Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

جواز بداء از دیدگاه علماء شیعه

با توجه به روایاتی که در باب جواز بداء از امامان شیعه (علیهم السلام) وارد شده، بیشتر قریب به اتفاق علمای شیعه آن را پذیرفته‌اند، اما برخی آن را به معنای نسخ گرفته و تعداد اندکی هم آن را ردّ نموده‌‌اند.

در اینجا ‌به برخی از آرای علمای شیعه اشاره می‌شود:

  1. دیدگاه شیخ طوسی.شیخ‌ طوسی‌ در بحث وقت ظهور امام مهدی (علیه السلام) و معنای بداء، پس‌ از بیان‌ روایاتی‌ درباره تأخیر و تقدیم‌ وعده الهی‌ و بحث‌ در عدم‌ امتناع‌ آن‌ به‌ شرطی‌ که‌ مصلحت‌ تأخیر و تقدیم‌ متجدد نشود و تقسیم‌ اِخبارات‌ انبیا و اولیا به‌ دو گونه قابل‌ تغییر و تغییرناپذیر، به‌ استناد حدیثی‌ ناظر بر دو مرحله‌ یا دو گونه‌ علم‌ برای خدا،[1] چنین‌ آورده‌‌است:‌ آنچه‌ درباره تقدیم‌ و تأخیر یا کوتاه‌ و دراز شدن‌ عمر و روزی و غیره‌ بر اثر دعا و صدقه‌ و صله ارحام‌ یا ستمگری و فساد گفته‌ شده‌، قابل‌ تأویل‌ است، گرچه‌ خداوند به‌ هر دو امر (وقت‌ مقرر سابق‌ و تغییر لاحق‌) عالم‌ است‌، ولی‌ ممتنع‌ نیست‌ که‌ یکی‌ از این‌ دو «اوقات‌» معلوم‌ به‌ شرط و دیگری بلاشرط باشد. این‌ معنا‌، آنچه‌ را در اخبار امامیه‌ درباره بداء آمده‌، نیز در بر می‌گیرد. یعنی‌ بداء نزد امامیه‌ همان‌ نسخ‌ نزد اهل‌ عدل‌ ‌ است در تمام‌ آنچه‌ نسخ‌ در آن‌ها جایز است‌. پس‌ می‌توان‌ گفت‌ که‌ بداء تغییر شروط حدوث‌ واقعه‌ای است‌ و ممتنع‌ نیست‌ که‌ از افعال‌ خدا چیزی بر ما ظاهر گردد که‌ خلافش‌ را گمان‌ می‌بردیم‌. یعنی‌ شروط آن‌ فعل‌ و حادثه‌ را نمی‌دانستیم‌.[2]

با این‌همه‌، شیخ‌ طوسی‌ در جای دیگری همراه‌ ایراد ادله‌ای بر جواز نسخ‌، به‌ رد دلیل‌ کسانی‌ برخاسته‌ که‌ نوعی‌ از نسخ‌ را مانند بداء شمرده‌ و آن‌ را مردود دانسته‌اند. وی ۴ شرط برای حصول‌ بداء تصور کرده‌ که‌ به‌ عقیده او در نسخ‌، این‌ شروط نه‌ تنها لازم‌ نیست‌، بلکه‌ تصریح‌ کرده‌ که‌ خلاف‌ آن‌ است‌. این‌ شروط؛ یعنی‌ یکی‌ بودن‌ مأمور و منهی‌ عنه‌، یکی‌ بودن‌ وجه‌ امر و نهی‌، یکی‌ بودن‌ زمان، و یکی‌ بودن‌ مکلف‌،[3] با توضیح‌ سیدمرتضی‌ درباره نسخ‌ و بداء بسیار شبیه‌ است‌.[4]

  1. دیدگاه ابن بابویه.

