کپی شد
توبه نامه علیمحمد باب
علی محمد باب در طول عمر خود ادعاهایی؛ همچون ادعای بابیت، ذکریت، قائمیت، نبوت و الوهیت داشته است. وی وقتی با واکنش تند و شدید علما، حکومت و مردم مسلمان مواجه می شود، برای رهایی از تنبیه و عقوبت و به حسب ظاهر و برای فریب افکار عمومی، اقدام به توبه می نماید. دو توبه از وی در طول ادعاهایش نقل شده که در ذیل به آنها اشاره می شود:
الف. توبه سید علیمحمد در شیراز
به ادعای بابیان و بهائیان، سید علیمحمد باب در ماه شوال 1260 (یعنی پنج ماه پس از ادعای بابیت در شیراز) با دایی خود رهسپار مکه شد، در این راه وقایعی را ذکر میکنند که جز بافتنیها و موهومات چیز دیگری نیست. آیتی در الکواکب الدریة مینویسد: «مشهور است که (باب) در نزد خانه کعبه داعیه خود را علنی نموده، بدین نغمه بدیعه تغنی نمود: «ایها الناس انا القائم الذی کنتم به تنتظرون؛ ای مردم من همان قائمی هستم که انتظار او را میکشیدید»،[1] ولی آیا چنین مطلبی با آن شرایط و اجتماع مسلمانان در مکه و حکومت اهل تسنن و… صحت دارد یا نه؟ خوانندگان قضاوت کنند!! و اصلا از لحاظ تواریخ اسلامی هیچ گونه دلیلی که حاکی از مسافرت وی به مکه باشد در دست نیست. به هر حال (چنین وانمود شد) که سید باب پس از مسافرت به مکه، به بوشهر بازگشت.
اشراق خاوری در کتاب تلخیص تاریخ نبیل مینویسد: «باب در مراجعت از مکه در بوشهر چند روزی اقامت کرد، دستورهایی به قدوس (محمدعلی بارفروشی [بابلی] یکی از گروندگان به باب) در رسالهای به نام «خصایل سبعه» داد که آن را به شیراز ببرد که از جمله آن دستورها این بود، بر اهل ایمان واجب است در اذان نماز جمعه، جمله «اشهد ان علیا قبل نبیل باب بقیة الله» را اضافه کنند[2] و چون در بوشهر عدهای دور او را گرفتند و فساد به پا کردند، میرزا حسینخان نظامالدوله تبریزی حاکم فارس، مأمورینی را گماشت تا میرزا علیمحمد باب را تحت الحفظ به شیراز آوردند. او را در شیراز محبوس کردند، و سپس مجلسی با حضور علماء و دانشمندان تشکیل یافت، میرزا علیمحمد باب در آن مجلس مورد حمله علمی دانشمندان و علمای محقق شیراز قرار گرفت، سرانجام سید علیمحمد در مسجد وکیل در حضور امام جمعه شیراز و علما و جمعیت، ادعاهای خود را پس گرفت و اظهار توبه نمود.
اشراق خاوری در ادامه مینویسد: حضرت باب در حضور امام جمعه رو به جمعیت کرد و گفت: «لعنت خدا بر کسی که مرا وکیل امام غائب بداند، لعنت خدا بر کسی که مرا باب امام بداند، لعنت بر کسی که بگوید من منکر وحدانیت خدا هستم، لعنت خدا بر کسی که مرا منکر نبوت حضرت رسول (صلی الله علیه و آله) بداند، لعنت خدا بر کسی که مرا منکر انبیاء الهی (علیهم السلام) بداند، لعنت خدا بر کسی که مرا منکر امیرالمؤمنین و سایر ائمه اطهار (علیهمالسلام) بداند».[3]
و به این ترتیب با اظهار توبه خود، از چنگ مأموران حاکم رهایی یافت و قول داد دیگر دوباره جار و جنجال به پا نکند، آن گاه به خانه خود رفت، و تحت نظر و کنترل حاکم شیراز قرار گرفت، ولی در پنهانی به کارهای خود مشغول بود و به دعوت خود ادامه می داد.[4]
ب. توبه باب در تبریز
