searchicon

کپی شد

جنگ بدر

چکیده مقاله جنگ بدر

نخستین جنگی که پس از هجرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به مدینه، تحت فرماندهی آن حضرت، میان مسلمانان و مشرکان قریش رخ داد، جنگ بدر بود. این نبرد در هفدهم رمضان سال دوم هجری در منطقه بدر روی داد.

علت نام‌گذاری این جنگ به بدر این بوده که غزوه بدر در منطقه‌ای (روستایی) به نام بدر به وقوع پیوسته است.

با آغاز هجرت مسلمانان به مدینه، مشرکان ابنداء خطری احساس نمی‌کردند، اما وقتی دیدند مسلمانان پناهگاه تازه‌ای پیدا کردند؛ لذا به فکر مصادره اموال مسلمانان افتاده و خواستند از این راه، جلوی هجرت آنان را بگیرند و آنها را از هر سو تحت فشار و شکنجه قرار دهند.

با توجه به این، زمانی که ابوسفیان بزرگ مکّه، در رأس یک کاروان نسبتاً مهم تجارتى که از چهل نفر با 50 هزار دینار مال التجاره تشکیل مى‌شد، از شام به سوى مدینه باز مى‌گشت پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) به یاران خود ( 313 نفر که تقریباً مجموع مسلمانان مبارز اسلام را در آن روز تشکیل مى‌دادند) دستور داد آماده حرکت شوند و به طرف این کاروان بزرگ که قسمت مهمى از سرمایه دشمن را با خود حمل مى‌کرد، بشتابند و با مصادره این سرمایه، ضمن تقاص از دشمن، ضربه سختى بر قدرت اقتصادى و در نتیجه بر قدرت نظامى دشمن وارد کنند.

در این گیرودار ابوسفیان توانست خود را با قافله از منطقه خطر رهائى بخشد، اما لشگری که از مکه برای حمایت از کاروان ابوسفیان به سمت مدینه حرکت کرده بود، به منطقه بدر رسید و حاضر نشد به مکه برگردد.

لشکر کوچک اسلام با روحیه‌اى نیرومند در برابر دشمن صف کشیدند. آتش جنگ شعله ور گردید. حضرت على (علیه السلام) و حمزه (علیه السلام) عموى پیامبر (صلى الله علیه و آله) و جمعى دیگر از جنگجویان شجاع اسلام در جنگ‌هاى تن به تن که سنت آن روز بود، ضربات شدیدى بر پیکر حریفان خود زده و آنها را از پاى در آوردند. روحیه دشمن باز ضعیف‌تر شد.

«ابوجهل» فرمان حمله عمومى صادر کرد. باد به شدت به سوى لشکر قریش مى‌وزید و مسلمانان پشت به باد به آنها حمله مى‌کردند. استقامت، پایمردى و دلاورى‌هاى مسلمانان قریش را در تنگنا قرار داده بود. در نتیجه هفتاد نفر از سپاه دشمن که ابوجهل نیز در میان آنها بود، کشته شدند و هفتاد نفر نیز به دست مسلمانان اسیر گشتند، ولى مسلمانان تعداد کمى کشته داشتند، و به این ترتیب نخستین پیکار مسلحانه مسلمانان با دشمن نیرومندشان با پیروزى غیر منتظره‌اى پایان گرفت.

 

شناسنامه جنگ بدر

نخستین جنگی که پس از هجرت پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به مدینه، تحت فرماندهی آن حضرت، میان مسلمانان و مشرکان قریش رخ داد، جنگ بدر یا «بدر القتال»، «بدر الکبری» و «بدر العظمی»[1] بود. این نبرد در هفدهم رمضان سال دوم هجری در منطقه بدر روی داد. در این جنگ، مسلمانان علی‌رغم کم بودن تعداد نفرات، به پیروزی رسیدند. مسلمانان موفق شدند تعدادی از بزرگان مشرکان را کشته یا اسیر کنند. این پیروزی جایگاه مسلمانان در مدینه را تثبیت کرد. این غزوه جزو معدود جنگ‌هایی است که در قرآن ذکر شده و نمونه‌ای از امداد الهی دانسته شده است. به جنگ بدر؛ غزوه[2] بدر نیز گفته می شود.

البته لازم به ذکر است که در سرزمین بدر سه غزوه به نام‌های «بدر اولی»، «بدر کبری» و «بدر الموعد» اتفاق افتاده است که از بین این غزوات، غزوه بدر کبری مشهورترین غزوات بدر می‌باشد.

غزوه «بدر اولی» (یا غزوه سَفَوان) در جمادی الاخره یا ربیع الاول در سال دوم هجرت، پس از آنکه گروهی از قریشیان به سرکردگی «کُرزبن جابر فِهری» گلّه احشام مدینه را غارت کردند، روی داد.

پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله) پس از شنیدن این خبر (غارت گوسفندان مدینه)، زید بن حارثه را به جانشینی خود در اداره امور شهر مدینه گماشت و به تعقیب غارت‌گران شتافت و تا وادی سفوان از ناحیه بدر پیش رفت، ولی بر آنها دست نیافت و به مدینه باز گشت.[3]

اما در باره غزوه بدر سوم باید گفت: بنابر نوشته مورخان[4] ابوسفیان بعد از اتمام جنگ اُحد (شوال سال سوم) مسلمانان را به جنگی در «بدرالصفراء» برای یک سال دیگر فراخواند و از پیامبر اسلام (صلّی اللّه علیه و آله) پاسخ مثبت شنید.

با فرارسیدن زمان قرارداد، ابوسفیان که از گفته خود پشیمان شده و خروج از مکه را خوش نمی‌داشت نُعیم بن مسعود را با وعده بیست شتر راهی مدینه کرد تا مسلمانان را بیم دهد و آنها را از رفتن به بدر منصرف کند.

اما رسول خدا (صلّی اللّه علیه و آله) فرمود: من بر وعده خود پایدار خواهم ماند، حتی اگر دیگران با من همراهی نکنند.

پس، با سپاهی بالغ بر هزار و پانصد نفر، راهی بدر شد و هشت روز در آنجا به انتظار ماند.

ابوسفیان نیز ناگزیر در جمعی مرکب از دو هزار نفر، مکه را ترک گفت و تا ناحیه ظَهران (یا عُسفان) پیش رفت، اما به بهانه خشک‌سالی و کمبود آب بازگشت.

مکیان به طعنه، سپاه ابوسفیان را جیش سَویق (به معنی شراب) نامیدند. البته این غیر از «غزوه سویق» است.

مسلمانان هم که ورودشان به بدر با برپایی بازار سالانه هم‌زمان شده بود، کالاهای خود را فروخته و سود قابل توجه و بالایی بردند و به مدینه بازگشتند. به نقلِ برخی از مورخان،  با توجه به زمان برپایی بازار بدر، از اول تا هشتم ذیقعده، مسلمانان در همین موقع به بدر رسیده‌اند.[5]

 

وجه نام گذاری جنگ بدر

علت نام‌گذاری این جنگ به بدر این بوده که این غزوه در منطقه‌ای به نام بدر به وقوع پیوسته است. منطقه بدر، آبادی‌ای بر سر راه مدینه به مکه قرار داشته و چاه‌های آب آن مشهور بوده است و همچنین به دلیل برخورداری از منابع آب و سرسبزی، تفرجگاه اعراب به شمار می‌آمده است. بدر، گونه‌ای بازار بوده که اعراب به طور موسمی برای داد و ستد کالا در آنجا گرد می‌آمده‌اند.[6]

 

مفاهیم کابردی در جنگ بدر

جنگ بدر به واسطه درگیربودن شخصیت‌ها و افراد متعددی از مسلمانان و مشرکان مطرحِ زمان وقوع این غزوه، در برگیرنده مفاهیم فراوانی برای معرفی این واقعه می‌باشد. در اینجا به مهم‌ترین آنها اشاره می‌شود:

پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) فرمانده سپاه اسلام، امیر المؤمنین (علیه السلام) پرچم‌دار سپاه اسلام و قهرمان جنگ، حضرت حمزه سیدالشهداء (علیه السلام)، شهدای جنگ بدر، ابو سفیان مهم‌ترین مشوق قریش برای جنگ با مسلمانان، ابوجهل فرمانده سپاه مشرکان، أبو عزيز بن عمير، نضر بن حارث و طلحة بن أبى طلحه پرچم‌داران سپاه مشرکان، کشته شدگان قریش در بدر، اسیران قریش، گرفتن فدیه از اسیران قریش، غنایم جنگی به دست آمده توسط مسلمانان، تعداد نیروهای جنگی، شترها، اسب‌های مسلمانان و مشرکان، طعام‌دهندگان مشرکان که دوازده نفر از جمله: عتبه، شيبه، عبّاس، ابو جهل و حكيم بن حزام بودند و … .

البته هر یک از مفاهیم فوق در جای خود مورد اشاره و احیانا بررسی قرار خواهند گرفت.

 

زمان وقوع جنگ بدر

بنابر گزارش اکثر مورخان، زمان وقوع غزوه بدر (بدر الکبری)، روز جمعه هفدهم ماه رمضان سال دوم هجری بوده است.[7] برخی نیز روز دوشنبه را هفدهم ماه رمضان سال دوم هجری دانسته‌اند.[8]

 

مکان وقوع جنگ بدر

غزوه بدر در منطقه‌ای (روستایی) به نام بدر به وقوع پیوسته است. بدر از راه هوایی در ۱۳۰ کیلومتری جنوب غربی مدینه، در بخش سفلای وادی صفراء (منابع جدید آن را جزو وادی فَرْعه می دانند) به ارتفاع ۱۸۷ متر از سطح دریا واقع شده است. هم‌اکنون بدر به صورت شهری درآمده و فاصله آن با شهر مدینه از طریق جاده حدود 150 کیلومتر می‌باشد.[9]

این شهر در قدیم، مرکزی تجاری و اتصال‌دهندهٔ جاده‌ای از مدینه و جادهٔ مسیر کاروان‌های مکه تا سوریه بوده‌است. کوه‌ها و تپه‌های شنی تقریبا گرداگرد این شهر را محاصره کرده‌اند.[10] در این منطقه چاه‌های متعددی یافت می‌شود. بنابر یک دیدگاه، بدر نام شخصی است که چاه‌های این محل به او منسوب بوده‌است. نَسَب و طایفه این شخص نیز به چند صورت گزارش شده است.[11]

دیدگاه دیگر این است که بدر نام شخص نیست و چاه‌های بدر، بی‌آنکه ملک فرد معینی باشد، تأمین کننده آب بنوغِفار بوده است.[12]

جز قسمت جنوب غربی بدر که نرم و سست است و اکنون به صورت نخلستانی سرسبز درآمده، دیگر قسمت‌های آن ریگزار است و اطراف آن را تپه‌های پرشیب و تَلماسه[13] محصور کرده است.

