کپی شد
حمایتهای منوچهرخان گرجی از باب
یکی از ابعاد حمایت روسیه تزار از محمد علی باب، حمایت های حاکم اصفهان؛ «منوچهرخان گرجی؛ معروف به معتمد الدوله» از باب است. منوچهرخان که در اصل اهل تفلیس و از اهالی روسیه بود و در یک خانواده مسیحی به دنیا آمده بود، در دوره سلطنت فتحعلی شاه به دربار ایران راه یافت، و در سال 1242 هجری به نصب ایشک آقاسی[1] و لقب معتمدالدوله مفتخر شد، وی در دوره محمد شاه در پستهای حساسی در فارس، اصفهان، کرمانشاه و… مشغول خدمت بود، تا سرانجام حاکم و استاندار اصفهان گردید.[2]
در شرح حال علیمحمد باب آمده است:
وی هنگامی که در شیراز به سبب ادعاهایش محبوس گشت، برای رهایی، به حسب ظاهر توبه کرد و رها شد، ولی تحت نظر حاکم شیراز بود. با این وصف در پنهانی به کارهای خود مشغول بود و به دنبال فرصتی برای فرار می گشت، تا آن که شیوع بیماری وبا در شیراز باعث شد تا بحث درباره فتنه باب فراموش شود. او از این فرصت استفاده کرده، به اصفهان آمد. در اصفهان مورد استقبال گرم حاکم آن؛ «منوچهرخان گرجی؛ معروف به معتمد الدوله» واقع شد. علیمحمد باب در خفا با این شخص ارتباط داشت، و با این که منوچهرخان او را ندیده بود، عاشق جمالش شده بود، حالا این عشق و این ارتباط از کجا سرچشمه گرفته؟، با توجه به زادگاه اصلی آقای منوچهرخان که روسیه تزاری بود، جواب روشن است.[3]
دالگورکی؛ جاسوس روسی میگوید: «باری هر یک از وزرا و امرای دولتی و حکمرانان ولایات که مناسبات آنها با ما خوب بود، صاحب شغل خوب میشدند، حکومت فارس که با فیروز میرزا بود، به منوچهرخان معتمدالدوله واگذار و پیشکاری فارس به عهده او شد…».[4] «همین که به من اطلاع رسید که (باب) وارد اصفهان شده، یک نامه دوستانه به معتمدالدوله حکمران اصفهان نوشتم و سفارش سید را نمودم که او از دوستان من و دارای کرامت است، از او نگهداری شود. الحق معتمدالدوله، چندی از او خوب نگهداری کرد».[5]
در کتاب تاریخ نبیل زرندی آمده است: «معتمدالدوله چنان تحت تأثیر استماع آیات علیمحمد باب واقع شد که در محضر باب با صدای بلند گفت: من تاکنون دیانت اسلام را قلبا معتقد نبودم و اقرار جازم به صحت اسلام نداشتم، بیانات این جوان مرا قلبا به تصدیق اسلام واداشت. الحمدلله به این موهبت رسیدم».[6]
از جمله «من تاکنون دیانت اسلام را قلبا معتقد نبودم»، میتوان به دست آورد که او از نظر عقیده در چه وضعی بوده است. رضا قلیخان مؤلف روضة الصفا که مدتها با معتمدالدوله محشور بوده مینویسد:
«معتمدالدوله با او (باب) مدارا میکرد و به او گمانها داشت و پنهانی او را حرمت میکرد.».[7]
معتمدالدوله، در اصفهان، از باب بسیار پذیرائی کرد و همه رقم امکانات را تحت اختیارش گذاشت، ولی در ربیعالاول سال 1262 بود که از دنیا رفت. مرگ او برای علیمحمد باب، عزای بزرگی بود. کینیاز دالگورکی در این باره مینویسد: «از بدبختی سید (باب)، معتمدالدوله مرحوم شد. سید بیچاره را گرفتند و به تهران روانه کردند، من هم به وسیله میرزا حسینعلی و میرزا یحیی (کسانی که بعدا ادعای جانشینی او را کردند) و چند نفر دیگر در تهران، هو و جنجال به راه انداختیم که «صاحب الامر» را گرفتهاند؛ لذا دولت، او را روانه رباط کریم نموده و از آن جا به طرف قزوین و یکسره به تبریز و از آنجا به ماکو بردند، ولی دوستان من آنچه ممکن بود تلاش کردند و جنجال به راه انداختند».[8]
اینک این سؤال نیز مطرح میشود که چرا علیمحمد باب را به ماکو (سرحد روسیه) تبعید کردند؟! چه دستهای مرموزی دستاندر کار بود که او را به آنجا (که در دسترس روس بود) روانه سازد؟!… و سپس به چهریق؟![9]
[1]. اصطلاحی ترکی، مرکب از ایشک (ایشیک)؛ به معنای فضای دروازه و آقاسی به معنای سردار، است، و به معانی: «داروغۀ دیوانخانه»، «حاجب دربار پادشاه»، و «وزیر دربار و رئیس تشریفات دربار و مٲمور نظم و ترتیب مجلس پادشاه، در دورۀ صفویه»، آمده است. ر.ک: سایت واژه یاب.
[2]. محمدی اشتهاردی، محمد، بابی گری و بهایی گری، ص 96 و 97.
[3]. بابی گری و بهایی گری، ص 48 و 49 و 97.
[4]. دالگورکی، کینیاز، تاریخ کینیاز دالگورکی، ص 22.
[5]. همان، ص 40.
[6]. زرندی، محمد، مطالع الانوار (تاريخ نبيل زرندى)، ترجمه و تلخيص: اشراق خاورى، عبدالحميد، ص 156.
[7]. بابی گری و بهایی گری، ص 97، به نقل از: روضة الصفا، ج 10، ص 311.
[8]. همان.
[9]. بابی گری و بهایی گری، ص 98.