کپی شد
حاضر جوابی های سید حسن مدرس
مرحوم آیت الله مدرس در حاضر جوابی، اگر بینظیر نبوده باشد، تحقیقاً كم نظیر بوده است. ایشان بدون تأمل، چنان زیبا و ادیبانه پاسخ میداد، كه موجب تحیّر افراد میشد. حاضر جوابیهای او آن قدر جالب توجه بود كه اگر در مجلس، وسط سخنرانی مدرس، كسی جملهای میگفت و صدا به همه نمایندگان نمیرسید، گفته او را از یکدیگر جویا میشدند. در این گفتار مختصر، به بعضی از حاضر جوابی های ایشان اشاره می شود:
الف. مخالفت به نفع دزدان!
زمانی كه نصرتالدوله وزیر دارایی بود، لایحهای تقدیم مجلس كرد كه به موجب آن، دولت ایران یک صد قلاده سگ از انگلستان خریداری و وارد كند. او شرحی درباره خصوصیات این سگها بیان كرد و گفت: این سگها شناسنامه دارند، پدر و مادر آنها معلوم است، نژادشان مشخص است و از جمله خصوصیات دیگر آنها این است كه به محض دیدن دزد، او را میگیرند.
مدرس طبق معمول، دست روی میز زد و گفت: مخالفم. وزیر دارایی گفت: آقا! ما هر چه لایحه میآوریم، شما مخالفید، دلیل مخالفت شما چیست؟ مدرس جواب داد: «مخالفت من به نفع شما است، مگر شما نگفتید، این سگها به محض دیدن دزد، او را میگیرند؟ خوب آقای وزیر! به محض ورودشان ، اول شما را میگیرند، پس مخالفت من به نفع شما است». نمایندگان با صدای بلند خندیدند و لایحه مسكوت ماند.[1]
ب. چو نرمی كنی خصم گردد دلیر.
مدرس غالباً نامههایی كه مینوشت، روی كاغذ پاكت تنباكو و كاغذهایی بود كه در آن روزگار، قند در آن میپیچیدند. یكی از وزیران نامهای این چنینی از مدرس دریافت داشته و آن را اهانت به خود دانسته بود. روزی یكی از آشنایان مدرس آمد و یک دسته كاغذ آورده به مدرس گفت: جناب وزیر این كاغذها را فرستادهاند كه حضرت آقا مطالب خود را روی آنها مرقوم فرمایند. مدرس گفت: عبدالباقی! چند ورق از آن كاغذهای مرغوب خودت را بیاور. فرزند مدرس فوری بستهای كاغذ آورد. مدرس به آن شخص گفت: آن بسته كاغذ وزیر را بردار و این كاغذها را هم روی آن بگذار، سپس روی تكه كاغذ قند نوشت: جناب وزیر! كاغذ سفید فراوان است، ولی لیاقت تو بیشتر از این كاغذ كه روی آن نوشتهام نیست.[2]
ج. یک مرد و یک نامرد.
روزی رضا شاه به مدرس گفت: تنها دو مرد در ایران وجود دارد. یكی من و دیگری تو. مدرس بلافاصله جواب داد: نخیر، اشتباه میكنی، تنها یک مرد و یک نامرد در ایران وجود دارد. آن مرد منم و نامرد تو.[3]
د. دعا به جان رضا شاه!
«…زمانی رضا شاه به سفر رفته بود، وقتی آمده بود، مرحوم مدرس گفته بود که من به شما دعا کردم. خیلی او خوشش آمده بود که چطور یک دشمن دعا کرده، مدرس گفته بود: نکته این است که اگر تو مرده بودی اموالی که از ما غارت کرده بودی و به خارجی ها داده بودی همه از بین رفته بود و من دعا کردم تو زنده باشی برگردی، بلکه بتوانیم ما مال ها را برگردانیم…».[4]
ه. یقه باز.
در زمستان هنگامی كه مدرس از پلههای مجلس بالا میرفت، یكی از نمایندگان مجلس به او برخورد و گفت: شما در این زمستان سخت، با این پیراهن كرباسی و یقه باز گرفتار سرماخوردگی میشوید. مدرس نگاهی تند به او نمود و گفت: كاری به یقه باز من نداشته باش. حواست جمع دروازههای ایران باشد كه باز نماند.[5]
و. سفارش برای استخدام.
یک روز طلبهای نزد مدرس آمد و نامهای نوشته بود: اجازه بفرمایید در وزارت معارف به عنوان معلم استخدام شوم. مدرس روی یک قطعه كاغذ نوشت: آقای وزیر معارف! حامل نامه، یكی از دزدان است و قصد همكاری با شما را دارد، گردنهای به وی واگذار كنید. طلبه، نامه را گرفت و رفت. پس از چند لحظه خجالت زده بازگشت و گفت: آقا! چه بدی از من دیدهاید؟ اگر كسی به شما چیزی گفته، دروغ گفته است. مدرس جواب داد: اگر بگویم كه تو شخص فاضل و متدینی هستی، تو را راه نمیدهند. برو و نامه را ببر. او مجدداً نامه را برد و فردای آن روز خدمت مدرس رسید و گفت: آقا! استخدام شدم و مدیریت یک مدرسه را هم به من دادهاند.[6]
ز. سوغات برای رضا شاه!
