searchicon

کپی شد

جنگ احد در قرآن

یکی از مهم ترین وقایعی که در زمان پیامبر اکرم (ص) اتفاق افتاد، جنگ احد بود. نظر به این که این جنگ از اهمیت بالایی برخوردار بود؛ از این رو می بینیم که  قرآن کریم در سوره آل عمران نسبتاً به طور مفصل به اتفاقات این جنگ پرداخته است.

واقدی در تاریخش نقل می کند که عبد الرحمن بن عوف‏ گفته است: اگر برآنيد تا حكايت احد را بدانيد آيه يكصد و بيست به بعد سوره آل عمران را بخوانيد در آن صورت، گويى كه در احد با ما بوده‏ايد.[1] ابن اسحاق نيز مى‏گويد كه شصت آيه از سوره آل عمران به جنگ احد اختصاص دارد.[2] شمارى از آيات به صراحت درباره وقايع احد بوده و برخى از آنها، به طور غير صريح به نكاتى كلى اشاره دارد.

خداوند متعال در آيه 120 به مؤمنان مى‏گويد: «اگر خيرى به شما رسد، اندوهگين شوند و اگر به مصيبتى گرفتار آييد شادمان شوند. اگر شكيبايى ورزيد و پرهيزکارى كنيد زيانى از مكرشان، به شما نرسد». بدين ترتيب از لحاظ روحى و نگرانى از شماتت دشمن، آنان را براى شكيبايى بيشتر در جهت خلاصى از مكر مشركان آماده مى‏كند.

آن گاه در آيه بعد، روزى را به ياد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم) مى‏آورد كه از ميان كسان خويش بيرون آمده، مؤمنان را براى صحنه جنگ آمده مى‏كرد. «وَ إِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقاعِدَ لِلْقِتالِ وَ اللَّهُ سَمِيعٌ عَلِيمٌ» نوعاً آيه مزبور را درباره احد دانسته‏اند، اما تعبير «غدوت» كه آن را به «بامداد» ترجمه مى‏كنند با رفتن رسول خدا به سوى احد در عصر روز جمعه سازگارى ندارد. آن چه مشكل را حل مى‏كند اين كه «غداة» در اين جا به معناى مطلق خروج است كما اين كه «رواح» مطلق بازگشت. بنابراين بر خلاف آنچه در ترجمه‏ها گفته شد معناى آن بامداد نيست.

سپس در آيه 122، از دو گروهى ياد مى‏كند كه قصد شركت در جنگ را نداشتند.

مفسران آنان را بنوحارثه و بنوسلمه از انصار دانسته‏اند، اما از تعبير «اللَّهُ وَلِيُّهُما» چنان به دست مى‏آيد كه به هر روى آن قدر اهل ولاية الله بوده‏اند تا همراه ساير مؤمنان در جنگ شركت كنند. در انتهاى آيه آمده، «پس مؤمنان بايد كه بر خداى توكل كنند».

در اين جا يك سؤال براى مؤمنان بوده و آن اين كه چرا خداوند آنان را در احد يارى نكرد. گويا در پاسخ به اين سؤال خداوند شرايط امداد الهى را با يادی از غزوه بدر بيان مى‏كند: هر آينه خدا شما را در بدر يارى كرد، حال آن كه ناتوان بوديد، پس از خدا بترسيد، باشد كه سپاسگزار شويد. آن گاه كه (تو اى پيامبر) به مؤمنان گفتى: اگر خدا سه هزار فرشته به ياريتان فرستد، آيا شما را كافى نخواهد بود؛ بلى، اگر پايدارى كنيد و پرهيزکار باشيد، چون دشمنان تاخت آورند، خدا با پنج هزار فرشته صاحب علامت، شما را يارى مى‏كند. و خداوند اين كار را جز براى شادمانى شما و آرامش قلبتان نكرد؛ و نيست ياری اى مگر از سوى خداى پيروزمند و دانا. از ظاهر آيات فوق چنين به دست مى‏آيد كه رسول خدا (ص) پيش از وقوع جنگ احد، از كمک خداوند در بدر ياد كرده و فرموده است كه اگر شكيبا و پرهيزکار باشند چه بسا كمک خداوند فزون بر آن چيزى باشد كه در بدر بوده است. به هر روى پايدارى يكى از شروط اصلى امداد الهى است.[3] واقدى مى‏گويد: چون در روز بدر شكيبايى نكرده و گريختند يک ملک هم به كمک آنان نيامد.[4]

