Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

خرافات

مفهوم شناسی خرافات

به هر نوع اندیشه باطل و خلاف واقع، خرافه می گویند. معمولاً در خرافه، رویدادها و حوادثی که با هم ارتباط منطقی ندارند، به یک دیگر ربط داده می‌شوند و یا علت و معلول یک دیگر دانسته می‌شوند.[1] به عبارت دیگر خرافه به معنای چيزی است كه واقعيت ندارد و ساخته ذهن و فكر انسان است كه پس از پيدايش به آن اهميت می دهد و برای آن  در زندگی خود اثر قائل می شود. در صورتی كه هيچ گونه تأثيری در زندگی و حقايق هستی ندارد؛ نظير: فال گيری، سعد و نحس برخی از ایام و اماكن و امثال آن.[2]

حقوق‌دانان برای تمایز قایل شدن بین خرافات از دیگر باورها به مفهوم انسان معقول متوسل می‌شوند و بر این اساس خرافه را چنین تعریف می‌کنند: «هر عقیده و عملی که آدم‌های معقول و تحصیل‌کرده آن را خرافی می‌شناسند».

استعمال لفظ خرافه نسبی است و به زمان و مکان بستگی دارد. چنان که اروپای  قرون وسطی غرق در عقایدی بود که امروز خرافی شناخته می‌شود. دنیای آن زمان پر بود از جادوگران، دیوها و پری‌ها. پزشکی آنان با جادو آمیخته بود. در مقابل، برخی عقاید وجود داشت که حتی در آن زمان نیز خرافه شناخته می‌شد؛ مثلا زنان آبستن باید خود را در معرض محرکات خوشایند قرار دهند تا فرزند تندرست داشته باشند![3]

خرافات در جاهلیت

تاریخ برای مردم شبه جزیره در ایام جاهلیت، خرافات و افسانه های زیادی ضبط نموده است؛ از این رو انسان پس از مراجعۀ به تاریخ با انبوهی از خرافات رو به رو می گردد که مغز عرب جاهلی را پر کرده بود و برای آنها تبدیل به فرهنگ شده بود. علاوه بر خرافۀ شوم دانستن دختران و زنده به گور کردن آن‌ها که قرآن کریم نیز آن را ذکر فرموده،[4] موارد دیگری نیز وجود دارد که در ذیل به بعضی از آنها اشاره می شود:

1.آتش افروزی برای آمدن باران:

شبه جزیره عربستان، در بیشتر فصول سال با خشکی رو به رو است. مردم آن جا برای ریزش باران، چوب هایی را از درختی به نام «سلع» و درخت زودسوز دیگری به نام «عشر» گرد می آوردند و آنها را به دم گاو بسته، گاو را تا بالای کوه می راندند. سپس چوب هارا آتش زده، به جهت وجود مواد محترقه در چوب های «عشر»، شعله های آتش از آنها بلند می شد و گاو براثر سوختگی شروع به دویدن و اضطراب  و نعره زدن می کرد، آنان این عمل ناجوانمردانه را به عنوان یک نوع تقلید و تشبیه به رعد وبرق آسمانی انجام می دادند. شعله های آتش را به جای برق، و نعرۀ گاو را به جای رعد، محسوب می داشتند، و این عمل را در نزول باران مؤثر می دانستند.[5]

2. اگر گاو ماده آب نمی خورد، گاو نر را می زدند.[6]

3. شتری را در کنار قبری حبس می کردند، تا صاحب قبر هنگام قیامت پیاده محشور نشود.[7]

3. از آن جا که شخص متوفّی، در دوران زندگی برای عزیزان و مهمانان خود، شتر نحر می کرد، برای تکریم از متوفّی و سپاس گزاری از او، بازماندگانش در پای قبر او، شتری را به طرز دردناکی پی می کردند.[8]

4. موقع مسافرت که از خیانت زن های خود می ترسیدند، برای کسب اطمینان، نخی را بر ساقه یا شاخۀ درختی می بستند، در بازگشت اگر نخ به حال خود باقی بود، مطمئن می شدند که زن آنها خیانت نورزیده، و اگر باز، یا مفقود می گردید، زن را به خیانت متهم می ساختند.[9]

این، مختصری از انبوه خرافاتی است که محیط زندگی اعراب جاهلی را تاریک و سیاه، و فکر آنها را از پرواز به اوج تعالی باز داشته بود.[10]

فلسفۀ خرافات

امور متعددی به عنوان فلسفه و علت ایجاد خرافات ذکر شده است که درذیل، به آنها اشاره می شود:

1.ضعف فکری و عقلی:

ریشۀ پیدایش شوم خرافات به ضعف فکری و ناکارآمدی عقلی بسیاری از انسان ها مربوط می شود، و این که فهم آنها از هستی و ادراکشان از رمز و رازهای آن ناقص است. به عبارت دیگر چون معرفت شناسی اکثر آنان مبتنی بر استدلال و عقلانیت نیست و عوامل وجود و حقیقت برای آنها ناآشکار است، به خرافات پناه می برند و از راه های غلط و نادرست، پندارهای خود را توجیه می کنند. توسل به جمادات و نباتات و مسائلی كه هيچ گونه جايگاهی در دين و عقل ندارد يا دنبال راه های ما وراء الطبيعة و متافيزيكی رفتن تا كارهای عادی را از راه های غير عادی انجام دادن و غیر اینها از خرافاتی است که ریشه در ضعف فکری و عقلی مردم دارد.

پس منشأ عمدۀ خرافات، جهل و نادانی بشر است؛ از این رو، این مسئله بیشتر در بین مردم عوام رواج پیدا نموده و گرایش به خرافات در آنها بیشتر از افراد تحصیل کرده است.

2. شخصیت درونی افراد:

دربارۀ علت روانی خرافات، اگر خرافات حاصل اشتباه در ادراک، حافظه یا قضاوت باشد اصلاح آنها باید کار ساده‌ای باشد، یا اگر خرافات ناشی از فشارهای اجتماعی باشد باید با از بین رفتن این فشارها، خرافات نیز از بین بروند؛ اما واقعیت این است که مردم به سختی دست از افکار خرافی برمی‌دارند و سرسختانه به آنها چسبیده‌اند، به همین جهت احتمال می‌رود خرافات، ریشه دردرون شخصیت افراد داشته باشد. اسپینوزا درباره خرافات و عدم قطعیت آن می‌نویسد: «اگر آدمیان قواعد مشخصی برای اداره امور زندگی خود در اختیار داشتند و یا بخت همیشه با آنها یار بود، هرگز به خرافات روی نمی‌آوردند. اما چون اغلب به مشکلات برمی‌خورند که قواعد موجود پاسخ گوی آنها نیست، بین ترس و امید سرگردان شده و سخت زود باور می‌شوند».[11]

3. تقلید کورکورانه از دیگران:

تقلید کور کورانه از دیگران، از دیگر عواملی است که در رواج خرافات، نقشی مؤثر داشته است. در همۀ جوامع از اقشار مختلف مردم، بدون اندیشیدن دربارۀ درستی و نادرستی عقیده ای، با تقلید کورکورانه از دیگران به چیزهایی دل می بندند که دارای هیچ گونه مدرک و دلیل مقتضی نیست؛ به عنوان مثال، روز سیزده را نحس می دانند یا معتقد به چهارشنبه سوری هستند، به دلیل آن که گذشتگان آنها این گونه بوده اند. امروزه در برخی از شهرهای غربی، هتل ها و ساختمان های بلند، طبقۀ سیزدهم ندارد. در هواپیماها ردیف سیزده نیست؛ چون سیزده در نگاه آنها نحس است!

3. خود خواهی:

استاد شهید مطهری دربارۀ این علت می فرماید: «دو خاصیتی که در بشر هست سبب پیدایش فکر نحوست در اشیاء و اعداد (و دیگر خرافات) شده است: یکی این که بشر به طور کامل خودخواه است؛ یعنی نمی خواهد مسئله شکست های خود را متوجه خودش کند. همیشه دنبال این می گردد یک چیز دیگری پیدا کند و بگوید این بدی، این شکست، این بدبختی که پیدا شد؛ این من نبودم؛ این فکر من نبود … بشر برای این که از تقبل مسئولیت ها فرار کند، آمده است برای اشیاء برای چهارشنبه برای 13 برای … نحوست قائل شده است».[12]

4. روح تنبلی:

استاد شهید در ادامه می فرماید: «خاصیت دیگر، روح تنبلی است که در انسان می باشد. انسان وقتی بخواهد علت قضایا را بفهمد باید از طریق علمی و عقلی کاوش، تفکر، جست و جو و تفحص کند تا علت واقعی اشیاء را درک کند. ولی با خیال، همه قضایا را زود می شود حل کرد… با یک کلمه خودمان را راحت می کنیم می گوییم علت این که ما در این جنگ شکست خوردیم این بود که مثلا در روز چهارشنبه شروع کردیم یا روز 13 بود».[13]

دیدگاه اسلام نسبت به خرافات

دیدگاه اسلام نسبت به خرافات، آن است که خرافات را به منزلۀ غل و زنجیرهایی می داند که بشر بر دست و پای فکر و روح خود بسته است. در قرآن کریم درچهار جا  از جمله در آیۀ 157سوره اعراف آمده است: “همان ها كه از فرستاده (خدا)، پيامبر «امّى» پيروى مى‏كنند؛ پيامبرى كه صفاتش را در تورات و انجيلى كه نزدشان است، مى‏يابند. آنها را به معروف دستور مى‏دهد و از منكر باز می دارد، أشياء پاكيزه را براى آنها حلال مى‏شمرد، و ناپاكی ها را تحريم مى كند و بارهاى سنگين، و زنجيرهايى را كه بر آنها بود، (از دوش و گردنشان) بر مى‏دارد…”.

در قرآن کریم اغلال هم درمورد دنیا و هم در مورد آخرت به کار رفته است. منظور از غل و زنجیر در دنیا، زنجير جهل و نادانى، زنجير انواع تبعيضات و زندگى طبقاتى، زنجير بت‏پرستى و خرافات و زنجيرهاى ديگر، است،[14] که پیامبران مبعوث شدند، تا از طريق دعوت پى‏گير و مستمر به علم و دانش، از راه دعوت به توحيد و دعوت به اخوّت دينى و برادرى اسلامى، و مساوات در برابر قانون، این زنجیرها را از دست و پای مردم بردارند.

اسلام، با دعوت به تفکر و تعقل، انسان ها را از پذیرش بی دلیل و تقلید کورکورانه از دیگران بر حذر داشته، چه این که برای هر پدیده ای سبب و علتی خاص قرار داده، تا ما گرفتار شانس و اتفاق و خرافاتی از این قبیل نشویم.

