کپی شد
جنگ نهروان و خوارج
بعد از آن كه سپاه حضرت علی(ع) در اثر دسیسههای عمر و عاص در صفین دست از جنگ كشیده و حضرت امیرالمؤمنین (ع) را مجبور به پذیرش حكمیت كردند، درست همان زمان كه اشعث بن قیس قرارنامه تحكیم را برای گروههای مختلف سپاه میخواند، گروهی از سپاهیان، در برابر او فریاد زدند: «لاحكم إلا الله». و گفتند: «حكمیت تنها سزاوار خداوند است». سؤال آنان این بود: تكلیف كشتگان ما چیست؟ خداوند تكلیف معاویه را روشن كرده و حكم خدا چیزی جز سركوب سپاه شام نیست.
آنها از امام خواستند تا با رها كردن مسئله حكمیت كه به پندار آنان منجر به كفر شده، توبه كند. امام با استناد به آیۀ «اوفوا بالعقود» فرمودند:
چارهای جز صبر تا پایان مدت قرارنامه نیست. میبینید كه بیشتر این جمعیت، موافق با جنگ نیست.
در راه بازگشت از صفین، مردم به دو گروه تقسیم شدند، گروهی مخالف حكمیت و گروهی موافق آن بودند. تا اینكه در نزدیكی كوفه، كمكم جماعتی از سپاه جدا شده و به منطقه “حروراء” رفتند.
اینان در كوفه نزد امام آمدند و از آن حضرت خواستند تا “ابوموسی” را برا ی حكمیت نفرستد. امام فرمود:
ما چیزی را كه پذیرفتهایم نقض نمیكنیم. من از آغاز با این حكمیت مخالف بودم، و به اجبار مردم به آن تن دادم، و در اصل ما حكمیت قرآن را پذیرفتهایم نه حكمیت رجال را.
اعتراضات خوارج كه شش ماه ادامه داشت، سبب شد تا امام “عبدالله بن عباس” و “صعصعة بن صوحان” را برای گفت وگو نزد آنها بفرستد. آنان تسلیم خواسته این دو نفر برای بازگشتن به جماعت نشدند؛ زیرا كه پذیرفتن حكمیت را كفر تلقی میكردند و بدین ترتیب از امام میخواستند تا بر كفر خود شهادت داده و از آن توبه كند، به هر حال صحبتهای مكرر امام و اصحاب ، نتوانست خوارج را، بازگرداند.
خوارج در شوال سال 37 در منزل “زید بن حصین”، با انتخاب “عبدالله بن وهب راسبی” به رهبری خود، وضعیت سیاسی و نظامی خود را سامان بخشیدند. پس از حكمیت، آنها با ترک كوفه، به مدائن رفته و از آن جا هم فكران بصری خود را نیز به سوی خود دعوت كردند. برخی از آنها مدائن را به دلیل وجود شیعیان امام امیرالمؤمنین (ع) صلاح ندانسته و نهروان را برگزیدند. پس از اعلام نتیجه حكمیت، امام امیرالمؤمنین (ع) مخالفت خود را با نتیجه حكمیت اعلام كرده و از مردم خواستند تا برای جنگ با قاسطین اجتماع كنند. امام به خوارج فرمود: كار این دو حكم بر خلاف قرآن بوده و من به سوی شام در حركت هستم، شما نیز ما را همراهی كنید.
آنها ضمن مخالفت با امام به سمت دمما حركت كردند در مسیر خود به “عبدالله بن خباب” برخوردند. و از او درباره علی سؤال كردند. او گفت: علی، امیرالمؤمنین است. آنها عبدالله و همسرش را كه باردار بود به قتل رساندند. خوارج در طول راه به هر كسی برمیخوردند، درباره حكمیت سؤال میكردند. اگر با آنها موافق نبود او را میكشتند. این حركت سبب شد تا امام تصمیم به مقابله با آنها بگیرد. آن حضرت در نامهای خوارج را به بازگشت دعوت كرد. عبدالله بن وهب، در پاسخ امام، همان سخن پیشین خود را دربارۀ لزوم توبه آن حضرت یادآور شد. قیس بن سعد و ابو ایوب انصاری از آنان خواستند تا برای جنگ با معاویه به آنان بپیوندند. خوارج گفتند در صورتی حاضرند كه كسی چونان عمر آنها را رهبری كند. زمانی كه امام دریافت كه اینان تسلیم پذیر نیستند، سپاه چهارده هزار نفری خویش را در برابر خوارج آراست. خوارج جنگ را آغاز كردند. آنها با سرعت بسیار زیادی مضمحل شده و رهبرانشان كشته شدند. از سپاه امام، كمتر از ده نفر كشته شدند. این درگیری در نهم صفر سال 38 بود.[1]