کپی شد
جنگ خیبر
فهرست
چکیده مطالب مقاله جنگ خیبر
جنگ خیبر از غزوات پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) است که در منطقهای به نام خیبر به وقوع پیوست. خیبر، جلگهای حاصلخیز در شمال مدینه بود که عدهای از یهودیان مغرض در آن سکونت داشتند. در پی کارشکنیهای آنان، پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) مجبور شدند برای در امان ماندن اسلام نوپا و مسلمانان از شر آنان، از مدینه به طرف آن منطقه لشکرکشی کرده و طی نبردی در نهایت پیروزی سپاه اسلام را رقم بزنند. از جمله اتفاقات برجسته این جنگ، دلاوریها و جنگ نمایان امیر المؤمنین علی (علیه السلام) با مرحب خیبری و کندن دَرِ عظیم خیبر، توسط آن حضرت میباشد.
زمان وقوع جنگ خیبر
درباره وقوع این جنگ ظفرمند به رهبری پیامبر اكرم (ص)، اتفاق چندانی میان مورخان و سیره نویسان نیست. برخی از آنان پانزدهم محرم، برخی اواخر محرم، برخی ماه صفر، برخی اول ربیع الاول، برخی جمادی الاولی و برخی نیز 24 رجب سال هفتم هجری قمری را روز پیروزی مسلمانان می دانند.[1]
همچنین تاريخ حركت سربازان اسلام در ماه محرم[2] و هم جمادى الاولى سال هفتم[3] گزارش شده است. و چون اعزام سفيران تبلیغی در ماه محرم همان سال انجام گرفت، از اين جهت نظريه دوّم استوارتر به نظر مى رسد. به خصوص كه مهاجران حبشه پس از نامه پيامبر (ص) به «نجاشى» به وسيله «عمرو بن اميه»، در خيبر به پيامبر (ص) رسيدند؛ زيرا مدّت زمانى لازم است كه سفير پيامبر (ص) از مدينه به حبشه برود و از آنجا همراه مهاجران به مدينه و خيبر بازگردد. و چون حركت سفيران تبلیغی در ماه محرم بود، طبعاً، نبرد خيبريان بايد در ماه هاى بعد انجام گرفته باشد.[4]
معرفی منطقه خیبر
وادی خیبر جلگه وسيع و حاصلخيزى است که حد فاصل سى و دو فرسخى شمال مدينه قرار دارد، که پيش از بعثت پيامبر (ص)، ملت يهود براى سكونت و حفاظت خويش در آن نقطه، دژهاى هفتگانه محكمى ساخته بودند. از آنجا كه آب و خاک اين منطقه براى كشاورزى آمادگى كاملى داشت، ساكنان آنجا در امور زراعت و جمع ثروت و تهيه سلاح و طرز دفاع، مهارت كاملى پيدا كرده بودند، و آمار جمعيت آنها بالغ بر بيست هزار نفر بود، و در ميان آنها مردان جنگاور و دلير فراوان به چشم مى خورد.[5]
دژهاى هفتگانه خیبر هر کدام نام مخصوصى داشتند و نام هاى آنها به قرار زیر بود: ناعم، قموص، کتیبه، نسطاة، شق، وطیح، سلالم. برخى از این دژها گاهى به یکى از سران آن دژ منسوب مى شد؛ مثلاً مى گفتند: دژ «مرحب» و… .[6]
منطقه استراتژیک خیبریان در جنگ
خیبر دارای دژهای متعدّدی بود که براى حفاظت و کنترل اخبار خارج دژ، در کنار هر دژى، برج مراقبت ساخته شده بود، تا نگهبانان برج ها، جریان خارج قلعه را به داخل گزارش دهند، و طرز ساختمان برج و دژ طورى بود، که ساکنان آنها بر بیرون قلعه کاملاً مسلّط بودند و با منجنیق و غیره مى توانستند دشمن را سنگباران کنند.[7] یهودیان در خیبر بیست هزار نفر بودند که در میان این جمعیت، دو هزار مرد جنگى و دلاور وجود داشت که فکر آنها از نظر آب و ذخائر غذائى کاملاً آسوده بود، و در انبارها، ذخایر زیادى داشتند. این دژها آنچنان محکم و آهنین بودند که سوراخ کردن آنها امکان نداشت، و کسانى که مى خواستند خود را به نزدیکى دژ برسانند، با پرتاب سنگ مجروح و یا کشته مى شدند. این دژها سنگرهاى محکمى براى جنگاوران یهود به شمار مى رفت.
بعد از اینکه یهودیان از حضور لشکر اسلام در منطقه مطلع شدند شورای جنگی برگزار کردند، و مقرّر شد که زنان و کودکان را در یکى از دژها، و ذخائر غذائى را در دژ دیگر جاى دهند و دلیران و جنگاوران هر قلعه با سنگ و تیر از بالا دفاع کنند و قهرمانان هر دژ در مواقع خاصى از دژ بیرون آیند و در بیرون دژ با دلیران اسلام بجنگند. دلاوران یهود از این نقشه تا آخر نبرد دست بر نداشته، از این جهت، توانستند مدّت یک ماه در برابر ارتش نیرومند اسلام مقاومت کنند، به طوری که گاهى براى تسخیر یک دژ ده روز تلاش انجام مى گرفت و نتیجه اى به دست نمى آمد.[8]
نقش حضرت علی (ع) در جنگ خیبر
هنگامى كه اميرمؤمنان علی (ع)، از ناحيه پيامبر (ص) مأمور شد كه دژهاى «وطيح» و «سلالم» را بگشايد (دژهائى كه دو فرمانده قبلى موفق به گشودن آنها نشده بودند، و با فرار خود ضربه جبران ناپذيرى بر حيثيت ارتش اسلام زده بودند)، زره محكمى بر تن كرد و شمشير مخصوص خود، «ذو الفقار» را حمايل نموده، هروله كنان و با شهامت خاصى كه شايسته قهرمانان ويژه ميدان هاى جنگى است، به سوى دژ حركت كرد و پرچم اسلام را كه پيامبر (ص) به دست او داده بود، در نزديكى خيبر بر زمين نصب نمود. در اين لحظه در خيبر باز گرديد، و دلاوران يهود از آن بيرون ريختند. نخست برادر «مرحب» به نام «حارث»، جلو آمد هيبت نعره او آنچنان مهيب بود كه سربازانى كه پشت سر على (ع) بودند، بى اختيار عقب رفتند، ولى على مانند كوه، پاى بر جا ماند. لحظه اى نگذشت كه جسد مجروح حارث، به روى خاک افتاد و جان سپرد.
مرگ برادر، «مرحب» را سخت غمگين و متأثر ساخت. او براى گرفتن انتقام برادر، در حالى كه غرق سلاح بود، و زره يمانى بر تن و كلاهى كه از سنگ مخصوص تراشيده شده بر سر داشت، در حالى كه «كلاه خود» را روى آن قرار داده بود، جلو آمد و به رسم قهرمانان عرب رجز زير را مى خواند:
در و ديوار خيبر گواهى مى دهد كه من مرحبم، قهرمانى كارآزموده و مجهز به سلاح جنگى هستم.
اگر روزگار پيروز است، من نيز پيروزم، قهرمانانى كه در صحنه هاى جنگ با من روبرو مى شوند، با خون خويشتن رنگين مى گردند.[9]
على (ع) نيز رجزى در برابر او سرود، و شخصيت نظامى و نيروى بازوان خود را به رخ دشمن كشيد و چنين گفت:
من همان كسى هستم كه مادرم مرا حيدر (شير) خوانده، مرد دلاور و شير بيشه ها هستم.
