Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

جنگ صفین زمینه ساز پیدایش خوارج

سرزمین شام، در سال «17هـ.ق» در عهد خلافت خلیفه دوم فتح شد؛ او یزید بن ابی سفیان و بعد از مرگ وی برادرش معاویة بن ابی سفیان را به فرمانروایی آن جا منصوب کرد. معاویه در حکومت خود، به تقلید از حکومت امپراطوری روم شرقی، دستگاهی مفصل فراهم کرد و خدم و حشم انبوهی را به کار گرفت؛ به طوری که از طرف خلیفه دوم، به او اعتراض شد، ولی وی در زمان خلافت عثمان به مقصود خود نزدیک تر شد؛ زیرا در این زمان حمیت و تعصبات قبیله ای و مال اندوزی شدت یافت؛ از این رو فرزند ابوسفیان در شام برای خود حکومت خاصی، شبیه حکومت های شاهان ایران و روم ترتیب داد.

هنگام شورش مردم برضد عثمان و محاصره خانه او، معاویه به نامه و درخواست کمک خلیفه[1] اعتنایی نکرد و هیچ گونه کمکی به مدینه (پایتخت حکومت اسلامی) نرساند، ولی با کشته شدن عثمان، وی پیراهن خون آلود او و انگشتان بریده “نائله” همسر خلیفه را روی منبر دمشق آویخت و شامیان دسته دسته به نظاره می نشستند و بر مظلومیت خلیفه مقتول اشک ماتم می ریختند.

سرانجام معاویه با دسیسه هایی فراوان، در میان مردم شام و قبایل اطراف، امام علی (ع) را کشنده عثمان و خود را ولیّ خون خلیفه مقتول معرفی کرد و با وجود نامه صریح امام[2] (ع) به وی برای گرفتن بیعت از اهالی شام، او پرچم مخالفت برافراشت و از گردن نهادن به فرمان حکومت نوپای امام (ع) سرباز زد.

از سویی، امیرمؤمنان (ع) پس از به دست گرفتن قدرت سیاسی، فرمانداران و کارگزاران عثمان را از کار برکنارکرد؛ مثلاً علی رغم سفارش های افرادی چون مغیرة بن شعبه و ابن عباس بر ابقای معاویه، امام (ع) وی را از فرمانداری شام خلع نمود.[3]

به هر روی، با پیروزی قاطع حضرت امیر (ع) در جنگ جمل که توسط عایشه، طلحه، زبیر و گروهی از ناکثین بر امام تحمیل شده بود، بر شدت بغض و کینه فرزند ابوسفیان به امیرمؤمنان، علی (ع) افزوده شد و امام (ع) پس از پیروزی در این نبرد راهی کوفه شد و آن جا را مرکز خلافت خویش قرار داد. اهالی کوفه، نخستین کسانی بودند که با هدایت امام حسن مجتبی (ع)، عمار بن یاسر، حجر بن عدی و مالک اشتر با امام علی (ع) بیعت کردند و در جنگ جمل قاطعانه از امام حمایت نمودند.[4]

در بدو ورود امام علی (ع) به کوفه، اشراف، قُراء و اهالی کوفه به استقبال رهبر و مقتدای خویش شتافتند و حضرت امیر (ع) پس از ورود به مسجد اعظم کوفه و خواندن دو رکعت نمازِ تحیت، برای مردم سخنرانی کرده، آنان را از پیروی هوای نفس برحذر داشت و به تقوای الهی سفارش نمود.[5]

به طور طبیعی، حمایت سراسری مردم کوفه از امام (ع) تهدیدی جدی علیه معاویه محسوب می شد و از طرفی، بیعت نکردن معاویه با امیرمؤمنان علی (ع)، رهبران شیعی کوفه را برآن داشت تا امام (ع) را به جنگ با وی ترغیب کنند، ولی حضرت که روش مسالمت آمیز را بر جنگ و خون ریزی ترجیح می دادند، با ارسال نامه های بسیاری نزد معاویه از وی خواست که به حکومت او تن در دهد و تحت رهبری خلیفه مسلمانان درآید، امّا معاویه با ترفند خاصِ خود، با پیش کشیدن بهانه واهی خون خواهی عثمان، عملاً از دستور امام علی (ع) سرپیچی کرد و از اطاعت امام (ع) شانه خالی نمود.

بنابراین، امام (ع) مصلحت را برآن دید که فردی را جهت بیعت گرفتن نزد معاویه بفرستد تا در صورت عدم پذیرش، با اقدام نظامی او را به اطاعت وا دارد.

بدین ترتیب حضرت امیر (ع) جریر بن عبدالله بجلی را همراه نامه ای[6] به شام فرستاد و در ضمن آن از معاویه خواست مانند حاضران در مدینه و سایر مناطق اسلامی که با او بیعت کردند، وی نیز تحت امر خلیفه مسلمانان در آید.