ابن‌بابویه‌ پس‌ از بیان‌ روایات‌ مؤید «بداء» به ویژه روایتی‌ که‌ بداء را در عرض‌ علم‌ و اراده‌ و قضا و قدر الهی‌ قرار داده‌، آورده‌ است‌ که‌ بداء به‌ معنای ظهور ندامت‌ حق‌ از کاری و تغییر رأی و اراده‌ بر اثر آن‌ نیست‌، بلکه‌ وقتی‌ می‌پذیریم‌ که‌ علم‌ و اراده خدا، مطلق‌ و نامحدود است‌ و هر چه‌ بخواهد می‌کند و هر چه‌ بخواهد از میان‌ می‌برد یا می‌آفریند یا مقدم‌ و مؤخر می‌گرداند، قائل‌ به‌ بدائی شده‌ایم‌ که‌ از نوع‌ نسخ‌ است‌. هیچ‌چیز بیش‌ از اقرار به‌ اینکه‌ خلق‌ و امر و محو و اثبات‌ به‌ دست‌ او است‌، حق‌ تعالی‌ را بزرگ‌ نمی‌دارد. بداء در واقع‌ ظهور امر است‌ و اعتقاد بزرگان‌ امامیه‌ به‌ آن‌ نه‌ از راه‌ تحلیل‌ عقلی‌، بلکه‌ از راه‌ نقل‌ و سمع‌ صورت‌ می‌بندد. آنچه‌ ما آن‌ را بداء می‌خوانیم‌، فیض‌ و رحمت‌ واسعه حق‌ است‌ که‌ هر آنی‌ به‌ طوری تجلی‌ می‌کند.[5]

  1. دیدگاه شیخ مفید.

شیخ‌ مفید نیز بر آن‌ است‌ که‌ اعتقاد به‌ بداء مبتنی‌ بر دلیل‌ عقلی‌ نیست‌، بلکه‌ متکی‌ بر نقل‌ و سمع‌ است‌ و قول‌ امامیه‌ در این‌ باب‌ به‌ این‌ معنا‌ است‌ که‌ از خداوند، امری که‌ بر مخلوقات‌ ظاهر نبود، آشکار شد، البته نه به آن‌ معنا که‌ تعقّب‌ رأی روی داده‌، یا امری که‌ بر او پنهان‌ بوده‌، معلوم‌ گشته‌ است‌. علت‌ وصف‌ این‌ امر به‌ بداء آن‌ است‌ که‌ از دیدگاه‌ خلق‌، ظهور آن‌ فعل‌ گمان‌ برده‌ نمی‌شد یا ظن‌ غالب‌ به‌ وقوع‌ آن‌ نمی‌رفت‌. بنابراین‌، روایت‌ امام‌ معصوم (علیه السلام) که‌ فرمود: « هيچ بدائى براى خدا نشده مثل بدائى كه براى او در باره اسماعيل شد‏»[6]؛ به‌ این‌ معنا‌ است‌ که‌ دفع‌ آنچه‌ از ناحیه خدا درباره اسماعیل‌ بر خلق‌ ظاهر شد، در حالی‌ که‌ بیم‌ و ظن‌ بر وقوع‌ آن‌ می‌رفت‌، درباره هیچ‌کس‌ ظاهر و صادر نشده‌ است‌.[7]

به‌ عبارت‌ دیگر، بداء وجه‌ تکوینی‌ و خلقی‌ دارد و از دیدگاه‌ «مخلوق‌» ظهور امری و اراده‌ای نو تلقی‌ می‌گردد؛ وگرنه‌ فی‌ نفس‌ الامر و در علم خدا تجدّدی حاصل‌ نشده‌ است‌. از نظر شیخ‌ مفید، «اجل‌» ها و گناه‌ و عقاب‌ یا ثواب‌ و پاداش‌ که‌ در آیات‌ مختلف‌ مورد اشاره‌ قرار گرفته‌،[8] مشروط است‌ و در تبدیل‌ و تجدید این‌گونه‌ اجل‌ها و… است‌ که‌ ما از آن‌ به‌ بداء تعبیر می‌کنیم‌ و بر فعل‌ خداوند بر وجه‌ مجاز اطلاق‌ می‌گردد؛ همچنان‌که‌ صفات‌ غضب‌ و رضا برای حق‌ تعالی‌ بر وجه‌ مجاز است‌.[9]

