کپی شد
توحید صفاتی
مقصود از توحید صفاتی این است که صفات خدا عین ذات او است؛ یعنی اگر می گوییم: خدا عالم است، به این معنا نیست که ذات خدا جدا، و علم او جدا است، بلکه معنای آن این است که خدا عین علم است. همین طور وقتی گفته می شود خدا توانا و زنده است معنایش این نیست که توانایی و زنده بودن، زاید بر ذات او است، بلکه منظور این است که ذات او، عین قدرت و حیات است؛ زیرا در غیر این صورت، نتیجه این می شود که خدا از دو جزء (ذات و صفت) مرکب باشد و ترکیب مستلزم احتیاج و نیاز است و نیاز با خدا بودن که باید از هر جهت غنی و بی نیاز باشد، سازگار نیست.
به عبارت دیگر؛ هرگاه بگوییم که خداوند از ترکیب «ذات» و «صفت» پدید آمده است در این صورت خداوند مرکبی می شود که به اجزای خود احتیاج دارد؛ یعنی اگر هر یک از این دو جزء نباشد خدایی وجود نخواهد داشت.
این جا است که بر پایه برهان فلسفی و کلامی می گویند: ذات خداوند عین صفات او و ذات او همان علم، قدرت و دیگر صفات ذاتی او است، و هم چنان که ذات خدا عین صفات او است، هم چنین هر یک از صفات او عین صفات دیگر است؛ یعنی حقیقت علم او غیر از قدرت او نیست تا بگوییم: قسمتی از ذات او را علم و قسمت دیگر را قدرت تشکیل می دهد، بلکه سراسر ذات او علم، قدرت و دیگر صفات ذاتی او می باشد و نیز صفات او عین یک دیگرند؛ زیرا اگر چنین، نباشد، باز موضوع ترکیب ذات از دو جزء (مانند علم و قدرت) پیش می آید و ترکیب همان طور که گفته شد با خداوند بودن سازش ندارد.[1]
الاهیون در این مسئله اتفاق و اجماع دارند که خداوند متصف به تمام صفات کمال و جمال است؛ مانند علم، قدرت، حیات و … از صفات ذاتی. اما در چگونگی اتصاف خداوند به این صفات اختلاف دارند.
امامیه معتقدند که صفات خداوند عین ذات او هستند. معتزله برآنند که ذات نایب از صفات است، بدون این که صفاتی در خداوند باشد.[2] اما اشاعره می گویند: صفات کمالیه خداوند زاید بر ذات هستند هم از جهت مفهوم و هم از لحاظ مصداق.[3]
[1]. سبحانی، جعفر، عقاید اسلامی، ص 150- 151، بوستان کتاب، قم، چاپ دوم، 1386.
[2]. اشعری، مقالات الاسلامین، ج 1، ص 225؛ نک: سبحانی، جعفر، محاضراته فی الملل و النحل، ج 2، فصل 6.
[3]. اشعری، اللمع، ص 30.