کپی شد
توحید از نگاه معتزله
توحید در نگاه معتزلیان فراتر از یک اقرار صرف است. توحید موضوعی است که عقاید و ملزومات بسیاری را با خود به همراه داشت. در ابتدا، معتزله در مقابل ملحدین و مادی گراها به دنبال اثبات وجود برای خداوند بودند، بساطت خداوند را در مقابل مسیحیان مورد بحث قرار می دادند، امّا تمرکز معتزلیان در این بحث بر روی موارد دیگری قرار گرفت. آنها در پی جواب از این سؤال بودند که آیا خداوند قابل رؤیت است؟ آیا او جسم دارد؟ آیا صفات موجودات ممکن بر او حمل می شود؟ و از همه مهم تر این که صفات الاهی چگونه قابل حمل بر او هستند؟
معتزله برای بقای توحید و خدشه دار نشدن آن قائل به نفی صفات زائد بر ذات شدند، اما این نفی صفات به هیچ وجه به این معنا نیست که آنها می خواهند نفی کنند که خداوند عالم، قادر، حی، سمیع و… است، کما این که این گونه به آنان نسبت داده شده است، بلکه هدف از نفی صفات، نفی ثنویت و تعدد چند قدیم بوده است.[1]
همین غرض (فرار از چند موجود قدیم) بوده است که معتزله را به بحث مخلوق بودن قرآن کشانده است. آنها برای فرار از آنچه مسیحیان به آن قائل اند – تعدد چند قدیم -، قائل به مخلوق بودن قرآن شده اند.[2] آنها در عین حال که متفق بر عدم وجود صفات زائد بر ذات هستند، در عین حال قائل به این هستند که ذات خداوند دارای صفاتی؛ همچون قادر، عالم و غیره است، اما در این که چگونه این صفات بر ذات آنها حمل شود که به وحدت او صدمه ای وارد نشود، در میان معتزلیان اختلاف وجود دارد.
این بحث ها درباره صفات ذات بوده است، اما در مواردی از آیات و روایات که خداوند را دارای صفاتی همچون دست و صورت می کند، یک نوع اتفاق در میان معتزلیان است به این که خداوند را نمی توان به این صفات متصف کرد.
معتزلیان درباره آیات و روایاتی که بر موارد غیر قابل قبول در نزد آنان دلالت دارد، قائل به تأویل هستند. آنها دو گونه تأویل دارند:
1. گاهی به صرف مخالفت با عقل، آیات را تأویل می برند. بدون این که قرینه یا شاهدی از نقل برای این تأویل ذکر کنند.
2. گاهی با توجه به قرائن و شواهد دیگر، آیات را تأویل می برند.[3]
آنان همچنین به وسیله نفی جسمیت از خداوند، هرگونه آثار جسمیت همچون رؤیت با چشم و غیره را نیز از او دور دانستند.
[1] . سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ج 3، ص 296.
[2] . ابو زهره، محمد، تاریخ مذاهب اسلامی، ایمانی، علی رضا، ص262، مرکز مطالعات ادیان و مذاهب، قم، 1384.
[3] . سبحانی، جعفر، بحوث فی الملل و النحل، ص 312.