کپی شد
خانواده و انتخاب دین و مذهب
تأثیر خانواده و والدین در اعتقادات و حتی انتخاب دین و مذهب فرزندان، از موضوعاتی است که باید مورد بررسی قرار گرفته و میزان تأثیر گذاری و جوانب آن تبییین شود.
برای روشن شدن این موضوع چند نکته را یادآور می شویم:
1. از آن جا که انسان موجودی تأثیرپذیر از محیط اطراف خود اعم از خانواده، دوستان، نزدیکان و … می باشد. ناگزیر است که با بصیرت و تعقل و تفکر بیشتر و با چشمانی باز به اطراف خود بنگرد و جریانات مثبت و منفی محیط اطرافش را شناسایی کند تا در شناخت حقیقت و انتخاب مسیر از آن معارف بهره جوید.
در این سیر معرفتی، خانواده به عنوان یک کانون مهم و حیاتی می تواند در فرایند رشد و تربیت اعضای خانواده، به ویژه کودکان و نوجوانان و کم سن و سال تأثیر به سزایی داشته باشد. تا جایی که رعایت اصول صحیح تربیتی در خانواده زمینه ساز رشد و بالندگی فرزندان و موجب استحکام پایه های اعتقادی ایشان می گردد، اما از آن سو، ولنگاری، عدم پایبندی والدین به اصول تربیتی، آشفتگی و از هم پاشیدگی کانون خانواده، زمینه ساز بی اعتقادی و سقوط فرزندان در گمراهی و فساد و شک و تردید خواهد بود.
به منظور آن که فرزندان در چالش های شدید اعتقادی گرفتار نیایند و دچار شک و تردید و در نهایت بی اعتقادی نگردند، می بایست نقش و تأثیر خانواده در تشویق فرزندان به تحقیق و مطالعه و دمیدن روح پرسش گری در ایشان تقویت شود.
پر واضح است که بین نقش مثبت خانواده و تقلید کورکورانه از والدین تفاوت هایی وجود دارد:
وقتی خانواده به دلیل مسئولیت هایی که بر دوش والدین است، نسبت به تغذیۀ معنوی و فکری فرزندان احساس مسئولیت می کنند (چنان که در ابعاد مادی و جسمی نیز چنین احساس مسئولیتی دارند) و با حفظ آزادی و اختیار و احترام به شخصیت فرزندان (با رعایت مقطع سنی ایشان) و تربیت سالم و مناسب، زمینه های لازم برای تحقیق و مطالعه و جست و جوی حقیقت را از مسیرهای امن و مطمئن فراهم می سازند، در این فرایند نقش مثبت خانواده کاملاً مشاهده می شود.
از آن طرف وقتی والدین بدون داشتن مبنا و ملاک مناسب اعتقادی و صرفاً با پایه های سست تقلیدی، اعتقاد نه چندان محکم خود را به فرزندانشان تحمیل می کنند و در این انتقال هیچ فرصتی برای پرسش و جست و جوگری، مطالعه و تحقیق فرزندان لحاظ نمی کنند، فرزندان نیز در یک فضای کاملاً بسته، به صورت تقلیدی به دین و آیین آباء و اجدادی شان ایمان می آورند. و این ایمان و اعتقاد آن چنان محکم نیست که در مقاطع مختلف زندگی ایشان را از خطر شبهات دینی و اعتقادی رهایی بخشد و به یقین، دچار شک و تردید و در مواقعی حتی دچار گسست و انحرافات اعتقادی خواهند شد.
2. هر مسلمانی که خود را حقیقتاً تابع دین اسلام می داند؛ باید برای اعتقادات خود، دلیلی جز پیروی کورکورانه از پدران خود داشته باشد و به همین جهت در اول رساله های عملیه که هر فرد مسلمان مکلف به فراگیری آن است، آمده است که اصول دین تقلیدی نیست، بلکه هر کس باید خود به علم و یقین برسد.[1] علاوه بر این که روح دستورات اسلام همان تعقل و دانش است و در همه جا ما را دعوت به تفکر و اندیشه می کند.[2]
البته بدیهی است که درجات فکر و اندیشه به تناسب تفاوت افراد از نظر برخورداری از معلومات و دانش ها متفاوت است، از یک فرد بی سواد استدلالی مطابق با فکر و اندیشه و شرایط زندگی او انتظار است. همان گونه که در آن روایت معروف آمده است: پیرزنی در حال نخ ریسی بود که با این سؤال پیامبر (ص) روبرو شد که خدا را چگونه ثابت می کنی؟ او از کار دست کشید و گفت از این چرخ نخ ریسی.
در این جا پیرزن به دلایل فلسفی و … توسل نجست که نه از او انتظار بود و نه در توان او، بلکه به این نکته فابل فهم برای همه اشاره کرد که اگر این چرخ نیازی به گرداننده دارد، چگونه این جهان با عظمت نیاز به آفریدگار و گرداننده نداشته باشد.
