کپی شد
تقیه
فهرست
چکیده مقاله تقیه
واژه تقیه را به معنای «حفظ و صیانت، پرهیز، نگاهداری، پنهانکردن، خودنگهداری و محافظت از خویش گفتهاند.
برخی گفتهاند: تقیه همان توریه است، ولی حق این است که این دو با هم تفاوت دارند. برخی نیز گفتهاند که تقیه نوعی دروغگویی مذموم است و حال اینکه ماهیت دروغ با تقیه، کاملا متفاوت است.
بعضی نیز از تقیه تعبیر به نفاق کردهاند در حالی که نفاق اظهار ایمان و مخفی نمودن کفر و تقیه اظهار کفر و مخفی نمودن ایمان است.
دلایل زیادی از جمله: دلیلهای قرآنی و حدیثی، حکم عقل و همچنین سیره معصومان (علیهم السلام) و سیره و روش عقلا برای جواز تقیه وجود دارد.
صاحب نظران دلایل دیگری نیز؛ مانند: فطرت، اجماع، سیره متشرعه برای مشروعیت تقیه را شمردهاند.
تقیه دارای انواع متعددی از جمله: تقیه خوفی، مداراتی، کتمانی (پوششی)، اکراهی، فردی، سیاسی میباشد.
تقیه دارای احکام خاصی؛ مانند: حکم تکلیفی (واجب، مستحب، مباح، مکروه و حرام) و وضعی است. همچنین تقیه دارای مواردی با عنوان مستثنیات تقیه نیز میباشد.
تقیه دارای آثار متعددی برای فرد و جامعه است و همین امر باعث شده که ضرورت آن در جامعه احساس شود. البته در این میان شبهههایی هم بر آن وارد شده که در جای خود جواب داده شدهاست.
تعریف لغوی تقیه
عدهای از لغتشناسان و فقیهان، تقیه را به معنای «حفظ و صیانت» دانستهاند. برخی گفتهاند: «تقیه به معنای پرهیز، نگاهداری و پنهان کردن است»؛[1] بعضی دیگر: «حفظ و نگهداری چیزی از آنچه که برای آن ضرر داشته و موجب آزار آن چیز باشد؛[2] برخی نیز گفتهاند: معنای تقیه؛ صیانت، خودنگهداری و محافظت از خویش است؛[3] برخی از فقیهان هم در معنای لغوی تقیه گفتهاند: «تقیه به معنای صيانت، حفظ و نگهداری از ضرر است.[4]
تعریف اصطلاحی تقیه
تقیه در اصطلاح عبارت است از: ابراز يا کتمان عقیده برخلاف نظر قلبى خود براى اجتناب از ضرر دینی يا دنیایی.[5] برخی ديگر، گفتهاند: تقيه؛ یعنی نگاهدارى خویش از آسيب فردی ديگرى با ابراز موافقت در گفتار يا كردار مخالف حق[6] يا با اظهار چيزى كه خود گوینده به آن اعتقاد ندارد.[7]
شباهت و تفاوت تقیه با توریه
در تعریف لغوی تقیه آمده که تقیه عبارت است از: صیانت، خودنگهداری و محافظت از خویش.[8] اما تقیه در اصطلاح عبارت است از: «مخفی کردن حق از دیگران یا اظهار خلاف آن به جهت مصلحتی که مهمتر از مصلحت اظهار آن باشد».[9]
برخی به همین مصلحت مهم اشاره کرده و آن را بالاتر از حفظ جان، مال، ناموس و دورى از خطرات و آسیبها؛ (یعنی حفظ دین و مذهب) دانسته و نوشتهاند: «ظاهر تعداد بسیارى از روایات نشان میدهد که تقیه مورد تأکید و اهتمام امامان معصوم (علیهم السلام)، این نوع تقیه بوده است. بر اساس این احادیث، نفس پنهان داشتن حق در دوران حکومت حاکمان باطل، واجب است و مصلحت این پنهانکارى، در جنبههاى سیاسى و دینى آن است. (نتیجه این میشود که) اگر تقیه نبود، مذهب شیعه در معرض نابودی و انقراض، قرار میگرفت».[10]
