Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

حیوانات

سوره های قرآن و نام حیوانات

پنج سوره در قرآن هست که هر کدام به نام حیوانی نام گذاری شده است.

  1. سورۀ بقره (گاو ماده)؛ 2. سورۀ نحل ( زنبور عسل)؛ 3. سورۀ نمل ( مورچه)؛ 4. سورۀ عنکبوت؛ 5. سورۀ فیل؛

در بارۀ فضیلت این سوره ها گفته شده است:

  1. سورۀ بقره: از رسول خدا (ص) سؤال شد کدام یک از سوره ها و آیات قرآن فضیلت بیشتری دارد؟ فرمودند: سورۀ بقره و آیۀ آیة الکرسی.[1]
  2. سورۀ نحل: پیامبر (ص) فرمودند: هر کس سورۀ نحل را تلاوت کند خداوند از نعمت های دنیایی که به او داده در قیامت حساب نمی کشد.[2]
  3. سورۀ عنکبوت: پیامبر (ص) فرمودند: هر کس سورۀ عنکبوت را تلاوت کند خداوند به عدد هر یک از مؤمنین و منافقین ده حسنه در نامۀ عملش ثبت می فرماید.[3]
  4. سورۀ نمل: امام صادق (ع) فرمودند: هر کس سوره های شوری و نمل و قصص را در شب جمعه بخواند از اولیاء الله خواهد بود.[4]
  5. سورۀ فیل: امام صادق (ع) فرمودند: هر کس سوره فیل را در نمازهای واجب خود بخواند روز قیامت کوه و دشت و ریگ بیابان ها گواهی می دهند که او از نمازگزاران بوده است.[5]

نام حيوانات و پرندگان در قرآن

در قرآن كريم نام حدود 35 حيوان آمده است. پرندگان و حشراتی که در قرآن از آنها نام برده شده، عبارتند از:

سلوى = بلدرچين (بقره، 57)، بَعوض = پشه (بقره، 26)، ذباب = مگس (حجّ، 73)، نحل = زنبور عسل (نحل، 68)، عنكبوت (عنكبوت، 41)، جراد = ملخ (اعراف، 133)، هدهد = شانه به سر (نمل،27)، غراب = كلاغ (مائده، 31)، ابابيل = احتمالا پرستو (فيل، 3)، نمل = مورچه (نمل، 18)، فراش = پروانه (قارعه، 4)، قُمَّل = شپش (اعراف، 133)

علاوه بر موارد فوق، نام حیوانات دیگری نیز در قرآن وجود دارد، چون:

قرده = ميمون (بقره، 65)، بغال = استر (نحل، 16)، غنم، نعجه، ضأن و معز = گوسفند (انعام ، 143 ـ 146)، ذئب = گرگ (يوسف، 15)، بعير و جَمَل = شتر (يوسف، 65؛ اعراف، 40)، قَسْوَرَة = شیر (مدثّر، 51)، خَيْل و جياد (جمع جواد) و صافنات (جمع صافنه) = اسب (نحل، 8؛ ص، 51)، بقره = گاو (بقره، 70)، عِجْل = گوساله (هود، 69)، حيّه = مار (طه،20)، ثُعبان = اژدها (اعراف، 107)، حمار و حمير = اُلاغ (نحل، 8؛ بقره، 259)، خنزير = خوک (بقره،173)، كَلْب = سگ (اعراف، 176)، نون و حوت = ماهى (انبياء، 87؛ كهف، 63)، ضفادع = قورباغه (اعراف، 133)، فيل (فيل، 105)؛ همچنين مى‌توان از بحيره، سائبه، حام و وصيله (مائده،103) به عنوان نام هايى براى اصنافى از شتر و گوسفند كه در ميان عرب جاهلى رايج بوده است نام برد.

