searchicon

کپی شد

حکومت حمدانیان

فهرست

چکیده مدخل حکومت حمدانیان

حمدانيان از قبيله تغلب و جدّ ايشان حمدان بن حمدون و جملگى شيعى مذهب بودند. سرسلسله ايشان ابوالهيجا عبد الله بن حمدان در سال 292 قمری در موصل حكومت يافت، و در شام حکومتشان در سال 333  قمری آغاز شد و سرانجام حكومت حمدانيان در بلاد جزيره بين سال‌هاى 367 و 369 قمری پايان پذيرفت.

 

شناسنامه حمدانیان

حمدانیان از قبیله تغلب[1] و از نسل حَمْدان بن حَمدون بن حارث بن لقمان التغلبی هستند. [2]

 

نژاد (نسب)، ملیت و زبان حمدانیان

حمدانیان نام سلسله‌ای شیعه و عرب‌تبار است (طبعاً به زبان عربی سخن می‌گفتند) که در سرزمین‌های شمال عراق و شام فرمانروایی می‌کردند.[3] همچنین گفته شده: آرامى نژاد عرب‌شده هستند.[4]

آنان خود را از قبیله تغلب[5]  و از نسل حَمْدان بن حَمدون بن حارث بن لقمان تغلبی شمرده‌اند. [6]

 

تاریخ پیدایش و پیشینه حمدانیان

پیشینه چندانی از حمدانیان در دست نیست، امّا گفته شده که آنان آرامی‌نژاد هستند، برخی نیز آنان را سریانی‌نژاد دانسته‌اند.

مسکویه می‌گوید: حمدانیان آرامى نژادِ عرب شده‌اند.[7]

ازدی بر این باور است که آنان خود را از قبیله تغلب و از نسل حَمْدان‌ بن حَمدون‌ بن حارث‌ بن لقمان تغلبی شمرده‌اند. [8]

گفته شده، حمدانيان كه سريانى نژاد تغلبى الولا بودند، تغلبي نسب شدند.[9]

 

حمدان‌ بن حمدون بنیان‌گذار حمدانیان

از حمدان‌ بن حمدون نخستین بار در سال ۲۵۴ قمری، جزو سرداران سپاه خلیفه عباسی در جنگ با مَساور بن عبدالحمید خارجی نام برده شده است.[10]

حمدان هشت پسر داشت که مشهورترین آن‌ها ابو علی حسین بود. در سال ۲۷۲ ق، حمدان با هارون شاری متحد شد. آنان با یک‌دیگر وارد موصل شدند و در سال ۲۷۹ ق به جنگ بنی‌شیبان رفتند.[11]

 

لشکرکشی حمدان بن حمدون

در سال ۲۶۰ ق، حمدان سپاه اسحاق‌ بن ایوب تغلبی را، که برای سرکوب قیام موصل به‌‌رهبری یحیی‌ بن سلیمان گسیل شده بود، همراهی کرد. این سپاه کاری از پیش نبرد و ناکام ماند.[12] در سال ۲۶۳ ق، حمدان به هارون شاری برای به‌ دست آوردن رهبری خوارج کمک کرد.[13] در سال ۲۶۶ ق، در کنار علی‌ بن داوود (قائد کبیر) و اسحاق‌ بن ایوب تغلبی، با اسحاق‌ بن کنداجیق که بر خلافت عباسی قیام کرده بود، جنگید و شکست خورد و به نیشابور گریخت.[14]

حمدان و اسحاق‌ بن ایوب لشکری از قبایل ربیعه و تغلب و بکر جمع‌آوری کردند و به مصاف کنداجیق رفتند که این بار نیز شکست خوردند و به نصیبین و آمِد فرار کردند.[15]

در سال ۲۷۲ ق، حمدان با هارون شاری متحد گردید. آنان با یک‌دیگر وارد موصل شدند و در سال ۲۷۹ ق، به جنگ بنی‌شیبان رفتند.[16]

در سال ۲۸۱ ق، خلیفه عباسی، معتضد، به‌قصد سرکوبی حمدان و هارون شاری راهی موصل شد و قلعه ماردین را که پناه‌گاه حمدان بود، تصرف و ویران کرد. آن‌گاه گروهی را به تعقیب حمدان که فرار کرده و پسرش حسین را جانشین خود نموده بود، فرستاد و خود به موصل بازگشت. معتضد پس از بازگشت به موصل نامه‌ای برای حمدان نوشت و از وی خواست به اطاعت خلیفه بازگردد که نپذیرفت و در قلعه خود متحصن شد تا این‌که پس از مدّتی فرار و تعقیب از سوی لشکریان خلیفه، در سال ۲۸۲ ق تسلیم و سپس با وساطت پسرش حسین، آزاد شد.[17]

از این به بعد در منابع از حمدان ذکری در میان نیست و به نظر می‌رسد که دیگر فعالیت سیاسی زیادی نداشته است. تاریخ درگذشت او نیز روشن نیست.[18]

 

فرازهای زندگی حمدانیان

حمدانیان از زمان ورود در حکومت عباسی تا زمان به‌دست گرفتن حکومت و ادامه آن در برخی از مناطق فرازونشیب‌های بسیاری را تجربه کرده‌اند که بسیاری از دعواهای خانوادگی بر سر قدرت، موجب تضعیف اقتدارشان در منطق تحت نفوذشان شده و در نهایت موجب از دست دادن حکومتشان شده است.

 

حکومت حمدانیان موصل

حمدانیان حدود هفتاد و شش سال؛ یعنی از سال 293 ق تا سال 369 ق بر موصل حکم راندند.

برخی از افراد مشهور خاندان حمدانی که بر موصل حکم‌رانی کردند، عبارتند از: عبدالله بن حمدان، سعید بن حمدان، ناصرالدوله و فرزندانش.

 

عبداللّه‌ بن حمدان

مؤسس حکومت حمدانیان موصل ابوالهیجاء عبداللّه بن حمدان بود. او در سال ۲۹۳ ق به‌حکومت موصل منصوب شد.[19] در آغاز حکومتش، با شورش کردهای هَذْبانی مواجه شد و لشکر وی در مصاف با آنان دچار صدمات بسیار گردید؛ ازاین رو، از بغداد درخواست کمک کرد و در سال ۲۹۴ ق پس از رسیدن نیروهای کمکی، به‌تعقیب کردهای شورشی پرداخت و آنان را وادار به‌تسلیم کرد،[20] اما چند سال بعد در سال ۳۰۱ ق، به‌اتهام قیام بر خلیفه، عزل شد. این امر واکنش شدید وی را درپی داشت، ولی در برابر سپاه اعزامی خلیفه عباسی مقاومت نکرد و امان خواست و با آنان به‌بغداد نزد مقتدر رفت و مورد تکریم قرار گرفت. چند ماه بعد، وی به‌حکومت موصل بازگردانده شد.[21]

در سال ۳۰۳ ق پس از دستگیری حسین بن حمدان، ابوالهیجاء و یکی دیگر از برادرانش (ابراهیم) نیز دستگیر و زندانی شدند، اما دو سال بعد، در حالی که حسین هم‌چنان در زندان بود، آن دو آزاد شدند.[22] در سال ۳۰۷ ق، ابوالهیجاء همراه مونس خادم در نبرد با یوسف بن ابی ساج (از فرماندهان شورشی) شرکت کرد که به‌شکست ابن ابی ساج انجامید.[23] در سال ۳۰۸ ق، خلیفه عباسی او را به‌منطقه خراسان و دینَوَر فرستاد و به‌او و برادرانش ابوالسرایا و ابوالعلاء خلعت بخشید.[24]

در سال ۳۰۹ ق، ابوالهیجاء مأمور تأمین امنیت راه حجاج شد. وی ظاهراً تا سال ۳۱۲ ق عهده‌دار این سمت بوده است؛ زیرا در این سال در مقابله با قرمطیان، به‌سرکردگی ابوطاهر جَنابی که به کاروان حجاج یورش برده بود، اسیر شد و اندکی بعد قرمطیان وی را آزاد کردند.[25]

در وقایع سال ۳۱۴ ق، از ابوالهیجاء به‌عنوان حاکم موصل یاد شده و گفته شده که او پسرش حسن ناصرالدوله را به‌جانشینی خویش گماشت، اما ناصرالدوله در سرکوب مخالفان ناکام ماند و ناگزیر ابوالهیجاء شخصاً مخالفان را سرکوب و منطقه را آرام کرد.[26]

در سال ۳۱۵ ق، ابوالهیجاء و برادرانش در لشکرکشی مونس خادم برای سرکوبی ابوطاهر جنابی که عازم عراق شده بود، شرکت کردند. در این نبرد، سپاه خلیفه شکست خورد و به‌توصیه ابوالهیجاء، پل رود زُباره / زُبارا قطع شد تا قرمطیان نتوانند وارد بغداد گردند.[27]

در سال ۳۱۷ ق، ابوالهیجاء در حوادث عزل مقتدر و تعیین قاهر شرکت کرد، اما سرانجام به‌دست حامیان مقتدر کشته شد.[28]

 

سعید بن حمدان

وی مکنّی به ابوالعلاء[29] و أبو الهيجاء،[30] حمدانی‏ فرزند حمدان بن حمدون تغلبی برادر ابی‌فراس است.[31]

ناصرالدوله پس از کشته شدن پدرش، در حکومت نواحی تحت حاکمیت پدرش (موصل و چند شهر کوچک) ابقاء شد و در سال ۳۱۸ ق، کارگزار دیار ربیعه، نصیبین، سنجار و برخی نواحی دیگر گردید.[32] اندکی بعد در همان سال ۳۱۸ ق، مقتدر عباسی حکومت موصل و دیار ربیعه را به ابوالعلاء سعید بن حمدان سپرد.[33]

ابوالعلاء به‌نبرد با رومیان پرداخت. وی ابتدا سمیساط را از محاصره رومیان خارج کرد. آن‌گاه، شهر ملطیه و مناطق مرزی را به‌تصرف درآورد و با جمع زیادی از اسیران رومی بازگشت.[34] ابوالعلاء در سال ۳۲۳ ق، در پی بروز اختلاف با برادرزاده‌اش (ناصرالدوله) که به‌وقوع جنگی میانشان انجامید، کشته شد.[35]

