کپی شد
حسین بن علی (شهید فخ)
فهرست
چکیده مقاله حسین بن علی شهید فخ
أبو عبد اللّه حسين بن علی بن حسن مثلث فرزند حسن مثنى فرزند امام حسن مجتبی سبط رسول الله (صلی الله علیه و آله) فرزند امام أمير المؤمنين علی بن أبی طالب (عليهما السّلام) هاشمی، علوی، حسنی، مدنی، معروف به شهيد فخ میباشد.
وی از فضلا و صلحای بنیهاشم بود که به كرم و شجاعت شهرت داشت.
وی در ذی قعدة سال 169 یا 170 بر خلیفه عباسی هادی خروج نمود. این واقعه در سرزمین فخ (جایی در نزدیکی مكه مكرمه که گفته میشود نام چاهی در نزدیکی آن است) اتفاق افتاد.
او و لشگریانش شجاعانه در مقابل سربازان عباسی ایستادگی کردند تا اینکه در ذی حجه همان سال در سرزمین فخ به شهادت رسیدند، لذا به شهید فخ شهرت یافت.
زندگی نامه حسین بن علی شهید فخ
حسين بن علی از نوادگان امام حسن مجتبی (علیه السلام)، معروف به شهيد فخ میباشد.
وی از انسانهای وارسته و درستکار بود که كرم و شجاعت وی زبانزد مردم بود.
در مورد سال تولد وی در منابع دست اول چیزی نیافتیم، امّا با توجه به اختلافی که در سن وی در هنگام شهادتش وجود دارد برخی از متأخران سال تولد وی را ۱۲۸ قمری حدس زده اند،[1] امّا عدهای دیگر تولد وی را سال 168 دانستهاند.[2]
برخی قیام وی را در ذی قعدة سال 169 قمری دانستند که علیه خلیفه عباسی (هادی) قیام نمود. این واقعه در سرزمین فخ (محلی در نزدیکی مكه مكرمه که گفته میشود نام چاهی در نزدیکی آن است) اتفاق افتاد.[3]
او و لشگریانش در سرزمین فخ مقابل سربازان عباسی شجاعانه ایستادگی کردند تا این که به شهادت رسیدند؛ لذا به شهید فخ شهرت یافت.[4]
نسب و خاندان حسین بن علی شهید فخ
حسین شهید فخ، فرزند علی است که وی از نوادگان امام حسن مجتبی (علیه السلام) است و پدر وی به حسن مثلث (حسن بن حسن بن حسن (علیه السلام)) شهرت دارد.[5]
مادر وی، زينب دختر عبد اللّه محض فرزند حسن بن حسن بن علی بن أبی طالب (علیهما السلام) است. در نتیجه او هم از ناحیه پدر و هم مادر با سه واسطه به امام حسن مجتبی (علیه السلام) میرسد.
پدر و مادر حسین عموزاده بودند؛ زیرا حسن مثلث و عبد الله محض، برادر یکدیگر و از فرزندان حسن مثنی میباشند.[6]
ولادت حسین بن علی شهید فخ
سال دقیق تولد وی را در منابع دست اول نیافتیم، البته ابن اثیر قیام وی را در ذی قعدة سال 169 قمری دانسته که علیه خلیفه عباسی (هادی) قیام نمود. وی میگوید: این واقعه در سرزمین فخ (محلی در نزدیکی مكه مكرمه که گفته میشود نام چاهی در نزدیکی آن است) اتفاق افتاد.[7]
اما برخی از متأخران بر مبنای سن او در هنگام شهادت حدسهایی زدهاند.
نظر به اینکه گفته شده وی در هنگام شهادت ۴۱ سال داشت، برخی حدس زده اند که وی در سال ۱۲۸ قمری به دنیا آمده است.[8]
اما بعضی دیگر گفته اند: حسین بن على شهید فخ در سن ۲۶ سالگى بدون آن كه از او فرزندى باقى مانده باشد، به شهادت رسید. که بر اساس تاریخ شهادتش سال تولد وی 168 می باشد.[9]
اسامی و القاب مشهور حسین بن علی شهید فخ
نام کامل او عبارت است از: حسين بن علي بن حسن بن حسن بن حسن بن علي بن أبي طالب.
کنیه وی ابو عبد اللّه است.[10]
وی از فضلاء و صلحاء بنی هاشم بود که به كرم و شجاعت شهرت داشت. او و لشگریانش شجاعانه در مقابل سربازان عباسی ایستادگی کردند تا این که در ذی حجه همان سال در سرزمین فخ به شهادت رسیدند، لذا به شهید فخ شهرت یافت.[11]
خانواده حسین بن علی شهید فخ
خانواده یکی از مهمترین کانونهایی است که در تربیت افراد نقش اساسی دارد. پدر و مادر شهید فخ از نوادگان امام حسن مجتبی (علیه السلام) هستند که علاوه بر امتیاز و شرافت نسبی، از پارسایان زمان خود بودند.
در ضمن در مورد همسران و فرزندان شهید فخ اطلاعی در دست نیست و کتابهای تاریخی در این مورد ساکت هستند.
پدر و مادر حسین بن علی شهید فخ
الف. پدر وی علی بن حسن مثلث در عبادت و پارسایی از اوتاد زمان بود.
واقدى در طبقات كبرى به گزارش عبد الرحمان بن ابى الموالى مینویسد: على بن حسن بن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب كه پدر حسين بن على شهيد فخّ است در آن زندان با ما زندانى بود. على بن حسین از برترین مردم روزگار خويش از جهت عبادت و زهد و پارسايى بود. او به هيچ يک از افراد خانواده خود حتى يک دانه خرما از نخلستانهايى كه سفاح و منصور در اختيارشان گذاشته بودند نخوراند و خود نيز نخورد. از آبهاى آن زمينها نه مىآشاميد و نه وضو مىگرفت.
زندانبان زندان هاشميه به سبب كوششى كه از على بن حسن در عبادت ديد او را دوست و گرامى مىداشت و به او مهر مىورزيد. از اين روى براى او بالشى آورد و گفت: اين را زير سر خود بگذار و بر آن استراحت كن. على پدر خود حسن را براى آن سزاوارتر ديد و آن را به او داد. پدر او را گفت: پسركم! عمويت عبد الله بن حسن سزاوارتر است و آن را براى عبد الله فرستاد. عبد الله گفت: اى برادر! اين برادر بينواى ما يعنى محمد بن عبد الله بن عمرو بن عثمان كه به سبب ما گرفتار شده و او را آن چنان كه مىدانى زدهاند سزاوارتر است.
آن بالش را براى او فرستاد و پيام داد تو مردى لاغرى بايد كه اين زير سر تو باشد. محمد آن را پذيرفت و آن بالش زير سر او قرار داشت.[12]
ب) مادر وی زینب فرزند عبد الله محض و خواهر پدری و مادری محمد نفس زکیه و ابراهيم و موسى میباشد.
زينب دختر عبد اللَّه پسرش حسين كه هنوز شير خوار بود و برادرش حسن را میرقصانيد و مىگفت:
تعلم يا ابن زينب و هند كم لك بالبطحاء من معد
من خال صدق ماجد و جد
اى پسر زينب! اى پسر هند![13] آيا ميدانى كه تو در سرزمين بطحا چند دایى و چند جد شريف و عالیقدر دارى؟.[14]
در مورد زینب مادر حسین گفته شد: او هم سخت پارسا بود. گفته مىشد در مدينه هيچ زن و شوهرى از آن دو پارساتر نبودهاند.[15] و به دلیل عبادت و بندگی این زن و شوهر به آنها زوج صالح و شایسته گفته میشد.[16]
در ضمن در مورد تعداد همسران و فرزندان شهید فخ اطلاعی در دست نیست و کتابهای تاریخی در این مورد ساکت هستند.
فرزندان حسین بن علی شهید فخ
در مورد تعداد فرزند یا فرزندان شهید فخ اطلاعی در دست نیست و کتابهای تاریخی در این مورد ساکت هستند.
تجارب حسین بن علی شهید فخ
زندگی ما انسانها آنقدر طولانی نیست تا با آزمون و خطا بتوان آن را سپری کرد، لذا انسانهای موفق تلاش دارند در زندگیشان با استفاده از تجربیات و نصایح دیگران، با کمترین اشتباه روبرو شوند. یکی از نکاتی که شهید فخ میتوانست از آن بهره ببرد، گذشته پر از تجربیاتی بود که بستگان وی در راه قیام داشتند، وی از خاندانی است که ظلمستیزی و مبارزه با وجودشان عجین شده است پدر وی علی بن حسن مثلث درد و رنج مبارزه و زندان را کشیده بود و داییهایش محمد نفس زکیه و ابراهیم قیامشان در تاریخ ماندگار است؛ بر این اساس او در این مسیر تجربیات زیادی اندوخته بود و چه بسا آن را در قیامش بکار بسته بود.