 

حیوانات حرام گوشت

به طور کلی حیوانات حرام گوشت بر چند قسم هستند:

الف. حیوانات دریایی: از حیوانات دریایی فقط ماهی فلس (پولک) دار حلال بوده و سایر ماهیان و حیوانات دریایی حرام گوشت هستند.[6]

ب. حیوانات خشکی دو قسم هستند اهلی و وحشی:

حیوانات مثل سگ و گربه حرام گوشت می باشند و خوردن گوشت حیوانات درنده حرام است و آن حیوانی است که خوی درندگی دارد و دارای ناخن و دندان نیش قوی است؛ مثل شیر، پلنگ، یوز پلنگ، گرگ، یا دارای نیش ضعیفی است؛ مثل روباه، کفتار، شغال، و هم چنین خرگوش اگر چه از درندگان نیست ولی حرام است و نیز همۀ حشرات؛ مثل مار، موش، سوسمار، موش صحرایی، خارپشت، سوسک، قاب بالان، کک، شپش و … که قابل شمارش نیست. و نیز حیواناتی که مسخ شدند؛ مثل فیل، میمون، خرس و … حرام گوشت اند .[7]

ج. پرندگان: پرندگانی که در هنگام پرواز بیشتر بال خود باز کرده و صاف نگه می دارند و کمتر بال می زنند (کمتر بال خود را حرکت می دهند) حرام گوشت اند (تذکر: پرندگانی که مانند شاهين و عقاب و باز چنگال دارند حرام گوشت هستند).[8]

 

حیوانات حرام گوشت

به طور کلی حیوانات حرام گوشت بر چند قسم هستند:

الف. حیوانات دریایی: از حیوانات دریایی فقط ماهی فلس (پولک) دار حلال بوده و سایر ماهیان و حیوانات دریایی حرام گوشت هستند.[9]

ب. حیوانات خشکی دو قسم هستند: اهلی و وحشی:

حیوانات؛ مثل سگ و گربه حرام گوشت می باشند و خوردن گوشت حیوانات درنده حرام است و آن حیوانی است که خوی درندگی دارد و دارای ناخن و دندان نیش قوی است؛ مثل شیر، پلنگ، یوز پلنگ، گرگ، یا دارای نیش ضعیفی است؛ مثل روباه، کفتار، شغال، و هم چنین خرگوش اگر چه از درندگان نیست ولی حرام است و نیز همۀ حشرات[10]؛ مثل مار، موش، سوسمار، موش صحرایی، خارپشت، سوسک، قاب بالان، کک، شپش و … که قابل شمارش نیست. و نیز حیواناتی که مسخ شدند؛ مثل فیل، میمون، خرس و … حرام گوشت اند.[11]

ج. پرندگان: پرندگانی که در هنگام پرواز بیشتر بال خود باز کرده و صاف نگه می دارند و کمتر بال می زنند (کمتر بال خود را حرکت می دهند) حرام گوشت اند (تذکر: پرندگانی که مانند شاهين و عقاب و باز چنگال دارند حرام گوشت هستند).[12]

 

حرام شدن گوشت حیوان حلال گوشت

در چند صورت گوشت حیوان حلال گوشت حرام می شود که عبارت است:

  1. در صورت نجاست خوار شدن: حیوانی که از مدفوع و نجاست انسان تغذیه کند،[13] اما خوردن غیر مدفوع انسان و نجاسات دیگر سبب حرام شدن گوشت حیوان نمی شود. صدق نجاست خوار بودن به این است که تغذیه آن حیوان فقط از راه خوردن نجاسات بوده و تغذیه دیگری نداشته باشد.[14]

تذکر: حیوانی که به واسطه نجاست خواری حرام گوشت شده باشد بعد از استبراء گوشتش حلال می شود.[15]

  1. در صورتی که انسان با آن حیوان نزدیکی کرده باشد.[16] در روایتی حضرت علی (ع) می فرماید: خوردن گوشت و شیر حیوانی که انسان با آن وطی کرده است حرام می باشد.[17]
  2. حیوانی که از شیر خوک استفاده کرده و به واسطه آن شیر، گوشت و استخوان در آن پدید آمده و رشد نماید.[18]

 

شرايط ذبح‌ حیوانات

در دین مقدس اسلام برای ذبح حیوان شرایطی وجود دارد که به آن پرداخته می شود.