روایات زیادی نیز بر اهمیت این مطلب وارد شدهاست. از جمله: «امام صادق (علیه السلام) فرمود: اى سلیمان! دینى که شما بر آنید، به گونهاى است که اگر شخص، آن را مکتوم دارد، خدا او را عزیز سازد، و اگر آن را فاش نماید، او را خوار گرداند».[11]
در تعریف لغوی توریه آمدهاست: «توریه به معنای پنهانکردن، پوشانیدن و افشا نکردن راز است[12] و به معنای مخفی نمودن خبر و عدم اظهار راز نیز می باشد.[13]
از دیدگاه منابع ادبی و علوم قرآنی، توریه از محسِّنات معنوی سخن به شمار میرود و آن این است که گوینده، لفظی را که دو معنای نزدیک و دور دارد، به کار بَرَد و به اتکای قرینهای پنهان، معنای دور را اراده کند، حال آنکه مخاطب به معنای نزدیک توجه داشته باشد.[14]
در برخی منابع، توریه با واژههایی چون ایهام و تخیل و مغالطه و توجیه هم معرفی و اقسامی برای آن بیان شده است.[15]
اما توریه در اصطلاح: عبارت است از سخنى دو پهلو، که شنونده از آن چیزى مىفهمد و گوینده از آن چیز دیگرى را اراده مىکند و این در حالی است که جملهای را که گوینده به زبان میآورد هر دو معنا را در بر دارد. در واقع، توریه حربهای است کارآمد برای کسانی که مقید هستند خود را از دروغ حفظ کنند تا هم حفظ اسرار نموده و هم دروغ نگفته باشند.
شیخ انصاری در تعریف آن گفته است: «توریه آن است که الفاظی دو پهلو در كلام خود به كار ببری به نحوی كه خود از آن معنایی مطابق واقع اراده كردهای، ولی قصد داری كه مخاطب معنایی خلاف واقع را از ظاهر كلام تو بفهمد».[16]
نتیجه اینکه با توجه به آنچه در بالا گذشت، شاید بتوان گفت، رابطه معنای اصطلاحی تقیه با توریه؛ عموم و خصوص من وجه است. به این معنا که گاهی توریه میتواند از ابزارهای تقیه باشد؛ چرا که در برخی از موارد زمینه هردو موجود است و میشود تقیه و یا توریه کرد.
شاید بتوان گفت: تفاوت این دو در این است که در برخی موارد که جای تقیه نیست و میتوان توریه کرد، توریه ماهیتی کاملا متفاوت با تقیه است و بالعکس. به عنوان مثال: شخصی درب منزل را میزند و یکی از اعضای خانواده پشت در آمده سؤال میکند که هستید و چه میخواهید؟ در جواب می گوید: فلانی هستم و با آقا کار دارم. صاحب خانه در حالی که میداند آقا در خانه حضور دارد، ولی به دلیل خاصی نمیخواهد شخص مراجعه کننده را ببیند، در جواب او میگوید: آقا اینجا نیستند و منظورش از لفظ «اینجا» داخل منزل نیست بلکه همان جایی است که خودش ایستاده است. با توجه به این گفت وگو میتوان دریافت که در اینجا تقیهای صورت نگرفته و بدون اینکه دروغی گفته شود، پاسخ شخص داده شده است.[17]
در باب شباهت این دو میتوان گفت: شباهت تقیه با توریه در این است که در هردو، نوعی مخفی نمودن واقعیت برای حفظ منافع، جان، مال، ناموس و دین وجود دارد.
شباهت و تفاوت تقیه با دروغ
بنا بر تعریف، دروغ وصف گفتاری و از اوصاف خبر است که به صورت جمله خبری بیان شدهاست. در حالی که تقیه همیشه به صورت اظهار زبانی نیست، بلکه گاهی به شکل عملی است که موافق با وظیفه مکلّف و حکم ثانوى است، هرچند مخالف با حکم اوّلى باشد.[18] بر این اساس تقیّه، از جنس دروغ نیست.