 

ناصرالدوله

پس از ابوالعلاء، ناصرالدوله به‌تحکیم پایه‌های حکومت خاندانش در موصل و نواحی اطراف پرداخت. دوره حکومت وی با کشمکش‌های فراوان با عباسیان و آل‌بویه توأم شد و تا سال ۳۵۶ ق تداوم یافت. در این سال، یکی از فرزندانش به‌نام ابوتغلب او را دستگير[36] و به‌قلعه فرستاده، زندانی کرد و كسى را براى پرستارى و كمک به‌او بگمارد. [37] ناصرالدوله تا زمان مرگ در سال ۳۵۸ ق، در زندان ماند،[38] ولى حمدان پسر دیگر ناصر الدوله اين رفتار برادر را نپذيرفت‏ و با آن مخالفت ورزيد. در نتیجه اتحاد آنان نیز بر هم خورد و براى نگاه‌دارى آن‌چه داشتند، از درخواست آن‌چه نداشتند، درماندند. ابو تغلب نيازمند مدارا با دولت مركزى شد؛ زيرا از يک‌سو براى استوار ماندن پايگاهش در سپاه و از سويى براى نشان دادن برتری‌اش بر برادران مخالف و موافق خود، نياز به‌تجديد پيمان فرمانروائى و خلعت و فرمان داشت. ازاین‌رو دبير خود ابو الحسن على بن عمرو ابن ميمون را با يک ميليون و دويست هزار درهم به‌رسم خراج ساليانه به‌عزالدوله بختيار، به‌بغداد فرستاد، على بن عمرو نیز آن‌ها را از دولت دريافت كرد. او شادمان از آن‌چه كرده است، بى‏توجه به‌فرايند آن، بازگشت.[39] اگرچه ابوتغلب بر برادرانش غلبه کرد، اما دوره وی نیز تماماً به‌درگیری‌های داخلی یا جنگ با آل‌بویه گذشت و سرانجام او در سال ۳۶۹ ق در نبرد با آل جراح کشته شد.

در سال ۳۷۹ ق، حمدانیان موصل برای بازگرداندن قدرت و نفوذشان در منطقه جزیره واپسین تلاش کردند. در این سال، ابوطاهر ابراهیم و ابوعبداللّه حسین (دو فرزند ناصرالدوله) به‌موصل رفته، پس از نبرد با خواشاذ، کارگزار موصل، به‌کمک مردم شهر بر آن‌جا چیره شدند.[40] در سال ۳۸۰ ق، حمدانیان به‌کمک بنی عُقَیل، سپاه کردهای دیار بکر به‌سرکردگی باذ/ بادبن دوستک[41] را شکست دادند و باذ در این نبرد به‌قتل رسید.[42]

رأيى كه فرزندان حمدان نپذيرفتند

هنگامی‌که فرزندان ناصر الدوله از آشفتگى وضع عزالدوله بختيار (فرزند معز الدوله) و بى‏تدبيرى و گرفتارى او به‌بازى و می‌خوارگى هميشگى و شورش سپاه و شكست هيبت او آگاه شدند، به‌انديشه يورش بر بغداد و براندازى بختيار از تخت، افتادند. پدرشان ناصر الدوله به‌ايشان گفت: شتاب نكنيد، معزالدوله براى فرزندش [عزالدوله بختيار] سرمايه‏اى اندک نهاده است. او اكنون آن‌ها را بر سپاه پخش مى‏كند و براى جلب دوستى دبيران و كارگزاران، از مصادره وابستگان تا آن‌جا كه توان دارند، استفاده مى‏كند. شما بر او و دولتش نمى‏توانيد پيروز شويد، مگر پس از پايان گرفتن سرمايه‏هاى او كه دستش خالى شود، در آن هنگام شما به‌پائين [بغداد] برويد و با پول، دل مردان او را از وى بازگردانيد كه حتماً بر او چيره خواهيد شد. اين پيشنهاد درست بود؛ زيرا كه معزالدوله دارائى خود را در ساختمان كاخى كه ساخت و در به‌دست‌آوردن دوستى تركان هزينه كرده بود. آن‌چه او به‌جا گذارد تنها چهارصد هزار دينار بود كه بختيار كم‌كم براى رفع نيازهاى ضرورى هزينه كرد. بدين ترتيب كه دبيران براى نيازهاى خود از وى وام مى‏گرفتند كه از محل درآمد خراج، به‌او بازپس دهند، سپس از عهده پس‌دادن بر نمى‏آمدند، تا آن پس‏انداز ته كشيد. در اين هنگام اتّحاد حمدانيان نيز برهم خورد و مشورت پدر را از دست دادند.[43]

 

انقراض حکومت حمدانیان موصل

پس از قتل باذ، خواهرزاده‌اش، ابوعلی حسن بن مروان، جنگ‌هایی با فرزندان ناصرالدوله به‌راه انداخت. در این جنگ‌ها، ابوعبداللّه حسین، اسیر ابن مروان شد، اما چندی بعد آزاد گردید و به‌مصر رفت و فاطمیان او را حاکم حلب کردند. ابوطاهر ابراهیم نیز که از دست ابن مروان رهایی یافته بود، در نصیبین به اسارت محمد بن المسیب (ابوذوّاد)، رهبر بنی عقیل، درآمد و به‌قتل رسید. با مرگ وی، حکومت حمدانیان در موصل منقرض شد.[44]

 

حکومت حمدانیان شام

آغاز حکمرانی حمدانیان در شام به‌سال ۳۳۳ ق، بازمی‌گردد. در این سال، ابوالحسن علی مشهور به سیف‌الدوله، نخست بر حلب و به‌تدریج بر برخی دیگر از نواحی شام غلبه کرده و حکومت خود را تثبیت نمود.[45]

در سال ۳۵۶ ق، پس از مرگ سیف الدوله، پسرش ابوالمعالی با تمهیدات حاجب ابوالحسن قرغُوَیه به‌حکومت رسید.[46]

در سال ۳۶۴ ق، بکجور در پی اختلاف با قرغویه بر سر تصاحب قدرت، او را دستگیر و زندانی کرد و حکومت حلب را در دست گرفت.[47]

در همان ایام، احساس خطر ابوالمعالی از جانب رومیان و فاطمیان سبب شد تا با عضدالدوله دیلمی هم‌پیمان شود و خلیفه عباسی الطائع، که تحت نفوذ آل‌بویه بود، وی را به سعدالدوله ملقب ساخت.[48]

سعدالدوله پس ‌از حدود ۲۵ سال حکومت در سال ۳۸۱ ق وفات یافت و در رَقّه مدفون گردید.[49]

پس از سعدالدوله فرزند خردسالش، ابوالفضائل سعید یا سعد، به‌وصیت پدر و به‌همت لؤلؤکبیر، حاجب پدرش، به‌حکومت رسید و به‌سعیدالدوله ملقب گردید.[50]

سعیدالدوله در سال ۳۹۲ یا ۳۹۳ ق وفات یافت. گفته شده که با مرگ سعیدالدوله دولت حمدانیان در شام منقرض شد؛[51]

 

سیف‌الدوله اولین حاکم شام از حمدانیان

آغاز حکمرانی حمدانیان در شام به‌سال ۳۳۳ بازمی‌گردد. در این سال، ابوالحسن علی مشهور به سیف‌الدوله، برادر ناصرالدوله، برای تصرف شام از ناصرالدوله درخواست کمک کرد.[52]

وی نخست حلب و به‌ تدریج برخی دیگر از نواحی شام را به تصرف خود درآورد و حکومت خود را تثبیت کرد.

در سال ۳۵۶ ق، پس از مرگ سیف الدوله، حکومت شام به پسرش ابوالمعالی رسید.[53]

 

ابوالمعالی دومین حاکم شام از حمدانیان

در سال ۳۵۶ ق، پس از مرگ سیف الدوله، پسرش ابوالمعالی با تمهیدات حاجب ابوالحسن قرغُوَیه به‌حکومت رسید.[54] نخستین ماه‌های حکومت وی، با تصفیه حساب‌های داخلی همراه بود. در سال ۳۵۷ ق، میان وی و دایی‌اش ابوفراس حمدانی، شاعر مشهور بنی حمدان، جنگ درگرفت که به ‌کشته شدن ابوفراس انجامید.[55] چندی بعد، قرغویه به‌کمک غلامی به‌نام بکجور/ بجکور بر وی شورید و در محرّم سال ۳۵۸ ق بر حلب چیره شد.[56] ابوالمعالی به‌حرّان فرار کرد سپس به مَیافارقین رفت، درحالی‌که یارانش پراکنده شدند و به پسرعمویش، ابوتغلب، پیوستند.[57] بااین حال، ابوالمعالی به‌کمک کارگزارِ مَعَرّة النعمان، واقع در نزدیکی حلب، لشکری تدارک دید و راهی حلب شد. قرغویه از رومیان کمک خواست و چون خبر رسیدن سپاه رومیان به ابوالمعالی رسید، ناگزیر محاصره حلب را رها کرد و به معرّه بازگشت.[58]

در سال ۳۶۴ ق، بکجور در پی اختلاف با قرغویه بر سر تصاحب قدرت، او را دستگیر و زندانی کرد و حکومت حلب را در دست گرفت.[59]

چندی بعد، ابوالمعالی که در حِمص بود، به‌همراه گروهی از بنی‌کلاب راهی حلب شد و پس از چند ماه محاصره، به‌کمک مردم حلب، در سال ۳۶۵ یا ۳۶۶ ق شهر را فتح کرد. با این حال، دژ شهر در تصرف بکجور باقی ماند تا آن‌که در سال ۳۶۷ ق، بکجور در قبال دریافت حکومت حمص تسلیم شد.[60]

در همان ایام، احساس خطر ابوالمعالی از جانب رومیان و فاطمیان سبب شد تا با عضدالدوله دیلمی هم‌پیمان شود و خلیفه عباسی الطائع، که تحت نفوذ آل‌بویه بود، وی را به سعدالدوله ملقب ساخت.[61]