در ادامه، تا چندين آيه، ربطى به جنگ احد ندارد جز آن كه در آيه 132 تأكيد بر اطاعت از خدا و رسول دارد. بار ديگر از آيه 139 به آنچه در احد رخ داده مى‏پردازد. پيش‏

از آن به سنن الهى در تاريخ، در از ميان بردن اقوامى كه رسولان را متهم به دروغ گويى مى‏كردند اشاره مى‏كند و اين كه نگريستن در آنچه رخ داده و نتايج آن، براى مردم دليلى روشن و براى پرهيزکاران راهنما و اندرزى سودمند است. آن گاه درباره ضربه‏اى كه مسلمانان در احد متحمل شده‏اند مى‏فرمايد: «إِنْ يَمْسَسْكُمْ قَرْحٌ فَقَدْ مَسَّ الْقَوْمَ قَرْحٌ مِثْلُهُ وَ تِلْكَ الْأَيَّامُ نُداوِلُها بَيْنَ النَّاسِ وَ لِيَعْلَمَ اللَّهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ يَتَّخِذَ مِنْكُمْ شُهَداءَ وَ اللَّهُ لا يُحِبُّ الظَّالِمِينَ، اگر بر شما زخمى رسيد، به آن قوم نيز چنان زخمى رسيده است. و اين روزگار است كه هر دم آن را به مراد كسى مى‏گردانيم تا خداوند كسانى را كه ايمان آورده‏اند بشناسد و از شما گواهان گيرد و خدا ستمكاران را دوست ندارد و تا مؤمنان را پاكيزه گرداند و كافران را نابود سازد». بسيارى از مسلمانان كه در بدر شركت نكرده بودند، پس از آن، آروزى شهادت مى‏كردند.

اكنون خداوند مى‏فرمايد: «پيش از آن كه مرگتان فرا رسد، تمناى مرگ مى‏كرديد، اينک مرگ را ديديد» و در آن مى‏نگريد. بسيارى از فراريان احد بهانه‏شان براى فرار خبر قتل پيامبر (ص) بود. خداى تعالى در آيه 144 همين سوره مى‏فرمايد: «جز اين نيست كه محمد پيامبرى است كه پيش از او پيامبرانى ديگر بوده‏اند، آيا اگر بميرد يا كشته شود، شما به آيين پيشين خود باز مى‏گرديد؟ هركس باز گردد، هيچ زيانى به خدا نخواهد رسانيد. خدا سپاسگزاران را پاداش خواهد داد».

بسيارى از افراد ضعيف الايمان و منافق بر اين تصور بودند كه افرادى بى‏جهت كشته شده‏اند؛ خداوند در آيه 145 مى‏فرمايد: «هيچ كس جز به فرمان خدا نمى‏ميرد. مدت مكتوب است». پس از آن مقاومت ياران انبياى گذشته را در جنگ ها مثال مى‏آورد: «چه بسا پيامبرانى كه بسیار از دوستان خدا همراه آنان به جنگ رفتند، و در راه خدا، هرچه به آنها رسيد، سستى نكردند و ناتوان نشدند و سر فرود نياورند و خدا شكيبايان را دوست دارد» البته خداوند ثواب دنيا و آخرت را به ايشان ارزانى كرد.

در آيه 152 همين سوره خداوند درباره آنچه كه مربوط به وعده خدا و پيروزى و فرار مسلمانان از صحنه و در نتيجه شكست آنهاست سخن مى‏گويد: «خدا به وعده‏اى كه با شما نهاده بود وفا كرد. آن گاه كه به اذن او دشمن را مى‏كشتيد. و چون غنيمتى را كه هواى آن را در سر داشتيد به شما نشان داد، سستى كرديد و در آن امر به منازعه پرداختيد و عصيان ورزيديد. بعضى خواستار دنيا شديد و بعضى خواستار آخرت. آن گاه شما را از آنان رويگردان كرد تا شما را امتحان كند. اينک شما را بخشید كه او را به مؤمنان بخشايشى است.» آيه مزبور به صراحت ماهيت صحابه را در اين كه بعضى آخرت گرا و برخى دنياگرا بوده‏اند نشان مى‏دهد. اين روحيات همراه با نفاقى كه به گستردگى در مدينه وجود داشته، ديدگاه هايى را كه قصد دارند هر صحابه را عادل بشمارند، به شدت متزلزل مى‏كند و جالب اين كه همين آيه، شگفتى برخى را برانگيخته كه: من گمان نمى‏كردم كه احدى از اصحاب رسول خدا (ص) طالب دنيا باشد تا آن كه اين آيه نازل شد.

