.

[4]. گروه معارف و تحقيقات اسلامى، غدير سند گوياى ولايت، ص 15.

[5]. ر ک، امینی،علامه شیخ عبدالحسین، الغدیر، 3، ص 41 تا ص 305.

[6]. همان، ص 313.

[7]. جوینی، فرائد السمطین،ج 1،ص 427؛ حنفی قندوزی، ینابیع المودة، ج 1، ص 349؛ یاقوت حموی، معجم الادباء، ج 14،ص 48، دارالفکر 1400 هـ.

[8]. خوارزمی، المناقب، ص 135، ح 152.

[9]. سبط این جوزی، تذکرة الخواص، ص 39..

[10]. تاریخ بغداد، ج 8، ص 290؛ ابن مغازلی، مناقب، ص 19.

[11]. ابن طلحه شافعی، مطالب السؤول، ج1، ص 82، چاپ بیروت،  1420 هـ.

[12]. نهج البلاغه، خطبه 2.

[13]. همان، خطبه 172.

[14]. همان.