در سال ۳۷۲ ق، مناسبات سعدالدوله با بکجور تیره شد و در پی آن، بکجور به فاطمیان پیوست و از سوی العزیز بالله فاطمی، کارگزار دمشق شد. وی در سال ۳۷۸ ق، بر اثر مشی ستم‌گرانه‌اش عزل شد.[62]

با از دست دادن دمشق، بکجور بار دیگر به سعدالدوله روی آورد و تقاضا کرد تا در قبال تبعیت از سعدالدوله، حکومت حمص بار دیگر به‌وی واگذار شود، اما این درخواست بی‌پاسخ ماند و بکجور با جلب حمایت فاطمیان در سال۳۸۱ ق، به‌جنگ سعدالدوله شتافت. در این نبرد، سعدالدوله با یاری‌جستن از رومیان و نیز برخی قبایل عرب بکجور را شکست داد. بکجور اسیر شد و به‌فرمان سعدالدوله به‌قتل رسید.[63]

سعدالدوله پس‌از حدود ۲۵ سال حکومت که به‌کشمکش‌های داخلی، تصرف بخش‌هایی از قلمرو حمدانیان به‌دست رومیان و تهدید مداوم فاطمیان سپری شد، در سال ۳۸۱ ق وفات یافت و در رَقّه مدفون گردید.[64]

 

ابوالفضائل سعید پسر سعدالدوله

پس از سعدالدوله فرزند خردسالش، ابوالفضائل سعید یا سعد، به‌وصیت پدر و به‌همت لؤلؤکبیر، حاجب پدرش، به‌حکومت رسید و به‌سعیدالدوله ملقب گردید.[65]

در سال ۳۷۲ ق، العزیز باللّه فاطمی به‌قصد براندازی حمدانیان، لشکری انبوه به‌فرماندهی منجوتکین / بن جوتکین (از سرداران نظامی فاطمیان) روانه فتح دمشق و سپس حلب کرد. این لشکر در سال ۳۸۱ ق دمشق را فتح کرد و در سال ۳۸۳ ق[66] حلب را محاصره نمود. سعیدالدوله و لؤلؤکبیر از باسیلیوس، امپراتور روم که هم‌پیمان آن‌ها بود، درخواست کمک کردند و خود در شهر متحصن شدند. با شنیدن خبر نزدیک شدن سپاه رومیان به‌حلب، منجوتکین با گروهی از سپاهیانش به‌مصاف رومیان رفت و آن‌ها را شکست داد و تا حومه انطاکیه به‌تعقیب آنان پرداخت.[67]

به‌رغم این پیروزی، منجوتکین که از جنگ و محاصره حلب خسته شده بود، به‌تشویق برخی درباریان فاطمی از جمله ابوالحسن مغربی (وزیرالعزیز)، که رشوه‌های کلانی از لؤلؤکبیر گرفته بودند، دست از محاصره شهر کشید و به‌دمشق بازگشت.[68]

خلیفه فاطمی‌از اقدام منجوتکین خشمگین شد و ابوالحسن مغربی را که مسؤول این عقب‌نشینی بود، برکنار کرد و در سال ۳۸۴ ق مجدداً منجوتکین را در رأس سپاهی به‌محاصره حلب فرستاد.[69]

پس از سیزده ماه محاصره، لؤلؤکبیر بار دیگر از باسیلیوس درخواست کمک کرد که این بار امپراتور روم شخصاً در رأس سپاهی بزرگ به‌سرعت راهی حلب شد.[70]

منجوتکین با شنیدن تهدید و اخطار لؤلؤ مبنی بر این‌که سپاه روم در راه حلب است، دست از محاصره کشید و به‌دمشق بازگشت.[71]

سعیدالدوله در سال ۳۹۲ یا ۳۹۳ ق وفات یافت. بنابر روایتی، او و همسرش (دختر لؤلؤکبیر) به‌دستور لؤلؤ کشته شدند.[72]

گفته شده که با مرگ سعیدالدوله دولت حمدانیان در شام منقرض شد؛[73] زیرا حتی اقدام لؤلؤکبیر در جانشین کردن دو فرزند خردسال سعیدالدوله به‌نام‌های ابوالحسن‌علی و ابوالمعالی‌شریف به‌جای پدرشان هم سیاستی فرصت‌طلبانه بود. لؤلؤ که شخصاً امور را اداره می‌کرد، در فرصت مناسب دو فرزند و بقیه خانواده سعیدالدوله را روانه مصر کرد. وی در سال ۳۹۴ ق خود را حاکم حلب اعلام کرد و به‌همراه فرزندش، ابونصر منصور، حکومت مستبدانه‌ای را آغاز نمودند.[74]

لؤلؤ در سال ۳۹۹ ق درگذشت و مردم حلب که از ظلم و ستم فرزند لؤلؤ، ابونصر منصور به‌ستوه آمدند، از ابوالهیجاء بن سعدالدوله که به‌روم پناهنده شده بود، خواستند حکومت حلب را برعهده گیرد. او نیز در سال ۴۰۰ ق راهی حلب شد، ولی به‌دلیل خیانت بخشی از سپاهیانش (اعراب بنی‌کلاب) و نیز یاری جستن ابونصر از فاطمیان، کاری از پیش نبرد و به قسطنطنیه گریخت و همان‌جا وفات یافت.[75]

در سال ۴۰۲ ق، ابوالمعالی فرزند سعیدالدوله در آخرین تلاش برای احیای حکومت حمدانیان، در رأس سپاه فاطمی راهی تصرف حلب شد، ولی در معرة‌النعمان با اعراب آن نواحی درگیر شد و بی‌آنکه موفق به‌ادامه مسیر شود، به‌مصر بازگشت و تا زمان وفات همان‌جا ماند.[76] با مرگ وی، تسلط حمدانیان بر شام به‌پایان رسید.

 

حکومت حمدانیان مصر

فاطمیان، به‌رغم تمایل حمدانیان به‌هم‌پیمانی با آن‌ها، چندان روی خوشی نشان نمی‌دادند و به‌آنان بی‌اعتماد بودند.[77]

به‌رغم آن‌که گاه حمدانیان بنابه مقتضیات سیاسی به‌فاطمیان التجا می‌جستند، امّا درواقع، فاطمیان غالبآ در جبهه مقابل حمدانیان قرار داشتند.[78]

این رویکرد تا پایان حکومت حمدانیان تداوم داشت. با این حال، گروهی از آخرین بازماندگان خاندان حمدانی، پس‌از سقوط حکومت حمدانیان در شام، در مصر اقامت گزیدند و بعد‌ها در نیمه دوم قرن پنجم، یکی از اخلاف آنان چنان قدرتی یافت که برای چندین سال بر امور حکومت مصر در دوره مستنصر فاطمی، سیطره یافت و مهم‌‌ترین کارگزار مصر شد.[79]

 

شکست حکومت حمدانیان در مصر

ناصر الدوله با المستنصر مخالف بود؛ لذا بسیار به او اهانت می‌کرد و باعث شد که عموم هواخواهان و یارانش از او جدا شوند. به‌عنوان مثال: به‌یكى از آنان (یاران مستنصر) می‌گفت: من می‌خواهم فلان كار را به‌تو بسپارم، اما وقتی نزد او می‌رفت، امكاناتى براى كار فراهم نمی‌كرد و از بازگشت او هم جلوگیرى می‌نمود. او مقصودش از این كار این بود كه به‌نام خلیفه عباسی القائم بامر الله[80] خطبه بخواند و با وجود هواخواهانى‏ كه المستنصر داشت، انجام آن مقصود ممکن نبود. فرمانده بزرگ ترک‌ها كه نامش «دكز» بود، مقصود ناصر الدوله را به‌زیرکی دریافت و فهمید زمانى خواهد رسید كه آن‌چه او می‌خواهد، انجامش ممكن می‌شود و بر وى و یارانش چیره می‌شود و چیزى براى آن‌ها به‌جاى نمی‌گذارد. او سایر فرماندهان ترک را از نیات ناصر آگاه كرد و به‌اتفاق تصمیم بر قتل ناصر الدوله گرفتند.

ناصر به‌اعتبار نیروئى كه یافته بود، از نداشتن دشمن خود را ایمن می‌دانست. همین موجب شد که تركان متفق شبى را وعده‏گاه قرار دادند، همین‌كه سحرگاه آن شب موعود فرا رسید، به‌قصد كشتن او به‌در خانه‏اش رفتند و آن خانه‏اى بود كه به‌منازل «عزّ» شناخته و بر كرانه نیل بنا شده بودند. آن‌ها بى‏آن‌كه اجازه ورود بخواهند به‌فضاى خانه او وارد شدند. ناصر الدوله با ردائى كه در بر داشت بر آن‌ها بیرون شد؛ چون‌كه خود را از آنان در امان می‌پنداشت. همین‌كه به‌آن‌ها نزدیک شد، او را با شمشیرهاى خود زدند.

ناصر دشنام‌گویان به‌آن‌ها به‌سوی حرم‌سرا گریخت، آن‌ها خود را به‌او رسانده و زدند تا این‌كه او را كشتند و سر از تنش جدا نمودند.

یكى از مردان بهنام كوكب‌الدوله نزد فخرالعرب برادر ناصر الدوله كه نسبت بهاو نیکی بسیار می‌كرد، رفت. وقتی به‎آن‌جا رسید، از حاجب او خواست كه براى او اجازه ورود بگیرد و بگوید: نمک‏پرورده‏ات بیرون در منتظر است. فخرالعرب به‎وى اجازه داد و با خود گفت: شاید گرفتاری برای وی پیش‌آمد كرده‌است؛ لذا هنگامی که بر او وارد شد، به‎شتاب خود را نزدیک رسانده گوئى می‌خواهد به‎او سلام كند، اما با شمشیر بر كتف و شانه‏اش زد. فخرالعرب بر زمین خورد و او سرش را از تن جدا كرد و شمشیر او را كه بسیار گران‌بها بود، گرفت و جاریه‏اى از كنیزان او را ربوده، ردیف خود سوار كرد و به قاهره برگشت و با این کار ناصرالدوله، فخرالعرب و تاج المعالى را كشتند و به‎این ترتیب نام حمدانیان به‎كلى در مصر از میان رفت.[81]

 

روابط حکومت حمدانیان با سایر اقوام و دولت‌ها

حمدانیان خود حکومت مستقلی نداشتند، بلکه زیرمجموعه حکومت عباسی بودند که آن‌هم در هر دوره‌ای تحت نفوذ عده‌ای قرار داشت؛ مثلاً زمانی تحت نفوذ ترک‌ها و زمانی نیز تحت نفوذ آل بویه بودند.

