Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

جعفر طیار

چکیده مطالب جعفر طیّار

جعفر بن ابی‌طالب ملقب و مشهور به جعفر طیّار برادر امام علی(علیه السّلام) از نخستین مسلمانان بود و در راه اسلام  جهاد و کوشش فراوان نمود، وی دوبار هجرت کرد، اول به حبشه که سرپرستی مهاجران به حبشه را داشت و دوم مهاجرت به مدینه. به دلیل صفات برجسته انسانی مانند ایمان قوی، بخشش فراوان، کمک بسیار به مستمندان، شجاعت و جنگ‌آوری بالا و … مورد توجه بسیار پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) و امامان معصوم (علیهم السّلام) بود؛ لذا پیامبر (صلی الله علیه و آله) به او القابی چون صاحب الهجرتین، ابوالمساکین اعطاء فرمود و نماز معروف به نماز جعفر طیار را به وی هدیه نمود، که دارای ثواب و برکات فراوان است. وی سرانجام در جنگ موته پس از نبردی سخت پس قطع شدن دو دستش به شهادت رسید، هم‌زمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) در مدینه خبر شهادت جعفر را از طریق وحی دریافت و اعلام کرد و به وی لقب طیّار  (ذوالجناحین) دادند.

زندگی‌نامه جعفر طیّار

يكى از چهره‌‏هاى تابناک و شخصيت‏‌هاى برجسته‏‌اى كه الگوى ايمان، عمل، اخلاص، جهاد و شهادت می‌باشد، جعفر بن ابى طالب است. جعفر بن ابی‌طالب، كنیه‌اش‌ ابوعبداللّه‌، پسر عموی‌ پیامبر (صلی ‌اللّه‌ علیه‌ و آله‌)، برادر على بن ابی‌طالب (علیه السّلام) بود. مادرش فاطمه بنت اسد و پدرش ابوطالب نام داشت. وى بيست سال قبل از بعثت پيامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) یعنی بیست‌ سال‌ پس‌ از عام‌الفیل‌ (570 میلادی‌) در مكه به دنيا آمد.[1] در آن دوران جاهليت و فساد اخلاقى و اعتقادى، پاک زيست و با شرافت ماند. پيش از بعثت زمانی كه در مكه قحطى شده بود، ابوطالب زندگى خود و فرزندانش را به سختى مى‏‌گذراند، حضرت محمد (صلّی الله علیه و آله)، براى كمک به زندگى او، على (علیه السّلام) را به خانه خود آورد و عمويش عباس، جعفر را؛ از اين‏‌رو جعفر بخشى از دوران عمر خود را با سرپرستى عباس بن عبدالمطّلب گذراند.[2]

جعفر بن ابى طالب پس از امام على (علیه السّلام)، در جوانى به اسلام گرويد. در سال پنجم بعثت به دلیل فشارهای بسیار کفار به دستور پیامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) با جمعی از مسلمانان به حبشه مهاجرت کرد،[3] در سال هفتم هجرت به دستور پیامبر (صلّی الله علیه و آله) از حبشه به مدینه آمد.[4] وی در جمادی‌الاولی‌ سال‌ هشتم‌ قمری در روستای‌ مُوْتَه‌ در سرزمین‌ بَلقاء به‌ مصاف‌ سپاه‌ دشمن رفت‌ و آن قدر جنگید تا به‌ شهادت‌ رسید.[5]

نام، القاب و کنیه جعفر طیّار

نام آن بزرگوار جعفر، کنیه‌اش عبدالله[6] و القاب ایشان عبارت است از: طیّار (ذوالجناحین)،[7] ابوالمساکین،[8] صاحب الهجرتین.[9]

نسب و قبیله جعفر طیّار

جعفر طیّار از بنی هاشم، طايفه‌ای از قريش از فرزندان هاشم بن عبد مناف است، پدر ایشان ابوطالب بن عبدالمطلب بود و مادر وی، فاطمه‌ بنت‌ اسد بن‌ هاشم‌، نخستین‌ زن‌ هاشمی‌ بود كه‌ با مردی‌ هاشمی‌، یعنی‌ ابوطالب‌، ازدواج‌ كرد[10] و به‌ ترتیب‌ چهار پسر به‌ نام‌های‌ طالب‌، عقیل‌، جعفر و علی‌ به‌ دنیا آورد.[11]

همسر و فرزندان جعفرطیّار

همسر جعفر بن ابی‌طالب،‌ اَسماء بنت‌ عُمَیس‌ از قبیله خثعم[12] بود که به همراه‌ جعفر به‌ حبشه‌ رفت.[13] طبق قول مشهور جعفر بن‌ ابی‌طالب‌ دارای سه‌ فرزند، به‌ نام‌های‌ عبداللّه‌، محمد و عون‌، بود.[14]

فرزندان جعفر طیّار

جعفر بن‌ ابی‌طالب‌ در حبشه‌ از همسرش‌ اسماء بنت‌ عمیس‌ صاحب‌ سه‌ فرزند، به‌ نام‌های‌ عبداللّه‌ و محمد و عون‌، شد كه‌ عبداللّه‌ نخستین‌ مولود مسلمان‌ در حبشه[15]‌ و نسل‌ جعفر از وی‌ بود.[16]

بلاذری پیرامون سرنوشت دو فرزند عبدالله (محمد و عون) گزارش‌های مختلفی داده‌است.

به‌ روایتی‌، دو فرزند دیگر جعفر‌ (محمد و عون) در كربلا و به‌ روایتی‌ دیگر، در جنگ‌ صِفّین‌ شهید شدند. روایتی‌ نیز حاكی‌ از آن‌ است‌ كه‌ عون‌ و محمد در زمان‌ خلافت‌ عمر در شوشتر به‌ شهادت‌ رسیدند، اما برخی‌ این‌ را نادرست‌ دانسته‌اند‌.[17] اكنون‌ در جنوب‌ شهر دزفول‌ بقعه‌ای‌ به‌ نام‌ محمد بن‌ جعفر طیّار زیارت‌گاه‌ است‌.[18]

در برخی‌ از منابع تعداد فرزندانی كه جعفر‌ از اسماء داشت را‌ هشت‌ نفر ذکر کرده‌اند که تمامی در حبشه متولد شدند.[19]

معروف ترین فرزند جعفر طیّار، عبدالله بن جعفر است، کنیه‌اش أبا جعفر،[20] و همسر حضرت زینب (سلام الله علیها) است، که از وی (حضرت زینب) چهار فرزند به نام‌های علی، جعفر، عون اکبر و أم کلثوم داشت.[21] ایشان بسیار به اهل بیت ارادت داشت و همراه و یاوری قوی برای آنان بود و بارها با دشمنان اهل بیت (علیهم السلام) به مخاصمه پرداخت.، در ذیل به برخی از کار‌های وی اشاره می‌شود:

1. هنگام تبعيد ابوذر به ربذه در كنار علی (علیه السّلام) بود.[22]