فرازهای زندگی حسین بن علی شهید فخ
مهمترین فراز زندگی صاحب فخ قیام و شهادت او است. حسين بن على پس از قیام و تسخیر مدينه و حرکت به سمت مكه، حكومت مدينه را به دينار خزاعى سپرد و خود با سيصد نفر مسلح بيرون شهر خيمه زد. کاروان حسين بن على حسنى پس از حرکت از مدينه به سمت مکه با اين تعداد به موضعى در مکه كه «فخ» ناميده میشود رسيد. غیر از قیام و شهادت شهید فخ، اطلاع چندانی از زندگی وی در دست نیست، برجستهترین فراز زندگی حسین بن علی در قیام و شهادت وی خلاصه میشود.
پیشگویی شهادت حسین بن علی شهید فخ
با توجه به اهمیت قیام شهید فخ، پیشگوییها و تمجیدهایی از جانب معصومان (علیهم السلام) نسبت به آن صورت گرفته است که در بر اساس برخی از آنها مهمترین قیام پس از قیام سید الشهداء (علیه السلام) شمرده شده است.
الف. محمّد بن اسحاق از امام جواد (علیه السلام) نقل میكند كه فرمود: حضرت رسول (صلّى اللَّه عليه و آله) از سرزمين فخ میگذشت، از مركب پياده شد، يک ركعت نماز خواند و در ركعت دوم شروع به گريه كرد. هنگامی که مردم ديدند پيامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) گريه میكند، آنها نيز شروع به گريه كردند. آن حضرت از آنجا كه گذشت، به مردم فرمود: براى چه گريه میكرديد؟ عرض كردند چون شما را گريان ديديم، گريه كرديم.
فرمود: پس از ركعت اول، جبرئيل بر من نازل شد و گفت: يا محمّد يکنفر از فرزندانت در اين سرزمين كشته خواهد شد كه اجر شهيد در رکاب او برابر با دو شهيد است.[17]
ب. از نضر بن قرواش نقل شده است: مالهاى سوارى خود را به حضرت صادق (علیه السلام) از مدينه كرايه دادم. وقتى از دره مرّ (در نزدیکی فخ) رد شديم به من فرمود: وقتى به فخ رسيديم، مرا مطلع كن. عرض كردم: مگر آن محل را نمیشناسى. فرمود: چرا ولى میترسم خوابم ببرد. به فخ كه رسيديم نزديک محمل امام شدم ديدم خواب است سرفهاى كردم بيدار نشد. محمل را تكان دادم حركت كرده نشست. عرض كردم: به فخ رسيديم. فرمود: محمل مرا باز كن. سپس فرمود قطار را به هم وصل كن وصل كردم امام (عليه السّلام) را از جاده به كنارى بردم و شترش را خواباندم. فرمود: آب و آفتابه را بده. وضو گرفت و نماز خواند بعد سوار شد. عرض كردم فدايت شوم اين عملى كه انجام داديد جزء اعمال حج است؟ فرمود: نه ولى اينجا مردى از خويشاوندانم با گروهى شهيد مىشود كه ارواح آنها جلوتر از بدنهايشان رهسپار بهشت مىشود[18]
بر اساس این روایات پيامبر اكرم (صلّى اللَّه عليه و آله و سلّم) بيش از صد و شصت سال پيش از قيام وى او را ستوده است؛ و امام صادق (عليه السّلام)، از او با تجليل ياد كرده و پيش از شهادت وى در شهادتگاه او نماز خوانده است.
آغاز قیام حسین بن علی شهید فخ
يحيى بن عبد اللَّه، سليمان، ادريس برادرانش از عبد اللَّه بن حسن، ابراهيم بن اسماعيل «طباطبا» عمر بن حسن حسنى، عبد اللَّه بن اسحاق حسنى عبد اللَّه بن جعفر حسينى و گروهى ديگر از سادات علوى و دوستانشان كه جمعا بيست و شش نفر شده بودند به علاوه ده نفر از حجاج كه به خاطر مناسک حج در مدينه بهسر میبردند و گروهى از مردم در خدمت حسين بن على اجتماع كردند.
به هنگام سپيده دم به سوى مسجد رفتند شعارشان در اين قيام همچون شعار سادات علوى «احد، احد» بود.
عبد اللَّه بن حسن معروف به افطس بر گلدستهاى كه بالاى سر رسول اكرم «آنجا كه جنازهها را میگذارند» بالا رفت مؤذن را كه داشت اذان صبح مىگفت وادار كرد كلمهى مقدسهى: «حى على خير العمل» را بر زبان بياورد مؤذن ابتدا پافشارى كرد كه امتناع جويد، اما وقتى چشمش به شمشير برهنه افتاد تسليم شد! عبد العزيز عمرى كه خود را براى نماز صبح آماده ميساخت ناگهان صداى مؤذن را به: حى على خير العمل شنيد، دريافت كه علويين قيام كردهاند و محيط محيط خطرناكى شده است. فرياد كشيد: اطعمونى حبتى ماء- درها را ببنديد، به من آب بدهيد.
«على بن ابراهيم در روايتش مىنويسد»: «اولاد عبد العزيز عمرى همچنان در مدينه به «بنى حبتى ما» شهرت دارند».
عبد العزيز عمرى سراسيمه بسمت خانهى عمر بن خطاب دويد و از آنجا راهى به سمت كوچهى معروف به «كوچهى عاصم بن عمر» پيدا كرد و گريخت.
وى در اين حال با قبيحترين حركت و شنيعترين عملى ميدويد.
حسين بن على در مسجد اعظم بر جماعت مردم امامت كرد. نماز صبح در آن روز بدين ترتيب ادا شد.
پس از نماز ابو عبد اللَّه حسين بن على حسنى در ميان مردم قيام كرد و گفت: شما كه از ماجراى ميان من و عبد العزيز عمرى آگاه هستيد اينک حسن بن محمد كه حاضرش ساختيم. عبد العزيز كجاست او را حاضر سازيد تا بداند من به عهد و قسم خود وفا كردهام. اگر عمرى حاضر نشود مسلم است گردن من از قيد تعهد آزاد خواهد بود.
در ميان سادات آل ابى طالب دو تن از اين جريان خود را بر كنار داشته بودند.
1- حسن بن جعفر حسنى كه از ابو عبد اللَّه حسين بن على حسنى خواهش كرد كه او را معاف بدارد. حسين بن على هم خواهش او را پذيرفت.
2- امام موسى بن جعفر (صلوات اللَّه عليهما) نيز با ابو عبد اللَّه الحسين در مسجد ديدار كرد و بالاى سرش خم شد و فرمود دوست ميدارم. مرا از اين جريان بر كنار دارى.
حسين بن على پس از يک مكث طولانى گفت: اطاعت مىكنم.
موسى بن جعفر «در روايت ديگر» به او فرمود: اين قوم ترا تنها خواهند گذاشت؛ زيرا جمعى فاسق و فاجر بيش نيستند كه بدروغ و ريا ايمان از خود نشان میدهند. و در نهان نفاق و شرک میورزند.
إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ بالاخره به قتل خواهى رسيد. من از خدا در برابر اين مصيبت عظمى اجر جزيل مسئلت میدارم. حسین بن على پس از نماز بر منبر بر آمد و ابتدا به حمد و ثناى الهى گشود و سپس فرمود: من پسر رسول اللَّه هستم و در حرم رسول اللَّه بر منبر رسول اللَّه نشستهام و شما را به سنت رسول اللَّه دعوت مىكنم.
شما اى مردم مسلمان آثار نبى اكرم را در چوب و سنگ مجوئيد شما حقيقت بين و حقيقت جو باشيد. اگر رسول اكرم را محترم میشماريد ذريت او را دريابيد. «راوى اين حديث كه خود در مسجد اعظم حضور داشته مىگويد» در اين هنگام من بسيار آهسته. آنچنانكه گوئى در ضمير خود مىگذرانم گفتم: اى داد بيداد. اين مرد با خود چه میكند و براى خود چه درد سرى به وجود مىآورد. ناگهان يک زن از زنان مدينه بر سرم داد زد: خاموش. واى بر تو. نسبت به فرزند رسول اللَّه چنين مىگوئى گفتم: خدا رحمتت كناد. من اين سخن را از باب دلسوزى بر زبان راندهام به خدا دربارهى او بد نينديشيدهام. در اين وقت خالد بربرى كه فرمانده نيروى مسلح مدينه بود با يک ستون مجهز از سربازان خود به مسجد حمله آورد. وى از آن در كه معروف به «باب جبرئيل» است خواست حملهى خود را آغاز كند.