امام صادق (ع) می فرماید: «أَبَى اللَّهُ أَنْ يُجْرِيَ الْأَشْيَاءَ إِلَّا بِأَسْبَابٍ فَجَعَلَ لِكُلِّ شَيْ‏ءٍ سَبَباً…؛ خداوند متعال، خوددارى و امتناع فرموده كه كارها را بدون اسباب فراهم آورد. پس براى هر چيزى سبب و وسيله‏اى قرار داد… ».[15]

خرافات پیرامون جن

جن در لغت به معناى پوشیدگى و پنهانى است. این واژه در موارد متعددی در قرآن ذكر شده است و سوره‏اى به همین نام در قرآن وجود دارد که در آن برخی از ویژگی های این موجود پنهان، بیان شده است.[16] برطبق آیاتی از دیگر سوره های قرآن این موجود همانند انسان مادى بوده و از آتش[17] و یا آمیخته‏اى از آتش[18] آفریده شده است. و موجودى است با شعور و اراده كه به اقتضاى طبیعتش از حواس بشر پوشیده مى‏باشد و در شرایط عادى، قابل درک حسى نیست. او مانند انسان، مكلف است[19] و در آخرت برانگیخته مى‏شود. و در این جهان مى‏تواند مطیع یا عاصى، مؤمن یا مشرک و… باشد.[20]

توانایی های جن:

اگرچه جن از نظر قدرت فكرى ضعیف است؛ زیرا درک او، دركى عقلى و قوى نیست و حداكثر خیالى و وهمى است ولى قدرت فیزیکی او زیاد است،از جمله مى‏تواند با سرعت زیاد كارهاى خارق العاده انجام دهد و بارهای سنگینى را در كم ترین زمان جابه‏جا كند. در داستان حضرت سلیمان (ع) -در قرآن مجید- وقتى عفریتى از جن مدعى مى‏شود که می تواند تخت بلقیس را در زمان بسیار اندکی از سرزمین بسیار دوری منتقل کند و به نزد آن حضرت بیاورد،[21] حضرت سلیمان (ع) او را تكذیب نمى‏كند.[22] این دلیل برقدرت فوق العاده جن ها است.

درباره آزار و اذیت جنیان و ضرر وارد کردن به انسان ها، مرحوم شیخ مفید (ره) در کتاب «ارشاد» آورده است: «در آثاری از ابن عباس نقل شده: زمانی که پیامبر اسلام (ص) به قصد جنگ با قبیله بنی مصطلق از مدینه خارج شد، هنگام شب به درّه وحشتناک و صعب العبوری رسید. اواخر شب جبرئیل بر آن حضرت نازل شد و خبر داد که طایفه ای از جن در وسط دره جمع شده و قصد مکر و شر و آزار و اذیت شما و اصحابتان را دارند».[23] از این قضیه معلوم می شود که حتی افراد مؤمن و نیکوکار ممکن است مورد آزار و اذیت گروه ها و افرادی از جن قرار گیرند.

البته باید توجه داشت که اگر چه وجود جن امری واقعی است و قدرت بر انجام كارهای بزرگ و فوق العاده ای دارند، اما واقعیت آن است كه بیش از اندازه در بارۀ این موجودات بزرگ نمایی شده است و دروغ ها و خرافات زیادى در باره این موجود در اذهان مردم وجود دارد مثل این كه آنها را با اشكال عجيب و غريب و وحشتناک، و موجوداتى دارای دم و سمّ تصور نموده و صرفا موذی، پرآزار، كینه توز و بد رفتار می دانند که اگر یک ظرف آب داغ ریخته شود، آنها خانه‏هایى را به آتش مى‏كشند و موهوماتی از این قبیل…كه با هیچ عقل و منطقی مناسبت ندارد و قابل قبول نیست؛[24]زیرا آن ها در نوع خود شرور و صالح دارند. علاوه براین که برای انسان این امکان وجود دارد که با اتخاذ شیوه هایی از آزار آنان در امان بماند.

آن گونه كه از نقل تاريخ و قضايا به نظر مى‏رسد، از گذشته تا به امروز دل‏ها و تصورات بسيارى از مردم از توهمات و داستان‏هاى مربوط به جن پر بوده، به طورى كه گروهى به كلى منكر آن هستند و خرافه‏اى بيش نمى‏دانند و از جانب ديگر، برخى افكارشان از تصورات و خاطرات و داستان‏هاى اغراق‏آميز جن پرشده است و مى‏توان گفت كه هر دو گروه راه افراط را پيش گرفته‏اند. دين مبين اسلام حقيقت آن را ثابت مى‏داند و تصورات واهى را در مورد جن تصحيح مى‏كند و اوهام و خرافات را از افكار و دل‏ها مى‏زدايد و دل‏ها را از سلطۀ توهمات آزاد مى‏گرداند؛ از اين رو سوره‏اى را در قرآن به بيان ويژگى‏هاى آن اختصاص داده است.[25]

يادآورى اين نكته ضرورى است كه در نظام هستى، وجود تمام اشيا خواه فرشته، جن و انسان و ساير موجودات محسوس و غير محسوس از ناحيۀ خدا است و مؤثريت آنها هم تنها به اذن الهى بوده و محدوده‏اى معين دارد.[26]

خرافۀ چلّه بریدن برای بخت گشایی

یکی از خرافاتی که در بین مردم رواج دارد چلّه بریدن برای بخت گشایی در امور مختلف است؛ به عنوان نمونه گفته شده: «اگر بچه ای در چلّه باشد، استخوان های آن بچه خوب رشد نمی كند و بچه ضعيف الجثّه بار می آيد و قد او كوتاه می ماند. برای بريدن چلّه كودک، مقداری نخ ابريشم سرخ و سفيد را از نوک انگشتان پا تا سر بچه، با آن نخ اندازه گرفته و اين دعا را (اعوذ بالله من الشيطان الرجيم سبحان الله الملكُ الجبّار سُبحان الله العَزيز الغفّار سُبحان الله الكبير المتعال؛ بريدم چله فلان بن فلانه را (و اگر دختر بود به جای بن، بنت بگويد) از ديو و پری و آدمی و بنات حوا بحق محمّد و اله)، چهار بار بر آن نخ می خوانند و فوت می كنند. سپس آن نخ را به چهار قسمت تقسيم نموده و در چهار گوشه اتاق دفن می نمايند و معتقدند آن مرض رفع خواهد شد».[27]

همچنین گفته شده: «اگر زنی در چلّه افتاده باشد هرگز فرزند دار نمی شود و اطبا هم از آن سر در نخواهند آورد. اگر زنی كه فرزنددار نمی شود و در چلّه است اين دعا را بنويسند و آن زن همراه خود داشته باشد، حامله خواهد شد: «بسم الله الرّحمن الرّحيم لا اله الا الله الملكُ الحَقُ المبين قُل جاءالحق و زَهَق الباطل انّ الباطِلَ كانَ زهوقا وَ نُنَزّلُ من القران ما هُوَ شفاءٌ وَ رَحمَة للمؤمنين برحمتك يا ارحم الراحمين شرّ الربيعَ وَ هُوَ اللهُ العليم وَ قُل جاءَ الشرّ الربيعة باطِل وَ هُوَ السّميع العليم وَ قُل جاءَ الشرّالربيعه باطِل وَ هُوَ اللهُ العليم وَ قُل جاءَ الشَرّ كُلِّ اشياء باطل وَ هُوَ اللهُ العزيز الحميد يَوم يَنظَرون نضرَة النعيم م م ا م ء 9 م 2 م 4».[28]

یکی از مواردی که از خرافۀ چلّه بریدن نقل شده، این مورد است که مثلاً «خانمی با باز كردن قرآن به دختری 40 ساله كه ازدواج نكرده، گفته چلّه افتاده؛ يعنی برای كسی ديگر كاری كرده اند و چلّه بر تو افتاده بايد دعا بگيری!».[29]

در باره این موارد باید گفت: یکی از بزرگ ترین آفات هر دینی گرایش مردم به خرافات است. بحث چلّه بریدن در زنان برای حامله شدن یا برای تسریع در امر ازدواج و یا برای رشد استخوان های بچه، همه از خرافاتی است که هیچ اثر و نشانه ای از آن در متون روایی نیست. همان طور که فهمیدن این طور مطالب از قرآن بیشتر شبیه به دروغ و کذب است. بسیاری با همین شگردها مردم را به دور خود جمع می کنند و از آنان سوء استفاده های مادی و یا احیاناً غیر مادی می کنند. بهتر است انسان به جای مراجعه به این امور به خداوند توکل کند و از او کمک بطلبد و مطمئن باشد که خداوند خیر و مصلحت او را می خواهد.

دعاهایی برای گشایش بخت در روایات وارد شده که با توجه به این که معصومان (ع)، واسطۀ فیض الاهی بوده و نسبت به سایرین از دانش بیشتری برخوردارند؛ از این رو در مواردی که دعاهای ویژه ای را معرفی نموده اند، حتماً تأثیرگذارتر از سایر دعاها است، پس در این گونه موارد پسندیده است از این دعاها استفاده شود.[30]

البته باید توجه داشت که دعا و ارتباط با خدا محدود به زبان و الفاظ خاصی نیست، بلکه به هر نحوی که بنده بتواند با خدایش صحبت کند، همان مطلوب و شایسته است که آن را انجام دهد، بنابر این اگر بر فرض در موردی دعای خاصی به دست ما نرسیده، معنایش این نیست که پس ما می توانیم به خرافات پناه ببریم، بلکه به طور طبیعی و عادی می توانیم با خدا سخن بگوییم و از او حاجاتمان را بخواهیم.[31]

خرافۀ آیینه بینی

یکی از خرافات شایع در بین بعضی از مردم، آیینه بینی است. توضیح این که مثلاً یک بچۀ ۱۲ سال به پایین را حاضر نموده و یک آیینه به دستش می دهند و می گویند در آن نگاه کند. سپس سوره کافرون را خوانده و به سر آن طفل فوت می کنند. اگر این کار چند بار تکرار شود چند نفر از جن ها در آیینه حاضر می شوند و به همه چیز جواب می دهند. مجرب است».[32]

این عمل، مبنای دینی ندارد و در روایات ما نیست. در روایات این گونه امور که باعث خروج انسان از مسیر زندگی طبیعی و ورودش به یک زندگی با مفاهیم و اموری غیر واقعی است، تأیید نشده بلکه از آن نهی شده است. در اسلام هر آن چیزی که انسان را از مسیر صحیح، سالم و طبیعی به دور کند، و با توکل و تکیه به خداوند متعال منافات داشته باشد مورد مذمت قرار گرفته است.

خرافۀ عدّه زنان

«عِدّه» در اصطلاح فقها عبارت از تـربـّص (حـالت انـتـظـار) شـرعـى اسـت كـه زن بـعـد از طـلاق و زوال نـكـاح و يـا وفـات شوهر لازم اسـت مـدّتـى درنـگ كـرده، سـپـس همسر ديـگـری اخـتـيـار كند.

علت واقعى عدّه، مانند بسیاری از اسرار نهفته در امور عالم، بر ما مخفى است. اما يكی از حکمت های عدّه نگه داشتن زن بیوه، اين است كه اگر زن بعد از مرگ شوهر فوراً ازدواج كند، اين مطلب با محبت و دوستی و حفظ احترام شوهر سابق سازگار نيست و به علاوه موجب جريحه دار شدن عواطف بستگان متوفی است. رعايت حريم زندگانی و زناشويی حتی بعد از مرگ همسر موضوعی است فطری و لذا هميشه در قبايل مختلف آداب و رسوم گوناگونی بر اين منظور بوده است. گرچه گاهی در اين رسوم آن چنان افراط می كردند كه به خرافات کشیده شده و عملاً زنان را در بن بست و اسارت قرار می دادند؛ به عنوان نمونه: بعضى از قبائل پس از مرگ شوهر، زن را آتش زده و يا بعضى او را با مرد دفن مى‏كردند، برخى زن را براى هميشه از ازدواج مجدد محروم ساخته و گوشه‏نشين مى‏كردند، و در پاره‏اى از قبائل زن ها موظف بودند مدتى كنار قبر شوهر زير خيمه سياه و چركين با لباس هاى مندرس و كثيف، دور از هر گونه آرايش و زيور و حتى شست و شو به سر برده و بدين وضع شب و روز خود را بگذرانند.

