Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

حل آیات به ظاهر متناقض درباره پرسش و عدم پرسش در قیامت

تناقض ظاهری در برخی از آیات قرآن کریم به چشم می خورد که با کمی دقت و تعمق برطرف می شود و همان گونه که در اعجاز قرآن کریم گفته اند، هیچ یک از آیاتش آیۀ دیگر را نفی نمی کند و این یکی از معجزات این کتاب جاوید است. این تناقض ظاهری به ذهن مفسران قرآن نیز رسیده و در کتب تفسیر مطرح شده است. با این بیان كه از برخی از آيات قرآن به خوبى استفاده مى‏شود كه بعد از برپاشدن روز قيامت مردم از يك ديگر سؤال مى‏كنند، مانند این آيه شریفه كه در مورد مجرمان به هنگامى كه در آستانه دوزخ قرار مى‏گيرند مى‏گويد: “وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ”؛[1] آنها رو به يكديگر نموده و سؤال هاى (سرزنش آميز) از يک ديگر مى‏كنند.

و این آیه شریفه که از بهشتيان سخن مى‏گويد كه به هنگام استقرار در بهشت رو به سوى يک ديگر مى‏كنند و از هم (درباره يارانى كه در دنيا داشتند و بر اثر انحراف از جاده حق به دوزخ رفتند) سؤال مى‏كنند: “فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ”.[2]

اكنون سؤال اين است كه اين آيات چگونه با آيۀ شریفه ای كه مى‏گويد در قيامت از يک ديگر سؤال نمى‏كنند،[3] سازگاری دارد؟!

مقدمتاً باید گفت: کتاب های لغوی “يتساءلون” از ماده “سؤال” را هم به معناى پرسش كردن از يک ديگر، و هم به معنای در خواست کمک معنا کرده اند.[4]

با دقت در آیات قرآن مشاهده می کنیم که مسئله پرسش و عدم پرسش در قیامت با عنوان سؤال در شش آیه مطرح شده است که دو مورد آن با واژه “لایتساءلون”،[5] حکایت از عدم پرسش و در خواست دارد و در چهار آیه در قالب واژه “يتساءلون”[6] از ماده “سؤال” به معناى پرسش كردن از يک ديگر آمده است.

باید دانست که هیچ تناقض و تضادی بین این آیات وجود ندارد؛ زیرا آیاتی که می فرماید در آن روز هیچ فردی از دیگری تقاضای کمک و سؤال نمی نماید، اشاره به مراحل نخستین رستاخیز دارد و این به دلیل شدت حیرت و  وحشت آن روز است و به جهت همین شدت وحشت و سرگردانی است که انسان ها از یک دیگر گریزانند و هم دیگر را نمی شناسند. در آن روز انسان ها چنان در وحشت فرو مى‏روند كه از شدت ترس حساب و كيفر الاهى از حال يک ديگر به هيچ وجه سؤال نمى‏كنند، آن روز روزى است كه مادر از كودك شيرخوارش غافل مى‏شود، و برادر، برادر خود را فراموش مى‏كند. انسان ها همچون مردم مست به نظر مى‏رسند، در حالی که مست نيستند، چنان كه در آغاز سوره حج می خوانيم: “روزى كه آن را به بينيد هر زن شيرده از شير خوار خويش غافل شود و هر زن باردار بار خويش بگذارد و مردمان را مستان بينى، اما مستان نيند، ولى عذاب سخت است‏”.[7] این مسئله را می توان با یک مثالی ساده ترسیم کرد. هنگامی که گرگ ها به گله ای از گوسفندان حمله ور می شوند، چنان رعب و وحشتی در بین آنها ایجاد می شود که اجتماع آنها پراکنده شده و آن چنان از هم دیگر فرار می کنند که هر گوسفندی به فکر نجات خویش است … بعد از نفخ صور هرکسی گرفتار اعمال خویش بوده و به فکر نجات خویش است. به عبارت دیگر، هول و اضطراب و وحشت آن قدر آنها را پريشان مى‏كند كه يک ديگر را به كلى فراموش مى‏كنند. لذا شناخت و نسبت فامیلی و مسائلی از این دست از ذهن ها می رود.