اما در برخی از موارد دیده شده، به‎دلیل بی‌مهری از جانب حکومت مرکزی، به فاطمیان مصر می‌پیوستند و از آنان کمک می‌جستند[82] و یا برای مقابله با آنان از حکومت روم کمک می‌گرفتند.[83]

 

افراد شاخص و برجسته حکومت حمدانیان

شاخص‌نرین افراد از این طائفه کسانی هستند که به حکومت موصل و شام رسیدند، اسامی آن‎ها عبارتنداز:

حمدان‌ بن حمدون بنیان‌گذار حمدانیان، عبداللّه‌ بن حمدان، سعید‌ بن حمدان، ناصرالدوله حاکمان موصل و سیف‌الدوله، ابوالمعالی، ابوالفضائل سعید پسر سعدالدوله که حاکمان شام بودند.[84]

 

ویژگی‌های حکومت حمدانیان

یکی از ویژگی‌های بارز حکومت حمدانیان شیعه بودن حاکمان آن است. به‎رغم هم‌پیمانی حمدانیان با حکومت‌ سنی‌مذهب عباسی، مذهب آنان آشکارا شیعه اثنی عشری بود.

 

مذهب حکومت حمدانیان

حمدانیان شیعی مذهب بودند که از سال ۲۹۲ تا ۳۹۳ ه ق (اواخر قرن سوم تا اواخر قرن چهارم) ابتدا در موصل و سپس در حلب، حکومت داشتند، این حکومت شیعی در حقیقت در بخشی از حکومت عباسی و در دوران ضعف این حکومت شکل گرفت.[85]

به‎رغم هم‌پیمانی حمدانیان با حکومت‌ها و قدرت‌های سنی‌مذهب، مذهب آنان آشکارا شیعه اثنی عشری بود.[86] گفته شده که سیف الدوله از سال ۳۵۱ ق با اتخاذ تدابیری، دست به‎تغییر ترکیب جمعیتی حلب به‎نفع شیعیان زد.[87] وی به‌این منظور به احداث مقابری برای شخصیت‌های شیعی؛ نظیر عمرو بن حَمِق خُزاعی[88] و درج اسامی پنج تن (علیهم السلام) بر روی برخی سکّه‌های حمدانی پرداخت.[89] بنابه گزارش ابن حوقل، ابوالهیجاء حمدانی اطراف مزار امام علی (علیه السلام) حصاری استوار ساخت و قبه‌ای بزرگ بر آن بنا کرد و درون آن را با فرش‌های گران‎قیمت پوشید.[90]

ابن عدیم[91] از اقدام سعدالدوله به افزودن جملات «حی علی خیرالعمل، محمد و علی خیرالبشر» به اذان سخن گفته است. آشکارترین جلوه‌های تشیع در اشعار شعرای این روزگار منعکس است. ابوفراس حمدانی، بارها به مدح اهل بیت (علیهم السلام) و قدح (سرزنش) دشمنانشان پرداخته[92] و دو شاعر به‎نام‌های محمد بن احمد بن حمدان معروف به ابوبکر بَلَدی و علی بن عبداللّه ناشئ الاصغر هم اشعار بسیاری درباره اهل بیت (علیهم السلام) سروده‌اند.[93]

ابوبکر خوارزمی، ادیب معروف، نیز گرایش‌های شیعی‌اش را آشکارا بیان می‌کرد[94] و شمشاطی، نحوی مشهور و معلّم فرزندان ناصرالدوله، نیز به‎تشیع گرایش داشت.[95] بااین حال، حمدانیان تسامح مذهبی داشتند و رونق فعالیت دیرهای فراوان منطقه موصل در روزگار آنان[96] گویای رویکرد حمدانیان به آزادی عمل اهل کتاب بوده است.[97]

 

شیعه در زمان حکومت حمدانیان

در زمان حمدانیان، تشيع در لبنان به‎صورت گسترده‏اى حضور دارد و با نظم و استحكام به بالندگيش ادامه مى‏دهد. حقوق شيعيان در اين سامان محفوظ و حرمت آنان رعايت مى‏شود. در حوزه نجف اشرف گروهى از شيعيان لبنانى تحصيل مى‏كنند و از ميان آنان بسيارى از قهرمانان علم و پرچمداران اصلاح ظهور كرده‏اند. برخى از آنان مجتهدان مجاهدى هستند كه به‎يارى دين برخاسته و در راه وحدت امت اسلامى كوشش مى‏كنند.

در پيرامون شهر حمص روستايى وجود دارد كه اختصاص به‎شيعيان دارد، در خود شهر نيز تعدادى از شيعيان آشكار و پنهان زندگى مى‏كنند. در اطراف ادلب روستاهايى چون غوغه و نبل وجود دارند كه ساكنانش تا به‎امروز شيعى‏اند. سادات بنى‌زهره پيشوايى معنوى شيعيان را در حلب به‎دست دارند. تمامى اينها از بازمانده‏هاى حمدانيان و از فراريان حلب هستند كه پراكنده شده‏اند.

پس از صدور فتواى شيخ نوح حنفى[98] بر كفر شيعه و حلال بودن خون اين طايفه، اعم از اين‌كه توبه كنند يا نكنند، براى شيعيان پيش آمد. به‎دنبال اين فتوى چهار هزار تن از شيعيان كشته شدند و دارايى آن‎ها غارت شد و بقيه نيز از آن‎جا گريختند.

مذهب شيعى آشكارا بر حلب چيره شد و چندان قدرت يافت كه در سال 517 ق. شيعيان توانستند سليمان بن عبد الجبار فرمانرواى حلب را از ساختن مدرسه زجاجيه بازدارند.[99]

 

آثار و اقدامات تاریخی حکومت حمدانیان

از مهم‌ترین اقدامات حمدانیان ایجاد موانع و حفاظت از مرزهای قلمرو اسلامی در مقابل تهاجم دشمان بود که مانع توسعه‎طلبی دیگران می‌شد.[100]

هم‌چنین حمدانیان موصل به‎بنای کاخ‌های زیبا،[101] مسجد و آرامگاه به‎ویژه برای شخصیت‌های شیعی، اهتمام بسیار داشتند و موسیقی از برجسته‌ترین شاخه‌های هنری در روزگار حمدانیان محسوب می‌شود.

ادبیات در دوره حمدانیان چنان غنایی داشت که برخی دولت حمدانی را دولت شعر و جنگ نامیده‌اند.[102]

 

تفکرات و اندیشه‌های حکومت حمدانیان

مهم‌ترین اندیشه حمدانیان حفاظت از مرزهای قلمرو اسلامی در مقابل تهاجم رومی‌ها بود و حمدانیان مهم‌ترین مانع توسعه‎طلبی رومیان در نواحی مسلمان‌نشین به‎شمار می‌رفتند؛ ازاین‌رو در منشور حکومتی آنان که از سوی دربار عباسیان ابلاغ می‌شد، جهاد از مهم‌ترین وظایف حاکم حمدانی بود.[103] بیشترین جهاد علیه رومیان را، سیف الدوله در فاصله سال‌های ۳۲۴ تا ۳۵۶ ق انجام داد که او را به‎کابوسی برای رومیان تبدیل کرده بود،[104] اما با مرگ سیف الدوله (۳۵۶ ق)، رومیان با استفاده از آشفتگی اوضاع داخلی حمدانیان و ضعف جانشینان سیف الدوله، به‎جبران شکست‌های خود پرداختند. مناسبات حمدانیان با روم شرقی منحصر به‎جنگ نبود و در دوران‌های کوتاه مدت صلح، روابط سیاسی و تجاری و حتی دینی بین دو طرف برقرار بود.[105]

 

آثار و اقدامات اقتصادی، هنری و ادبیات حکومت حمدانیان

آقدامات اقتصادی

نظام اقتصادی حمدانیان متکی بر اخذ خراج و مالیات، جزیه و مصادره اموال و املاک بود که درآمد هنگفتی به‎خزانه آنان سرازیر می‌کرد. این ثروت غالباً معلول به‎کارگیری شیوه‌هایی قساوت‎بار بود که نمونه‌های آن به‎کرّات در منابع ذکر شده است.[106] با این حال گفته شده که این سیاست سخت‌گیرانه مالیاتی، معلول نیاز شدید حمدانیان به‎پول برای تأمین مقرری سپاهیان تحت امرشان بوده است.[107] قلمرو حمدانیان به‎دلیل واقع شدن در مسیر راه‌های تجاری شرق و غرب، حائز اهمیت فراوان بود.[108]

آثار هنری و موسیقی

موسیقی از برجسته‌ترین شاخه‌های هنری در روزگار حمدانیان محسوب می‌شود. توجه آنان به‎موسیقی بیش از هر چیز به‎سبب ثروت فراوان و شادخواری امرا و بزرگان بود.[109] فارابی، بزرگ‌ترین موسیقی‎دان مسلمان، از حمایت سیف‌الدوله برخوردار بود.[110] ابوالفرج اصفهانی نیز کتاب معروف الاغانی خود را به سیف الدوله اهدا کرد[111] و ابن فضل اللّه عمری در مسالک الابصار[112] از حضور موسیقی‌دانی به نام سقّاره در دربار سیف الدوله یاد کرده است. در اشعار شعرای روزگار حمدانیان نیز به‎کرّات از سازهایی چون عود و مِزْهر و اصطلاحاتی چون عودیات، آلات طرب و مُعلِنَةُ‌الأَوتار یاد شده که بر رواج موسیقی در این روزگار صحه می‌گذارد.[113]