سپس خداوند به فرار مسلمانان اشاره مى‏كند: «إِذْ تُصْعِدُونَ وَ لا تَلْوُونَ عَلى‏ أَحَدٍ وَ الرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْراكُمْ فَأَثابَكُمْ غَمًّا بِغَمٍّ لِكَيْلا تَحْزَنُوا عَلى‏ ما فاتَكُمْ وَ لا ما أَصابَكُمْ وَ اللَّهُ خَبِيرٌ بِما تَعْمَلُونَ، آن گاه كه مى‏گريختيد و به كس نمى‏پرداختيد و پيامبر (ص) شما را از پشت سر فرا مى‏خواند. پس غمى بر غم شما افزوده شد. اكنون اندوه آنچه را از دست داده‏ايد، يا رنجى را كه به شما رسيده است، مخوريد، خدا به هر كارى كه مى‏كنيد آگاه است.

اكنون ادامه مى‏دهد: «آنگاه پس از آن اندوه، خداوند به شما ايمنى ارزانى داشت، چنان كه گروهى را خواب فرو گرفت، اما گروهى ديگر كه چون مردم عصر جاهلى، به خدا گمانى باطل داشتند، هنوز دستخوش اندوه خويش بودند و مى‏گفتند: آيا هرگز كار به دست ما خواهد افتاد؟ بگو: همه كارها به دست خدا است. آنان در دل خود چيزى را پنهان مى‏دارند كه نمى‏خواهند براى تو آشكار سازند؛ پس مى‏گويند: اگر كار در دست ما بود اين جا كشته نمى‏شديم؛ بگو اگر در خانه‏هاى خود هم بوديد، كسانى كه كشته شدن بر آنها مقرّر شده است، به قتلگاهشان بيرون مى‏رفتند. خدا آنچه در سينه داريد مى‏آزمايد و دل هايتان را پاک مى‏گرداند و خدا به آنچه در دل ها است آگاه است.

خداوند در آيه 155 درباره فراريان مى‏گويد: «إِنَّ الَّذِينَ تَوَلَّوْا مِنْكُمْ يَوْمَ الْتَقَى الْجَمْعانِ إِنَّمَا اسْتَزَلَّهُمُ الشَّيْطانُ بِبَعْضِ ما كَسَبُوا وَ لَقَدْ عَفَا اللَّهُ عَنْهُمْ إِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ حَلِيمٌ، آنان كه در روز مقابله دو گروه بگريختند، به سبب پاره‏اى از عملشان، شيطان آنها را به خطا افكنده بود. اينک خداوند عفوشان كرد كه او آمرزنده و بردبار است.»

خداوند از فراريان جنگ كه مرتكب گناه كبيره‏اى شده بودند درگذشت و به رسول خود نيز فرمود: «به سبب رحمت خداست كه تو با آنها اين چنين خوش خوى و مهربان هستى؛ اگر تندخو و سخت دل مى‏بودى، از گرد تو پراكنده مى‏شدند. پس [فرارشان‏] را بر آنها ببخشاى، و برايشان آمرزش بخواه، و در كارها با ايشان مشورت كن، و چون بر انجام كارى قصد كردى، بر خداى توكل كن كه خدا توكل كنندگان را دوست دارد.» تعبير «وَ شاوِرْهُمْ فِي الْأَمْرِ» درباره فراريان از جنگ، بدون شبهه در معناى جذب قلوب آنهاست، لذا در ادامه «فَإِذا عَزَمْتَ» نيز بر تصميم گيرى توسط رسول خدا (ص) اشاره دارد». در عين حال بايد گفت مشورت رسول خدا با صحابه در بيرون آمدن از شهر، ربطى به اين شكست نداشت، آنچه مهم بود نفسانيات برخى از اصحاب بود كه سبب شد تا شيطان آنها را به راه خطا افكند. به هر روى هرچه بود نتيجه اعمال خود مردم بود.