اما قرآن کریم آن جا که درباره سؤال پرسش انسان ها از یک دیگر سخن می گوید: “و اقبل بعضهم علی بعض یتسائلون…”، این پرسش و گفت و گو بعد از استقرار در بهشت و جهنم است، طبق آيات قرآن بنده های خوب خدا غرق انواع نعمت هاى معنوى و مادى بهشت اند، و بر تخت هاى بهشتى تكيه داده و با دوستان خود به راز و نياز مشغول اند، ناگهان بعضى از آنها به فكر گذشتۀ خود و دوستان دنيا مى‏افتد، همان دوستانى كه راه خود را جدا كردند و جاى آنها در جمع بهشتيان خالى است، مى‏خواهند بدانند سرنوشت آنها به كجا رسيد. لذا بعضى رو به بعضى ديگر كرده سؤال مى‏كنند: “فَأَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ”.[8]

همین طور دوزخیان نیز با یک دیگر گفت و گو می کنند؛ مانند آيه 27 سوره صافات كه در مورد مجرمان به هنگامى كه در آستانه دوزخ قرار مى‏گيرند مى‏گويد: “وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ”؛ آنها رو به يكديگر نموده و سؤال هاى (سرزنش آميز) از يكديگر مى‏كنند. گناه خويش را به گردن ديگرى می اندازد، دنباله‏روان رؤساء و پيشوايان خود را مقصر مى‏شمرند، و پيشوايان پيروان خود را، چنان كه مى‏گويد: “آنها رو به سوى يک ديگر مى‏كنند و يكديگر را مورد سؤال قرار مى‏دهند: “وَ أَقْبَلَ بَعْضُهُمْ عَلى‏ بَعْضٍ يَتَساءَلُونَ”. آیات 62 تا 64 سوره صاد نیز شاهد صادق بر این مسئله است: “آنها می گویند: چرا مردانی را که ما از اشرار می شمردیم (در این جا در آتش دوزخ) نمی بینیم … این یک واقعیت است گفت و گوهای خصمانۀ دوزخیان”.

در همین راستا آیاتی وجود دارد که نشانگر آن است که میان بهشتیان و دوزخیان نیز ارتباطات کلامی وجود دارد، آن جا که می فرماید: “فی جناتٍ یتساءلون* عن المجرمین* ما سَلَكَكُمْ فِي سَقَرَ* قالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ ….”؛[9]‏ آنها در باغ های بهشت اند و سؤال می کنند از مجرمان چه چیز شما را به دوزخ وارد ساخت؟! می گویند ما از نماز گزاران نبودیم… بنابراین، با در کنار هم قرار دادن این آیات و دقت و تأمل در آنها روشن خواهد شد که هیچ تعارضی میان آنها وجود ندارد.‏

البته نظریه های دیگری نیز در جمع بین این آیات بیان شده، از جمله این که آيه 101 سوره مؤمنون به دو قسمت از پديده‏هاى قيامت اشاره شده است: يكى از كار افتادن نسب ها است؛ زيرا رابطۀ خويشاوندى و قبيله‏اى كه حاكم بر نظام زندگى مردم اين جهان است، سبب مى‏شود كه افراد مجرم از بسيارى از مجازات ها فرار كنند، و يا در حل مشكلاتشان از خويشاوندان كمك گيرند، اما در قيامت انسان است و اعمالش، و هيچ كس نمى‏تواند حتى از برادر و فرزند و پدرش دفاع كند و يا مجازات او را به جان بخرد. بر این اساس، جمله “وَ لا يَتَساءَلُونَ” بدان معنا است که آنان كه از يک ديگر تقاضاى كمك نمى‏كنند؛ زيرا مى‏دانند اين تقاضا به هيچ وجه مفيد و مؤثر نيست[10]، اما سایر گفت و گوها امکان پذیر خواهد بود.

خلاصه: با دقت و تأمل در مضمون آيات فوق موضوع بحث نیز روشن خواهد شد؛ زيرا آيات مربوط به اثبات سؤال از يكديگر بعد از استقرار در بهشت و جهنم و یا در آستانه ورود به آنها است، در حالى كه نفى سؤال از يک ديگر مربوط به مراحل نخستين رستاخيز است كه هول و اضطراب و وحشت آن قدر آنها را پريشان مى‏كند كه يک ديگر را به كلى فراموش مى‏كنند و یا به عقیدۀ برخی دیگر، سؤال ننمودن در قیامت، به معنای درخواست ننمودن است، نه سایر گفت و گوها.


[1] صافات، 27.

[2] صافات، 50؛ و نظير اين معنا در آيه 25 سوره طور نيز آمده است.

[3] مؤمنون، 101.

[4] ابن منظور، لسلن العرب، واژه سئل؛ ….

[5] مؤمنون، 101؛ قصص، 66.

[6] صافات، 27، 50؛ طور، 25؛ مثر،40.

[7] حج، 2. “يَوْمَ تَرَوْنَها تَذْهَلُ كُلُّ مُرْضِعَةٍ عَمَّا أَرْضَعَتْ وَ تَضَعُ كُلُّ ذاتِ حَمْلٍ حَمْلَها وَ تَرَى النَّاسَ سُكارى‏ وَ ما هُمْ بِسُكارى‏ …”.

[8] مکارم شیرازی، ناصر، تفسير نمونه، ج ‏19، ص 61، دار الكتب الإسلامية، تهران‏، 1374 ش‏.

[9] مدثر، 40- 43.

[10] تفسير نمونه، ج ‏14، ص 327.