مىديدم كه يحيى بن عبد اللَّه با شمشير برهنه جلويش را گرفت و بیدريغ شمشير خود را بر سر خالد فرود آورد.
ضربت اين شمشير سر خالد بربرى را تا سينه شكافت. از مركب خود بر خاک فرو غلطيد. وقتى خالد به قتل رسيد مردم مسجد سربازانش يورش بردند و يكباره همه را پراكنده و پريشان ساختند. در اين سال از طرف موسى هادى خليفه وقت مردى به نام «مبارک تركى» بنام «امير الحاج مأمور بود مراسم حج را اداره كند. مبارک در اين گير و دار بمدينه رسيد.
وقتى كه شنيد ابو عبد اللَّه حسين بن على حسنى در مدينه قيام كرده خودش را كنار كشيد. و محرمانه به ابو عبد اللَّه پيام داد: من نمیخواهم با شما در آويزم و از طرفى نمیخواهم بى طرف بمانم. خوب است امشب كه ما در بيرون شهر خرگاه زدهايم جمعى از سربازان خود را به نام شبيخون بر سر ما بريزى «هر چند عدهشان ده نفر باشد» همين كافيست: ما خواهيم گريخت و اين مسئله بى درد سر حل خواهد شد.
حسين هم ده نفر از اصحاب خود را به سوى اردوى مبارک تركى فرستاد. اما به آنها خاطرنشان ساخت كه اين شبيخون يک تظاهر سياسى بيش نيست.
مبارک هم بنا به قرارى كه داشت از مدينه عنان پيچيد و راه خود را پيش گرفت و با كمک چند نفر راهنما از جادهى ديگر به مكه رفت.
حسين بن على بدين ترتيب مدينه را تسخير كرد و به قصد مكه عزيمت فرمود: حكومت مدينه را به دينار خزاعى سپرد و خود با سيصد مرد مسلح خيمه بيرون زد.
موكب ابو عبد اللَّه حسين بن على حسنى با اين سيصد نفر از مدينه به موضعى كه «فخ» ناميده میشود رسيد.[19]
واقعه شهادت حسین علی شهید فخ
حسين بن على پس از قیام و تسخیر مدينه و حرکت به سمت مكه، حكومت مدينه را به دينار خزاعى سپرد و خود با سيصد نفر مسلح بيرون شهر خيمه زد. کاروان حسين بن على حسنى پس از حرکت از مدينه به سمت مکه با اين تعداد به موضعى در مکه كه «فخ» ناميده میشود رسيد.
در اينجا سپاه خليفه هادی عباسی راه را بر او بست. فرماندهى سپاه با موسى بن عيسى هاشمى بود. پيش از همه چيز عباس بن محمد عباسى كه از امراى لشكر هادى بود براى حسين بن على امان فرستاد، ولى حسين با شدت تمام و رشادت، امان او را رد كرد. وقتى سياهپوشان سپاه بنى عباس پديدار شدند حسين بن على مردى از اصحاب خود را بر شترى سوار كرد و وصیتی انشاء کرد که در بخش خودش بیان شد.
سپاه موسى هادى تحت فرماندهى موسى بن عيسى هاشمى و عباس بن محمد و جعفر و محمد فرزندان سليمان و مبارک تركى و مناره و حسن حاجب و حسين بن يقطين در برابر ابو عبد اللَّه الحسين حسنى صف كشيدند. روز هشتم ماه ذى الحجه (روز «ترويه») بود. سپيده صبح تازه از افق دميده بود. وقت نماز صبح بود. موسى بن عيسى فرمان داد كه صفوف سپاه سازمان نظامى بگيرند. محمد بن سليمان را بر ميمنه گماشت و سليمان بن ابى جعفر امير ميسره شد. عباس بن محمد بر قلب سپاه فرماندهى يافت. موسى بن عيسى ابتدا به جنگ كرد. فرمان حمله داد. در نخستين حمله اصحاب حسين بن على از جا كنده شدند و به سمت دره پائين رفتند، محمد بن سليمان از پشت سر حمله آورد و به دنبال آنان تاخت. در اين واقعه كه موسى بن عيسى از جلو و محمد بن سليمان از پشت سر اصحاب حسين بن على را ميان گرفته بودند همراهان حسين بن على سخت آسيب ديدند.
بيشترشان به قتل رسيدند. سياه پوشان، پيروان بنى عباس فرياد میكشيدند: يا حسين لك الامان ولى حسین بن على گفت: من امان نمیخواهم و پشت سر هم حمله میكرد. سليمان بن عبد اللَّه حسنى و عبد اللَّه بن اسحق حسنى كه همراه حسين بودند هر دو به قتل رسيدند. تيرى از سپاه عباسيان بر چشم حسن بن محمد نشست. او بىآنكه تير را از چشمش در بياورد به جنگ ادامه میداد. و با نهاىت شدّت و حدّت مىجنگيد. محمد بن سليمان فرياد كشيد: پسر دائى. از مرگ پرهيز كن ما به تو امان میدهيم. حسن گفت: هر چند شما را امانى نيست، اما من قبول مىكنم. بعد شمشيرش را شكست و تسليم شد. عباس بن محمد بر سر پسرش عبيد اللَّه فرياد كشيد: اگر او را نكشى خدا ترا بكشد. آيا پس از نه زخم كه از او برداشتى باز هم انتظار مودت دارى؟ موسى بن عيسى امير سپاه گفت: آرى به خدا، او را بكشيد، شتاب كنيد. عبيد اللَّه بن عباس با نيزهاى كه در دست داشت زخمى بر او وارد ساخت و عباس بن محمد پيش رفت و گردنش را هم زد. در اين وقت محمد بن سليمان سر رسيد و گفت: من پسر دایى خودم را امان دادم. شما او را پس از امان كشتهايد. و دست به شمشير برد. بيم آن رفت كه جنگ داخلى ميان سپاهيان بنى عباس در گيرد ديگران پيش آمدند و گفتند: آرام باش اى محمد! ما يک تن از مردم قبيلهى خود را به تو تسليم مىكنيم، عوض پسر دایى خود گردنش را بزن. احمد بن حارث در روايت خود مىگويد: آن كس كه سر حسن بن محمد را از بدن جدا كرد موسى بن عيسى هاشمى بود.
گفتهاند كه حماد تركى از سربازان سپاه هادى در واقعهى فخ بود. گفته بود اين حسين بن على را نشانم دهيد. نشانش دادند. كمانش را به زه كرد و او را نشانه كرد، با يک تير او را از اسب فرو انداخت.
محمد بن سليمان در برابر اين خدمت به وى صد هزار درهم و صد قواره پيراهن بخشيد. گفتهاند كه موسى هادى «خليفه» مبارک تركى را مورد غضب خود قرار داد. به اين گناه كه در مدينه از شبيخون اصحاب حسين بن على شكست خورد. قسم خورد كه مبارک را متصدى اصطبلهاى سلطنتى قرار دهد و كار مهترهاى طويله را به او واگذارد. و همچنين بر موسى بن عيسى به جرم اينكه حسن بن محمد را كشته و اموالش را ضبط كرده خشمگين شد.
حسين بن على حسنى در ميدان فخ به گوشهاى رفت و چيزى در دل خاک دفن كرد. گمان بردند كه اين «چيز» متاعى بهادار از جنس جواهر است، اما پس از قتل او وقتى آن گوشه ميدان را كاوش كردند ديدند پارهاى از بدن خود او بود كه با دست او در خاک دفن شد.