و از همین باب است استدلال آن اعرابی که گفت همان گونه که جای پای شتر دلالت بر شتر می کند، آسمان و زمین هم دلالت بر خداوند لطیف خبیر می کند.[3]
و اما به نظر می رسد ساده ترین و عمومی ترین استدلال برای حقانیت اسلام، تطابق آن با فطرت و سرشت انسانی است که اگر کسی با رفتار و اخلاق ناپسند خود فطرت خدادادی را در زیر لایه های تاریک گرد و غبار آلودگی به گناه و معصیت قرار ندهد، می تواند به حقانیت اسلام علم و یقین پیدا کند و از این راه هم می تواند برای دست یابی به اعتقادات صحیح، در کنار اندیشه و تعقل، بهره ببرد.
3. علم یقینی هم می تواند از راه استدلال هاى علمى حاصل شود و هم از راه های دیگر مثل شنيدن آيات قرآن و… .[4]
و از جملۀ راه ها، پيروى كردن از رهنمائى دانشمندان براى به دست آوردن علم و يقين در اصول دين است.[5]
آنچه در قرآن مورد مذمت قرار گرفته است، تقلید کاملاً کورکورانه و از روی تعصّب است: «و هنگامی که به آنها گفته می شود از آنچه خدا نازل کرده است پیروی کنید می گویند، بلکه ما از آنچه پدران خود را بر آن یافتیم پیروی می نماییم، آیا نه این است که پدران آنها چیزی نمی فهمیدند و هدایت نیافتند».[6] و نظیر همین مضمون در آیه 104 سوره مائده آمده است.
از این آیات می توان چنین استنباط نمود که: اگر نیاکان آنها دانشمندان صاحب نظر و افراد هدایت یافته ای بودند جای این بود که از آنها تبعیت شود[7]، اما با این که می دانند آنها مردمی نادان و بی سواد و موهوم پرست بودند پیروی از آنها چه معنایی دارد؟ آیا مصداق تقلید جاهل از جاهل نیست».[8]
پس چگونه می توان یک فرد را مسلمان دانست، در حالی که او کورکورانه از افرادی که نه اهل دانش و تعقل هستند و نه رفتار آنها بر اساس هدایت الاهی و فطری است، تبعیت می کند و البته واضح است که مسلمانان واقعی یا اهل دانش و تعقل هستند و یا رفتار آنها بر اساس هدایت الاهی و فطری است و تقلید آنها همواره دارای پشتوانه علمی و استدلالی است و تقلید کورکورانه و از روی تعصب و لجاجت نیست؛ چون می داند که در غیر این صورت در پیشگاه الاهی معذور نخواهد بود.[9]
نتیجه آن که در فرایند رشد و تربیت انسان عواملی نظیر: وراثت، خانواده، محیط و اختیار و اراده انسان مؤثّر هستند، بدون شک خانواده و محیط نقش به سزائی در تربیت دینی و استحکام یا تزلزل اعتقادی دارند، اما تنها منحصر کردن به این دو عامل یعنی؛ نادیده گرفتن نقش خود و اراده و اختیار و آزادی انتخابی که خداوند در پرتو عقل و منطق به انسان عطا فرموده است[10]. و بی شک طبق آموزه های قرآنی، مهم ترین نقش را در هدایت و سعادتمندی انسان ایفاء می کند.
اما همان گونه که بیان شد محیط و خانواده هم می توانند در هدایت انسان ها تأثیرگذار باشند و هم گمراهی آنان، لذا برای جلوگیری از تأثیرات منفی خانواده های فاسد و محیط ناسالم، تقلید کورکورانه، در انتخاب اصول اعتقادی ممنوع گشته است و انسان باید بتواند در انتخاب اصول اعتقادی خود حجت اقامه کند، از این روی لازم است با تأثیر پذیری از اصول متقن و صحیح خانواده و نیز با تعقل و تفکر در حقایق عالم هستی و تحقیق و تفحص در ادیان الاهی و البته با استعانت از هدایت الاهی و رجوع به فطرت پاک خدادادی مسیر صحیح (توحید) را از اشتباه، دین کامل (اسلام) را از ناقص و مذهب حقه (تشیع) را از باطل تشخیص داده و فارق از اعتقادات غلط آباء و اجدادی (نه اصول صحیح تربیتی و مبانی مستدل اعتقادی خانواده) و بدور از تأثیر و تأثرات قومی و ملیتی، راه خود را انتخاب نماییم.
برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به نمایه های:
1. دلایل پذیرش اسلام ، سؤال 1146 (سایت: 1168).
2. دلایل عقلی حقانیت اسلام، سؤال 935 (سایت: 1008).
3. دلايل حقانيت اسلام ، سؤال 275 (سایت: 73).
[1] رساله های عملیه، م 1.
[2] قرآن که اصلی ترین منبع دینی ما است، سراسر دعوت به تفکر و اندیشه است؛ مثلاً حداقل 17 بار از طریق واژه «فکر» غیر از مواردی که از طریق ماده «علم»، یا واژه «فقه» و یا واژه عقل و … استفاده نموده است، ترغیب و تشویق به فکر نموده است.