تقیه گاهی ممکن است مسلتزم دروغ باشد، ولی باید دانست این عمل مبتنی بر اضطرار و تابع حکم ثانوی و موافق با تکلیف مکلّف است. در مقام تقیه، وظیفه مکلّف تغییر یافته و حکم خدا موافق تقیه قرار میگیرد. تکلیف جدید یک حکم ثانوی و جایگزین حکم اوّلى است. این حکم از قواعد فقهی مانند نفى ضرر، نفى حرج، اضطرار و اکراه و…، استفاده میشود. در تمام این حالات حکم جدید وظیفه به حساب مىآید و هر مسلمانی باید رفتار خود را با این حکم تطبیق دهد.
به عنوان مثال در داستان عمار و پدر و مادرش ياسر و سمیه، پدر و مادر عمار از تقیه خوددارى كرده و شهيد شدند، ولى عمار از روى تقيه مطابق ميل آنها سخن گفت و سپس گريهكنان خدمت پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) رسيد. در اين هنگام آيه شريفه 106 سوره نحل نازل شد و پيامبر اكرم (صلى الله عليه و آله) پدر و مادر عمار را جزء شهدا شمرد و اشک از چشمان عمار سترد و فرمود: «چيزى بر تو نيست، اگر باز تو را مجبور كردند همان كلمات را تكرار كن».[19]
در باب شباهت تقیه با دروغ باید گفت: در مواردی که تقیه، تقیه گفتاری و از مصادیق خلاف واقع و دروغ محسوب میشود، این دو از حیث ظاهر شبیه یکدیگر هستند، اما در واقع ماهیت تقیه کاملا متفاوت از ماهیت دروغ است.
شباهت و تفاوت تقیه با نفاق
در ابتدای این مقال اشاره ای به معنای نفاق و تقیه میشود:
- نفاق در لغت به معنای سوراخهایی است که موش صحرایی برای گول زدن دشمن خود ایجاد میکند و اصطلاحاً منافق کسی است در ظاهر مسلمان، ولی در باطن کافر است. به تعبیر ساده منافق همان شخص دو رو و دو زبان است.[20]
البته نفاق دارای گونههای مختلفی؛ مانند نفاق در عقیده؛ نفاق در گفتار و نفاق در عمل است.
- تقیه: آن است که انسان برای دفع ضرر جانی، مالی، ناموسی و اعتقادی (دینی) از اظهار عقیده و مذهب خویش خودداری کند.
اما وجوه تفاوت نفاق و تقیه:
- نفاق اظهار ایمان و مخفی نمودن کفر است، در حالی که تقیه اظهار کفر و مخفی نمودن ایمان است.
- نفاق مطلقا از نظر شرع و عقل حرام و مذموم است، اما تقیه در مواردی که ضرورت ایجاب کند از نظر شرع و عقل جائز و ممدوح و حتی برخی اوقات واجب میباشد؛ چنانکه خوردن مردار و گوشت خوک و امثال آنها در شرع مقدس در حال اضطرار، جایز شمرده شدهاست.
بله نفاق و تقیه تنها در یک جهت؛ یعنی «اظهار خلاف باطن»، با هم مشترک هستند.[21]
پیشینه تقیه
با نگاهی به احادیث و روایات، در مییابیم که تقیّه پیشینه و گذشتهای طولانی دارد. به عنوان مثال میتوان گفت: اوّلین باری که در روی زمین تقیّه صورت گرفت، تقیّه حضرت شیث هبة اللّه (علیه السلام) وصی حضرت آدم (علیه السلام) و دومین پیامبر الهی از برادرش قابیل بود. او پس از قتل هابیل به دست قابیل، در مواردی از قابیل تقیّه مینمود.[22]
همچنین موارد متعددی از تقیه در زندگی انبیای گذشته؛ مانند حضرت ابراهیم، حضرت موسی،[23] حضرت یوسف (علیهم السلام)[24] یافت میشود.
داستان تقیه در زندگی برخی از اولیای خدا؛ مانند مؤمن آل فرعون که در قرآن از ایشان یاد شده[25] اصحاب کهف[26] نیز مؤید پیشینه تاریخی این سنت نیکوی دیرینه است.
