searchicon

کپی شد

خلافت عثمان

عمر پس از زخمی شدن و در لحظات آخر زندگی، برای انتخاب خلیفه بعد از خود، شش نفر را به حضور طلبید و موضوع خلافت را به صورت شورا میان آنها محدود نمود.

این شش نفر عبارت بودند از: علی (ع)، طلحه، زبیر، عبد الرحمن ابن عوف، عثمان و سعد وقاص؛ آن گاه ابوطلحه انصاری را با پنجاه نفر از انصار دستور داد كه پشت در خانه ای كه در آن جا اعضای شورا بحث و گفت و گو می كنند ایستاده و منتظر اقدامات آنها باشد. اگر پس از خاتمۀ سه روز، پنج نفر به انتخاب یكی از آن شش تن موافق شدند و یكی مخالفت كرد، گردن نفر مخالف را بزنند و اگر چهار نفر از آنها به یک نفر رأی موافق دهند و دو نفر مخالفت كنند سر آن دو نفر را با شمشیر جدا کنند و اگر برای انتخاب یكی از آنان هر دو طرف ( موافق و مخالف ) مساوی شدند نظر آن سه نفر كه عبد الرحمن بن عوف جزو آنها است صائب بوده و سه نفر دیگر را در صورت مخالفت گردن بزنند و اگر پس از خاتمۀ سه روز، رأی آنها به چیزی تعلق نگرفت و همه با یک دیگر مخالفت كردند، هر شش تن را گردن بزنند و سپس مسلمین برای خود خلیفه ای انتخاب نمایند.[1]

عمر علت انتخاب شش تن عضو شورا را چنین اظهار نمود، چون رسول خدا (ص) موقع رحلت از این شش نفر راضی بود من هم خلافت را میان آنها به صورت شورا قرار می دهم كه یكی را از میان خود برای این كار انتخاب كنند.

پس از سه روز از قتل عمر هر شش نفر در منزل عایشه جمع شده و به بحث پرداختند. در این میان طلحه حق رأی خود را به عثمان واگذار كرد و زبیر نیز رأی خود را به علی (ع) داد و سعدوقاص هم حق رأی خود را به عبد الرحمن واگذار نمود.

عبدالرحمن مردم را در مسجد پیغمبر (ص) جمع نمود تا در حضور مهاجر و انصار رأی خود را اعلام كند. او اول به طرف علی (ع) رفت و برای حضرت شرط گذاشت كه طبق دستور خدا و سنت پیغمبر و روش شیخین حكومت كند ولی حضرت علی (ع) شرط او را نپذیرفت و فرمود : من به دستور الهی و سنت پیغمبر و روش خودم كه همان رضای خدا و سنت پیغمبر است، رفتار می كنم نه به روش دیگران. سپس همان جمله را به عثمان گفت و او قبول كرد و بانگ زد: سوگند می خورم كه جز طریق شیخین به راهی نروم و از روش آنها منحرف نشوم. عبدالرحمن دست بیعت به دست عثمان داد و او را به خلافت تبریک گفت و بنی امیه هم دسته دسته بیعت كردند.

عثمان پس از خلافت ، دارایی بیت المال را میان خویشاوندان خود به مصرف رسانید و حكام و فرمانداران را بدون توجه به صلاحیت آنان از خاندان خویش انتخاب نمود. مردم شهرستان ها از دست حكام عثمان به ستوه آمده و چندین بار شكایت آنها را به اصحاب پیغمبر اكرم (ص) و حتی به خود عثمان نمودند ولی این شكایت ها مؤثر نبود. سرانجام مردم و اصحاب پیامبراكرم (ص) خشمگین شده و تصمیم گرفتند كه اول او را نصیحت كنند و سپس اگر مؤثر واقع نشد او را بركنار نمایند، چون به سخن آنان ترتیب اثر نداد، شورش و انقلاب بر ضد حكومت وی به وجود آمد و منجر به قتل او در سال 35 هجری قمری شد و بعد از آن مردم با علی (ع) به عنوان خلیفه بیعت كردند.[2]



[1]. طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ج 1، ص 147، نشر مرتضی، مشهد، 1403هـ.ق.

[2]. با استفاده از كتاب های: تاریخ یعقوبی، ج 2، صفحات 150 و 151 و 165، المكتبه الحیدریه، نجف، 1384 هـ ق؛ مهدی پیشوایی، سیره پیشوایان، از ص 73 – 81، مؤسسه تحقیقاتی امام صادق (ع)، قم، چاپ ششم، 1376 هـ ش؛ ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 1، خطبه شقشقیه.