آيه 234 سوره بقره[33] بر تمام خرافات و جنايات خط بطلان كشيده و به زنان بيوه اجازه می دهد بعد از نگه داری عدّه و حفظ حريم زوجيت گذشته، اقدام به ازدواج كنند.[34]

خرافۀ ازدواج درماه شوال

یکی از خرافات رایج در صدر اسلام، این بود که اعراب جاهلی به خاطر برداشت نادرستی که از ماه های سال داشتند، ازدواج در ماه شوال را جایز نمی دانستند،[35] و معتقد بودند هر ازدواجی که در این ماه انجام شود منجر به جدایی یا مرگ می شود. ابن ابی الحدید معتزلی در شرح نهج البلاغه در فصل بیان احوال و اخبار عایشه؛ همسر پیامبر گرامی اسلام (ص) می گوید: «پیامبر (ص) در ماه شوال با عایشه ازدواج کرد و عایشه نیز دوست داشت که دختران را در ماه شوال همسر دهد و بارها می گفت: با این که من در ماه شوال ازدواج کرده ام؛ آیا در میان زنان پیامبر (ص) خوش بخت تر از من سراغ دارید! سپس ابن ابی الحدید می افزاید: عایشه با این حرفش در صدد رد عقیدۀ کسانی بود که در صدر اسلام گمان می کردند ازدواج در ماه شوال و بین دو عید (عید فطر و عید قربان) مکروه و ناپسند است».[36] امروزه نیز در بین برخی از مسلمانان به خصوص اهل سنت، و در برخی از مناطق آسیا، این عقیدۀ باطل، که از همان عقیدۀ جاهلی نشأت گرفته است، رایج است.

با توجه به مطالبی که ذکر شد؛ چنین عقیده ای صحیح نیست و ازدواج در ماه شوال منع شرعی ندارد.[37]

خرافۀ حروف حک شدۀ در دست و ازدواج فامیلی

امروزه بسیاری از افکار و عقاید و مراسم و آئین هایی که بین اقوام و ملل جهان ریشه دوانده و روی آن پافشاری می شود و بعضا تعصباتی روی آن اعمال می شود عبارت از خرافات و بدعت هایی است که خواسته یا ناخواسته توسط دوست یا دشمن، افراد سودجو یا دلسوز ساده لوح، با هدف یا بی هدف در بین مردم رواج پیدا کرده که متأسفانه جزء سنت های مقبول و پسندیده به حساب می آید که گاهی هزینه های گزافی برای آن صرف می شود.

یکی از آن خرافات، درباره ازدواج می باشد؛ به عنوان نمونه گفته می شود حروف حک شده روی دست اگر به هم چسبیده باشد ازدواج فامیلی است و اگر جدا باشد ازدواج فامیلی نیست. تا آن جا که ما بررسی کردیم این مسئله حقیقت نداشته و ریشۀ دینی و علمی ندارد؛  بلکه از خرافاتی است که علاوه بر عدم اعتناء به آن باید با این گونه افکار غلط و سنت های کاذب مبارزه کرد و ریشۀ آنها را خشکاند.

خرافۀ فال بد زدن

از جملۀ خرافاتی که در میان مردم رایج است، فال بد زدن یا همان تشاؤم است. عرب، از فال بد به «تطیّر» و یا «طیرة» یاد می کند. ریشۀ این کلمه از طیر به معنای پرنده است. از آن جا که عرب، فال بد را غالباً به وسیلۀ پرندگان می زد، گاهی پریدن پرنده ای را از دست چپ، نشانۀ تیره روزی می دانست، گاهی صدا کردن کلاغ را به فال بد می گرفت، به این جهت کلمه تطیّر را در فال بد به کار برده است.

شهید مطهری می گوید: «در تواريخ نوشته‏اند و در كتب مقاتل ديده‏ام كه وقتى اسراى اهل بيت (ع) را وارد شام مى‏كردند و مردم به استقبال بيرون آمده بودند، گويا خود يزيد بن معاويه هم به جايى در بيرون شهر آمده بود و در آن جا كلاغى صدا كرد و او از اين امر فال بد گرفت، بعد اين رباعى را سرود:

لَمّا بَدَتْ تِلْكَ الرُّؤوسُ وَ اشْرَقَتْ             تِلْكَ الشُّموسُ عَلى‏ رِدى‏ جيرونِ‏

صاحَ الْغُرابُ فَقُلْتُ صِحْ اوْ لاتَصِحْ             فَلَقَدْ قَضَيْتُ مِنَ النَّبِىِّ دُيونى‏

وقتى كه آن سرها و آن خورشيدها (مقصودش زنان اسير است) از دور بر مافوق جيرون (نام نقطه‏اى بوده است در بيرون شام، شايد الآن هم به اين اسم باشد) پيدا شدند، كلاغ آمد فرياد كشيد، (من اين را به فال بد گرفتم كه عاقبتِ كارم بد خواهد شد) ولى به كلاغ گفتم تو مى‏خواهى فرياد بكن مى‏خواهى فرياد نكن، من دَينى را كه به پيغمبر اسلام داشتم ادا كردم».[38]

یکی از بزرگ ترین مزیت های دین اسلام عقل گرایی و مبارزه با خرافاتی است که در زمان جاهلیت وجود داشته و یا بعد از آن به وجود آمده و می آید.

ابوهريره از رسول اکرم (ص) نقل کرده بود که: «طيره (فال بد زدن) در زن، حيوان و خانه (صحیح) است»، وقتی اين حديث را برای عايشه نقل می کنند می گويد: «به آن کسی که قرآن را بر ابوالقاسم (ص) نازل کرده قسم، هر کسی اين حديث را به پیامبر (ص) نسبت دهد دورغ گفته است؛ بلکه پيغمبر(ص) فرمود: «اهل جاهليت می گفتند طيره در حيوان، زن و خانه است».[39] علی (ع) می فرمود: «ابوهريره دروغ گوترين مردم است».[40]

در احادیث متعددی از مسلمانان خواسته شده است تا از فال بد زدن بپرهیزند؛ برای نمونه پیامبر گرامی اسلام می فرماید: “فال بد زدن را کنار بگذارید”.[41] و در روایت دیگری می فرماید: “.. اگر گاهی به عملی فال بد زدی آن را (با توکل بر خدا) انجام ده”.[42]

شهید مطهری مخالف بودن این عقیده را با قرآن بیان می کند که: «قرآن كريم در آيات زيادى با كمال صراحت اين مطلب را مى‏گويد كه منشأ فال بد و هر شومى و نحوستى كه وجود دارد، خارج از وجود خود بشر نيست؛ يعنى بشر ممكن است فكر و عقيده‏اش فكر و عقيده شومى باشد؛ وقتى كه فكر و عقيده‏اش سراسر خرافه و جهالت است، شومى در جهالت است. شومى جز در اخلاق فاسد در جاى ديگرى نيست. شومى جز در اعمال پليد در چيز ديگرى نيست. از نظر سعادت بشرى، اگر بخواهيم حساب كنيم چه كشفى بزرگ ترين كشف ها در دنيا است، من خيال مى‏كنم بزرگ ترين كشفى كه در دنيا به حال بشر مفيد و سعادتمند است و بسيار عميق و ارزنده است ولى بشر كمتر مى‏خواهد زير بار آن برود اين كشف است: دَواؤُكَ فيكَ وَ داؤُكَ مِنْكَ اى بشر! دردت از خودت برمى‏خيزد، منشأ بدبختى تو، خودت هستى نه چيز ديگر، سرنوشت شوم را خودت به دست خودت براى خودت به وجود مى‏آورى، سرنوشت شوم تو به دست ديگرى نيست. و همچنين تبديل سرنوشت هم جز به دست خودت نيست؛ چاره اين شومى و اين سرنوشت بد هم در وجود خود توست. وَ كُلَّ انْسانٍ الْزَمْناهُ طائِرَهُ فى عُنُقِهِ وَ نُخْرِجُ لَهُ يَوْمَ الْقِيمَةِ كِتاباً يَلْقيهُ مَنْشوراً [43]».[44]

کتاب مقدس و خرافات

مقدمه:

به نظر محققین اسلامی (و بعضی از محققین غیر اسلامی)، الهی بودن تورات و انجیل موجود، غیر قابل قبول می باشد.

اهل کتاب بر اساس یک جزم عقیدتی، تورات را تألیف حضرت موسی(ع) می دانند و مسیحیان معتقدند که حضرت عیسی(ع) اصولا کتابی نداشته و اناجیل، زندگی نامه و احادیث وی است، نه این که مجموعۀ وحی های دریافتی وی باشد.

یکی از قدیم ترین و معروف ترین نقدهای تورات و سایر رساله های کتاب مقدس از سوی فیلسوف هلندی «اسپینوزا» در کتابی به نام “رساله ای در الهیات و سیاست” انجام گرفته است. او در کتاب خود چنین می نگارد:

«تقریبا همۀ اهل کتاب معتقدند که موسی (ع)، تورات را تألیف کرده است، به گونه ای که فرقۀ فریسیان از یهود در تأکید بر این عقیده، مخالف آن را مرتد دانسته اند. به همین دلیل «ابن عزرا» که دانشمندی نسبتاً آزاداندیش بود برای اظهار نظر خویش در این باب جرأت نکرد و تنها با اشاراتی مبهم، اشتباه بودن این اعتقاد عمومی را متذکر شد، اما من بدون ترس و واهمه پردۀ ابهام را از روی سخنان ابن عزرا برخواهم داشت و حقیقت را برای همه آفتابی خواهم کرد».[45]

سپس، اسپینوزا به بررسی علمی اسفار پنجگانۀ تورات می پردازد و اثبات می کند که نویسندۀ آنها نمی تواند حضرت موسی (ع) باشد، بلکه نویسندۀ آنها کسی است که سال ها پس از وی می زیسته است.[46]

“مسیحیان (نیز) دربارۀ چهار انجیل معتقدند که حواریون و حواریونِ حواریون، آنها را سال ها پس از حضرت عیسی(ع) نگاشته اند. در آغاز مسیحیت، تنها کتاب های عهد عتیق الهی بودند، ولی کتب عهد جدید اندک اندک به مجامع مسیحی جنبۀ الهی راه یافتند.”[47] در متن چهار انجیل یک سطر عبارت منسوب به وحی وجود ندارد.[48]

قرآن کریم در موارد مختلف بیان می کند که کتب آسمانی تحریف شده است و کسی جز علمای آنها، عامل تحریف آن نبوده اند. به عنوان نمونه در آیه ای می فرماید: «پس واى بر آنها که نوشته اى با دست خود مى نویسند، سپس مى گویند: این، از طرف خدا است تا آن را به بهاى اندکى بفروشند. پس واى بر آنها از آنچه با دست خود نوشتند، و واى بر آنان از آنچه (از این راه) به دست مى آورند!».[49] در آیۀ دیگری می فرماید: «ولى به خاطر پیمان شکنى آنها، از رحمت خویش دورشان ساختیم، و دل هاى آنان را سخت و پر قساوت نمودیم. آنها کلمات الهى را از موردش تحریف مى کنند، و بخشى از آنچه را به آنها گوشزد شده بود، فراموش کردند…».[50]