سر بریدن حيوان پنج شرط دارد:

اول: كسى كه سر حيوان را مى‌برد (چه مرد باشد چه زن باشد) بايد مسلمان باشد.

دوم: سر حيوان را با چيزى كه از آهن است ببرند، بله اگر چيزى از جنس آهن يافت ‌نشد و ترس آن باشد كه به سبب تأخير در سر بريدن، حيوان تلف شود يا ناگزير از سر بريدن آن باشند جايز است با هر چه كه اعضاى محل ذبح حيوان را از هم جدا مى‌كند، سر ببرند.

سوم: در موقع سر بريدن، جلوى بدن حيوان رو به قبله باشد.

چهارم: وقتى كه مى‌خواهد سر حيوان را ببرد، يا كارد بر گلويش بگذارد، به نيت سر بريدن نام خدا را ببرد و همين قدر كه بگويد: «بسم اللّه» كافى است. [19]

البته از شرایط حلال شدن گوشت حیوان ذبح شده این است که آن حیوان پیش از ذبح شدن زنده باشد؛ از این رو گفتند:

حيوان بعد از سر بريدن حركتى بكند (اگر چه مثلًا چشم يا دم خود را حركت دهد يا پاى خود را به زمين زند) كه معلوم شود زنده بوده است.[20]

 

کشتن حیوانات و کفاره آن

در اسلام، از آزار و اذیت حیوانات و کشتن بی دلیل آنها ( مخصوصاً نسبت به حیوانات غیر موذی)، نهی شده است.

حتی در روایتی از امام صادق (ع)، این عمل، از زشت ترین گناهان شمرده شده است.[21]

اگر فردی حیوانی را بی دلیل بکشد، و از کرده خود پشیمان شود خوب است به درگاه الاهی توبه کنند و از او طلب آمرزش کرد. و بهتر است نسبت به کاری که کرده است کفاره دهد.

فردی به نام ابا حمزه، کبوتران نوه اش را از روی غضب سر می برد و گویا بعدها از این عمل خویش پشیمان شده و شرح این واقعه را در سفری که به مکه داشته برای امام باقر (ع) بیان می کند. امام به او می فرمایند:

“اى ابا حمزه، کار زشتی انجام دادی، نمی دانى كه چون اهل زمين بچه‏هاى ما را به بازى گيرند، با بال زدن كبوتر، زیان از آنها دفع می شود و ]نیز این که[ کبوتران در پايان شب، ]ما را[ به نماز آگاهى دهند. از هر كدامشان يك دينار طلا صدقه بده؛ زيرا از روی خشم آنها را كشتى”.[22]

البته علما، از جمله مرحوم مجلسی و صاحب وسائل الشیعه، امر به پرداخت صدقه در این حدیث را حمل بر استحباب می نمایند.[23]

در پایان، بیان یک پاسخ به استفتاء در همین موضوع خالی از لطف نیست:

س: گناهانى از جمله اذيت كردن و يا كشتن حيوانات را چگونه مى‌توان جبران كرد؟ آيا با توبه بخشيده خواهد شد يا خير؟

ج: چنانچه شخص از گناهى كه كرده توبه كند مورد عفو قرار مى‌گيرد، لكن اگر مال ديگرى را تلف كرده بايد صاحب مال را راضى كند و حقّ او را اداء كند يا از او حلاليت بگيرد، و اللّه العالم.[24]

زدن حیوانات برای تربیت و …

متأسفانه برخی برای بهره برداری مادی، حیوانات و پرندگان را مورد اذیت و آزار شدیدی قرار می دهند و حتی بعضی ها به بهانه های واهی؛ مثل سیرک، حیوانات و جانوران را شکار کرده و آنها را از طبیعتشان دور می سازند تا آنها را برای پول درآوردن تربیت کنند. این عمل ظلم به حیوانات و پرندگان بوده و جایز نیست و از مصادیق منکر است.

در این رابطه برخی از فقها[25] گفتند: آزار حیواناتی که وجود آنها ضرری برای انسان ندارد، جایز نیست و حتی در حیوانات موذی و مضرّ هر چند کشتن آنها جایز است، حرمت آزار خالی از وجه نیست.