دلایل جواز و مشروعیت تقیه
تقیه یکی از آموزههای دینی اسلام است که علاوه بر دلیلهای قرآنی و حدیثی، حکم عقل و سیره و روش عقلا نیز بر آن دلالت دارد؛[27] چرا که عقل حکم میکند سخن و عملی که به دین، جان، آبرو و مال انسان ضرر میرساند، پرهیز و خودداری نماید. پس مسلمان میتواند در مواردی که جان و عِرض و مالش در اثر اظهار عقیده به خطر میافتد، عقیده خود را کتمان نماید.
با توجه به آنچه بیان شد جایز بودن تقیه، نه تنها از جانب شرع مورد تأیید است، بلکه عقل و خرد نیز بر صحت و لزوم آن در شرایطی که اقتضای تقیه میکند، گواهی میدهد؛ زیرا که از طرفی شرع و عقل حکم به حفظ جان، مال و آبرو میکند و آنرا لازم میداند و از طرف دیگر، عمل بر وفق عقیده، وظیفه دینی است؛ لذا در مواردی که این دو وظیفه با هم اصطکاک پیدا میکنند و با اظهار عقیده هم جان، مال و آبروی شخص به خطر میافتد، حکم عقل این است که انسان وظیفه مهمتر را مقدم بدارد.
پس در حقیقت میتوان گفت: تقیه، در مواردی سلاح افراد ضعیف در مقابل اشخاص قدرتمند و بیرحم و در مواردی هم که شخص ضعیف نیست، ولی ناچار است برای حفظ امری بزرگتر تقیه کند، این کار صورت میگیرد. پیدا است اگر تهدیدی در کار نباشد، انسان نه عقیده خویش را کتمان میکند و نه بر خلاف اعتقاد خود عمل مینماید.
جواز تقیه از دیدگاه قرآن
برای اثبات مشروعیت تقیه در قرآن کریم، آیات زیادی وجود دارد، اما جهت رعایت اختصار در این مقال، تنها به چند آیه که از حیث دلالت وضوح بیشتری بر تقیه دارند، اکتفا میشود.
- آیه اول: «مؤمنان نبايد کافران را – به جاى مؤمنان – به دوستى بگيرند و هرکه چنين کند، در هيچ چيز (او را) از (دوستىِ) خدا (بهرهاى) نيست، مگر اينکه از آنان به نوعى تقيّه کنيد و خداوند، شما را از (عقوبت) خود مىترساند و بازگشتِ (همه) به سوى خدا است».[28]
خداوند در آیات زیادی مانند ابتدای همین آیه، تمامی مؤمنان را از برقراری ارتباط دوستانه با کفار (چه مشرک باشد و چه اهل کتاب) منع و حتی تهدید میکند که اگر کسانی از مؤمنان دست به چنین کاری بزنند، ارتباطشان با خداوند و خداپرستان بهطور کلی گسسته شده و از تحت ولایت خداوند خارج میشوند، اما از این قاعده کلی، یک مطلب را استثنا میفرماید: «مگر اینکه از شرّ آنها بپرهیزید و بخواهید برای رسیدن به اهداف مهمتری، تقیه نمایید».[29]
برخی از مفسران شیعه در این زمینه گفتهاند: «معنای آیه این است که اگر کفار غلبه بر مؤمنان پیدا کرده و مؤمنان زیر دست و مغلوب واقع شوند و از عدم همراهی و موافقت با آنان بترسند، در این صورت برای مؤمن جایز است که با زبان، اظهار دوستی و محبت نماید و از روی تقیه و دفاع از خویش، با ایشان مدارا کند بدون اینکه اعتقاد به آن (دوستی و موافقت) داشته باشد».[30]
فخر رازی از مفسران بزرگ اهل سنت در باره دلالت این آیه بر تقیه و تأیید آن میگوید: «بدان که تقیه احکام فراوانی دارد که بعضی از آنها را یادآور میشویم: حکم اول: تقیه تنها زمانی است که شخص در بین کفار باشد و از ایشان بر جان و مال خویش بترسد … و در ادامه میگوید: ظاهر آیه بر این دلالت دارد که تقیه تنها زمانی جایز است که کفار غلبه کرده و مسلط و پیروز باشند؛ مگر مذهب شافعی که میگوید: اگر دگرگونی بین مسلمانان؛ همانند تغییر و دگرگونی بین مسلمانان و مشرکان باشد، تقیه برای حفظ جان لازم است».[31]
وی سپس برای اینکه اثبات کند مشروعیت تقیه فقط برای حفظ جان نیست، بلکه برای حفظ مال نیز میتوان تقیه کرد، اینگونه استدلال میکند: «… آیا تقیه برای حفظ مال نیز جایزاست؟ احتمال دارد که حکم به جواز بنماییم؛ زیرا رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمودهاند: «حرمت مال مسلمان؛ مانند حرمت خون اوست».