با توجه به مقدمه فوق:

مسلمانان از دیرباز معتقد بوده اند تورات و انجیلی که خداوند متعال نازل کرده است، دستخوش تحریف شده و مسائلی مانند بشارت به ظهور حضرت ختمی مرتبت (ص) از آنها حذف و خرافاتی چون جسمانیت خدای متعال به آن افزوده شده است. به چند نمونه اشاره می شود:

1. خداوند بر کرسی می نشیند و لباسی زیبا و مویی پشمین دارد: «و نظر می کردم تا کرسی ها برقرار شد و قدیم الایام – موجود ازلی – جلوس فرمود و لباس او مثل برف سفید و موی سرش مثل پشم پاک و عرش او شعله های آتش و چرخ های آن آتش ملتهب بود».[51]

2. بعضی خداوند را دیدند، در حالی که زیر پاهایش به زینت آراسته بود: «و موسی‌ با هارون‌ و ناداب‌ و ابیهو و هفتاد نفر از مشایخ‌ اسرائیل‌ بالا رفت و خدای‌ اسرائیل‌ را دیدند، و زیر پاهایش‌ مثل‌ صنعتی‌ از یاقوت‌ کبود شفاف‌ و مانند ذات‌ آسمان‌ در صفا».[52]

اگر تورات فعلى را مورد بررسى قرار دهيم مى‏بينيم در چندین مورد آن، اباطیل و خرافاتی، دربارۀ پيامبران معصوم و اولو العزم (ع) نیز وارد شده است. [53]و اگر هيچ دليل قاطعى براى تحريف و تغيير تورات و راه یابی خرافات به آن نبود همين يك دليل كافى بود. اکنون چند مورد آن را به عنوان نمونه بیان می کنیم:

الف. نسبت دادن شراب خوری به حضرت نوح.[54]

ب. توهین به اسماعیل(ع).[55]

ج. توهین به  لوط(ع).[56]

د. نسبت پسر دادن به عیسی(ع).[57]

هـ. توطئه یعقوب(ع) علیه برادرش و غصب نبوت.[58]

و. نسبت زنا به حضرت داود(ع).[59]

ز. کشتی گرفتن حضرت یعقوب(ع) و خداوند متعال :

«خداوند تا صبحدم با یعقوب کشتی می گیرد و برای رهایی از دست یعقوب به او پاداشی می دهد: (و یعقوب‌ تنها ماند و مردی‌ با وی‌ تا طلوع‌ فجر کشتی‌ می‌گرفت‌. و چون‌ او دید که‌ بر وی‌ غلبه‌ نمی‌یابد، کف‌ ران‌ یعقوب‌ را لمس‌ کرد، و کف‌ ران‌ یعقوب‌ در کشتی‌ گرفتن‌ با او فشرده‌ شد. پس‌ گفت: مرا رها کن‌ زیرا که‌ فجر می‌شکافد. گفت‌: تا مرا برکت‌ ندهی‌، تو را رها نکنم‌. به‌ وی‌ گفت‌: نام‌ تو چیست‌؟ گفت‌: یعقوب‌. گفت‌: از این‌ پس‌ نام‌ تو یعقوب‌ خوانده‌ نشود بلکه‌ اسرائیل‌، زیرا که‌ با خدا و با انسان‌ مجاهده‌ کردی‌ و نصرت‌ یافتی‌. و یعقوب‌ از او سؤال‌ کرده‌، گفت‌: مرا از نام‌ خود آگاه‌ ساز. گفت‌: چرا اسم‌ مرا می‌پرسی‌؟ و او را در آن جا برکت‌ داد. و یعقوب‌ آن‌ مکان‌ را «فِنیئیل‌» نامیده‌، گفت‌: زیرا خدا را رو به رو دیدم‌ و جانم‌ رستگار شد».[60]
در کتاب مقدس، گاهی اوقات پیامبران الهی مأمور به اوامر نامعقولی می شوند:

«تو (حزقیال) باید با مدفوع خشک انسان آتش بیفروزی و نان خود را بر روی آن بپزی و آن را در جایی بخور که همه ببینند. خداوند فرمود: بدین سان قوم اسرائیل در میان اقوامی که پراکنده اش کرده ام، نان ناپاک خواهد خورد، امّا من گفتم: ای خداوند متعال، من هرگز خود را آلوده نکرده ام. از کودکی تاکنون من گوشت حیوانی را که مرده باشد یا به وسیله حیوانات وحشی کشته شده باشد، نخورده ام. من هرگز غذایی را که ناپاک شمرده می شد، نخورده ام. آن گاه خداوند به من فرمود: پس من اجازه می دهم که برای پختن نان، به جای مدفوع انسان از سرگین گاو استفاده کنی».[61] [62] به راستى يهوديان و مسيحيان كه به تورات كنونى معتقدند چه جوابى براى اين خرافات دارند؟ و اين رسوايی ها را چگونه مى‏پذيرند؟![63]

تنها لازم است انسان لحظاتی را به فکر فرو رود. به راستی اگر پیامبران الهی از دید کتاب مقدس این گونه اند، مردمان عادی و پیروانشان چگونه خواهند بود؟! این در حالی است که قرآن کریم، پیامبران الهی را بهترین و پاک ترین انسان ها معرفی می کند. کافی است کمی با قرآن مأنوس باشیم تا تفاوت را احساس کنیم.

با توجه به آنچه گذشت، شکّی نیست که آئین یهود و مسیحیت دچار تحریف و آلوده به خرافات شده است؛[64]چون کتاب مقدّس آن، که سند مکتوب هر آئین است، مورد دستبرد قرار گرفته و اعتبار آن مخدوش است. آئینی که اعتبار آن مخدوش شد مسلماً نمی تواند راه سعادت و تکامل را به بشر معرفی کند. و این مکتب نمی تواند برترین آئین باشد.

خرافات، آفت دین

دین استوارترین ستون حیات مادی و معنوی انسان است که به او عزت و شرافت می بخشد و او را از اسارت ها و تعلقات و وابستگی های نفسانی و حیوانی آزاد می سازد. دین برنامه سعادت و رستگاری بشر است. دین کیمیای معنوی، نوش دارویی است که سبب آرامش حقیقت انسان که همان جان ملکوتی او است می شود. دين، امری قدسی و الهی است که در آن خطا و اشتباه و آسيب و آفت راه ندارد. خطاپذيری و اشتباه كاری مربوط به امور بشری است و آسيب و آفت در بحث آسيب شناسی دين و دينداری، به حقيقت دين باز نمی گردد، بلكه به نحوۀ رويكرد مردمان به دين و فهم و تلقی انسان از دين و نوع معرفت دينی و شيوۀ دينداری باز می گردد.

آفات دین دارای شاخه های مختلفی است؛ زیرا یک دسته از آفات دین آفاتی است که متوجه ایمان شخص دین دار و متدین است که همین آفات گاهی در مرحله شناخت و معرفت دین است (آفات دین پژوهی) و گاهی در مرحلۀ عمل به احکام و دستورات و رعایت احکام و حدود و حقوقی است که دین، رعایت آنها را واجب نموده است مثل حسد و عجب و فخر. دسته دیگر از آفات دین آفاتی است که در مسائل اجتماعی دین مطرح است نظیر خرافات و تحریفات و اعمال سلیقه ها که حفظ و صیانت و گسترش دین را تهدید می کند.

وارد کردن خرافات و بدعت ها در دین، نمایش چهره ای موهوم و خیالی و غیر واقعی از دین و…از آفات و آسیب های بسیار خطرناک ابقاء و گسترش و توسعه دین در جوامع بشری است. آمیخته شدن آموزه های اصیل دین با خرافات، بدعت ها و مسائل خارج از دایره دین و عقل، سبب ایجاد تصویر غیر واقعی و غیر قابل قبول از دین خواهد شد که نتیجه اش طردشدن دین است.

تهاجم فرهنگی و ترویج خرافات

از ابزارهای مهم دشمنان اسلام و انقلاب اسلامی ایران، تهاجم فرهنگی علیه باورها، اعتقادات و مقدسات است. این تهاجم گسترده در قالب توهین به قرآن و اسلام و پیام آور آن، تحقیر دستورات اسلامی و بزرگان جهان اسلام، رواج ابتذال، بی بند و باری، سرگرم شدن به بازی ها و لذات دنیایی، ترویج  عقاید خرافی، فرقه های انحرافی و… می باشد. این تهاجم با ابزارهای گوناگونی چون کتاب، روزنامه و نشریات، فیلم، سخنرانی و کاریکاتور انجام می گیرد و با توجه به رسانه های وسیع و فراگیری که دشمنان در اختیار دارند هجمه ای سازمان یافته و همه جانبه را بر ضد اسلام و مسلمانان انجام می دهند. غرب در این برنامه ها می کوشد اسلام را دین تروریستی و تروریست پرور،  خشونت طلب، مخالف آزادی، استبداد خواه، خرافی و بی منطق معرفی کند تا در سایۀ این اتهامات ناحقٌ به اهداف شوم خود دست یابد.

آنان برخی از خرافات و مطالب سست و ضعیفی که بعضاً توسط ناآگاهان یا دشمنان آگاه در منابع اسلامی یا در بین مسلمانان وارد شده است را دست مایه چنین اتهاماتی قرار داده اند. هدف عمده این تهاجم رواج فساد، بی قیدی و لامذهبی در بین مردم خصوصاً نسل جوان است که گاهی با ایجاد شبهات و وارونه جلوه دادن مسائل دین و پنهان کردن حق و پوشاندن باطل در لباس حق صورت می پذیرد.

دشمنان اسلام می کوشند با ارائه تصویری نادرست و غیر واقعی از اسلام برای مسلمانان، آنان را نسبت به دین خود بدبین کنند و از اسلام جدا سازند. از عدم آشنایی مسلمانان به دین خود سوء استفاده می کنند و با استفاده از ابزار های تبلیغاتی و به روز که در اختیار دارند اسلام را همان گونه که خود می خواهند به مسلمانان معرفی می کنند، البته همیشه دشمنان، اسلامی را معرفی می کنند که در تضاد با منافع آنها نباشد؛ از این رو آشنایی عمیق با فرهنگ اسلامی خود، تهذیب و پاک سازی منابع اسلامی و زدودن خرافات از چهرۀ دین و تصحیح رفتار مسلمین و استفاده از ابزارهای گوناگون برای معرفی دین اسلام از راه کارهای مهم دفاع در برابر هجوم دشمنان به شمار می آید. دشمنان اسلام کوچک ترین ضعف را آن قدر بزرگ می کنند تا آن را جلوی دید و قضاوت دیگران قرار بدهند؛ بنابراین پیش از آن که نامحرمان از عیوب و نواقص ما آگاه شوند خود باید پیش قدم شده این ضعف ها و انحرافات را بشناسیم و از بین ببریم.a

بالا بردن سطح علم و آگاهی

از آن جا که منشأ عمدۀ خرافات، جهل و نادانی بشر است، در مقابل، بالا بردن سطح علم و آگاهی، یکی از مهم ترین راه کارهای عملی در پیش گیری از خرافات است. از اهداف مهم سفارشاتی که اسلام و قرآن به دانش و تفکر کرده اند، دست یابی به معرفت صحیح و دوری از عقاید باطل و خرافی می باشد.