ابو العرجاء جمال مىگويد: موسى بن عيسى هاشمى مرا احضار كرد و گفت: شترهاى خود را آماده ساز. من صد شتر داشتم، آمادهشان ساختم. موسى بن عيسى دستور داد بر گردن اين شترها مهر زدند و نشانشان كردند. به من گفت: اگر از سر اين شترها يک مو كم شود گردنت را خواهم زد. و بعد به سمت «فخ» بسيج كرد. من به مناسبت شترهاى خودم همراه او بودم. وقتى به بستان بنى عامر رسيديم در آنجا خيمه و خرگاه زد و آنگاه به من گفت: برو از اردوى حسين بن على بازديد كن. هر چه ديدى براى من تعريف كن. به سوى آن اردو رو آوردم. به خدا در آن صحرا كه ابو عبد اللَّه حسين حسنى اردو داشت نه خيمه و نه سايبانى، هيچ نديدم، فقط گروهى را ديدم كه نماز میخواندند ذكر خدا مىكردند. يا به تلاوت قرآن كريم سرگرم بودند. البته جمعى هم داشتند شمشير خود را براى نبرد صيقل میزدند. به سمت اردوى موسى برگشتم و آنچه ديدم برايش تعريف كردم گفتم به عقيدهى من اين قوم پيروز خواهند شد. موسى بن عيسى با لحن بسيار وقيحى گفت: چطور! اى ولد زنا! از نماز و نياز آنان حكايتها گفتم. موسى هاشمى به گريه در آمد. آنچنان گريه كرد كه گمان بردم از جنگ با ابو عبد اللَّه الحسين باز خواهد گشت. ولى وقتى اندكى آرام گرفت گفت: به خدا اين طايفه در درگاه خدا از ما كريمتر و عزيزترند. اين طايفه به خلافت و امامت مردم از ما سزاوارترند ولى اشكال در اينجاست كه سياست حق و ناحق نمىشناسد. الملك عقيم. سياست با هيچكس خويشاوند نيست. و بعد گفت: به خدا صاحب قبر «يعنى رسول اللَّه (صلّى اللَّه عليه و آله)» اگر سر از خاک بردارد و با ما بر سر خلافت نزاع كند پاسخى جز شمشير نخواهد داشت. در اين هنگام به غلام خود گفت: زود باش طبل جنگ را بنواز. موسى بن عيسى هاشمى پس از قتل ابو عبد اللَّه حسين بن على حسنى به مدينه در آمد و در دار الاماره اقامت گرفت. او با عباس بن محمد بر سرير حكومت نشسته بودند و در پيرامونشان گروهى از آل هاشم حضور داشتند. در اين وقت سربازان او سرهاى شهداى فخ را به پيشگاهش تقديم كردند. از فرزندان ابو طالب، حسينى و حسنى عدهاى حاضر بودند. از هيچكس صدا در نمىآمد. موسى بن عيسى اشاره به سرى كه در پيش پايش روى سپر قرار داشت كرد و گفت: اين سر حسين بن على است. هيچكس سخنى نگفت فقط موسى بن جعفر (علیهما السلام) فرمود: آرى به خدا مردى بود كه همه شب به نماز مىايستاد و همه روز روزه میداشت. اسيران واقعهى فخ را به بغداد اعزام داشتند. موسى هادى خليفه وقت دستور داد همه را گردن زدند. در ميان اسراى جنگى فخ «عذافر صيرفى» و على بن سابن قلانسى» و مردى از خانوادهى حاجب بن زراره نيز بودهاند. در ميان اسيران فخ مردى از جا برخاست و گفت: من بردهى آزاد شدهى تو هستم يا امير المؤمنين! موسى جواب داد: آن كدام برده است كه بر ضد من قيام میكند. «در دست موسى كاردى برهنه بود» به خدا با همين كارد بند از بند تو جدا خواهم كرد، اما موسى نتوانست اين قسم را وفا كند، زيرا در همين لحظه به سكتهى قلبى دچار شد و جابجا به هلاكت رسيد. آن مرد از خطر مرگ به سلامت جست.[20]
فلسفه قیام حسین بن علی شهید فخ
قیامهای حقی که در جهان صورت میگیرد به دلیل ستمهایی است که بر مردم روا داشته میشود. بعد از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) اهلبیت آنحضرت مورد ظلم واقع شدند. اوج این ظلم زمانی بود که خلافت به دست بنی امیه و پس از آن به دست بنی عباس قرار گرفت.
بنی عباس با اینکه به نام اهل بیت پیامبر (علیهم السلام) خلافت را به دست گرفتند و عموزادگان آنان محسوب میشدند، در آزار و اذیت اهل بیت از بنی امیه کم نگذاشته بلکه در بسیاری از موارد از آنان جلو زدند. همین شیوه برخورد با اهل بیت موجب قیامهایی در طول تاریخ شده است.
یکی از این موارد؛ قیام شهید فخ، حسین بن علی است که نتیجه رفتار ظالمانه بنی عباس بود. در این گفتار کوتاه به نحو مختصر به آن اشاره میشود.
این حادثه زمانی رخ داد که موسى بن هارون «ملقب به هادى» بر تخت خلافت قرار داشت.
از طرف او اسحاق بن عیسى هاشمى فرماندار مدینه بود. اسحاق هم شخصى از خاندان عمر بن خطاب را به جاى خود نشانیده بود كه نامش عبد العزیز بن عبد اللَّه بود. این مرد «عمرى» با آل ابى طالب دشمنى و كینهاى شدید داشت. او بر طالبین سخت میگرفت و در سخت گیرى خود افراط مىكرد. همه روزه فرمان میداد كه آل ابو طالب به حضورش برسند. او خود در نقطهای از مسجد مىنشست و فرزندان ابو طالب را در برابر خود سان میدید و بدین حركت شنیع نسبت به آنان تحقیر و توهین روا میداشت.
هر یك از آل ابو طالب ضمانت دیگرى را به عهده داشت تا اگر براى سان حضور نیافت ضامنش در اختیار حكومت باشد.
ابو عبد اللَّه حسین بن على حسنى ضمانت یحیى بن عبد اللَّه حسنى را قبول كرده بود.
در همین ایام كه حجاج به خاطر مناسك حج راه مكه به پیش داشتند هفتاد مرد از پیروان مذهب شیعه به مدینه آمده بود و در بقیع مهمان «ابن افلج» شده بودند.
این قوم با حسین بن على محرمانه دیدارى تازه كرده بودند.
گزارش این ملاقات به گوش والى مدینه «همین عبد العزیز عمرى» رسید و سخت بر آشفت، زیرا این ملاقات را خلاف مقتضیات حكومت خود شمرده بود. این مرد به دنبال بهانه مىگشت كه بنى هاشم و مخصوصا آل ابى طالب را در چشم مردم كوچك سازد. چندى پیش از این مواخذهى سیاسى حسن بن محمد حسنى و ابن جندب شاعر معروف و مردى از بردگان آزاد شدهى خاندان عمر بن خطاب را كه دور هم نشسته بودند به اتهام شرابخوارى توقیف كرده و حتى تازیانه شان زده بود.
به حسن بن محمد هشتاد تازیانه و به ابن جندب شاعر پانزده تازیانه و به آن برده آل خطاب هفت تازیانه نواخته بود و میخواست كه این سه نفر را با شانههاى برهنه در بازارهاى مدینه بگرداند و رسوایشان كند اما هاشمیه صاحب پرچم سیاه كه در دربار بنى عباس نفوذ شدیدى داشت بوى پیام داد: هرگز اجازه ندارى نسبت به بنى هاشم این گونه تحقیرها را روا دارى. همین پیام ویرا از تصمیمى كه گرفته بود باز گردانید.
در محیط حكومت یك چنین مرد گروهى از مردم شیعى المذهب در خانهى «ابن افلج» جمع شده بود و آل ابى طالب متهم بودند كه با این قوم مراوده و مذاكره دارند.
عمرى بر سخت گیرى خود نسبت به طالبین افزود. مرد گمنامى را كه ابو بكر حائك نامیده میشد بر بنى طالب گماشت و او را مأمور ساخت كه ترتیب سان سادات طالبى را بدهد. آن روز روز جمعه بود.
هنگامى كه آل ابى طالب مثل همه روزه در دم مقصورهى مسجد خودشان را به ابو بكر عرضه كردند دیگر اجازه نداد به خانههایشان باز گردند.
آنقدر نگاهشان داشت كه نوبت به نماز دیگر رسید. و مردم براى اداى نماز راه مسجد به پیش گرفته بودند.
در این هنگام اجازهشان داد آزاد باشند اما این آزادى تا این حدود مقرر شده بود كه بروند وضویشان را تجدید كنند و از نو به مسجد باز گردند. در این نوبت وقتى آل ابو طالب به مسجد باز گشتند یكباره توقیفشان كرد. پس از نماز عصر بار دیگر دستور داد براى سان آماده شوند. نام یك یك را بر زبان آورد وقتى فریاد زد: حسن بن محمد بن عبد اللَّه. دید حاضر نیست. رویش را به طرف یحیى بن عبد اللَّه و حسین بن على برگردانید و گفت: باید حسن بن محمد را در اینجا حاضر كنید و گرنه هر دوتایتان را به زندان خواهم فرستاد. و بعد گفت: ابن حسن بن محمد سه روز است كه نیامده خودش را به من نشان دهد. یا از مدینه بیرون رفته و یا خودش را پنهان كرده. باید حاضر شود. باید بیاید اینجا من بهبینمش. یحیى بن عبد اللَّه این اهانت را از آن مردك كه ابو بكر حائك نامیده میشد تحمل نكرد و دشنامش داد و بعد با خشم از صف جماعت بیرون رفت.