2. به دستور امام علی (علیه السّلام) بر وليد بن عقبه حد جاری كرد.[23]

3. در مراسم تغسيل و تكفين امير مؤمنان كه شبانه و بدون اطلاع عموم بود وی حضور داشت.[24]

4. در جواب معاویه که دخترش را برای یزید خواستگاری کرد گفت: امر او را به حسین بن علی (علیهما السّلام) واگذار کردم.[25]

5. در اثبات ولايت امير المؤمنين علی (علیه السّلام) به حديث غدير استناد کرد و از راويان حديث غدير بود.[26]

6. وقتی معاویه برای یزید بیعت می‌گرفت عبدالله پاسخ منفی داد و بر حقانيت اهل بيت و خاندان رسول خدا (علیهم السّلام) بر ولايت و خلافت تأكيد كرد.[27]

7. همراه کردن دو فرزندش عون و محمد با کاروان کربلا و شهادت آن دو.[28]

عبدالله بن جعفر شخصی بسیار کریم، جواد، عفیف، سخی، بود تا جایی که بحرالجود نامیده می‌شد، به همین دلیل برخی گفته‌اند باسخاوت تر از او در اسلام و برخی دیگر گفته‌اند در حجاز نبوده. وی سال 80 قمری و در سن 90 سالگی درگذشت.[29]

فرزندان جعفر طیّار در کربلا

مطابق قول مشهور تاریخ، از نسل جعفر طیّار، دو فرزند عبدالله بن جعفر در کربلا شرکت کردند. هنگامی‌که امام حسين (علیه السّلام) به خاطر بیعت نکردن با یزید از مكه بيرون رفت. عبدالله بن جعفر که پسر عموی امام و شوهر زينب (علیهما السّلام) بود، دو فرزند خود عون و محمد را به‌همراه نامه‌ای پیش امام فرستاد، در نامه چنين نوشته بود: امّا بعد من ترا به خدا سوگند می‌دهم كه چون نامه مرا خواندى از اين سفر بازگردى؛ زيرا من بر تو ترسناكم از اين راهى كه بر آن می‌روى از اين‌كه هلاكت تو و پريشانى خاندانت در آن باشد، و اگر امروز تو از ميان بروى روشنائى زمين خاموش خواهد شد؛ زيرا تو چراغ فروزان راه يافتگان و آرزو و اميد مؤمنان هستى، …، اما امام حسین (علیه السّلام) قبول نکرد و به سمت عراق رفتند. عبد الله بن جعفر که از بازگشت امام نااميد شد به دو فرزندش عون و محمد دستور داد ملازم امام باشند و به همراهش بروند، و در ركابش شمشير بزنند.

در واقعه عاشورا پس از شهادت علی اکبر و تعدادی از یاران امام، دو فرزند عبدالله به میدان رفتند و شروع به مبارزه کردند. عبد الله بن قطبه طائى (از لشكر عمر بن سعد) به عون حمله كرد و او را به شهادت رساند. و عامر بن نهشل تميمى فرزند ديگر عبد الله بن جعفر، محمد را به شهادت رساند.[30]

فضائل و مناقب جعفر طیّار

جعفر دوران نوجوانى و جوانى خود را دور از آلودگى‏‌هاى آن روزگار سپرى کرد. وى با آن‏‌كه در آن محيط فاسد مى‏‌زيست و سرزمين جزيرة العرب آلوده به فساد اخلاقى و انحرافات اعتقادى بود، شرافت خانوادگى و كرامت خويش را حفظ كرد و هرگز به مى‏گسارى، روابط نامشروع، بت‏‌پرستى و دروغ آلوده نگشت؛ لذا جعفر در عصر جاهلیت‌ به‌ داشتن‌ چهار خصلت‌: پرهیز از شراب‌خواری‌، دروغ‌، فحشاء و بت‌پرستی، متمایز بود.[31]

بر اساس‌ روایتی‌، او در همان‌ سال‌ اول‌ بعثت‌، اندكی‌،[32] یک‌ روز یا كمتر، پس‌ از برادرش‌ علی‌ (علیه‌السّلام‌)،[33] اسلام‌ آورد.

جعفر، خطیبی‌ توانا، مردی‌ شجاع‌، سخاوتمند،[34] بردبار، متواضع‌[35] و دارای‌ عقل‌ و درایت‌ و هوش‌ سرشار و اراده راسخ‌ بود و شخصیتی‌ نافذ داشت‌ و سرداری‌ برجسته‌ و آگاه‌ به‌ مسائل‌ دینی‌ و آشنا به‌ فنون‌ و اصول‌ جنگ‌ بود.[36] ذهبی‌ در کتابش وی‌ را سالار شهید و والامقام‌ و مجاهد بزرگ‌ خوانده‌‌است‌.[37]

ایشان، فردى مردم‌دوست و بخشنده بود و به ديگران احسان مى‏‌كرد و به دليل همين خصلت جوان‏ مردانه‏‌اش، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) به او لقب «ابوالمساكين» (پدر بينوايان) داده بود.[38] وی از جمله افرادی بود که در راه اسلام دو هجرت انجام داد.[39] درباره فضائل‌ و مناقب‌ جعفر بن‌ ابی‌طالب‌ احادیث‌ و گزارش‌های‌ متعددی‌ نقل‌ شده‌‌است‌.[40] [41]

اسلام آوردن جعفر طیّار

با توجه به صفات عالی و روحیه حق پذیری جعفر بن ابی‌طالب، پذیرش اسلام بر او سخت و با لجاجت جاهلانه همراه نبود بلکه به راحتی حق را پذیرفت؛ زیرا وی از اخلاق و راستگو بودن پیامبر (صلی الله علیه و آله) اطلاع کامل داشت؛ لذا در زمره اولین مسلمانان محسوب می‌شود.[42] روایت‌ شده،‌ هنگامی‌كه‌ ابوطالب‌ از کنار کعبه می‌گذشت‌ دید که فرزندش علی‌ (علیه‌السّلام)‌ در سمت‌ راست‌ پیامبر اكرم‌ (صلّی الله علیه و آله و سلّم) به‌ نماز ایستاده‌، به‌ جعفر گفت:‌ برو و در سمت‌ چپ‌ پیامبر بایست‌ و نماز بگزار و او نیز چنین‌ كرد.[43]

جعفر طیّار و مهاجرت به حبشه

با سخت شدن شرايط زندگى براى مسلمانان در مكه و افزايش شكنجه‏‌هاى قريش، رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) در سال پنجم و بنا بر نقلی چهارم بعثت دستور داد عده‏‌اى از مسلمانان به حبشه هجرت كنند. هجرت به حبشه دوبار صورت گرفت، بار اول حدود ده نفر از مسلمانان و مرتبه بعد حدود هشتاد نفر (برخی تعداد هفتاد و پنج مرد و دوازده زن را ذکر کرده‌اند) با سرپرستی جعفر بن ابی‌طالب به حبشه رفتند. پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) نامه‌ای برای پادشاه حبشه نوشت و آن‌را به جعفر داد، در نامه علاوه بر دعوت وی به اسلام، از او خواست به مسلمانان پناه دهد و به امور آنان رسیدگی کند، اما مشركان مكه در تعقيب آنان و با قصد برگرداندن مهاجران، دو نفر یعنی «عمرو عاص» و «عبدالله بن ربيعه» (و برخی عمارة بن وليد مخزومى‏ را ذکر کرده‌اند)[44] را به دربار نجاشى فرستادند.