همۀ فقهاء شیعه فرموده اند تقلید در اصول دین جایز نیست و انسان باید با فکر و تحقیق و دلیل این اصول را بپذیرد و به آنها یقین پیدا کند؛ بنا براین هر فرد مسلمانی باید باورها و اعتقادات خود را مستدلٌ سازد و مطالعه و تحقیق در مسائل دین به ویژه مسائل اعتقادی را جزء برنامه های روزانه خود قرار داده و روز به روز بر عمق و گسترۀ اطلاعات دینی و مذهبی خود بیفزاید تا بتواند ساحت اعتقادات را از خرافاتی که توسط افراد مغرض و ناآگاه ساخته شده و به اسم دین و مقدسات عرضه می گردد پاک ساخته، اسلام ناب محمدی را که همان مذهب حقه شیعه اثنا عشری (دوازده امامی) است، به دیگران نیز عرضه نماید. اگر انسان با دلیل و استدلال مطلبی را باور کند در این صورت با کوچک ترین شبهه ای ایمانش سست نخواهد شد؛ به عنوان نمونه، «سحر» واقعیت دارد،[65] لکن اغلب مواردی که مردم آن را سحر می پندارند ناشی از توجه بیش از حد عده ای به خرافات و اوهام و سوء استفادۀ عدۀ سودجوی دیگر، از شرایط فراهم آمده است؛ زیرا از واقعیت سحر اطلاعی ندارند. بخشی از سحر، با تصرف در خیال انسان انجام می پذیرد همان طوری که در جریان ساحران و حضرت موسی (ع) اتفاق افتاد.[66] در این گونه موارد با بالا رفتن سطح اعتقادات و آگاهی های مردم، عملا این گونه سحرها کارایی نخواهند داشت. بدیهی است که افزایش سطح آگاهی های مردم، بهترین راه برای مقابله با این گونه امور محسوب می گردد.


وجود رهبران دینی و پیروی ازآنها

یکی از حکمت های وجود رهبران دینی و معصوم، پاسدارى از دین و آيين خدا است.

اميرمؤمنان، على (ع)، در كلامى نورانى و كوتاه، لزوم وجود رهبران الاهى در هر عصر و زمان را بيان فرموده است: “آرى هيچ گاه زمين از قيام كننده با حجّت و دليل خالى نمى‏ماند. خواه ظاهر و آشكار باشد، يا مخفى و پنهان. تا دلايل و اسناد روشن الاهى ضايع نگردد، و به فراموشى نگرايد”.[67]

با گذشت زمان و آميختن سليقه‏ها و افكار شخصى و خرافات به مسائل مذهبى و گرايش‏هاى مختلف به سوى برنامه‏هاى ظاهر فريب مكتب‏هاى انحرافى و دراز شدن دست مفسده جويان به سوى مفاهيم آسمانى، اصالت پاره‏اى از اين قوانين از دست مى‏رود و دست خوش تغييرات زيان بخشى مى‏گردد.

اين آب زلال كه از آسمان وحى نازل شده، با عبور از مغزهاى اين و آن، تدريجاً تيره و تار گشته، صفاى نخستين خود را از دست مى‏دهد و با آرايش‏ها و پيرايش‏هاى كوته بينانۀ افراد و افزودن شاخ و برگ‏هاى تازه به آن، چنان مى‏شود كه گاهى بازشناسى مسائل اصلى دچار اشكال مى‏گردد.

با اين حال، آيا ضرورى نيست كه در ميان جمع مسلمانان كسى باشد كه مفاهيم فناناپذير تعاليم اسلامى را در شكل اصلى‏اش حفظ و براى آيندگان نگه دارى كند؟ آيا مجدداً وحى آسمانى بر كسى نازل مى‏شود؟ مسلماً نه! زیرا با خاتميت دین اسلام باب وحى تشریعی براى هميشه بسته شده است، پس چگونه بايد آيين اصيل حفظ گردد و جلوى تحريفات و تغييرات و خرافات گرفته شود و اين آيين براى نسل‏هاى آينده محفوظ بماند؟ آيا جز اين است كه بايد اين رشته به وسيلۀ يک پيشواى معصوم ادامه يابد، خواه آشكار و مشهور باشد، يا پنهان و ناشناس؟

سينۀ امام (ع) و روح بلندش، صندوق آسيب ‏ناپذير حفظ اسناد آيين الاهى است كه همۀ اصالت‏هاى نخستين و ويژگى‏هاى آسمانى اين تعلميات را در خود نگاه دارى مى‏كند تا: “دلايل الاهى و نشانه‏هاى روشن پروردگار باطل نگردد و به خاموشى نگرايد”.[68]

بنابر این راه ورود و دسترسی به حقایق، راه کسانی است که خداوند سبحان آنها را وسیلۀ فیوضات  و باب علم خویش قرارداده است  که همان پیامبر اسلام (ص) و ائمۀ طاهرین (ع) هستند، نه خرافات و بدعت هایی که ساخته و پرداختۀ بشر عادی است.

خداوند متعال در قرآن می فرماید: «ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقابِ؛[69] آن چه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آن چه نهى كرده خوددارى نماييد، و از(مخالفت) خدا بپرهيزيد كه خداوند كيفرش شديد است‏».

پیروی کامل از تعالیم حیات بخش رهبران آسمانی، ضامن محفوظ ماندن از ظلمات خرافات و انحرافات می باشد.

توجه به قرآن و تعالیم آن

از مهم ترین راه کارهای عملی برای پیش گیری از خرافات، توجه به قرآن کریم و تعالیم آن به عنوان تنها کتاب تحریف نشدۀ آسمانی می باشد. قرآن کریم با ارائه تصویری صحیح از خداوند متعال و تنزیه ذات مقدسش از هرگونه شائبه جسمانیت و به طور کلی صفات نقص، و همچنین پیراستن دامن پاک انبیا و اولیای خدا از هرگونه آلودگی های بشری و نسبت های ناروا نقش مهمی در دورنگه داشتن اذهان و افکار از هرگونه عقیدۀ خرافی و انحرافی ایفا نموده است.

قسمت بسيار مهمى از قرآن کریم به صورت سرگذشت اقوام پيشين و داستان هاى گذشتگان بيان شده است، اين كه يک كتاب تربيتى و انسان ساز اين همه تاريخ و داستان دارد، حکمت های متعددی دارد، که به طور حتم یکی از آن حکمت ها: ارائه نمونه‏هايى از تاريخ اصيل و خالى از خرافات و دروغ‏پردازی ها و تملق‏ها و ثناخوانی ها و تحريف ها و مسخ ها است. خداوند بعد از بیان داستان مباهله می فرماید: «إِنَّ هذا لَهُوَ الْقَصَصُ الْحَقّ؛[70] حقیقت داستان این است». و بعد از بیان گوشه ای از زندگی حضرت عیسی (ع) می فرماید: «الْحَقُّ مِنْ رَبِّكَ؛[71] کلام درست، از ناحیه پروردگار تو است».

ماهیت داستان های قرآنی بیان واقعیاتی است که در جهان پدید آمده، نه خیال پردازی. با توجه به این نکته، برای پی بردن به حقایق زندگی انبیا-زندگی پیراسته از خرافات- قرآن کریم، منبع معتبری است.

علاوه بر این، دعوت قرآن کریم به تفکر و اندیشیدن چه پیرامون قصص انبیاء و چه پیرامون سایر حقایق عالم هستی، گام مهمی در پیش گیری از خرافات می باشد؛ به عنوان نمونه به دو آیه در این باره اشاره می شود:

1. « فَاقْصُصِ الْقَصَصَ لَعَلَّهُمْ يَتَفَكَّرُونَ؛[72] داستان ها را بیان کن، به آن امید که بیندیشند».

2. «قُلْ تَعالَوْا أَتْلُ ما حَرَّمَ رَبُّكُمْ عَلَيْكُمْ أَلاَّ تُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً وَ بِالْوالِدَيْنِ إِحْساناً وَ لا تَقْتُلُوا أَوْلادَكُمْ مِنْ إِمْلاقٍ نَحْنُ نَرْزُقُكُمْ وَ إِيَّاهُمْ وَ لا تَقْرَبُوا الْفَواحِشَ ما ظَهَرَ مِنْها وَ ما بَطَنَ وَ لا تَقْتُلُوا النَّفْسَ الَّتي‏ حَرَّمَ اللَّهُ إِلاَّ بِالْحَقِّ ذلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ؛[73] بگو: بياييد آنچه را پروردگارتان بر شما حرام كرده بخوانم، و آن اين كه چيزى را شريک او قرار ندهيد، و به پدر و مادر نيكى كنيد، و فرزندانتان را از بيم فقر نكشيد، ما شما و آنها را روزى مى‏دهيم، و به كارهاى زشت نزديک نشويد چه آشكار آنها و چه پنهان آنها (مانند گناهان عملى و اعتقادى، يا گناهان آشكار در نظر مردم و پوشيده از آنها)، و نفسى را كه خدا محترم شمرده و كشتنش را حرام كرده جز به حق (نظير قصاص يا حدود يا دفاع و غيره) نكشيد. اينها است كه خدا شما را بدان سفارش كرده، شايد بينديشيد».

اينها همه به خاطر آن است كه هدف قرآن رشد و تكامل انسان ها است، و این مهم در سایۀ حقایق و واقعیات حاصل می شود نه انحرافات و خرافات.

دین واحد

از راه های عملی پیش گیری از خرافات، دین واحد است. هرگاه دین ها مختلف باشند، زمینه نفوذ عقاید انحرافی و خرافی در بین مردم به وجود می آید. بشر نمی تواند بی دین و آیین به سر برد؛ لکن اگر این دین و آیین، علاوه بر حق بودن، واحد نیز باشد، جلوی رخنۀ افکار و عقاید سست و بی مایه را می گیرد. اگر همۀ مردم، دین بر حق اسلام را برگزینند، آن گاه در نحوۀ عبادت و پرستش خداوند سبحان دچار تشتت و سرگردانی نمی شوند. همه برای پرستش خداوند متعال از عبادتی به نام نماز در اوقات خاص، با روش و سبک معین و به سوی قبلۀ واحد، استفاده می نمودند و دیگر روش هایی همانند آنچه که در آیین مسحیت یا یهودیت یا زرتشتی یا بودایی و … رایج است، مشاهده نمی شد؛ به عنوان نمونه، عمده ترین دلیل در خواندن نماز و اذان به زبان عربی، این است که علاوه بر این که این دو از عبادات و سنت پیامبر اکرم (ص) اند و عبادات توقیفی[74] محسوب می شوند، اسلام می خواهد عباداتی همچون نماز و اذان، که از شعائر اسلامی می باشند، در طول قرون و اعصار، بدون کم و کاست، برای همیشه باقی بمانند. در صورتی که اگر بنا بود هر کسی به زبان محلی و مادری خود آنها را تلفظ نماید، احتمال کم و زیاد شدن الفاظ، تحریف و آمیخته شدن به خرافات و مطالب بی اساس منتفی نبود و چه بسا با این تغییرات، اصل نماز و اذان کاملاً به فراموشی سپرده می شد و معانی عمیقشان به نسل های بعدی منتقل نمی شد.