ابو بكر حائك كه دید هدف حمله یحیى قرار گرفته بیدرنگ با عمرى تماس گرفت و ماجراى را گزارش داد.
عبد العزیز عمرى كه دید سیاستش دارد با شكست بر میخورد دستور داد حسین بن على و یحیى بن عبد اللَّه را به حضورش احضار كنند. و بعد لب بر توبیخ و تهدیدشان گشود. ابو عبد اللَّه حسین بن على خنده كنان بوى گفت: ابو حفص، شما مردى خشمناك هستید. عمرى از این لحن بر آشفت و گفت: مسخرهام مىكنید. مرا با كینه صدا میزنید. مگر من امیر مدینه نیستم. حسین بن على جواب داد. ابو بكر و عمر كه از تو شریفتر بودند با كنیه شهرت داشتند و بدشان نمىآمد كه مردم آنان را «ابو بكر» و «ابو حفص» بنامند. این چیست كه تو از كنیه خوشت نمىآید و اصرار میورزى كه حتما با لقب «امیر» صدایت كنند؟ عمرى فریاد كشید: این لحن اخیر شما از لحن نخستینتان درشتتر و زننده تر است. حسین بن على گفت: هرگز. هرگز. درشتگوئى در شأن من نیست. خدا نخواسته كه من چنین باشم. و از خانوادهاى نیستم كه به بدگوئى متهم باشند. عمرى همچنان خشمناك بود گفت:
من ترا احضار نكردهام كه براى اصل و نسب سوا كنى و به عنوان خانوادهى خود به من افتخار بفروشى. در این هنگام یحیى بن عبد اللَّه غضب كرده گفت: از ما چه میخواهى؟ از شما؟ از شما حسن بن محمد را میخواهیم باید او را احضار كنید. یحیى گفت: از ما ساخته نیست. او هم انسانى است كه بدلخواه خود میان انسانهاى دیگر زندگى مىكند. اگر بنابر این است كه ملت مدینه را سان به بینى یك بار هم آل عمر بن خطاب را سان به بین. به همان ترتیب كه ما را در برابر خود وامیدارى خطابىها را هم یك بار بازدید كن. اگر همهشان حضور داشتند بتو حق میدهیم اما اگر حاضرین آنان از حاضرین ما كمتر بود حق را به ما واگذار. عمرى كه از گستاخى یحیى سخت ناراحت شده بود كاملا از كوره در رفت و گفت: اگر طى این بیست و چهار ساعت حسن بن محمد را حاضر نسازید زنم سه طلاقه و غلامانم همه آزاد باد كه او را هزار تازیانه نزنم و خانهاش را ویران نكنم و دوباره قسم خورد: تا چشم من به حسن بن محمد بیفتد او را خواهم كشت. یحیى بن عبد اللَّه با خشم گفت:
زن من هم سه طلاقه باد اگر حسن بن محمد را حاضر نسازم و و در هر وقت شب باشد در خانهى ترا نكوبم و از حضورش آگاهت نكنم.
حسین بن على و یحیى بن عبد اللَّه هر دو از پیش عبد العزیز عمرى با خشم رفتند حسین رویش را به یحیى بر گردانیده و گفت: این چه قسم بود كه خوردهاى. حالا حسن بن محمد را در كجا به یابیم.
یحیى كه همچنان خشمناك بود گفت: من نام خود را از خاندان رسول اللَّه و امیر المؤمنین محو میكنم اگر حسن بن محمد را حاضر نسازم حتى نخواهم خوابید تا در خانهى این عمرى را نكوبم و حسن را نشانش ندهم.
ولى در آن حال با شمشیر عمرى را خواهم دید و با همان شمشیر كارش را خواهم ساخت.
با اینحال حسین بن على گفت: این كار كار خوبى نیست. نقشهى ما را به هم خواهد ریخت. چطور؟ نقشهى تو بهم میریزد؟ ده روز با هم قرار مىگذاریم تو به سوى مكه سفر كن. طى این مدت ده روز به مكه خواهى رسید. حسین بن على در این وقت حسن بن محمد را بسوى خود خواند و گفت: اى پسر عم! تو كه میدانى میان من و این فاسق عمرى چه گذشته. به هر جا میخواهى برو. حسن جواب داد: نه به خدا. به هیچ جا نخواهم رفت بلكه همراه تو خواهم آمد و دست خود را در دست این مرد خواهم گذاشت. نه. ترا بهمراهم نمىبرم. میترسم خونت بر خاك ریخته شود. و من نمىتوانم رسول اللَّه را در روز رستاخیز دشمن خود بیابم. اگر دامنم به خون تو آغشته باشد رسول اكرم دشمن من خواهد بود، تو برو و من خود را فداى تو خواهم ساخت. امیدوارم بدین ترتیب از عذاب جهنم در امان بمانم که از این پس قیام آغاز شد.[21]
ویژگی های شخصیتی حسین بن علی شهید فخ
شهید فخ ویژگیهای برجسته مثبتی داشت که برخی از القاب وی گویای همین مسأله است.
او فرد شايستهای بود که برای تکالیف دینی اهمیت به سزایی قایل بود، همچنین برای وی کرامتی نیز گزارش کردند.
فلسفه لقب و شهرت حسین بن علی شهید فخ
لقب مشهور و جهانی او؛ (شهید فخ) میباشد. این لقب بدان جهت به وی منسوب است که بنی عباس در مکه، منطقه فخ با او درگیر شده و وارد جنگ شدند. در این جنگ که او و همرزمانش به شهادت رسیدند، در همانجا مدفون شدند.[22]
هماکنون قبرستان یا مقبره فخ در شارع شهدای مکه نزدیک مسجد تنعیم در شهر مکه قرار دارد و زیارتگاه دوست داران ایشان میباشد.
اخلاق و صفات حسین بن علی شهید فخ
حسین بن علی حسینی مسلمانى درستکار و شايستهای بود که پيوسته روزهدار، شب زندهدار، اهل نماز، امر به معروف و نهی از منکر مینمود.
امام موسى كاظم (عليه السّلام) پس از كشته شدن او فرموده است: «به خدا سوگند، مسلمانى شايسته بود و پيوسته روزهدار، شب زندهدار و نمازگزار، آمر به معروف، و ناهى از منكر …».[23]
کرامات حسین بن علی شهید فخ
در مورد شهید فخ کرامت خاصی گزارش نشده است، البته در برخی از گزارشها گفته شده است:
ابو صالح فزارى گفت: هنگامی که حسین، شهید فخ، به شهادت رسید، مردم در کناره آب های غطفان، بانگ سروشی را شنیدند که می خواند: «ای فغان و فرياد برای مردمی كه تاريكی امشب را به صبح آورند، در حالی كه كشتارگاه فرزندان پيامبر (صلی الله علیه و آله) در بَلدَح است». «بايد برای حسين، پير و جوان از جنيان بگريند، اگر از انس نوحه گری نيست كه گريه كند». «و من يک تن از جنيان هستم كه منزلگاهم در برقه سوداء (سنگزار سياه) در پايين زحزح است».
او می گوید: مردم اين صدا را میشنيدند، ولى نمیدانستند چه اتفاقی افتاده، تا خبر شهادت حسين به آنها رسيد.[24]
آثار و اقدامات حسین بن علی شهید فخ
علاوه بر قیام شهید فخ که مهمترین اقدام وی بود، در همین راستا یکی دیگر از اقدامات مثبت وی موافقت با عدم شرکت امام موسى کاظم (عليه السّلام) در قیام وی بود. ابو الفرج اصفهانى از عنيزه قصبانى نقل میكند كه گفت: حضرت موسى بن جعفر (علیهما السلام) را پس از نماز مغرب ديدم كه آمده بود پيش حسين شهيد فخ، و به او احترام گذاشت و گفت: مايلم مرا آزاد گذارى چون نمیتوانم با تو در قيام شركت كنم، حسين مدتى سر به زير داشت و چيزى نمیگفت بالاخره سر بلند نموده گفت: شما آزادى.