ادبیات و علوم

ادبیات در دوره حمدانیان چنان غنایی داشت که فیصل سامر[114] دولت حمدانی را دولت شعر و جنگ نامیده است. امرای حمدانی؛ از جمله سیف الدوله، ابوفراس و سه تن از پسران ناصرالدوله، نه تنها خود غالبآ در زمره ادبا و شعرا بودند،بلکه دربارشان نیز محفل پررونق ادبا و شعرایی بود که با انواع آثار و اشعار رزمی، بزمی، عامیانه، مدحی، مرثیه‌ای و غیره در آن‎جا هنرنمایی می‌کردند. دربار ابوتغلب و به‎ویژه سیف الدوله پررونق‌ترین این محافل بود.[115] علاوه بر ابوفراس، شعرایی چون متنبّی، سَری رفاء، بَبَّغا، صنوبری و کشاجم بسیار مشهور بودند.[116] آوازه سیف الدوله در ادب چنان بود که بدیع الزمان همدانی، در «المقامة الحمدانیة» خود از او یاد می‌کند.[117]

در لغت و نحو نیز افراد برجسته‌ای چون ابوعلی فارسی و ابن جنّیو ابن خالویه، در خطابه، ابن نباته فارقی در رسائل ادبی، ابوبکر خوارزمی از حمایت‌های مادی و معنوی امرای حمدانی برخوردار بودند.[118] سایر رشته‌های علمی نیز مورد توجه حمدانیان بود، چنان که در علوم عقلی، طب و نجوم نیز بزرگانی چون ابو نصر فارابی، عیسی رَقّی، جابربن منصور سُکری، ابوالحسین بن کشکرایا و ابوالقاسم تَنّوخی در قلمرو حمدانیان می‌زیستند.[119]

 

موافقان و مخالفان حکومت حمدانیان

برای به‌دست آوردن موافقان و مخالفان حمدانیان باید آنان را به داخلی و خارجی تقسیم نمود.

در بخش داخلی نظر به‎این‌که حمدانیان شیعه اثنی‌عشری بودند، در این راستا به‎ترویج افکار شیعی پرداخته و در راه احیای شعائر شیعی زحمت می‌کشیدند؛ بر این اساس نظر شیعیان را به‌خود جلب نموده و موافقت آنان را به‌دست آوردند.

اما در بخش خارجی، موافق و مخالف ثابت و استواری ندارند. حمدانیان در بسیاری از موارد به‎دنبال قدرت و منافع خود بودند؛ لذا روزی برای رفع خطر روم و فاطمیان با آل بویه که صاحب اختیار حکومت عباسی بودند، روابط خوبی داشتند[120] و از آنان پیروی می‌کردند[121] و با رومیان می‌جنگیدند[122] و یک وقت هم آن‌ها را رها کرده[123] و جهت جلب نظر فاطمیون مصر برمی‌آمدند[124] و زمانی نیز با آنان درگیر و برای رفع خطر حمله آنان از روم کمک می‎گرفتند.[125]

 

میراث حکومت حمدانیان

از آثار ماندگار حمدانیان موصل، بنای کاخ‌های زیبا،[126] مسجد و آرامگاه به‎ویژه برای شخصیت‌های شیعی است که نسبت به‎آن اهتمام بسیار داشتند؛ از آن جمله است بنای زیارت‌گاهی به‎نام «مشهدالدکه» در حلب منسوب به محسن بن حسین بن علی (علیهماالسلام)،[127] و کاروان‎سرای عظیم که ابن جبیر در قرن ششم در موصل آن را دیده بود و بعدها به‎جامع یونس نبی تبدیل شد.[128] استحکامات نظامی حلب نیز اگرچه قرن‌ها پیش از حمدانیان بنا شده بود، اما سیف الدوله و پسر و جانشینش، سعدالدوله، به‎تجدید بنای باروی شهر و افزودن برج‌هایی به‎آن و نیز ترمیم قلعه معروف حلب، همت گماشتند.[129] بنای کاخ‌های باشکوه، از جمله کاخ الحَلْبه و ترمیم مسجد جامع حلب،[130] نمونه‌هایی دیگر از توجه حمدانیان شام به معماری است.

 

کتاب‌نامه مقاله حکومت حمدانیان

  1. ابن ابی اصیبعه، احمد بن قاسم‏؛ عیون الانباء فی طبقات الاطباء؛ چاپ نزار رضا، بیروت، ۱۹۶۵ م.
  2. ابن‌ اثیر، على بن ابی الکرم؛ الکامل فی التاریخ؛ دار صادر – دار بيروت، بيروت، 1385 ق / 1965 م.
  3. ابن اثير، على بن ابی الکرم؛ كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران؛ ترجمه: حالت، ابو القاسم و خليلى، عباس؛ مؤسسه مطبوعاتى علمى، تهران، 1371ش.
  4. بردی، ابن‌ تغری، یوسف؛ النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة؛ قاهره (۱۳۸۳) ـ ۱۳۹۲/ (۱۹۶۳) ـ ۱۹۷۲.
  5. ابن جوزی، عبد الرحمن بن على؛ المنتظم فی تاریخ الامم و الملوک؛ چاپ محمد عبدالقادر عطا و مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت ۱۴۱۲ ق / ۱۹۹۲ م.
  6. ابن حوقل، محمد بن علی، صورة الارض،
  7. ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد؛ ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر (تاریخ ابن خلدون)؛ تحقيق: شحادة، خليل ؛ دار الفكر، چاپ دوم، بیروت، 1408 ق / 1988 م.
  8. ابن خلكان، احمد بن محمد؛ وفيات الأعيان و أنباء أبناء الزمان‏؛ محقق: عباس، احسان‏؛ ناشر: دار الفكر، چاپ اول، لبنان- بيروت‏.
  9. ابن شداد، محمد بن علی بن ابراهیم؛ الاعلاق الخطیرة فی ذکر امراء الشام و الجزیرة؛ چاپ یحیی زکریا عبّاره، دمشق، ۱۹۹۱ م.
  10. ابن ‌عدیم، عمر بن احمد؛ زبدة‌ الحلب من تاریخ حلب؛ چاپ سامی دهان، دمشق، ۱۹۵۱ م ۱۹۶۸ م.
  11. ابن قلانسی، حمزة بن اسد؛ تاریخ دمشق؛ چاپ سهیل زکار، دمشق، ۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م.
  12. ابن‌جوزی، عبدالرحمن بن علی؛ المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم؛دارالکتب العلمیه، تحقیق: عطا، محمد عبدالقادرو عطا، مصطفی عبدالقادر، بیروت، ۱۴۱۲ ق / ۱۹۹۲ م.
  13. ابوالفداء، اسماعیل بن علی؛ المختصر فی اخبار البشر تاریخ ابی الفداء؛ دارالمعرفة للطباعة و النشر، بیروت، بی‌تا.
  14. ازدی، ابن ظافر؛ اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیار بکر و الثغور؛ چاپ تمیمه رواف، بی‌نا، بی‎جا، بی‌تا.
  15. اسد حيدر؛ امام صادق (علیه السلام) و مذاهب چهارگانه؛ مترجم: يوسفى اشكورى، حسن؛ شركت سهامى انتشار، چاپ اوّل‏، تهران‏، 1369 ش‏.
  16. امین، سید محسن؛ أعيان‏الشيعة؛ دار التعارف للمطبوعات‏، بيروت، 1406 ق.‏
  17. انطاکی، یحیی بن سعید؛ تاریخ الانطاکی (معروف بصلة تاریخ اوتیخا)؛ چاپ عمر عبدالسلام تدمری، طرابلس ۱۹۹۰ م.
  18. بدیع الزمان همدانی، احمدبن حسین؛ مقامات ابی الفضل بدیع الزمان الهمدانی و شرحها لمحمد عبده؛ بی‌نا، بیروت، ۱۸۸۹ م.
  19. بنیاد دائرة المعارف اسلامی؛ دانشنامه جهان اسلام.
  20. بی نام؛ کتاب العیون و الحدائق فی اخبار الحقائق؛ چاپ عمر سعیدی، دمشق، ۱۹۷۲ م.
  21. تنوخی، محسن بن علی؛ نشوار المحاضرة و اخبار المذاکرة؛ چاپ عبود شالجی، بیروت، ۱۳۹۱ـ۱۳۹۳/ ۱۹۷۲ـ۱۹۷۳.
  22. ثعالبی، عبدالملک بن محمد؛ یتیمة الدهر؛ چاپ مفید محمد قمیحه، بیروت، ۱۴۰۳ ق / ۱۹۸۳ م.
  23. حمدانی، ابوفراس؛ دیوان؛ شارح: دویهی، خلیل؛ بی‌نا، بیروت، ۱۴۲۰ ق / ۱۹۹۹ م.
  24. حمزه اصفهانی، حمزة بن حسن؛ تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء (علیهم الصلاة والسلام)؛ دار مکتبة الحیاة، بیروت، بی‌تا.
  25. حموی، یاقوت بن عبدالله؛ معجم الادباء؛ چاپ احسان عباس، بیروت، ۱۹۹۳ م.
  26. خطیب عمری، یاسین بن خیراللّه؛ منیة الادباء فی تاریخ الموصل الحدباء؛ چاپ سعید دیوه جی، موصل ۱۳۷۴ ق / ۱۹۵۵ م.
  27. خوارزمی، محمدبن عباس؛ رسائل ابی بکر الخوارزمی؛ بی‌نا، بیروت، ۱۹۷۰ م.
  28. دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی
  29. روذراوری، ابوشجاع؛ ذیل کتاب تجارب‌الامم؛ چاپ آمدروز، مصر، ۱۳۳۴ ق / ۱۹۱۶ م.
  30. شابشتی، علی بن محمد؛ الدیارات؛ چاپ کورکیس عوّاد، بیروت، ۱۴۰۶ ق / ۱۹۸۶ م.
  31. صابی، ابراهیم بن هلال؛ المختار من رسائل ابی اسحق ابراهیم بن هلال ابن زهرون الصابی؛ چاپ شکیب ارسلان، بیروت، بی‌تا.
  32. صابی، هلال بن مُحَسِّن؛ الوزراء او تحفة الامراء فی تاریخ الوزراء؛ چاپ عبدالستار احمد فراج، قاهره، ۱۹۵۸ م.
  33. صولی، محمد بن یحیی؛ اخبار السنوات؛ چاپ هلال ناجی، بیروت، ۱۴۲۰ ق / ۲۰۰۰ م.
  34. طباخ، محمد راغب؛ اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء؛ چاپ محمد کمال، حلب، ۱۴۰۸ ق / ۱۹۸۸ م.
  35. طبری، محمد بن جرير؛ تاريخ الأمم و الملوك؛ تحقيق: محمد أبو الفضل ابراهيم؛ دار التراث، چاپ دوم، بيروت، 1387 ق / 1967 م.
  36. عدوان، احمد؛ الدولة الحمدانیة؛ بی‌نا، لیبی، ۱۹۸۱ م.
  37. عمری، ابن فضل اللّه؛ مسالک الابصار فی ممالک الامصار؛ چاپ عبداللّه سریحی، ابوظبی، ۱۴۲۴ ق / ۲۰۰۳ م.
  38. فیصل سامر؛ الدولة الحمدانیة فی الموصل و حلب؛ بی‌نا، بغداد، ۱۹۷۰ ـ۱۹۷۳.
  39. قرطبی، عریب بن سعد؛ صلة تاریخ الطبری در ذیول تاریخ الطبری؛ چاپ محمد ابوالفضل ابراهیم، دارالمعارف، قاهره، ۱۹۷۷ م.
  40. قفطی، علی بن یوسف؛ تاریخ الحکماء (و هو مختصر الزوزنی المسمی بالمنتخبات الملتقطات من کتاب اخبار العلماء باخبار الحکماء)؛ چاپ یولیوس لیپرت، لایپزیگ، آلمان، ۱۹۰۳ م.
  41. کشاجم، محمود بن حسین؛ دیوان؛ چاپ خیریه محمد محفوظ، بغداد، ۱۳۹۰ ق / ۱۹۷۰ م.
  42. مسعودي، أبو الحسن على بن حسين، التنبيه‏والإشراف، ترجمه، پاینده، ابوالقاسم، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ دوم، تهران، ، 1365ش.
  43. مسكويه رازى، ابو على؛ تجارب الأمم؛ جلد یکم، مترجم: امامى، ابو القاسم؛ سروش، 1369ش. جلد 5 و 6؛ مترجم: منزوى، على نقى، تهران، توس، 1376 ش.
  44. مصطفی شکعه؛ سیف‌الدولة الحمدانی: مملکة السیف و دولة الاقلام؛ بی‌نا، قاهره، ۱۴۲۰ ق / ۲۰۰۰ م.
  45. مَقریزی، احمدبن علی؛ کتاب المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار (المعروف بالخطط المقریزیة)؛ ۱۲۷۰.
  46. همدانی، محمد بن عبدالملک؛ تکملة تاریخ الطبری؛ در ذیول تاریخ الطبری.
  47. همدانى، محمد بن عبد الملك‏، قطع تاريخية من كتاب« عنوان السير في محاسن أهل البدو و الحضر، أو، المعارف المتأخرة»، گردآورنده: هاجرى، شايع عبد الهادى، ‏ناشر: دار الغرب الإسلامي‏، چاپ اول، تونس‏، 2008 م‏.
  48. وأواء دمشقی، محمد بن احمد؛ دیوان؛ چاپ سامی دهان، بیروت، ۱۴۱۴ ق / ۱۹۹۳ م.
  49. ویکی پدیا.
  50. ویکی شیعه.
  51. ویکی فقه.