علی محمد باب با این که به سبب ادعاهایش در قلعه چهریق در زندان به سر میبرد، عدهای به هواخواهی از او در گوشه و کنار کشور (با تحریکات دستهای خارجی) شروع به اغتشاش کردند، تا این که محمد شاه قاجار و حاج میرزا آقاسی (صدر اعظم وقت) برای فرونشاندن این اغتشاشات تدابیری به کار بردند؛ از جمله نامهای برای ناصرالدین میرزا (که در آن وقت ولیعهد بود و در تبریز سکونت داشت) نوشتند، و او را از اغواهای باب آگاه کرده و پیشنهاد دادند که او را از قلعه چهریق به تبریز آورده تا علمای شهر با او به گفتگو بنشینند. ناصرالدین میرزا، علیمحمد باب را از زندان چهریق به تبریز طلبید، و مجلسی مهم تشکیل داد، علمای تبریز در آن مجلس، باب را محکوم کردند. ناصرالدین میرزا (ولیعهد)، وقتی از اراجیف و بافتنیها و تهی بودن سخنان باب به طور کامل آگاه گردید، سخت از لجاجت او ناراحت شد و دستور داد کتک سختی به او زدند. در این هنگام باب در برابر افکار عمومی که بر ضدش برخاسته بود، توبهنامهای خطاب به ناصرالدین میرزا ولیعهد نوشت و در آن اعتراف کرد که او را مطلقا علمی نیست که منوط به ادعایی باشد و طلب عفو نمود.
متن توبهنامه باب در محفظه کتابخانه مجلس شورا نگهداری شده و «ادوارد براون»؛ مستشرق انگلیسی در کتاب «مواد تحقیق درباره مذهب باب»، عین توبهنامه را از نسخه اصل، عکسبرداری کرده و منتشر ساخته است.[5]
متن توبه نامه علی محمد باب
«فداک روحی، الحمدلله کما هو اهله و مستحقه، که ظهورات فضل و رحمت خود را در هر حال بر کافه عباد خود شامل گردانیده. شهدالله من عنده که این بنده ضعیف را قصدی نیست که خلاف رضای خداوند عالم و اهل ولایت او باشد. اگر چه بنفسه وجودم ذنب صرف است، ولی چون قلبم موفق به توحید خداوند جلّ ذکره و نبوت رسول او (صلی الله علیه و آله) و ولایت اهل ولایت او (علیهم السلام) است و لسانم مقرّ بر کل «ما نزل من عندالله» است، امید رحمت او را دارم و مطلقاً خلاف رضای حق را نخواستهام و اگر کلماتی که خلاف رضای او بوده از قلمم جاری شده، غرضم عصیان نبوده و در هر حال مستغفر و تائبم حضرت او را، و این بنده را مطلق علمی نیست که منوط به ادعایی باشد، استغفرالله ربی و اتوب الیه من اَن ینسب الیّ الامر، و بعضی مناجات و کلمات که از لسان جاری شده دلیل بر هیچ امری نیست و مدعی نیابت خاصه حضرت حجت الله (علیه السلام) را محض ادعای مبطل و این بنده را چنین ادعایی نبوده و نه ادعای دیگر، مستدعی از الطاف حضرت شاهنشاهی و آن حضرت چنانست که این دعاگو را به الطاف و عنایات بساط رأفت و رحمت خود سرافراز فرمایند».[6]
بدینسان سیّد علی محمّد از دعاوی خود بازگشت، ولی توبه او، صوری و ظاهری بود چنانکه پیش از این، در شیراز نیز بر فراز منبر و در برابر مردم، نیابت و بابیّت خود را انکار نمود، امّا چیزی نگذشت که ادّعاهای بالاتری را به میان آورد و از پیامبری و رسالت خویش سخن گفت.[7]
[1]. آیتی (آواره)، عبدالحسین، الکواکب الدریة، ص 43.
[2]. زرندی، محمد، مطالع الانوار (تاريخ نبيل زرندى)، ترجمه و تلخیص: اشراق خاورى، عبدالحميد، ص 112.
[3]. همان، ص 132.
[4]. محمدی اشتهاردی، محمد، بابی گری و بهایی گری، ص 47 و 48.
[5]. همان، ص 51 و 52.
[6]. ر.ک: ابوالفضل گلپایگانی، کشف الغطاء، ص ۲۰۴ ـ ۲۰۵؛ آیتی (آواره)، عبدالحسین، کشف الحیل (نسخه الکترونیکی).