searchicon

کپی شد

تولی اهل بیت در شعر شاعران اهل تسنن

عرض ارادت و اظهار محبت نسبت به خاندان پیامبر گرامی اسلام (ص) مختص به شیعه نیست، بلکه در میان اهل سنت نیز رواج داشته و دارد که این ارادت به انحای مختلف بروز کرده است، که در این جا به دو نمونه بسنده می کنیم.

الف. یکی از مخلصان و ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت، شیخ رضا طالبانی کرکوکی[1] است وی که یکی از نامورترین شاعران پارسی گوی کرد عراق است در یکی از اشعارش می­گوید:

لافت از عشق حسین است و سرت بر گردن است؟

عشق بازی سر به میدان وفا افکندن است

 گر هواخواه حسینی ترک سر کن

 چون حسین شرط این میدان به خون خویش بازی کردن است

 از حریم کعبه کمتر نیست دشت کربلا

 صد شرف دارد بر آن وادی که گویند ایمن است

 ای من و ایمن فدای خاک پاکی

 کاندرو نور چشم مصطفی و مرتضی را مسکن است

 زهره زهرا نگین و خاتم خیر الوری

 زور و زهر مرتضی و حیدر خیبر کن است

 سنیم سنی و لیکن حب آل مصطفی

 دین و آیین من و آباء و اجداد من است

 شیعه و سنی ندانم، دوستم با هر که او دوست باشد، دشمنم آن را که با او دشمن است.[2]

شیخ رضا در منقبت و مرثیت آل علی اشعاری دارد که در ذیل می آید.

در ماتم آل علی، خون همچو دریا می رود

 تیغ است و بر سر می زند دست است و بالا می رود

 از عشق آل بوالحسن این تیغ زن و آن سینه زن

 داد و فغان مرد و زن، تا عرش اعلی می رود

 پیراهن شمع خدا، یعنی حسین و مجتبی

 جانها همی گردد فدا، سرها به یغما می رود

 کوتاه کن انکار را بدعت مگو این کار را

 این سوگ آل حیدر است این خون نه بیجا می رود

 روی زمین پر همهمه در دست جانبازان قمه

 خون از برو دوش همه، از فرق تا پا می رود

 من چون ننالم این زمان، مرد و ضعیف و ناتوان

 کین برق آه عاشقان، از سنگ خارا می رود

 از ابن سعد بیوفا، شامی و شمر پر جفا

 بر آل و بیت مصطفا، چندین تعدا می رود

 بغداد گردد لاله گون، در روز عاشورا به خون

 و از کاظمین آن سیل خون تا طاق کسری می رود

 و از طاق کسری سرنگون ریزد به پای بیستون

و از بیستون آید برون، سوی بخارا می رود

 خون سیاوش شد هبا در ماتم آل عبا

 تا دامن روز جزا تا جیب عقبا می رود

 من سنی ام نامم رضا، کلب امام مرتضی

 درویش عبدالقادرم راهم به مولا می رود .

ایشان در قصیده ای در حق یکی از بزرگان این دعا را آورده است.

یا رب به حق آل عبایش نگاه دار کین «پنج تن » شفاعتشان از خدا بس است.

ب. یکی دیگر از مخلصان و ارادتمندان خاندان عصمت و طهارت، خالد نقشبندی است. وی که نامش ضیاءالدین، خالدبن احمد حسینی سلیمانیه ای شهر زوری[3] است، می­گوید:

امامانی که ایشان زینت دین است به ترتیب اسمشان، چنین است «علی » «سبطین » و «جعفر» با «محمد» دو، موسی، باز «زین العابدین » است پس از «باقر»، «علی » و «عسکری » دان «محمد مهدیم » زان پس یقین است.

مولانا خالد، قطعه ای را هنگام ترک مشهد مقدس به عنوان وداع با حضرت رضا (ع) سروده است که مطلع آن ذکر می شود

خالد بیا و عزم سفر زین مقام کن بر روضه رضا به دل و جان سلام کن.

همچنین ایشان، در قصیده ای، در مدح حضرت رضا (ع) و واقعه کربلا و تمجید امامان می گوید:

این بارگاه کیست که از عرش برتر است وز نور گنبدش همه عالم منور است وز شرم شمس های زرش کعبتین شمس در تخته نرد چرخ چهارم به شش در است وز انعکاس صورت گل آتشین او بر سنگ جای لغزش پای سمندر است نعمان خجل ز طرح اساس خورنق است کسری شکسته دل پی طاق مکسر است بهر نگاهبانی کفش مسافران بر درگهش هزار، چو خاقان و قیصر است این بارگاه قافله سالار اولیاست این خوابگاه نور دو چشم پیمبر است این جای حضرتی است که از شرق تا به غرب از قاف تا به قاف جهان سایه گستر است این روضه «رضا» است که فرزند «کاظم » است سیراب نوگلی ز گلستان «جعفر» است سرو سهی ز گلشن سلطان انبیاست نوباوه حدیقه «زهرا» و «حیدر» است.

آنگاه وی در ادامه این قصیده زبان به مدح پیامبر (ص) و ائمه اطهار می گشاید و می گوید:

جانا به شاه مسند لولاک کز شرف بر تارک شهان اولوالعزم افسر است آن گه به حق آن که بر اوراق روزگار بابی ز دفتر هنرش باب خیبر است دیگر به نور عصمت آن کس که نام او قفل زبان و حیرت مرد هنرور است آن گه به سوز سینه آن زهر خورده ای کز ماتمش هنوز دو چشم جهان تر است دیگر به خون ناحق سلطان کربلا کز وی کنار چرخ به خونابه احمر است وان گه به حق آن که ز بحر مناقبش انشای «بوفراس» ز یک قطره کمتر است دیگر به روح اقدس باقر که سر مخزن جواهر اسرار را در است وان گه به نور باطن جعفر که سینه اش بحر لبالب از در عرفان داور است دیگر به حق موسی کاظم که بعد از او بر زمره اعاظم اشراف سرور است وان گه به قرص طلعت تو کز اشعه اش شرمنده ماه چارده و شمس خاور است دیگر به نیکی «تقی » و پاکی «نقی » وانگه به «عسکری » که همه جسم جوهر است .[4]



[1]. وی در سال 1253 هـ ق در روستای «قرح » در استان کرکوک کردستان عراق چشم به جهان گشود و در سال 1327 هـ ق در سن 74 سالگی در شهر بغداد چشم از جهان فرو بست.

[2]. طالبانی، شیخ رضا، دیوان بغداد، معارف،1946، ص 112.کتابنامه تکمیل شود.

[3]. در سال 1193 هـ ق در نزدیک شهر سلیمانیه به جهان آمده و در سال 1242 هـ ق در دمشق از جهان رفته است. وی از دانشمندان و عارفان بی نظیر کرد است، بلندی مقامش را همین بس که، علامه محمود شکری آلوسی مفتی و مفسر بزرگ عرب از مریدان وی بوده است.

[4]. جهت مطالعه اشعار به سایت حوزه نت مراجعه شود.