با سند ديگرى نقل میكند كه حسين به امام موسى بن جعفر (عليهما السّلام) پيشنهاد قيام كرد، امام (عليه السّلام) فرمود: تو را خواهند كشت. پس جنگى جوانمردانه كن. اينها مردمانى فاسق هستند كه در ظاهر اظهار ايمان میكنند، ولى در باطن منافق و مشكوک هستند. سپس امام (علیه السلام) فرمود: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ»، پاداش مصيبت شما فاميلم را از خداوند میخواهم.[25]
بعد از پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) عدهای با حیله و زور خلافت آنحضرت را غصب نمودند که این کار پیامدهای شومی را به دنبال داشت. از جمله آنها حذف «حى على خير العمل» از اذان بود. یکی دیگر از اقدامات حسین بن شهید فخ علی این بود که با تسلط بر مدینه، اولین اقدامی که انجام داد؛ گنجاندن «حى على خير العمل» در اذان بود.
ابو الفرج اصفهانى در بيان ماجراى صاحب فخ مىگويد: شهيد فخ پس از ظهور در مدينه در زمان هادى خلیفه عباسى، به موذّن فرمان داد «حى على خير العمل» را در اذان ندا دهد و او چنين كرد..[26]
اندیشه و مکتب حسین بن علی شهید فخ
او دارای مکتب و اندیشه خاصی نبود. با توجه به وضعیت خاصی که از طرف حاکمان ظالم عباسی علیه فرزندان علی و فاطمه (علیهما السلام) به وجود آمده بود، بیشتر اینها به فکر انتقام و راهی برای رهایی از آن فشارها و اجرای کامل قرآن و سنت بودند.
آیا او با اذن امام زمانش حضرت موسای کاظم (علیه السلام) دست به قیام زد.
پس از مرگ مهدى در سال 169، فرزندش موسى الهادى بر سر كار آمد. وى بيش از يک سال زنده نماند. در زمان او بود كه حسين بن على شهيد فخّ، قيام كرد و كشته شد. وقتى سر او را براى هادى آوردند، او اشعارى چند بر زبان آورد و در آن از طالبىها به قطع رحم و متهم كرد. وى سپس نگرانى شديد خود را از موسى بن جعفر عليه السّلام اظهار نمود و قسم ياد كرد كه او را خواهد كشت: و الله ما خرج حسين الّا عن امره و لا اتّبع الّا حجّته لأنّه صاحب الوصية فى هذا البيت قتلنى الله ان ابقيت عليه.
به خدا قسم حسين (شهيد فخّ) به دستور او (امام كاظم) قيام كرده و تحت تأثير او قرار گرفته؛ زيرا صاحب وصيت (پرنفوذ) در اين خانواده او است، خدا مرا بكشد اگر او را زنده بگذارم.
قاضى ابو يوسف كه در مجلس حاضر بود او را آرام كرد و گفت: نه موسى بن جعفر و نه هيچ كدام از فرزندان اين خانواده اعتقاد به خروج عليه خلفا را ندارند در ادامه آمده است: زمانى كه امام از خطر دستگيرى و شهادت خود به دست هادى عباسى آگاه شد و تهديدهاى او را شنيد، در حق وى نفرين كرد و چندى بعد خبر مرگ او به مدينه رسيد.
در واقع ما نيز يقين نداريم كه قيام شهيد فخ به امر امام كاظم عليه السّلام بوده باشد؛ گرچه مىتوان پذيرفت كه قيام فخ، در رديف سالمترين قيامهاى علويان بر ضد عباسيان است.[27]
آثار قیام حسین بن علی شهید فخ
با توجه به محدودیتها و دغدغههایی که در آن روزگار برای حسین و مانند او وجود داشت، فرصتی برای برجای گذاشتن آثار علمی برای آنها وجود نداشت.
امّا یکی از آثاری که قیام وی برجا گذاشت حكومت ادارسه در مغرب توسط ادریس بن عبدالله است.
يكى از کسانی که از واقعه فخ جان سالم به در برد و گريخت ادريس بن عبد اللّه بن حسن بن حسن بن على بود (جد ملوک علوى در افريقا) او به مصر رفت و در مصر واضح مولاى صالح بن منصور رئيس بريد (پست كه مقام ارجمند بود) بود او از شيعيان على (علیه السلام) بود. ادريس را با پست سريع السير به مغرب زمين فرستاد او هم به شهر «طنجه» رسيد در آن شهر و در شهر «وليلة» دعوت كرد و بربريان دعوت او را اجابت نمودند. هادى آگاه شد واضح را سر بريد و پس از قتل پيكرش را به دار آويخت.
گفته شد رشيد ادريس را كشت بدين نحو كه شماخ يمامى مولاى مهدى را نزد او فرستاد شماخ نزد او رفت و تظاهر كرد كه از شيعيان است. او نسبت به ادريس تعظيم و فداكارى كرد و او را بر جان خود هم مقدم نمود ادريس هم او را در خانه خود منزل داد. ادريس از درد دندان مىناليد او براى درمان وى داروئى زهر آلود ساخت و به او داد و گفت: هنگام بامداد آن را استعمال كن او به كار برد و مرد شماخ هم گريخت.[28]
موافقان و مخالفان حسین بن علی شهید فخ
در تمام عمر انسان همیشه دو گروه وجود داشتند یکی حق و دیگری باطل بود.
شخصی سردمدار حق و حق باوران موافق او بوده و از او حمایت میکردند، کسی هم سرکرده باطل و اهل باطل نیز موافق او و با حق مخالف بودند.
شهید فخ نیز از این قاعده مستثنا نبوده و در همین راستا موافقان و مخالفانی در طول تاریخ داشته و دارد.
- موافقان شهید فخ
از برجستهترین موافقان وی کسانی بودند که در قیامش او را همراهی نمودند.
کاروان حسين بن على حسنى که سیصد نفر از مدينه با وی حرکت کردند و تا شهادتگاه «فخ» با وی بودند.[1] همه از موافقان وی بودند. این تعداد برخی از خاندان ابو طالب و برخی نیز از غیر خاندان وی بودند.
مدائنى میگويد: از خاندان ابو طالب اين عده همراه با ابو عبد اللَّه حسين بن على حسنى بر ضد موسى بن مهدى عباسى در فخ نهضت كرده بودند: 1. يحيى بن عبد اللَّه. 2. سليمان بن عبد اللَّه. 3. ادريس بن عبد اللَّه. 4. على بن ابراهيم. 5. ابراهيم بن اسماعيل ملقب به «طباطبا». 6 حسن بن محمد. 7. عبد اللَّه بن اسحاق حسينى. 8. عمر بن اسحاق حسينى. 9. عبد اللَّه بن اسحاق حسنى.[2]
امّا برخی تنها فرزندان علی (علیه السلام) را در این نبرد 26 نفر؛ یعنی حدود سه برابر تعداد فوق دانسته اند.
هنگام حج بنى حسن با جمعى از مسافرين حجاج و موالى و انصار همعهد شدند و 26 نفر از اولاد على (علیه السلام) و 10 تن از حجاج و عدهاى از موالى همدست شدند … .[3]
گرچه امام کاظم (علیه السلام) شخصاً در قیام شهید فخ حضور نداشت، امّا از قرائن و شواهد استفاده میشود که آنحضرت نیز موافق این قیام بود.
موسى بن جعفر به او فرمود: – اين قوم ترا تنها خواهند گذاشت؛ زيرا جمعى فاسق و فاجر بيش نيستند كه به دروغ و ريا ايمان از خود نشان میدهند و در نهان، نفاق و شرک میورزند. إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ بالاخره به قتل خواهى رسيد. من از خدا در برابر اين مصيبت عظمى اجر جزيل مسئلت میدارم.[4]
نکته دیگر اینکه زمانى كه شهيد فخّ قيام كرد، اكثريت علويان مدينه در آن قيام شركت كردند.[5]
- مخالفان
در طول تاریخ همواره تمام سرکردگان باطل و پیروان آنها با حق مخالفت میکردند.
نظر به اینکه شهید فخ برای برقراری عدل و از بین بردن ستم قیام نمود، بر این اساس دستگاه خلافت بنی عباس به سرکردگی هادی عباسی احساس خطر نموده و با آن به مخالفت برخاستند که در نهایت وی را به شهادت رساندند.
از جمله مخالفان حسین بن علی حسنی سپاهیان لشگر هادی و فرماندهانش بودند که برخی از آنها عبارتند از: موسى بن عيسى هاشمى، عباس بن محمد، جعفر و محمد فرزندان سليمان، مبارک تركى، مناره، حسن حاجب و حسين بن يقطين که در برابر ابو عبد اللَّه الحسين حسنى صف كشيدند.[6]
[1]. اصفهانی، ابو الفرج، فرزندان ابو طالب، مترجم فاضل، جواد، ج 2، ص 171 – 175.
