searchicon

کپی شد

حج در جاهلیت

در برخی از آیات قران، علاوه بر وجود حج در زمان جاهلیت، به چگونگی بعضی از مناسک حج آنان نیز اشاره شده‌است که در ذیل به آن پرداخته می‌شود:

1. نماز خواندن آنها در کنار خانه خدا چیزى جز سوت کشیدن و کف زدن نبوده، پس این عذاب را به پاداش آنچه کافر شدید بچشید.[1]

این آیه ظهور دارد که نماز و دعای آنها هنگام انجام حج، به صورت سوت کشیدن و کف زدن بوده است.

2. بعد از آن به طریقى که همه مسلمانان باز مى‏گردند رجوع کنید و از خدا طلب آمرزش کنید که خدا آمرزنده و مهربان است.[2]

این آیه ناظر به یکی از عادات مشرکان مکه در زمان جاهلیت است که وقوف در عرفات را مربوط به کسانی می دانستند که از خارج مکه برای حج می آمدند، اما قریش و طوایف اطراف حرم و وابستگان قریش، از این کار معاف بودند، چنان که امام صادق (ع) در بیان این آیه فرمود: قریش می گفتند: ما نسبت به خانه خدا از سایرین برتری داریم، پس باید (برای اعمال حج) از مزدلفه (مشعر) کوچ کنید، (به عرفات نروید) خداوند به آنان دستور داد تا از عرفات شروع کنند. [3]

این امتیاز و برخی امتیازات دیگر را اصطلاحاً «حُمس»[4] می نامند؛ یعنی قریش معتقد بودند که چون از فرزندان ابراهیم، سرپرستان خانه خدا، اهل حرم و ساکن مکه هستند و هیچ یک از عرب ها مقام و منزلت آنها را ندارند، پس امتیازاتی بر دیگران دارند. استفاده کنندگان این امتیازات را حُمس نامیده اند؛ لذا می گفتند چون عرفات از محیط حرم خارج است، پس وقوف در آن مربوط به اهل حرم نمی باشد، اما آیه مذکور، این گونه امتیازات را لغو کرده است.

3. هنگامى که مناسک حج خویش را به‏ جا آوردید، خدا را یاد کنید، همان گونه که پدران خود را یاد مى‏کنید یا بیشتر.[5]

این آیه اشاره به یکی دیگر از عادات مردم جاهلی در موسم حج دارد که پس از انجام مراسم حج، اجتماعی تشکیل می دادند و افتخارات موهومی را که از ناحیه پدرانشان نصیبشان شده بود، با تکیه بر ارزش های جاهلی یاد می کردند و بدان می بالیدند، چنان که امام صادق (ع) در این مورد فرمود: «چون عرب وقتى در منا اقامت مى‏کرد، بعد از قربانى شتر، به تفاخر مى‏پرداخت، یکى مى‏گفت: پدر من چنین و چنان بود، آن دیگرى مى‏گفت پدرم چنین و چنان بود»، خداى تعالى فرمود: چون از مناسک خود خارج شدید، به یاد خدا بیفتید، همانطور که به یاد پدران خود مى‏افتید، بلکه بیشتر و شدیدتر از یاد پدران.[6]

4. تغییر ماه هاى حرام براى مشرکان افزایش در کفر است و کافران بدین وسیله گمراه تر مى‏شوند. یک سال آن را حلال و سال دیگر آن را حرام مى‏شمارند، تا با تعداد ماه هایى که خدا حرام کرده تطبیق دهند و بدین سان آنچه را خدا حرام کرده است، حلال می شمارند. براى آنان اعمال قبیح شان زیبا جلوه داده شد و خدا جماعت کفر پیشه را هرگز هدایت نمی کند.[7]

این آیه کریمه ناظر به یک سنت غلط جاهلی به نام «نسیء» به معنای تغییر دادن جای ماه های حرام است که این عمل هر ساله طی مراسم خاصی در سرزمین منا انجام می گرفت که نشان از سودجویی آنها بود؛ چون با این تغییر و تحوّل، قصد داشتند حج در موقعی برپا شود که منافع بازرگانی و تجارتی آنها هم تأمین گردد؛ از این رو، سعی می کردند که حج در خرم ترین ایّام سال و آسان ترین زمان برای رفت و آمدهای تجاری انجام پذیرد، اما از آن جاکه حج باید در ایام ذی حجه واقع شود و گاهی ذی حجه در فصل گرمای طاقت فرسای مکه می افتاد که هم حج گزاران به زحمت می افتادند و هم معادلات تجاری به نحو مطلوب انجام نمی گرفت؛ از این رو با عمل «نسیء»، کاری می کردند که موسم حج، همواره در فصل معتدلی واقع شود و این عمل تا سال دهم هجرت ادامه داشت، تا این که به وسیله پیامبر خدا در حجة الوداع، استفاده از این عمل ممنوع و باطل اعلام گردید[8] و نسیء با نزول این آیه کفر محسوب گردید تا مراسم حج، بازیچه ای در دست سودجویان واقع نگردد.

