کپی شد
تناقضات در گفتار و نوشتههای باب
مقدمه
یکی از نشانههای صدق هرکلامی، وحدت رویه، یکرنگ بودن و عدم اختلاف در آن است. پریشانگویی، اختلاف در گفتار و سخنان متناقض، دلیل بیپایگی و دروغپردازی است؛ از این رو در دادگاهها، کسانی که مختلف و پریشان و متناقض سخن میگویند، زود محکوم میگردند. در قرآن مجید میخوانیم «أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ وَ لَوْ كانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فيهِ اخْتِلافاً كَثيراً ؛[1] آيا درباره قرآن نمىانديشند؟! اگر از سوى غير خدا بود، اختلاف فراوانى در آن مىيافتند». قرآن در این آیه، یکی از نشانههای صدق خود را، «عدم اختلاف» دانسته است، و تدبر و تفکر در اینباره را میزان شناخت کتاب صحیح از غیرصحیح قرار داده است.
از نظر عقلی نیز، این راه منطقیترین راه برای تشخیص صدق و کذب کتابهایی است که ادعای آسمانی بودن آنها شده است. همین بررسی در آیات قرآن از نظرات مختلف اصولی، عقیدتی، فرعی، تاریخی، علمی، فلسفی و… شده است و هیچ گونه اختلاف و تناقضی در آن یافت نشده و این خود، دلیل استوار و خللناپذیر درستی و صدق قرآن کریم است. اینک به طور اختصار از همین راه اصیل و منطقی وارد شده و مرام و کتابهای باب را مورد بررسی قرار میدهیم.
تناقضات در گفتار و نوشتههای باب
هر کسی که زندگی میرزا علیمحمد باب را بررسی کند به روشنی درمییابد که وی در گفتار خود مطالب متناقض و مختلف بسیاری دارد. اگر او مثلا پیامبر بود: نمیبایست گفتار او این چنین پر از تناقضگویی باشد. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از همان کودکی خود، همیشه در صراط مستقیم عدالت، امانت، درستی، وفاء، صدق رفتار و گفتار قدم برداشته، و از چهلسالگی تا پایان زندگی خویش اظهار میکرد که من همان بنده فقیر و ذلیل پروردگار جهانم، الا این که مأموریت رسالت و ابلاغ وحی الهی به من محول شده: «قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُكُمْ يُوحى إِلَیَّ أَنَّما إِلهُكُمْ إِلهٌ واحِد…؛ بگو: من فقط بشرى هستم مثل شما (امتيازم اين است كه) به من وحى مىشود كه تنها معبودتان معبود يگانه است…»،[2] و در تمام عمر شریفش یکسان و بدون تناقض سخن فرمود.
ولی میرزا علیمحمد باب، در شیراز در مکتب شیخ عابد درس میخواند، در بوشهر به تجارت و تسخیرات و ریاضات (غیر شرعی) میپردازد، در نجف نزد سید کاظم رشتی تحصیل میکند، سپس مجددا به بوشهر و شیراز برگشته، ادعای ذکریت، بابیت، رکنیت و نیابت میکند، بعد یک مرتبه امّی و بی سواد شده و ادعای مهدویت و قائمیت می کند و می گوید: من خود امام منتظر و مهدی موعود شما هستم، سپس ادعای پیامبری و نبوت کرده و کتاب بیان را با آن مهملات و سخنان پوچ تألیف کرده و قرآن مجید را منسوخ اعلام می کند، در خلال کلمات خود، ادعای ربوبیت و الوهیت می کند، سپس در تبریز از گفته های خویش توبه کرده و به خط خود توبه نامه را امضاء می کند و از ترس تنبیه، از همه ادعاهای گذشته خود دست بر می دارد.[3]
زمانی کتاب احسن القصص را مینویسد، و در آن ادعای بابیت میکند، بعد که ادعای قائمیت مینماید و این ادعایش را مطابق نوشتههای احسن القصص خود نمیبیند، فتوا می دهد که احسن القصص را بشویند و از بین ببرند، ولی خوشبختانه این دستور عملی نشد و کتاب احسن القصص باقی ماند.[4]
با مقایسه کردن دقیق بین کتابها و نوشتههای او، موضوع اختلافگویی و تناقض و پریشانگویی او آشکار میشود؛ مثلا او در کتاب احسن القصص خود، سوره 102 صریحا میگوید: عدد ماهها 12 است که چهار ماه آنها از ماههای حرام است، ولی در کتاب بیان، واحد 5، باب سوم میگوید: عدد ماهها 19 است، و هر ماهی 19 روز میباشد و جمع ایام سال به عدد «کل شیء» است که به حساب ابجد 361 روز میشود.[5]
نیز در کتاب احسن القصص و صحیفه عدلیه (ص 5) خاتمیت و آخرین پیغمبر بودن پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) را تصریح میکند، ولی در کتابهای بعد، خود را پیامبر قلمداد کرده و کتاب بیان را ناسخ آیین اسلام قلمداد مینماید، و دوره آغاز ادعای خود تا انجام آن را قیامت اسلام میپندارد.[6]
در احسن القصص، سوره 48 می گوید: انّ هذا الدین عندالله سرّ دین محمد فاسرعوا الی الجنة و الرضوان؛ این دین نزد خدا، باطن و سر دین محمد (صلی الله علیه و آله) است (و روی این لحاظ در همین کتاب گفته های او طبق قوانین اسلام است) پس سرعت کنید به سوی بهشت و رضوان اکبر. در مقابل این اظهار و این تمایل، پس از چند سال که شروع به تألیف کتاب بیان می کند، به اندازهای اسلام و آثار اسلام را طرح و طرد می کند که حتی اموال و دارایی مسلمانان را نیز مباح می داند. در باب خامس از واحد خامس می گوید: در این ظهور، حلال نیست بر مؤمنین به حق آن چه مایُنسب به ایشان است، الا آن که داخل در ایمان گردند که آن وقت حلال می گردد.