فرستادگان قريش، همراه با هدايايى به حبشه رسيدند و ضمن تقديم آنها به پادشاه، درخواستِ خود را در مورد اخراج مهاجران مطرح كردند، اما با سخنان شیوا و محکم جعفر، آنان به مقصود خود نرسیدند و بازگشتند.[45]

سخنان جعفر طیّار در حضور پادشاه حبشه

هنگامی‌که فرستادگان کفار مکه (عمرو عاص و عبد الله بن ربیعه) برای بازگرداندن مهاجران به دربار نجاشی پادشاه حبشه رفتند و هدایای خود را به وی دادند، به نجاشی گفتند: کم‏‌خردانى از قريش از دين ما بيرون رفته و مردگان ما را گمراه خوانده و خدايان ما را بد گفته‏‌اند و اگر آنان را با عقيده‏‌اى که دارند واگذاريم، ايمن نيستيم که دين تو را تباه سازند. نجاشى گفت: به خدا قسم تا با آنها گفت‌وگو نکنم و ندانم که در چه حال هستند تسليمشان نخواهم کرد. عمرو عاص گفت اين ها ياران مردى هستند که ميان ما خروج کرده است و از نشانه‏‌هاى سفلگى و نادانى آنها اين است که معتقد نيستند عيسى (علیه السّلام) فرزند خداست و هنگامى که پيش تو بيايند بر خاک نخواهند افتاد آنچنان که ديگران براى تو رفتار مى‏‌کنند.

نجاشى پیکی به دنبال جعفر و يارانش فرستاد و آنها را احضار کرد، هنگامى‌که آنها آمدند عمرو عاص همچنان بر روى تخت و کنار نجاشى نشسته بود و جعفر و يارانش به خاک نيفتادند و به نجاشى با سنت اسلامى سلام کردند، عمرو به نجاشى گفت: ديدى همان‌طور است که گفته بوديم، نجاشى خطاب به گروه مسلمانان گفت: چرا شما به آئين همگان بر من درود نفرستاديد و عقيده شما درباره عيسى بن مريم چيست؟ آيين شما چيست؟ آيا مسيحى يا يهودى يا بر آيين قوم خود هستيد؟ جعفر که سرپرست و سخن‏گوى مسلمانان بود گفت هيچ‌کدام، نجاشى گفت آيين شما چيست؟ گفت: اسلام، پرسيد اسلام چيست؟ گفت: خداى يگانه را مى‏‌پرستيم که شريک و همتائى ندارد و ما هم براى او شريک و همتایی نمی‌دانيم، پرسيد چه کسى اين آيين را براى شما آورده‌است، گفت: مردى از خودمان که اصل و نسب او را مى‏‌شناسيم و خداوند متعال او را براى ما فرستاده است هم‌چنان که براى گروه‌هائى پيش از ما پيامبرانى ارسال داشته است، او به ما فرمان داده است که نيکى کنيم و صدق و وفا داشته باشيم و امانت را ادا نمائيم و ما را از پرستش بت‏ها نهى فرموده و دستور داده است که فقط خداى يکتا را بپرستيم ما او را تصديق کرده‏‌ايم و کلام خدا را شناخته‏‌ايم و يقين داريم که او از سوى خدا مأمور است، و چون اين کار را کرديم قوم ما با ما ستيزه و دشمنى کردند و با پيامبر راستين هم ستيزه ورزيدند و او را تکذيب نمودند و آهنگ کشتن او را داشتند و می‌خواهند که ما هم بت‏پرست باشيم، اين بود که ما براى نگهدارى دين و جان خود از آنها گريختيم و به کشور تو پناه آورديم و اگر آنها ما را راحت مى‏‌گذاشتند همان جا بوديم.

نجاشى گفت: به خدا سوگند اين امر از همان چراغ هدايت سرچشمه گرفته است که آيين موسى (علیه السّلام) هم از آن سرچشمه گرفته است، جعفر گفت: امّا در مورد کيفيت درود و سلام ما، پيامبرمان چنين به ما آموخته است و ما به تو نیز چنان درود فرستاديم که ميان خود مى‏‌فرستيم، امّا در مورد عيسى بن مريم (علیهما السّلام)، اعتقاد ما اين است که او بنده خدا و فرستاده او، کلمه الهى است که همراه با روح خداوند به سوى مريم القاء شده است و عيسى (علیه السّلام) فرزند مريم؛ دوشيزه پاک است.

در اين هنگام نجاشى دست به زمين برد و تکه کوچک چوبى برداشت و گفت به خدا سوگند عيسى بن مريم هم به اندازه اين چوب بر آنچه ايشان مى‏‌گويند چيزى نيفزوده است.

بزرگان حبشه گفتند: اگر مردم اين حرف ترا بشنوند ترا از پادشاهى خلع خواهند کرد، نجاشى گفت: من درباره عيسى هرگز عقيده ديگرى ندارم، خداوند متعال هنگامى‌که اراده فرمود پادشاهى مرا به من بر گرداند از مردم اطاعت نکرده‌است که من درباره دين الهى از مردم تقليد و پيروى کنم، به خدا پناه مى‌‏برم.

پس از صحبت نجاشى با جعفر، نجاشى دستور داد هداياى عمرو عاص را برگردانند و گفت: اگر به اندازه كوهى به من طلا بدهد هرگز از او قبول نخواهم كرد. و به جعفر و يارانش گفت: همين‌جا بمانيد و همه شما در امان خواهيد بود. و براى آسايش آنها دستورهايى این چنین داد: هر كس به اين گروه حتى با خشم و تحقير بنگرد همچون كسى است كه عصيان و سركشى كرده باشد.

جعفر و مسلمانان مهاجر، سال‏‌ها در حبشه در کمال آزادى و عزت ماندند و با درايت و هدايت شايسته جعفر، توانستند دين و عزت خود را حفظ کنند و از گزند کفار در امان باشند.[46]

جایگاه جعفر طیّار نزد معصومان (علیهم السّلام)

جعفر بن ابی‌طالب از جمله چهره‌های والا مقام جهان اسلام است، به دلیل صفات عالی[47] که داشت در نزد پیامبر (صلّی الله علیه و آله)، امام علی (علیه السّلام) و سایر معصومان (علیهم السّلام) جایگاه بسیار رفیعی داشت.

