Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

تهمت های معتزله به شیعه

به نظر می رسد که اساساً بحث تاثیرپذیری شیعه از معتزله و مسئله قائل بودن هشام به تجسم، از طریق معتزله طرح شده و سپس به آثار و منابع کلامی راه یافته و سرانجام به مستشرقان رسیده است. تاکنون طریقی غیر از معتزله که قائل به تأثیر شیعه از معتزله یا اهل تشبیه بودن شیعه را مطرح کند، در اختیار نیست؛ البته آنچه جای تعجب دارد؛ این است که اهل حدیث و اشاعره با این که معتزله را در صف مشرکان و کفار و مرتکبان کبائر[1] قرار می دهند، بااین حال، سخنان معتزله را درباره شیعه قبول کرده و آنها را تکرار کنند.

ابوالحسن اشعری که قوی ترین پایه مخالفت با معتزله را در اهل سنت بنیان نهاده، درخصوص استناد قول به تشبیه؛ دربارۀ شیعه، یا اصلاً سندی ذکر نمی کند، یا آن را تنها از زبان گروهی از معتزله نظیر جاحظ، ابو هذیل، ابن راوندی و وراق[2]نقل می نماید. بعد از “مقالات الاسلامیین” منبعی که به عنوان سند در اختیار نسل های بعد قرار گرفت، “الفرق بین الفِرق” بغدادی است که نسبت تشبیه به شیعه را از همین چهار نفر نقل می کند[3] .بعد از بغدادی، شهرستانی، سخنان او را در ملل و نحل نقل کرد. نظر فخر رازی درباره اعتبار منقولات ملل و نحل چنین است:

“من اشهر الکتب فی هذا الموضوع (الملل و النحل)؛ انه کتاب حکی فیه مذاهب اهل العالم بزعمه الا انه غیر معتمد علیه لانه نقل المذاهب الاسلامیه من الکتاب المسمی بالفرق بین الفرق من تصانیف الاستاذ ابی منصور البغدادی و هذا الاستاذ کان شدید التعصب علی المخالفین و لا یکاد ینقل مذهبهم علی الوجه الصحیح ثم ان الشهرستانی نقل مذاهب الفرق الاسلامیه من ذلک الکتاب”.[4]

آثار تالیفی بعدی هم غالباً به منابع یاد شده استناد می کنند. ابن تیمیه در عبارتی از کسی اسم می برد، که مشخصاً اشعری است. عبدالرحمن بدوی در مذاهب الاسلامیین می نویسد: ابو هذیل گفته است: هشام قائل به تشبیه است.

نویسنده کتاب “اصول العقیده بین المعتزلة و الشیعة الامامیة” علاوه بر منابع مذکور؛ ادعایی نسبت به هشام و منابع شیعی دارد، او می گوید: “تذکرالمصادر التی تورخ للشیعة الامامیة ان من قدمائهم من کان یذهب الی التجسیم صراحة مثل هشام بن الحکم و هشام الجورالقی فقد اشهر کل منها بالقول بالشبیه و التجسیم و تکاد تتفق المصادر الامامیة ایضا مع المصادر الاخری فی نسبة التجسیم الیها… بل ان تبرا الائمة من قول هشام بالتجسیم نص صریح فی کتبهم”.[5]

البته نظر جامع درباره هشام یک بحث مستقل را در جایی دیگر می طلبد؛ ولی در منابع شیعی نکاتی وجود دارد که کاملاً نظر نویسنده را رد می کند لااقل لازم است که بین همه این آرا جمع کرد.

“فی تفسیر علی بن ابراهیم عن احمد بن محمد بن نصر عن علی بن موسی الرضا(ع) قال: قال لی یا احمد ما الخلاف بینکم و بین اصحاب هشام بن الحکم فی التوحید؟

فقلت: جعلت فداک قلنا نحن بالصورة للحدیث الذی روی ان رسول الله(ص)رای ربه فی صورة شاب و قال هشام بن الحکم بالنفی للجسم…” [6]

در حالی که از خود هشام بن حکم نقل است که گوید:

“الاشیاء کلها لاتدرک الا بامرین… تعالی الله ان یشبهه خلقه.” [7]

نیز می گوید:

“فعلمت ان لها [اشیاء] خالقا خلقها و مصورا صورها مخالفا لها علی جمیع جهاتها.” [8]

علاوه بر این، در بین آثار هشام، از کتابی نام برده می شود که عنوان آن “الدولة علی حدوث الاجسام” است [9]

بنابراین، به نظر می رسد که آنچه به هشام نسبت داده شده، فقط ساختۀ دست معتزله است، زیرا هشام ده ها کتاب نوشته است که اسامی آنها در فهرست شیخ طوسی، الفهرست ابن ندیم، معالم العلماء ابن شهر آشوب و… موجود است و مطالبی که به هشام نسبت می دهند،هیچ یک به کتاب های او استناد ندارد، که مثلاً او در فلان کتاب قائل به تجسیم و تشبیه است.

همه این تهمت ها در بحث های با معتزله بوده، پس آیا لااقل احتمال داده نمی شود که (به قول شهرستانی لایجوز ان یغفل عن الزاماته علی المعتزله) [10]الزامات او باعث این تهمت ها شده باشد.

