Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

حرام کردن گوشت شتر توسط حضرت یعقوب (علیه السلام)

قانون‌گذاری و تشریع فقط از آنِ خدا و به دست او است،[1] مگر این که این اختیار را خداوند به بندگان صالح خود تفویض کرده باشد، و الا کسی حق ندارد از جانب خود حرامی را حلال و حلالی را حرام کند، امّا اگر شخصی به جهت مصالحی، مانند حفظ جان، درمان، و… امر مباح و جایزی را بر خود حرام کند، اشکالی ندارد.

حضرت یعقوب (علیه السلام)، گوشت شتر را بر خود حرام کرده بود. دلیل آن هم این بود که وی زمانی که گوشت شتر می‌خورد، بیمارى «عرق النسا»[2] او را به شدت اذیت می‌کرد؛ لذا تصمیم گرفت که از خوردن گوشت شتر خوددارى کند،[3] این ترک کردن گوشت شتر، سبب شد پیروان او نیز در اين قسمت به او اقتدا كردند، و تدريجا امر بر بعضى مشتبه شد، و تصور كردند اين يک تحريم الهى است، و آن را به عنوان يک دستور دينى به خدا نسبت دادند.[4]

قرآن کریم در آیه ای، علت اشتباه آنها را تشریح می‌کند و روشن می‌سازد که نسبت دادن این موضوع به خدا یک تهمت است: «كُلُّ الطَّعامِ كانَ حِلًّا لِبَنِي إِسْرائِيلَ إِلَّا ما حَرَّمَ إِسْرائِيلُ عَلى‏ نَفْسِهِ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراة»؛[5] «تمام طعام‌ها بر بنی‌اسرائیل حلال بود، مگر آن‌چه اسرائیل (یعقوب)، قبل از نزول تورات بر خود حرام کرده بود…». بنا بر اين قبل از نزول تورات، هيچ يک از غذاهاى پاكيزه بر بنى اسرائيل حرام نبوده كه با جمله «مِنْ قَبْلِ أَنْ تُنَزَّلَ التَّوْراةُ» در آيه فوق به آن اشاره شده است، اگر چه بعد از نزول تورات و آمدن موسى بن عمران (علیهما السلام)، بر اثر ظلم و ستم يهود، پاره‏اى از غذاهاى پاكيزه به عنوان مجازات، بر آنها تحريم شد.[6]

 

[1]. یوسف، 67.

[2]. «عرق النسا» يک نوع بيمارى عصبى است كه امروز به آن «سياتيک» مى‏گويند و بر اثر آن اعصاب كمر و پاها به شدت ناراحت مى‏شود به طورى كه گاهى قدرت حركت از انسان سلب مى‏شود.

[3]. کلینی، محمد، الکافی، ج 5، ص 306؛ عیاشی، محمد بن مسعود، کتاب التفسیر، محقق: رسولی محلاتی، هاشم، ج 1، ص 284 و 285.

[4]. مکارم شیرازی، ناصر، تفسیر نمونه، ج 3، ص 6و 7.

[5]. آل عمران، 93.

[6]. تفسیر نمونه، ج 3، ص 7.