مقام جعفر طیّار نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)

جعفر بن ابى طالب، از پيش‏گامان اسلام و از مسلمانان نخستين بود که پيامبر اسلام(صلّی الله علیه و آله) علاقه‏‌اى شديد به او داشت. ستايش‏ه‌اى متعدد پيامبر اسلام (صلی الله علیه و آله) از وى، جایگاه والاى او را نشان مى‏‌دهد.

راوی می‌گوید: شنيدم پيامبر(صلّی الله علیه و آله) به جعفر مى‏‌فرمودند: چهره و اندام تو چون چهره و اندام من و خلق و خوى تو شبيه خلق و خوى من است و تو از من و تبار منى.[48]

جایگاه‌ و منزلت‌ جعفر‌ چنان‌ نزد پیامبر (صلّی الله علیه و آله و سلّم) والا بود،‌ با این كه‌ وی در جنگ بدر‌ حضور نداشت، ‌پیامبر اكرم‌ (صلی الله علیه و آله) برای‌ وی‌ سهمی‌ از غنایم‌ جنگ را، در نظر گرفت‌.[49]

يكى از نبردهاى سرنوشت‌‏ساز و پپروزمند مسلمانان، فتح قلعه‏‌هاى يهوديان در خيبر بود. آن حادثه در سال ششم قمرى اتفاق افتاد. در همان روزها مسلمانان مهاجر از حبشه برگشتند و به مدينه وارد شدند. رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) شاهد دو پيروزى مهم بود؛ يكى، غلبه بر يهوديان پيمان‏شكن و كينه‏‌توز خيبر، و ديگرى بازگشت مهاجران حبشه از جمله آنان جعفر طیّار به آغوش مسلمانان.

اين بود كه پيامبر اسلام (صلّی الله علیه و آله) به استقبال مهاجران آمد و جعفر را در آغوش گرفت و خوشحال شد و فرمود: به خدا قسم، نمى‏‌دانم به كدام يک بيشتر خوش‏حال باشم؛ به فتحِ خيبر يا آمدن جعفر؟ آن‏‌گاه رسول خدا (صلّی الله علیه و آله و سلّم) او را در يكى از خانه‏‌هاى اطراف مسجد مدينه منزل داد و كار جعفر را در سرپرستى شايسته مسلمانان در طول مدت هجرت چند ساله، ستايش كرد و از غنايم خيبر به او هم سهمى داد.[50]

بنا بر روایت وقتی جعفر در سال هفتم قمری از حبشه به مدینه آمد، پیامبر بسیار خوشحال شد خطاب به او فرمود: ای جعفر آیا هدیه و چیزی ارزشمند به  تو بدهم. جعفر عرض کرد: لطف بفرمایید. مردم خیال کردند حضرت می‌خواهد هدیه ای مادی از طلا و نقره به وی بدهد، همه گردن‌ها کشیده شد تا هدیه را ببینند. حضرت فرمود: تو را چیزی می‌دهم که اگر هر روز آن را انجام دهی از دنیا و هرچه در آن است بهتر می‌باشد، اگر یک روز در میان انجام دهی خدا گناهانی را که در فاصله آن دو انجام داده‌ای می‌‌آمرزد، اگر هر جمعه یا هر ماه یا هر سال انجام دهی خدا گناهانی را که در آن فاصله انجام داده‌ای می‌آمرزد. سپس نماز معروف به جعفر طیّار را به وی آموخت.[51]

نماز جعفر طیّار

نماز جعفر طیّار از جمله مستحبات موکّد، و مشهور  بین مردم است … که با فضیلت‌ترین وقت خواندن آن نماز، روز جمعه هنگام بالا آمدن آفتاب است. آن نماز را می‌توان از نافله‌های شب یا روز حساب كرد كه برای نمازگزار هم از نوافل حساب شود.

چگونگی نماز جعفر طیّار:

این نماز چهار ركعت است كه دو سلام دارد (یعنی دو تا دو رکعت خوانده می‌شود). نمازگزار در هر ركعتی حمد و سوره می‌خواند، سپس پانزده مرتبه می‌گوید: «سبحان الله و الحمدلله و لا اله الّا الله و الله اكبر». و این تسبیح را ده مرتبه در ركوع و ده مرتبه بعد از سر برداشتن از ركوع و هم چنین ده مرتبه در سجده اول و ده مرتبه بعد از سر برداشتن از آن و سپس ده مرتبه در سجده دوم و ده مرتبه بعد از سر بلند نمودن، این تسبیحات را می‌گوید.

پس در هر ركعتی هفتاد و پنج مرتبه و مجموع آنها در هر نماز، صد و پنجاه تسبیح و در چهار ركعت، سیصد تسبیح می‌شود.

اگر كسی بخواهد نماز جعفر را بخواند، اما فرصت كافی برای گفتن تمام سیصد مرتبه ذكر تسبیحات اربعه را ندارد، می‌تواند به همان مقدار كه فرصت دارد بخواند و مابقی را پس از اتمام نماز، در هر حالتی كه بود، به امید ثواب بخواند و اگر اصلاً وقت برای گفتن تسبیحات اربعه ندارد، می‌تواند دو نماز دو ركعتی به نیّت جعفر بخواند و ذكرهای تسبیحات اربعه را بعد از نماز در حال راه رفتن و یا در محیط كار به امید ثواب بگوید و یا اگر فرصتش به مقداری است كه فقط می‌تواند دو ركعت از نماز را به صورت كامل بخواند می‌تواند آن دو ركعت را خوانده و بعد كه فرصت پیدا كرد دو ركعت دیگر را بخواند. حال اگر تسبیحات اربعه را فراموش كرد بخواند، در صورتی كه محلش نگذشته باشد باید آن را به جا آورد، اما اگر محل آن گذشته، نمازش صحیح است، ولی باید بعد از نماز هر مقداری را كه فراموش كرد به امید ثواب قضا كند.

آداب نماز جعفر طیّار:

الف) از آداب نماز جعفر طیّار این است كه در ركعت اول بعد از حمد، سوره زلزال و در ركعت دوم سوره عادیات و در ركعت سوم سوره نصر و در ركعت چهارم سوره توحید خوانده شود.

ب) مستحب است كه در سجده دوم ركعت دوم، بعد از تسبیحات بگوید: «يَا مَنْ لَبِسَ الْعِزَّ وَ الْوَقَارَ يَا مَنْ تَعَطَّفَ بِالْمَجْدِ وَ تَكَرَّمَ بِهِ يَا مَنْ لَا يَنْبَغِي التَّسْبِيحُ إِلَّا لَهُ يَا مَنْ أَحْصَى كُلَّ شَيْ‏ءٍ عِلْمُهُ يَا ذَا النِّعْمَةِ وَ الطَّوْلِ يَا ذَا الْمَنِّ وَ الْفَضْلِ يَا ذَا الْقُدْرَةِ وَ الْكَرَمِ أَسْأَلُكَ بِمَعَاقِدِ الْعِزِّ مِنْ عَرْشِكَ وَ بِمُنْتَهَى الرَّحْمَةِ مِنْ كِتَابِكَ وَ بِاسْمِكَ الْأَعْظَمِ الْأَعْلَى وَ كَلِمَاتِكَ التَّامَّةِ أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَفْعَلَ بِي كَذَا وَ كَذَا»، سپس حاجت‌هایش را بگوید. (به غیر از زبان عربی هم می‌تواند حاجاتش را درخواست كند).