پس از بازگشت مدرس از اصفهان، رضا شاه به او گفت: برای ما چه سوغات آوردهای؟ پاسخ داد: سوغات خوبی برای شما آوردهام، میترسم قدر آن را ندانید. سوغات من این است كه بیشتر اعضای دولت به نام شما، مردم را میچاپند و اذیت میكنند. من با خود گفتم این مطلب را به شما بگویم تا بدانید و در رفع آن بكوشید. اگر نصیحت مرا بشنوید، بهترین سوغات برای شما است.[7]
ح. رضا شاه برای مدرس پول میفرستد!
سرلشكر خدایار از طرف رضاخان نزد مدرس آمد و با كمال تواضع و احترام گفت: رضا شاه میگوید: خوب است شما به درس و بحث خود بپردازید و از دخالت در امور سیاسی خودداری كنید. رضا شاه میل دارد باب مراوده را با شما باز كند و به هر طریق كه بپسندید با شما روابط حسنه داشته باشد و همه اوامر شما را در امور مملكتی اطاعت خواهد كرد. ضمناً مبلغ یكصد هزار تومان برای شما فرستاده تا در هر راهی كه صلاح میدانید به مصرف رسانید.
مدرس چند لحظهای به آن پول نگاه كرد. سپس فرمود: به رضاخان بگویید كه من وظیفه شرعی دارم كه در امور مسلمانان دخالت كنم، اسم آن را سیاست بگذارید یا چیز دیگر، هر چه باشد فرق نمیكند. من وظیفه خود را انجام میدهم. سیاست در اسلام چیز جدایی از دین نیست. در اسلام دین و سیاست با هم است. اسلام، مسیحیت نیست كه فقط جنبه تشریفاتی، آن هم هفتهای یک روز در كلیسا داشته باشد. این پول ها را هم ببر كه اگر این جا بماند تمامی آن به مصرف نابودی رضاخان خواهد رسید. خدایار، مأیوسانه از خانه مدرس (به همراه پولها) بیرون رفت.[8]
ط. حاضر جوابی در مقابل خلیفه عثمانی.
زمانی كه اوضاع و احوال پایتخت دچار هرج و مرج میشود، در كرمانشاه، دولت موقت تشكیل شده و مدرس، وزیر عدلیه و اوقاف میگردد. به مناسبتی اعضای كابینه موقت برای پارهای مذاكرات با دولت عثمانی (كه تا كرمانشاه و همدان را تصرف كرده بودند) به تركیه سفر كردند. هنگام ملاقات با سلطان «محمد خامس»، خلیفه عثمانی، ابتدا مدرس خود و همراهان را به خلیفه عثمانی معرفی میكند و اظهار می دارد: از این كه با صراحت صحبت میكنم، عذر میخواهم. ما روحانیون در ایران در زمان استبداد آزاد بودیم، در حكومت مشروطه هم به علت این كه نماینده مردم بودم، آزاد بودم، این جا هم مطالب خود را آزاد اظهار میكنم. مقصود ما از مهاجرت به كشور شما این است كه دولت عثمانی روابط دو دولت ایران و عثمانی را كه هر دو مسلمان هستند، محترم بدارد. حُسن رابطه به نفع طرفین است. دولت عثمانی قسمتهایی از ایران را اشغال كرده، ادامه این وضع به مصلحت شما نیست، مردم ناراضی هستند و اگر ما در محل اختلافاتی داریم، خودمان آن را حل و فصل خواهیم كرد. خلیفه عثمانی گفت: شما در حكومت مشروطه تاكنون كار مفیدی انجام ندادهاید. مدرس پاسخ داد: این طور نیست. ما كارهای زیادی انجام دادهایم. امنیت به وجود آورده ایم، تأسیس اداره پست و پُست خانه از كارهای ما است. ما هر روز با تمام دنیا در مكاتبه هستیم. حال آن كه هنور دولت شما پُست خانه ندارد. بیانات مدرس، خلیفه عثمانی را تحت تأثیر قرار میدهد؛ لذا خلیفه میگوید: این جا كشور خودتان است.[9]
[1]. باقی، عبدالعلى، مدرس مجاهدی شکست ناپذیر، ص 202؛ مدرس، ج 1، ص 244؛ سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[2]. مدرسی، علی، مدرس ، ج 1، ص 194.
[3]. سایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی.
[4]. امام خمینی، روح الله، صحیفه امام، ج10، ص 101.
[5]. مدرسی، علی، مدرس ، ج 1، ص 187.
[6]. باقی، عبدالعلى، مدرس مجاهدی شکست ناپذیر ، ص 203.
[7]. همان، ص 77.
[8]. مدرسی، علی، مدرس، ج 1 ، ص 241.
[9]. باقی، عبدالعلى، مدرس مجاهدی شکست ناپذیر، ص 40 و 41.