[1]. مسعودي، على بن حسين، التنبيه‏ و الإشراف، ترجمه، پاینده، ابو القاسم، ص 362.

[2]. ابن شداد، محمد بن على، الأعلاق الخطيرة في ذكر أمراء الشام و الجزيرة، محقق: دهان، سامى‏ و يحيى زكريا، ج 3، ص 126؛ همدانى، محمد بن عبد الملك‏، قطع تاريخية من كتاب« عنوان السير في محاسن أهل البدو و الحضر، أو، المعارف المتأخرة»، گردآورنده: هاجرى، شايع عبد الهادى، ص 121‏.

[3]. ویکی پدیا.

[4]. مسكويه رازى، ابو على، تجارب الأمم، مترجم: منزوى، على نقى، مقدمه: ج 5 و 6، ص 4.

[5]. مسعودي، على بن حسين، التنبيه‏ و الإشراف، ترجمه، پاینده، ابو القاسم، ص 362.

[6]. ابن شداد، محمد بن على، الأعلاق الخطيرة في ذكر أمراء الشام و الجزيرة، محقق: دهان، سامى‏ و يحيى زكريا، ج 3، ص 126؛ همدانى، محمد بن عبد الملك‏، قطع تاريخية من كتاب« عنوان السير في محاسن أهل البدو و الحضر، أو، المعارف المتأخرة»، گردآورنده: هاجرى، شايع عبد الهادى، ص 121.

[7]. مسكويه رازى، ابو على، تجارب الأمم، مترجم: منزوى، على نقى مقدمه: ج 5 ، ص 4.

[8]. ابن شداد، محمد بن على، الأعلاق الخطيرة في ذكر أمراء الشام و الجزيرة، محقق: دهان، سامى‏ و يحيى زكريا، ج 3، ص 126‏؛ همدانى، محمد بن عبد الملك‏، قطع تاريخية من كتاب« عنوان السير في محاسن أهل البدو و الحضر، أو، المعارف المتأخرة»، گردآورنده: هاجرى، شايع عبد الهادى، ص 121‏.

[9]. تجارب الأمم، ج 5، ص 8.

[10]. ابن‌اثیر، علی بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج ۷، ص ۱۸۸.

[11]. همان، ج ۷، ص ۴۱۹، ۴۵۳ و ۴۵۴؛ ابن خلدون، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر (تاریخ ابن خلدون)، ج ۳، ص ۴۲۰ و ۴۲۱؛ بردی، ابن تغری، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، قاهره، ج ۳، ص ۶۷.

[12].  ابن‌اثیر، على بن ابی الکرم، الکامل فی التاریخ، ج ۷، ص ۲۷۰ – ۲۷۱..

[13].  ابن‌خلدون، عبد الرحمن بن محمد، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، ج ۳، ص ۴۱۱.

[14]. الکامل فی التاریخ، ج ۷، ص ۳۳۳ و ۳۳۴؛ طبری، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق محمد أبو الفضل ابراهيم، ج 9، ص 553.

[15]. تاريخ الأمم و الملوك، ج ۹، ص ۵۸۷؛ الکامل فی التاریخ، ج ۷، ص ۳۶۲.

[16]. الکامل فی التاریخ، ج ۷، ص ۴۱۹ و ۴۵۳ و ۴۵۴؛ ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر، ج ۳، ص ۴۲۰ و ۴۲۱؛ بردی، ابن ‌تغری، یوسف، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، ج ۳، ص ۶۷.

[17]. تاريخ الأمم و الملوك، ج ۱۰، ص ۳۸۴۰ و ۴۳۴۴؛ بی‌نام، کتاب العیون و الحدائق فی اخبار الحقائق، ج ۴، قسم ۱، ص ۷۸ ـ ۸۱؛ ابن‌جوزی، عبد الرحمن بن على، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج ۱۲، ص ۳۳۹ و ۳۴۰.

[18]. ازدی، ابن‌ظافر، اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیاربکر و الثغور، ج ۱، ص ۱۲؛ فیصل سامر، الدولة الحمدانیة فی الموصل و حلب، ج ۱، ص ۴۴؛ مصطفی شکعه، سیف‌الدولة الحمدانی: مملکة السیف و دولة الاقلام، ج ۱، ص ۳۵ ـ ۴۳.

[19].  ابن‌اثیر، عز الدين على، الکامل فی التاریخ، ج ۷، ص ۵۳۸.

[20]. همان، ص ۵۳۸ ـ ۵۳۹؛ ابن خلدون، عبد الرحمن بن محمد، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر (تاریخ ابن خلدون)، ج ۳، ص ۴۴۴ ـ ۴۴۵.

[21]. صولی، محمدبن یحیی، اخبار السنوات، ۲۹۵ ـ  ۳۱۵، ص ۹۲؛ ازدی، ابن ظافر، اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیار بکر و الثغور، ص ۱۲؛ عدوان، احمد، الدولة الحمدانیة، ص ۱۱۱ ـ  ۱۱۲.

[22]. مسکویه رازى، ابو على، تجارب الأمم، مترجم: امامى، ابو القاسم، ج ۵، ص ۹۲ و ۱۰۸؛ نیز ر ک: اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیار بکر و الثغور، ص ۱۳.

[23]. اخبار السنوات، ص ۱۲۳؛ قرطبی، عریب بن سعد، صلة تاریخ الطبری، ص ۷۲؛ برای اطلاع بیشتر ر ک: بی‌نام، کتاب العیون و الحدائق، ج ۴، قسم ۱، ص ۲۰۰ ـ ۲۰۲.

[24]. اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیار بکر و الثغور، ج ۲، ص ۲۰۶؛ تجارب الأمم، مترجم: امامى، ابو القاسم، ج ۵، ص ۱۳۱؛ کتاب العیون و الحدائق فی اخبار الحقائق، ج ۴، قسم ۱، ص ۲۰۷؛ تکملة تاریخ الطبری، در ذیول تاریخ الطبری، ص ۲۱۵ – ۲۱۷.

[25]. رک:  صابی، هلال بن مُحَسِّن، الوزراء، تحفة الامراء فی تاریخ الوزراء، ص ۵۷؛ ابن جوزی، عبد الرحمن بن على، المنتظم فی تاریخ الملوک و الامم، ج ۱۳، ص ۱۹۹، ۲۳۹ ـ ۲۴۰؛ بردی، ابن تغری، یوسف، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، ج ۳، ص ۲۱۱ ـ ۲۱۲.

[26]. الکامل فی التاریخ، ج ۸، ص ۱۶۳؛ ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر (تاریخ ابن خلدون)، ج ۳، ص ۴۸۴.

[27]. اخبار السنوات، ص ۱۵۷ ـ ۱۵۸؛ تجارب الأمم، ج ۵، ص ۲۵۰ ـ ۲۵۱؛ الکامل فی التاریخ، ج ۸، ص ۱۷۱ ـ ۱۷۳.