ج) بعد از فارغ شدن از نماز، مستحب است دعای زیر خوانده شود:

مفضل می‌گوید: امام جعفر صادق (علیه السّلام) را دیدم نماز جعفر طیّار را می‌خواند و دست‌هایش را بلند كرد و به این دعا خدا را خواند: «يَا رَبِّ يَا رَبِّ » تا نفس قطع شد، «يَا رَبَّاهْ يَا رَبَّاهْ» تا نفس قطع شد، «رَبِّ رَبِّ» تا نفس قطع شد، «يَا اللَّهُ يَا اللَّهُ» تا نفس قطع شد، «يَا حَيُّ يَا حَيُّ» تا نفس قطع شد، «يَا رَحِيمُ يَا رَحِيمُ» تا نفس قطع شد، «يَا رَحْمَانُ يَا رَحْمَانُ» تا نفس قطع شد، «يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ ار» هفت مرتبه. سپس گفت: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَفْتَتِحُ الْقَوْلَ بِحَمْدِكَ وَ أَنْطِقُ بِالثَّنَاءِ عَلَيْكَ وَ أُمَجِّدُكَ وَ لَا غَايَةَ لِمَدْحِكَ وَ أُثْنِي عَلَيْكَ وَ مَنْ يَبْلُغُ غَايَةَ ثَنَائِكَ وَ أُمَجِّدُكَ وَ أَنَّى لِخَلِيقَتِكَ كُنْهُ مَعْرِفَةِ مَجْدِكَ وَ أَيُّ زَمَنٍ لَمْ تَكُنْ مَمْدُوحاً بِفَضْلِكَ مَوْصُوفاً بِمَجْدِكَ عَوَّاداً عَلَى الْمُذْنِبِينَ بِحِلْمِكَ تَخَلَّفَ سُكَّانُ أَرْضِكَ عَنْ طَاعَتِكَ فَكُنْتَ عَلَيْهِمْ عَطُوفاً بِجُودِكَ جَوَاداً بِفَضْلِكَ عَوَّاداً بِكَرَمِكَ يَا لَا إِلَهَ إِلَّا أَنْتَ الْمَنَّانُ ذُو الْجَلالِ وَ الْإِكْرامِ».[52] [53]

مقام جعفر طیّار نزد امام علی (علیه السّلام)

مطابق روایتی که امام صادق (علیه السّلام) از پدرانش نقل می‌کند، امام علی (علیه السّلام) با ابوبکر  پیرامون شایستگی جانشین پیامبر (صلی الله علیه و آله) مناظره می‌کند، از جمله افتخارات و برتری که برمی‌شمارد، داشتن برادری چون جعفر طیّار است.[54] عبدالله بن جعفر طیّار نقل می‌کند هرگاه از امام علی (علیه السّلام) چیزی می‌خواستم ولی وی امتناع می‌کرد اگر به ایشان می‌گفتم «به حق جعفر»، ایشان حتماً خواسته مرا اجابت می‌کرد.[55] همچنین آمده است که امام حسین (علیه السّلام) برای قانع کردن امام علی (علیه السّلام) می‌گفت: «به حق عمویم جعفر».[56]

شهادت جعفر طیّار

در سال‌ هشتم‌ هجرت‌ هنگامی‌ كه‌ حارث‌ بن‌ عُمَیر أزدی‌، فرستاده پیامبر اسلام(صلی الله علیه و آله) نزد پادشاه‌ بُصری‌’، به‌ دست‌ شُرَحبیل‌ بن‌ عمرو یا عُمیر ازدی‌ غسّانی‌ در روستای‌ مُوْتَه‌ كشته‌ شد،[57] پیامبر (صلی الله علیه و آله) بسیار غمگین‌ شد و سپاهی‌ سه‌ هزار نفری‌ تدارک دید كه‌ بعدها به‌ سپاه‌ امرا معروف‌ شد و فرماندهی‌ آن‌ را به‌ ترتیب‌ بر عهده سه‌ تن‌ از صحابه‌، كه‌ یكی‌ از آنها جعفر بن‌ ابی‌طالب‌ بود، قرار داد تا در صورت‌ شهادت‌ یكی‌، دیگری‌ فرماندهی‌ را بر عهده‌ گیرد.[58] بر اساس‌ برخی‌ روایات، نخستین‌ فرمانده‌ سپاه‌ امرا جعفر بن‌ ابی‌طالب‌ بود[59] و بنا به‌ روایت‌های‌ دیگر، او دومین‌ فرمانده‌ و جانشین‌ زید بود.[60]

سپاه‌ سه‌ هزار نفری‌ مسلمانان‌ در جمادی‌الاولی‌ سال‌ هشتم‌ در روستای‌ مُوْتَه‌ در سرزمین‌ بَلقاء به‌ مصاف‌ سپاه‌ دویست‌ هزار (یا صد هزار) نفری‌ رومیان‌ به‌ سركردگی‌ هِرقل‌ و عرب‌های‌ شام‌ به‌ فرماندهی‌ شرحبیل ‌بن‌ عمرو رفت‌. در گرماگرم‌ نبرد، جعفر‌ از اسب‌ خود پیاده‌ شد و آن گاه‌ پیاده‌ جنگید تا به‌ شهادت‌ رسید.[61] در باره چگونگی‌ شهادت‌ جعفر روایات‌ مختلف‌ است‌.[62]

در این‌ نبرد هر دو دست‌ جعفر‌ قطع‌ شد، ولی‌ نگذاشت‌ پرچم‌ روی‌ زمین‌ بیفتد؛ از این‌رو، پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: كه‌ خداوند به‌ جعفر، به‌ جای‌ دست‌هایش‌، دو بال‌ از یاقوت‌ داده‌ است‌ و او با فرشتگان‌ در بهشت‌ به‌ هر جا كه‌ می‌خواهد پرواز می‌كند[63] و به‌ همین‌ سبب‌، او را جعفر طیّار و نیز ذوالجناحین‌ خوانده‌اند.[64]

در همان‌ روز شهادت‌ جعفر، پیامبر (صلی الله علیه و آله) از طریق‌ وحی‌ از شهادت‌ او آگاه‌ و بسیار غمگین‌ شد و آن گاه‌ مردم‌ مدینه‌ را جمع‌ كرد و واقعه موته‌ و چگونگی‌ كشته‌ شدن‌ سه‌ سردار سپاه‌، از جمله‌ جعفر بن‌ ابی‌طالب‌، را به‌ اطلاع‌ آنان‌ رساند و سپس‌ برای‌ آنان‌ آمرزش‌ خواست‌ و آنان‌ را شهید خواند.[65]

