کپی شد
تناقضات در گفتار و نوشتههای رهبران فرقه بهائیت
سران بهائیت مانند سایر مدعیانی که با پیروان سایر ادیان و مذاهب روبرو هستند، از تحری حقیقت و ترک تقلید سخن میگویند. این نوشتار، نخست به گزارش برخی از شعارهای آنان با موضوع حقپژوهی و تقلیدگریزی پرداخته، سپس از تناقض هایی که در گفتار و کردار و آموزه های سران این جریان هست، پرده برمیدارد.
- شعارها: حسینعلی نوری پیروانش را به تحقیق شخصی خوانده که با گوش خود بشنوند و با چشم خود ببینند، او میگوید: «انسان چون به مقام بلوغ فائز شد، باید تفحّص نماید …، به سمع و بصر خود بشنود و ببیند».[1]
عباس افندی (عبدالبهاء) اهل انصاف را به بررسی و تحری حقیقت فرامیخواند و میگوید: «نفوسی که منصفند، فحص میکنند، تحقیق و تدقیق میکنند، همان فحص و تدقیق سبب هدایت آنها میشود. میگویند میرویم، میبینیم و تحرّی حقیقت مینمائیم».[2]
البته او این تحری را برای غیر بهائیان تجویز کرده و یهودیان و زرتشتیان و … را به ترک تقلید و بررسی ادیان دیگر برای دستیابی به حقیقت فرامیخواند، وی میگوید: «اولین اساس بهاءاللّه تحری حقیقت است؛ یعنی باید نفوس از تقالیدی که از آباء و اجداد موروث مانده، منزه و مقدس گردند؛ زیرا موسویان، زردشتیان، مسیحیان و بودائیها هر کدام برای خود تقالیدی دارند. هر ملتی تقالیدی دارد و گمان میکند که تقالید خودش حق و تقالید دیگران باطل است؛ مثلاً موسویان گمان میکنند تقالید خودشان حق و تقالید سائرین باطل است. ما میخواهیم بفهمیم کدامیک صحیح است؟ جمیع تقالید که صحیح نیست، اگر به تقالیدی تمسک داشته باشیم، مانع است که تقالید دیگران را درست تحری نمائیم؛ مثلاً شخص یهودی چون معتقد و متمسک به تقالید موسویان است، ممکن نیست بفهمد دیگران حق هستند. پس باید تقالید را بریزد و تحری حقیقت بکند و شاید حق با دیگران باشد».[3]
- تناقضها: علیمحمّد شیرازی حتی خواندن کتابهای غیر بابیان را منع کرده و در یکی از ابواب با این عنوان مینویسد: «الباب العشر من الواحد الرابع لا یجوز التدریس فی کتب غیر البیان، الا انا انشاء لله (اذا انشی فیه) مما یتعلق بعلم الکلام و ان ما اخترع من المنطق و الاصول و غیر هما، لم یوذن لاحد من المؤمنین»؛ «تدریس هیچ کتابی غیر از کتاب بیان جایز نیست، مگر آنچه متعلق به علم کلام است و من برای خدا نوشتهام و آنچه که دیگران در علم منطق، اصول و غیر اینها اختراع کرده و نوشتهاند، هیچیک از مؤمنین حق خواندن آنها را ندارند».[4]
او حتی از نابودی کتب غیر بابی سخن رانده و یکی از ابواب کتاب خود را به این عنوان اختصاص داده، مینویسد: «الباب السادس من الواحد السادس فی حکم محو کل الکتب الا ما انشئت او تنشیفی ذلک الامر»؛[5] از اینرو عباس افندی دوران بابیت را عصر گردن زنی و قتل عام غیر بابیان و سوزاندن کتابهای غیربابی و نابودی بقعهها میخواند: «و در یوم ظهور حضرت اعلی، منطوق بیان، ضرب اعناق، حرق کتب و اوراق، هدم بقاع و قتل عام الّا من آمن و صدّق بود».[6]
