searchicon

کپی شد

توقیع

چکیده مقاله توقیع

«توقیع» از ماده «وقع»، بیش از سی معنا برای آن در کتاب‌های لغت گزارش شده‌است؛ از جمله آن، امضا کردن نامه؛ امروزه در لغت عرب توقیع معادل امضاء و مهر استعمال می‌شود.

توقیع در فرهنگ شیعی به معنای مکاتبات امامان به ویژه حضرت ولی عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) می‌باشد.

واژه توقیع نخستین بار در روایتی از امام کاظم (علیه السلام) دیده شده، همراه با حرف جرّ «فی» که پس از آن لفظ کتاب آمده است، به معنای یادداشتی که امام در زیر یک نامه نوشته بودند.

این معنا در قرآن به کار نرفته، امّا در جاهای مختلف از روایات این واژه استعمال شده است.

توقیعات نوعاً در زمانی صادر می‌شد که دسترسی به امام برای عموم ناممکن و یا بسیار مشکل و مشکل‌ساز بود، در آن عصر حکام ستمگر، برای شناسایی و شکنجه و آزار و نابودی شیعیان و پیروان اهل بیت عصمت (علیهم السلام) کمر بسته بودند، و احیاناً نقشه‏‌های ماهرانه‌‏ای طرح می‏‌کردند تا بلکه بتوانند تمامی آنها را از بین ببرند، در چنین شرایطی تنها راه خلاصی از دام‌های شیطانی بدخواهان، همین توقیعات بود.

همه توقیعات حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) توسط نواب خاص آن جناب برای افراد ظاهر می‌‏شد، و ارتباط کتبی با حضرتش فقط از طریق ایشان انجام می‌‏گرفت، و حتی وکلای آن حضرت که در بلاد مختلف بودند، نامه‌‏های خود و دیگر افراد را به بغداد نزد نایب امام می‌‏فرستادند، و از او پاسخ دریافت می‏‌کردند.

موضوعاتی که در توقیعات حضرت ولی عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) آمده است، شامل بسیاری از معارف و حقایق دینی، و امور تربیتی و برنامه‏‌های زندگی فردی و اجتماعی می‌‏باشد.

برخی از محدّثان کتاب یا کتاب‌هایی در باره توقیعات تألیف کرده‌اند، از جمله عبداللَّــه بن جعفر حِمْیری که  چهار اثر در این باره نگاشته است.

توقیعات معمولاً به صورت مکاتبه بوده و مکاتبات امامان به خط خود آنان بوده‌است. درباره توقیعات امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) گاهی تأکید شده است که اثر مهر امام نیز در نوشته موجود بوده و گاه نیز امام خود در ذیل نامه بر نگارش نامه به خط خویش تصریح کرده است.

توقیعات همراه با خرق عادت به گونه‌های دیگری هم در صدور توقیعات بروز کرده است؛ گاه امام (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) سؤالات نانوشته راویان را که تنها در خاطر گذرانده بودند پاسخ می‌داد یا سؤالاتی را که با قلم بی‌مركّب نوشته می‌شد، پاسخ می‌داد.

علمای شیعه در رشته‏های مختلف اعتقادی، فقهی و اخلاقی به توقیعات حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) استناد و استدلال می‏کنند، بعضی از علما نیز اصل صدور توقیع را از آن حضرت، از جمله دلایل وجود شریف آن بزرگوار شمرده‏اند.

تعریف لغوی توقیع

«توقیع» از ماده «و ـ ق ـ ع»، بیش از سی معنا برای آن در کتاب‌های لغت گزارش شده است.

 

تعریف اصطلاحی توقیع

اصطلاح توقیع از همان معنای لغوی[1] آن گرفته شده‌است؛ توقیع، اصطلاحی در فرهنگ شیعی به معنای مکاتبات و منشورهای امامان به ویژه حضرت ولی‌عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) می‌باشد. این اصطلاح به هرگونه سخن شفاهی امام عصر نیز اطلاق شده‌است.[2]

 

پیشینه معنای توقیع

واژه توقیع نخستین بار در روایتی از امام کاظم (علیه السلام) دیده شده است و با همین ترکیب و در همین معنا در چند روایت از امام رضا (علیه السلام) نیز به کار رفته است.

معنا و مفهوم اصطلاحی توقیع در اسلام

با توجه به جدید بودن این اصطلاح و این که در زمان امامان (علیهم السلام) درست شده، لذا این معنا در قرآن به کار نرفته، امّا در جاهای مختلف از روایات این واژه استعمال شده‌است.

مفهوم توقیع در روایات

توقیع در روایات، به معنای اصطلاحی آن استعمال شده‌است. در روایتی از امام کاظم (علیه السلام) این واژه همراه با حرف جرّ «فی»  دیده شده که پس از آن لفظ کتاب آمده است، به معنای یادداشتی که امام در زیر یک نامه نوشته بوده‌اند.[3] با همین ترکیب و در همین معنا در چند روایت از امام رضا (علیه السلام) نیز به‌کار رفته است.[4]

نواب خاص واسطه در توقیع

همه توقیعات حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) توسط نواب خاص آن جناب برای افراد ظاهر می‏شد و ارتباط کتبی با حضرتش فقط از طریق ایشان انجام می‏گرفت. حتی وکلای آن حضرت که در مناطق مختلف بودند، نامه‏های خود و دیگر افراد را به بغداد نزد نایب امام می‏فرستادند و از او پاسخ دریافت می‏کردند. شیخ طوسی در کتاب الغیبه می‏گوید: «در زمان سفیران ستوده آن حضرت (نواب خاص)، جمعی از افراد مورد وثوق بوده‏اند که از سوی سفرای منصوب شده اصلی، توقیعات بر آنان وارد می‏شده است …».[5] شایان تذکر است که طبرسی در احتجاج[6] دو نامه از حضرت مهدی (ارواحنا فداه) به شیخ مفید، نقل کرده است. این نامه‏ها توسط شخص مورد اعتمادی به شیخ مفید رسیده، ولی نام آن شخص ذکر نشده است. این دو نامه را نیز می‌توان در شمار توقیعات آن حضرت به حساب آورد. همچنین بعضی از معاصران پیامی که از سوی آن حضرت برای مرحوم آیت الله سید ابوالحسن اصفهانی، توسط مرحوم شیخ محمد کوفی شوشتری نقل شده، به عنوان توقیع ذکر کرده‏اند.[7]

توقیعات امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف)

در زمان غیبت صغری و نواب خاص، توقیعات حضرت حجت (علیه السلام) به مناست‌هایی صادر می‌شد و پس از آن نیز کمتر از گذشته ادامه یافت.