دو دهانه این دشت (شمال غربی و جنوب شرقی) به نسبت نزدیکی و دوری به مدینه، با اقتباس از قرآن،[14] «العُدوَة الدّنیا» و «العُدوة القُصوی» نام دارند.[15]

میان این دو دهانه، در جنوب غربی دشت، کوهی بلند به نام «جبل اسفل» وجود دارد که از آنجا می‌توان دریا را به‌ خوبی دید. بدر در محلّ پیوستن راه مدینه به راه کاروان‌رو مکه به شام قرار داشته و به سبب وجود آب، استراحت‌گاه کاروان‌ها بوده است.

پیش از اسلام، هر سال از اول تا هشتم ذیقعده، در آنجا بازاری برپا می‌شده که در ضمن آن برنامه‌های تفریحی و مراسم عبادی (در برابر بت‌ها) اجرا می‌شده است.[16]

 

شخصیت‌ها و گروه‌های درگیر در جنگ بدر

در هر واقعه ای که به وقوع می‌پیوندد، به طور طبیعی اشخاص و گاهی گروه‌ها و گاهی، هم اشخاص و هم گروه‌ها همزمان با یکدیگر در یک واقعه دخیل هستند. واقعه جنگ بدر هم از این امر مستثنی نیست. در این جنگ، گروه‌ها و شخصیت‌های متعددی درگیر بوده‌اند. در این مقال کوتاه برآن هستیم که برخی از گروه‌ها و شخصیت‌های درگیر این غزوه را معرفی کنیم. اکنون به گروه‌ها و شخصیت های درگیر در این جنگ اشاره می‌شود:

قبل از جنگ بدر، پيامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) با ياران خود مشورت كرد كه بجنگند يا در پى كاروان تجارتی باشند؟ برخی از افراد مطالبی را از روی ترس بیان داشتند، ولی مقداد برخاست و گفت: اى رسول خدا درست است كه اينان قريش‌اند و با تكبّر خود آمده‌اند، امّا ما به تو ايمان آورده و ترا تصديق كرده‌ايم و شهادت مى‌دهيم كه آنچه تو آورده‌اى، از نزد خداوند و حقّ است. به خدا قسم، اگر ما را فرمان دهى كه در ميان آتش رفته يا خود را بر خار مغيلان زده، مى ‌رويم و پروا نمى‌ كنيم. ما آنچه را كه بنى اسرائيل به موسى گفتند كه تو و پروردگارت برويد و نبرد كنيد، ما همين جا نشسته‌ايم، ما نخواهيم گفت. بلكه ما مى‌گوييم: تو و پروردگارت رهسپار شويد و نبرد كنيد كه ما هم همراه شما نبرد مى ‌كنيم. به خدا قسم كه در راست و چپ و پيشاپيش تو خواهيم جنگيد و اگر به دريا وارد شوى، همراه تو خواهيم آمد و اگر ما را تا نواحى حبشه ببرى، با تو خواهيم آمد. در این هنگام رنگ رخساره پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از شنيدن سخنان مقداد برافروخته شد و برق شادى در نگاهش نمايان گرديد، چنان كه آشكارا خنديد و او را دعا كرد.[17]

رسول خدا (صلی الله علیه و آله) باز از مردم نظر خواست و گويا قصد وى انصار بود، چراکه هم جمعيتشان بيشتر بود و هم بيم داشت كه مبادا انصار فكر كنند كه اگر در مدينه مسئله‌اى پيش آيد، بر آنان است كه از پيامبر دفاع كنند، امّا در خارج مدينه چنين مسئوليتى ندارند. چنان كه در پيمان عقبه پذيرفته بودند. سپس سعد بن معاذ برخاست و گفت: پدر و مادرم فدايت يا رسول اللّه؛ گويا به ما نظر دارى؟ گفت: آرى، سعد گفت: گمان مى‌‌كنم كه براى كارى بيرون آمدى و اكنون به كار ديگرى مأمور شده‌‌اى. فرمود: بلى. سعد گفت: يا رسول اللّه؛ پدر و مادرم فداى تو. ما به تو ايمان آورده‌‌ايم و تو را تصديق كرده‌‌ايم و شهادت داده‌‌ايم كه آنچه آورده‌اى حق و از جانب خداوند است. پس هرچه خواهى فرمان بده كه ما اطاعت مى‌‌كنيم … . به خدا قسم، اگر به ما فرمان دهى كه به دريا فرو رويم، با تو فرو خواهيم رفت. باشد كه خداوند چشم تو را به ديدن فداكارى ما روشن كند. پس ما را به نام خدا رهسپار ساز. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) شادمان شد و دستور حركت داد. سپس فرمود: به‌خدا قسم هم اكنون گويى به‌ كشتارگاه ابو جهل بن هشام، عتبة بن ربيعه، شيبه و …، مى ‌نگرم. سپس حركت كرد تا در بدر فرود آمد.[18]

بنابر گزارش تاریخ، به دستور پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) (در منطقه بدر) چند نفر از جمله حضرت علی (علیه السلام) را برای کسب خبر به سوی چاهی که در نزدیک آنان بود، فرستاد. آنان با ساقیان قریش برخورد و دو تن از آنان را اسیر کردند. پس از بازجویی معلوم شد که سپاه قریش با شمار ۹۰۰ تا ۱۰۰۰ نفری که اغلب بزرگان قریش را همراه دارد، در پشت تپه‌های شنی منطقه اردو زده‌اند. پیامبر اعظم (صلی الله علیه و آله) فرمود: مکه جگرگوشه‌های خود را به سوی شما روانه کرده است.[19]

از عباراتی که در فوق گذشت، معلوم می‌شود غیر از پیامبر اکرم و علی (علیهما‌السلام)، شخصیت‌های دیگری؛ مانند مقداد، سعد معاذ و … گروه‌های مهاجران و انصار از مدینه درگیر جنگ بدر بوده‌اند. از طرفی از جانب دشمنان اسلام نیز قبیله قریش و همچنین از اعتراف اسیران و سخنان شریف پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) به دست می‌آید که مردم مکه عموما و بزرگان مکه خصوصا در این غزوه درگیر بوده‌اند.

از جمله شخصیت‌های کفار و قریش نیز افرادی مانند؛ ابو جهل بن هشام، عتبة بن ربيعه، شيبه و تعداد زیادی از رؤسای قبیله قریش در این غزوه دخالت داشته‌اند.

 

اسباب، علل و زمینه های جنگ بدر

به‌طور طبیعی هر واقعه‌ای که در عالم رخ می دهد، دارای اسباب و دلایل خاص خود می باشد. جنگ بدر یکی از همین امور است و به نحو طبیعی دلایل و زمینه‌های متعددی داشته که در جای خود به این علل و زمینه‌ها اشاره خواهد شد.

 

فضاهای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی زمان جنگ بدر

از جمله اسباب و دلایل وقوع هر واقعه‌ای، فضای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی آن واقعه می‌باشد. جنگ بدر از وقایعی به حساب می‌آید که قبل از بروز آن، فضای سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مذهبی خاصی در جامعه آن روز و به خصوص در جغرافیای منطقه درگیری، حاکم بود. برای روشن شدن حقایق این نبرد تاریخی، فضاهای فوق الذکر مورد بررسی دقیق قرار خواهد گرفت و توضیحات لازم در زیر موضوعات متعددی بیان خواهد شد.

 

مصادره اموال مسلمانان توسط مشرکان مکه

با پیشرفت سریع اسلام در شهر یثرب (مدینة‌النبی)، مقدمات هجرت رسول خدا (صلی الله علیه و آٔله) و مسلمانان مکه به آن شهر، فراهم شد؛ زیرا مشرکان مکه تحمّل بالارفتن هر روزه تعداد مسلمانان را نداشتند؛ از این رو هر روز دایره فشار و شکنجه را نسبت به مسلمانان تنگ‌تر کرده و آنها را بیشتر می آزردند، تا جایی که به گفته مورخان بعضی را از دین خارج کردند.

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آٔله) نیز در مشکل عجیبی گرفتار شده بود؛ از طرفی حضرت ابوطالب و حضرت خدیجه (علیهماالسلام) دو پشتیبان و حامی خود را از دست داده و این دو حادثه دشمنان را نسبت به حضرت بی‌باک‌تر و جسورتر ساخته بود و از طرف دیگر، دیدن و شنیدن این مناظر رقّت‌باری را که مشرکان نسبت به پیروانش انجام می‌دادند، ایشان را به شدت آزار می‌داد و از جانب خدای تعالی نیز مأمور به تحمل و صبر بود.

از سوی دیگر نفوذ اسلام در شهر یثرب فرج و گشایش بزرگی برای رسول خدا (صلی الله علیه و آٔله) و مسلمانان بود؛ به همین دلیل آن حضرت به مسلمانان دستور داد هر یک از شما که تحمل آزار اینان را ندارد، نزد برادران خود که در شهر یثرب هستند، برود.

همین امر موجب شد تا روز به روز بر تعداد مهاجران افزوده شده و تدریجا مکه از مسلمانان خالی گردد. در این هنگام مشرکان با خطر تازه ای مواجه شدند که آن را پیش بینی نمی‌کردند؛ زیرا مشرکان تا آن روز فکر می کردند با شکنجه و تهدید و اذیت و آزار می توان جلوی پیشرفت اسلام را گرفت، اما با گذشت زمان دیدند که این امور نمی‌تواند جلوی تبلیغات رسول خدا (صلی الله علیه و آٔله) را بگیرد.

از سویی دیگر نیز مشرکان در آغاز از مهاجرت افراد تازه مسلمان، خطری احساس نمی‌کردند، اما وقتی دیدند مسلمانان پناهگاه تازه‌ای پیدا کرده و شهر یثرب آغوش خود را برای استقبال اینان باز نموده و با پیشرفت سریعی که اسلام در آن شهر و میان مردم آنجا داشته است، چیزی نخواهد گذشت که حمله انتقامی مسلمانان از همانجا شروع خواهد شد و با نیرو گرفتن آنها و پیوند مهاجر و انصار در شهر یثرب، پاسخ آن همه اهانت‌ها و قتل و آزارها را خواهند داد؛

لذا به فکر مصادره اموال مسلمانان افتاده و خواستند از این راه، جلوی هجرت آنان را بگیرند و آنها را از هر سو تحت فشار و شکنجه قرار دهند.