بازوان قوى و گردن نيرومند دارم، در ميدان نبرد مانند شير بيشه ها صاحب منظرى مهيب هستم.[10]
رجزهاى دو قهرمان پايان يافت. صداى ضربات شمشير و نيزه هاى دو قهرمان اسلام و يهود، وحشت عجيبى در دل ناظران پديد آورد. ناگهان شمشير برنده و كوبنده قهرمان اسلام، بر فرق مرحب فرود آمد و سپر و كلاه خود و سنگ و سر را تا دندان دو نيم ساخت. اين ضربت آنچنان سهمگين بود كه برخى از دلاوران يهود كه پشت سر مرحب ايستاده بودند، پا به فرار گذارده به دژ پناهنده شدند. و عده اى كه فرار نكردند، با على تن به تن جنگيده و كشته شدند. على (ع) يهوديان فرارى را تا در حصار تعقيب نمود. در اين كشمكش، يكنفر از جنگجويان يهود با شمشير بر سپر على (ع) زد و سپر از دست وى افتاد. ایشان فورا متوجه در دژ گرديد، و آن را از جاى كند، پس از آنكه آن را به روى زمين افكند، هشت نفر از نيرومندترين سربازان اسلام از آن جمله ابو رافع، سعى كردند كه آن را از اين رو به آن رو كنند، نتوانستند.[11] در نتيجه قلعه اى كه مسلمانان مدّتی پشت آن معطل شده بودند، در زمان كوتاهى گشوده شد.
يعقوبى، در تاريخ خود[12] مى نويسد: درِ حصار از سنگ و طول آن چهار ذرع و پهناى آن دو ذرع بود.
شيخ مفيد، در ارشاد[13] به سند خاصى از امير مؤمنان، سرگذشت كندن در خيبر را چنين نقل مى كند: من در خيبر را كنده به جاى سپر به كار بردم و پس از پايان نبرد آن را مانند پل به روى خندقى كه يهوديان كنده بودند، قرار دادم. سپس آن را ميان خندق پرتاب كردم مردى پرسيد آيا سنگينى آن را احساس نمودى؟ گفتم به همان اندازه سنگينى كه از سپر خود احساس مى كردم.
نويسندگان سيره مطالب شگفت انگيزى درباره كندن در خيبر و خصوصيات آن و رشادت هاى على (ع) كه در فتح اين دژ انجام داده، نوشته اند. اين حوادث، هرگز با قدرت هاى معمولى بشرى وفق نمى کند. اميرمؤمنان، خود در اين باره توضيح داده و شک و ترديد را از بين برده است. آن حضرت در پاسخ شخصى چنين فرمود: من هرگز آن در را با نيروى بشرى از جاى نكندم، بلكه در پرتو نيروى خداداد و با ايمانى راسخ به روز باز پسين، اين كار را انجام دادم.[14]
زمینههای پیدایش جنگ خیبر
روزى که ستاره فروزان اسلام در سرزمين «مدينه» درخشيد، ملت يهود بيش از قريش، عداوت پيامبر (ص) و مسلمانان را به دل گرفتند، و با تمام دسيسه ها و قواى خود، بر کوبيدن آن کمر بستند.
جرم بزرگى که يهوديان خيبر داشتند، اين بود که تمام قبائل عرب را براى کوبيدن حکومت اسلام تشويق کردند، و سپاه شرک با کمک مالى يهودان خيبر، در يک روز از نقاط مختلف عربستان حرکت کرده خود را به پشت مدينه رسانيدند. در نتيجه، جنگ احزاب رخ داد، و سپاه مهاجم با تدابير پيامبر (ص) و جانفشانى ياران او، پس از يکماه توقف در پشت خندق، متفرق شدند و به وطن خود – از آن جمله يهودیان خيبر به خيبر – بازگشتند و مرکز اسلام آرامش خود را بازيافت.
ناجوانمردى يهود خيبر، پيامبر (ص) را بر آن داشت که اين کانون خطر را برچيند، و همه آنها را خلع سلاح کند. زيرا بيم آن مى رفت که اين ملت لجوج و ماجراجو، بار ديگر با صرف هزينه هاى سنگين تر، بت پرستان و دشمنان را بر ضد مسلمانان برانگيزاند، و صحنه نبرد احزاب بار ديگر تکرار شود. به خصوص که تعصب يهود نسبت به آئين خود، بيش از علاقه مردم قريش به بت پرستى بود، و براى همين تعصب کور بود که هزار مشرک اسلام مى آورد، ولى يک يهودى حاضر نبود دست از کيش خود بردارد!
آنچه پيامبر (ص) را مصمم ساخت که قدرت خيبريان را در هم شکسته و همه آنها را خلع سلاح نمايد، اين بود که آن حضرت با ملوک و سلاطين جهان مکاتبه نموده و همه آنها را با لحن قاطع به اسلام دعوت کرده بود. در اين صورت هيچ بعيد نبود که ملت يهود آلت دست کسرى و قيصر شوند و با کمک اين دو امپراتور، براى گرفتن انتقام، کمر ببندند، و نهضت اسلامى را در نطفه خفه سازند و يا خود امپراتوران را بر ضد اسلام بشورانند، چنانکه مشرکان را بر ضد اسلام جوان شورانيدند.
خصوصاً که در آن زمان ملت يهود در جنگ هاى ايران و روم، با يکى از دو امپراتور همکارى داشت. از اينرو، پيامبر (ص) لازم ديد، که هر چه زودتر آتش اين خطر را براى ابد خاموش سازد و بهترين موقعيت براى اين کار همين موقع بود؛ زيرا، فکر پيامبر (ص) با بستن پيمان حديبيه، از ناحيه جنوب (قريش) آسوده بود. وى مى دانست که اگر دست به ترکيب تشکيلات يهود بزند، قريش دست کمک به سوى يهود دراز نخواهد کرد و همچنین پیامبر (ص) براى جلوگيرى از کمک کردن سائر قبائل شمال، مانند تيره هاى «غطفان» که همکار و دوست خيبريان در جنگ احزاب بودند، نقشه هایى در نظر داشتند.
بر اساس اين انگيزه ها، پيامبر گرامى (ص) فرمان داد که مسلمانان براى تسخير آخرين مراکز يهود در سرزمين عربستان، آماده شوند و فرمود: فقط کسانى مى توانند افتخار شرکت در اين نبرد را به دست آورند که در صلح «حديبيه» حضور داشته اند، و غير آنان مى توانند به عنوان داوطلب شرکت کنند، ولى از غنائم سهمى نخواهند داشت. پيامبر «غيله ليثى» را جانشين خود در مدينه قرار داد، و پرچم سفيدى به دست على «ع» داد و فرمان حرکت صادر نمود. براى اينکه کاروان آنها زودتر به مقصد برسد، اجازه داد که «عامر بن اکوع»، ساربان آن حضرت، موقع راندن شتران سرود (حداء) بخواند. او اشعار زير را ترنم مى کرد:
به خدا سوگند اگر عنايات و الطاف خدا نبود، ما گمراه بوديم نه صدقه مى داديم و نه نماز مى خوانديم. ما ملّتى هستيم که اگر قومى بر ما ستم کنند و يا فتنه اى بر پا نمايند، ما زير بار آنها نمى رويم. خداوندا پايدارى را نصيب ما بفرما و ما را در اين راه ثابت قدم گردان.