با این وصف، آزار حیوانات برای انجام اموری که فایده ای بر آن مترتب نیست؛ مانند آنچه در سیرک ها اتفاق می افتد، جایز نمی باشد و از مصادیق منکر است.

حشر حيوانات در رستاخیز

حشر در لغت به معناى جمع كردن[26] است و در آيه‏ « ذَلِك حَشرٌ عَلَيْنَا يَسِيرٌ»،[27] آن، جمع كردنى است كه بر ما آسان است. به همان معنا به كار رفته است. و در اصطلاح شرع، عبارت است از: جمع آورى خداوند خلايق را در قيامت، جهت محاسبه و سؤال و جواب.

در قرآن آمده است: «از خدا بترسيد و بدانيد كه (روزگارى) به حضور او گرد مى‏آييد».[28]

وُحُوش جمع “وحش” به معناى حيوانات وحشى در مقابل اهلى است.[29] و حيواناتى كه با انسان اُنس ندارند وحشى خوانده مى‏شوند.

رستاخيز حيوانات:

اين موضوع از مسائل اختلافى متكلمان و مفسران است. بعضى معتقد هستند كه چون حساب و سؤال و جواب، ویژۀ مكلّفان است؛ بنابر این، غير از جن و انس كه کارشان به قيامت موكول مى‏گردد، امّا حیوانات نظر به این که مكلّف نيستند، پس رستاخيزى براى حيوانات نیست. و حشر هر حيوانى، مرگ آن است. در مقابل، اكثر دانشمندان معتقد هستند كه همه‏ حيوانات داراى شعور هستند و در قيامت محشور مى‏شوند و به نسبت درک و شعورشان مورد بازخواست قرار مى‏گيرند.

آيات و روايات زيادى وجود دارد كه دلالت بر شعور و علم حيوانات مى‏كند. ضمن آن كه تجارب و علم روز انسانى نيز مؤيد همين ادعا است. از ميان آيات قرآن كريم مى‏توان به داستان فرار كردن مورچگان از برابر لشگر سليمان،[30] داستان رفتن هدهد به منطقه “سبا در يمن” و آوردن خبرهاى هيجان ‏انگيز براى سليمان،[31] شركت پرندگان در مانور حضرت سليمان[32] و حرف زدن پرندگان با يک ديگر و افتخار سليمان به اين كه خداوند زبان پرندگان را به او آموخته است.[33] اشاره كرد كه همگى دلالت بر شعورى بالاتر از غريزه براى حيوانات دارند، يا اين كه قرآن مى‏گويد: «همه‏ موجودات، تسبيح گوى خدا هستند، ولى شما نمى ‏فهميد».[34] از نظر علامه طباطبائى، اين آيه بهترين دليل است بر اين كه منظور از تسبيح موجودات، تسبيح ناشى از علم، و به زبان قال است، چون اگر مُراد زبان حال موجودات و دلالت آنها بر وجود صانع بود، ديگر معنا نداشت تسبيح آنها را نمى ‏فهميد.[35] در برخى روايات، براى بعضى حيوانات مقاماتى بيان شده، مثل شترى كه سه بار به مكه رفته باشد، اهل بهشت است.[36] و يا امام سجّاد (ع) فرمود: «شترى كه هفت سال در صحراى عرفه باشد، از حيوانات بهشتى است».[37] اين گونه روايات نيز دلالت بر شعور و درک حيوانات دارد و گرنه اعطاى مقام و منزلت براى آنان معنا و مفهومى نخواهد داشت و از حيث تجربى و علمى مشاهده مى‏كنيم كه عموم حيوانات به سود و زيان خود آگاه هستند، و دوست و دشمن خويش را مى‏شناسند، و از خطر مى‏گريزند و به منافع خود روى مى‏آورند و يا تعليم ‏پذير و مستعد براى انجام مأموريت ‏هاى گوناگون هستند.