[2] . همان،ص 189.
[3]. کلینی، اصول الكافى، ترجمه کمره ای، ج 2،ص 887 .
[4]. اصفهانی، ابو الفرج، فرزندان ابو طالب، مترجم فاضل، جواد، ج 2، ص 172.
[5] . جعفريان، رسول، حيات فكرى و سياسى ائمه، ص 389.
[6]. اصفهانی، ابو الفرج، فرزندان ابو طالب، مترجم فاضل، جواد، ج 2، ص 178،
قیام حسین بن علی شهید فخ از دیدگاه امام موسی کاظم (علیه السلام)
گرچه هادی عباسی قیام حسین را به امام کاظم (علیه السلام) نسبت میداد، امّا در واقع ما نيز يقين نداريم كه قيام شهيد فخ به امر امام (عليه السّلام) بوده باشد؛ گرچه مىتوان پذيرفت كه قيام فخ، در رديف سالمترين قيامهاى علويان بر ضد عباسيان است. گفتنى است كه شيعيان زيدى كه جناح تندروى شيعه محسوب مىشدند، اظهار مىكردند كه امام صادق (عليه السّلام) اعتقاد به جهاد ندارد. امام در پاسخ مىفرمود: و لكن لا ادع علمى الى جهلهم، من علمم را به جهل آنان وانمىگذارم.[35]
اینکه قیام حسین به امر امام (عليه السّلام) بود یا نه غیر از این است که این قیام اجازه و رضایت امام (عليه السّلام) را به دنبال داشت؛ زیرا از عکسالعملهای امام (عليه السّلام) در حین قیام و بعد از آن نشانگر این مطلب است که وی به این امر رضایت داشت.
موسى بن جعفر (علیهما السلام) به حسین فرمود: اين قوم ترا تنها خواهند گذاشت؛ زيرا جمعى فاسق و فاجر بيش نيستند كه به دروغ و ريا ايمان از خود نشان میدهند و در نهان نفاق و شرک میورزند. إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ بالاخره به قتل خواهى رسيد. من از خدا در برابر اين مصيبت بزرگ اجر جزيل مسئلت دارم.[36]
امام موساى كاظم (عليه السّلام) پس از كشته شدن او فرموده است: … مضى و اللَّه مسلما صالحا، صوّاما قوّاما، آمرا بالمعروف، ناهيا عن المنكر … . [37] به خدا سوگند، مسلمانى شايسته بود، و پيوسته روزهدار، و شب بيدار و نمازگزار، و آمر به معروف، و ناهى از منكر …».
حسین بن علی شهید فخ از دیدگاه اندیشمندان
دیدگاهها و داوریهای افراد نسبت به قیامها غالباً برخاسته از جهانبینی و نگاه مذهبی آنها نسبت به خلفا و افراد میباشد.
کسانی که قائل به شرعیت تمام حکومتها هستند طبعاً قیام در مقابل هر حکومتی را منحرف میدانند و کسانی که ملاک در شرعیتشان حق یا باطل بودن حکومتها میدانند طبعاً قیام در برابر حکومتهای ظالمانه و ستم پیشه را امری پسندیده و خداپسند میدانند.[38]
همین مسأله در مورد شهید فخ نیز قابل انطباق است، بر این اساس دیدگاههای افراد نسبت به قیام شهید فخ متفاوت میباشد.
حسین بن علی شهید فخ از دیدگاه اندیشمندان شیعه
دیدگاههای اندیشمندان شیعه نسبت به شهید فخ دیدگاهی مثبت است و برخاسته از دیدگاه پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) و امامان معصوم (علیهم السلام) است.
سید محسن امین میگوید: حسين بن علی شهيد فخ، شخصی جواد، کریم و دارای شخصیتی بزرگ بود که به نحوی از جانب امير مدينه ذلت زمان هادی عباسی او را در بر گرفت و این موجب قیام وی شد.[39]
شیخ عباس قمی میگوید: حسين بن علىّ شهيد فخّ، دارای فضل و بزرگی بسيار است و مصيبت او در دلهای دوستان خيلى اثر كرد.[40]
وی در ادامه میگوید: حسين بن على مردى جليل القدر، سخى الطّبع بود. حكايت جود و بخششهاى او معروف است. سپس چند مورد از سخاوت و جود وی را گزارش میکند.[41]
حسین بن علی شهید فخ از دیدگاه اندیشمندان اهل سنت
همان طور که از پیش گفته شد آن عده از اهل سنت؛ مانند اهل حدیث که خلافت تمام خلفا؛ اعم از حق یا باطل را شرعی میدانند و قیام در مقابل آن را مجاز نمیشمارند، طبعاً چنین قیامهایی را نیز جایز نمیدانند. امّا از میان آنها برخی افراد منصف وجود دارند که سخن حق از زبانشان جاری میشود.
ابن اثیر جزری میگوید: حسين شجاع، كريم و بزرگوار بود.[42]
وی برای اثبات کریم بودن شهید فخ میگوید: او بر مهدى عباسی وارد شد، مهدى به او چهل هزار دينار داد. او همه آن را ميان مردم بغداد و اهل كوفه تقسم كرد. او از كوفه در حالى خارج شد که جز يک پوستين جامه نداشت و پوستين را بدون پيراهن بر تن كرده بود.[43]
میراث حسین بن علی شهید فخ
مهم ترین میراثی که شهید فخ بر جای گذاشت؛ وصیت نامهای بود که پس از قیام او در میدان مبارزه با عباسیان انشاء نموده است.
میراثی که شهید فخ به عنوان وصیتنامه برجای گذاشته به نحوی از فلسفه قیام وی نیز پرده برمیدارد.
سليمان بن عباد میگوید: وقتى حسين با سپاه بنى عباس روبرو شد مردى را روى شترى نشاند كه در دست شمشيرى داشت و آن را میچرخانيد: حسين كلمه به كلمه به او میگفت و او با صداى بلند فرياد میزد: مردم، اى طرفداران بنى عباس! اين حسين پسر پيامبر و پسر عموى او است. وی شما را به پيروى از كتاب خدا و سنت پيامبر (صلّى اللَّه عليه و آله) دعوت می کند. همان طورکه وقتى با حسين شهيد فخ بيعت كردند گفت: من با شما بيعت میكنم مشروط به عمل كردن به كتاب خدا و سنت پيامبر و اينكه فرمانبردارى از خدا شود و معصيت انجام نگردد و قريش را دعوت میكنم كه همداستان با شخصيتى شويد از آل محمّد كه مورد پسند باشد. شرط میكنم در ميان شما از روى قرآن و سنت پيامبر رفتار كنم، بين مردم با عدالت عمل كنم و بيت المال را مساوى تقسيم نمايم مشروط بر اينكه شما پايدارى كنيد و با دشمنان ما به جنگ پردازيد اگر ما وفا كرديم شما نيز وفا كنيد اگر ما وفا نكرديم بيعت ما از گردن شما برداشته است.[44]
برخی نیز گفتند: حسين بن على، پيشواى شهيدان «فخّ»، به هنگام بيعت مردم با او چنين گفت: «با شما بيعت مىكنم بر (اساس) كتاب خدا، سنّت رسول خدا، اطاعت از خدا و مخالفت با معصيت خدا، كسب رضاى آل محمّد، عمل بر طبق كتاب خدا و سنّت پيامبر (صلی الله علیه و آله)، اجراى عدالت در ميان مردم، رعايت «مساوات» در تقسيم، قيام با ما و جهاد با دشمن، پيماندارى به پيماندارى (اگر ما به آنچه گفتيم وفادار مانديم، شما نيز به بيعت خود با ما وفادار بمانيد)، پيمانشكنى به پيمانشكنى (اگر ما به آنچه گفتيم وفادار نمانديم و به گونهاى ديگر عمل كرديم، بيعت ما از گردن شما برداشته).[45]
از مهمترين مطالبى كه در اين پيمان آمده است دو بند آخر است، زيرا كه اطاعت مردم از اين «انقلابى قرآنى» را مشروط به عمل كردن وى به وعدههايش (موادّ پيمان) دانسته است، و گر نه بيعتى (عهد و پيمانى) برگردن مردم نخواهد بود، و اطاعتى توقّع نبايد داشت. و اين حسين بن على حسنى، از بزرگان مؤمنان مجاهد بر ضدّ طاغوتيگرى و ستمكارى است. [46]
کتابنامه مقاله حسین بن علی شهید فخ
- اخوان حکیمی؛ الحياة؛ آرام، احمد؛ دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ مکرر، تهران، 1380 ش.