به عنوان مثال درباره «صهیب» می نویسند: وی مردی بود که او را در روم به اسارت گرفته و به مکه آورده بودند. او در مکه به دست شخصی به نام عبدالله بن جدعان آزاد گردید. این مرد در همان سال‌های اول بعثت رسول خدا (صلی الله علیه و آٔله) به دین اسلام گروید و جزء پیروان آن حضرت شد. شغل او تجارت و سوداگری بود و از این راه مال فراوانی به دست آورده بود. مشرکان مکه او را هر روز به نوعی اذیت و آزار می کردند تا جایی که صهیب ناچار شد دست از کار و کسب خود کشیده، مانند مسلمانان دیگر به یثرب مهاجرت کند. او در صدد برآمد تا مالی را که سال‌ها به صورت تدریجی به دست آورده بود، با خود به یثرب ببرد. هنگامی که مشرکان باخبر شدند وی می خواهد به یثرب برود، سر راهش را گرفته، گفتند: وقتی تو به این شهر آمدی مردی فقیر و بی نوا بودی و این ثروت را در این شهر به دست آورده و اندوخته‌ای و ما نمی گذاریم این مال را از این شهر بیرون ببری.

صهیب گفت: اگر از مال خود صرف‌نظر کنم، رهایم می‌کنید؟ گفتند: آری!

صهیب گفت: من هم آنچه دارم همه را به شما واگذار کردم. بدین ترتیب خود را از دست مشرکان رها ساخته و به مدینه مهاجرت نمود.[20]

همچنین درباره قبیله «بنی‌جحش» می نویسند: آنها هنگامی که خواستند به برادران مسلمانان خود بپیوندند، همه افراد خانواده و اثاثیه منزل را هم همراه خود برده و خانه‌های خود را قفل کردند آن‌هم به این امید که روزی بدانجا بازگشته و یا اگر نیازمند شدند آنها را فروخته و در شهر یثرب یا جای دیگری به جای آنها خانه و سکنایی بخرند.

اما ابو سفیان وقتی از ماجرا خبردار شد، با اینکه با بنی‌جحش هم‌پیمان و هم‌سوگند بود، خانه‌های آنها را تصاحب کرده و به عمرو بن علقمه (یکی دیگر از سرکردگان مکه) فروخت و پول آن را نیز برای خود ضبط کرد. وقتی این خبر به گوش «عبد الله بن جحش» (بزرگ و رئیس قبیله بنی‌جحش) رسید، متأثر شده خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آٔله) آمد و شکوه حال خود را به او کرد. آن حضرت به وی اطمینان داد که خدای تعالی در بهشت به جای آنها خانه‌هایی به بنی‌جحش عطا فرماید؛ لذا او راضی شده و بازگشت.[21]

این سخت‌گیری‌ها و شدت عمل‌ها بیشتر برای آن بود که آن‌ها را مرعوب کرده، زهرچشمی از آن‌ها گرفته، مانع تمایل ایشان به اسلام و پیامبر شوند. همچنین می‌‌خواستند به آنها بفهمانند در صورت مهاجرت به یثرب با چنین عکس‌العمل‌ها و واکنش‌های سختی مواجه خواهند شد؛ و گرنه امثال ابو سفیان با آن همه ثروت و مستغلاتی که داشتند، به این گونه اموال و درآمدها که موجب ننگ و عار خود و دودمانشان می گردید، احتیاجی نداشتند.[22]

 

حمله مسلمانان به کاروان قریش قبل از جنگ بدر

براساس گزارش مورخان، محدثان و مفسران، غزوه بدر از آنجا آغاز شد که:

ابوسفیان بزرگ مکّه، در رأس یک کاروان نسبتاً مهم تجارتى که از چهل نفر با 50 هزار دینار مال التجاره تشکیل مى‌شد، از شام به سوى مدینه باز مى‌گشت.

پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) به یاران خود دستور داد آماده حرکت شوند و به طرف این کاروان بزرگ که قسمت مهمى از سرمایه دشمن را با خود حمل مى‌کرد، بشتابند و با مصادره این سرمایه، ضمن تقاص از دشمن، ضربه سختى بر قدرت اقتصادى و در نتیجه بر قدرت نظامى دشمن وارد کنند.

ابوسفیان از یک‌سو به وسیله دوستان خود در مدینه از تصمیم پیامبر آگاه شد و از سوى دیگر چون موقعى که این کاروان براى آوردن مال التجاره به سوى شام مى‌رفت، احتمال می‌داد مورد چنین تعرضی قرار گیرد، قاصدى را به سرعت به مکّه فرستاد، تا جریان را به اطلاع اهل مکّه برساند.

قاصد در حالى که طبق توصیه ابوسفیان بینى شتر خود را دریده، گوش آن را بریده و خون به طرز هیجان‌انگیزى از شتر مى‌ریخت و پیراهن خود را از دو طرف پاره کرده وارونه بر شتر نشسته بود تا توجه همه مردم را به سوى خود جلب کند، وارد مکّه شد، و فریاد برآورد: «اى مردم پیروزمند، کاروان خود را دریابید! کاروان خود را دریابید! بشتابید و عجله کنید، اما باور نمى کنم به موقع برسید؛ زیرا محمّد و افرادى که از دین شما خارج شده اند براى تعرض به کاروان از «مدینه» بیرون شتافته اند».

از آنجا که بسیارى از مردم مکّه در این کاروان سهمى داشتند، به سرعت بسیج شده و حدود 950 نفر مرد جنگى که جمعى از آنها بزرگان و سرشناسان مکّه بودند با 700 شتر و 100 رأس اسب به حرکت در آمدند. فرماندهى لشکر را ابوجهل بر عهده گرفت و به سرعت خود را به منطقه بدر رساندند.

از سوى دیگر ابوسفیان براى این که خود را از تعرض مسلمانان مصون بدارد، مسیر خود را تغییر داد و به سرعت به سوى مکّه گام بر مى‌داشت.

پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) با 313 نفر که تقریباً مجموع مسلمانان مبارز اسلام را در آن روز تشکیل مى‌دادند، به نزدیکى سرزمین بدر ـ بین راه مکّه و مدینه ـ رسیده بود که خبر تغییر مسیر حرکت سپاه قریش به او رسید.

در این هنگام، با یاران خود مشورت کرد که آیا به تعقیب کاروان ابوسفیان و مصادره اموال کاروان بپردازد و یا براى مقابله با سپاه دشمن آماده شود؟

جمعى مقابله با سپاه دشمن را ترجیح دادند، ولى گروهى از این کار اکراه داشتند و ترجیح مى‌دادند کاروان را تعقیب کنند. دلیل آنها هم این بود که ما به هنگام بیرون آمدن از مدینه به قصد مقابله با سپاه مکّه نبودیم و آمادگى رزمى براى درگیرى با آنها را نداریم در حالى که آنها با پیش‌بینى قطعى و آمادگى کافى براى جنگ، به سوى ما مى‌آیند.

این دودلى و تردید در این گروه، هنگامى افزایش یافت که معلوم شد نفرات دشمن تقریباً بیش از سه برابر نفرات مسلمانان و تجهیزات آنها چندین برابر تجهیزات مسلمانان است.

ولى با همه این مطالب پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) نظر گروه اول را پسندیده و دستور دادند آماده حمله به سپاه دشمن شوند.

هنگامى که دو سپاه با هم رو به رو شدند، دشمن نتوانست باور کند مسلمانان با آن نفرات و تجهیزات کم به میدان آمده‌اند، بلکه فکر مى‌کرد قسمت مهم سپاه اسلام در جائى مخفى شده‌اند تا به موقع حمله خود را به طور غافلگیرانه شروع کنند. از این جهت، شخصى را براى تحقیق فرستادند، اما به زودى فهمیدند جمعیت همان است که دیده بودند.

از طرفى ـ همان طور که گفته شد ـ جمعى از مسلمانان در وحشت و ترس فرو رفته، اصرار داشتند مبارزه با این گروه عظیم که هیچ گونه موازنه‌اى با آنها ندارد، صلاح نیست.

از طرف دیگر، پیامبر اعظم (صلى الله علیه و آله) با وعده الهى آنها را دلگرم ساخت و گفت: «خداوند به من وعده داده که بر یکى از دو گروه پیروز خواهید شد، یا بر کاروان قریش یا بر لشکرشان و وعده خداوند تخلف ناپذیر است.[23] به خداسوگند گویا محل کشته شدن ابوجهل و عده‌اى از سران قریش را با چشم خود مى‌بینم سپس به مسلمانان دستور داد: در کنار چاه بدرفرود آیند.

در این گیرودار ابوسفیان توانست خود را با قافله از منطقه خطر رهائى بخشد و از طریق ساحل دریا (دریاى احمر) از بیراهه به سوى مکّه با عجله بشتابد. او به وسیله قاصدى به لشکر پیغام فرستاد که کاروان شما رهائى یافت، من فکر مى‌کنم مبارزه با محمّد در این شرائط لزوم ندارد؛ چون دشمنانى دارد که حساب او را خواهند رسید.

ولى رئیس لشکر، ابوجهل به این پیشنهاد تن در نداد و به بت‌هاى بزرگ «لات» و «عُزّى» قسم یاد کرد که ما نه تنها با آنها مبارزه مى‌کنیم بلکه تا داخل مدینه آنها را تعقیب خواهیم کرد، اسیرشان مى‌کنیم و به مکّه مى‌آوریم تا صداى این پیروزى به گوش تمام قبائل عرب برسد.

سرانجام لشکر قریش نیز وارد سرزمین بدر شد و غلامان (سقایان) خود را براى آوردن آب به سوى چاه فرستادند. یاران پیامبر (صلى الله علیه و آله) آنها را گرفته و براى بازجوئى به خدمت پیامبر (صلى الله علیه و آله) آوردند.

حضرت از آنها پرسید: شما که هستید؟ گفتند: غلامان قریش هستیم. فرمود: تعداد لشکر چند نفر است؟ گفتند: اطلاعى از این موضوع نداریم. فرمود: هر روز چند شتر براى غذا مى‌کشند؟ گفتند: نُه تا ده شتر. فرمود: جمعیت آنها از نهصد تا هزار نفر است (هر شتر خوراک یکصد مرد جنگى).

محیط، محیطِ رعب آور و وحشتناکى بود. لشکر قریش با ساز و برگ جنگى فراوان، نیرو، غذاى کافى و حتى زنان خواننده و نوازنده براى تهییج یا سرگرمى لشکر قدم به میدان گذارده بودند، خود را با حریفى روبه‌رو مى‌دیدند که باورشان نمى آمد، با آن شرائط قدم به میدان جنگ بگذارند.

پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) که مى‌دید یارانش ممکن است، از وحشت شب به آرامى نخوابند و فردا با جسم و روحى خسته در برابر دشمن قرار بگیرند، طبق یک وعده الهى به آنها فرمود: «غم مخورید اگر نفراتتان کم است، جمع عظیمى از فرشتگان آسمان به کمک شما خواهند شتافت و آنها را کاملاً دلدارى داده به پیروزى نهائى که وعده الهى بود، مطمئن ساخت، طورى که آنها شب را به آرامى خوابیدند».

مشکل دیگرى که جنگجویان از آن وحشت داشتند، وضع میدان بدر بود که از شن هاى نرم ـ که پاها در آن فرو مى‌رفت ـ پوشیده بود. در آن شب باران آرام و مفصلى بارید که هم توانستند با آب آن وضو ساخته، خود را شستشو و صفا دهند و هم زمین زیر پاى آنها سفت و محکم شد. در مقابل این باران در سمت دشمن به طورى شدید و رگباری بود که آنها را ناراحت ساخت.

خبر تازه‌اى که به وسیله گزارشگران مخفى ـ که از لشکر اسلام شبانه به کنار اردوگاه دشمن آمده بودند ـ دریافت شد و به سرعت در میان مسلمانان انعکاس یافت؛ این بود که: لشکر قریش با آن همه امکانات، سخت بیمناک هستند. گوئى خداوند لشکرى از وحشت در سرزمین قلب آنها فرو ریخته است.

فردا صبح لشکر کوچک اسلام با روحیه‌اى نیرومند در برابر دشمن صف کشیدند.

قبلاً پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) به آنها پیشنهاد صلح کرد تا عذر و بهانه‌اى باقى نماند و نماینده‌اى به میان آنها فرستاد و فرمود: «من دوست ندارم شما نخستین گروهى باشید که مورد حمله ما قرار مى‌گیرید». بعضى از سران قریش مایل بودند این دستى را که به عنوان صلح به سوى آنها دراز شده فشرده و صلح کنند، ولى باز «ابوجهل» مانع شد.

بالاخره، آتش جنگ شعله ور گردید. حضرت حمزه (علیه السلام) عموى پیامبر (صلى الله علیه و آله)، على (علیه السلام) و جمعى دیگر از جنگجویان شجاع اسلام در جنگ‌هاى تن به تن که سنت آن روز بود، ضربات شدیدى بر پیکر حریفان خود زده و آنها را از پاى در آوردند. روحیه دشمن باز ضعیف‌تر شد.

«ابوجهل» فرمان حمله عمومى صادر کرد و قبلاً دستور داده بود آن دسته از اصحاب پیامبر (صلى الله علیه و آله) را که اهل مدینه هستند، به قتل برسانند و مهاجرین مکّه را اسیر کنند و براى انجام یک سلسله از تبلیغات به مکّه آورند.

لحظات حساسى بود، پیامبر (صلى الله علیه و آله) به مسلمانان دستور داده بودند، زیاد به انبوه جمعیت نگاه نکنند، تنها به حریفان خود بنگرند. همچنین دندان ها را روى هم فشار داده، سخن کمتر بگویند، از خداوند مدد بخواهند و از فرمان پیامبر (صلى الله علیه و آله) سرپیچی نکنند و به پیروزى نهائى امیدوار باشند.

در همین حال، پیامبر اسلام (صلى الله علیه و آله) دست به سوى آسمان برداشته و عرض کرد: «یا رَبِّ اِنْ تُهْلَکْ هذِهِ الْعِصابَهُ، لَمْ تُعْبَدْ»؛ «بار پروردگارا! اگر این گروه کشته شوند، کسى تو را پرستش نخواهد کرد».

باد به شدت به سوى لشکر قریش مى‌وزید و مسلمانان پشت به باد به آنها حمله مى‌کردند. استقامت، پایمردى و دلاورى‌هاى مسلمانان قریش را در تنگنا قرار داده بود. در نتیجه هفتاد نفر از سپاه دشمن که ابوجهل نیز در میان آنها بود، کشته شدند و هفتاد نفر نیز به دست مسلمانان اسیر گشتند.

ولى مسلمانان تعداد کمى کشته بیشتر نداشتند، و به این ترتیب نخستین پیکار مسلحانه مسلمانان با دشمن نیرومندشان با پیروزى غیر منتظره اى پایان گرفت.[24]

 

دلایل رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در مصادره اموال قریش قبل از جنگ بدر

پیامبر اسلام حضرت محمد (صلی الله علیه و آٔله) پس از 13 سال دعوت و تبلیغ در شهر مکه سرانجام مجبور شد به مدینه مهاجرت کند. در شهر مکه آن حضرت اجازه جنگ و جهاد با دشمنانش را نداشت. با ورود پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آٔله) به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی، سرانجام مسلمانان اجازه یافتند با دشمنان خویش به مقابله بپردازند. پیامبر سال‌ها با مشرکان مکه و سایر دشمنانش جنگید. این جنگ‌ها که به «غزوه» و «سریه» معروف هستند، بعضا مورد انتقاد برخی از افراد قرار گرفته‌اند. غزوه بدر یکی از جنگ‌های پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آٔله) است که مورد انتقاد برخی افراد قرار گرفته است. برخی از انتقادات به این جنگ عبارتند از:

  1. چرا خداوند متعال به پیامبر و مسلمانان اجازه می‌دهد به قریش و کاروان‌های تجاری آنها حمله کنند؟
  2. این‌که طبق شان نزول آیه 217 سوره بقره، آیا غارت کاروان قریش توسط عبدالله بن جحش، به دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آٔله) بوده است یا اقدامی خودسرانه محسوب می‌شود؟

برخی از آیات جنگ و جهاد

در جواب به این دو ایراد باید گفت: در قرآن کریم و در آیات متعددی به مسلمانان اجازه داده شده که با کفار و مشرکان به جنگ بپردازند. ابتدا بعضی از این آیات را ذکر می‌شود، سپس به بررسی علل حمله مسلمانان به قریش و کاروان‌های تجاری آنها پرداخته می‌شود.

  1. «در راه خدا، با کسانى که با شما مى‌جنگند، بجنگید، و[لى‌] از اندازه خارج نشوید؛ زیرا خداوند تجاوزکاران را دوست نمى‌دارد».[25] دراین آیه خداوند متعال به روا شمردن، بلکه جنگ با کسانی که با مسلمانان به جنگ می‌پردازند، اشاره کرده است.
  2. «به کسانى که جنگ بر آنان تحمیل شده، رخصت [جهاد] داده شده است؛ چرا که مورد ظلم قرار گرفته‌اند و البته خدا بر پیروزى آنان سخت توانا است. همان کسانى که بناحق از خانه‌هایشان بیرون رانده شدند. [آنها گناهى نداشتند] جز اینکه مى‌گفتند: «پروردگار ما خدا است» و اگر خدا بعضى از مردم را با بعض دیگر دفع نمى‌کرد، صومعه‌ها و کلیساها و کنیسه‌ها و مساجدى که نام خدا در آنها بسیار برده مى‌شود، سخت ویران مى‌شد و قطعاً خدا به کسى که [دین‌] او را یارى مى‌کند، یارى مى‌دهد؛ چرا که خدا سخت نیرومند و شکست‌ ناپذیر است.[26]
  3. «و چرا شما در راه خدا [و در راه نجاتِ‌] مردان و زنان و کودکان مستضعف نمى‌جنگید؟ همانان که مى‌گویند: «پروردگارا، ما را از این شهرى که مردمش ستم ‌پیشه هستند بیرون ببر و از جانب خود براى ما سرپرستى قرار ده و از نزد خویش یاورى براى ما تعیین فرما».[27]
  4. «چرا و براى چه نمى‏جنگيد؟ آن هم با گروهى كه پيمان‏هاى خود را شكسته و عزمشان را بر بيرون كردن پيامبر از وطنش جزم كردند و هم آنان بودند كه نخستين بار با شما جنگيدند، آيا از آنان مى‏ترسيد؟! در صورتى كه اگر مؤمن هستيد، خدا سزاوارتر است كه از او بترسيد».[28]

حال با توجه به آیات فوق به بررسی علل حمله مسلمانان به قریش و کاروان های تجاری پرداخته می‌شود:

الف. حالت جنگ بین مسلمانان و کفار.

بررسی منابع تاریخی و تأمل در آیات قرآنی مؤید این نکته است که مشرکان مکه در واقع آغازگر جنگ علیه مسلمانان -هم در مکه و هم پس از هجرت مسلمانان به مدینه – بودند. با این تفاوت که در مکه هنوز اجازه دفاع و درگیری با مشرکان به مسلمانان داده نشده بود، ولی در مدینه این اجازه صادر شد.

از امام باقر (علیه السلام) در خصوص آیه 39 سوره حج «اذن للذین یقاتلون بانهم ظلموا …»، روایت شده که این آیه درباره مهاجران نازل شده است.[29] هر زمان که در مکه مجروح یا مضروبی از مسلمانان نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آٔله) می‌آمد و از کفار شِکوه می‌کرد، آن حضرت می‌فرمود: رخصت نبرد ندارد و آیه مزبور این رخصت را به پیامبر خدا (صلی الله علیه و آٔله) داد.[30]

در آغاز سال دوم هجرت، قریش به تدریج خود را برای حرکت‌های ایذایی، تهدید امنیتِ مدینه و در نهایت هجوم به مسلمانان آماده می‌کرد. از اقدامات نظامی مکیان برضد مدینه در سال اول هجرت، تحریکات جدی قریش بر ضد مدینه با حضور 200 نفر از مکه در دشت رابغ به فرماندهی ابوسفیان بن حرب است. این سریه که برای مقاصد متعددی از جمله کسب اطلاعات، تحریک بَدَویان، اقدامات ایذائی و … صورت گرفته بود، سریه عبیدة بن حارث را به دنبال داشت.[31]

پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آٔله) در ماه شوال پرچم را به عبیدة بن حارث سپرد تا  به رابغ عزیمت کند. عبیدة با 60 سوار بیرون رفت و در دشت رابغ با ابوسفیان بن حرب که 200 نفر همراهش بودند، بر خورد کرد.[32] نخستین کسی که در اسلام تیر به دشمن انداخت؛ سعد بن ابی وقاص در این جنگ بود.[33]