بدیهی است برای این که هر چیزی برای همیشه و در طول تاریخ بماند باید دارای معیار و مقیاس های غیرقابل تغییر باشد، نظیر این که در مورد اندازه میلی متر، سانتی متر و یا متر و در مورد وزن؛ گرم، کیلو و… را به عنوان معیار و میزان غیرقابل تغییر قرار داده اند، هم چنین در مورد عبادات واجب و مستحب نظیر نماز و اذان، اموری را که به نام واجبات و ارکان است به عنوان معیار و ملاک قرار داده اند که یکی از آنها لزوم عربی بودن اذکار اصلی آن است.

نتیجه آن که، دین واحد، مذهب واحد، سبک و روش واحد در دین داری، از مهم ترین عوامل پیشگیری از خرافات است.

قرآن و بازتاب خرافات جاهلیت

برخی بر اين باورند كه قرآن بازتاب تفكر جاهلی عرب بوده و در نتيجه بسياری از مسائل كه در قرآن مطرح شده است مربوط به خرافات همان مردم است. از جمله اين موارد را موضوع هفت آسمان، شياطين، جن ها و… می دانند. اين سخن صحیح نیست؛ زیرا اولاً بر اين فرض مبتنی است كه قرآن، همان سخن پيامبر اكرم (ص) است كه بر گرفته از علوم پيرامون آن حضرت و دریافت شخصی وی بوده است، در حالی که اینچنین نیست و آن حضرت مرتبط به وحی و آسمان بوده و کلام الاهی را به مردم می رسانده و از پیش خود سخن نمی گفته است.[75]

ثانیاً کسانی که معتقدند قرآن کریم، بازتابی از خرافات موجود در زمان جاهلیت است، باید به این پرسش ها پاسخ دهند که چرا اعتقاد به خدایان مختلف که از اعتقادات جزمی اعراب جاهلیت بوده، با شدت تمام از سوی قرآن مردود شمرده شده است؟[76] چرا با زنده به گور شدن دختران و بسیاری از محدودیت های مرتبط با بانوان مبارزه شده است؟[77] چرا تبرّج و خودآرایی مرسوم زنان در زمان جاهلی مورد نکوهش واقع شده است؟[78] چرا احساسات ناسیونالیستی و گروه گرایانه مورد تأیید اسلام واقع نشده است؟[79] چرا پیامبر (ص)، اعراب جاهلی را از پیروی اعتقادات پدرانشان بازداشته است؟[80] و ده ها و صدها چرای دیگر!

براین اساس، منصفانه نیست که قرآن را بازتاب عقاید و خرافات زمان جاهلیت بدانیم.

قمر در عقرب، واقعیت یا خرافه؟

مقدمه:

قبل از تبیین واقعیت یا خرافه بودن قمر در عقرب، ابتدا لازم است معنای قمر در عقرب، روشن شود. برای روشن تر شدن بحث نخست برخی از واژگان را معنا می شود:

صورت های فلکی: صور فلكى به مجموعه‏اى از ستارگان گفته مى‏شود كه شكل خاصى در نظر ما دارند.[81] این صورت ها شبیه عقرب (صورت فلکی عقرب)، خرچنگ(صورت فلکی سرطان)، شیر(صورت فلکی اسد) و … است.

دایرة البروج: خورشید در طول يک سال شمسی مسير مشخصی را در ميان ستارگان می پيمايد. مسير حرکت خورشيد در کره سماوی را دايره البروج می نامند.[82]

برج های نجومی: پیشینیان، ستارگان موجود در مسير حرکت خورشید طی یک سال را، به دوازده برج نجومی تقسيم نموده اند که خورشيد به ترتيب در هرکدام حدود يک ماه توقف می کند. (همان طور که واضح است، این مبنای پیشینیان در سال های بعد مورد نقض واقع شد، و اثبات شد که خورشید ثابت و زمین به دور آن در حال چرخش است)، این برج ها از برج حمل (فروردین) شروع شده و به برج حوت (اسفند) ختم می شود. قابل توجه است که نام گذاری این برج ها بر اساس صورت های فلکی است؛ یعنی به همان نام های صورت های فلکی، نام گذاری شده اند.

بعد از گذشت سالیان طولانی، تطابقی که بین صور فلکی و برج های نجومی بود، از بین رفته است. در شکل زیر به خوبی می توان، این عدم تطابق بین صورت فلکی عقرب با برج نجومی عقرب را دید.

 

چیستی قمر در عقرب:

قمر در عقرب به این معنا است که (برای کسی که روی زمین قرار دارد) كره ماه برابر صورت فلكى” عقرب” واقع شده است.[83]

ماه (قمر، moon) در طول یک ماه قمری، که حدود 29.5 روز است، یک بار به طور کامل دور زمین می چرخد! این یک دور کامل، به دوازده قسمت مساوی تقسیم شده (12 تا 30 درجه) و برج هایی نیز برای هر یک از این دوازده صورت فلکی انتخاب شده؛ حمل، ثور، جوزاء، سرطان، اسد، سنبله، میزان، عقرب، قوس، حوت، دلو، جدی. هر یک از این نام های دوازده‌گانه، متناسب با صورت فلکی ستاره های دوردستی است که ماه در مقابل آنها است.

قمر (ماه) در هر یک از این صورت های دوازده‌گانه، یک دوازدهم طول ماه قمری صبر می کند. (که حدود 2 روز و 10 ساعت و 48 دقیقه است) به عنوان مثال، در هر ماه قمری، قمر (ماه) حدود دو روز و نیم در برج و صورت‌ فلکی عقرب می باشد. پس از گذشت صدها سال، صورت فلکی، از برج نجومی (که در واقع موقعیت و پوزیشن های 30 درجه ای از پیش تعیین شده بود) کمی فاصله گرفت.

در حال حاضر، حدود 28 درجه (27.96 درجه) بین «برج» و «صورت فلکی» اختلاف وجود دارد.

منظور از کراهت سفر و ازدواج در زمانی که قمر در عقرب است به چه معنا است؟ آیا به این معنا است که قمر در صورت فلکی عقرب است یا این که قمر در برج عقرب است؟

دیدگاه های فقهاء:

فاضل هندی می گوید: «ظاهر روایت امام صادق (ع)، حمل بر عرف منجمین می شود که منظور آنان نیز از قمر در عقرب، برج عقرب است».[84]

صاحب جواهر نظری خلاف این مطلب دارد، وی در ادامۀ کلام فاضل هندی می گوید: «بلکه ظاهر این است که خبر امام صادق (ع) برای عامۀ مردم بیان شده است، و آنان نیز محاسبات و دقت های نجومی را متوجه نمی شوند».[85]

البته ایشان در آخر تأکید کرده است که بهتر است احتیاط رعایت شود.[86] روش احتیاط هم این است که چون قمر هر دو روز و نيم- برابر 60 ساعت- از مقابل هر برج و از جمله برج عقرب عبور مى‌كند، وقتى از برج عقرب گذشت لازم است 24 ساعت ديگر بر آن افزود و جمعاً سه روز و نيم صبر نمود و سپس در امر ازدواج مثلا صيغۀ عقد را اجرا كرد.[87]

نتیجه:

ممکن است نظریه ای که قائل است: مقصود از قمر در عقرب،در روایت امام صادق (ع)، صورت فلکی عقرب است، به دو وجه زير تقويت شود:

1- در هنگام صدور روايت (قرن نهم ميلادی)، برج و صورت فلکی تطابق کامل نداشتند و احاله فهم قمر در عقرب به عرف، به صورت فلکی که مورد فهم اغلب مردم بوده است منصرف بوده است.

2- در برخی از استفتاءات از مراجع عظام تقلید به این سؤال اشاره شده است و نظر نهایی همان قرار گرفتن ماه در صورت فلکی عقرب، تعیین شده است.[88]

بعد از این مقدمه به تبیین اصل مطلب می پردازیم:

مردم از قدیم به برخی از تأثیرات نجوم و اجرام آسمانی بر زندگی شان پی برده بودند و احیاناً در برخی از اقوام آن قدر اهتمام به این امور زیاد بود که به سمت و سوی خرافات کشیده شدند.

اگر چه چنین تأثیراتی را به طور کلی نمی توان انکار کرد، ولی آن چه از آموزه های اسلامی استفاده می شود آن است که نباید به این امور بیش از حدّ مجاز اعتنا کرده و آن ها را در زندگی خود وارد کرد؛ به عنوان نمونه در چندین روایت، ائمه (ع) به این موضوع اشاره کرده اند.

شخصی به امام صادق(ع) عرض کرد: «من به گونه ای در نجوم غرق شده ام که هر گاه بخواهم کاری انجام دهم، آن را با اطلاعات نجومی خود می سنجم، اگر برای آن طالع شر و نحسی دیدم آن را انجام نمی دهم و هر گاه طالع خیر و خوبی برای آن دیدم، شروع به اقدام می کنم. امام فرمود: آیا به آن چه به دست آورده ای اعتقاد داشته و بر طبق آن عمل می کنی؟ عرض کرد: بله، امام فرمود: همۀ کتاب هایت (کتاب های نجومی) را نابود کن و به این علم عمل نکن».[89]

در روایت دیگری امام علی (ع) در پاسخ به مردی که از حضرت خواسته بود، به علت نحوست برخی ایام، در آن روز به جنگ خوارج نرود، فرمود: «گمان مى‏كنى تو از آن ساعتى آگاهى كه اگر كسى حركت كند زيان نخواهيد ديد؟ و مى‏ترسانى از ساعتى كه اگر كسى حركت كند ضررى دامن گير او خواهد شد؟

كسى كه گفتار تو را تصديق كند، قرآن را تكذيب كرده است، و از يارى طلبيدن خدا در رسيدن به هدف‏هاى دوست داشتنى، و محفوظ ماندن از ناگواری ها، بى‏نياز شده است. گويا مى‏خواهى به جاى خداوند، تو را ستايش كنند. چون به گمان خود مردم را به ساعتى آشنا كردى كه منافع شان را به دست مى‏آورند، و از ضرر و زيان در امان مى‏مانند. اى مردم، از فرا گرفتن علم ستاره شناسى براى پيش گويى‏هاى دروغين، بپرهيزيد، جز آن مقدار از علم نجوم كه در دريا نوردى و صحرا نوردى به آن نياز داريد، چه اين كه ستاره شناسى (و پیش بینی هایی در رابطه با آیندۀ افراد) شما را به غيب گويى و غيب گويى به جادوگرى مى‏كشاند، و (چنین) ستاره شناسی چون غيب گو، و غيب گو چون جادوگر و جادوگر چون كافر و كافر در آتش جهنم است. با نام خدا ( و با توکل بر خدا) حركت كنيد».[90]

البته این مطلب را هم نباید نادیده گرفت که به اعتراف خود منجمین، این گونه برداشت های غیر مادی و حکم های غیبی از حالات نجوم و ستارگان، دقیق و قطعی نیست و فقط مجرد ظن و احتمال است.[91]

اما بعد از آن که اسلام، مسلمانان را از افتادن در خرافات باز داشت، در برخی از موارد به اموری اشاره کرده است که نوعی اعتراف به دخالت اجرام آسمانی در برخی از امور زندگی انسان ها است، البته روشن است که در این گونه امور فقط باید به مقداری که شرع بیان کرده است، اکتفا شود.