- اصفهانی، ابو الفرج؛ مقاتل الطالبيين (فرزندان ابو طالب)؛ فاضل، جواد؛ كتابفروشى على اكبر علمى، تهران، 1339 ش.
- اصفهانی، ابو الفرج؛ مقاتل الطالبيين؛ دار المعرفة، بيروت، بی تا.
- امین، سید محسن؛ أعيانالشيعة؛ دار التعارف للمطبوعات، بیروت، 1406 هـ ق.
- جزری، ابن اثير، علی بن ابی الکرم؛ الكامل، خليلى، عباس و حالت، ابوالقاسم؛ مؤسسه مطبوعاتى علمى، تهران، 1371ش.
- جعفریان، رسول؛ حيات فكرى و سياسى ائمه؛ انصاريان، چاپ ششم، قم، 1381 ش.
- حلی؛ نهج الحق و كشف الصدق؛ كهنسال، على رضا؛ عاشورا، چاپ اول، مشهد، 1379 ش.
- حلی؛ نهج الحق و كشف الصدق؛ دار الكتاب اللبنانى، چاپ اول، بيروت، 1982 م.
- سایت ویکی شیعه.
- شبسترى، عبد الحسين؛ الفائق في رواة و أصحاب الإمام الصادق (عليه السلام) ؛ جامعه مدرسين، چاپ اوّل، قم، 1418 ق.
- شوشتری مرعشی، نورالله؛ إحقاق الحق و إزهاق الباطل؛ مكتبة آية الله المرعشى النجفى، چاپ اوّل، قم، 1409 ق.
- قمی، عباس؛ منتهى الآمال؛ دليل ما، چاپ اوّل، قم، 1379 ش.
- کلینی؛ اصول الكافى؛ کمره ای؛ اسوه، چاپ سوم، قم، 1375 ش.
- كاتب واقدى، ابن سعد؛ الطبقات الكبرى؛ مهدوى دامغانى، محمود؛ فرهنگ و انديشه، تهران، بی تا.
- مجلسی، محمد باقر؛ بحار الأنوار؛ مؤسسة الوفاء بيروت – لبنان، 1404 هـ ق.
- مجلسی، محمد باقر؛ زندگانى حضرت امام موسى كاظم(ع) ؛ (ترجمه بحار الأنوار)، خسروی، موسی؛ اسلامية، چاپ دوم، تهران، 1377 ش.
- محمد محمد حسن شراب؛ فرهنگ اعلام جغرافيايى؛ شيخى، حميدرضا؛ مشعر، چاپ اوّل، تهران، 1383 ش.
[2] . برای مطالعه بیشتر ر.ك: رضوى اردكانى، سید ابوفاضل، ماهیت قیام شهید فخّ، ص۱۲۷ـ۱۷۰.
[3] ر ک ابن اثیر حادثه فخ را ذیل واقعه سال صد و شصت و نه ذکر می کند وی میگوید: در آن سال (صد و شصت و نه) حسين بن على بن حسن بن على بن ابى طالب در مدينه قيام و ظهور كرد. او شهيد فخ نزديك مكه بود، جزری، ابن اثیر، الكامل ، مترجم خليلى، عباس – حالت ابوالقاسم، ج 16، ص 35.
[4]. ر ک: کلینی، محمد بن یعقوب، اصول الكافى، مترجم كمرهاى، ج 2، ص 887.
[5] . ر.ک: اصفهانی، ابو الفرج، مقاتل الطالبيين، ص 364.
[6] . همان.
[7] ر.ک: ابن اثیر حادثه فخ را ذیل واقعه سال صد و شصت و نه ذکر می کند وی میگوید: در آن سال (صد و شصت و نه) حسين بن على بن حسن بن على بن ابى طالب در مدينه قيام و ظهور كرد. او شهيد فخ (نزديک مكه) بود، جزری، ابن اثیر، الكامل ، مترجم خليلى، عباس – حالت ابوالقاسم، ج 16، ص 35.
[9] . برای مطالعه بیشتر ر.ك: رضوى اردكانى، سید ابوفاضل، ماهیت قیام شهید فخّ، ص۱۲۷ ـ ۱۷۰.
[10] . اصفهانی، أبو الفرج، مقاتل الطالبيين، ص 364.
[11]. شبسترى، عبد الحسين، الفائق في رواة و أصحاب الإمام الصادق عليه السلام، ج 1،ص 408 و 409.
[12]. كاتب واقدى، ابن سعد، الطبقات الكبرى، مهدوى دامغانى، محمود، ج 6، ص 186.
[13] . نام مادر زینب.
[14] . اصفهانی، ابو الفرج، مقاتل الطالبيين، ص 364.
[15]. الطبقات الكبرى، مهدوى دامغانى، محمود، ج 6، ص 186.
[16] . مقاتل الطالبيين، ص 364.
[17]. مجلسى، محمد باقر، زندگانى حضرت امام موسى كاظم (عليه السلام) (ترجمه بحار الأنوار)، ترجمه: خسروى، موسى، ص 149.
[18]. همان، ص 150.
[19]. اصفهانی، ابو الفرج، فرزندان ابو طالب، مترجم فاضل، جواد، ج 2، ص 171 – 175.
[20] . برای توضیح بیشتر ر ک: اصفهانی، ابو الفرج، فرزندان ابو طالب، مترجم فاضل، جواد، ج 2،ص 178 – 191؛ جزری، ابن اثیر، الكامل، حالت ابو القاسم – خليلى، عباس، ج 16، ص 35 – 40.
[21] . اصفهانی، ابو الفرج، فرزندان ابو طالب، مترجم فاضل، جواد، ج 2،ص 162 – 170.
[22] . ر ک: ابن سعد، الطبقات الكبرى ، مهدوی، ج 6، ص 247.
[23] . اصفهاني ، ابو الفرج ،مقاتل الطالبيين، ص 380.
[24]. الا يا لقوم للسواد المصبح ** و مقتل اولاد النبى ببلدح *** سيبك حسنا كل كهل و امرد من الجن ان لم يبك من الانس نوح *** و انى لجنى و ان معرسى ** لبا لبرقة السوداء من دون زحزح، مجلسی، محمد باقر، زندگانى حضرت امام موسى كاظم عليه السلام(ترجمه بحار الانوار ج 15)، خسروی، موسی، ص 149.
[25] . مجلسی، محمد باقر، زندگانى حضرت امام موسى كاظم عليه السلام(ترجمه بحار الانوار ج 15)، خسروی، موسی، ص 148،
[26] . ر.ک: اصفهانی، ابو الفرج، مقاتل الطالبيين، ص 375.
[27] . جعفریان، رسول، حيات فكرى و سياسى ائمه، جعفريان، ص 388 و 389 .
[28]. جزری، ابن اثير، الكامل، مترجم خليلى، عباس – حالت، ابو القاسم، ج 16، ص 39.
[29]. اصفهانی، ابو الفرج، فرزندان ابو طالب، مترجم فاضل، جواد، ج 2، ص 171 – 175.
[30] . همان،ص 189.
[31]. کلینی، اصول الكافى، ترجمه کمره ای، ج 2،ص 887 .
[32]. اصفهانی، ابو الفرج، فرزندان ابو طالب، مترجم فاضل، جواد، ج 2، ص 172.
[33] . جعفريان، رسول، حيات فكرى و سياسى ائمه، ص 389.
[34]. اصفهانی، ابو الفرج، فرزندان ابو طالب، مترجم فاضل، جواد، ج 2، ص 178،
[35] . جعفریان، رسول، حيات فكرى و سياسى ائمه، ص 389.
[36] . اصفهانی، ابو الفرج، فرزندان ابو طالب، مترجم فاضل، جواد، ج 2، ص 172.
[37] . همان، مقاتل الطالبيين، ص 380.
[38] . امین، سید محسن، أعيانالشيعة، ج 6، ص 97.
[39] . امین، سید محسن، أعيانالشيعة، ج6، ص 99.
[40]. قمی، عباس، منتهى الآمال، ج 1، ص 614.
[41]. همان، ص 615.
[42] . جزری، ابن اثیر، الكامل، ج 16، ص 40.
[43] . همان.
[44] . مجلسى، محمد باقر، زندگانى حضرت امام موسى كاظم (عليه السلام) (ترجمه بحار الأنوار)، خسروى، موسى، ص 148 و 149.
[45] . اخوان حکیمی، الحياة، مترجم آرام، احمد، ج 5، ص 212.
[46] . همان، ص 213.