مضمون اين سرودها، انگيزه اين نبرد را این گونه روشن و بيان مى کند: از آنجا که ملت يهود بر ما ستم نموده و آتش فتنه را در آستانه خانه ما روشن ساخته اند، ما براى خاموش ساختن اين کانون، رنج سفر را بر خود هموار نموده ايم.
مضامين سرود، آنچنان پيامبر (ص) را راضى و مسرور ساخت که آن حضرت درباره «عامر» دعا فرمود. اتفاقاً عامر در اين جنگ شربت شهادت نوشيد. [15]
آرایش نظامی لشکر اسلام در جنگ خیبر
پیامبر (ص)، به هنگام حرکت دادن سپاه اسلام، توجه خاصى به شیوه استتار نظامى داشت. آن حضرت بر این باور بود که کسى از مقصد وى آگاه نشود تا دشمن را غافلگیر نموده و قبل از هرگونه اقدامى، محوطه آنها را محاصره نماید. علاوه بر این، متّحدان دشمن تصور کنند، که مقصد پیامبر (ص) به سوى آنها است، و براى احتیاط در خانه هاى خود بمانند، و به یکدیگر نپیوندند.
شاید گروهى تصور کردند که منظور پیامبر (ص) از این راهپیمائى به سوى شمال، سرکوبى قبائل «غطفان» و «فزاره» -که همدستان یهود در جنگ احزاب بودند- مى باشد. پیامبر (ص)، وقتى به بیابان «رجیع» رسید، محور حرکت ستون را به سوى خیبر قرار داد، و به این وسیله ارتباط این دو متّحد را از هم گسست، و از اینکه قبائل مزبور به یهودیان خیبر کمک کنند، جلوگیرى نمود. با این که محاصره خیبر قریب یک ماه طول کشید، با این حال، قبائل مزبور نتوانستند متّحدان خود را یارى نمایند.[16]
رهبر بزرگ اسلام با هزار و ششصد سرباز – که دویست سواره نظام در میان آنها بود – به سوى خیبر پیشروى کرد.[17]
هنگامى که به سرزمین خیبر نزدیک شد، دعاى زیر را که حاکى از نیت پاک او است خواند: بارالها! توئى خداى آسمان ها و آنچه زیر آنها قرار گرفته، و خداى زمین و آنچه بر آن سنگینى افکنده… من از تو خوبى این آبادى و خوبى اهل آن و آنچه در آن هست، مى خواهم و از بدی آن و بدی اهلش و بدى آنچه در آن قرار گرفته، به تو پناه مىبرم.[18]
مسلمانان، برای پیروزی در برابر دشمن مجهز و نیرومند، باید از هنرنمائى نظامى و تاکتیک هاى جنگى، حداکثر استفاده را می نمودند. نخستین کارى که انجام گرفت، این بود که شبانه تمام نقاط حساس و راه ها، به وسیله سربازان اسلام اشغال گردید. این کار به قدرى مخفیانه و در عین حال سریع انجام گرفت، که نگهبانان برج ها نیز از این کار، آگاهى نیافتند.
صبحگاهان که کشاورزان «خیبر»، با لوازم کشاورزى از قلعه ها بیرون آمدند، چشم هاى آنها به سربازان دلیر و مجاهد اسلام افتاد، که در پرتو قدرت ایمان و بازوان نیرومند و سلاح هاى برّنده، تمام راه ها را به روى آنها بسته اند، که اگر قدمى فراتر بگذارند، فوراً دستگیر خواهند شد. این منظره آن چنان آنها را خائف و مرعوب ساخت، که بى اختیار پا به فرار گذاردند، و همگى گفتند: محمد (ص) با سربازانش اینجا است و فوراً درهاى دژها را سخت بسته و در داخل دژها شوراى جنگى تشکیل دادند. وقتى چشم پیامبر (ص) به لوازم تخریبى مانند بیل و کلنگ افتاد، آن را به فال نیک گرفت و براى تقویت روحیه سربازان اسلام فرمود: «ویران باد خیبر! وقتى بر قومى فرود آئیم چه قدر بد است روزگار بیم داده شدگان».[19]
نقطه اى که مسلمانان برای جنگ با خیبریان در آن فرود آمده بودند، از نظر اصول نظامى چندان مناسب نبود، و سربازان يهود کاملاً بر آنجا تسلّط داشتند، و حاجب و مانعى از هدف گيرى و تيراندازى دشمن و سنگباران کردن مرکز اردوى اسلام نبود. روى اين جهت، يکى از دلاوران کارآزموده اسلام، به نام «حباب بن منذر»، حضور پيامبر (ص) رسيد و چنين گفت: اگر شما به فرمان خدا در اين نقطه فرود آمده ايد، من کوچکترين اعتراضى بر اين مطلب ندارم. زيرا دستور خداوند بالاتر از هرگونه نظر و پيش بينى ما است، ولى اگر فرود در اين نقطه يک امر عرفى و عادى است، به طورى که افسران مى توانند در آن اظهار نظر کنند، در اين صورت ناچارم بگويم که اين نقطه، چشم انداز دشمن است، و در نزديکى دژ «نسطاة» قرار گرفته، و تيراندازان دژ بر اثر نبودن نخل و خانه، مى توانند قلب لشکر را هدف گيرى کنند.
پيامبر (ص) با استفاده از يکى از اصول بزرگ اسلام (اصل مشاوره) و احترام به افکار ديگران چنين فرمود: اگر شما نقطه بهترى را معرفى نمائيد، آنجا را اردوگاه خود قرار مى دهيم. «حباب»، پس از بررسى اراضى خيبر، نقطه اى را تعيين نمود، که در پشت نخلها قرار گرفته بود. در نتيجه، ستاد جنگ به آنجا انتقال يافت، و در طول مدّت محاصره خيبر، هر روز افسران و پيامبر (ص) از آنجا به سوى دژها مى آمدند و شبانگاه به ستاد ارتش باز مى گشتند.[20]
درباره جزئيات نبرد خيبر نمى توان نظر قاطع ابراز کرد، ولى از مجموع کتاب هاى تاريخ و سيره چنين استفاده مى شود که سربازان اسلام، دژها را يک يک محاصره مى کردند، و کوشش مى نمودند که ارتباط دژ محاصره شده را از دژهاى ديگر قطع نمايند، و پس از گشودن آن دژ، به محاصره دژ ديگر مى پرداختند. دژهایى که با يکديگر ارتباط زيرزمينى داشتند و يا رزمندگان و دلاوران آنها به دفاع سرسختانه بر مى خاستند، گشودن آنها به کندى صورت مى گرفت، ولى دژهایى که رعب و ترس بر فرماندهان آنها مستولى گشته، و يا روابط آنها با خارج به کلى بريده شده بود، تسلّط بر آنها به آسانى انجام مى گرفت و قتل و خونريزى کمتر اتفاق مى افتاد و کار به سرعت زياد پيش مى رفت.
