کپی شد
توریه حضرت موسی (علیه السلام)
مواردی از توریه در کلام حضرت موسی (علیه السلام) نقل شده که عبارتند از:
- توریه موسایِ کلیم الله(علیه السلام) در نسبت نسیان بهخویش
در داستان حضرت خضر و موسی (علیهما السلام)، حضرت خضر با جناب موسی عهد کرد که شرط همراهی تو با من این است که از حکمت کارهایم نپرسی تا آنکه خود بازگو نمایم.[1] حضرت موسی (علیه السلام) پذیرفت. در اولین مرحله «هر دو بهراه افتادند تا آن كه سوار بر كشتى شدند و (خضر) كشتى را سوراخ كرد. (موسى) گفت: آيا آن را سوراخ كردى كه اهلش را غرق كنى؟! راستى كه چه كار بدى انجام دادى!».[2] «(خضر) گفت: آیا نگفتم تو هرگز نمىتوانى در همراهی من شکیبا باشی».[3] حضرت موسی (علیه السلام) «گفت: مرا در برابر فراموشی كه داشتم مؤاخذه مكن و بر من بهخاطر اين كار سخت مگير».[4]
بعضی از مفسران، در باب نسبت فراموشی حضرت موسی (علیه السلام) بهخود، گفتهاند: حضرت موسی فراموش نکرد و دچار نسیان نشد، بلکه توریه کرد، بهاین صورت که در ظاهر از لفظ نسیان استفاده کرده، ولی در واقع مرادش، ترک وصیت و عهد با خضر (علیه السلام) بوده است. در نتیجه معنای آیه این است: مرا بهسبب ترک وصیت و عهدم با تو، مؤاخذه مکن.[5] مشابه آن در جریان حضرت آدم (علیه السلام) است که نسبت نسیان بهایشان در آیه «وَ لَقَدْ عَهِدْنا إِلى آدَمَ مِنْ قَبْلُ فَنَسِيَ»[6] بهمعنای ترک آمده است. این وجه، شاهد روایی نیز دارد: ابن عباس از ابی بن کعب از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) نقل نموده که فرمود: قول موسی (علیه السلام) که فرمود: «لا تُؤاخِذْنِي بِما نَسِيتُ»؛ «مرا بهآنچه که فراموش کردم، مؤاخذه نکن»؛ یعنی «بِمَا تَرَكْتُ مِنْ عَهْدِكَ؛ بهآنچه از عهد با تو ترک کردم».[7]
- توریه موسایِ کلیم (علیهالسّلام) در نسبت گمراهی بهخویش
در بخشی از سرگذشت پرماجرای حضرت موسی (علیه السلام) آمده است: او موقعى كه اهل شهر در غفلت بودند؛ یعنی كسب و كار خود را تعطيل كرده بودند، وارد شهر (پایتخت مصر) شد. ناگهان دو مرد را ديد كه به جنگ و نزاع مشغول هستند. يكى از آنها جزء پيروان او بود و ديگرى از دشمنانش، آن كه از پيروان او بود، از وى در برابر دشمنش تقاضاى كمک كرد، موسى (علیه السلام) جلو آمده و مشت محكمى بر سينه دشمنش که از فرعونیان بود زد و كار او را ساخت، بهنحوی که بر زمين افتاده و مرد!.[8]
موسى (علیه السلام) بعدها که بهعنوان پیامبر الهی وارد دربار فرعون شد، با سؤالات و اعتراضاتی از جانب فرعون مواجه شد؛ از جمله: «آيا ما تو را در كودكى در ميان خود پرورش نداديم و سالهايى از زندگیات را در ميان ما نبودى؟! و سرانجام، آن كارت را (كه نمىبايست انجام دهى) انجام دادى (و يک نفر از ما را كشتى) و تو از ناسپاسانى!» (موسى) (علیه السلام) در جواب فرمود: «قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ؛ من آن كار را انجام دادم در حالى كه از گمراهان بودم!».[9]
در اين جا در مورد تعبير «ضالين» در ميان مفسران گفتوگو بسيار شده است؛ زيرا از يک سو مىدانيم كه سابقه سوء براى پيامبران (علیهمالسلام) حتى قبل از رسيدن به مقام نبوت نیز قابل قبول نيست؛ چرا كه موقعيت ایشان را در افكار عمومى متزلزل مىكند و هدف بعثت، ناقص و ناتمام مىماند؛ بههمين دليل دامنه عصمت انبياء، قبل از نبوت را نيز شامل مىشود. از سوى ديگر پاسخ حضرت موسی (علیه السلام)، باید بهگونهای باشد كه فرعون نتواند در برابر آن، سخنى بگويد.