جعفر‌ در هنگام‌ شهادت‌، بنا بر قول‌ مشهور، حدود 41 سال‌ داشت‌.[66] پس‌ از شهادتش‌، همسرش‌ اسماء بنت‌ عمیس‌ و حسان‌بن‌ ثابت‌ و كعب‌بن‌ مالک، اشعاری‌ در سوگ وی‌ سرودند.[67]

گریه پیامبر (صلّی الله علیه و آله) در شهادت جعفر طیّار

هنگامی که جعفر بن ابی طالب در جنگ موته به شهادت رسید، پیامبر (صلی الله علیه و آله) وارد خانه جعفر شد و به اسماء بنت عمیس (همسر جعفر) گفت: فرزندان جعفر را نزد من بیاور، آنها را نزد ایشان آوردند، پیامبر (صلی الله علیه و آله) آنها را در آغوش گرفت و دست نوازش بر سر آنها می‌کشید و گریه می‌کرد. اسماء بنت عمیس گفت: یا رسول الله بر جعفر مصیبتی (شهید) وارد شده، ایشان فرمودند: بلی امروز به شهادت رسید. عبد الله بن جعفر می‌گوید: یاد دارم هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد و خبر شهادت پدرم را به مادر داد، من نگاه به آن بزرگوار می‌کردم و ایشان دست بر سر من و برادرم می‌کشید و بسیار گریه می‌‌‌‌‌کرد به طوری که اشک بر روی محاسنش می‌ریخت، سپس فرمود: خدایا، جعفر قدم به سوی بهترین ثواب گذاشت پس جانشين او باش در ذريه و فرزندانش به بهترين سرپرستى كه به فرزندان بندگان صالحت نموده‏اى. سپس فرمود: ای أسما به تو بشارتی بدهم؟ او (أسما) گفت: بلی، پدر و مادرم به فدایت. پیامبر فرمود: خداوند عزّ و جل برای جعفر دو بال قرار داده تا به وسیله آن در بهشت پرواز کند.[68]

در روایتی امام صادق (علیه السّلام) از امام باقر (علیه السّلام) نقل می‌فرمایند: هنگامی که پیامبر (صلی الله علیه و آله) خبر شهادت جعفر بن ابی‌طالب و زید بن حارثه را شنید، وقتی داخل خانه می‌شد بسیار گریه می‌کرد و می‌فرمود: آن دو، هم سخن و مونس من بودند پس مرگ آمد و آنها را برد.[69]

کتابنامه

  1. ابن أبي الحديد، شرح نهج البلاغه، محقق و مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل‏، مكتبه آية الله مرعشی نجفی، قم، ‏1404 ق‏.
  2. ابن اثير، عز الدين أبو الحسن، الكامل في التاريخ، بيروت، دار صادر – دار بيروت، 1385ق/1965م.
  3. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات كبرى، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، دار الكتب العلميه، چاپ اول، بيروت، 1410ق/1990م.
  4. ابن عبد البر، أبو عمر يوسف، الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، تحقيق: البجاوى، على محمد، بيروت، دار الجيل، چاپ اول،  1412ق/1992م.
  5. ابن قتيبه دينوری، أبو محمد عبد الله، الإمامة و السياسة (معروف بتاريخ الخلفاء)، تحقيق: شيری، علی، دارالأضواء، چاپ اول، بيروت، 1410ق/1990م.
  6. ابن‌اثیر، عز الدین أبو الحسن، اسدالغابة فی‌ معرفة الصحابة، چاپ:‌ محمدابراهیم‌ بنا و محمداحمد عاشور، قاهره‌، 1970ـ1973م.دانش
  7. ابن‌حبیب‌، ابو جعفر، كتاب‌ المحبّر، چاپ:‌ ایلزه‌ لیشتن‌ اشتتر، حیدرآباد دكن،‌ 1361ق/1942م، چاپ‌ افست،‌ بیروت‌، بی‌تا. دانش
  8. ابن‌عساكر، ابوالقاسم‌ علی‌ بن‌ حسن،‌ تاریخ‌ مدینة دمشق‌، چاپ‌: علی شیری‌،‌ بیروت‌ 1415ـ1421ق/ 1995ـ2001م.دانش
  9. ابن‌عنبه‌، سید احمد بن علی، عمدة الطالب‌ فی‌ انساب‌ آل‌ ابی‌طالب، چاپ‌: مهدی‌ رجایی‌، قم‌ 1383 ش‌.
  10. ابن‌قدامه‌، عبد الله، التبیین‌ فی‌ انساب‌ القرشیین‌، چاپ:‌ محمد نایف‌ دلیمی‌، بیروت،‌ 1408ق/1988م.
  11.  ابن‌هشام‌، عبد الملک، السیرة النبویة، چاپ:‌ مصطفی‌ سقا، ابراهیم‌ ابیاری‌، و عبدالحفیظ‌ شلبی‌، قاهره‌ 1355ق/1936م.
  12. ابونعیم اصفهانی‌، احمد بن‌ عبداللّه،‌ حلیة الاولیاء و طبقات‌ الاصفیاء، بیروت،‌ 1387ق/1967م.
  13. اصفهانى، ابو الفرج على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، بيروت، دار المعرفه، بى تا.
  14. اقتداری‌، احمد، دیار شهریاران، انجمن آثار ملی، تهران‌، 1353ـ1354 ش.
  15. امين‏، سيد محسن، أعيان الشيعة، دار التعارف للمطبوعات‏، بيروت، 1406 ق.
  16. بخاری‌، محمدبن‌ اسماعیل،‌ كتاب‌ التاریخ‌ الكبیر، بیروت،‌ 1407ق/ 1986م.
  17. بلاذری‌، احمدبن‌ یحیی،‌ انساب‌ الاشراف، تحقیق: محمودی‌، محمدباقر، بیروت‌ 1394ق/1974م.
  18. بهادلی‌، علی‌، «مؤتة: عراقه الماضی‌ و روح‌ ذی‌الجناحین‌»، المنهاج‌ ، سال‌ 1، شماره‌ 4، شتاء 1417ق.
  19. بيهقى، ابو بكر احمد بن حسين، دلائل النبوة، ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود، انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1361ش.
  20. خلیفة بن‌ خیاط‌، ابو عمر، تاریخ‌ خلیفة بن‌ خیاط‌ ، چاپ:‌ مصطفی‌ نجیب‌ فوّاز و حكمت‌ كشلی‌ فوّاز، بیروت‌، 1415ق/1995م.
  21. خمينى، سيد روح اللّٰه، ‌تحرير الوسيله، مؤسسه مطبوعات دار العلم‌، چاپ اول، قم، ‌بی‌تا.
  22. ذهبی، محمد بن احمد، سیراعلام‌ النبلاء، چاپ:‌ شعیب‌ أرنؤوط‌ و دیگران‌، بیروت،‌ 1401ـ1409ق/ 1981ـ 1988م.
  23. شهيد ثانى، زین الدین بن علی، مُسكّن الفؤاد عند فقد الأحبّة و الأولاد، بصيرتى، ‏چاپ اول‏، قم‏، بى تا.
  24. شیت‌ خطاب‌، محمود، «القادة الشهداء فی‌ مؤتة من‌ قادة النبی‌ (صلّی الله علیه و آله)، ‌»مجلة المجمع‌ العلمی‌ العربی‌، ج‌ 35، شماره‌ 2، 1404ق.
  25. صدوق، محمد بن على، علل الشرائع‏، كتاب فروشى داورى، چاپ اول، قم، ‏1385 ش / 1966 م‏.
  26. طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، نشر مرتضى،‏ چاپ اول،‏ مشهد، 1403 ق.
  27. طبرسى، احمد بن على،‏ احتجاج، محقق و مصحح: خرسان، محمد باقر، نشر مرتضى‏، چاپ اول،‏ مشهد، 1403 ق‏.
  28. طوسی، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، مؤسسة فقه الشيعه، چاپ اول، بيروت‏، 1411 ق‏.
  29. عودی، ستار، دانشنامه جهان اسلام، بنیاد دائره المعارف اسلامی، شماره 4695.
  30. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق.
  31. مجلسی، بحار الانوار، محقق و مصحح: جمعى از محققان‏، دار إحياء التراث العربی،‏ چاپ دوم‏، بيروت‏، 1403 ق‏.
  32. مسعودی، أبو الحسن على بن الحسين، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق: داغر، اسعد، دار الهجرة، چاپ دوم، قم، 1409 ق.
  33. مفید، ارشاد، محقق و مصحح: مؤسسة آل البيت (عليهم السّلام)‏، كنگره شيخ مفيد، چاپ اول، قم، ‏1413 ق.
  34. نویری‌، احمدبن‌ عبدالوهاب‌، نهایة الارب‌ فی‌ فنون‌ الادب‌، قاهره،‌ 1923 ـ1990م.
  35.  واقدی، محمد بن عمر، المغازى، تحقيق: مارسدن جونس، مؤسسة الأعلمى، چاپ سوم، بيروت، 1409م/1989م.
  36.  يعقوبى، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ يعقوبى، دار صادر، بيروت، بی‌تا.