به عقيده گروهى از تاريخ نويسان، نخستين دژى که از خيبر پس از رنج هاى فراوان، به دست ارتش اسلام افتاد، دژ «ناعم» بود. گشودن اين دژ به قيمت کشته شدن يکى از سرداران بزرگ اسلام، به نام «محمود بن مسلمة انصارى» و زخمى گشتن پنجاه تن از سربازان اسلام تمام شد. افسر مزبور به وسيله سنگ بزرگى که از بالا پرتاب کرده بودند، کشته شد، و همان لحظه جان سپرد و بنا به نقل ابن اثير، در «اسد الغابه»[21] پس از سه روز جان سپرد و پنجاه سرباز زخمى براى ترمیم و پانسمان به نقطه اى که در لشکرگاه براى اين کار اختصاص داده شده بود، انتقال يافتند و همگى درمان شدند.[22]همچنين، دسته اى از زنان «بنى الغفار» که به اجازه پيامبر (ص) به خيبر آمده بودند، در يارى مسلمانان، و پانسمان مجروحان و سائر خدماتى که براى زن در اردوگاه مشروع بود، فداکارى و جانبازى عجيبى از خود نشان مى دادند.[23]
شوراى نظامى تصويب نمود که پس از فتح دژ «ناعم»، سربازان متوجه قلعه «قموص» شوند و رياست اين دژ با فرزندان «ابى الحقيق» بود. اين دژ با فداکارى سربازان اسلام گشوده شد، و «صفيه»، دختر «حيى بن اخطب» که بعدها در رديف زنان پيامبر (ص) قرار گرفت، اسير گرديد.
اين دو پيروزى بزرگ روحيه سربازان اسلام را تقويت کرد، و رعب و وحشت بر قلوب يهوديان مستولى گشت.
عوامل پیروزی مسلمانان در جنگ خیبر
دژهاى خيبر فتح شد و يهوديان با شرايط خاصى در برابر ارتش اسلام سر تسليم فرود آوردند، ولى بايد ديد، عوامل پيروزى چه بوده است؟ پيروزى فوق العاده مسلمانان در اين نبرد، در گرو عواملى از قرار زیر بود:
1- نقشه و تاکتيک نظامى.
2- کسب اطلاعات و تحصيل اسرار داخلى دشمن.
3- جانبازى و فداکارى همه جانبه اميرمؤمنان.
1. نقشه و تاکتيک نظامى
ارتش اسلام در نقطه اى فرود آمد، که روابط يهوديان را با دوستان آنان (قبائل غطفان) قطع نمود. به طور کلى در ميان تيره هاى غطفان مردان شمشيرزن و بى پروا فراوان بود، و اگر آنها به کمک يهوديان شتافته و دست به دست هم داده بودند، فتح دژهاى خيبر با مشکل بیشتری مواجه می شد. قبيله «غطفان»، وقتى از حرکت ارتش اسلام آگاهى يافتند، با تجهيزات کافى براى نجات متحدان خود حرکت کردند، ولى هنوز چيزى راه نپيموده بودند، که در ميان آنان شايع شد که ياران محمد (ص) از يک راه انحرافى متوجه سرزمين آنها شده اند. اين شايعه به قدرى قوّت گرفت که آنان از نيمه راه بازگشتند، و تا پايان فتح خيبر از جايگاه خود حرکت نکردند.
تاريخ نويسان، اين شايعه را معلول نداى غيبى مى دانند، ولى هيچ بعيد نيست که اين شايعه از ناحيه مسلمانان تيره هاى غطفان درست شده، و طراحان اين شايعه مسلمانان واقعى تيرههاى غطفان بوده باشند که به دستور پيامبر (ص) مأمور بودند در لباس کفر، ميان قبائل خود به سر ببرند. آنان به قدرى در طرح اين نقشه ماهر بودند که نگذاشتند ستون هاى تيره هاى غطفان به سوى متحدان خود حرکت نمايند، اين مطلب در جنگ احزاب سابقه دارد، زيرا در پرتو شايعه سازى يک مسلمان غطفانى، به نام «نعيم بن مسعود» ارتش کفر متفرق شده و دست از حمايت يهوديان برداشتند.
2. جمعآوری اطلاعات
پيامبر اسلام (ص) در نبردها به کسب اطلاعات اهميت فراوان مى داد، و پيش از محاصره خيبر بيست تن از پيشتازان جنگ را به سرپرستى «عباد بن بشير»، به سوى خيبر روانه ساخت. آنان با يک نفر از يهوديان در نزديکى خيبر روبرو شدند. عباد پس از مذاکره با او دريافت که وى از کارآگاهان يهود است. فوراً دستور داد او را دستگير کرده به حضور پيامبر بردند. او وقتى به مرگ تهديد شد، همه اسرار يهوديان خيبر را بيرون ريخت. در نتيجه، معلوم شد که خيبريان پس از گزارش رهبر منافقان، «عبد الله بن سلول» روحيه خود را سخت باخته اند، و هنوز از قبيله غطفان کمکى به آنها نرسيده است.
نمونه ديگر از کسب اطلاعات: در ششمين شب جنگ، پاسداران ارتش اسلام يک نفر يهودى را دستگير کرده خدمت پيامبر (ص) آوردند. پيامبر (ص) اوضاع و احوال يهوديان را از وى پرسيد. وى گفت: اگر تأمين جانى دارم، بگويم. او پس از اخذ تضمین، چنين گفت: امشب دلاوران خيبر از دژ «نسطاة» به دژ «شق» انتقال مى يابند، تا از آنجا از خود دفاع کنند. شما اى ابا القاسم – کنيه پيامبر (ص) – فردا دژ نسطاة را فتح مى نمایى (پيامبر (ص) فرمود ان شاء الله)، در زيرزمين هاى آنجا مقادير زيادى منجنيق، ارّابه جنگى، زره و شمشير موجود است و شما مى توانيد با استفاده از اين وسائل، دژ «شق» را سنگباران کنيد.[24]پيامبر (ص)، اگر چه از اين وسائل تخريبى استفاده نکرد، ولى اطلاعاتى که اين فرد دستگير شده در اختيار وی گذارد، جالب بود؛ زيرا نقطه حمله فردا را روشن ساخت، و معلوم شد که فتح دژ «نسطاة»، نيروى بيشترى نخواهد برد و در گشودن دژ «شق»، بايد احتياط بيشترى بکار برد.