حسینعلی نوری با نفی تحقیق، از وجوب پذیرش بیچونوچرای کلام خود سخن رانده، مینویسد: «هیچ لذتی اعظمتر در امکان خلق نشده که کسی استماع نماید آیات او (بهاءالله) را و بفهمد مراد آن را و لم بم (چون و چرا) در حق کلمات آن نگوید و مقایسه با کلام غیر او نکند».[7]
وی از دیدن آثار دیگران و شنیدن کلام و استدلال غیر بهائیان نیز نهی نموده، میگوید: «کور شو تا جمالم بینی و کر شو تا لحن و صوت ملیحم را شنوی و جاهل شو تا از علمم نصیب بری و فقیر شو تا از بحر غنای لا یزالم قسمت بی زوال برداری. کور شو؛ یعنی از مشاهدۀ غیر جمال من و کر شو؛ یعنی از استماع کلام غیر من و جاهل شو؛ یعنی از سوای علم من تا با چشم پاک و دل طیب و گوش لطیف به ساحت قدسم در آیی».[8]
او شنیدن کلام مخالفان را حتی اگر مستدل بوده و نقد مستندی را ارائه کند، ممنوع نموده، میگوید: «جمیع احبّاءالله لازم است که از هر نفسی که رائحه بغضا از جمالِ عِزِّ ابهی ادراک نمایند، از او احتراز جویند؛ اگر چه به کلّ آیات ناطق شود و به کلّ کتب تمسّک جوید، الی ان قال عزّ اسمه، پس در کمال حفظ، خود را حفظ نمایند که مبادا به دام تزویر و حیله گرفتار آیند. این است نصح قلم تقدیر».[9]
نوری نَفَس مخالف را نیز سمّی واگیر میداند؛ لذا مینویسد: «پس، از چنین اشخاص اعراض نمودن اقرب طرق مرضات الهی بوده و خواهد بود؛ چراکه نَفَسشان مثل سمّ سرایت کننده است».[10] وی همچنین آورده است: «جمال مبارک در جمیع الواح و رسایل، احبّای ثابت را از مجالست و معاشرت ناقضان عهد باب منع فرمود که نفسی نزدیکی بهآنان نکند؛ زیرا نَفَسشان مانند سَمِّ ثُعبان (افعی) میماند، فوراً هلاک میکند».[11]
بر اساس آنچه گذشت، روشن شد که این شعار، تنها خطاب به غیر بهائیان و برای جذب آنان است. اگر کسی پس از پذیرش بهائیت، تحقیق و تحری حقیقت کرد و از بهائیت خارج شد، یا بهائی ماند، لیکن برخی گفتار و کردار سران این جریان را خلاف نصوص خود دانست، به شدت با او برخورد شده و حتی از دایره انسانیت خارج میشود. بهاءالله در این مورد مینویسد: «نفوسی که از این امر بدیع معرضند، از رداء اسمیه و صفتیه محروم و کل از بهائم بین یدیالله محشور و مذکورند».[12] او همچنین مینویسد: «الیوم هر نفسی بر احدی از معرضین من اعلاهم او من ادناهم (از بالا تا پایین) ذکر انسانیت نماید، از جمیع فیوضات رحمانی محروم است تا چه رسد که بخواهد از برای آن نفوس اثبات رتبه و مقام نماید».[13] در جای دیگری نیز آورده است: «معرض بالله چون توقف نمود و از صراط لغزید، در همان حین هیکلش از قمیص انسانی خارج و به جلود بهائم ظاهر میگردد».[14]
- عباس افندی در برخورد با معترض و مخالف، دست به طرد و حذف زده، میگوید: «ایادی امرالله باید بیدار باشند، به محض اینکه نفسی بنای اعتراض و مخالفت با ولی امرالله گذاشت، فوراً آن شخص را اخراج از جمع اهل بهاء نمایند و ابدا بهانهای از او قبول ننمایند؛ چه بسیار که باطل محض، بهصورت خیر درآید تا القای شبهات کند».[15] او در این حکم، شعار زیبای خود را فراموش کرده که میگفت: «محبت سبب حیات است، جدائی سبب ممات».[16]