جریر رهسپار شام شد و معاویه را از بیعت مهاجر و انصار با حضرت امیرمؤمنان (ع) با خبر ساخت و گفت: تنها سرزمین های تحت امر شما در این امر سرپیچی کردند؛ بهتر است شما نیز به راه راست هدایت شوی و با علی (ع) بیعت کنی،[7] ولی معاویه با بهانه های گوناگون نماینده امام را در دمشق معطل کرد و در این میان با ایراد خطبه هایی مردم شام و قبایل اطراف را تحریک و خود را خون خواه عثمان معرفی می کرد.

در این گیرودار، معاویه در نامه ای به عمروعاص که آن روز در فلسطین بود، او را به شام فرا خواند. عمرو نیز به دعوت معاویه پاسخ مثبت داد و رهسپار شام شد و به دیدار پسر ابوسفیان شتافت و با او به گفت وگو و مشورت پرداخت؛ معاویه ضمن معطل ساختن او از وی کمک خواست و به او قول داد در صورت پیروزی بر علی (ع) امارت مصر را به وی واگذار نماید.[8]

از طرفی در کوفه، یاران امام (ع) با فشار آوردن بر او خواستار مبارزه با معاویه بودند، ولی حضرت امیر (ع) در پاسخ فرمودند: «مهیا شدنم برای جنگ با شامیان، درحالی که جریر را به سویشان فرستاده ام، به معنای این است که راه را به روی آنها بسته ام و اگر بخواهند به کار نیکی اقدام کنند، آنها را منصرف ساخته ام؛ من مدتِ اقامت وی را در شام معین کردم که اگر تأخیر کند، روشن می شود یا فریبش داده اند یا از اطاعتم سرپیچی کرده است؛ به عقیده من صبر کنید، ولی در عین حال آمادگی خود را برای پیکار حفظ نمایید…».[9]

در این میان، جریر به امام (ع) نوشت که معاویه تقاضای حکومت بر مصر و شام را دارد، ولی حضرت پاسخ داد که او با این پیشنهاد می خواهد تو را سرگرم کند تا وضع شام برایش مشخص شود.[10]

با طولانی شدن مدت اقامت جریر در شام و سرگردانی وی، معاویه به اهداف شومِ خود نزدیک تر می شد؛ به طوری که در مدت اقامت فرستاده امام در شام، مردم را برای انتقام گرفتن خون عثمان آماده ساخت؛ حتی بچه ها در کوچه و بازار شعارهایی هیجان آور درباره مظلومیت خلیفه مقتول و انتقام گرفتن خون وی سرمی دادند. سرانجام، معاویه با ارسال نامه ای توسط جریر، از نیت پلید خود پرده برداشت و آشکارا امام (ع) را به جنگ و مبارزه فرا خواند و فرستاده امام مأیوسانه به کوفه باز گشت.[11]

حضرت امیر (ع) که جهت تدارک نیرو و آگاهی از نتیجه مذاکرات با معاویه چهار ماه در کوفه مانده بود، اکنون با دریافت نامه تهدید آمیز او، به نبرد با شامیان مصمم گشت و در اولین فرصت با مهاجر و انصار جهت مقابله با اهل شام به مشورت پرداخت.[12] سپس با نیرویی عظیم به سوی شام حرکت کرد تا به سرزمین “رقه[13]” رسید.

از طرفی، معاویه نیز با مشورت عمروعاص به سوی “صفین” حرکت کرد و زودتر از سپاه کوفه در کنار فرات اردو زد و با اقدامی ناجوانمردانه در اولین مرحله، آب را بر لشکریان امام بست. حضرت علی (ع) با ارسال پیامی برای معاویه، وی را از این کار برحذرداشت، ولی او نپذیرفت، در این هنگام، امام (ع) خطاب به سپاهیان خویش فرمود:

قَدِ اسْتَطْعَمُوکُمُ الْقِتَالَ، فَأقَرُّوا عَلَی مَذَلَّة، وَ تَأخِیرِ مَحَلَّة؛ أوْ رَوُّوا السُّیُوفَ مِن الدِّمَاء تَرْوَوا مِن الماء؛ فَالْمَوْتُ فِی حَیَاتِکُمْ مَقْهُورِینَ، وَالْحَیاةُ فِی مَوْتِکُم قَاهِرینَ. ألا إنَّ مُعَاویَةَ قَادَ لُمَةً منَ الْغُوَاةِ، وَ عَمَّسَ عَلَیْهمُ الْخَبَرَ، حَتَّی جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أغْراضَ الْمَنِیَّةِ؛[14] شامیان با بستن آب، شما را به پیکار دعوت کردند. اکنون بر سر دو راهی قرار دارید؛ یا به ذلت و خواری بر جای خود بنشینید یا شمشیرها را از خون آنها تر نمایید تا از آب سیراب شوید. پس بدانید که مرگ در زندگی توأم با شکست و زندگی جاویدان در مرگ پیروزمندانه شماست. آگاه باشید! معاویه گروهی از گمراهان را همراه آورده و حقیقت را از آنان پوشیده داشته، تا کورکورانه گلوهاشان را آماج تیر و شمشیر کنند.