- آیه دوم: «کسانى که بعد از ایمان کافر شوند -به جز آنها که تحت فشار واقع شدهاند در حالى که قلبشان آرام و با ایمان است – آرى، آنها که سینه خود را براى پذیرش کفر گشودهاند، غضب خدا بر آنها و عذاب عظیمى در انتظارشان است».[32]
این آیه در باره جماعتی از مسلمانان؛ از جمله: عمار، پدر و مادرش (یاسر و سمیه)، صهیب، بلال و خباب نازل شده است؛[33] زیرا کفار قریش آنها را به خاطر اسلام آوردنشان به سختی شکنجه میکردند؛ تا این که یاسر و همسر او از شدت شکنجه جان خود را از دست داده و نخستین شهدای اسلام لقب گرفتند. اما عمار که در آن زمان جوان بود، بر اثر شکنجههای طاقت فرسا، طاقتش طاق شد و بالأخره هر آنچه را که کفار میخواستند به زبان آورد و جانش را حفظ کرد. بعد از این جریان، عمار با چشم گریان خدمت رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رسید و قصه را بازگو کرد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر بار دیگر نیز تو را مجبور کردند، همین کار را انجام بده.
در این هنگام این آیه نازل شد و کار عمار یاسر مورد تأیید خداوند قرار گرفت.
در اینجا به نظر دو تن از دانشمندان و مفسران شیعه اهل سنت اشاره می شود:
شیخ طوسی از مفسران بزرگ شیعه در ذیل این آیه مینویسد: «این آیه در مورد عمار بن یاسر که مشرکان مکه او را با انواع شکنجهها تحت فشار قرار دادند، نازل شده و گفته شده او را در چاه آبی فرو کرده تا حدی که مجبور شد کلمات کفر را بر زبان بیاورد، در حالی که قلب وی با ایمان محکم شده بود. وقتی این ماجرا تمام شد، نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد. رسول خدا (صلی الله علیه و آله) به او فرمود: قلب تو چگونه بود؟ پاسخ داد: با ایمان محکم شده بود. پس این آیه در مورد وی نازل شد و خبر داد: کسانی که بعد از آنکه ایمان را قبول کردند از اسلام مرتد شدند، غضب خداوند بر ایشان است. سپس از این حکم کسانی را که به صورت زبانی کافر شدهاند، اما دلشان را با ایمان محکم کردهاند را استثنا کرد؛ زیرا ایشان مخالف گروه قبل هستند».[34]
ابن کثیر دمشقی سلفی از دانشمندان اهل سنت در این باره مینویسد: «عوفی از ابن عباس روایت کرده این آیه در مورد عمار یاسر نازل شد، در زمانی که مشرکان او را شکنجه کرده تا به رسول خدا (صلی الله علیه و آله) کافر شود. پس او از روی اجبار قبول کرد و با حالت عذرخواهی نزد رسول خدا (صلی الله علیه و آله) آمد. پس خداوند این آیه را نازل فرمود».[35]
- آیه سوم: «و مرد مؤمنى از آل فرعون که ایمان خود را پنهان مىداشت، گفت: «آیا مىخواهید مردى را به این دلیل بکشید که مىگوید: پروردگار من «اللَّه» است، در حالى که دلایل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده است؟! اگر دروغگو باشد، دروغش دامن خودش را خواهد گرفت و اگر راستگو باشد، (لا اقل) بعضى از عذابهایى را که وعده مىدهد به شما خواهد رسید. خداوند کسى را که اسراف کار و بسیار دروغگوست هدایت نمىکند».[36]
این آیه نیز از آیاتی است که بر جواز و مشروعیت تقیه صراحت دارد؛ زیرا در صدد بیان داستان مؤمن آل فرعون است که ایمانش به حضرت موسی (علیه السلام) را از فرعون و اطرافیان وی مخفی کرده بود.