در روایتی امام صادق(ع) می فرمایند: «هر کس در هنگامی که قمر در عقرب باشد، مسافرت یا ازدواج نماید، خیری نمی بیند».[92]

مى‌دانيم كه اين گونه روايات در مقام بيان علّت تامّه نيست، بلكه در مقام بيان اقتضاى امكان و احتمال است؛ لذا فقهاء، سفر و اجرای صیغۀ ازدواج را در هنگامی که قمر (ماه) در برج عقرب باشد، حمل بر كراهت كرده‌اند.[93]

بنابراین؛ با توجه به مطالبی که ذکر شد می توان چنین نتیجه گرفت که موضوع قمر در عقرب امری است که بر طبق آن فتوا داده شده است ولی باید در نظر داشت که فتوا ویژۀ مواردی است که در روایت ذکر شده است (سفر، ازدواج)، و علاوه بر این، حکمی که به آن فتوا داده شده کراهت است نه حرمت؛ لذا برخی از فقهاء گفته اند: اگر امر اهم مانند اطاعت والدین (مثلاً والدین به فرزند خود در روزی که قمر در عقرب است، دستور سفر دهند) یا حج واجب، با این موضوع تنافی پیدا کند، آن امر اهم مقدم می شود.[94]

چشم زخم واقعیت یا خرافه؟

یکی از اموری که در فرهنگ مردم وجود دارد و رواج یافته و از خرافه بی نصیب نمانده، چشم زخم و شور چشمی است؛ یعنی فردی با نگاهی خاص به دیگری آسیب برساند، بدون این که هیچ کار دیگری انجام دهد. در تحقق چشم زخم، دیدن و اعجاب بیننده از حُسن در طرف مقابل، لازم است. نظر و دیدگاه اسلام در این­باره می­تواند سودمند بوده و ما را از خرافات در این مسئله باز دارد.

چشم زخم از منظر قرآن

دو آیه از قرآن را بسیاری از مفسران به چشم زخم ارتباط داده­اند.

1. سوره یوسف آیه 67: در این آیه خداوند متعال می­فرماید: «و گفت ای پسران من، سفارش می­کنم که چون به مصر رسیدید، همه از یک در وارد نشوید؛ بلکه از درهای مختلف در آیید و بدانید که از خدا چیزی شما را بی­نیاز نتواند کرد که هیچ کس فرمانروای عالم جز خدا نیست. من بر او توکل می کنم و باید صاحبان مقام توکل هم بر او اعتماد کنند».[95]

یکی از احتمالاتی که در تفسیر این آیه گفته شده، «چشم زخم» است. از آن جا که برادران یوسف، نیکو روی و خوش قامت بودند و تعدادشان نیز بسیار بود پدرشان حضرت یعقوب (ع) ترسید که مردم مصر آنها را چشم بزنند؛ از این رو به فرزندان خود سفارش کرد که از یک دروازه، وارد نشوند؛ بلکه پراکنده شده و از دروازه های متعدد وارد شوند، تا چشم نخورند.[96]

2. سوره قلم آیه 51: این آیه در فرهنگ عمومی مردم به آیه «اِن یَکاد» شهرت دارد. و پناهگاه آنان برای جلوگیری از چشم زخم است. خداوند در این آیه می فرماید: «ای رسول، نزدیک بود که کافران به چشمان بد، چشم زخمت زنند که چون آیات قرآن بشنوند، از شدت حسد گویند که همانا آن عجب دیوانه است».[97]

علامه طباطبایی در تفسیر خود می­فرماید: «بسیاری از مفسران «لیزلقونک بابصارهم» را به چشم زخم تفسیر کرده اند. و هیچ دلیل عقلی برای نفی چشم زخم وجود ندارد و چه بسا مواردی وجود دارد که بر چشم زخم قابل انطباق است».[98]

در شأن نزول این آیه در تفاسیر آمده است که گروهی از قریش، افرادی از قبیله بنی اسد را که به چشم زخم و شور چشمی شهرت داشتند، اجیر کردند تا با این وسیله به رسول خدا (ع) آسیبی برسانند. در وصف بدچشمی برخی از افراد بنی اسد آورده­اند که برخی از آنان چنان بد چشم بودند، که آنها را زندانی کرده بودند، تا مبادا به دیگران آسیبی بزنند. همین افراد موقعی که پیامبر اکرم (ص) قرآن تلاوت می­کرد، نزد پیامبر آمدند و گفتند: «این مرد چقدر فصیح است! و چقدر زیبا سخن می گوید!» ولی خداوند فرستاده خود را از گزند چشم زخم آنها محافظت کرد.[99]

چشم زخم از منظر روایات

روایات زیادی درباره چشم زخم وارد شده است. این روایات را به دو دسته می توان تقسیم کرد:

1. روایاتی که در صدد اثبات واقعی بودن چشم زخم هستند.

الف. رسول اکرم (ص) می فرماید: «چشم زخم حق است و قله کوه را پایین می آورد»[100] در این روایت علاوه بر این که به واقعی بودن چشم زخم تأکید شده است با کنایه به شدت تأثیر آن نیز اشاره شده است. در بسیاری از این روایات علاوه بر این که به حقیقی بودن چشم زخم تأکید شده به تأثیر شدید آن نیز توجه داده شده است.

ب. در حدیث دیگری رسول خدا (ص) می­فرماید: «همانا چشم زخم انسان را داخل قبر می کند و شتر را وارد دیگ می کند».[101]

سیرۀ پیامبر اکرم (ص) نیز گواه این است که ایشان چشم زخم را امری واقعی می­دانستند و برای مقابله با آن راه کارهایی را می­فرمودند و خود نیز این راه کارها را به کار می­بردند.

روایت شده که امام حسن و حسین (ع) در اثر چشم زخم مریض می­شوند و پیامبر خدا (ص) برای بهبودی آنها به سفارش جبرئیل (ع) از حرز و دعای خاصی استفاده می­کند.[102]

2. روایاتی که راه­های مقابله با چشم زخم را بیان کرده­اند. برای مقابله و جلوگیری از چشم زخم در روایات به هیچ درمان مادی اشاره نشده است، بلکه در همۀ آنها به نوعی یاد کردن خدا مفید شناسانده شده است.

الف. رسول خدا (ص) می­فرماید: «چشم زخم حق است. هر کسی از چیزی درباره برادرش به شگفت آمد، باید در آن خدا را یاد کند؛ بی شک اگر خدا را یاد کند، چشم زخم به او آسیبی نخواهد رساند».[103]

ب. در حدیثی امام صادق (ع) برای در امان ماندن از چشم زخم سفارش می­کند که سه بار ذکر «ما شاء الله لا حول و لا قوٌة الٌا بالله العلیٌ العظیم» گفته شود.

ج. حرز و دعایی که پیامبر اکرم (ص) به توصیه جبرئیل (ع) برای درمان بیماری حسن و حسین (ع) استفاده نمود، این است: «اللٌهمٌ یا ذا السلطان العظیم و المنٌ القدیم و الوجه الکریم ذا الکلمات التامٌات و الدعوات المستجابات عاف الحسن و الحسین من انفس الجنٌ و اعین الانس».[104]

د. در احادیث دیگری گفتن « تبارک الله احسن الخالقین اللهم بارک فیه»[105] و تلاوت سوره­های حمد، توحید، ناس، فلق و آیة الکرسی  توصیه شده است.[106]

با توجه به مطالب مطرح شده، مسئله چشم زخم واقعيت دارد، هرچند مقداری با خرافات هم مخلوط شده و برخی حساسيت بيش از حد دارند و هر اتفاقی را به چشم زخم و شور چشمی و… ربط می دهند! اسفند دود کردن و استفاده از مهره های آبی نیز برای دور کردن چشم زخم مبنای روایی ندارد، (البته امکان این که برخی سنگ ها در رفع چشم زخم مؤثر باشند، نفی نمی شود) ولی به هر حال با توكل برخدا و پناهندگی به خدا و دادن صدقه و خواندن ادعيه وارد شده می توان از شرّ اين چشم ها درامان بود.[107]

 


[1]. ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد.

[3]. ر.ک: سایت  رشد (دانشنامه).

[4]. انعام، 140؛ تکویر، 8.

[5]. سبحانی، جعفر، فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام (ص)، ص21 -23، مشعر، چاپ نوزدهم، تهران، 1385ش.

[6]. همان.

[7]. همان.

[8]. همان.

[9]. همان.

[10]. همان.

[12]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 25، ص 403و404، صدرا، چاپ چهارم، تهران، 1389ش.

[13]. همان.

[14]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج‏6، ص 400، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1374ش.

[15]. کلینی، كافی، ج 1، ص 184، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش.

[16]. سورۀ جنّ.

[17]. حجر، 27، “والجانَّ خلقناه من قبلُ من نارالسموم”؛ و جن را از پيش، از آتش زهرآگين آفريديم.

[18]. رحمن، 15، “وخلق الجان من مارج من نار”؛ و جن را از آميخته‏اى از آتش آفريديم.

[19]. حِجر، 29-42؛ جن، 11-15.

[20]. قاموس قرآن، واژۀ جن.

[21]. نمل، 30-40.

[22]. جوادى آملی، عبدالله، تفسير موضوعى، ج1، ص 119، اسراء، چاپ اول، 1378ش.

[23]. شیخ مفید، الإرشاد، ص ۳۹۹، انتشارات کنگره جهانى شیخ مفید قم، 1413 هـ ق.

[24]. مكارم شيرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج 25، ص155 و 156، دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، 1374ش. (با دخل و تصرف).

[25]. سيد بن قطب، فى ظلال القرآن، ج 6، ص 3721، دارالشروق، چاپ هفدهم، بيروت- قاهره، 1412 ق.

[26].برای آگاهی بیشتر به منابع زیر مراجعه شود: غرایب و عجایب الجن، بدر الدین بن عبدالله الشبلى، ترجمه و تحقیق و تعلیق ابراهیم محمد الجمل؛ جن و شیطان، علیرضا رجالى، تهران، نشر نبوغ.

[28]. همان.

[30]. کلینی، محمد بن یعقوب، كافی، ج ‏3، ص 482، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1365 هـ ش، امام محمد باقر (ع) فرمود: «اگر کسی بخواهد همسرش حامله شود، در روز جمعه دو رکعت نماز با رکوع و سجود طولانی بگزارد و پس از آن بگوید: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِمَا سَأَلَكَ بِهِ زَكَرِيَّا إِذْ قَالَ رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِينَ اللَّهُمَّ هَبْ لِي ذُرِّيَّةً طَيِّبَةً إِنَّكَ سَمِيعُ الدُّعاءِ اللَّهُمَّ بِاسْمِكَ اسْتَحْلَلْتُهَا وَ فِي أَمَانَتِكَ أَخَذْتُهَا فَإِنْ قَضَيْتَ فِي رَحِمِهَا وَلَداً فَاجْعَلْهُ غُلَاماً وَ لَا تَجْعَلْ لِلشَّيْطَانِ فِيهِ نَصِيباً وَ لَا شِرْكاَ»؛ عطاردى، عزيز الله، مسند الإمام الرضا (ع)، ج ‏2، ص 366، آستان قدس( كنگره)، چاپ اول، مشهد، 1406 ق؛ حر عاملی، وسائل‏الشيعة، ج 5، ص 95، مؤسسه آل البيت عليهم‏السلام، قم، 1409 هـ ق، على بن محمد نصيرى می گويد: با دختر جعفر بن محمود ازدواج كردم و او را بسيار دوست داشتم، ولی مدّتى گذشت از وى صاحب فرزندى نشدم، خدمت حضرت رضا (ع) رسيدم و موضوع را به ایشان عرض كردم، حضرت تبسّم كرد و فرمود: «در انگشترى كه نگين آن فيروزه است بنويس «رَبِّ لا تَذَرْنِي فَرْداً وَ أَنْتَ خَيْرُ الْوارِثِينَ». راوی می گويد من اين كار را كردم و يک سال از اين قضيه گذشت، خداوند به من پسرى عنايت فرمود.