در باب عاشر از واحد رابع به اندازهای بر نوشته های خود و بر مقام خویشتن مغرور گشته که خود را از علوم متداول بی نیاز دیده و رعایت قواعد ادب، منطق، اصول و فقه را لازم ندانسته و می گوید: چه احتیاج است او را به این شؤون و حال آن که خداوند به او قدرتی عطا فرموده و نطقی که اگر کاتب سریعی در منتهای سرعت بنویسد، در دو شب و روز که فصل ننماید، مقابل یک قرآن از آن معدن کلام ظاهر می گردد که اگر اولوا الافکار ما علی الارض جمع شوند، قدرت بر فهم یک آیه از آن را ندارند، چگونه بر اتیان یا بر تکلم و عرفان؟ این است موهبت الهی در حق من یشاء کیف یشاء بما یشاء لمایشاء.
در این کلام، وی ادعاهایی نموده:
- احتیاجی به علوم متداوله ندارد.
- در دو شبانه روز نظیر یک قرآن می نویسد.
- متفکران جهان نمی توانند یک آیه از آن را بفهمند.
باب در این سخنان، به خیال خود، خویش را با رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مقایسه نموده، و قرآن مجید آسمانی را نظیر کتاب بیان خود دانسته، و روی این عقیده خام و باطل گفته: من می توانم نظیر قرآن را در دو شبانه روز بنویسم، در حالی که اولا قرآن نوشتنی و گفتنی نبوده، و جمع و تألیف و ترکیب آن از اختیار و عهده بشر خارج است. قرآن کتابی آسمانی است که الفاظ و محتوای، از جانب خداوند متعال و توسط فرشته وحی بر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) نازل شده است.
ثانیا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به تصریح قرآن کریم و به شهادت تاریخ، امّی و مکتب نرفته بود،[7] و حال آن که وی مکتب رفته و درس خوانده بود.
ثالثا این چگونه کتابی آسمانی و از جانب خدا است که ابتدا آن را بر نوزده واحد تربیت می دهد، ولی به جز 9 یا 11 واحد را نمی نویسد و تکمیل آن را به عهده یحیی صبح ازل می گذارد!!! علاوه بر آن که کتابش مملو از غلط ها و اشتباهات ادبی است و بسیار مغلق و پیچیده است. قرآن کریم، چه به صورت دفعی و چه به صورت تدریجی، در زمان حیات پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) و بر اساس قواعد عربی نازل شد، و همچنین قابل فهم و استفاده برای همگان است، چه عامی و چه دانشمند و باسواد. خداوند سبحان در این باره میفرماید: و ما قرآن را براى تذكّر آسان ساختيم آيا كسى هست كه متذكّر شود؟.[8]
اینها شواهدی است بر این که نوشتههای باب ساخته و پرداخته افکار خام خود او است و ادعاهای او از اساس باطل است.[9]
[1]. نساء، 82.
[2]. کهف، 110.
[3]. دکتر مصطفوی، حسن، محاکمه و بررسی در عقاید و احکام و آداب و تاریخ باب و بهاء، ج 1، ص 206 و 207.
[4]. محمدی اشتهاردی، محمد، بابی گری و بهایی گری، ص 172 و 173.
[5]. کتاب بیان فارسی، ص 148 و 149.
[6]. بابی گری و بهایی گری، ص 173.
[7]. جمعه، 2.
[8]. قمر، 17، 22، 32، 40.
[9]. ر.ک: محاکمه و بررسی در عقاید و احکام و آداب و تاریخ باب و بهاء، ج 1، ص 208 و 209.