خصیبی توقیعات امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) را که در سال‌های ۲۶۰، ۲۶۳، ۲۶۸، ۲۷۱، ۲۷۳ هجری قمری صادر شده، نقل کرده است.[8] در زمان سفارت محمد بن عثمان بن سعید عَمْری، در سال ۲۸۱ قمری توقیعی مشتمل بر صلوات بر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و آل وی[9] و در سال ۲۹۰ توقیعی در توثیق محمد بن جعفر اسدی وکیل آن حضرت، خطاب به صالح بن ابی صالح صادر شده است.[10] در سال ۲۹۸ توقیعی از طریق حسین بن روح، خطاب به علی بن احمد عقیقی برای رفع گرفتاری وی صادر شده،[11] که در آن سال، حسین بن روح از کارگزاران عَمْری بوده است.[12] پایان عصر غیبت صغرا با توقیعی خطاب به علی بن محمد سمری، آخرین نایب امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، در ۳۲۸ یا ۳۲۹ اعلام شده است.[13]

در عصر غیبت کبرا در سال ۴۱۰ و ۴۱۲، توقیعی خطاب به شیخ مفید، گزارش شده است.[14] توقیعات بسیاری نیز هست که تاریخ آنها روشن نیست، ولی با عنایت به قرائنی می‌توان دریافت که برخی از آنها در اوایل غیبت صغرا و در دوران وکالت عثمان بن سعید عَمْری صادر شده است.[15]

محتوا و موضوعات توقیعات

موضوعاتی که در توقیعات حضرت ولی عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) آمده است، شامل بسیاری از معارف و حقایق دینی و امور تربیتی و برنامه‏های زندگی فردی و اجتماعی می‏باشد که فهرست اجمالی آنها بدین قرار است:

الف) مباحث عقیدتی، در زمینه‏های مختلف توحید، نبوت، امامت، معاد و غیره.

ب) امور اجتماعی، شامل مسائل اخلاقی، تربیتی، شئون اقتصادی و مشکلات مالی.

ج) وظایف و تکالیف شیعیان در عصر غیبت، بیان چگونگی توجه به خداوند، ایجاد زمینه‏های خودسازی، نحوه ارتباط با ایشان، پیروی از آن حضرت و آمادگی برای برپائی حکومت عدل گستر او.

د) بیان قسمتی از احکام و مسائل فقهی، در مورد نماز، روزه، حج، نذر، خمس، نکاح و غیره.

هـ) مطالبی در امور شخصی کسانی که از آن حضرت درخواست می‏کردند؛ از قبیل نامگذاری فرزند، آزادی برده و کنیز، انتخاب دوست، اجازه سفر و غیره؛

و) نصب و تأیید وکلا و نواب و دیگر امور مربوط به ایشان، افشا کردن تزویر مدعیان دروغین و طرد و لعن غلات و منحرفین.[16]

 

منابع توقیعات

برخی از محدّثان، کتاب یا کتاب‌هایی در باره توقیعات تألیف کرده‌اند. از جمله عبداللَّه بن جعفر حِمْیری چهار اثر؛ با نام‌های مسائلُ لِاَبی محمدالحسن (علیه‌السلام) علی ید محمد بن عثمان العَمری، کتاب قرب الاسناد الی صاحب الامر (علیه‌السلام)، مسائل أبی‌محمد و توقیعات و مسائل الرجال و مکاتباتهم اباالحسن الثالث (علیه‌السلام) در این باره نگاشته است.[17] محمد بن عیسی بن عُبَید نیز کتابی به نام کتاب التوقیعات نگاشته[18]. که در دست نیست.

کتاب‌هایی که به بررسی موضوع مهدویت از جنبه‌های گوناگون پرداخته‌اند نیز، معمولاً بخشی را به توقیعات اختصاص داده‌اند. کتاب‌های مستقلی هم در جمع‌آوری یا تحلیل توقیعات نگارش یافته است.[19]

نمونه هایی از توقیعات

در این گفتار به عنوان نمونه به چند توقیع از امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) اشاره می‌شود:

  1. پس از شهادت امام حسن عسکری (علیه السلام)، برخی خواستند برادر آن حضرت؛ یعنی جعفر را به عنوان جانشین او معرفی کنند، اما امام زمان (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف) نامه‌ای را در جواب عثمان بن سعید و فرزندش محمد، جهت روشن‌گری مردم نوشت.

متن نامه‏اى که امام زمان (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف) براى عثمان بن سعيد عمرى و پسرش نوشت، به اين شرح است: «خداوند شما را براى اطاعتش موفق بدارد، آنچه را كه ذكر كرده بوديد، به ما رسيد مبنی بر این كه ميثمى، خبر مختار را به شما داده كه او با هر كس برخورد مى‏‌كند به گفت‌وگو برخاسته و مى‏گويد: جانشينى به جز «جعفر بن على» وجود ندارد و جعفر را تصديق مى‏كند و من از نابينايى بعد از بينايى و بصيرت، به خدا پناه مى‏‌برم كه چگونه در فتنه سقوط مى‏‌كنند.

آيا نمى‏‌دانند كه زمين خالى از حجّت خدا نمى‏‌شود؟ آيا نمى‏‌بينند پشت سر هم آمدن امامانشان را بعد از پيامبرشان تا برسد به امام قبلى؛ یعنی امام حسن عسكرى‏ (عليه السّلام). سپس او به وصى خودش (كه خدا او را تا زمان معيّنى مخفى مى‏‌دارد) وصيت كرد. پس بايد تبعيّت هواى نفس را كنار بگذارند و چيزى را كه از آنها پوشيده است جست‌وجو نكنند تا به گناه آلوده نشوند، پس بايستى از ما بر همين مجمل بدون تفسير اكتفا كنند».[20]

  1. از ابن بابويه روايت شده است: ابو جعفر محمّد بن محمّد خزاعى از ابو على بن حسين ابو الحسين اسدى از پدرش (رضي الله عنه) نقل می کند كه گفت: بدون آن‌كه من سؤالى كرده باشم، ابتدائا از شيخ ابو جعفر محمّد بن عثمان عمرى (نائب دوّم حضرت مهدى (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف)) توقيعى به اين شرح به دستم رسيد:

 «[بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏] لعنت خدا و ملائكه و مردم، تماما بر كسى كه درهمى از مال ما را حلال بداند». اسدى مى‏‌گويد: به ذهنم رسيد كه اين مطلب براى كسى است كه حرامى را حلال بداند، پس چه مزيّتى در اين براى حجّت از غير حجّت است؟

اسدى ادامه مى‌‏دهد: قسم به آن كسى كه محمّد (صلی الله علیه و آله) را به حق بشارت دهنده قرار داد، بعد از آن در توقيع نگريستم و ديدم كه به آنچه در ذهنم گذشته تغيير يافته است: « [بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ‏] لعنت خدا و ملائكه و مردم تماما بر كسى باد كه درهمى از مال ما را به طور حرام بخورد».[21]