پیامبر گرامی (صلی الله علیه و آٔله) که همواره انتظار چنین تحرکاتی را داشت، هوشیارتر از آن بود که قریش او را غافل‌گیر کند. به همین دلیل در فاصله‌های زمانی معین به گروه‌های نظامی و اطلاعاتی، با هدف‌های مشخص، مأموریت می‌داد، تا ضمن کسب اطلاعات نظامی و خنثی کردن تحریکات محدود قریش، امنیت مکیان و گاه کاروان‌های تجاری ایشان را مورد تهدید قرار دهند.[34]

در آیه 39 و 40 سوره حج نیز استفاده از کلمه «دفع» می‌تواند نشان‌دهنده آغاز جنگ توسط مشرکان باشد. در این آیه آمده است:

«… و لولا دفع الله الناس بعضهم ببعض …»؛ «به كسانى كه [ستمكارانه‏] مورد جنگ و هجوم قرار مى‏گيرند، به سبب آنكه به آنان ستم شده، اذن جنگ داده شده است، مسلماً خدا بر يارى دادن آنان توانا است»؛[35] «همانان كه به ناحق از خانه‏هايشان اخراج شدند [و گناه و جرمى نداشتند] جز اينكه مى‏گفتند: پروردگار ما خدا است و اگر خدا برخى از مردم را به وسيله برخى ديگر دفع نمى‏كرد، همانا صومعه‏ها و كليساها و كنيسه‏ها و مسجدهايى كه در آنها بسيار نام خدا ذكر مى‏شود به شدت ويران مى‏شدند و قطعاً خدا به كسانى كه [دين‏] او را يارى مى‏دهند يارى مى‏رساند مسلماً خدا نيرومند و تواناى شكست‏ناپذير است».[36]

ب. مقابله به مثل.

علت دیگر حمله مسلمانان به قریش و کاروان های تجاری آنها عبارت بود از:

  1. اموال مهاجران.

شکی نیست بسیاری از مسلمانان مهاجر به مدینه، نتوانستند تمامی اموال خویش را از مکه به مدینه انتقال دهند. تلاش مسلمانان مهاجر این بود که خود را به مدینه برسانند تا بتوانند آزادانه به پرستش خدای متعال بپردازند؛ لذا بخش اعظم سرمایه آنها در مکه مانده بود و به دست کفار قریش افتاده بود. یکی از نویسندگان معاصر می‌نویسد: «چون کفار قریش اموال مسلمانان را گرفته بودند و مصادره کرده بودند، رسول خدا (صلی الله علیه و آٔله) خواستار قصاص بود».[37]

یکی دیگر از نویسندگان معاصر نیز در این رابطه  می‌نویسد: «در آستانه رمضان سال دوم هجری پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آٔله) مسلمانان را آماده می‌کرد تا وقتی بزرگترین کاروان تجاری قریش به ریاست ابوسفیان از شام باز می‌گردد، به آن حمله کنند. بخش اعظم سرمایه این کاروان از فروش اموال مهاجرین فراهم شده بود».[38]

دیگر نویسنده معاصر نیز می‌نویسد: «هنگامی که رسول خدا (صلی الله علیه و آٔله) از بازگشت کاروان قریش به سرپرستی ابوسفیان از شام آگاه شد، مسلمانان را به تلافی مصادره اموال مهاجران در مکه برای حمله به آن فراخواند … . پیامبر برای جبران اموال و خانه‌های مسلمانان مهاجر که به وسیله ابوسفیان و دیگر زورمداران مکه مصادره شده بود، پس از نزول دستور جهاد، به درخواست مسلمانان برای تلافی اموالشان پاسخ مثبت دادند و آنان را با امید به دست آوردن غنیمت در حمله به کاروان ابوسفیان ترغیب کردند».[39]

  1. مقابله با ظلم های قریش.

مسلمانان در شهر مکه به شدت مورد آزار و شکنجه مشرکان قرار داشتند. برخی از مسلمانان همانند سمیه، مادر عمار یاسر به علت همین شکنجه‌ها به شهادت رسیدند.[40] قریش با خود هم عهد شده و تصمیم گرفته بودند که هر کدام در میان قبیله خود بنگرند تا اگر کسی از آنها اسلام اختیار کرده او را بیازارند …».[41]

آزار و شکنجه‌های مشرکان به حدی بود که عده‌ای از مسلمانان به دستور رسول خدا (صلی الله علیه و آٔله) به حبشه مهاجرت کردند.[42] امیه بن خلف در مکه بلال را سخت آزار می‌داد، او را روی ریگ‌های داغ می‌انداخت. سنگ درشت و سنگینی را بر سینه او می‌نهاد و می‌گفت: آن قدر آزارت می‌دهم تا از دین محمد دست برداری.[43] در واقع همین آزار و اذیت‌ها و ظلم‌ها بود که موجب شد خداوند متعال دستور جهاد را صادر کند. جهادی که شرایط آن هم با تشکیل حکومت اسلامی در مدینه فراهم شده بود.

در برخی تفاسیر ذیل آیه 39 سوره حج آمده است: «… چون مسلمانان مدت‌ها بود از رسول خدا (صلی الله علیه و آٔله)  درخواست اجازه می‌کردند که با مشرکان جنگ کنند، حضرت به ایشان می‌فرمود: «من مأمور به جنگ نشده‌ام و در این باب هیچ دستوری نرسیده است». ایشان تا زمانی که در مکه بودند همه روزه عده‌ای از مسلمانان نزدش می‌آمدند که یا کتک خورده، یا زخمی شده، یا شکنجه دیده بودند و در محضر آن جناب از وضع خود و ستم‌هایی که از مشرکان مکه می‌دیدند، شکوه می‌کردند. حضرت هم ایشان را تسلیت داده امر به صبر و انتظار فرج می‌کرد، تا این‌که آیات 39 و 40 سوره حج نازل شد.[44] کلمه «ظلموا» در آیه 39 مؤید همین مطلب است.

یکی از مورخان معاصر می‌نویسد: « حملات رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به کاروان‌های تجاری مشرکان عمدتا با استفاده از مهاجران بوده است و مهمترین دلیل توجیه کننده آن «ظلمی» بود که مشرکان درباره آنان اعمال کرده بودند».[45]

آیه 39 سوره حج که رخصت جنگ در برابر ظلم را داده، اولین آیه‌ای بوده که درباره جنگ نازل شده است.[46]

مرحوم طبرسی در تفسیر همین آیه می‌نویسد: این آیه و تقدیر آن این‌گونه است: «اذن للمو منین ان یقاتلوا او بالقتال من اجل انهم ظلموا بان اخرجوا من دیارهم و قصدوا بالایذاء و الاهانه »؛ «به مؤمنان اجازه قتال و جنگ داده شده؛ به این دلیل که مورد ظلم قرار گرفته‌اند به اینکه از دیارشان اخراج شده و مورد ایذاء و اهانت قرار گرفته‌اند».[47]

علامه طباطبایی در تفسیر آیه 190 سوره بقره و چند آیه بعد می‌نویسد: «سیاق آیات شریفه، بر این دلالت دارد که همه این آیات یک‌باره و با هم نازل شده و این‌که همه یک غرض را ایفا می‌کنند و آن عبارت است از فرمان جنگ با مشرکان مکه برای اولین بار؛ چرا که آنها با آزار و اذیت‌های خویش مؤمنان را از مکه بیرون کردند».[48]

فخر رازی نیز در تفسیر آیه 193 سوره بقره؛ «و قاتلوهم حتی لا تکون فتنه …»، می‌نویسد: «در مراد از فتنه چند وجه گفته‌اند: یکی از آنها شرک و کفر است که گفته شده فتنه آنان این بود که یاران پیامبر (صلی الله علیه و آٔله) را در مکه می‌زدند و آزار می‌دادند تا این که به حبشه رفتند. آنگاه بر این آزار دادن ادامه دادند تا مسلمانان به مدینه رفتند. غرض ایشان از  برانگیختن این فتنه این بود که مسلمانان دین خود را رها کرده، کافر شوند. پس خداوند این آیه را نازل کرد و معنی آیه این است که با ایشان جنگ کنید و بر آنها غلبه کنید، تا شما را از دینتان برنگردانند و در شرک نیفتید».[49]

همه این شواهد دال بر این است که به مسلمانان – چه کسانی که به مدینه مهاجرت کرده بودند و چه افراد معدودی که در مکه محصور شده بودند – ظلم و ستم شده بود و مسلمانان در واقع به منظور مقابله با این ظلم و جور موظف بودند با کفار مکه بجنگند.

یکی از مورخان معاصر می‌نویسد: « برای مشرکان مکه تا آنجا که به آزار و شکنجه مربوط می‌شد هیچگونه حرمتی وجود نداشت؛ (برای کسی حرمتی قائل نمی‌شدند)، اما اکنون که حادثه ای برضد آنان صورت گرفته؛ (سریه عبدالله بن جحش) فریاد قانون و حریم سرداده‌اند».[50]

بررسی سریه عبدالله بن جحش:

«پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آٔله) درماه رجب سال دوم هجری[51] عبدالله بن جحش را همراه با هشت نفر[52] و به قولی 12 نفر[53] از مهاجران برای مأموریتی به طرف مکه فرستاد.[54] آن حضرت به عبدالله بن جحش دستور داد اخبار قریش را به آن حضرت برساند.[55] واقدی به نقل از سلیمان بن سحیم می‌گوید: «پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آٔله) به عبدالله و یارانش اصلا دستور جنگ را چه در ماه حرام و چه در ماه حلال نداده بود، بلکه به آنها دستور داده بود اخبار قریش را به‌دست آورند».[56] اما عبدالله و یارانش در آخر ماه رجب با کفار جنگیده و اموال آنها را گرفتند. آنها عمرو بن حضرمی را کشته و دو نفر را اسیر گرفته، سپس به مدینه آمدند.[57] وقتی به مدینه رسیدند پیامبر (صلی الله علیه و آٔله) فرمود: من شما را به قتال در ماه حرام امر نکرده بودم.[58] سپس آن غنائم را نپذیرفت و عملا در غنائم و اسیران تصرف نکرد.[59] مسلمانان و کفار مکه، آنها را سرزنش کرده که چرا در ماه حرام این کار را انجام دادند.[60] چون سخن در این باره بسیار شد، خداوند آیه 217 سوره بقره را نازل کرد: «از تو درباره  کارزار در ماه حرام  مى‌پرسند. بگو: کارزار در آن، گناهى بزرگ و بازداشتن از راه خدا و کفر ورزیدن به او و [ بازداشتن از] مسجدالحرام (حج) و بیرون راندنِ اهل آن از آنجا، نزد خدا [از جنگ در ماه‏] (حرام) است و فتنه (شرک و بت‏پرستى) از كشتار [گناهى‌] بزرگتر است و فتنه (شرک) از کشتار بزرگتر است. آنان (مشرکان) پیوسته با شما مى‌جنگند تا – [اگر بتوانند‌] – شما را از دینتان برگردانند و کسانى از شما که از دین خود برگردند و در حال کفر بمیرند، کردارهایشان در دنیا و آخرت تباه مى‌شود و ایشان اهل آتش و در آن ماندگار خواهند بود».