[1]. بهادلی‌، علی، المنهاج‌، «مؤتة: عراقه الماضی‌ و روح‌ ذی‌الجناحین‌«، ص‌ 235؛ عبد البر، أبو عمر يوسف، الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، تحقيق: البجاوى، على محمد، ج1، ص 242.

[2]. مجلسی، بحار الانوار، محقق و مصحح: جمعى از محققان‏، ج 42، ص 115 و ج 22، ص 272.

[3]. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات كبرى، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، ج1، ص 161.

[4]. واقدی‌، محمد بن عمر، المغازی، ج‌ 2، ص‌ 683؛ مسعودی‌، مروج الذهب، ج2، ص 289.

[5]. المغازی‌، ج‌ 2، ص‌ 756ـ761؛ ابن‌هشام‌، السیره النبویة، ج‌ 4، ص‌ 15ـ20.

[6]. اصفهانی، ابو الفرج، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 25.

[7]. ابن ‌هشام‌، السیرة النبویة، ج‌ 1، ص‌ 505؛ ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات كبرى، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، ج1، ص 97.

[8]. طبقات كبرى، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، ج‌ 4، ص‌ 31؛ مقاتل الطالبيين، ص7.

[9]. طبقات كبرى، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، ج 8، ص 219؛ بخاری‌، محمد بن‌ اسماعیل،‌ صحیح بخاری، ج‌ 2، جزء 1، قسم‌ 2، ص‌ 185.

[10].  خلیفة بن‌ خیاط‌، ابو عمر، تاریخ خلیفة بن خیاط، ص‌ 4؛ ابن‌حبیب‌، ابو جعفر، محبر، ص‌ 457.

[11].  اصفهانی‌، ابوالفرج،‌ مقاتل الطالبیین، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص‌26؛ ابن‌اثیر، عز الدین، اسدالغابة فی‌ معرفة الصحابة، ج‌ 1، ص‌ 342.

[12]. اصفهانی، ابو الفرج، مقاتل الطالبین، تحقيق: صقر، سيد احمد، ص 35.

[13]. ابن‌هشام‌، عبدالملک، سیره نبوی، ج‌ 1، ص‌ 346؛ ابن‌سعد، محمد بن سعد، طبقات كبرى، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، ج‌ 4، ص‌ 25 و ج 8، ص  219.

[14]. طبقات كبرى، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، همان.

[15]. ابن‌سعد، محمد بن سعد، طبقات كبرى، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، ج‌ 4، ص‌ 25؛ ابن‌حبیب‌، ابو جعفر، محبر، ص‌ 107.

[16]. محمد بن سعد، طبقات كبرى، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، همان.

[17]. ر.ک: بلاذری‌، احمدبن‌ یحیی،‌ انساب‌ الاشراف، تحقیق: محمودی‌، محمدباقر، ص‌ 44ـ 45

[18]. ر.ک: اقتداری‌، احمد، دیار شهریاران، ج‌ 1، بخش‌ 1، ص‌ 316ـ320.

[19]. ر.ک: ابن‌عنبه‌، سید جمالدین، عمدة الطالب‌ فی‌ انساب‌ آل‌ ابی‌طالب، ص‌ 37؛ بهادلی‌، علی، منهاج، ص‌ 235.

[20]. ابن عبد البر، أبو عمر يوسف، استیعاب، ج 3، ص 880.

[21]. طبرسی، فضل بن حسن، إعلام الورى بأعلام الهدى، ص 204.

[22]. مسعودی، أبو الحسن على بن الحسين بن على، مروج الذهب و معادن الجوهر، تحقيق: داغر، اسعد، ج 2، ص 341.

[23]. ابن اثیر، عز الدين أبو الحسن، کامل، ج 3، ص 107.

[24]. همان، ص 392.

[25]. ابن حجر العسقلانى، الإصابة فى تمييز الصحابة، تحقيق: عبد الموجود، عادل احمد، معوض و على محمد، ج2، ص 341.

[26]. طبرسی، احمد بن علی، احتجاج، ج 2 ص 285.

[27]. ابن قتيبه دينوری، أبو محمد عبد الله، الامامه و السياسه، تحقيق: شيری، علی، ج1، ص149-195.

[28]. شیخ مفید، ارشاد، محقق و مصحح: مؤسسة آل البيت (عليهم السلام)، ج 2، ص 68 و 107.