  1. این توقيع شريف را سيّد بن طاوس در «اقبال» به اين صورت روايت كرده‌است: «و من الدعوات في كلّ يوم من رجب ما رويناه أيضا عن جدّى ابى جعفر الطّوسىّ (رضى اللَّه عنه) فقال: أخبرنى جماعة عن ابن عيّاش قال: ممّا خرج على يد الشّيخ الكبير أبى جعفر محمّد بن‏ عثمان‏ بن‏ سعيد (رضى اللَّه عنه) من النّاحية المقدّسة ما حدّثنى به خير بن عبد اللَّه قال: كتبته من التّوقيع الخارج إليه‏: بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ*، ادع في كلّ يوم من ايّام رجب: اللّهمّ انّى أسألك بمعانى جميع ما يدعوك به ولاة امرك، المأمونون على سرّك، المستبشرون (المستسرّون- خ) بأمرك، الواصفون لقدرتك، المعلنون لعظمتك. و أسألك بما نطق فيهم من مشيّتك فجعلتهم معادن لكلماتك، و أركانا لتوحيدك و آياتك و مقاماتك الّتى لا تعطيل لها في كلّ مكان، يعرفك بها من عرفك، لا فرق بينك و بينها الّا أنّهم عبادك و خلقك».[22]

به نام خدا که رحمتش بسیار و مهربانیش همیشگی است؛ خدایا از تو درخواست می‌کنم به حق معانی تمام دعاهایی که متولیان امرت تو را به آن می‌خوانند، آنان که امین راز تو هستند و به امر تو شادند و بیان کنندگان نیرویت و آشکار کنندگان بزرکیت می‌باشنداز تو می‌خواهم به حق آن‌چه از مشیتت در باره ایشان گفته شد، پس آنان را قرار دادیمعادن کلماتت و پایه‌های توحیدت و آیاتت و مقاماتت که تعطیلی برای آنها در جایی نیست، تو را با آنها شناسد هر که بشناسدت بین تو و آن‌ها تفاوتی نیست جز این‌که ایشان بندگان و آفریده تو هستند.

  1. شیخ طوسیى می‌گويد: جمعى از علماء از محمد بن على بن حسین بن موسی بن بابويه و او از احمد بن هارون فامى، براى ما روايت نمودند: محمد بن عبد اللَّه بن جعفر حميرى از پدرش عبد اللَّه بن جعفر نقل كرد: توقيعى از ناحيه مقدسه امام زمان (عليه السّلام) براى ابو جعفر محمد بن عثمان (قدس اللَّه روحه) در تعزيت پدرش (رضى اللَّه عنه) صادر شد و از جمله مرقوم بود: إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ‏، تسليم فرمان خداوند و راضى به قضاى الهى هستيم. پدرت با سعادت زيست و با افتخار مرد، خدا او را رحمت كند و به اولياء و دوست‌داران خود (عليهم السلام) ملحق سازد. او پيوسته در آنچه وی را به خدا نزديک می‌نمود، تلاش و كوشش داشت.خداوند روى او را تر و تازه گرداند و او را بيامرزد.[23]

هم‌چنین در فصل ديگر این توقيع نوشته بود: خداوند ثواب تو را زياد گرداند و در اين مصيبت صبر نيكو مرحمت فرمايد. تو مصيبت‌زده‏‌اى و ما هم اندوهناک هستيم، فراق پدرت براى تو و ما هر دو وحشتناک است. خداوند او را در جايى كه دارد شاد گرداند. از كمال سعادت او اين بود كه مثل تو فرزندى داشت كه بعد از او بماند و به دستور وى جانشين او گردد و براى او طلب رحمت و مغفرت كند! من هم می‌گويم: الحمد للَّه؛ زيرا شيعيان به وجود تو و آن‌چه خداوند در تو و نزد تو قرار داده است، مسرور هستند. پروردگار عالم تو را يارى كند و نيرو بخشد و پشتيبانى نمايد و در كار خود توفيق دهد، خداوند دوست و نگهبان تو باشد»‏.[24]

  1. شيخ طوسى در كتاب «الغيبه» می‌نويسد: جماعتى از علماء از حسين بن على بن بابويه (برادر شيخ صدوق) نقل كرده‌‏اند: گروهى از مردم شهر ما (قم) در سال 329 قمرى كه «قرامطه» عليه حجاج بيت اللَّه طغيان نمودند، براى من نقل كردند كه پدرم (رضى اللَّه عنه) نامه‏اى به شيخ ابو القاسم حسين بن روح (قدس اللَّه روحه) نوشت كه به پيشگاه امام زمان تقديم دارد و از حضرتش براى حج بيت اللَّه كسب اجازه نمايد. پاسخ ناحيه مقدسه اين بود: «در اين سال به حج مرو. پدرم مكتوب ديگرى نوشت كه حج من نذر واجب‏ است، آيا جايز است خوددارى نمايم؟ جواب آمد: اگر ناگزير به رفتن هستى با كاروان آخرى حركت كن. چون پدرم با كاروان آخرى حركت كرد، سالم ماند، ولى كاروان‌هائى كه پيش از آن رفته بودند، همگى تلف شدند!».[25]
  2. جمعى از دانشمندان از ابو العباس ابن نوح نقل كردند كه وى گفت: به خط محمد بن نفيس كه در اهواز نوشته بود، ديدم كه نوشته است: نخستين توقيعى كه به دست حسين بن روح از ناحيه مقدسه شرف صدور يافته بود اين است: «ما او (حسين بن روح) را می‌شناسيم. خدا همه خوبی‌ها و رضاى خود را به او بشناساند و او را با توفيق خود سعادتمند گرداند. از نامه او اطلاع يافتيم و به وثوق او اطمينان داريم. وى در نزد ما مقام و جايگاهى دارد كه او را مسرور می‌گرداند. خداوند احسان خود را در باره او افزون گرداند. «انّه ولىّ قدير و الحمد للَّه لا شريك له و صلى اللَّه على رسوله محمّد و آله و سلّم تسليما».[26]
  3. پس زمانى كه بانگ رحيل ابو الحسن سمرىّ (آخرين نايب) زده شد و اوان مرگش فرا رسيد از او پرسيدند: به چه كسى وصيّت مى‏كنى؟ پس توقيعى را از امام زمان (علیه السلام) براى آنان خارج ساخت که چنين است: «بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم؛ اى علىّ بن محمّد سمرىّ! خداوند اجر برادرانت را در عزاى تو عظيم گرداند كه تو ظرف شش روز آينده خواهى مرد. پس خود را براى مرگ مهيّا كن و به احدى وصيّت مكن كه پس از وفات تو قائم مقام تو شود كه غيبت تامّه واقع شده و ظهورى نيست، مگر پس از اذن خداى تعالى و آن پس از مدّتى طولانى و قساوت دل‌ها و پر شدن زمين از ستم واقع خواهد شد و به زودى كسانى نزد شيعيان من آيند و ادّعاى مشاهده می‌كنند، بدانيد هر كه پيش از خروج سفيانى و صيحه آسمانى ادّعاى رؤيت و مشاهده كند، دروغ‌گوى مفترى است. و لا حول و لا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ العليّ العظيم».[27]
  4. امام زمان (عليه السّلام) به وسيله سفير و نايب خاصّ خود (علىّ بن محمّد سمرى) دستورى به شرح زير براى شيعيان خود صادر فرمودند: «و امّا الحوادث الواقعة فارجعوا فيها الى رواة احاديثنا فانّهم حجّتى عليكم و انا حجّة اللَّه عليهم». [28]

يعنى «در پيش آمدهاى دينى، به راويان اخبار و احاديث ما مراجعه كنيد؛ زيرا ايشان حجّت من بر شما هستند و من حجّت خداوند بر ايشان هستم».