باز نمونه ديگر: در گشودن يکى از قلعه ها پس از سه روز معطلى، شخصى از يهوديان – شايد براى استخلاص جان خود بود که – شرفياب خدمت پيامبر (ص) گرديده و چنين گفت: اگر يک ماه در اين نقطه توقف کنى، هرگز دست بر آنها نخواهى يافت، ولى من مجراى آب اين قلعه را نشان مى دهم، و شما مى توانيد آب را به روى آنها ببنديد. پيامبر (ص) با بستن آب به روى دشمن موافقت نکرد، و گفت من هرگز آب را بر روى کسى نمى بندم تا از تشنگى بميرند، ولى دستور داد براى تضعيف روحيه دشمن به طور موقت آب را ببندند. بستن آب آنچنان آنان را مرعوب ساخت، که بلافاصله پس از جنگ کوتاهى تسليم شدند.[25]
3. فداکارى اميرمؤمنان (ع)
ماجرای فداکارى آن حضرت به طور مبسوط در جای خود گذشت، که کلام ایشان در این باره بهترین سخن است:
«ما در برابر ارتش بزرگ يهود و دژهاى آهنين آنها قرار گرفتيم. دلاوران آنها هر روز از دژها بيرون آمده مبارز مى طلبيدند، و گروهى را مى کشتند. در اين لحظه، پيامبر (ص) خدا به من دستور داد تا برخيزم و به سوى دژ بروم. من با قهرمانان آنها روبرو شدم، گروهى را کشته و گروهى را عقب راندم. آنان به دژ پناهنده شدند و در را بستند. من در دژ را کنده و تنها وارد شدم، و کسى در برابر من مقاومت نکرد و من در اين راه کمکى جز خدا نداشتم».[26]
تلفات جنگ خیبر
بر اساس گزارش های تاریخی، تلفات جنگ خیبر به شرح زیر می باشد:
آمار کشته شدگان مسلمانان در اين نبرد از 20 نفر تجاوز ننمود، ولى تلفات يهوديان چندین برابر کشته شدگان مسلمانان بود و اسامى 93 نفر از آنها در تاريخ ضبط شده است.[27]
پرهيزكارى سپاه اسلام در جنگ خیبر
زمانی كه گرسنگى شديد بر مسلمانان مستولى شده بود و آنان با خوردن گوشت حيواناتى كه خوردن آنها مكروه است، گرسنگى را برطرف مى كردند، چوپان سياه چهرهاى كه براى يهوديان گلهدارى مىكرد، حضور پيامبر (ص) شرفياب گرديد و درخواست نمود كه حقيقت اسلام را بر او عرضه بدارد. او در همان جلسه بر اثر سخنان نافذ پيامبر (ص) ايمان آورد، و گفت: اين گوسفندان همگى در دست من امانت است، و اكنون كه رابطه من با صاحبان گوسفندان بريده شد، تكليف من چيست؟!
پيامبر (ص) در برابر ديدگان صدها سرباز گرسنه، با كمال صراحت فرمود: «در آئين ما خيانت به امانت يكى از بزرگترين جرم ها است. بر تو لازم است همه گوسفندان را در قلعه ببرى و همه را به دست صاحبانشان برسانى». او دستور پيامبر را اطاعت نمود و بلافاصله در جنگ شركت كرد و در راه اسلام جام شهادت نوشيد.[28]
آرى، پيامبر نه تنها در دوران جوانى، لقب «امين» گرفته بود، بلكه در تمام حالات امين و درستكار بود. در تمام دوران محاصره، رفت و آمد گله هاى قلعه، در صبح و عصر، كاملا آزاد بود، و یک نفر از مسلمانان در فكر ربودن گوسفندان دشمن نبود؛ زيرا آنان در پرتو تعاليم عالى رهبر خود، امين و درستكار بار آمده بودند. تنها یک روز كه گرسنگى شديدى بر همه آنها غالب گرديده بود، دستور داد، دو رأس گوسفند از گله بگيرند، و باقی مانده را رها كنند، تا آزادانه وارد دژ شوند، و اگر اضطرار شديد در كار نبود، هرگز دست به چنين كار نمی زد. از اينرو، هر موقع شكايت سربازان خود را از گرسنگى مى شنيد، دست به دعا بلند مى كرد و مى گفت: بارالها! دژى كه مركز غذا است، به روى سربازان بگشا و هرگز اجازه نمى داد، بدون فتح و پيروزى به اموال مردم دستبرد زنند.[29]
با در نظر گرفتن اين مراتب، غرض ورزى گروهى از خاورشناسان معاصر روشن مىگردد. آنان براى كوچک كردن اهداف عالى اسلام، سعى مىكنند اثبات كنند كه نبردهاى اسلام براى غارتگرى و گردآوردی غنائم بوده و سربازان اسلام در موقع جنگ و نبرد خود را ملزم به اجرای اصول عدالت نمى دانسته اند، ولى جريان فوق و امثال آن كه در صفحات تاريخ ثبت شده است، گواه گويايى بر دروغ پردازى آنان مى باشد. زيرا پيامبر (ص) در سخت ترين لحظات، لحظاتى كه سربازان فداكار وى با مرگ و گرسنگى دست به گريبان بودند، اجازه نمى دهد چوپان گله به صاحبان يهودى خود خيانت ورزد، در صورتى كه مى توانست همه آنها را يکجا مصادره كند.
مهر و عاطفه در صحنه نبرد خیبر
هنگامى که دژ «قموص» گشوده شد، «صفیه» دختر حیى بن اخطب با زن دیگرى اسیر گردیدند. «بلال»، این دو نفر را از کنار کشتگان یهود عبور داد و خدمت پیامبر (ص) آورد. پیامبر از جریان آگاه گردید، از جاى برخاست و عبا بر سر «صفیه» افکند و از او احترام کرد و براى استراحت او نقطه اى را در لشکرگاه معین کرد، سپس با لحن تند به بلال گفت: «مگر مهر و عاطفه از دل تو رخت بربسته که این دو زن را از کنار اجساد عزیزان خود عبور دادى»؟! حتى به همین اندازه اکتفا نکرد، «صفیه» را از میان اسیران به خود اختصاص داد، و رسماً در ردیف زنان خود درآورد، و از این طریق شکست روحى او را جبران نمود. اخلاق و عواطف پیامبر (ص) اثر بسیار نیکى در روان «صفیه» گذارد، که بعدها در زمره زنان علاقهمند و باوفاى پیامبر (ص) درآمد، و در موقع احتضار پیامبر (ص)، بیش از زنان دیگر اشک مى ریخت.[30]
اتفاقات پس از واقعه خیبر
پس از واقعه خیبر اتفاقاتی رخ داد که عبارتند از:
ورود جعفر بن ابی طالب به خیبر
پيش از آنکه پيامبر (ص) عازم خيبر شود، «عمرو بن اميه» را به دربار نجاشى فرستاده بود. هدف از اعزام سفير به دربار حبشه اين بود که پيام پيامبر (ص) را به شاه حبشه برساند و از او بخواهد که وسائل حرکت کليه مسلمانان مقيم حبشه را فراهم آورد. نجاشى دو کشتى براى حرکت آنها ترتيب داد، مسلمانان مهاجر بعد از رسیدن به مدینه، آگاه شدند که پيامبر اسلام (ص) رهسپار سرزمين خيبر شده است، آنان نيز بى درنگ به سرزمين خيبر آمدند. مسافران حبشه موقعى رسيدند که مسلمانان تمام دژها را فتح کرده بودند. پيامبر اکرم 16 گام به استقبال جعفر بن ابی طالب رفت و پيشانى او را بوسيد و فرمود نمى دانم برای کدامیک از این دو، بيشتر خوشحال شوم، از اينکه پس از ساليان درازى، موفق به ملاقات شما شده ام، يا از اينکه خداوند به وسيله برادر تو على (ع) دژهاى يهود را به روى ما گشود.[31]سپس فرمود: مى خواهم امروز به تو چيزى را هديه کنم. مردم تصور کردند که اين هديه از قماش هداياى مردم مادى است، يعنى طلا و نقره است. ناگهان پيامبر (ص) سکوت خود را در هم شکست و نماز مخصوصى را که بعدها به نام نماز جعفر طيار معروف گرديد، تعليم جعفر نمود.[32]
غنائم جنگ خیبر و امانت
از موقعى که یهودیان «بنى النضیر»، از مدینه رانده شدند و در خیبر سکنى گزیدند، صندوق تعاونى مشترکى براى امور همگانى و هزینه هاى جنگى و پرداخت خونبهاى کسانى که به دست افراد قبیله «بنى النضیر» کشته مى شدند تشکیل داده بودند. گزارش هاى رسیده به پیامبر (ص) حاکى بود که این اموال در اختیار «کنانه»، شوهر «صفیه» است. پیامبر (ص) «کنانه» را احضار نمود، و خواستار تعیین جایگاه این صندوق گردید. او اصل مطلب را انکار کرد و گفت هرگز از چنین امرى آگاهى ندارم. دستور توقیف «کنانه» صادر گردید و قرار شد در این باره اطلاعات بیشترى بدست آورند. تحقیقات مأموران براى پیدا کردن جاى این اموال آغاز گردید. سرانجام یک نفر گفت من فکر مى کنم که جاى این گنج فلان نقطه خاص (خرابه) باشد، زیرا من در ایام جنگ و پس از آن، شاهد رفت و آمد زیاد «کنانه» به این نقطه بودم. پیامبر (ص) بار دیگر کنانه را خواست و گفت: مى گویند جاى صندوق در فلان نقطه است، اگر در آنجا گنج به دست آید، شما کشته خواهى شد. او باز خود را به بى اطلاعى زد. به دستور پیامبر (ص) حفارى در آن مکان آغاز گردید، و گنج «بنى النضیر» به دست سربازان اسلام افتاد. اکنون باید کنانه به سزاى اعمال خود برسد، او علاوه بر جرم کتمان چنین امرى، یکى از افسران اسلام به نام «محمود بن مسلمه» را به طور ناجوانمردانه و غافلگیرانه با انداختن سنگ بزرگى بر سر وی، او را کشته بود. پیامبر (ص) براى گرفتن انتقام و ادب کردن سائر یهودیان – که بار دیگر با حکومت اسلامى از در حیله و تزویر و دروغ وارد نشوند – او را به دست برادر مقتول داد، و برادر مقتول، «کنانه» را به انتقام برادر خود کشت.[33]«کنانه» آخرین فردى بود که به جرم ترور یک سردار بزرگ به قتل رسید.