[28]. صلة تاریخ الطبری، ص ۱۲۱ ـ ۱۲۴؛ تجارب الأمم، ج ۵، ص ۲۶۹ ـ ۲۷۵؛ حمزه اصفهانی، حمزة بن حسن، تاریخ سنی ملوک الارض و الانبیاء (علیهم الصلاة و السلام)، ص ۱۵۵ـ ۱۵۶؛ کتاب العیون و الحدائق، ج ۴، ص ۲۴۲ و ۲۴۴ ـ ۲۴۷؛ برگرفته از ویکی شیعه.

[29]. همدانی، محمد بن عبدالملک، تکملة تاریخ الطبری در ذیول تاریخ الطبری، ص ۲۷۱؛ ابن اثیر، على بن ابى الكرم، الکامل في التاریخ، ج ۸، ص ۲۱۷.

[30]. این کنیه مشترک است برای وی و فرزندش حرب بن سعيد بن حمدان و  عموی أبي فراس عبد الله بن حمدان پدر ناصر الدولة حسن بن أبي الهيجاء عبد الله بن حمدان بن حمدون تغلبي، امین، سید محسن، أعيان‏الشيعة، ج ‏2، ص 442.‏

[31] . أعيان‏الشيعة، ج ‏2، ص 442.

[32] . الکامل في التاریخ، ج ۸، ص ۲۱۴ – ۲۱۷.

[33] . تکملة تاریخ الطبری در ذیول تاریخ الطبری، ص ۲۷۱؛ الکامل في التاریخ، ج ۸، ص ۲۱۷.

[34] . الکامل في التاریخ، ج ۸، ص ۲۳۴ ـ ۲۳۵.

[35] . همان، ص ۳۰۹؛ ابوالفداء، اسماعیل بن علی، المختصر فی اخبار البشر: تاریخ ابی الفداء، ج ۱، جزء ۲، ص ۸۳؛ ابن خلدون، ، عبد الرحمن بن محمد، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر (تاریخ ابن خلدون)، ج ۳، ص ۴۹۷.

[36]. مسكويه رازى، ابو على، تجارب الأمم، مقدمه: ج ۶، ص ۲۷۷ و ۲۷۸ – ۲۹۵؛ ازدی، ابن ظافر، اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیار بکر و الثغور، ص ۱۹ و ۲۰.

[37]. ابن اثير مى‏گويد: سبب اختلاف فرزندان ناصر الدوله اين بود كه وى شهر رحبه و ماردين و غيرها را به پسر خود حمدان واگذار كرده بود. ابو تغلب و ابو البركات و خواهر آنان جميله فرزندان ناصر الدوله از زوجه او فاطمه دختر احمد كردى بودند. و فاطمه كرديه بر ناصر الدوله مسلط بود. او با فرزندش ابو تغلب هم‌دست شده ناصر الدوله را دستگير كردند، ابن اثير، على، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ترجمه: حالت، ابو القاسم و خليلى، عباس، ج ‏21، ص 3.

[38]. تجارب الأمم، مقدمه: ج ۶، ص ۲۷۷ ـ ۲۷۸ – ۲۹۵؛ اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیار بکر و الثغور، ص ۱۹ ـ ۲۰.

[39]. همان، ص 294(پاورقی) مترجم: منزوى، على نقى.

[40]. روذراوری، ابوشجاع، ذیل کتاب تجارب‌الامم، ص ۱۷۴ و ۱۷۵.

[41]. ابوعبداللّه حسین بن دوشتک ملقب به باد، ر ک: ابن خلدون، ديوان المبتدأ و الخبر فى تاريخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوى الشأن الأكبر (تاریخ ابن خلدون)، ج ۳، ص ۵۳۷.

[42]. ذیل کتاب تجارب‌الامم، ص ۱۷۶ ـ ۱۷۸؛ الکامل في التاریخ، ج ۹، ص ۷۰ و ۷۱؛ برگرفته از ویکی شیعه.

[43]. تجارب الأمم، ج 6، ص 292.

[44]. ابن‌اثیر، على بن ابى الكرم‏، الکامل فی التاریخ، ج ۹، ص ۷۲؛ عدوان، احمد، الدولة الحمدانیة، ج ۱، ص  ۲۰۸.

 

[45] . ر ک: ازدی، ابن ظافر، اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیار بکر و الثغور، ص ۴۷.

[46]. همان.

[47] . ابن عدیم، عمر بن احمد، زبدة‌ الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۷۰.

[48]. انطاکی، یحیی بن سعید، تاریخ الانطاکی (معروف بصلة تاریخ اوتیخا)، ج ۱، ص ۱۸۷؛ زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۷۲ ـ ۱۷۳.

[49]. اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیاربکر و الثغور، ج ۱، ص ۵۴؛ الکامل فی التاریخ، ج ۹، ص ۸۸؛ زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۸۰ و ۱۸۱.

[50]. روذراوری، ابوشجاع، ذیل کتاب تجارب‌الامم، ج ۱، ص ۲۱۷؛ اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیاربکر و الثغور، ج ۱، ص ۵۵؛ زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۸۵.

[51]. اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیاربکر و الثغور، ج ۱، ص ۵۸؛ ابن‌خلّکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان وأنباء أبناء الزمان، ج ۳، ص ۴۰۶.

[52]. ابن‌ عدیم، عمر بن احمد، زبدة‌ الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۱۱ ـ ۱۱۲.

[53] . ر ک: ازدی، ابن ظافر، اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیار بکر و الثغور، ص ۴۷.

 

[54]. ر ک: ازدی، ابن ظافر، اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیار بکر و الثغور، ص ۴۷.

[55]. ر ک: همان، ص ۴۸؛ ابن ‌عدیم، زبدة‌ الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۵۶ و ۱۵۷.

[56]. زبدة‌ الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۶۰ و ۱۶۱؛ اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیار بکر و الثغور، ص ۴۸.

[57]. اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیار بکر و الثغور، ص ۴۸؛ ابن‌اثیر، على بن ابى الكرم‏، الکامل فی التاریخ، ج ۸، ص ۵۹۷ و  ۵۹۸؛ زبدة‌ الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۶۰.

[58]. زبدة‌ الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۶۱ – ۱۶۳ و ۱۶۹؛ اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیار بکر و الثغور، ص ۴۹، برگرفته از ویکی شیعه.

[59] . زبدة‌ الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۷۰.

[60]. الکامل فی التاریخ، ج ۸، ص ۶۸۳؛ زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۷۰ ـ ۱۷۲.

[61]. انطاکی، یحیی بن سعید، تاریخ الانطاکی (معروف بصلة تاریخ اوتیخا)، ج ۱، ص ۱۸۷؛ زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۷۲ ـ ۱۷۳.

[62]. الکامل فی التاریخ، ج ۹، ص ۱۷ و ۱۸ و ص ۵۸؛ زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۷۷ ـ ۱۷۸.

[63]. روذراوری، ابوشجاع، ذیل کتاب تجارب‌الامم، ج ۱، ص ۲۰۹ ـ ۲۱۴؛ اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیاربکر و الثغور، ج ۱، ص ۵۱ ـ ۵۳؛ زبدة‌ الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۷۸ ـ ۱۷۹.

[64]. اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیاربکر و الثغور، ج ۱، ص ۵۴؛ الکامل فی التاریخ، ج ۹، ص ۸۸؛ زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۸۰ و ۱۸۱.

[65]. روذراوری، ابوشجاع، ذیل کتاب تجارب‌الامم، ج ۱، ص ۲۱۷؛ ازدی، ابن‌ظافر، اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیاربکر و الثغور، ج ۱، ص ۵۵؛ ابن‌عدیم، عمر بن احمد، زبدة ‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۸۵.

[66]. زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۸۶.

[67]. ذیل کتاب تجارب‌الامم، ج ۱، ص ۲۱۷ ـ ۲۱۹؛ اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیاربکر و الثغور، ج ۱، ص ۵۵ و ۵۶؛ زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۸۶ـ ۱۸۸.

[68]. ذیل کتاب تجارب‌الامم، ج ۱، ص ۲۱۹.

[69]. همان، ص ۲۱۹ و ۲۲۰؛ ابن‌اثیر، عز الدین، الکامل فی التاریخ، ج ۹، ص ۸۹.

[70]. الکامل فی التاریخ، ج ۹، ص۹۰ و ۱۱۷؛ زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۸۹ ـ ۱۹۱.

[71]. ذیل کتاب تجارب‌الامم، ج ۱، ص ۲۲۱؛ اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیاربکر و الثغور، ج ۱، ص ۵۷.

[72]. زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۹۲.

[73]. اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیاربکر و الثغور، ج ۱، ص ۵۸؛ ابن‌خلّکان، وفیات الاعیان وأنباء أبناء الزمان، ج ۳، ص ۴۰۶.

[74]. زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۹۵.

[75]. همان، ص ۱۹۸ ـ ۲۰۰.

[76]. زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۲۰۰؛ برگرفته از دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائرة المعارف اسلامی، برگرفته از مقاله «حمدانیان».

[77] مَقریزی، احمد بن علی، کتاب المواعظ و الاعتبار بذکر الخطط و الآثار (المعروف بالخطط ‌المقریزیة)، ج ۱، ص ۳۵۲.

[78]. مسکویه رازی، ابو علی، تجارب الامم و عواقب الهمم، ج ۶، ص ۴۴۰ و ۴۴۱ و ۴۴۹ و ۴۵۰؛  ابن ‌قلانسی، ابویعلی حمزه بن اسد، تاریخ دمشق، ج ۱، ص ۵۰.

[79]. بردی، ابن‌تغری، یوسف، النجوم الزاهرة فی ملوک مصر و القاهرة، ج ۵، ص ۱۳ ـ ۱۵ و ۲۱ ـ ۲۲؛ بنیاد دائرة المعارف اسلامی، دانشنامه جهان اسلام، ج 1، ص 6523.