  1. توقیع صلوات

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ سَيِّدِ الْمُرْسَلِينَ وَ خَاتَمِ‏ النَّبِيِّينَ وَ حُجَّةِ رَبِّ الْعَالَمِينَ الْمُنْتَجَبِ فِي الْمِيثَاقِ الْمُصْطَفَى فِي الظِّلَالِ الْمُطَهَّرِ مِنْ كُلِّ آفَةٍ الْبَرِي‏ءِ …».[29]

این‌ها نمونه‌هایی از توقیعات امام زمان (عجّل اللَّه تعالى فرجه الشريف) بود که در این قسم ارائه شد.

 

اعتبار توقیعات

توقیعات معمولاً به صورت مکاتبه بوده است. حدیث شناسان و فقها درباره اعتبار مکاتبات، اختلاف نظر دارند. برخی فقها در اعتبار مکاتبات مناقشه کرده‌اند[30] و از سخنان برخی دیگر برمی‌آید که مکاتبه را هم‌عرض حدیث شفاهی نمی‌دانند. [31]در عین حال، دلیل روشنی بر بی‌اعتباری مکاتبه یا هم‌ عرض نبودن اعتبار مکاتبه و حدیث شفاهی، در کتاب‌های فقهی ذکر نشده است. در کتب درایة الحدیث نیز این بحث مطرح شده است.[32]

در مناظره شافعی با اسحاق بن راهویه (متوفی ۲۳۷) نیز اشاره‌ای به این بحث دیده می‌شود. یک بار شافعی حدیثی را به دلیل شفاهی بودن بر حدیث کتبی دیگر ترجیح داد، ولی ابن راهویه، نامه‌نگاری پیامبر (صلی الله علیه و آله) را به کسری و قیصر دلیل بر اعتبار مکاتبه دانسته است.[33] نظیر استدلال ابن راهویه در کتب درایه شیعه هم دیده می‌شود.[34]  قدیمی‌ترین اشکال بر اعتبار مکاتبه، در منابع حدیثی شیعه، از آنِ شیخ طوسی است. وی پس از نقل یک مکاتبه، با اشاره به اینکه هرچه در کتب (نامه ها) آمده، صحیح نیست، آن مکاتبه را نامعتبر خوانده است.[35] در پاسخ گفته‌اند: اصحاب امامان با نوشته‌ها و خط ایشان آشنا بودند و تشخیص آن برایشان چندان دشوار نبود.[36] گویا به همین جهت، برخی از فقیهان به صحت سند مکاتبه مذکور اشاره کرده و عمل به مضمون آن را جایز شمرده‌اند.[37]

خط توقیعات

در روایات بسیاری، تصریح شده که مکاتبات امامان (علیهم السلام) به خط خود آنان بوده[38] و درباره توقیعات امام مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) گاهی تأکید شده است که اثر مهر امام نیز در نوشته موجود بوده[39] و گاه هم امام خود در ذیل نامه بر نگارش نامه به خط خویش، تصریح کرده است.[40]

به نقل از ابونصر هبة اللَّه بن احمدبن محمد کاتب، عبارتی را در باره خط توقیعات آورده، که بر مبنای آن توقیعات امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) که از طریق عثمان بن سعید و فرزندش محمد بن عثمان رسیده، به همان خطی بوده که در زمان حیات امام حسن عسکری (علیه السلام) صادر شده بوده است.

کشی در نقل دیگری از ابونصر مذکور آورده که توقیعات امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) برای شیعیان، از طریق محمد بن عثمان، به همان خطی بوده که در زمان زندگی پدرش عثمان بن سعید نگاشته شده بوده است.[41]

از عبارات فوق، دقیقاً و به روشنی می‌توان فهمید که عثمان بن سعید و محمد بن عثمان صرفاً واسطه رساندن توقیع بوده‌اند و توقیع از طریق آنان به مردم می‌رسیده است.

تصریح‌های بسیار بر نگارش توقیع به خط امام حسن عسکری (علیه السلام)[42] یا به خط امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)[43] دلیل روشنی بر نادرستی ادعای نگارش توقیعات توسط نواب ائمه یا وکلای آنها است .

احتمالاً تأکید پاره‌ای از روایات بر نگارش توقیع به خط امام (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، برای شناسایی توقیعات دروغینی که به امام نسبت داده می‌شده، یا شناسایی ادعای برخی منحرفان در مورد نگارش توقیع بوده است. از جمله فارِس قزوینی، پس از انحراف، اموال امام (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) را از شیعیان گرفته و به دروغ اعلام وصول نوشته است.[44] شلمغانی نیز ادعا کرده بود که برخی از توقیعات را او پاسخ داده است که این امر را امام عصر (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) تکذیب فرمود.[45]

احمد بن اسحاق قمی در دیدار با امام حسن عسکری (علیه السلام) از ایشان درخواست کرد دست خطی برای وی بنگارند تا با آن نامه‌های امام را شناسایی کند. امام ضمن اجابت درخواست او، تأکید کردند که به سبب نازکی و درشتی قلم، گاه تفاوت‌هایی در خط بروز می‌کند که نباید سبب تردید گردد.[46] و[47] شاید به همین انگیزه‌ها برخی تأکید می‌کرده‌اند که خط امام را می‌شناسند.[48]

مکتوبات و توقیعات را امام به دست خود می‌نوشته و در موارد اندکی، توقیعاتی به کتابت دیگران دیده شده است. در عصر غیبت در یک مورد، در پاسخ سؤالات مردم قم از حسین بن روح، ذکر شده که پاسخ‌ها به خط احمد بن ابراهیم نوبختی و به املای حسین بن روح بوده است.[49] در توقیعی هم که برای شیخ مفید صادر شده، تصریح گردیده که به املای آن حضرت و به خط فرد معتمدی بوده است.[50]

در عصر غیبت صغرا نیز معمولاً مکاتبات از طریق نایبان چهارگانه، به حسب دوره نیابت، انجام می‌گرفته است. گاه نیز توقیعاتی بدون وساطت نایبان به برخی از شیعیان می‌رسیده است.[51]

برخی از توقیعات همراه با خرق عادت بروز کرده است؛ گاه امام (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) سؤالات نانوشته راویان را که تنها در خاطر گذرانده بودند، پاسخ می‌داد. [52] یا سؤالاتی را که با قلم بی‌مركّب و احتمالاً برای امتحان درستی ادعای نایبان، نوشته می‌شد، پاسخ می‌داد. [53]

