کپی شد
تمثیلات تجلی
برای فهم تجلی مثال های گوناگونی در عرفان نظری بکار گرفته شده است که هرکدام در حد خود کارگشا و قابل اعتنایند. دراینجا به طور مختصر به طرح برخی از آنان میپردازیم:
آینه: اگر در مقابل حقیقتی واحد، آینههای متعددی قرار دهیم، همان حقیقت، جلوات گوناگونی خواهد یافت.[1] هویت شییء داخل آینه، هویت غیرنما است و خود مستقلی ندارد، بلکه هر آینهای در حد توان وجود خود از آن حقیقت، جلوهگری خواهد کرد.
ریشه این تمثیل سخن امام علی بن موسی الرضا (ع) در مناظره با عمران صابی است: “قال عمران لم أر هذا أ لا تخبرنی یا سیدی أ هو فی الخلق أم الخلق فیه قال الرضا ع جل یا عمران عن ذلك لیس هو فی الخلق و لا الخلق فیه تعالى عن ذلك و سأعلمك ما تعرفه به و لا حول و لا قوة إلا بالله أخبرنی عن المرآة أنت فیها أم هی فیك فإن كان لیس واحد منكما فی صاحبه فبأی شیء استدللت بها على نفسك”.[2]
صدهزار آینه دارد شاهد مهروی من رو به هرآینه آرد، جان در او پیدا شود
این همه عكس می و نقش مخالف كه نمود یك فروغ رخ ساقی است كه در جام افتاد
موج و دریا: موج، همان دریا است که به شکل خاصی درآمده است، کثرت و اختلاف امواج و حبابها، دریا را متکثر نمی کند.
نور و شیشههای رنگی: نوری که به شیشههای رنگی میخورد، منکسر و متکثر میشود، ولی نور زرد همان است که به زردی رنگ یافته و از رنگ آبی، جدا شده است. «نور» اصلی، همه این رنگ ها را به گونه اندماجی در خود دارد و حقیقت رنگهای متفرق، همان نور اصلی به شمار می رود که به رنگ خاصی درآمده است:
من و تو عارض ذات وجـودیم مشبکهـای مشکـات وجــودیم
اعیان همه شیشههای گوناگون بـــود هر شیشه که بود سرخ یا زرد و کبود
کافتاد برآن پرتو خورشید وجــود خورشید در آن هم، به همان رنگ نمود
نتیجه اینکه اگر گفته می شود که خداوند خالق یا قادر است و… یعنی تجلی خداوند و خلق ماسوی الله و… که از ماسوی الله به “نمود” تعبیر آورده می شود نه “نبود” و نه “بود”زیرا “بود” تنها به خدا اختصاص دارد.
[1] . « جز یکی نیست صورت دل دار که فتاده در آینه بسیار. »
برای جلــوه عشـق جهـانســوز ز هـر آینــه دیــــداری نمــودی
بسـی آینـههـا کــردی ز اشیــا به هر چشمی در او کردی تماشا
[2] شيخ صدوق، التوحيد، ص 435، تصحيح و تعليق سيد هاشم حسيني تهراني، انتشارات جامعه مدرسين، چاپ ششم، 1416ه ق.