5. گناهى بر شما نیست که به هنگام حج از فضل و بخشش پروردگارتان بهره بگیرید. هنگامى که از عرفات کوچ کردید، خدا را در نزدیک (کوه) مشعر الحرام یاد کنید. او را یاد کنید که شما را هدایت فرمود در حالى که پیش از آن در گمراهى بودید.[9]

در زمان جاهلیت، این توهّم وجود داشت که معامله و تجارت و بارکشی و مسافربری به هنگام موسم حج، حرام و گناه و موجب بطلان حج می گردد،[10] اما خداوند با نزول این آیه فرمود: هیچ گونه مانعی برای تجارت در ایام حج وجود ندارد، بلکه براساس آیه: تا در حج شاهد و گواه منافع اجتماع بزرگ خود بود…[11]. و روایاتی که از ائمه (ع) نقل شده، یکی از حکمت های حج، منافع اقتصادی آن می باشد.

6. از تو از ماه های (نو) مى‏پرسند. بگو: آنها میقات هایى است براى مردم و براى حج، نیکى آن نیست که شما از پشت خانه‏ها، به درون خانه‏ها وارد شوید، و لکن نیکوکار کسى است که پرهیزگار باشد و از درها به خانه‏ها بیایید و از خدا بترسید، باشد که رستگار شوید.[12]

این آیه، بنا به شأن نزولی که بعضی از مفسران گفته اند، اشاره به یک رسوم خرافیِ دیگر در موسم حج، در زمان جاهلی دارد، که هرکس هنگامی که لباس احرام را به تن کرد، دیگر نباید از راه معمولی و درِ خانه وارد شود، بلکه در پشت خانه نقبی می زدند که به هنگام احرام فقط از این راه رفت و آمد می کردند، به طوری که این عمل نزد آنها نیکو شمرده می شد؛ زیرا نوعی ترک عادت تلقی می گردید و از آن رو که احرام ترک عادت است، پس از این ترک عادت، آن را تکمیل می کردند، اما خداوند با نزول این آیه، ملاک برّ و نیکی را تقوا دانسته است.

7. به راستى صفا و مروه از شعایر (و نشانه‏هاى) خداوند است، پس هر کس، حج خانه (خدا) یا عمره به جا آورد، باکى بر او نیست که بر آن دو، طواف کند و هر کس با رغبت، کار نیک کند، پس بى‏گمان خدا شکرپذیر دانا است.[13]

یکی از اعمال حج در جاهلیت، سعی میان کوه های صفا و مروه بود، ولی در بالای این دو کوه، دو بت به نام های اساف و نائله نصب بود که آنها به هنگام سعی، برای این دو بت احترام قائل می شدند. مسلمانان به خاطر سابقه این موضوع، کراهت داشتند در ایام حج سعی میان صفا و مروه کنند و تصور می کردند این یک عمل جاهلی است. خداوند با نزول این آیه، آن تصوّرات را مردود دانست و سعی میان صفا و مروه را یکی از شعائر دین مطرح کرد، چنان که معاویة بن عمار از امام صادق (ع) روایت کرده که آن حضرت در ضمن حدیثی طولانی فرمود: «مسلمانان گمان می کردند که سعی صفا و مروه از ابتکارات مشرکان است، در پی آن خداوند آیه ای نازل نمود و فرمود: «صفا و مروه از نشانه های خداوند است».[14]

8. از عادات دیگر جاهلیت در مراسم حج، طواف در حال برهنگی است. آنان معتقد بودند که تأمین لباس احرام در اختیار قریش قرار دارد و اگر کسی جامه احرام تهیه نمی کرد، می بایست برهنه طواف کند و طواف با لباس و پارچه ای که از خارج حرم باشد را باطل می دانستند.