پس از گشودن دژهاى دشمن و خلع سلاح عمومى و گردآورى غنائم، پیامبر (ص) دستور داد که همه غنائم در نقطه خاصى جمع آورى شود. یک نفر به دستور پیامبر در میان سربازان اسلام ندا داد: بر هر فرد مسلمانى لازم است هر چه از غنائم به دست آورده – حتى نخ و سوزن را – به بیت المال بازگرداند، زیرا خیانت مایه ننگ است و روز رستاخیز آتش بر جانش مى شود.[34]
پیشوایان حقیقى اسلام در مسئله امانت فوقالعاده سختگیرى نموده، حتى بازگردانیدن امانت را یکى از علائم ایمان دانسته و خیانت را از علائم نفاق شمردهاند.[35]از این جهت، روزى که از میان باقیمانده اموال یک سرباز، اموال دزدى به دست آمد، پیامبر (ص) بر جنازه او نماز نخواند. تفصیل جریان چنین است:
روز حرکت از سرزمین خیبر، ناگهان بر غلامى که مأمور بستن کجاوه هاى پیامبر (ص) بود، تیرى اصابت کرد و همان دم جان سپرد. مأموران به جستوجو پرداختند، تحقیقات آنها به جائى نرسید، همگى گفتند: بهشت بر او گوارا باشد. ولى پیامبر (ص) فرمود: من با شما در این جریان هم عقیده نیستم، زیرا عبائى که بر تن او است از غنائم است و او آن را به خیانت برده و روز رستاخیز به صورت آتش او را احاطه خواهد کرد. در این لحظه یک نفر از یاران پیامبر گفت من دو بند کفش از غنائم بدون اجازه برداشته ام، پیامبر (ص) فرمود: آن را برگردان وگرنه روز رستاخیز به صورت آتش در پاى تو قرار مى گیرد.[36]
این رویداد نیز، غرض ورزى گروهى از خاورشناسان را آشکار مى سازد، زیرا آنان نبردهاى اسلام را غارتگرى قلمداد نموده و از اهداف معنوى آن چشم پوشیده اند، و حال آنکه چنین نظم و انضباطى در یک ملت غارتگر و یغماگر قابل تصور نیست. رهبر یک ملّت یغماگر، هرگز نمى تواند ردّ امانت را نشانه ایمان بشمارد، و آنچنان سربازان خود را تربیت کند که آن را از بردن یک بند کفش از بیت المال باز دارد.[37]
سرنوشت خیبر بعد از پیروزی
مردان الهى و جوانمردان بزرگ جهان، به هنگام فتح و پیروزى، با دشمن ناتوان و رنجور، با کمال لطف و محبت معامله مى نمایند. اغماض و گذشت آنان بر سر دشمن، سایه مى افکند و از لحظه اى که دشمن تسلیم مى شود، از در عطوفت وارد شده و حسّ انتقام جوئى و کینه توزى را کنار مى گذارند.
پیشواى بزرگ مسلمانان پس از فتح خیبر، بالهاى عطوفت خود را بر سر مردم خیبر گشود، (مردمى که با صرف هزینه هاى زیاد، اعراب بت پرست را بر ضد او و اصحاب و دینش شورانیده و مدینه را مورد تهاجم و در آستانه سقوط قرار داده بودند) و تقاضاى یهودیان خیبر را، مبنى بر اینکه آنان در سرزمین خیبر سکنى گزینند، و اراضى و نخل هاى خیبر در اختیار آنها باشد و نیمى از درآمد را به مسلمانان بپردازند، پذیرفت.[38] حتى به نقل ابن هشام،[39] مطلب یاد شده را خود پیامبر (ص) پیشنهاد کرد، و دست یهود را در امور کشاورزى و غرس نهال و پرورش درختان باز گذارد. پیامبر (ص) مى توانست خون همه آنها را بریزد و یا آنان را از سرزمین خیبر براند، و یا مجبورشان سازد که آئین اسلام را بپذیرند، امّا بر خلاف پندار خاورشناسان، که تصور مى کنند؛ آیین اسلام، آیین زور و شمشیر است، و مسلمانان به زور سر نیزه ملل مغلوب را وادار کردند که آیین اسلام را بپذیرند، هرگز چنین کارى نکرد، بلکه آنان را در اقامه شعائر دینى خود و اصول و فروع مذهب خویش آزاد گذاشت.
نبرد پیامبر (ص) با یهود خیبر از این نظر بود که؛ خیبر و ساکنان آن، کانون خطرى براى اسلام و آیین توحید بودند، و پیوسته با مشرکان در براندازى حکومت نوبنیاد اسلام همکارى مى کردند؛ از این روى، پیامبر (ص) ناچار بود با آنها نبرد کند و همه آنها را خلع سلاح نماید، تا تحت نظر حکومت اسلامى، با کمال آزادى به امور کشاورزى و اقامه شعائر مذهبى خود بپردازند. در غیر این صورت، زندگى براى مسلمانان مشکل بود، و پیشرفت آیین اسلام متوقف مى گردید.
فلسفه گرفتن جزیه از یهودیان این بود که آنان از امنیت حکومت اسلامى بهره مند بودند و حفظ جان و مال آنها بر مسلمانان لازم بود. و طبق محاسبات دقیق، مقدار موظفىهای مالیای که هر مسلمان نسبت به حکومت اسلامى داشت، بیشتر از جزیه اى بود که دولت اسلام از ملت هاى یهود و نصارى مى گرفت. مسلمانان باید خمس و زکات بدهند و گاهى از اصل اموال خود نیازمندیهاى دولت اسلامى را برطرف سازند و در برابر آن یهود و مسیحیانى که زیر لواى اسلام زندگى مى کنند، و از حقوق فردى و اجتماعى بهره مند مى شوند، باید در برابر این حقوق مانند سائر مسلمانان مبلغى تحت عنوان جزیه بپردازند، و حساب «جزیه» اسلامى از «باج گرفتن» جدا است.