ابن راوندی که دورانی معتزلی بوده بعد برگشته یک چنین تحلیلی دارد که علت دشمنی جاحظ با هشام در کتاب فضلیه المعتزله مناظرات هشام با علاف است که سبب شد تا جاحظ مطالبی بر ضد هشام بنویسد و به این ترتیب انتقام استادش را از هشام بگیرد (ان الذی حمل الجاحظ علی ذلک العصبیه و طلب ثار استاده من هشام بن الحکم).[11]

سامی النشار، هشام را بزرگ ترین شخصیت کلامی قرن دوم دانسته، و او را به عنوان بزرگ ترین نقاد معتزله معرفی کرده و همین امر را سبب وارد کردن اتهامات بی پایه معتزله درباره ارتباط وی با ثنویت[12] دانسته است.[13]

در یک روایت که مرحوم صدوق نقل می کند، امام رضا(ع) روایات جبر و تشبیه درباره شیعه را ساخته دست مغرضان می­داند.[14]

“الحسین بن خالد عن ابی الحسن علی بن موسی الرضاء قال قلت له: یا ابن رسول الله ان الناس ینسبوننا الی القول بالتشبیه و الجبر لما روی من الاخبار فی ذلک عن الائمه فقال: یا ابن خالد اخبرنی عن الاخبار التی رویت عن ابائی فی التشبیه و الجبر اکثر أم الاخبار التی رویت عن النبی فی ذلک فقلت: بل ما روی عن النبی فی ذلک اکثر قال: فلیقولوا: ان رسول الله(ص) کان یقول بالتشبیه و الجبر اذاً، فقلت له: انهم یقولون: ان رسول الله(ص) لم یقل من ذلک شیء و انما روی علیه قال: فلیقولوا فی آبائی (علیهم السلام): انهم لم یقولوا من ذلک شیئا و انما روی علیهم ثم قال: من قال بالتشبیه و الجبر فهو کافر مشرک…”.

حال با این که ائمه شیعی، به شدّت، تشبیه را رد می کنند، باز هم معتزله؛ شیعه را مشبهه می داند. [15]بنابراین هیچ بعدی ندارد که برای هشام بن حکم هم چنین عقایدی نسبت دهند. در صورتی که لااقل در زمان اشعری و بعد از او منابع روایی شیعه مملو است از روایات نفی تشبیه و جبر، ولی اینان کاری به منابع شیعی ندارند، و این تنها حرف خیاط است که به عنوان وحی منزل درباره شیعه تکرار می شود و کمتر کسی است که شیعه را از دید شیعه بشناسد و نه با دیدگاه خصمانه دشمنان آنان؛ در حالی که اگر قرار باشد دیدگاه دشمنان به عنوان ملاک شناخت قرار گیرد در تمام دنیا هیچ گروهی حرف قابل قبولی نخواهد داشت.

لذا نظر شیخ مفید درباره هشام این است که «لسنا نعرف ما حکاه المعتزله عن هشام الحکم فی خلافه و عندنا انه تخرص منهم علیه و غلط ممن قلدهم فیه فحکاه من الشیعه عنه و لم نجد له کتابا مصنفا و لا مجلسا ثابتا و کلامه فی اصول الامامه و مسائل الامتحان یدل علی ضد ما حکاه الخصوم عنه ».[16]

شاهد برای حرف مفید چیزی است که خیاط در انتصار بر علیه هشام، سکاک و علی بن میثم نقل می کند. در این مطالب فقط گزارش از گفت و گوهای حضوری است که معتزله حضور داشته اند. خیاط می نویسد:

“لقد جمع بینه (هشام) و ابی الهذیل بمکه و حضرها الناس فظهر من انقطاعه و فضیحته و فساد قوله ما صار به شهرة فی اهل کلام… و کذلک علی بن المیثم بالبصرة کان فی ایدی احداث المعتزله و کذلک کان السکاک به الامس و هو احد اصحاب الهشام لم یکلمه معتزلی قط الا قطعه”.[17]

آقای معروف حسنی هم نظر مفید را دارد و می نویسد: “هذه النسبة جاءته(هشام) من قبل اخصامه المعتزله کانوا یرونه من انکر اخصامهم الاقویا و یتبع المتاخرون منهم علی منوالهم”. [18]،[19]



[1]. ثورة العقل، ص 237.

[2]. مقالات الاسلامیین، ج 1، ص 103، 105، 257; وراق هم ابتدا معتزله بوده است که بعد معتزله او را طرد کرده اند(جامع الرواة، ج 2، ص 408).

[3]. الفرق بین الفرق، ص 41.

[4]. مناظرات فخرالدین رازی فی بلاد ماوراء النهر، ص 39.

[5]. اصول العقیده بین المعتزله و الشیعة الامامیه، ص 195، 197.

[6]. تفسیر نورالثقلین، ج 5، ص 155.

[7]. اصول کافی، ج 1، ص 99 و 100.

[8]. توحید صدوق، ص 289.

[9]. معالم العلماء، ص 128; فهرست شیخ طوسی، ص 355; الفهرست، ص 224; فقط در الفهرست ابن ندیم تعبیرحدث به جای حدوث به کار رفته است.

[10]. شهرستانی، ملل و نحل، ج 1، ص 165.

[11]. الانتصار، ص 212.

[12]. با اینکه در مقالات پیشین اشاره کردیم که یکی از کتاب های هشام در رد ثنویین بوده است.

[13]. نشاة الفکر الفلسفی فی الاسلام، ج 2، ص 172.

[14]. توحید صدوق، ص 363 و 364.

[15]. انتصار خیاط، به نقل از الغدیر، ج 3، ص 90.

[16]. اوائل المقالات، ص 14.

[17]. الانتصار، ص 212.

[18]. الشیعه بین الاشاعرة و المعتزله، ص 151.

[19]. برگرفته از مقاله” تأثیر اندیشه های کلامی شیعه بر معتزله” نوشتۀ قاسم جوادی.