مدت زمان خروج توقیع

توقیعاتی که در پاسخ به سؤالات صدور می‏یافت، به طور معمول ظرف دو تا سه روز از جانب امام (علیه السلام) می‏رسید، چنانکه از چند روایت استفاده می‏شود و این مدت در ذهن افراد متمرکز بوده است. برنامه نایبان چنین بوده که سؤالات و تقاضاهای مراجعه کنندگان را در یک ورقه می‏نوشتند، سپس جواب آن‌ها یک‌جا می‏آمد.[54] گاهی نیز جواب سؤالی را شفاهی می‏گفتند، که نایب شخصا آن را ابلاغ می‏کرد و  گاهی به جهت مصلحتی که حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) می‏دانستند، اصلا جواب نمی‏فرمودند. مثلا اگر کسی از امام تقاضا داشت که برایش دعا کند تا خداوند به او فرزند پسری عطا فرماید؛ چون امام می‏دانستند که چنین چیزی نصیب آن شخصیت نیست، پاسخی نمی‏دادند.[55] به‌عنوان مثال، شخصی جواب نامه‏اش نیامد، بعد معلوم شد که از مذهب تشیع برگشته و قرمطی شده است.[56] اما توقیعاتی که بدون سؤال و درخواست افراد صادر می‏گشت، وقت معینی نداشت و هر موقع که امام (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) صلاح می‏دانستند، توقیعی می‏نوشتند و مطلبی اظهار می‏فرمودند.[57]

آثار و فوائد توقیع

برای فهم بهتر آثار و فوائد توقیعاتی که از امامان (علیهم السلام) به ویژه امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف)، صادر می‌شد، لازم است شرایط زمان توقیعات ملاحظه شود.

توقیعات نوعا در زمانی صادر می‌شد که دسترسی به امام برای عموم ناممکن و یا بسیار مشکل و مشکل‌ساز بود. در چنین شرایطی بهترین راه ارتباطی میان امام (علیه السلام) و مردم  توقیعاتی بود که از جانب امام (علیه السلام)، صادر می‌شد.

استناد و استدلال علماء به توقیعات

علمای شیعه در رشته‏های مختلف اعتقادی، فقهی و اخلاقی به توقیعات حضرت مهدی (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) استناد و استدلال می‏کنند. بعضی از علما اصل صدور توقیع را از آن حضرت، از جمله دلایل وجود شریف آن بزرگوار شمرده‏اند. مرحوم شیخ علی اکبر نهاوندی در این باره چنین گفته است: «تمام اين توقيعات شريف و مكتوبات منيف از جمله دلايل بر ثبوت و اثبات وجود فايض الجود آن بزرگوار است؛ زيرا مكتوب و توقيع بدون كاتب و موقّع، بلكه مطلق اثر بدون مؤثّر نشود و نشايد».[58] در فقه نیز توقیعات را به منزله یک دلیل و حجت شرعی می‏شمارند و در استنباط احکام به آنها استناد می‏کنند. این کار با بررسی سند و ارزیابی راویان توقیع ـ از جهت دیانت و وثاقت ـ شروع می‏شود، چنانکه قاعده برخورد با هر حدیث و روایت همین است و پس از اطمینان یافتن از صحت سند، بر آن اعتماد می‏کنند و به عنوان یک حدیث معتبر با آن مواجه می‏شوند. آنگاه دلالت آن را به بحث می‏گذارند و در صورتی که در اخبار، معارضی برای آن یافت شود، طبق قواعد علم درایه و فقه، به چگونگی جمع بین هر دو، ترجیح نص بر ظاهر[59] می‌‏پردازند.[60]

معجزات و کرامات توقیعات

توقیعاتی که در عصر غیبت صغرا صادر شده‌اند، غالباً متضمن عنصر خرق عادت و کرامت بوده‌اند؛ از این رو، توقیعات را یکی از دلایل امامت امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) دانسته اند[61] که به چند مورد از آن‌ها اشاره می‌شود:

  1. در سال 312 قمری، از سوی حضرت بقیة الله، در مورد گمراهی و انحراف ابن ابی‏عزاقر شلمغانی، توقیعی صادر شد، که ناظران عینی گفته‏اند: هنوز مرکب آن تر بود و خشک نشده بود.[62]
  2. محمد بن فضل موصلی شیعه بود، ولی نیابت جناب حسین بن روح را قبول نداشت، روزی هنگام بحث با یکی از دوستانش به نام حسن بن علی وجناء و به پیشنهاد او برای آزمودن نایب امام (علیه السلام) مطلبی را کاملا محرمانه با هم توافق کردند. حسن بن علی وجناء کاغذ سفیدی از دفتر موصلی جدا کرد و قلمی تراشید و با آن بدون مرکب مطالبی بر روی آن ورقه نوشت، سپس آن را مهر کرد و توسط خدمتکار نزد حسین بن روح فرستاد. ظهر همان روز جواب نامه در همان ورقه ارسالی آمد که فصل به فصل با مرکب نوشته بود.[63]
  3. از ابو حسین اسدی روایت شده است: توقیعی توسط شیخ ابوجعفر محمد بن عثمان عمری بدون این‌که من از او سؤالی کرده باشم به من رسید، بدین عبارت: «بسم الله الرحمن الرحیم، لعنت خدا و فرشتگان و همه مردم بر کسی که درهمی از اموال ما را حلال شمارد». اسدی می‌گوید: به خاطرم رسید که این توقیع درباره کسی است که درهمی از مال ما را حلال شمارد، نه کسی که حلال نداند و از آن بخورد. می‌گوید به خدا سوگند که چون بار دیگر در توقیع نظر کردم، دیدم به همان مضمونی که در دلم بود تغییر یافته است: «لعنت خدا و فرشتگان، و همه مردم بر کسی که درهمی از مال ما را به حرام بخورد».[64]

گاه سؤال کسی بدون ذکر دلیل بی‌پاسخ می‌ماند و پس از چندی با انحراف مذهبی پرسش کننده، سبب پاسخ ندادن به سؤال وی روشن می‌شد.[65] توقیعاتی که در عصر غیبت صغرا صادر شده غالباً متضمن عنصر معجزه و خرق عادت است؛ لذا توقیعات، خود یکی از دلایل امامت امام زمان (عجّل الله تعالی فرجه الشریف) تلقی شده است. [66]

توقیع و دفع خطر از شیعیان

 در عصری که حکام ستمگر، برای شناسایی، شکنجه، آزار و نابودی شیعیان و پیروان اهل بیت عصمت (علیهم السلام) کمر بسته بودند و احیانا نقشه‏های ماهرانه‏ای طرح می‏کردند تا بلکه بتوانند تمامی آنها را از بین ببرند، تنها راه خلاصی از دام‌های شیطانی بدخواهان، همین توقیعات بود. به دو نمونه در این باره اشاره می‏کنیم:

  1. یک‌بار که در مورد وکلا و نمایندگان حضرت ولی عصر (علیه السلام) نزد خلیفه غاصب سعایت شده بود، وی برای شناسایی و دستگیری آنان چنین دستور داد: افراد ناشناسی را همراه با پول نزد آن‌ها به جاسوسی بفرستید، اگر کسی از آن‌ها چیزی پذیرفت، او را دستگیر کنید. در این هنگام از ناحیه مقدسه حضرت مهدی (عجل الله تعالی فرجه الشریف) خطاب به همه وکلا فرمانی صادر شد که از هیچکس چیزی نپذیرند و از گرفتن خودداری کنند و خود را بی‏اطلاع نشان دهند.[67]
  2. زمانی از سوی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) دستوری صادر شد که از زیارت کاظمین و کربلا نهی کرده بودند. پس از چند ماه معلوم شد خلیفه در آن موقع دستور داده بود که هر کس به زیارت رود، در کمینش باشند و او را دستگیر کنند.[68]

کتابنامه مقاله توقیع

  1. قرآن
  2. ابن درید، محمد بن حسن؛ جمهرة اللغة، دار العلم للملایین، لبنان، بیروت، بی‌تا.
  3. ابن صلاح شهرزوری، عثمان بن عبدالرحمن؛ علوم الحدیث؛ چاپ نورالدین عتر، مدینه، 1972 م.
  4. آبی، حسن بن ابی طالب؛ کشف الرموز فی شرح المختصر النافع؛ محقق/ مصحح: اشتهاردی، علی پناه و یزدی، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‌، قم – ایران، چاپ سوم، 1417 ه‍ ق‌.
  5. بحرانی، یوسف بن احمد؛ الحدائق الناضرة فی احکام العترة الطاهرة؛ قم، 1363 ـ 1367 ش.
  6. شيخ بهايى، محمد بن حسين؛ منهاج النجاح في ترجمة مفتاح الفلاح؛ مترجم: بسطامى،‏ على بن طيفور؛ محقق / مصحح: حسن زاده آملى، حسن؛ حكمت‏، چاپ ششم‏، تهران‏، 1384 ش.
  7. مرتضی زَبیدی، محمد بن محمد؛ تاج العروس؛ تحقیق: شیری، علی؛ دارالفکر، لبنان، بیروت، 1414 ق.
  8. حلی، حسن بن یوسف؛ الفين؛ ترجمه: وجدانى، جعفر؛ هجرت‏، چاپ دوم، قم‏، 1409 ق‏. ‏
  9. حلّی، حسن بن یوسف؛ مختلف الشیعة فی احکام الشریعة؛ قم، 1412 ـ 1420 ش.
  10. حِمیری، عبدالله بن جعفر؛ قرب الاسناد؛ محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏؛ مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، چاپ اول، قم‏، 1413 ق‏. ‏
  11. خصیبی، حسین بن حمدان؛ الهدایة الکبری؛ البلاغ‏، بيروت‏، 1419 ق‏.
  12. خطیب بغدادی، احمد بن علی؛ الکفایة فی علم الروایة؛ تحقیق: عمر هاشم، احمد؛ بیروت 1406 ق / 1986 م.
  13. بنیاد دائرة المعارف اسلامی؛ دانشنامه جهان اسلام؛ شبیری، محمد جواد.
  14. حائری، سید مهدی؛ دائرة المعارف تشیع؛
  15. دائرة المعارف شیعه؛ شبیری، محمدجواد.
  16. راوندی، قطب الدین؛ الخرائج و الجرائح؛ محقق / مصحح: مؤسسة الإمام المهدى عليه السلام‏؛ مؤسسه امام مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف‏، چاپ اول، قم‏، 1409 ق‏.
  17. سایت المعانی.
  18. سایت حوزه نت.
  19. سایت واژه یاب.
  20. فرهنگ فارسی معین.
  21. ؛ لغت‌نامه دهخدا.
  22. سایت ویکی شیعه.
  23. سایت ویکی فقه.
  24. سیوطی، عبدالرحمان بن ابن بکر؛ الحاوی للفتاوی؛ بیروت، 1408 ق / 1988 م.
  25. شبیری زنجانی، موسی؛ کتاب نکاح؛ تقریرات دروس 1380 ـ 1381 ش؛ (منتشر نشده).
  26. شریف كاشانى، ملا حبيب الله شريف؛ منتقد المنافع في شرح مختصر النافع – كتاب الخمس؛ چاپ اول‌. بقیه آدرس.
  27. شهید اول، محمدبن مکی؛ غایة المراد فی شرح نکت الارشاد؛ قم، 1414 ـ 1421 ق.
  28. صدر، محمد؛ تاریخ الغیبة الصغری؛ دار التعارف للمطبوعات‏، چاپ اول، بيروت، لبنان، 1412 ق‏.
  29. صدوق، محمد بن علی؛ من لا یحضره الفقیه؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‏، چاپ دوم، قم‏، 1413 ق‏.‏
  30. صدوق، محمد بن علی؛ کمال الدین و تمام النعمة؛ تهران، دارالکتب الاسلامیة، ۱۳۵۹ ق.
  31. صدوق، محمد بن علی؛ کمال الدین و تمام النعمة؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر؛ اسلاميه‏، چاپ دوم‏، تهران‏، 1395 ق.
  32. طبرسی، احمد بن علی؛ الاحتجاج علی اهل اللجاج؛ محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر؛ نشر مرتضى‏، چاپ اول‏، مشهد، 1403 ق.
  33. طبری، محمد بن جریر بن رستم؛ دلائل الامامة؛ محقق / مصحح: قسم الدراسات الإسلامية مؤسسة البعثة؛ بعثت، چاپ اول، ايران، قم‏، 1413 ق‏.‏
  34. طوسی، ابن حمزه محمد بن علی؛ الثاقب في المناقب؛ محقق / مصحح: علوان، نبيل رضا.
  35. طوسی، محمدبن حسن؛ الاستبصار؛ موسوی خرسان، حسن؛ دار الكتب الإسلامية، چاپ اول، تهران، 1390 ق‏.
  36. طوسى، محمد بن الحسن‏؛ تهذيب الأحكام؛ محقق / مصحح: موسوی خرسان، حسن؛ دار الكتب الإسلاميه‏، چاپ چهارم، تهران‏، 1407 ق‏.
  37. طوسی، محمد بن حسن؛ كتاب الغيبة للحجة؛ محقق / مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد؛ردار المعارف الإسلامية، چاپ اول، ايران؛ قم‏، 1411 ق‏.
  38. طوسی، محمد بن حسن؛ رجال الكشی (اختیار معرفة الرجال)؛ مشهد، دانشگاه مشهد، ۱۳۴۸ش.
  39. طوسی، محمد بن حسن؛ كتاب الغيبة للحجة؛ محقق / مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد؛ النص، ناشر: دار المعارف الإسلامية، چاپ اول‏، ايران؛ قم‏، 1411 ق‏.
  40. غروی،محمد؛ الشیخ المفید و التوقیعات الصادرة عن الناحیة المقدسة بین الاخذ والردّ، در المقالات و الرسالات؛ کنگرة جهانی هزارة شیخ مفید، قم، 1413.
  41. فراهیدی، خلیل بن احمد؛ العین؛ ناشر: نشر هجرت‏، چاپ دوم، قم‏، 1409 هـ ق‏، ذیل واژه «وقع».
  42. قلقشندی، احمد بن علی؛ صبح الاعشی؛ محقق، شمس الدین، محمد حسین؛ دار الکتب العلمیه، بیروت – لبنان، بی تا.
  43. کامل سلیمان؛ یوم الخلاص (روزگار رهایی)؛ مترجم: مهدی پور، علی اکبر؛ کتابنانه حضرت مهدی علیه السلام، قم، 1375 ش.
  44. کشی، محمد بن عمر؛ اختیار معرفة الرجال؛ نشر دانشگاه مشهد، 1348ش.
  45. کلینی، محمد بن یعقوب؛ کافی؛ تحقیق غفاری، علی اکبر؛ محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد؛ ناشر: دار الكتب الإسلامية، چاپ چهارم، تهران‏، 1407 ق‏.‏
  46. مجلسی، محمد باقر؛ بحار الأنوار (مهدى موعود)؛ ترجمه دوانی، علی؛ ناشر: اسلاميه‏، چاپ بيست و هشتم‏، تهران‏، 1378 ش.
  47. مجلسی، محمد باقر؛ بحار الأنوار؛ محقق / مصحح: جمعى از محققان؛ ناشر: دار إحياء التراث العربي‏، چاپ دوم‏، بيروت‏، 1403 ق‏.
  48. محقق حلّی، جعفر بن حسن؛ الرسائل التسع؛ محقق/ مصحح: استادى، رضا؛‌ ناشر: كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، چاپ اول‌، قم- ايران، 1413 ه‍ ق‌.‌
  49. محقق حلّی، جعفر بن حسن؛ المعتبر فی شرح المختصر؛ قم 1364 ش.
  50. محقق کرکی، علی بن حسین؛ جامع المقاصد فی شرح القواعد؛ قم، 1408ـ 1415.
  51. مفید، محمد بن محمد؛ الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد؛ محقق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث؛ دار المفيد، چاپ اول، قم ( ايران)، 1372 هـ ش.
  52. موسوی عاملی، محمدبن علی؛ نهایة المرام فی شرح مختصر شرائع الاسلام؛ ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم‌، چاپ اول، قم- ايران‌، 1411 ه‍ ق‌.
  53. نجاشی، ابوالعباس؛ رجال نجاشی؛ تصحیح: شبیری زنجانی، موسی؛ قم، مؤسسه نشراسلامی، ۱۴۱۶ق.
  54. نراقی، احمد بن محمد مهدی؛ مستند الشیعة فی احکام الشریعة؛ محقق/ مصحح: گروه پژوهش مؤسسه آل البيت عليهم السلام‌؛ ناشر: مؤسسه آل البيت عليهم السلام،‌ چاپ اول، قم- ايران، 1415 ه‍ ق‌.
  55. نهاوندی، علی اکبر؛ العبقري الحسان؛ محقق و مصحح: احمدى قمى، حسين‏ و برزگر، صادق؛، ناشر: مسجد مقدس جمكران‏، چاپ اول، قم(ايران)، 1386 هـ ش‏.