قرطبی از مفسران مشهور اهل سنت در تفسیر این آیه میگوید: «مکلف زمانی که در قلب خویش نیت کفر نماید کافر است؛ اگرچه آن را بر زبان نیاورد، اما اگر در باطن، نیت ایمان داشته باشد، مؤمن نخواهد بود تا زمانی که آنرا بر زبان خویش جاری سازد؛ البته در صورتیکه تقیه و ترس او را مانع از به زبان آوردن این سخنان در بین خود و خدای خویش نگردد. تقیه تنها باید مانع شنیدن دیگران شود و از شرط ایمان آن نیست که دیگران آن را بشنوند، تنها لازم است دیگران این را بدانند تا (او را کافر ندانسته) و دست از وی و مال او بردارند».[37]
- آیه چهارم: «و اين چنين بيدارشان كرديم، تا ميان خود از يكديگر پرسش كنند. گويندهاى از آنان گفت: چقدر ماندهايد؟ گفتند: روزى يا پارهاى از روز را ماندهايم. (سرانجام) گفتند: پروردگارتان به آنچه ماندهايد، داناتر است. اينک يكى از خودتان را با اين پول خود به شهر بفرستيد، تا ببيند كداميک از غذاهاى آن پاكيزهتر است و از آن، غذايى برايتان بياورد و بايد زيركى به خرج دهد و هيچكس را از (حال) شما آگاه نگرداند»؛ «چرا كه اگر آنان بر شما دست يابند، سنگسارتان مىكنند يا شما را به كيش خود بازمىگردانند و در آنصورت هرگز روى رستگارى نخواهيد ديد».[38]
مفسران شیعه و سنی تصریح کردهاند که مراد از «وَلْیتَلَطَّفْ»؛ (زیرکی به خرج دادن)، تقیه است. علاوه بر این، اصحاب کهف در طول مدتی که درشهر زندگی میکردند، اعتقاد باطنی خود را پنهان کرده و مانند دیگران در مراسمهای مختلف بتپرستان حضور مییافتند.
امام صادق (علیه السلام) در این باره میفرماید: «تقیه هیچکس به درجه تقیه اصحاب کهف نرسد، آنها در اعیاد (بتپرستها) حاضر میشدند و زنّار (کمربندی که نصارا به عنوان شعار) میبستند (با آنکه خداشناس و موحد بودند)؛ از این رو خدا دو بار به آنها پاداش داد».[39]
قرطبی در تفسیرش مینویسد: «در این آیه نکتهای زیبا وجود دارد و آن اینکه ایشان، آن شخص را تنها به شرط «تقیه» وکیل نموده تا خرید انجام دهد؛ زیرا بر جان خویش نگران بوده و میترسیدند کسی از وجود ایشان آگاهی پیدا کند.[40]
جواز تقیه از دیدگاه احادیث
با نگاهی به روایات متعددی که در باب تقیه از طریق شیعه و اهل سنت به دست ما رسیده، در مییابیم که تقیه از جمله اموری است که در احادیث نه تنها رد نشده، بلکه در مواردی واجب هم شمرده شدهاست. در این میان احادیث فراوانی بر جواز تقیه دلالت دارند.[41] براساس برخی از روایات، تقیه از برترین اعمال مؤمنان بوده و باعث اصلاح امت است و دین بدون تقیه کامل نیست.[42] علاوه بر روایات متعددی که بر جواز و مشروعیت تقیه دلالت دارند، بالاتر از آن، احادیثی دیگری وجوب تقیه در شرایط خاص را تأکید کردهاند.[43] برخی از روایات؛ مانند احادیثی که تصریح به جواز تقیه در فرض تحقق اضطرار دارند، از مهمترین دلایل تقیه به شمار میآیند.[44] همچنین روایاتی؛ مانند «حدیث رفع» و «حدیث لاضرر»[45] که قائل به برداشتهشدن احکام شرعی اولیه در هنگام ضرورت هستند،جزء مهمترین دلایل جواز تقیه میباشند.[46]
از جمله روایاتی که میتوان از آنها به عنوان مؤید جواز تقیه بهره برد، احادیثی هستند که در موارد خاصی، دروغ (دروغ مصلحت آمیز) و توریه را تجویز نمودهاند. احادیث مربوط به «کتمان»، نیز مؤید مشروعیت تقیه می باشند.[47] در برخی از منابع فقهی نیز ادله مربوط به اکراه از جمله مصادیق تقیه دانسته شده است.[48]
روایات شیعه در باره تقیه
با نگاهی به روایات اهل بیت (علیهم السلام) در باره تقیه در مییابیم که تقیه یک قاعده و روش عقلایى و از ضروریات زندگى انسان به شمار مىرود، البته همه مسلمانان جدای از گرایشهاى مذهبى، آن را قبول داشته و به كار گرفتهاند، ولی با این وجود این قاعده در روایات معصومان (علیهم السلام) دارای تأكید ویژهاى است.