از آيات و روايات به روشنى استفاده مى‏شود كه حيوانات نيز همانند انسان چون داراى درک و شعور هستند، اگر چه در مرتبه‏ پايين ‏تر و به اندازه خود، پس به همين ملاک كه ملاک حشر و بازگشت انسان به سوى خدا است، آنها نيز داراى حشر و بازگشتشان به سوى خدا است. از جمله آياتى كه مورد تمسک واقع شده، همين آيه شريفه «و اذا الوحوش حُشِرت»[38] است كه گفته‏اند: مُراد از آن، جمع شدن حيوانات در روز قيامت است. اگر چه بعضى گفته‏اند: اين آيه، راجع به مقدمات قيامت و ابتداى فناى عالم است،[39] ولى بسيارى از مفسران با توجه به آيه‏ شريفه‏ اى كه مى‏گويد: «هيچ جنبنده‏اى در زمين نيست و نه هيچ پرنده‏اى كه با دو بال خود پرواز مى‏كند، مگر اين كه آنها هم اُمّت هايى چون شما هستند. ما در اين كتاب، هيچ چيز را فرو گذار نكرديم، سپس همگى به سوى پروردگارشان محشور مى‏گردند»[40]، قول حشر حيوانات در قيامت را تقويت مى‏كنند. گرچه در همين آيه در مورد تشبيه حيوانات به انسان، (أُممٌ أمثالُكمُ)، برخى بر اين باورند كه منظور اين است كه آنان (حيوانات) بسان شما آفريده‏ خداى يكتا هستند و هر كدامشان نشان و دليل بر قدرت و عظمت و علم و حكمت آفريدگار خويش ‏هستند.[41] به باور برخى ديگر، منظور اين است كه آنها نيز بسان شما انسان ها در موضوع تغذيه، پوشش، خواب و بيدارى و راه يابى به چگونه زيستن، نيازمند تدبيرگرى فرزانه ‏هستند تا خطوط زندگى شايسته و بايسته را براى آنان ترسيم نمايد.[42]عدّه بسيارى با توجه به ادامه آيه، «ثم الى ربهم يُحشرون»، مى‏گويند: منظور اين است كه آنها (حيوانات) بسان شما مى‏ميرند و پس از مرگ دگر باره برانگيخته مى‏شوند و به سوى پروردگارشان محشور خواهند شد.[43] همين معنا مورد تأييد روايات اسلامى نيز قرار گرفته است. از جمله از ابوذر نقل شده كه مى‏گويد: “ما خدمت پيامبر اكرم (ص) بوديم كه در پيش روى ما دو بز به يک ديگر شاخ زدند، پيغمبر (ص) فرمود: مى‏دانيد چرا اينها به يک ديگر شاخ زدند؟ حاضران عرض كردند: نه، پيامبر (ص) فرمود: “ولى خدا مى‏داند چرا، و به زودى در ميان آنها داورى خواهد كرد”.[44] و در روايتى از طرق اهل تسنن از پيامبر (ص) نقل شده كه در تفسير اين آيه فرمود: “خداوند تمام اين جنبندگان را روز قيامت بر مى‏ انگيزاند و قصاص بعضى را از بعضى مى‏گيرد، حتى قصاص حيوانى را كه شاخ نداشته و ديگرى بى جهت به او شاخ زده است، از او خواهد گرفت.

اطعام و نذر برای حیوانات و پرندگان

در برخی موارد عده ای برای پرندگان به ویژه در اماکن مذهبی مقداری غذا، مثل گندم نذر می کنند، و برای ادای نذر، غذای مورد نذر را خریداری کرده و ادای نذر می کند، چنین نذری نه تنها اشکالی ندارد بلکه چه بسا مستحب نیز باشد، چرا که در فصل سرما و مخصوصاٌ به هنگام بارش برف، بسیار زیادی از جانوران و پرندگان که امکان یافتن غذا ندارند، از بین می روند.

نظر حضرت آیت الله مهدی هادوی تهرانی (دامت برکاته):

اطعام حیوانات غیر موذی که وجود آنها برای انسان مفید است، جزء مصادیق خیر می باشد و نذر برای آن منعقد می شود و تبلیغ چنین نذری خالی از اشکال است.