[1]. فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج ۲، ص ۱۷۷؛ ابن درید، محمد بن حسن‏، جمهرة اللغة، ج ۲، ص ۹۴۵؛ قلقشندی، احمد بن علی، صبح الاعشی، ج ۱، ص ۵۲؛ حسینی زَبیدی، مرتضی، تاج العروس، ج ۱۱، ص ۵۲۲، ذیل «وقع».

[2]. سایت ویکی فقه.

[3]. در این روایت راوی می‌گوید: «فَوَقَّعَ فِي الْكِتَاب‏»، یعنی امام کاظم (علیه السلام) در ذیل نامه نوشت، حِمیری، عبدالله بن جعفر، قرب الاسناد، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، ص ۳۳۲‏.

[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تحقیق غفاری، علی اکبر، ج ۳، ص ۵؛ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج ۲، ص 509‏.

[5]. طوسی، محمد بن حسن، كتاب الغيبة للحجة، محقق / مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد، ص 415.

[6]. ر ک: طبرسى، احمد بن على،‏ الإحتجاج على أهل اللجاج، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج ‏2، ص 495 – 498.

[7]. برگرفته از: حائری، سید مهدی، الامام المهدی (دائرة المعارف تشیع).

[8]. خصیبی، حسین بن حمدان، الهدایة الکبری، ص ۳۶۹، ۳۷۱، ۳۷۳.

[9]. طوسی، محمد بن حسن، كتاب الغيبة للحجة، محقق / مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد، ص 277 – 280‏.

[10] . همان، ص ۴۱۵.

[11]. صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج ۲، ص ۵۰۵  ـ ۵۰۶.

[12] . همان، ص ۳۶۷.

[13]. طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج على أهل اللجاج، جعفرى، بهراد، ج ‏2، ص 602 و 603.

[14]. همان، ص 649 ـ۶۰۳، .

[15]. ر ک: کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص 482؛ کتاب الغیبه للحجة، ص 281؛ راوندی، قطب الدین سعید بن هبة الله، الخرائج و الجرائح، ج ۳، ص ۱۱۰۸.

[16]. دائرة المعارف تشیع، الامام المهدی، حایری، سید مهدی.

[17]. نجاشی، ابوالعباس، رجال نجاشی، تصحیح: شبیری، موسی، ص ۲۲۰.

[18]. همان، ص 324.

[19]. کامل سلیمان، یوم الخلاص (روزگار رهایی)، مترجم: مهدی پور، علی اکبر، ج ۱، ص ۲۳۷، ج ۲، ص ۵۷۷ و ص ۸۱۴، ر ک: شبیری، محمدجواد، دائرة المعارف شیعه.

[20]. راوندی، قطب الدین سعید بن هبة الله، الخرائج و الجرائح، محقق / مصحح: مؤسسة الإمام المهدى عليه السلام‏، ج ‏3، ص 1109.

[21]. همان، ج ‏3، ص  1118.

[22]. بسطامى،‏ على بن طيفور، منهاج النجاح في ترجمة مفتاح الفلاح، مقدمه ‏2، ص 31 و 32.

[23]. طوسی، محمد بن حسن، الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة، تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد، ص 361.

[24]. الخرائج و الجرائح، ج ‏3، ص 1112.