وی آشنایی کودکان بهائی با تعالیم غیر بهائی را سبب رسوایی بهائیت دانسته، میگوید: «اطفال احبّا ابداً جائز نیست به مکتبهای دیگران بروند؛ چراکه ذلّت امراللّه است و بهکلّی از الطاف جمال مبارک محروم میمانند؛ زیرا تربیت دیگر شوند و سبب رسوائی بهاییان گردند».[17]
او معاشرت با غیر بهائیان را سبب پریشانی دانسته، میگوید: «نفوسی که تصدیق نمودهاند و بههدایت پرداختهاند و حال بهکلی بهپریشانی فکر مبتلا شدهاند، سبب این است که این اشخاص با نفوس غافله معاشر گشته و مخالفت نص صریح الهی نموده، با اشرار الفت گرفته و مؤانست جستهاند؛ این است که میفرماید: مجالست اشرار نور جان را به نار حسبان تبدیل نماید؛ زیرا ممکن نیست که شخص سالمی با مسلولی و یا مجذومی الفت نماید و علت، سرایت نکند. امروز جمعی از بیخردان که مانند حیوان، اسیر عالم طبیعتند و از جهان الهی خبر ندارند، با هر نفسی الفت کنند، القاء شبهات نمایند، کم کم این سمّ مهلک در نفوس مستمعین تأثیر کند».[18]
این همه ترس گواه آن است که سران این جریان، از تزلزل آثار و استدلالهای خود و سستی باورشان آگاه هستند؛ از اینرو با محصور کردن پیروان خود، در پی ناآگاه و غیر مطلع نگاه داشتن آنان هستند. همچنین روشن است که این شعار «تفحّص و به سمع و بصر خود شنیدن و دیدن»، ویژه غیر بهائیان و برای جذب به بهائیت است، نه کسانی که بهائی هستند؛ زیرا اگر یک بهائی تحقیق کند و دین تازهای برگزیند یا بر بعضی از آموزههای بهائیت یا آنچه مربوط به این جریان است اشکال کند، بیدرنگ گرفتار طرد روحانی، تشکیلات و …، خواهد شد.
در پایان این گفتار اشاره بهاین نکته خالی از لطف نیست که بدانیم، حسینعلی نوری (پیامبر خوانده بهائیت) میگوید: «تناقض را در ساحت اقدس مظاهر الهیه راه نبوده و نخواهد بود».[19]
حال قضاوت با شما خواننده گرامی است.[20]
[1]. اشراق خاورى، عبد الحميد، پیام ملکوت، ص ۱۱.
[2]. افندی، عباس، خطابات حضرت عبدالبهاء، ج ۱، ص ۱۸۹.
[3]. پیام ملکوت، ص ۱۷.
[4]. شیرازی، علیمحمد (باب)، بیان فارسی، واحد ۴، باب ۱۰.
[5]. «یعنی: حکم نابودی تمامی کتب بهجز آنهایی که دربارۀبابیت نوشته شده یا نگاشته خواهد شد»؛ بیان فارسی، واحد ۶، باب ۶.
[6]. افندی، عباس (عبدالبهاء)، مکاتیب، ج ۲، ص ۲۶۶.
[7]. بدیع، ص ۱۴۵.
[8]. نوری، حسینعلی، ادعیه حضرت محبوب، ص ۴۲۷ – ۴۲۸.
[9]. اشراق خاوری، عبدالحمید، گنجینه حدود و احکام ـ ص 450.
[10]. همان.
[11]. همان، ص 449 و 450.
[12]. نوری، میرزا حسینعلی (بهاء)، بدیع، ص ۲۱۳.
[13]. همان، ص ۱۴۰.
[14]. همان، ص ۱۱۰.
[15]. بهائی، محمدعلی، الواح وصایا، ص ۱۲ و ۱۳.
[16]. افندی، عباس (عبدالبهاء)، خطابات، ج ۱، ص ۱۵۳.
[17]. مکاتیب، ج ۵، ص ۱۷۰.
[18]. نوری، حسینعلی (بهاءالله)، مائده آسمانی، ج ۲، ص ۳۵ و ۳۶.
[19]. بدیع، ص ۱۲۶.
[20]. برگرفته از سایت حوزه نت.