نماینده اى که هر سال از طرف پیامبر براى ارزیابى محصول خیبر و تنصیف آن معین مى شد، فردى ارزنده و دادگر بود، که عدالت و دادگسترى او مورد اعجاب یهود قرار مى گرفت. این شخص، «عبد الله بن رواحه» بود که بعدها در جنگ «موته» کشته شد. او سهمیه مسلمانان را از محصول خیبر تخمین مى زد. و گاهى یهود تصور مى کردند که او در حدس خود اشتباه کرده و زیاد تخمین زده است. او در پاسخ آنها مى گفت: من حاضرم قیمت تعیین شده را به شما بپردازم، و باقیمانده، مال مسلمانان باشد.
یهود در برابر این دادگرى مى گفتند: در سایه این گونه عدل و داد، آسمان ها و زمین استوار گردیده است.[40]
در اثناء گردآورى غنائم جنگ، قطعه اى از تورات به دست مسلمانان افتاد. یهودیان از پیامبر (ص) درخواست نمودند که آن قطعه را به خود آنها بازگرداند. پیامبر (ص) به مسئول بیت المال دستور داد که آن را ردّ کند.
تحریفات جنگ خیبر
در بازگو کردن وقایع جنگ خیبر، مخصوصاً نبرد امیر مؤمنان علی (ع) که نوعی مهمترین اتفاق این نبرد بوده است، ابن هشام در سیره و طبرى در تاریخ خود، مشروح مبارزه حضرت على (ع) را در خیبر آورده و جزئیات جریان را مو به مو تشریح نموده اند، ولى در پایان بحث، احتمال موهومى را – که قتل مرحب به وسیله محمد بن مسلمه بود – ذکر کرده و مى گویند:
برخى معتقدند که مرحب، به وسیله محمد بن مسلمه کشته شد؛ زیرا او براى گرفتن انتقام برادر خود که در فتح دژ «ناعم» به وسیله یهودیان کشته شده بود، از طرف پیامبر (ص) مأموریت یافت، و در این کار نیز موفق گردید. این احتمال آن چنان بى پایه است که هرگز با تاریخ مسلم و متواتر اسلام نمى تواند برابرى کند. علاوه بر این، این افسانه تاریخى یک سلسله اشکالاتى دارد که در ادامه ذکر می شود:
1. طبرى و ابن هشام، این افسانه تاریخى را از صحابى بزرگ جابر بن عبد الله نقل کرده اند[41] و ناقل این داستان، مطلب خلاف را از زبان این مرد بزرگ نقل کرده، در صورتى که جابر در تمام غزوات افتخار رکاب پیامبر (ص) را داشته، جز در این غزوه، که توفیق شرکت در آن را نیافت.
2. محمد بن مسلمه آن چنان شجاع و دلاور نبود که فاتح خیبر گردد و در طول تاریخ خود، نمونه بارزى از شجاعت ندارد. تنها او در سال سوم هجرت، از طرف پیامبر (ص) مأمور شد کعب بن الاشرف یهودى را – که پس از جنگ بدر، مشرکان را براى تجدید جنگ با مسلمانان تحریک مى کرد – به قتل برساند. او از ترس، سه شبانه روز آب و غذا نخورد، و وحشت او مورد اعتراض پیامبر (ص) قرار گرفت، و او در پاسخ گفت: نمى دانم آیا در این قسمت موفقیت به دست خواهم آورد یا نه؟ پیامبر (ص) پس از مشاهده این وضع، چهار نفر همراه او فرستاد که با کمک آنها شرّ کعب را کم کند. آنان در نیمه شب با نقشه خاصى، دشمن خدا را کشتند، ولى محمد بن مسلمه از کثرت ترس و وحشت، یکى از یاران خود را مجروح ساخت.[42] به طور مسلم، صاحب چنین روحیه اى نمى تواند دلاوران خیبر را عقب زند.
3. فاتح خیبر نه تنها با مرحب دست و پنجه نرم کرد و او را مقتول ساخت، بلکه پس از کشته شدن مرحب، عده اى فرار کرده و عده دیگر یک یک به میدان نبرد آمده و تن به تن با او نبرد کرده اند. نام دلاوران یهود که پس از کشته شدن مرحب با على (ع) به جنگ برخاسته اند از قرار ذیل است:
1- داود بن قابوس 2- ربیع بن ابى الحقیق 3- ابو البائت 4- مرة بن مروان 5- یاسر خیبرى 6- ضجیج خیبرى. همه این شش تن، از ابطال و دلاوران یهود در بیرون خیبر بودند و بزرگترین سد و مانع در برابر گشودن دژهاى دشمن شمرده مى شدند. اینان در حالى که رجز مى خواندند و مبارز مى طلبیدند، به دست قهرمان بزرگ اسلام امیرمؤمنان (ع) از پاى درآمدند. آیا با این وضع فاتح خیبر و کشنده مرحب کیست؟ اگر کشنده مرحب، محمد بن مسلمه بود، او نمى توانست پس از کشتن مرحب به سوى لشکرگاه اسلام برگردد و وجود این دلاوران را در پشت سر مرحب نادیده بگیرد بلکه باید با اینها نبرد کند، در صورتى که به اتفاق تمام تواریخ این افراد فقط با على مبارزه کرده و به دست او از پاى درآمدند.
4. این افسانه تاریخى با حدیث متواترى که از پیامبر (ص) نقل شده مخالف است، زیرا ایشان درباره على (ع) فرمود: «یفتح الله على یدیه»، یعنى این پرچم را به دست کسى مى دهم که فتح و پیروزى به دست او صورت مى گیرد، و فرداى آن روز پرچم فتح را به دست على (ع) سپرد. از طرف دیگر، یکى از بزرگترین موانع پیروزى، وجود مرحب خیبرى بود که شجاعت او دو فرمانده پیشین اسلام را مجبور به فرار نمود. اگر کشنده مرحب، محمد بن مسلمه باشد، پیامبر (ص) باید این جمله را درباره او بفرماید نه درباره على (ع).
«حلبى»، سیره نویس معروف مى گوید:[43] در اینکه مرحب به دست على (ع) از پاى درآمد، شکى نیست. همچنین «ابن اثیر» مى گوید: سیره نویسان و محدثان على (ع) را کشنده مرحب مى دانند و روایات متواتر در این باره نقل شده است.
«طبرى» در تاریخ و «ابن هشام» در سیره خود، اندکى دچار آشفتگى شده و جریان شکست و بازگشت دو فرماندهى را که پیش از على (ع)، مأموریت فتح دژهاى یهود یافته بودند، طورى نوشته اند که هرگز با مفهوم جمله اى که پیامبر اسلام درباره على (ع) فرمود، تطبیق نمى کند.