[25]. طوسی، محمد بن حسن، كتاب الغيبة للحجة، محقق / مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد، ص 322.

[26]. همان، ص 372.

[27]. طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج على أهل اللجاج، ج ‏2، ص 478‏؛ طبرسی، احمد بن علی، الإحتجاج على أهل اللجاج، ترجمه جعفرى، بهراد، ج ‏2، ص 602 و 603.

[28]. حلی، حسن بن یوسف، الفين، ترجمه: وجدانى، جعفر، ص 731.

[29]. كتاب الغيبة للحجة، ص 277 – 280.

[30]. آبی، حسن بن ابی طالب، کشف الرموز فی شرح المختصر النافع، ج ۲، ص ۱۸۰؛ حلّی، جعفر بن حسن، الرسائل التسع، ص ۳۲۴؛ حلّی، حسن بن یوسف، مختلف الشیعة فی احکام الشریعة، ج ۷، ص ۲۴۸؛ شهید اول، محمدبن مکی، غایة المراد فی شرح نکت الارشاد، ج ۳، ص ۵۷۷؛ کرکی، علی بن حسین، جامع المقاصد فی شرح القواعد، ج ۱، ص ۴۵۷، ج ۲، ص ۸۴، ج ۱۲، ص ۸۵؛ غروی، محمد، الشیخ المفید و التوقیعات الصادرة عن الناحیة المقدسة بین الاخذ و الردّ، ج ۱، ص ۳۹۰، ج ۲، ص ۵۷۲ ـ ۵۷۳.

[31].  حلّی، جعفر بن حسن، المعتبر فی شرح المختصر، ج ۲، ص ۶۵۹.

[32]. خطیب بغدادی، احمد بن علی، الکفایة فی علم الروایة، ص ۳۷۳ ـ ۳۷۴؛ ابن صلاح شهرزوری، ابوعمرو عثمان بن عبدالرحمن، علوم الحدیث، ص ۱۵۴ ـ  ۱۵۵.

[33]. سیوطی، عبدالرحمان بن ابی بکر، الحاوی للفتاوی، ج۱، ص ۱۵.

[34]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ۲، ص ۱۶۷.

[35] . طوسی، محمد بن حسن، استبصار، موسوی خرسان، حسن، ج ۳، ص ۱۷۱.

[36] . شبیری زنجانی، موسی، کتاب نکاح ، ج 9، تقریرات دروس 1380 ـ 1381 ش.

[37] . موسوی عاملی، محمدبن علی، نهایة المرام فی شرح مختصر شرائع الاسلام ، ج ۱، ص ۱۸۰؛ نراقی، احمد بن محمد مهدی، مستند الشیعة فی احکام الشریعة، ج ۱۶، ص ۳۰۹؛‌ دانشنامه جهان اسلام نویسنده: بنیاد دائرة المعارف اسلامی، شبیری، محمد جواد، ج 1، ص 4058.

[38]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، تحقیق: غفاری، علی اکبر، ج ۱، ص ۹۶، ۱۰۲، ۱۰۳، ۱۰۷، ۵۱۰؛ صدوق، محمد بن علی، کمال الدین و تمام النعمة، ج ۲، ص ۳۸ ، ۴۴. کمال الدین محققی.

[39]. کافی، ج ۷، ص ۱۶۳؛ طوسی، محمد بن حسن، تهذیب الاحکام، موسوی ، محقق: موسوی خرسان، حسن، ج ۹، ص ۳۱.

[40]. طوسی، محمد بن حسن، رجال الكشی (اختیار معرفة الرجال)، ص ۵۱۳، ۵۵۱.

[41]. رجال الكشی (اختیار معرفة الرجال)، ص ۳۶۲ ـ ۳۶۳.

[42]. برای نمونه رجوع کنید: کافی، ج ۱، ص ۱۰۳، ۵۱۰.

[43].کمال الدین و تمام النعمة ،ج ۲، ص ۴۸۳؛ طوسی، محمد بن حسن، کتاب الغیبة للحجة، محقق / مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد، ص ۲۸۵، ۲۹۰.

[44].  رجال الكشی (اختیار معرفة الرجال)، ص ۵۲۵.

[45]. کتاب الغیبة للحجة، ص ۳۷۳.

[46]. کافی، ج ۱، ص ۵۱۳.

[47]. در باره تردید در صدور توقیع از جانب امام، رجال الكشی (اختیار معرفة الرجال)، ص ۵۴۲.

[48]. حِمْیری، عبد الله بن جعفر، قرب الاسناد، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ص ۳۴۰؛ صدوق، محمد بن علی، من لایحضره الفقیه، ج ۲، ص ۱۶۹.

[49]. کتاب الغیبة للحجة، محقق / مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد، ص ۳۷۳.

[50]. طبرسی، احمدبن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، ج ۲، ص 499.

[51]. طبری، محمد بن جریر بن رستم، دلائل الامامة، ص ۵۴۵ ـ ۵۵۱؛ کتاب الغیبة للحجة، ص ۲۷۳ ـ ۲۸۰.

[52]. کتاب الغیبة للحجة، ص 316.

[53]. کمال الدین و تمام النعمة ، ج ۲، ص ۴۸۸، ۴۹۴.

[54]. طوسی، محمد بن حسین، كتاب الغيبة للحجة، محقق / مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد، ص 320؛ صدر، محمد، تاریخ الغیبة الصغری، ج 1، 435 و  436.

[55]. كتاب الغيبة للحجة، 281 – 329.

[56]. مفید، محمد بن محمد، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، محقق: مؤسسة آل البيت عليهم السلام لاحياء التراث‏، ج ‏2، ص 359.

[57]. ر ک: دايره المعارف تشيع، ج 5 الف، حایری، مهدی.

[58].  نهاوندی، علی اکبر، لعبقري الحسان، محقق و مصحح: احمدى قمى، حسين‏ و برزگر، صادق‏، ج ‏8، ص 893‏.

[59]. این ترجیح در علم اصول به جمع عرفی شهرت دارد؛ مانند مقدم داشتن اظهر بر ظاهر، خاص بر عام، ر ک: ویکی فقه.

[60]. شریف كاشانى، ملا حبيب الله شريف،‌ منتقد المنافع في شرح مختصر النافع – كتاب الخمس(اخبار علاجیه، تعادل و تراجیح)، ص 210.

[61]. سایت ویکی شیعه.

[62]. طوسى، محمد بن الحسن، كتاب الغيبة للحجة، محقق / مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد، ص 410 و 412.

[63]. كتاب الغيبة للحجة، ص 316.

[64]. طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی اهل اللجاج، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج ‏2، ص 480.

[65]. کافی، ج ۱، ص ۵۲۰.

[66]. برای مواردی از کرامات و خرق عادات در توقیعات رجوع کنید: کافی، ج ۱، ص ۴۹۵، ۵۰۰ ـ ۵۱۸، ۵۲۴.

[67]. کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد ،ج 1، ص 525.

[68]. همان.