وی سرانجام‌ اظهار داشته‌ که‌ آنچه‌ درباره بداء می‌گوید، همان‌ است‌ که‌ دیگر مسلمانان‌ درباره نسخ‌ می‌گویند. بنابراین‌ حتی‌ کسانی‌ که‌ با اطلاق‌ کلمه بداء مخالف هستند، با مفهوم‌ و معنای آن‌ موافقند و از این‌ جهت‌ اختلاف‌ میان‌ امامیه‌ و عامه‌ در این‌ امر اختلاف‌ لفظی‌ است‌.[10]

میر داماد دیدگاه شیخ مفید پیرامون بداء را چنین گزارش می‌کند:

جایگاه‌ بداء در امور تکوینی‌، مانند جایگاه‌ نسخ‌ در امور تشریعی‌ است‌. تجدید و تغییری که‌ در امور و احکام‌ تشریعی‌ تکلیفی‌ و وضعی‌ متعلق‌ به‌ افعال‌ مکلفین‌ رخ‌ می‌دهد و نسخ‌ نامیده‌ می‌شود، در امور تکوینی‌ و افاضات‌ تکوینیه‌ و معلومات‌ کونیه‌ و زمانیه‌، بداء خوانده‌ می‌شود. پس‌ نسخ‌، پایان‌ یافتن‌ حکم‌ تشریعی‌ و انقطاع‌ استمرار آن‌ است‌، نه‌ رفع‌ و ارتفاع‌ آن‌؛ بداء نیز انقطاع‌ استمرار امر تکوینی‌ و انتهای اتصال‌ افاضه‌ در مجعول‌ کونی‌ و معلول‌ زمانی‌ است‌ که‌ به‌ تحدید زمان‌ و تخصیص‌ وقت‌ افاضه‌ بر حسب‌ اقتضاء شرایط وابسته‌ است‌. از این‌رو، گویی‌ نسخ؛‌ بداء تشریعی‌ و بداء؛ نسخ‌ تکوینی‌ است‌. در واقع‌ بداء در «قضاء» و نسبت‌ به‌ حق‌ تعالی‌ و مفارقات‌ محضه‌ صورت‌ نمی‌بندد، بلکه‌ در «قدر» و در امتداد زمان و نسبت‌ به‌ کائنات‌ زمانی‌ و هویات‌ هیولانی‌ صورت‌ می‌بندد.[11] میرداماد با این‌ بیان‌، اولاً نظر ابن‌بابویه‌ را که‌ نسخ‌ و بداء را، بدون‌ تفاوت‌ در ظرف‌، شبیه‌ دانسته‌، رد کرده‌، و ثانیاً نظر برخی‌ از عامه‌[12] را که‌ کوشیده‌اند بداء در احادیث‌ را به‌ قضا تفسیر کنند، به‌ کلی‌ نادرست‌ خوانده‌ است‌.[13]

  1. دیدگاه سیدمرتضی.

ابتدا باید گفت: برخی‌ از علمای شیعه‌ مسئله «بداء» را از منظر «نسخ‌» مورد بحث‌ قرار داده‌اند. سیدمرتضی‌ که‌ روایات‌ مؤید بداء را از اخبار آحاد که‌ موجب‌ علم‌ و یقین‌ نیست‌، دانسته‌، اعلام‌ داشته‌ است‌ که‌ نسبت‌ بداء حقیقی‌ به‌ خدا روا نیست و دانشمندان‌ امامیه‌ مفهوم‌ بداء را در این‌ روایات‌، همان‌ نسخ‌ در شرایع‌ دانسته‌اند. وی نیز سرانجام‌ اظهار داشته‌ که‌ بداء مجازاً در معنای نسخ‌ به‌ کار می‌رود.[14]

  1. دیدگاه خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌.