در این مقال مختصر از میان احادیث بسیاری که از معصومان بزرگوار (علیهم السلام) و رهبران شیعه در باب تقیه در منابع مختلف نقل شده، به برخی از آنها اشاره میشود:
- امام صادق (علیه السلام) در باره سخن خداوند عز و جل که فرمود: «ایشان (گروه تقليدشكن و حقطلب) براى صبرى که کردند، دو بار پاداش خود را دریابند»،[49] چنین فرمود: «براى صبرى که بر تقیه کردند» و برای فرمایش حق تعالی که فرمود: «و با حسنه گناه را دفع کردند»،[50] فرمود: «تقیه، حسنه و فاش کردن، گناه است».[51]
- ابو عمر اعجمى میگوید: امام صادق (علیه السلام) به من فرمود: «اى ابا عمر! نُه دهم دین، در تقیه است و هرکه تقیه ندارد، دین ندارد.
- ابو بصیر می گوید: امام صادق (علیه السلام) فرمود: تقیه (بخشی) از دین خدا است. عرض کردم: از دین خدا است؟! فرمود: آرى به خدا از دین خدا است. بدان که قطعا یوسف (علیه السلام) (به کاروانیان) فرمود: «اى کاروان شما سارقید».[52] به خدا قسم آنها چیزى ندزدیده بودند، (ولى براى مصلحت نگهداشتن برادرش چنین گفت) و همچنین ابراهیم (علیه السلام) فرمود: «من بیمارم»[53] در حالی که به خدا قسم بیمار نبود.
- حماد بن واقد میگوید: «در میان راهى از رو به رو به امام صادق (علیه السّلام) برخوردم، رو گردانیده و رد شدم. سپس خدمت آن حضرت رسیده، عرض کردم: فدای شما شوم، من گاهی شما را ملاقات میکنم و رو برمیگردانم؛ دلیل آن این است که نمیخواهم شما را به رنج بیندازم. فرمود: خدا تو را رحمت کند، ولى دیروز در فلان جا مردى مرا دید و گفت: علیک السّلام یا ابا عبد اللَّه، او کار خوب و شایسته اى نکرد».
- عبد اللَّه بن عطا میگوید: «به امام باقر (علیه السّلام) عرض کردم: دو نفر مرد از اهل کوفه را دستگیر کرده به آنها گفتند: از امیر المؤمنین (علیه السلام) بیزارى جوئید. یکى از آنها بیزارى جست و دیگرى سرپیچى کرد. او را که بیزارى جست، رها کرده و دیگرى را کشتند. امام (علیه السلام) فرمود: او که بیزارى جسته، مردی است که در دین خود دانشمند است و اما آن که بیزارى نجست، مردی است که به سوى بهشت شتافته است».[54]
- معلى بن خنیس میگوید: امام صادق (علیه السّلام) فرمود: «اى معلىّ امر ما را نهان دار و فاش مساز؛ زیرا كسىكه امر ما را نهان دارد و فاش نسازد، خدا او را به واسطه این کار در دنیا عزیز، و آن را در آخرت نور میان دو چشمش قرار دهد كه وی را به سوى بهشت بكشاند. اى معلىّ هركه امر ما را فاش سازد و پوشیده ندارد، خدا به سبب آن او را در دنیا ذلیل و نور را از میان چشمانش در آخرت بگیرد و به جای آن نور، تاریكى را قرار دهد كه او را به سوى دوزخ بكشاند. اى معلىّ همانا تقیه از دین من و دین پدران من است و كسى كه تقیه ندارد، دین ندارد. اى معلىّ همانا خدا همانگونه که دوست دارد در آشكار عبادت شود، دوست دارد در پنهانى نیز عبادت شود. اى معلىّ فاش سازنده امر ما؛ مانند انكاركننده آن است».
