Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

جاودانگی احکام و قوانین سیاسی – اجتماعی اسلام

برخی معتقدند قبل از ظهور اسلام مجموعه‌ای از روابط خانوادگی، اجتماعی؛ مانند: قضاوت، ‌حكومت و … وجود داشت كه با ظهور اسلام همه یا برخی از آنها در اسلام باقی ماندند. اسلام با دخالت در آنها برخی را اصلاح کرده كه در كتاب و سنت آمده است و به عنوان مقررات عمل می‌شدند. صاحب این نظریه معتقد است، دخالت اسلام نسبت به چنین موارد و عمل به آن در عصر اولیه برای وضع قانون نبود، بلكه مراد پیامبر اسلام این بود كه با اصلاح چنین موارد و عمل به آنها كرامت انسانی و سلوك توحیدی مردم آن عصر محفوظ بماند. بنابراین، آنچه در كتاب و سنت دربارۀ روابط خانوادگی و اجتماعی از قبیل حكومت، قضاوت و … آمده و مورد تأیید واقع شدند، به منظور ارائه قوانین جاودانه نبوده. آنچه در این میان جاودانه است، فقط اصول ارزشی است كه باید منطبق با خواسته‌های مردم هر عصر باشد و با گذر زمان تغییر می‌كند. صاحب این نظریه می‌گوید: «… آنچه دربارۀ روابط خانوادگی، روابط اجتماعی، حكومت، قضاوت، مجازات و معاملات و مانند این ها به صورت امضائات بی‌تصرف یا امضائات همراه با اصلاح و تعدیل در كتاب و سنت وجود دارد، ابداعات كتاب و سنت، به منظور تعیین قوانین جاودانه برای روابط حقوقی خانواده یا روابط حقوقی جامعه و یا مسئله حكومت و مانند این ها نیست … اصول و نتایجی كه بیان كردیم ما را به این موضوع اساسی می‌رساند كه لازم است در هر عصر قوانین و نهادهای مربوط به روابط حقوقی خانواده و اجتماع، حكومت و شكل آن، قضاوت، حدود، دیات، قصاص و معاملات و مانند اینها كه در جامعۀ مسلمانان مورد عمل و استناد است، با این معیار كه درجۀ سازگاری و ناسازگاری آنها با امكان سلوك توحیدی مردم چه اندازه است، مورد بررسی قرار گیرند».[1]

در پاسخ به نظریه ارائه شده در بارۀ جاودانگی احکام سیاسی – اجتماعی اسلام، می توان نکات زیر را بیان نمود:

1. صاحب نظریۀ یاد شده با این دیدگاه، اسلام را فقط در احكام عبادی خلاصه می‌كند. این نظریه می‌تواند تبعات منفی فراوانی؛ مانند: نفی جامعیت، عدم كمال و … داشته باشد.

2. صاحب نظریه هیچ دلیل نقلی و درون ­دینی ارائه نمی‌دهد كه قوانین اسلام موقتی هستند و فقط اصول ارزشی جاودانه اند. برای این ادّعا که انسان در هر عصری می‌تواند، قوانین الاهی را نقض كند، هیچ دلیلی ارائه نشده و قابل ارائه هم نیست، بلكه دلیل عكس آن است؛ یعنی همه مأمور هستند آنچه را پیامبر اسلام (ص) می‌گوید، اخذ کنند: “ما آتاكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ ما نَهاكُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا وَ اتَّقُوا اللَّهَ إِنَّ اللَّهَ شَديدُ الْعِقاب‏”.[2]  آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگیرید (و اجرا كنید)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نمایید و از (مخالفت) خدا بپرهیزید كه خداوند كیفرش شدید است‏.

علامه طباطبائی در ذیل این آیه می‌گوید: “این آیه با صرف نظر از سیاقی كه دارد، شامل تمامی اوامر و نواهی رسول خدا (ص) می‌شود و تنها منحصر به دادن و ندادن سهمی از فیء نیست، بلكه شامل همۀ اوامر و نواهی كه صادر می‌فرماید، هست”.[3] ذیل آیه یعنی، «و اتقوالله ان الله شدید العقاب» مسلمانان را از مخالفت با دستورات و نواهی پیامبر گرامی اسلام برحذر می‌دارد. [4] چگونه ممكن است، تأكید بر پیروی از اوامر و نواهی پیامبر (ص) را نادیده گرفت و قوانین اسلام را مقطعی و عصری تلقی و در هر عصری قوانین جدیدی وضع کرد.

3. صاحب این فرضیه معتقد است، قوانین اسلام باید با سلوك توحیدی مردم هر عصر سازگار باشند.[5] به جهت تحول در سلوك توحیدی بشر در هر عصر قوانین الاهی هم باید تغییر یابند. در جواب گفته می‌شود از كجا مشخص می­شود كه قوانین اسلامی با سلوك توحیدی مردم ناسازگار است. آیا تنها با عقل می‌توان تشخیص داد كه بعضی از قوانین اسلام با سلوك توحیدی مردم ناسازگار است و در نتیجه قوانین اسلام تغییر یابند؟ اگر بشر می‌توانست با عقل، قوانین اسلام را نقض كند، پس چه نیازی به دین بود. چون عقلی كه بتواند قوانین صریح اسلام را نقض كند، همان عقل می‌‌تواند به ­جای دین، هادی انسان باشد، ‌حال آن كه چنین نیست، بلكه عقل در مقابل وحی كه منبع دین است، همچون كودك دبستانی است كه نیاز به آموزش دارد. بنابر آنچه بیان گردید، بدین نتیجه می‌توان دست یافت كه اگر چه هدف نهایی اسلام، خداپرستی و دوری از طاغوت است،[6] ولی از متن وحیانی به­دست می‌آید كه انبیای الاهی علاوه بر هدف نهایی، دارای اهداف مقدّمی هم بودند كه بدون دست یابی به اهداف مقدمی، دست یابی به اهداف نهایی میسر نخواهد بود. از جمله اهداف مقدمی مسائلی؛ همچون عدالت اجتماعی، حكومت، قضاوت و فروعات وابسته به آنها هستند كه همه بسترساز رسیدن به توحید حقیقی و اجتناب از طاغوت اند. بنابراین، قوانین مربوط به روابط اجتماعی، حكومت، قضاوت، حدود و… هیچ­گاه با تحول زمان و سلوك توحیدی مردم قابل نقض نخواهد بود.[7]

 


[1]. مجتهد شبستری، محمد، ایمان و آزادی، طرح نو، ص 88 – 87.

[2]. حشر، 7.

[3]. طباطبائی، محمد حسین، المیزان فی تفسیر القرآن، موسوى همدانى، سيد محمد باقر، ج 19، ص 353 و 354، دفتر انتشارات اسلامى جامعۀ مدرسين حوزه علميه قم، قم، چاپ پنجم‏، 1374 ش‏. .

[4]. ر.ك. همان، ص 354.

[5]. ر.ك. مجتهد شبستری، محمد، ایمان و آزادی، طرح نو، ص 87.

[6]. “لقد بعثنا فی كل امة رسولاً ان اعبدوا الله و اجتنبوا الطاغوت”، نحل، 36.

[7]. ر.ک. هادوی تهرانی، مهدی، ولایت فقیه، ص30.