[31]. برای آگاهی بیشتر ر.ک: نمایه 3082 (سایت اسلام کوئست: 3335).

[33]. «وَ الَّذِينَ يُتَوَفَّوْنَ مِنْكُمْ وَ يَذَرُونَ أَزْواجاً يَتَرَبَّصْنَ بِأَنْفُسِهِنَّ أَرْبَعَةَ أَشْهُرٍ وَ عَشْراً فَإِذا بَلَغْنَ أَجَلَهُنَّ فَلا جُناحَ عَلَيْكُمْ فِيما فَعَلْنَ فِي أَنْفُسِهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ وَ اللَّهُ بِما تَعْمَلُونَ خَبِيرٌ؛ و كسانى كه از شما مى‏ميرند و همسرانى باقى مى‏گذارند، بايد چهار ماه و ده روز، انتظار بكشند (و عده نگه دارند)! و هنگامى كه به آخر مدتشان رسيدند، گناهى بر شما نيست كه هر چه مى‏خواهند، در باره خودشان به طور شايسته انجام دهند (و با مرد دلخواه خود، ازدواج كنند). و خدا به آنچه عمل مى‏كنيد، آگاه است».

[34]. مكارم شيرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج 2، ص 193، دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، 1375ش.

[35]. آنان شوال را مشتق از “اشال” به معنای “ازال = از بین برد ” می دانستند. نک: القاری، ملا علی، مرقاة المفاتيح شرح مشكاة المصابيح، ج 10، ص81، منبع: سایت المشكاة الإسلامية.

[36]. ابن ابی الحدید المعتزلی، شرح نهج البلاغه، ج 9، ص 190، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، 1337.

[37]. حلی، یحیی بن سعید، الجامع للشرائع، ص 453، مؤسسة سیدالشهداء، قم، 1405ق.

[38]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 25، ص 405، صدرا، چاپ چهارم، تهران، 1389ش.

[39]. ابوريه، محمود، أضواء علی السنة المحمدية، ص 204.

[40]. همان.

[41]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، ج 8، ص 196، دار الکتب الاسلامیة، تهران، 1365ش.

[42]. بحرانی، سید هاشم، البرهان فی تفسیر القرآن، بنیاد بعثت، تهران، 1416ق.

[43]. اسراء، 13.

[44]. مجموعه آثار، ج 25، ص 404.

45. Spinoza, Benedict de, A theologico-treatise, ch.VIII

[46]. توفیقی، حسین، آشنائی با ادیان بزرگ، ص103، سمت، چاپ نهم، 1385ش، «مثلا در سفر پیدایش 14:14 از مکانی به نام “دان” سخن به میان آمده است، ولی از کتاب یوشع 47:19 می فهمیم که مکان مذکور در زمان حضرت موسی (ع) “لشم” نام داشته و پس از وی “دان” نامیده شده است. پس اگر تورات نوشتۀ حضرت موسی (ع) می بود، در اینجا “لشم” یافت می شد و نه “دان”».

[47]. همان، ص164.

[48]. همان، ص231.

[49] بقره، 79، «فَوَیْلٌ لِلَّذینَ یَکْتُبُونَ الْکِتابَ بِأَیْدیهِمْ ثُمَّ یَقُولُونَ هذا مِنْ عِنْدِ اللهِ لِیَشْتَرُوا بِهِ ثَمَناً قَلیلاً فَوَیْلٌ لَهُمْ مِمّا کَتَبَتْ أَیْدیهِمْ وَ وَیْلٌ لَهُمْ مِمّا یَکْسِبُونَ».

[50]. مائده،13، «فَبِما نَقْضِهِمْ میثاقَهُمْ لَعَنّاهُمْ وَ جَعَلْنا قُلُوبَهُمْ قاسِیَةً یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ وَ نَسُوا حَظّاً مِمّا ذُکِّرُوا بِهِ».

[51]. دانیال، فصل 7، آیه 9.

[52]. سفرخروج، فصل 24، آیه 9و10.

[53]. برای اطلاع بیشتر به نمایۀ «مقایسه قرآن و انجیل شمارۀ 3700 (سایت اسلام کوئست: 3942)» مراجعه شود.

[54]. کتاب مقدس، سفر پیدایش، 9، 21.

[55]. همان، 16، 1 – 16.

[56]. همان، 19، 30 – 38.

[57]. همان، انجیل لوقا، 1، 26 – 33.

[58]. همان، سفر پیدایش، 27، 1- 40.

[59]. همان، سموئیل دوّم، فصل 11، 1- 27.

[60]. همان، سفر پیدایش، فصل 32، 24- 31.

[61]. همان، حزقیال، فصل 4، آیات 12- 15.

[62]. الأدری، حسین، برتری اسلام بر یهود، سایت آیة الله مکارم.

[63]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج‏18، ص 48-51، دارالكتب الاسلاميه، چاپ اول، 1375ش.

[64]. در باره تحريف تورات و انجيل و اسناد تاريخى آن به كتاب” الهدى الى دين المصطفى” و” انيس الاعلام” مراجعه شود.

[65] . بقره، 102.

[66] . طه، 66.

[67]. “اللهم بلى لاتخلوا الارض من قائم لّله بحجة اما ظاهراً مشهوراً او خائفاً مغموراً لئلا تبطل حجج اللَّه و بيناته”، نهج البلاغه، قصار الحكم، ص 147؛ ميزان الحكمة، ج1، ص 167؛ اصول كافى، ج 1، ص 178-180.

[68]. ر.ك: مكارم شيرازى، ناصر، حكومت جهانى مهدى (عج)، ص 226-229.

[69]. حشر، 7.

[70]. آل عمران، 62.

[71]. آل عمران، 60.

[72]. اعراف، 176.

[73]. انعام، 151.

[74] . یعنی به جا آوردن آنها باید به همان شکلی باشد که خداوند تعیین فرموده است.

[75]. نجم، 3و4، “وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوى‏، إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحى”.

[76]. ص، 38، “أَ جَعَلَ الْآلِهَةَ إِلهاً واحِداً إِنَّ هذا لَشَيْ‏ءٌ عُجاب‏”.

[77]. نحل، 58و59،”وَ إِذا بُشِّرَ أَحَدُهُمْ بِالْأُنْثى‏ ظَلَّ وَجْهُهُ مُسْوَدًّا وَ هُوَ كَظيمٌ .يَتَوارى‏ مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ ما بُشِّرَ بِهِ أَ يُمْسِكُهُ عَلى‏ هُونٍ أَمْ يَدُسُّهُ فِي التُّرابِ أَلا ساءَ ما يَحْكُمُونَ”.

[78]. احزاب، 33، “وَ قَرْنَ في‏ بُيُوتِكُنَّ وَ لا تَبَرَّجْنَ تَبَرُّجَ الْجاهِلِيَّةِ الْأُولى‏”.

[79]. فتح، 26، “إِذْ جَعَلَ الَّذينَ كَفَرُوا في‏ قُلُوبِهِمُ الْحَمِيَّةَ حَمِيَّةَ الْجاهِلِيَّة”.

[80]. اعراف، 28، “وَ إِذا فَعَلُوا فاحِشَةً قالُوا وَجَدْنا عَلَيْها آباءَنا وَ اللَّهُ أَمَرَنا بِها قُلْ إِنَّ اللَّهَ لا يَأْمُرُ بِالْفَحْشاء”.

[81]. مکارم شیرازی،ناصر، تفسير نمونه، ج‏15، ص 143، دار الکتب الاسلامیه، چاپ اول، تهران، 1374ش.

[82]. این تعریف بنا بر علم نجوم قدیم است که خورشید را متحرک و زمین را ثابت می دانستند. البته بنا بر این که زمین را ثابت یا متحرک بدانیم و خورشید را ثابت فرض کنیم، اشکالی در این تقسیمات پیش نمی آید؛ زیرا بنا بر هر دو فرض، در اثر چرخش یکی از آن دو، برج های نجومی حاصل می شود.

[83]. تفسير نمونه، ج‏15، ص 143.

[84]. فاضل هندی، محمد بن حسن، کشف اللثام، ج 7، ص 13، دفتر انتشارات اسلامی، قم، 1416ق.

[85]. نجفی، محمد حسن، جواهر الکلام، ج 29، ص 49، دار الاحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.

[86]. همان.

[87]. مختارى، رضا و صادقى، محسن، رؤيت هلال، ج2، ص 1231، دفتر تبليغات اسلامى، قم، 1426ق.

[89]. فيض كاشانى، محمد محسن، الوافی، ج 12، ص355، كتابخانه امير المؤمنين، اصفهان، 1406‍ ق.

[90]. برگرفته از نمایۀ شمارۀ 10937 (سایت اسلام کوئست: 10795)؛ نهج البلاغه، ترجمه دشتی، خ 79، ص 127، مشهور، قم، 1379 ش.

[91]. حسن زادۀ آملی، حسن، دروس فی معرفة الوقت و القبلة، ص 79، دفتر انتشارات اسلامى، قم، 1416ق.

[92]. ‌كلينى، محمد بن يعقوب، الكافی، ج8، ص 275، دار الكتب الإسلامية، تهران، 1407‍ ق.

[93]. موسوی خمینی، سید روح الله، تحرير الوسيلة، ج‌2، ص 238، مؤسسه مطبوعات دار العلم‌، قم، بی تا.

[94]. كاشف الغطاء، جعفر، كشف الغطاء عن مبهمات الشريعة الغراء، ج4، ص 485، انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، قم، 1422 ق.

[95]. ترجمه الهی قمشه ای، مهدی، چاپ دوم، لقاء، 1381ش.

[96]. طبرسی، فضل بن حسن، ج3، ص 248، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1379 ق.

[97]. ترجمه الهی قمشه­ای.

[98]. طباطبایی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، ج 20، ص 50، دارالکتب الاسلامیة، چاپ پنجم، تهران، 1372 ش.

[99]. کاشانی، فتح الله، منهج الصادقین فی الزام المخالفین، ج 9، ص 390، کتاب فروشی اسلامیه، چاپ دوم، تهران، 1344 ش؛ قمی، عباس، سفینة البحار، ج 6، ص 590، دار الاسوه، چاپ دوم، ایران، 1416 ق.

[100]. شریف رضی، المجازات النبویة، ص 367، منشورات مکتبة بصیرتی، قم، بی تا.

[101]. مجیدی، غلام حسین، نهج الفصاحة، ج 2، ص 704، مؤسسه انصاریان، چاپ اول، قم، 1379ش؛ مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 60، ص 39، مؤسسة الوفاء، چاپ اول، بیروت، 1404ق.

[102].  بحارالانوار، ج 92، ص 132، ج 60، ص 18(تکمیل شود).

[103]. بحارالانوار، ج 60، ص 25.

[104].همان، ج 92، ص 132، ج 60، ص 18.

[105]. نهج الفصاحة، ج 2، ص 701 ؛ نسائی، السنن الکبری، ج 6، ص 256، دارالکتب العلمیة، چاپ اول، بیروت، 1411 ق.

[106]. بحار الانوار، ج 60، ص 25.