[3]“حيث قال البعرة تدل على البعير و أثر الأقدام على المسير أ فسماء ذات أبراج و أرض ذات فجاج لا تدلان على اللطيف الخبير”، مجلسی، محمدباقر، بحارالأنوار، ج 66، ص133.
[4] برای اطلاع بیشتر رجوع شود به: طباطبایی، محمد حسین، الميزان فی تفسیر القرآن، موسوی همدانی، محمد باقر، ج 9 ، ص 209.
[5] تفسیر نمونه در این باره دارد که: بعضى از مفسران حديثى از امام صادق (ع) نقل كردهاند كه داراى نكات قابل ملاحظهاى است ، حديث چنين است: مردى به امام صادق (ع) عرض كرد با اين كه عوام يهود اطلاعى از كتاب آسمانى خود جز از طريق علمايشان نداشتند، چگونه خداوند آنها را نسبت به تقليد از علماء و پذيرش از آنان مذمت مىكند؟ ! ( اشاره به آيات مورد بحث است ) آيا عوام يهود با عوام ما كه از علماى خود تقليد مىكنند تفاوت دارند ؟ … امام فرمود : بين عوام ما و عوام يهود از يك جهت فرق و از يك جهت مساوات است، از آن جهت كه مساوى هستند خداوند عوام ما را نيز مذمت كرده همان گونه كه عوام يهود را نكوهش فرموده .
اما از آن جهت كه با هم تفاوت دارند اين است كه عوام يهود از وضع علماى خود آگاه بودند، مىدانستند آنها صريحا دروغ مىگويند، حرام و رشوه مىخورند و احكام خدا را تغيير مىدهند ، آنها با فطرت خود اين حقيقت را دريافته بودند كه چنين اشخاصى فاسق هستند و جايز نيست سخنان آنها را در باره خدا و احكام او بپذيرند، و سزاوار نيست شهادت آنها را در باره پيامبران قبول كنند، به اين دليل خداوند آنها را نكوهش كرده است ( ولى عوام ما پيرو چنين علمائى نيستند ).
و اگر عوام ما از علماى خود فسق آشكار و تعصب شديد و حرص بر دنيا و اموال حرام ببينند هر كس از آنها پيروى كند مثل يهود است كه خداوند آنان را به خاطر پيروى از علماى فاسق نكوهش كرده است، فاما من كان من الفقهاء صائنا لنفسه، حافظا لدينه، مخالفا على هواه، مطيعا لامر مولاه فللعوام ان يقلدوه: اما دانشمندانى كه پاكى روح خود را حفظ كنند، و دين خود را نگهدارند، مخالف هوى و هوس و مطيع فرمان مولاى خويش باشند عوام مىتواننداز آنها پيروى كنند … .
روشن است كه اين حديث اشاره به تقليد تعبدى در احكام نمىكند ، بلكه منظور پيروى كردن از رهنمائى دانشمندان براى به دست آوردن علم و يقين در اصول دين است؛ زيرا حديث در مورد شناخت پيامبر سخن مىگويد كه مسلماً از اصول دين مىباشد و تقليد تعبدى در آن جايز نيست، مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج 1، ص 320.
و همچنین در جایی دیگر می نویسد:
در آيات قرآن آمده است که: ابراهيم، آزر را به پيروى از خود دعوت مىكند با اين كه قاعدتاً عمويش از نظر سن از او بسيار بزرگ تر بوده و در آن جامعه سرشناس تر، و دليل آن را اين ذكر مىكند كه من علومى دارم كه نزد تو نيست ( قد جائنى من العلم ما لم ياتك).
اين يك قانون كلى است در باره همه كه در آنچه آگاه نيستند از آنها كه آگاهند پيروى كنند و اين در واقع برنامه رجوع به متخصصان هر فن و از جمله مسئله تقليد از مجتهد را در فروع احكام اسلامى مشخص مىسازد، البته بحث ابراهيم در مسائل مربوط به فروع دين نبود بلكه از اساسىترين مسئله اصول دين سخن مىگفت ولى حتى در اين گونه مسائل نيز بايد از راهنمائي هاى دانشمند استفاده كرد، تا هدايت به صراط سوى كه همان صراط مستقيم است حاصل گردد، تفسير نمونه، ج13 ، ص 81.
[6] بقره، 170.
[7] در واقع می توان گفت که چنین تقلیدی پشتوانۀ علمی و عقلی دارد و تقلید صرف نیست.
[8] تفسیر نمونه، ج 1، ص 576.
[9] اقتباس از سؤال در سایت اسلام کوئست 322 (سایت: 1460) (تقلید در اصول دین).
[10]برای آگاهی بیشتر رجوع کنید به نمایه های:
1. صراط مستقيم و عوامل انحراف ، سؤال 164 (سایت: 1194) در سایت اسلام کوئست.
2. اسلام و مسئله ی جبر و اختيار،سؤال 130 (سایت: 1237) در سایت اسلام کوئست.