عجیب‌ است‌ که‌ خواجه‌ نصیرالدین‌ طوسی‌ با وجود روایات‌ گوناگونی‌ که‌ از امامان‌ (علیهم السلام) درباره بداء نقل‌ شده‌،  اظهار داشته‌ که‌ قول‌ به‌ بداء فقط در یک‌ روایت‌ از امام‌ صادق‌ (علیه السلام) درباره تغییر امامت‌ از اسماعیل‌ آمده‌ است‌. خواجه‌ سپس‌ تصریح‌ کرده‌ که‌ خبر واحد موجب‌ علم‌ نیست‌.[15]

دانشمندان‌ بعدی این‌ نظر خواجه‌ را رد کرده‌، و بر عدم‌ استقصاء او خرده‌ها گرفته‌اند. میرداماد پس‌ از بیان‌ این‌ نظر، روایات‌ ناظر بر بداء را متواتر خوانده، و تأکید کرده‌ است‌ که‌ این‌ روایات‌ نه‌ فقط از امامان‌ (علیهم السلام) و در منابع‌ امامیه‌ آمده‌، بلکه‌ احادیثی‌ از پیامبر اکرم‌ (صلی الله علیه و آله) نیز در منابع‌ عامه‌ وارد شده‌ که‌ مؤید اعتقاد به‌ بداء است‌.[16]

[1]. کلینی‌، محمد بن یعقوب؛ کافی، غفاری، علی اکبر، ج ۱، ص  ۱۴۷، مجلسی‌، محمد باقر، بحارالانوار، ج ۴، ص ۹۵ و ۹۶.

[2] . طوسی‌، محمد بن حسن، الغیبه، به‌ کوشش‌ تهرانی، عبادالله‌ ‌ و ناصح، علی‌ احمد، ج ۱، ص ۴۲۸  – ۴۳۰‌.

[3] . طوسی‌، محمد بن حسن، تمهید الاصول، مشکوة الدینی‌، عبدالمحسن، ج ۱، ص ۳۲۲ – ۳۲۳‌.

[4] . همان‌.

[5] . همان، ص ۳۳۳ – ۳۳۶‌.

[6] . کافی، محمد بن یعقوب، ج 1، ص 148.

[7] . مفید، محمد بن محمد، تصحیح‌ اعتقادات الامامیة، ج ۱، ص  ۶۵ – ۶۶‌.

[8]. انعام، ۶؛ انعام ۲؛ اعراف، ۷؛ اعراف، ۹۶؛ فاطر، ۳۵؛ فاطر، ۱۱؛ نوح، ۷۱؛ نوح، ۱۰؛ نوح، ۱۳.

[9] . تصحیح‌ اعتقادات الامامیة، ج ۱، ص ۶۶ – ۶۷‌.

[10] . مفید، محمد بن محمد، اوائل‌ المقالات، ج ۱، ص ۸۰‌.

[11]. میرداماد، محمد باقر، نبراس‌ الضیاء و تسواء السواء، ناجی‌ اصفهانی‌، حامد، ص 56.

[12] . ابن‌ اثیر، مبارک، النهایة فی‌ غریب‌ الحدیث‌ و الاثر، احمد زاوی، طاهر و طناحی‌، محمود محمد، ج ۱، ص ۱۰۹.

[13] . نبراس‌ الضیاء و تسواء السواء، ص 57.

[14]. علم الهدی، سیدمرتضی، «جوابات‌ المسائل‌ الرازیة» رسائل‌ الشریف‌ المرتضی، تحقيق: رجائی، سيد مهدي، ج ۱، ص ‌۱۱۶ – ۱۱۹‌.

[15] . طوسی‌، خواجه نصیرالدین، تلخیص‌ المحصل، نورانی‌، عبدالله‌، ص ‌۴۲۱ – ۴۲۲‌. این آقا چکاره است؟ مترجم، محقق یا هردو؟

[16] . ر ک: نبراس‌ الضیاء و تسواء السواء، ص 54 – 61.