خداوند در آيه 165 مى‏فرمايد: «أَ وَ لَمَّا أَصابَتْكُمْ مُصِيبَةٌ قَدْ أَصَبْتُمْ مِثْلَيْها قُلْتُمْ أَنَّى هذا قُلْ هُوَ مِنْ عِنْدِ أَنْفُسِكُمْ إِنَّ اللَّهَ عَلى‏ كُلِّ شَيْ‏ءٍ قَدِيرٌ، و آيا هنگامى كه آسيبى به شما رسيد، كه شما خود، دو چندان آن [را در بدر] رسانده بوديد، گفتيد: اين آسيب از كجا رسيده؟

بگو: از جانب خودتان؛ هر آينه خدا بر هر چيزى تواناست.» البته سر جمع همه چيز به اذن خداى صورت مى‏گيرد؛ يعنى ممكن بود كه خداوند از عالم غيب جلوى اين رخداد را بگيرد، اما خداوند خلاف سننى كه در عالم انسانى و مادى نهاده، جز به مصلحتى فراتر كه خود سنتى ديگر است، عمل نمى‏كند. در اين جا مصلحت آن بود كه اجازه دهد مؤمنان و منافقان هرچه دارند اظهار كنند؛ لذا در آيات 168- 166 مى‏فرمايد: «آنچه در روز برخورد دو گروه (روز احد) به شما رسيد به اذن خداوند بود تا خدا مؤمنان را معلوم دارد. و آنان را نيز كه نفاق ورزيدند، معلوم دارد. به آنها گفته مى‏شد: بياييد در راه خدا كارزار كنيد يا به دفاع بپردازيد. مى‏گفتند: اگر يقين داشتيم كه جنگى در مى‏گيرد با شما مى‏آمديم. آنان به كفر نزديك تر هستند تا به ايمان به زبان چيزهايى مى‏گويند كه به دل اعتقاد ندارند و خدا به آنچه در دل نهفته مى‏دارند آگاه‏تر است. به آنان كه از جنگ باز ايستادند و درباره برادران خود گفتند: اگر سخن ما را شنيده بودند كشته نمى‏شدند، بگو: اگر راست مى‏گوييد مرگ را از خود برانيد». اين آيات درباره منافقان به ويژه گروه عبد الله بن ابى مى‏باشد.

مى‏دانيم كه رسول خدا (ص) پس از احد، به قصد ايجاد آمادگى مجدد در سپاه خود و تهديد مشركان، سپاهى را تجهيز كرد و تا «حمراء الاسد» آمد و زمانى كه شنيد مشركان رفته‏اند و قصد بازگشت ندارند، به مدينه مراجعت كرد. خداوند در آيه 172 آل عمران درباره آنان مى‏فرمايد: «از ميان آن كسانی كه پس از زخم خوردن باز هم فرمان خدا و رسولش را اجابت كردند، آنان كه نيكوكار باشند و از خداى بترسند، مزدى بزرگ دارند.

مردمى كه وقتى به آنها گفته شد كه مردمان براى جنگ با شما آماده شده‏اند از آنان بترسيد، بر ايمانشان افزوده شد و گفتند: خدا ما را بسنده است و چه نيكو ياورى است». يار پيامبرانى كه مردان الهى فراوانى به همراه آنان جنگ كردند! آنها هيچ گاه در برابر آنچه در راه خدا به آنان مى‏رسيد، سست و ناتوان نشدند (و تن به تسليم ندادند) و خداوند استقامت‏كنندگان را دوست دارد. گفتار آنان تنها اين بود كه مى‏گفتند: پروردگارا، گناهان ما را ببخش و از زياده روي هاى ما صرف نظر كن و قدم هاى ما را (در جنگ و جهاد) ثابت و استوار بدار و ما را بر گروه كافران پيروز بگردان. پس خداوند به آنها پاداش دنيا و هم پاداش نيكوى آخرت را داده و خدا نيكوكاران را دوست دارد.[5]



[1]. واقدى، محمد بن عمر، المغازى، ترجمه، مهدوى دامغانى،  محمود، ،متن، ص230، مركز نشر دانشگاهى، تهران، چاپ دوم، 1369ش.

[2]. ابن هشام‏، السيرة النبوية، ج 2، ص 106، دار المعرفة، بيروت‏

[3]. المغازى، ترجمه،متن، ص 231.

[4]. همان.

[5]. جعفريان رسول، ‏سيره رسول خدا (ص)، ص 524-529، ناشر، دليل ما، قم‏، چاپ سوم، 1383 ش‏