[29]. استیعاب، ج3، ص 880 – 881.

[30]. مفید، ارشاد، محقق و مصحح: مؤسسة آل البيت (عليهم السلام)‏، ج 2، ص 68 – 69 و 107.

[31]. ابن‌عساكر، ابوالقاسم‌ علی‌ بن‌ حسن،‌ تاریخ‌ مدینة دمشق‌، ج‌ 72، ص‌ 126؛ صدوق، محمد بن على، علل الشرائع‏، ج 2، ص 558.

[32]. ابن‌اثیر، عز الدین أبو الحسن، اسدالغابة فی‌ معرفة الصحابة، ج‌ 1، ص‌ 341.

[33]. ر.ک: امین‌، سید محسن، اعیان الشیعه، ج‌ 4، ص‌ 119.

[34]. ابو نعیم‌ اصفهانی، احمد بن‌ عبداللّه،‌ حلیة الاولیاء و طبقات‌ الاصفیاء، ج‌ 1، ص‌ 114

[35]. ابن‌قدامه‌، عبد الله، التبیین‌ فی‌ انساب‌ القرشیین‌، ص 115.

[36]. شیت‌ خطاب‌، محمود، «القادة الشهداء فی‌ مؤتة من‌ قادة النبی‌ صلی‌اللّه‌علیه‌وسلم‌«، مجلة المجمع‌ العلمی‌ العربی‌، ج‌ 35، شماره 2،  ص‌ 154ـ 155.

[37]. ذهبی، محمد بن احمد، سیر اعلام‌ النبلاء ، ج‌ 1، ص‌ 206.

[38]. اعيان الشيعه، ج 4، ص 120.

[39]. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات كبرى، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، ج 4، ص 25 و ج 8، ص 219.

[40]. ر.ک: اصفهانى، ابو الفرج على بن الحسين، مقاتل الطالبيين، تحقيق: صقر، سيد احمد،‌ ص‌ 25؛ 2.ابن عبد البر، أبو عمر يوسف، الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، تحقيق على محمد البجاوى، ج‌ 1، ص‌ 244؛ ابن‌اثیر، اسدالغابة فی‌ معرفة الصحابه، ج‌ 1، ص‌ 342؛ اعیان الشیعه، ج‌ 4، ص‌ 120.

[41]. عودی، ستار، جعفربن ابی‌طالب، ‌دانشنامه جهان اسلام، مقاله شماره 4695. (با کمی تغییر)

[42]. ر.ک: همین مقاله، زیر موضوع فضائل و مناقب جعفر طیار.

[43]. ابن‌عساكر، ابوالقاسم‌ علی‌ بن‌ حسن،‌ تاریخ‌ مدینة دمشق‌، ج‌ 72، ص‌ 125ـ126؛ ابن‌اثیر، عز الدین، اسدالغابة فی‌ معرفة الصحابه، ج1، ص 341.

[44]. یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 29.

[45]. امين‏، سيد محسن، أعيان الشيعة، ج 4، ص 120 – 122.(با تلخیص)

[46]. بيهقى، ابو بكر احمد بن حسين، دلائل‏النبوة، ترجمه: مهدوى دامغانى، محمود، ج ‏2، ص 51 – 53؛ یعقوبی، احمد بن ابی‌یعقوب، تاریخ یعقوبی، ج 2، ص 29 – 30.

[47]. ر.ک: همین مقاله، زیرموضوع فضائل و مناقب جعفر طیّار.

[48]. ابن سعد، محمد بن سعد، طبقات كبرى، تحقيق: عطا، محمد عبد القادر، ج 4، ص 26.

[49]. واقدی، محمد بن عمر، المغازى، تحقيق مارسدن جونس، ج‌ 1، ص‌ 153؛ ابن‌عساكر، ابوالقاسم‌ علی‌ بن‌ حسن،‌ تاریخ‌ مدینة دمشق‌، ج‌ 72، ص‌ 127.

[50]. طبقات کبری، ج 4، ص 26.

[51]. کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق و مصحح: غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 3، ص 465 و 466.

[52]. طوسی، محمد بن الحسن، مصباح المتهجّد و سلاح المتعبّد، ج 1، ص 311 – 312.

[53]. خمینی، سید روح الله، تحریر الوسیله، ج 1، ص 243 – 244.

[54]. طبرسى، احمد بن على،‏ احتجاج، محقق و مصحح: خرسان، محمد باقر، ج 1، ص 123.

[55]. ابن‌اثیر، عز الدین أبو الحسن، اسدالغابة فی‌ معرفة الصحابه، ج 1، ص 344.

[56]. ابن أبي الحديد، شرح نهج البلاغه، محقق و مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل‏، ج 11، ص 253.

[57]. ابن أبي الحديد، شرح نهج البلاغه، محقق و مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل‏، ج‌ 15، ص‌ 61؛ نویری‌، احمدبن‌ عبدالوهاب‌، ج‌ 16، ص‌ 277.

[58]. واقدی‌، محمد بن عمر، مغازى، ج‌ 2، ص‌ 755ـ756؛ ابن‌هشام‌، عبد الملک، السیرة النبویه، ج‌ 4، ص‌ 15.

[59]. ر.ک: یعقوبی‌، ج 2، ص 65؛ ابن‌ ابی‌الحدید، ج‌ 15، ص‌ 62.

[60]. ر.ک: ابن‌هشام‌، عبد الملک، السیرة النبویه، ج 4، ص 15.

[61]. مغازى، ج‌ 2، ص‌ 756ـ761؛ السیرة النبویه، ج‌ 4، ص‌ 15ـ20.

[62].  همان‌، ج‌ 4، ص‌ 20؛ مغازى‌، ج‌ 2، ص‌ 761.

[63]. همان‌، ج ‌2، ص ‌762 و 767؛ السیرة النبویه‌، ج‌ 4، ص‌ 20؛ بلاذری، احمدبن‌ یحیی،‌ انساب‌ الاشراف، تحقیق: محمودی‌، محمدباقر، ص‌ 43.

[64]. ر.ک: السیرة النبویه، ج‌ 2، ص‌ 151؛ انساب‌ الاشراف، تحقیق: محمودی‌، محمدباقر، ص‌ 43.

[65]. مغازى، ج‌ 2، ص‌ 762 و 766؛ السیرة النبویه، ج‌ 4، ص‌ 22.

[66]. ر.ک: عبد الله، التبیین‌ فی‌ انساب‌ القرشیین‌، ج‌ 1، ص‌ 245؛ ابن‌قدامه‌، عبد الله، التبیین‌ فی‌ انساب‌ القرشیین‌، ص‌ 115.

[67]. عودی‌، ستار، جعفربن ابیطالب، دانشنامه جهان اسلام، شماره 4695 .

[68]. شهيد ثانى، زین الدین بن علی، مُسكّن الفؤاد عند فقد الأحبّة و الأولاد، ص 106.

[69]. همان.