پیامبر (ص) در این باره چنین فرمود: «و لیس بفرّار»، یعنى او فرماندهى است که هرگز فرار نمى کند. مفاد و مفهوم این جمله این است که على بسان دو فرمانده گذشته نیست و هرگز او فرار نخواهد کرد، یعنى آن دو فرمانده پیشین پا به فرار گذارده و سنگر را خالى کرده بودند. در صورتى که دو نویسنده نامبرده، این نکته را تذکر نداده اند و جریان بازگشت آنان را طورى نوشته اند که آن دو کاملاً انجام وظیفه نمودند، ولى موفق به فتح نشدند.[44] [45]
کتابنامه مقاله جنگ خیبر
- ابن اثير جزرى، ابو الحسن على بن ابى الكرام، تاريخ كامل، ترجمه: خليلى، عباس، ناشر: علمى، تهران، بی تا.
- ابن خلدون، عبد الرحمن، مقدمه ابن خلدون، ترجمه: گنابادی، پروین، انتشارات علمی فرهنگی، چاپ هشتم، تهران، 1375ش.
- ابن هشام، ابو محمد عبدالملک، سيره ابن هشام، ترجمه: رسولی محلاتی، سید هاشم، انتشارات كتابچی، چاپ پنجم، تهران، 1375ش.
- ابن اثیر جزرى، على بن محمد عبد الكريم، اسد الغابه، دار الفکر، بیروت، 1409ق.
- حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، مؤسسة آل البيت (ع)، چاپ اول، قم، 1409ق.
- حلبى شافعى، ابوالفرج علی بن ابراهیم؛ السیرة الحلبیة؛ دار الکتب العلمیة، چاپ دوم، بیروت، 1427ق.
- سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1366 ش.
- صدوق، محمد بن بابويه، الخصال، ترجمه: غفارى، على اكبر، جامعه مدرسين، چاپ اول، قم، 1362 ش.
- طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان، انتشارات ناصر خسرو، تهران، بی تا.
- طبری، محمد بن جرير، تاریخ طبری، ترجمه: پاینده، ابوالقاسم، انتشارات اساطیر، چاپ پنجم، تهران، 1375ش.
- طريحى، فخر الدين بن محمد على، مجمع البحرين، محقق/مصحح: حسينى اشكورى، احمد، انتشارات مرتضوی، چاپ سوم، تهران، 1375ش.
- طوسی، محمد بن حسن، الأمالي، انتشارات دارالثقافة، قم، 1414ق.
- مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، بیروت، 1403ق.
- ابن سعد (كاتب واقدى)، طبقات الکبری، دار الکتب العلمیه، بیروت، 1418ق.
- مفید، محمد بن نعمان، ارشاد، ترجمه: رسولی محلاتی، سید هاشم، ناشر اسلامیه، چاپ دوم، تهران، بی تا.
- حموی بغدادی، ابو عبدالله ياقوت بن عبد الله، معجم البلدان، دار صادر، چاپ دوم، بیروت، 1995م.
- يعقوبى، احمد بن ابى يعقوب بن واضح، تاريخ يعقوبى، ترجمه: آیتی، محمد ابراهيم، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ ششم ، تهران، 1371ش.
[1]. سبحانی، جعفر، فرازهایی از تاریخ پیامبر اسلام، ص 389 .
[2]. ابن هشام، ابو محمد عبد الملک بن هشام، ج 2، ص 328،
[3]. محمد بن سعد (كاتب واقدى)، طبقات الکبری، ج 2، ص 77.
[4]. برگرفته از کتاب فروغ ابدیت، وقایع سال هفتم هجری.
[5]. حلبى، على بن ابراهيم، سيره حلبى، ج 3، ص 36.
[6] . سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج2، ص 239.
[7]. حلبى، على بن ابراهيم، سیره حلبى، ج 3، ص 38.
[8]. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، ج 2، ص 239.
[9]. قد علمت خيبر انى مرحب شاكى السلاح بطل مجرب/ ان غلب الدهر فانى اغلب و القرن عندى بالدماء مخضب،
ابن هشام، در سيره خود، رجز «مرحب» را به گونه ديگر نقل كرده است.
[10]. انا الذى سمتنى امى حيدرة ضرغام آجام و ليث قسورة/ عبل الذراعين غليظ القصره كليث غابات كريه المنظرة.
[11]. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ج 2، ص 94؛ ابن هشام، ابو محمد عبد الملک، سيره ابن هشام، ج 3، ص 349.
[12]. یعقوبی، احمد بن ابى يعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 46.
[13]. مفید، محمد بن نعمان، ارشاد، ترجمه: رسولی محلاتی، سید هاشم، ج1، ص 110.
[14]. مجلسی، بحارالانوار، ج 21، ص21، «ما قلعتها بقوة بشرية و لكن قلعتها بقوة الهية و نفس بلقاء ربها مطمئنة رضية».
[15]. سبحانی، جعفر، فروغ ابديت، ج 2، ص 239.
[16]. ابن هشام، ابو محمد،سيره ابن هشام، ج 2، ص330.
[17]. طوسی، محمد بن حسن، امالى طوسى، ص 164.
[18]. ابن اثیر، علی بن ابی الکرام، کامل، ج 7، ص 254، «اللهم رب السموات و ما اظللن و رب الارضین و ما اقللن…نسالک خیر هذه القریة و خیر اهلها و خیر ما فیها، و نعوذ بک من شرها و شر اهلها و شر ما فیها».
[19]. «الله اکبر خربت خیبر انا اذا نزلنا بساحة قوم فساء صباح المنذرین»
[20]. حلبى، على بن ابراهيم، سيره حلبى، ج 3، ص 39.
[21]. جزرى، على بن محمد عبد الكريم، اسد الغابه، ج 4، ص 334.
[22]. سيره حلبى، ج 3، ص40.
[23]. ابن هشام، ابو محمد، سيره ابن هشام، ج 3، ص 342.
[24]. حلبى، على بن ابراهيم، سيره حلبى، ج 3، ص 41.
[25]. همان، ص 47.
[26]. صدوق، محمد بن علی بن بابويه، الخصال، ج 2، ص 16.
[27]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 21، ص، 32.
[28]. ابن هشام، ابو محمد، سيره ابن هشام، ج 3، ص 345.
[29]. همان، ص 346 و 350.
[30]. طبری، محمد بن جرير، تاريخ طبرى، ج 3، ص 302.
[31]. بايهما اشد سرورا؟ بقدومک يا جعفر ام بفتح الله على يد اخيک خيبر.
[32]. سبحانی ، جعفر، فروغ ابديت، ج 2، ص 239.
[33]. ابن هشام، ابو محمد عبد الملک بن هشام، سیره ابن هشام، ج 3، ص 337؛ مجلسی، بحار الانوار، ج 21، ص 33.
[34]. ردوا الخیاط و المخیط فان الغلول عار و شنار و نار یوم القیامة.
[35]. حر عاملی، وسائل الشیعة، باب جهاد نفس، ح 4.
[36]. سیره ابن هشام، ج 3، ص 339.
[37]. سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت،ج 2، ص 239.
[38]. ابن هشام، ابو محمد، سيره ابن هشام، ج 1، ص 337.
[39]. همان، ج 1، ص 356.
[40]. همان، ج 2، ص 354، «بهذا قامت السموات و الارض».
[41]. ابن هشام، ابو محمد، سيره ابن هشام، ج 3، ص 348.
[42]. همان، ج 2، ص 65.
[43]. حلبى، على بن ابراهيم، سيره حلبى، ج 3، ص 44.
[44]. سيره ابن هشام، ج 3، ص 349.
[45]. ر، ک، سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت،ج 2، ص 239.