یکی از نذرهایی که افراد انجام می دهند تهیه مقداری از گندم برای پرندگان است که در زیارتگاه ها به نیت نذر انجام می دهند.

 

[1]. حسینی، میرزا باقر، آشنایی و انس با قرآن ، ص 232.

[2]. همان، ص 237.

[3]. همان، ص 241.

[4]. عزیزی، عباس، فضائل و آثار قرائت سوره ها، ص 47، ارم.

[5]. همان، ص 114.

[6]. امام خمینی، تحریرالوسیلة، ج 2، ص 137، کتاب الاطعمة و الاشربة، م 2.

[7]. نفس المصدر.

[8]. توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج ‏2، ص 594؛ امام خمینی، تحریر الوسیله، ج 2، ص 139، احكام خوردنی ها و آشاميدنی ها، م 8.

[9]. امام خمینی، تحریرالوسیلة، ج 2، ص 156، کتاب الاطعمة و الاشربة، م 2.

[10]. در زبان عربی به حیوانات کوچک حشره اطلاق می شده است: ما كان من صغار دواب الأرض‏ (كتاب العين، ج ‏3، ص 92).

[11]. همان.

[12]. توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج ‏2، ص 594؛ امام خمینی، تحریر الوسیله، ج 2، ص 139، احكام خوردنی ها و آشاميدنی ها، م 8.

[13]. امام خمینی، تحریرالوسیلة، ج 2، ص 140، م 15.

[14]. حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 24، ص 160، باب 24، از ابواب اطعمه واشربه محرمه، ح 2.

[15] . توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج ‏2، ص 568، م 2583، چاپ یازدهم، دفتر انتشارات اسلامی، 1384 ش.

[16] . همان، ص 601، م 2632.

[17] . حر عاملی، وسائل الشیعة، ج 24، ص 170، ح 3.

[18] . توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج ‏1، ص 69، م 86.

[19] . توضيح المسائل (المحشى للإمام الخميني)، ج ‏2، ص 573، م 2594، چاپ یازدهم، دفتر انتشارات اسلامی، 1384 ش.

[20] . همان.

[21]. حر عاملی، وسائل‏الشيعة، ج 12، ص 5، ح 15494، موسسه آل البیت، قم، 1409 ق.

[22]. همان، ج11، ص521، ح 15431.

[23]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج62، ص 15، مؤسسه الوفاء، بیروت، 1404 ق.

[24]. تبريزى، جواد، استفتائات جديد، ج 2، ص 227، قم، 1409 ق.

[25]. حضرت آیت الله مهدی هادوی تهرانی (دامت برکاته).

[26]. قرشى، سيد على اكبر، قاموس قرآن، ج 2، ص 145، دار الكتب الإسلامية، چاپ ششم، تهران، 1371 ش‏.

[27]. ق، 44.

[28]. بقره، 203.

[29]. قاموس قرآن، ج 7، ص 189.

[30]. نحل، 18.

[31]. همان، 21.

[32]. همان، 17.

[33]. همان، 16.

[34]. اسرى، 44.

[35]. طباطبايى، محمد حسين، الميزان فی تفسير القرآن، موسوى همدانى، محمد باقر، ج 17، ص 609، بنياد علمى و فكرى طباطبائى، 1363 ش.

[36]. عروسى حويزى، تفسير نورالثقلين، ج 1، ص 715، ح 68، مؤسسه مطبوعاتى اسماعيليان، 1373 ش.

[37]. همان، ح 70.

[38]. تكوير، 5.

[39]. مكارم شيرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 26، ص 173 و 174، دار الكتب الإسلامیة، چاپ اول ، تهران، سال 1374 هـ ش.‏

[40]. انعام، 38.

[41]. طبرسى، تفسير مجمع البيان، ج 3، ص 461، چاپ دوم، دارالمعرفة، 1408 ق.

[42]. همان.

[43]. همان.

[44]. همان.