در این باره مطالبی گفته شده که شاید پاسخی که از جهاتی مناسبتر با مقام موسی (علیه السلام) و عظمت او باشد، این است که آنحضرت در این جا یک نوع توریه بهکار برده است؛ یعنی سخنی گفته که ظاهرش این بوده که من در آن زمان راه حق را پیدا نکرده بودم و بعدا خداوند راه حق را بهمن نشان داد و مقام رسالت بخشید، ولی در باطن، مقصود دیگری داشته و آن این که من نمیدانستم که این کار مایه این همه دردسر میشود وگرنه اصل کار، حق و مطابق قانون عدالت بود.[10] احتمال دیگر فرمایش امام رضا (علیه السلام) است که وقتی مأمون از آن حضرت سؤال میکند: ای ابالحسن (کنیه امام رضا علیه السلام)، معنای این قول موسی (علیه السلام) به فرعون چیست که: «قالَ فَعَلْتُها إِذاً وَ أَنَا مِنَ الضَّالِّينَ؛ من آن كار را انجام دادم در حالى كه از گمراهان بودم!»؟[11] امام رضا (علیه السلام) در پاسخ فرمود:… یعنی من به سبب رسیدن به شهری از شهرهای تو، از راه (اصلی) گم شدم، «فَفَرَرْتُ مِنْكُمْ لَمَّا خِفْتُكُمْ فَوَهَبَ لي رَبِّي حُكْماً وَ جَعَلَني مِنَ الْمُرْسَلينَ»؛[12] «پس هنگامى كه از شما ترسيدم فرار كردم و پروردگارم به من حكمت و دانش بخشيد، و مرا از پيامبران قرار داد!». همانا خداوند متعال به پیامبرش حضرت محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) فرمود: «أَ لَمْ يَجِدْكَ يَتيماً فَآوى»؛[13] یعنی آیا تو را تنها نیافت، پس مردم را به سوی تو پناه داد؟ «وَ وَجَدَكَ ضَالاًّ»؛[14] یعنی نزد قومت و در نگاه آنان گمراه بودی. «فَهَدى»؛[15] یعنی مردم را به معرفت تو هدایت نمود. «وَ وَجَدَكَ عائِلاً فَأَغْنى»؛[16] یعنی تو را با استجابت دعایت، بینیاز کرد. مأمون گفت: خدا در تو برکت دهد ای فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم).[17]
[1]. کهف، 70.
[2]. همان، 71.
[3]. همان، 72.
[4]. همان، 73.
[5]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن؛ تحقیق: بلاغی، محمد جواد، ج 6، ص 747.
[6]. طه، 115.
[7]. مجلسی، محمد باقر، بحار الأنوار، تحقیق: جمعى از محققان، ج 13، ص 316.
[8]. قصص، 15.
[9]. شعراء، 18 – 20.
[10]. مكارم شیرازى، ناصر، تفسير نمونه، ج 15، ص 203 و 204.
[11]. شعراء، 18 – 20.
[12]. شعراء، 21.
[13]. ضحی، 6.
[14]. همان، 7.
[15]. همان.
[16]. همان، 8.
[17]. صدوق، محمد بن علی، عیون أخبار الرضا (علیه السلام)، محقق / مصحح: لاجوردى، مهدى، ج 1، ص 199 و 200؛ عروسى حويزى، عبد على بن جمعه، تفسير نور الثقلين، محقق: رسولى محلاتی، سيد هاشم، ج 4، ص 48 و 49.