در نهایت، لشکریان امام (ع) با رشادت هایی چشم گیر بر شریعه، سلطه یافتند و پس از دست یابی بر فرات، گروهی خواستار مقابله به مثل و بستن آب بر روی سپاهیان شام شدند، ولی حضرت آنها را از این کارِ دور از منطق و انسانیت برحذر داشت؛ به گونه ای که سپاهیان شام آزادانه با برداشتن از آب فرات، خود و حیواناتشان را سیراب می کردند.

سپس دو لشکر به تثبیت مواضع خویش پرداخته و گهگاهی مانورهایی را به اجرا در می آوردند. در طول مدت صف آرایی دو سپاه در مقابل یک­دیگر، سفیران و نامه هایی میان آنها مبادله می شد؛ در حالی که درگیری های پراکنده ای در طول شبانه روز آرامش را از اردوی دو طرف می ربود. در این میان، معاویه همچنان بر ادعای دروغین خویش مبنی بر خون خواهی عثمان پافشاری می کرد؛ بلکه کم کم پا را از این فراتر گذاشته، در مواردی به سفیران امام (ع) می گفت: از نزد من دور شوید که جز شمشیر میان من و شما چیز دیگری حکمفرما نیست.

در جریان پیکار صفین ابتدا از صلح گفت وگو می شد و هیئت هایی میان دو طرف رفت و آمد می کرد، ولی برخی از کسانی که در کشته شدن عثمان دخالت داشتند و الان در سپاه امام علی (ع) بودند، از پذیرش صلح از سوی امام (ع) مخالفت می ورزیدند؛ زیرا ممکن بود روزی عوامل پنهان در قتل عثمان آشکار گردد و با تحویل قاتلان عثمان از سوی حضرت امیر (ع) آنها خود را در معرض خطر جدی ببینند؛ حتی بعضی از این سفیران همانند شبث بن رِبعی، جدایی و اختلاف را بین دو لشکر می افزودند و زمینه شروع جنگ و آتش نبرد را شعله ور می کردند.[15]

رفت و آمد سفیران و تبادل نظر و ردوبدل کردن نامه ها سودی نبخشید وسرانجام پس از”محرم الحرامِ” سال 37 هـ .ق طبل جنگ نواخته شد و سپاهیان دو طرف با تمام قدرت مشغول کارزار شدند.

در طول جنگ، مراجعات فراوانی به امیرمؤمنان (ع) و اصحاب خاصش می شد و برخی در مورد مشروعیت پیکار با دیگر مسلمانان از امام سؤالاتی داشتند و حضرت هم با استدلال های قرآنی به این گونه شبهات پاسخی قاطع می دادند.[16]

در این میان، نباید از نقش کسانی که کینه و حسد امیرمؤمنان، علی (ع) را در دل داشتند ولی ناچار در سپاه آن حضرت قرار گرفته بودند به سادگی گذشت. این افراد همواره در پی فرصتی بودند تا به امام (ع) ضربه ای وارد و آنچه را مدت ها پنهان کرده بودند، آشکار سازند و چنین فرصتی را بهترین زمان برای آغاز پرخاش گری و طغیان خود و هم فکرانشان می دیدند؛ از این رو با ترسیم نقشه های شوم و ترفندهای زیرکانه، عملاً صحنه جنگ را برای رشد تفکر خارجی گری و پیدایش فرقه نوظهور خوارج فراهم کردند.[17]



[1]. شيخ مفيد، الجمل،‏ ص 195، المؤتمر العالمي للشيخ المفيد، قم‏، چاپ اول، 1413 ق‏.

[2]. نهج البلاغه، نامه 75.

[3]. مروج الذهب، ج2، ص 263و 264.

[4]. الجمل، ص 254-251 .

[5]. المنقرى، نصر بن مزاحم، وقعة صفين،تحقيق عبد السلام، محمد هارون، ص3 و 4، القاهرة، المؤسسة العربية الحديثة، الطبعة الثانية، 1382، افست قم، منشورات مكتبة المرعشى النجفى، 1404.

[6]. نهج البلاغه، نامه 6؛ با اندکی اختلاف در متن نامه: وقعة صفین، ص29.

[7]. وقعة صفین ، ص 27 و28 .

[8]. همان، ص 34.

[9]. نهج البلاغه،خطبه 43.

[10]. وقعة صفین، ص 52

[11]. همان، ص 56.

[12]. همان ،ص 92.

[13]. رقه یا رافقه در مجاورت منطقه صفین درسرزمین شام قرار دارد. چون رود فرات در این قسمت گسترده می شود، بدین نام شهرت یافت و در اصطلاح به زمین های رملی کنارفرات گفته می شود.این منطقه در سال هفدهم هجری فتح شد، الحموى، معجم البلدان، ج 3، ص60، بيروت، دار صادر، ط الثانية، 1995.

[14]. نهج البلاغه، خطبه51.

[15]. وقعة صفین، ص 188.

[16]. همان، ص132،131.

[17].جهت مطالعه بیشتر به سایت حوزه نت مراجعه شود. الکامل فی التاریخ، ج 3، ص 169.