[80]. بیست و ششمین خلیفه‌ی عباسی، فرزند قادر ملقب به القائم بامراﷲ است که در ذی القعده سال ۳۹۱ ق متولد شد. او مردی دانشمند و خوش‌صورت و نیکوسیرت و بااقتدار بود. قادر در سال ۴۱۴ ق پسرش را به‎جانشینی خود برگزید. قائم که مدت ۹ سال به همراه پدر در خلافت شرکت داشت، در دادگری و انصاف کوشش فراوانی می‌کرد. وی مردی فاضل و دانشمند بود و اشعاری زیبا می‌سرود. مدت خلافت او چهل و چهار سال و دوازده روز (۴۲۲ – ۴۶۷ ق) بود. ویکی فقه.

[81]. ابن اثير، على، كامل تاريخ بزرگ اسلام و ايران، ترجمه: حالت، ابو القاسم و خليلى، عباس، ج 23، ص 64.

[82]. ر ک: مسکویه رازی، ابو علی، تجارب الامم و عواقب الهمم، ج ۶، ص ۴۴۰ و ۴۴۱ و ۴۴۹ ـ ۴۵۰؛  ابن‌قلانسی، ابویعلی حمزه بن اسد، تاریخ دمشق، ج ۱، ص ۵۰.

[83]. ر ک: بن ازدی، ابن ظافر، اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیاربکر و الثغور، ج ۱، ص ۵۵ و ۵۶؛ ابن ‌عدیم، عمر بن احمد، زبدة‌الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۸۶ـ ۱۸۸.

[84] . رک: ویکی شیعه.

[85]. ویکی فقه.

[86]. ر ک: حمدانی، ابوفراس، دیوان، شارح: دویهی، خلیل، ص ۳۳۷ و ۳۵۱ و ۳۵۲.

[87]. طباخ، محمد راغب، اعلام النبلاء بتاریخ حلب الشهباء، ج ۱، ص ۲۵۳.

[88]. خطیب عمری، یاسین بن خیراللّه، منیة الادباء فی تاریخ الموصل الحدباء، ص ۱۴۶.

[89]. ازدی، ابن ظافر، اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیار بکر و الثغور، ص ۳۷.

[90]. ابن حوقل، محمد بن علی، صورة الارض، ص ۲۴۰.

[91]. ابن عدیم، عمر بن احمد، زبدة الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۷۲.

[92]. برای نمونه ر ک: دیوان ابو فراس حمدانی، و شرح خلیل دویهی، ص۳۰۰ ـ ۳۰۴و ۳۳۷ و ۳۴۶ و ۳۴۷ و ۳۵۱ و ۳۵۲؛ نیز ر ک: کشاجم، محمودبن حسین، دیوان، ص ۲۸ ـ ۳۱ و ۱۰۸ ـ ۱۱۴.

[93]. ر ک: فیصل، سامر، الدولة الحمدانیة فی الموصل و حلب، ج ۱، ص ۳۶۴.

[94]. برای نمونه ر ک: خوارزمی، محمد بن عباس، رسائل ابی بکر الخوارزمی، ص ۱۶۰ ـ ۱۷۲.

[95]. حموی، یاقوت، معجم الادباء، ج ۴، ص ۱۹۰۷ و ۱۹۰۸.

[96]. برای نمونه ر ک: شابشتی، علی بن محمد، الدیارات، ص۱۷۶ و ۱۸۴ و ۱۸۵ و ۲۱۸ و ۳۰۰ و ۳۰۱.

[97]. برگرفته از ویکی شیعه.

[98] . از مفتیان حکومت ظالم و جنایتکار عثمانی

[99]. اسد حيدر، امام صادق و مذاهب چهارگانه، مترجم: يوسفى اشكورى، حسن، ص 311.

 

[100]. رک: فیصل، سامر، الدولة الحمدانیة فی الموصل و حلب، ج ۲، ص ۱۵۲ ـ ۱۹۰.

[101]. همان، ج ۱، ص ۳۵۰ و ۳۵۱.

[102]. ر ک: ثعالبی، عبدالملک بن محمد، یتیمة الدهر، ج ۱، ص ۵۳ ـ ۱۱۹.

[103]. صابی، ابراهیم بن هلال، المختار من رسائل ابی اسحق ابراهیم بن هلال ابن زهرون الصابی، ص ۱۹۲ ـ ۱۹۴.

[104]..

[105]. فیصل، سامر، الدولة الحمدانیة فی الموصل و حلب ، ج ۲، ص ۱۵۲ ـ ۱۹۰ و ۲۰۲.

[106]. ر ک: روذراوری، ابوشجاع، ذیل کتاب تجارب‌الامم، ص ۲۱۴ و ۲۱۵؛ ابن عدیم، عمر بن احمد، زبدة‌ الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۱۲.

[107]. فیصل، سامر، الدولة الحمدانیة فی الموصل و حلب، ج ۲، ص ۲۳۵ و ۲۳۶.

[108]. ر ک: صابی، هلال بن مُحَسِّن؛ الوزراء او تحفة الامراء فی تاریخ الوزراء، ص ۱۹۴ ـ ۱۹۶.

[109]. ر ک: کشاجم، محمودبن حسین، دیوان، ص ۳۶ و ۳۷ و ۷۰ و ۷۱ و ۷۳ و ۱۰۷ و ۱۰۸، شابشتی، علی بن محمد؛ الدیارات، ص ۲۶۱ و ۲۶۲؛ عمری، ابن فضل اللّه، مسالک الابصار فی ممالک الامصار سفر ۱، ج ۱، ص ۳۲۳.

[110]. ر ک: ابن خلّکان، احمد بن محمد، وفیات الاعیان، ج ۵، ص ۱۵۵ و ۱۵۶.

[111]. ر ک: حموی. یاقوت، معجم الادباء، ج ۴، ص ۱۷۰۷ و ۱۷۰۸.

[112]. مسالک الابصار فی ممالک الامصار سفر ۱، ص ۳۷۹ و ۳۸۰.

[113]. برای نمونه رک: وأواء دمشقی، محمد بن احمد، دیوان، ص ۴۹،  ۵۶، ۶۵، ۷۱ ـ ۷۳، ۸۳، ۱۰۷ و ۱۰۸.

[114]. الدولة الحمدانیة فی الموصل و حلب، ج ۲، ص ۲۶۵.

[115]. ر ک: ثعالبی، عبدالملک بن محمد، یتیمة الدهر، ج ۱، ص 35 – 36 و ۵۳ ـ ۱۱۹.

[116]. ر ک: تنوخی، محسن بن علی، نشوار المحاضرة و اخبار المذاکرة، ج ۱، ص  ۱۰۳؛ الدیارات، ص۲۶۰؛ یتیمة الدهر، ج ۱، ص ۵۷ ، ۱۳۹ ـ ۱۴۰، ۲۹۳ و ۲۹۴، ج ۲، ص ۲۱۸ ـ ۲۲۲.

[117]. ر ک: بدیع الزمان همدانی، احمدبن حسین، مقامات ابی الفضل بدیع الزمان الهمدانی، و شرحها لمحمد عبده، ص۱۵۰ ـ ۱۵۶.

[118]. ر ک: یتیمة الدهر، ج ۱، ص ۸۸ و ۱۳۷، ج ۴، ص ۲۲۳ ـ ۲۲۷؛ حموی، یاقوت، معجم الادباء، ج ۳، ص ۱۰۳۰ و ۱۰۳۱؛ وفیات الاعیان، ج ۲، ص  ۸۰ و ۱۷۸و ج ۳، ص ۱۵۶، ۲۴۶ ـ ۲۴۸.

[119]. ر ک: به قفطی، علی بن یوسف، تاریخ الحکماء، و هو مختصر الزوزنی المسمی بالمنتخبات الملتقطات من کتاب اخبار العلماء باخبار الحکماء، ص ۴۰۳ و ۴۲۹؛ ابن ابی اصیبعه، عیون الانباء فی طبقات الاطباء، ص ۶۰۹ و ۶۱۰، ۶۱۳ و ۶۱۴؛ وفیات الاعیان، ج ۳، ص ۳۶۶، ج ۵، ص ۱۵۳. برگرفته از ویکی شیعه.

[120]. ابن ‌عدیم، عمر بن احمد، زبدة‌ الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۷۲ و ۱۷۳.

[121]. همدانی، محمد بن عبدالملک، تکملة تاریخ الطبری در ذیول تاریخ الطبری، ص ۲۷۱؛ ابن‌ اثیر، على، الکامل في التاریخ، ج ۸، ص ۲۱۷.

[122]. الکامل في التاریخ، ج ۸، ص ۲۳۴ و  ۲۳۵.

[123]. مسكويه رازى، ابو على؛ تجارب الأمم، مترجم: امامى، ابو القاسم، ج ۶، ص ۲۷۷ و ۲۷۸، ۲۹۵؛ ابن ازدی، ابن ظافر، اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیار بکر و الثغور، ص ۱۹ و ۲۰.

[124]. الکامل فی التاریخ، ج ۹، ص ۷۲؛ نیز رک: عدوان، احمد؛ الدولة الحمدانیة، ص ۲۰۸.

[125]. زبدة‌ الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص۱۶۱، ۱۶۳، ۱۶۹؛ اخبار الدولة الحمدانیة بالموصل و حلب و دیار بکر و الثغور، ص ۴۹.

[126]. ازدی، ابن ظافر، الدولة الحمدانیة فی الموصل و حلب، ج ۱، ص ۳۵۰ و ۳۵۱.

[127]. ابن شحنه، محمد، الدرالمنتخب فی تاریخ مملکة حلب، ص ۸۵ و ۸۶.

[128]. الدولة الحمدانیة فی الموصل و حلب، ج ۱، ص ۳۵۴.

[129]. ابن شداد، محمد بن علی بن ابراهیم، الاعلاق الخطیرة فی ذکر امراء الشام و الجزیرة، ج ۱، قسم ۱، ص ۶۰ ، ۸۱.

[130]. ابن ‌عدیم، عمر بن احمد، زبدة‌ الحلب من تاریخ حلب، ج ۱، ص ۱۱۹؛ الاعلاق الخطیرة فی ذکر امراء الشام و الجزیرة، ج ۱، قسم ۱، ص ۹۳، ۱۰۴ و ۱۰۵.