خداوند متعال با نزول این  آیه به خطای عبدالله  بن جحش و یارانش اشاره فرمود، اما جرم دشمن (سدّ راه مسجد الحرام شدن، آزار مؤمنان، فتنه و شرک) را بالاتر دانست. «با نزول این آیه، خداوند حرمت  ماه حرام را حفظ کرد، اما مشرکان را که مرتکب چند جرم بزرگتر شده؛ از جمله آن که راه مسجد الحرام را سد کرده، مؤمنان را با آزار و اذیتشان اخراج کرده بودند و مهم‌تر از همه این که مشرک هستند را مورد سرزنش قرار می دهد.[61]

  1. آگاهی دادن به قریش تجارت پیشه، که در صورت نبرد با اسلام و مدینه منوره، شریان حیاتی اقتصادی آنان قطع خواهد شد. بدیهی است که هر حکومت و نظامی برای حفظ کیان خود لازم است دشمنان خود را شناخته و به نقاط آسیب‌پذیر آنان آگاهی داشته باشد تا بتواند در مواقع خطر دشمن را ناامید کند. یکی از نقاط آسیب‌پذیر قریش کاروان‌های تجاری آنان بود.
  2. آگاه ساختن قریش و دیگر سران قبایل مشرک از قدرت نظامی مسلمانان.

پیامبر با این اقدامات قدرت و آمادگی نظامی مسلمانان را به رخ دشمن می‌کشید تا هوس حمله به حکومت نو پای اسلام را از سر بیرون کنند.

  1. تقویت بنیه نظامی و سازماندهی و آماده ساختن نیروهای نظامی برای دفاع از مدینه.[62] یکی از راه های بالا بردن روحیه و قدرت نیروهای نظامی خروج از خمودی و داشتن تحرک مستمر و دائمی در مقابل دشمن است که پیامبر با هجوم به دشمن در حقیقت روحیه یاران اندک خود را بالا می برد تا جایی که موفق شدند علی رغم کمبود نیرو و سلاح و مرکب‌های جنگی مناسب، بر دشمن خود پیروز شوند.

نتیجه این‌که علت عمده حملات مسلمانان به قریش و کاروان‌های تجاری مکه در واقع همان ظلم و ستمی بود که قریش به مسلمانان روا داشته بود. قریش سال‌ها مسلمانانِ مظلوم را در مکه مورد آزار و شکنجه‌های سخت قرار داده بود. پس از ورود نبی مکرم اسلام (صلی الله علیه و آٔله) به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی این فرصت فراهم شد که مسلمانان جواب آن همه ظلم و ستم را بدهند. طبیعی است که در حملات نظامی دست‌یابی به غنایم نیز مطرح است.

همچنین، اموال مسلمانان مهاجر به مدینه در مکه مورد دستبرد و غارت اشراف قریش قرار گرفته بود و مسلمانان به تلافی این دستبردها می‌توانستند کاروان‌های تجاری آنها را مورد تهدید قرار دهند. به علاوه حالت جنگ بین مشرکان مکه و مسلمانان مدینه فرضیه‌ای بود که تقریبا هر دو گروه آن را پذیرفته بودند.[63]

 

خواب عاتکه دختر عبدالمطلب قبل از جنگ بدر

با هجرت پیامبر (صلى الله علیه و آله) به مدینه کفار قریش بیکار ننشسته، نیروى خود را براى ضربه قاطع ترى بر پیامبر (صلی الله علیه و آٔله) و مسلمانان بسیج کردند. در این صورت عقل و منطق ایجاب مى‌کرد مسلمانان به عنوان یک اقدام پیشگیرانه با مصادره کردن سرمایه عظیم کاروان تجارتى قریش که به ریاست ابو سفیان از شام برمی‌گشت، از یک طرف ضربه سختى بر آنان وارد ساخته و از طرف دیگر بنیه اقتصادى و نظامى خود را براى دفاع از خویشتن در آینده، تقویت کنند.

ابوسفیان که حین بردن مال التجاره به سوى شام احتمال قوی می‌داد کاروان مورد تعرض قرار بگیرد، در برگشت به سوی مکه به وسیله دوستان خود در مدینه از تصمیم پیامبر اکرم (صلى الله علیه و آله) مبنی مصادره اموال کاروان قریش آگاه شد؛ لذا قاصدى به‌نام «ضمضم بن عمرو» را به سرعت به مکّه فرستاد، تا جریان را به اطلاع اهل مکّه برساند.

قاصد در حالى که طبق توصیه ابوسفیان بینى شتر خود را دریده، گوش آن را بریده و خون به طرز هیجان انگیزى از شتر مى‌ریخت و پیراهن خود را از دو طرف پاره کرده وارونه بر شتر نشسته بود تا توجه همه مردم را به سوى خود جلب کند، وارد «مکّه» شده، فریاد برآورد: «اى مردم پیروزمند، کاروان خود را دریابید! کاروان خود را دریابید! بشتابید و عجله کنید، اما باور نمى‌کنم به موقع برسید؛ زیرا محمّد و افرادى که از دین شما خارج شده اند، براى تعرض به کاروان از مدینه بیرون شتافته اند».

در این موقع خواب عجیب و وحشتناکى که «عاتکه» دختر «عبدالمطلب» و عمه پیامبر (صلى الله علیه وآله) دیده بود، دهان به دهان مى‌گشت و بر هیجان مردم مى‌افزود.

جریان خواب این بود که او سه روز قبل در خواب دیده بود كه مردى سوار بر شتر به مكّه آمد و فرياد مى‌زد: اى آل غالب؛ يا اى آل غدر؛ به سوى بسترهاى مرگ خود بشتابيد. سپس سنگى را از فراز كوه ابو قيس روانه كرد كه چون پايين آمد، ريزريز شد؛ آن‌چنان كه در مكّه هيچ خانه‌اى نبود كه سنگ‌ريزه‌اى در آن نيفتد. عاتكه خواب خويش را به عبّاس گفت. او نيز به عتبة بن ربيعه بازگفت. عتبه گفت: اين مصيبتى است كه در قريش روى خواهد داد. امّا ابو جهل با شنيدن خواب عاتكه به تمسخر گفت: اين پيغمبر دومى است كه در بنى عبد المطلب ظهور مى‌‌كند. قسم به لات و عزّى سه روز صبر مى‌كنيم، اگر آن چه او گفته، درست بود كه هيچ و الّا سندى را عليه آن‌ها (بنی هاشم) خواهيم نوشت؛ كه در ميان عرب خانواده‌اى نيست كه زنان و مردان آن از بنى هاشم دروغ‌گوتر باشند. ولی روز سوم ديدند، مردى بانگ مى‌زند: اى آل غالب؛ اى آل غالب؛ مصيبت؛ مصيبت‌.

از آنجا که بسیارى از مردم مکّه در این کاروان سهمى داشتند، به سرعت بسیج شده، حدود 950 نفر مرد جنگى که جمعى از آنها از بزرگان و سرشناسان مکّه بودند با 700 شتر و 100 رأس اسب به حرکت در آمدند. فرماندهى لشکر را «ابوجهل» بر عهده گرفت و به سرعت خود را به منطقه بدر رساندند.[64]

 

جنگ بدر از دیدگاه قرآن

این غزوه جزو معدود جنگ‌هایی است که در قرآن ذکر شده و نمونه‌ای از امدادالهی دانسته شده است.
آیات مربوط به جنگ بدر
در دو سوره از قرآن وارد شده اند:

1لف. سوره آل عمران، آیات 123، 124، 126، 127 و 128.

ب. سوره انفال، آیات 1 الی 19.

در این مقال مختصر به نحو اجمال به برخی از آیات مربوط به جنگ بدر اشاره می‎شود:

  1. خداوند در آیه 123 سوره آل عمران می‎فرماید: «وَ لَقَدْ نَصَرَكُمُ اللَّهُ بِبَدْرٍ … »؛ «خداوند شما را در جنگ بدر یاری کرد در حالی که شما نسبت به آنها ناتوان بودید، پس از خدا بپرهیزید تا شکر نعمت او را به جا آورده باشید».
  2. در آیه 124 سوره آل عمران ضمن اشاره به یاری مسلمانان در میدان بدر به وسیله فرشتگان، می‎فرماید:: «إِذْ تَقُولُ لِلْمُؤْمِنِينَ أَلَنْ يَكْفِيَكُمْ …»؛ «در آن هنگام که تو، به مؤمنان می‎گفتی آیا کافی نیست پروردگارتان شما را به سه هزار نفر از فرشتگان که (از آسمان) فرود آیند یاری کند».
  3. آیه 126 سوره آل عمران: «وَ مَا جَعَلَهُ اللَّهُ إِلَّا بُشْرَى لَكُمْ …»؛«و خدا وعده [يارى و پيروزى‏] را جز بشارتى براى شما و براى آنكه دل‏هايتان به آن آرامش يابد قرار نداد و يارى و نصرت جز از سوى خداى تواناى شكست‏ناپذير و حكيم نيست».
  4. خداوند حکیم در آیه یک سوره انفال که مربوط به اختلافی است که بین گروهی از مسلمانان در تقسیم غنائم جنگ بدر پدید آمد، می‎فرماید: «يَسْئَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفالِ …»؛ « از تو درباره انفال؛ [يعنى غنايم جنگى و هر گونه مالى كه مالک معينى ندارد] مى‏پرسند، [كه مالک آنها كيست و چگونه بايد تقسيم شود؟] بگو: [مالكيّتِ حقيقىِ‏] انفال ويژه خدا و پيامبر است، پس اگر مؤمن هستيد [نسبت به انفال‏] از خدا پروا كنيد و [اختلاف و نزاع‏] بين خود را [درباره آن‏] اصلاح نماييد، و از خدا و پيامبرش اطاعت كنيد».
  5. در آیه 5 این سوره می‌فرماید: «كَما أَخْرَجَكَ رَبُّكَ مِنْ بَيْتِكَ …»؛«همان گونه كه پروردگارت تو را به درستى و راستى از خانه‏ات [به سوى جنگ بدر] بيرون آورد در حالی که گروهى ازمؤمنان [از رفتن به جنگ‏] ناخشنود بودند [همان گونه گروهى از آنان از كيفيتِ تقسيمِ غنايم جنگى ناخشنود هستند]».
  6. آیه 6 این سوره می‌فرماید: «يُجادِلُونَكَ فِي الْحَقِّ …»؛ «پس از آنكه حق [بودنِ انگيزه‏هاى رفتنت به جنگ بدر] روشن شد با تو در اين حقّ [روشن و آشكار] مجادله و ستيزه مى‏كنند [تا رأى خود را در ترک جنگ به عنوان اينكه جنگى نابرابر است، تحميل كنند، چنان از شركت در جنگ ترسيده بودند] كه گويا به سوى مرگ رانده مى‏شوند و آن را با چشم خود مى‏بينند!!».
  7. آیه 7 این سوره می‌فرماید: «و اذا یعدکم اللّه …»؛ «و [ياد كنيد] هنگامى را كه خدا پيروزى بر يكى از دو گروه [سپاه دشمن يا كاروان تجارتى قريش‏] را به شما وعده داد و شما دوست داشتيد بر كاروان تجارتى قريش دست يابيد، ولى خدا مى‏خواست پيروزى در ميدان جنگ را با فرمان نافذى [كه داير بر پيروزى مؤمنان و شكست دشمنان جارى ساخته بود] تحقّق دهد و ريشه كافران را قطع كند».
  8. خداوند در آیه 8 این سوره اشاره به امدادهای غیبی در جنگ بدر نموده و می‎فرماید: لیحقّ الحقّ و َ يُبْطِلَ الْباطِل …»؛ «تا حق را ثابت [و پابرجا و استوار نمايد] و باطل را نابود سازد، هر چند مجرمان خوش نداشته باشند».
  9. آیه 9 این سوره می‌فرماید: «اذا تستغیثون ربّکم …»، «[ياد كنيد] هنگامى را كه [در حال مشاهده دشمنِ تا دندان مسلح با دعا و زارى‏] ازپروردگارتان يارى خواستيد و او درخواست شما را اجابت كرد كه من مسلماً شما را با هزار فرشته كه پى در پى نازل مى‏شوند، يارى مى‏دهم».
  10. آیه 10 این سوره می‌فرماید: «و ما جعله اللّه الا بشری لکم …»؛ «و خدا آن [وعده يارى‏] را فقط مژده و نويدى براى شما قرار داد و نيز براى آنكه دل‏هايتان به سبب آن آرامش يابد و گرنه پيروزى فقط از سوى خدا است؛ زيرا خدا تواناى شكست‏ناپذير و حكيم است».
  11. آیه 10 این سوره می‌فرماید: «اذ یغشیکم النعاس …»؛ «و [ياد كنيد] هنگامى را كه به سبب امنيت و آرامشى كه ازسوى خدا يافتيد، خواب سبكى را به همه شما مسلط كرد و برايتان آبى از آسمان نازل كرد تا شما را به وسيله آن [از آلودگى‏ها] پاک كند، و وسوسه شيطان را [كه از بدترين آلودگی‌ها است‏] از شما برطرف نمايد و دل‏هايتان را استحكام دهد، و گام‏هايتان را به آن استوار و پا برجا كند».
  12. آیه 12 این سوره می‌فرماید: «اذ یوحی ربّک الی الملائکة …»؛ «[ياد كن‏] هنگامى را كه پروردگارت به فرشتگان وحى كرد كه من با شما هستم، پس مؤمنان را [براى نبرد با دشمن‏] ثابت قدم داريد، [و] به زودى در دل كافران ترس مى‏اندازم. پس سرهايشان را در هم بكوبيد و همه انگشتانشان را قطع كنيد».
  13. آیه 12 این سوره می‌فرماید: «ذلِكَ بِأَنَّهُمْ شَاقُّوا اللَّه …»؛ «اين [كيفر سخت‏] به سبب اين است كه آنان با خدا و پيامبرش دشمنى و مخالفت كردند و هر كس با خدا و پيامبرش دشمنى و مخالفت ورزد، پس [بداند كه‏] يقيناً خدا سخت كيفر است».
  14. خداوند برای تأکید بیشتر، در آیه 14 همین سوره خطاب به مشرکین می‎فرماید:: « ذلِكُمْ فَذُوقُوا …»؛ «این (مجازات دنیا) را بچشید و برای کافران مجازات آتش (در جهان دیگر) خواهد بود».
  15. آیه 15 این سوره می‌فرماید: «يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا إِذا لَقيتُم …»؛ «اى اهل ايمان! هنگامى كه با كافران در حالى كه بر ضد شما لشكركشى مى‏كنند روبرو مى‏شويد، به آنان پشت نكنيد [و نگريزيد]».
  16. آیه 16 این سوره می‌فرماید: «و من یولّهم یومئذ …»؛ «و هر كس در آن موقعيت به آنان پشت كند [و بگريزد]، سزاوار خشمى از سوى خدا شود و جايگاهش دوزخ است و دوزخ بازگشت‏گاه بدى است، مگر [اينكه گريزش براى انتخاب محلى ديگر] جهت ادامه نبرد بادشمن، يا پيوستن به گروهى [تازه نفس از مجاهدان براى حمله به دشمن‏] باشد».
  17. سپس خداوند برای اینکه مسلمانان از پیروزی در بدر مغرور نشوند، در آیه 17 همین سوره می‎فرماید: «فلم تقتلوهم و لکنّ اللّه قتلهم…»؛ «[به كشتن دشمنان بر خود مباليد] شما آنان را نكشتيد، بلكه خدا آنان را كشت. [اى پيامبر!] هنگامى كه به سوى دشمنان تير پرتاب كردى، تو پرتاب نكردى، بلكه خدا پرتاب كرد [تا آنان را هلاک كند] و مؤمنان را از سوى خود به آزمايشى نيكو بيازمايد؛ زيرا خدا شنوا و دانا است».
  18. آیه 18 این سوره می‌فرماید: «ذلِكُمْ وَ أَنَّ اللَّهَ مُوهِنُ كَيْدِ الْكافِرينَ»؛ «[سرنوشت مؤمنان و كافران از] اين [قرار است كه ديديد]، و قطعاً خدا سست كننده نيرنگ كافران است».
  19. خداوند بزرگ در آیه 19 بار دیگر اشاره به اختلاف بین گروهی از مسلمانان در مورد غنایم جنگ بدر می‎کند و حوادث جنگ بدر را یاد آوری نموده و می‎فرماید: «ان تستفتحوا فقد جاءکم الفتح …»؛ «[شما اى مشركان!] اگر پيروزى [آيينِ حق‏] را مى‏خواستيد، اينک پيروزى براى آيينِ حق آمد [پس به آن ايمان آوريد]، و اگر [از دشمنى و مخالفت با خدا و رسول‏] بازايستيد، براى شما بهتر است و اگر [به دشمنى و مخالفت‏] بازگرديد، ما نيز [بر ضد شما] بازمى‏گرديم و هرگز جمعيت شما هر چند زياد باشد، چيزى [از عذاب خدا] را از شما دفع نمى‏كند و يقيناً خدا با مؤمنان است».

 

کتاب‌نامه مقاله جنگ بدر

  1. قرآن
  2. ابن اثير جزري: عز الدين أبي الحسن على بن محمد، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، دار الفكر، بيروت، 1409 ق / 1989 م.
  3. ابن اثير جزري: عز الدين أبي الحسن علي بن محمد، الكامل في التاريخ، دار صادر – دار بيروت، بيروت، 1385 ش / 1965م.
  4. ابن جوزى‏، عبد الرحمن بن على، المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، المنتظم‏، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر و عطا، مصطفى عبد القادر، دار الكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1412 ق / 1992 م.
  5. ابن حجر، احمد بن على، الإصابة فى تمييز الصحابة، تحقيق: عبد الموجود، عادل احمد و معوض، على محمد، دارالكتب العلمية، چاپ اول، 1415 ق / 1995 م.
  6. ابن حزم‏، علي بن أحمد، جمهرة أنساب العرب، تحقيق: لجنة من العلماء، دار الكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1403 ق / 1983 م.
  7. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، دار الكتب العلمية، چاپ اول، بيروت، 1410ق / 1990 م.
  8. ابن عبد البر، يوسف بن عبد الله، الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، تحقيق: البجاوى، على محمد، دار الجيل، چاپ اول، بيروت، 1412 ق / 1992 م.
  9. ابن هشام‏، عبد الملك بن هشام، السيرة النبوية، تحقيق: السقا، مصطفى و الأبيارى، ابراهيم و شلبى، عبد الحفيظ، دار المعرفة، بيروت، بى تا.
  10. بکری، عبدالله بن عبد العزیز، معجم ما استعجم من اسماءالبلاد والمواضع، محقق: سقا، مصطفی، عالم الکتب، بیروت – لبنان، بی‌تا (کتابخانه دیجیتال نور).
  11. بلاذرى‏، أحمد بن يحيى، كتاب جمل من انساب الأشراف، تحقيق: زكار، سهيل و زركلى، رياض، دار الفكر، چاپ اول، بيروت، 1417 ق / 1996م.
  12. پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیه الله العظمی مکارم شیرازی.
  13. جعفریان، رسول، آثار اسلامی مكه و مدینه، مشعر، تهران، 1382 ش.
  14. جعفریان، رسول، سیره رسول خدا، دلیل، قم، اول، 1380 ش.
  15. جواد علی، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، دارالعلم للملایین، بیروت – لبنان، بی‌تا (کتابخانه دیجیتال نور).
  16. حسيني زبيدي، محمد مرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس‏، محقق / مصحح: على، هلالى و سيرى، علی، دارالفكر، چاپ اول‏، بيروت، 1414 ق.
  17. زرگری نژاد، غلامحسین، تاریخ صدر اسلام، سمت، چاپ اول، تهران، 1378 ش.
  18. سایت پژوهشکده باقر العلوم (علیه السلام).
  19. سایت حوزه نت
  20. سيوطى، جلال الدين، الدر المنثور فى تفسير المأثور، كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، قم، 1404 ق.
  21. طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، دفتر انتشارات اسلامى جامعه‏ مدرسين حوزه علميه قم، چاپ پنجم، قم، 1417 ق.
  22. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق و مقدمه: بلاغی، محمد جواد، انتشارات ناصر خسرو، چاپ سوم، تهران، 1372 ش.
  23. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل، دار التراث، چاپ دوم، بيروت، 1387 ق / 1967 م.
  24. علي‌، صالح‌ احمد، دولت رسول خدا (صلي الله عليه و آله)، مترجم: انصاري، هادي، موسسه تحقيقات و نشر معارف اهل البيت (علیهم السلام)، بی‌جا، بی‌تا (کتابخانه دیجیتال مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل بیت (علیهم السلام)).
  25. فخر رازى، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، دار احياء التراث العربى، چاپ سوم، بيروت، 1420 ق.
  26. قمى، على بن ابراهيم، تفسير قمى، تحقيق: موسوى جزايرى، سيد طيب، دار الكتاب، چاپ چهارم، قم، 1367 ش.
  27. مسعودي، على بن الحسين، التنبيه و الإشراف، تصحيح: الصاوى، عبد الله اسماعيل، دار الصاوي، القاهرة، بى تا؛ ( افست قم: مؤسسة نشر المنابع الثقافة الاسلامية).
  28. منتظرالقائم، اصغر؛ تاریخ اسلام، دانشگاه اصفهان، چاپ اول، اصفهان، 1384 ش.
  29. واقدى‏، محمد بن عمر، كتاب المغازى، تحقيق: جونس، مارسدن، مؤسسة الأعلمى، چاپ دوم، بيروت، 1409 ق / 1989م.
  30. يعقوبى‏، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ اليعقوبى، دار صادر، بيروت، بى تا.
  31. یوسفی غروی، محمد هادی، موسوعه التاریخ الاسلامی، مجمع الفکر الاسلامی، چاپ اول، قم، 1417 ق.