از امام صادق (ع) نقل شده که فرمود: رسول خدا (ص) بعد از آن که مکه را فتح کرد، در آن سال از زیارت مشرکان جلوگیرى نفرمود و از سنت‏هاى زیارتى مشرکان یکى این بود که اگر با لباس وارد مکه مى‏شدند و با آن لباس دور خانه خدا طواف مى‏کردند، دیگر آن لباس را به تن نمى‏کردند و مى‏باید آن را صدقه دهند؛ لذا براى این که لباس هایشان را از دست نداده باشند، قبل از طواف از دیگران لباسى را عاریه و یا کرایه مى‏کردند و بعد از طواف به صاحبانشان بر مى‏گرداندند، در این میان اگر کسى به لباس عاریه و اجاره دست نمى‏یافت و خودش هم تنها یک دست لباس همراه داشت، براى آن که آن لباس را از دست ندهد، ناچار برهنه مى‏شد و لخت مادرزاد به طواف مى‏پرداخت.

زمانی زنى رعنا و زیبا از زنان عرب به زیارت حج آمد و خواست تا لباسى عاریه و یا کرایه کند ولی نیافت، خواست با لباس طواف کند، گفتند: در این صورت بایستى بعد از طواف لباست را صدقه دهى، گفت: من جز این لباس ندارم؛ لذا لخت شد و به طواف پرداخت، مردم ریختند به تماشایش، ناچار یک دست خود را بر عورت پیشین و دست دیگرش را بر عورت پسین گذاشت و طواف را به آخر رساند در حالى که مى‏گفت:

الیوم یبدو بعضه او کله

فما بدأ منه فلا احله.[15]

بعد از آن که از طواف فارغ شد عده‏اى به خواستگاریش آمدند، گفت من شوهر دارم.[16]

بعضی از مفسران، این عادت زشت جاهلیت را در ذیل آیه: چون كار زشتى مرتكب مى‏شوند، مى‏گويند: پدرانمان را بر آن [كار] يافتيم و خدا ما را به آن فرمان داده. بگو: يقيناً خدا به كار زشت فرمان نمى‏دهد، آيا چيزى را كه نمى‏دانيد [از روى جهل و نادانى‏] به خدا نسبت مى‏دهيد [17] ذکر کرده اند و مراد از فحشا یا یکی از مصادیق آن را، همین عمل قبیح جاهلی دانسته اند.[18]

 


[1]. انفال، 35، و نماز خواندن آنها نزد خانه كعبه چيزى جز سوت زدن و كف زدن نيست، پس به سبب آن كه كافر شديد، عذاب را بچشيید.

[2]. بقره، 199، پس از همان جا كه مردم كوچ مى‏كنند به سوى سرزمين منى كوچ كنيد و از خداوند طلب آمرزش نمائيد كه خدا آمرزنده و مهربان است

[3]. عروسى حويزى، عبد على بن جمعه، تفسير نور الثقلين، ج‏1، ص 195.

[4]. ابن هشام، زندگانى محمد(ص) پيامبر اسلام، ترجمه، رسولى، سيد هاشم، ج‏1،ص،128.

[5]. بقره، 200، و هر گاه اعمال حج را به جا آورديد مانند آن كه پدرانتان را ياد می كنيد خدا را ياد كنيد بلكه ياد نمودن شما خدا را بيشتر از ياد پدرانتان باشد بعضى از مردم فقط آرزوى متاع دنيا را از خدا مي نمايند و ايشان را از نعمت آخرت بهره و نصيبى نباش.

[6]. كلينى، كافي، ج ‏4، ص 516.

[7]. توبه، 37.

[8]. تفسیرنورالثقلین، ج 2، ص217.

[9]. بقره، 198.

[10]. سيوطى، جلال الدين، الدر المنثور فى تفسير المأثور، ج‏1، ص،222.

[11]. حج، 28.

[12]. همان.

[13]. بقره، 189.

[14]. نورالثقلین، ج1، ص 146 و 148.

[15]. امروز بعضى يا همه آن( عورت) نمايان مى‏شود و آنچه را از آن آشكار شود به ديگران حلال نمى‏كنم.

[16]. قمی، على بن ابراهيم، تفسير القمي، تحقيق: موسوى جزايری، سيد طيب، ج ‏1، ص 281.

[17]. اعراف، 28.

[18]. فيض كاشانى، ملا محسن، تفسیر صافی، ج 2، ص 187؛ جهت مطالعه بیشتر به این لینک مراجعه شود.