 

[1]. مسعودي‏، على بن الحسين، التنبيه و الإشراف، تصحيح: الصاوى، عبد الله اسماعيل، ص 204.

[2]. در اصطلاح اغلب تاریخ نویسان، غزوه به جنگ هایی گفته می‌شود که به فرماندهی شخص پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بوده است، ولی بقیه جنگ های زمان رسول خدا (صلی الله علیه و آله) که آن حضرت در آن حضور نداشته «سریّه» یا «بعث» نامیده شده است.

[3]. التنبيه و الإشراف‏، ص 202؛ ابن جوزى‏، عبد الرحمن بن على، المنتظم فى تاريخ الأمم و الملوك، المنتظم‏، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر و عطا، مصطفى عبد القادر، ج 3، ص 90؛ ابن اثير، على بن ابى الكرم، الكامل في التاريخ، ج 2، ص 112.

[4]. بلاذرى‏، أحمد بن يحيى، كتاب جمل من انساب الأشراف، تحقيق: زكار، سهيل و زركلى، رياض، ج 1، ص 340؛ واقدى‏، محمد بن عمر، كتاب المغازى، تحقيق: جونس، مارسدن، ج 1، ص 298.

[5]. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، ج۲، ص46؛ كتاب المغازى، ج 1، ص 384؛ با اقتباس از سایت ویکی فقه.

[6]. واقدى‏، محمد بن عمر، المغازى، تحقيق: جونس، مارسدن، ج 1، ص 384.

[7]. ابن عبد البر، يوسف بن عبد الله، الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، تحقيق: البجاوى، على محمد، ج 1، ص 43؛ ابن اثير، على بن محمد، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج 1، ص 25؛ بلاذرى‏، أحمد بن يحيى، كتاب جمل من انساب الأشراف، تحقيق: زكار، سهيل و زركلى، رياض، ج 1، ص 293.

[8]. ابن حجر، احمد بن على، الإصابة فى تمييز الصحابة، تحقيق: عبد الموجود، عادل احمد و معوض، على محمد، ج 3، ص 478.

[9]. عکس‌های هوایی گوگل مپ.

[10]. علي‌، صالح‌ احمد، دولت رسول خدا (صلي الله عليه و آله)، مترجم: انصاري، هادي، ص 212؛ جعفریان، رسول، آثار اسلامی مكه و مدینه، ص۳۹۳.

[11]. ابن حزم‏، علي بن أحمد، جمهرة أنساب العرب، تحقيق: لجنة من العلماء، ص 11 و 12.

[12]. حسيني زبيدي، محمد مرتضى، تاج العروس من جواهر القاموس‏، محقق / مصحح: على، هلالى و سيرى، علی، ج 4، ص 64.

[13].تپه ماسه‌ای یا تَلماسه (به انگلیسی: Dune) به تپه یا رشته‌ارتفاعات شنی که بر اثر وزش باد و جابجا شدن شن پدید آمده باشد گفته می‌شود.

[14]. انفال، 42.

[15]. بکری، عبدالله بن عبد العزیز، معجم ما استعجم من اسماءالبلاد والمواضع، محقق: سقا، مصطفی، ج ۱، ص ۲۳۱.

[16]. علی، جواد، المفصّل فی تاریخ العرب قبل الاسلام، ج۷، ص۳۷۱ و ۳۷۶ و ۳۷۷.

[17]. واقدى، محمد بن عمر، كتاب المغازى، تحقيق: جونس، مارسدن، ج 1، ص 48.

[18]. سيوطى، جلال الدين، الدر المنثور فى تفسير المأثور، ج 3، ص 166.

[19]. ابن هشام‏، عبدالملك بن هشام، السيرة النبوية، تحقيق: السقا، مصطفى و الأبيارى، ابراهيم و شلبى، عبدالحفيظ، ج 1، ص 616.

[20]. ابن هشام‏، عبد الملك بن هشام، السيرة النبوية، تحقيق: السقا، مصطفى و الأبيارى، ابراهيم و شلبى، عبد الحفيظ، ج 1، ص 477.

[21]. همان، ج 1، ص 477.

[22]. برگرفته از سایت حوزه نت.

[23]. وَ إِذْ يَعِدُكُمُ اللَّهُ إِحْدَى الطَّائِفَتَيْنِ أَنَّها لَكُمْ وَ تَوَدُّونَ أَنَّ غَيْرَ ذاتِ الشَّوْكَةِ تَكُونُ لَكُمْ وَ يُريدُ اللَّهُ أَنْ يُحِقَّ الْحَقَّ بِكَلِماتِهِ وَ يَقْطَعَ دابِرَ الْكافِرين؛ انفال، 7.

[24]. قمى، على بن ابراهيم، تفسير قمى، تحقيق: موسوى جزايرى، سيد طيب، ج 1، ص 255 – 266؛ (با تلخیص و در برخی از موارد با توضیح مختصر و با استفاده از پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیه الله العظمی مکارم شیرازی).

[25]. بقره، 190.

[26]. حج، 39 و 40.

[27]. نساء، 75.

[28]. توبه، 13.

[29]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان فى تفسير القرآن، تحقيق و مقدمه: بلاغی، محمد جواد، ج 7، ص 138.

[30]. همان.

[31]. زرگری نژاد، غلامحسین، تاریخ صدر اسلام، ص 369.

[32]. ابن سعد، محمد بن سعد، الطبقات الكبرى، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، ج 2، ص 4.

[33]. . واقدى‏، محمد بن عمر، المغازى، تحقيق: جونس، مارسدن، ج 1، ص 10.

[34]. تاریخ صدر اسلام، ص 367؛ «باید توجه داشت که در هر جنگ و قتالی کسب عنایم توسط پیروز میدان امری، کاملا پذیرفته شده است وکسی در این امر بحثی ندارد».

[35]. حج، 39.

[36]. همان، 40.

[37]. یوسفی غروی، محمد هادی، موسوعه التاریخ الاسلامی، ج 2، ص 569.

[38]. تاریخ صدر اسلام، ص 373.

[39]. منتظرالقائم، اصغر؛ تاریخ اسلام، ص 139 و 140.

[40]. يعقوبى‏، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 28.

[41]. ابن هشام‏، عبد الملك بن هشام، السيرة النبوية، تحقيق: السقا، مصطفى و الأبيارى، ابراهيم و شلبى، عبد الحفيظ، ج 1، ص 268.

[42]. همان، ج 1، ص 321.

[43]. ابن اثير، على بن محمد، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، ج 5، ص 248.

[44]. طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، ج 14، ص 384.

[45]. جعفریان، رسول، سیره رسول خدا، ص 460.

[46]. البلاذرى، ‏ أحمد بن يحيى، كتاب جمل من انساب الأشراف، تحقيق: زكار، سهيل و زركلى، رياض، ج 1، ص  286.

[47]. مجمع البيان فى تفسير القرآن، ج 7، ص 138.

[48]. الميزان فى تفسير القرآن، ج 2، ص 60.

[49]. فخر رازى، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج 1، ص 295.

[50]. جعفریان، رسول، سیره رسول خدا، ص 466.

[51]. الطبقات الكبرى، ج 2، ص 7؛ مسعودي، على بن الحسين، التنبيه و الإشراف، تصحيح: الصاوى، عبد الله اسماعيل، ص 203.

[52]. السيرة النبوية، ج 1، ص 602.

[53]. التنبيه و الإشراف، ص 203.

[54]. السيرة النبوية، ج 1، ص 602.

[55]. همان.

[56]. المغازى، ج 1، ص 16.

[57]. السيرة النبوية، ج 1، ص 602؛ ابن سعد می نویسد :«عبدالله و یارانش شک کردند که آیا ماه حرام است یا نه؟ ولی همان روز به کاروانیان حمله کردند»؛ الطبقات الكبرى، ج 2، ص 7؛ واقدی نیز می‌نویسد: «یکی گفت: نمی‌دانیم که امروز ماه حرام است یا نه، دیگری گفت: ما امروز را از ماه حرام می‌دانیم و نباید حرمت آن را بشکنیم، ولی آنها که خواسته‌های دنیا را می‌خواستند، بر کار غلبه کرده و جنگ را شروع کردند»؛ المغازى، ج 1، ص 16.

[58]. التنبيه و الإشراف، ص 203.

[59]. طبري، محمد بن جرير، تاريخ الأمم و الملوك، تحقيق: ابراهيم، محمد أبو الفضل، ج 2، ص 412 ؛ السيرة النبوية، ج 1، ص 603.

[60]. السيرة النبوية، ج 1، ص 603 و 604؛ تاريخ الأمم و الملوك، ج 2، ص 412.

[61]. سیره رسول خدا، ص 466.

[62].منتظرالقائم، اصغر؛ تاریخ اسلام، ص 129.

[63]. با بهره گیری از سایت پژوهشکده باقر العلوم (علیه السلام).

[64]. واقدى، محمد بن عمر، كتاب المغازى، تحقيق: جونس، مارسدن، ج 1، ص 29؛ ابن هشام‏، عبدالملك بن هشام، السيرة النبوية، تحقيق: السقا، مصطفى و الأبيارى، ابراهيم و شلبى، عبدالحفيظ، ج 1، ص 607.