- راوی میگوید: با جماعتى خدمت امام باقر (عليه السلام) رسيديم و عرض كرديم: يابن رسول اللَّه ما عازم عراق هستيم، به ما سفارشى بفرما. امام (عليه السّلام) فرمود: بايد در بین شما آنها که توانایى دارند به ناتوانتان كمک و آنهایی که ثروتمند هستند، به فقيرتان احسان نمايند و راز ما را فاش نكنيد. امر (امامت) ما را آشكار نسازيد و هنگامی که از ما به شما رسيد و يک دليل يا دو دليل از كتاب خدا برايش پيدا كرديد، آن را اخذ كنيد و گرنه نسبت به آن توقف كنيد (چون ممکن است از روی تقیه گفته باشیم) و بعد آنرا به ما ارجاع داده (از ما بپرسيد) تا براى شما روشن شود.[55]
- محمد بن ابى نصر میگوید: مسئلهاى از امام رضا (علیه السّلام) پرسیدم، حضرت خوددارى نموده، جواب نفرمود: سپس فرمود: اگر هرچه را می خواهید، به شما گفته و عطا كنیم، موجب شرّ برای شما و کسی که این مطلب را بیان کرده (امام رضا (علیه السلام)) میشود.[56]
- امام هادی (علیه السلام) به شخصی به نام «داوود» میفرماید: «ای داوود! اگر بگویی تارک تقیه مثل تارک نماز است، راست گفتهای».[57]
- امام هادی در روایت دیگری میفرماید: «امام صادق (علیه السلام) فرمود: … از ما نیست کسی که تقیه را لازم نداند و ما را از مردم پست حفظ نکند».[58]
دلایل تقیه در سیره معصومان (علیهم السلام)
در سیره معصومان (علیهم السلام) تقیه از جایگاه و اهمیت فوق العاده ای برخوردار بوده است. چرا که در واقع تقیه تاکتیکی بینظیر و یکی از شکلهای دفاع در هنگام کمی یاران و تسلط باطل به شمار میآید.
اما در جواب این سؤال که دلیل ایشان برای تقیه چه بودهاست، به برخی دلایل میتوان اشاره کرد؛ دلایلی مانند: 1. اولین دلیل، قرآن کریم است. قرآن کریم در چندجا به مواردی از تقیه اشاره فرموده است[59] که در جای خود ذکر شدهاند.
- دلیل دوم سیره و روش پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) در تقیه کردن[60] و همچنین در تأیید تقیه برخی از اصحاب.[61]
- دلیل سوم حکم عقل و همچنین سیره و روش عقلای عالم است.[62]
عوامل و ریشههای گرایش شیعه به تقیه
در میان فرق و مذاهب اسلامی، شیعیان بیش از پیروان سایر مذاهب به التزام به تقیه، شهرت یافتهاند.
تاريخ شيعه نشاندهنده اين حقيقت تلخ است كه پيوسته از طرف حكومتهاى ستمكار در جهان اسلام كه طرفدار مذاهب غيرشيعى بودهاند، تحت فشار بوده و مورد انواع شكنجهها و ظلم و ستمها قرار گرفتهاند. اين وضعيت در دوران امامان معصوم (عليهم السّلام) كه حكومتهاى اموى و عباسى بر اريكه قدرت سياسى قرار داشتند، بسيار شديد و هولناک بود. هرگونه آزادى سياسى و اجتماعى از شيعيان سلب شدهبود و در مواردى حتى ارتباط با خاندان علوى بزرگترين جرم سياسى به شمار مىرفت. بديهى است در چنين شرايطى حفظ تشيّع، جز با بهكارگيرى انواع تقيّه امكانپذير نبود.
با توجّه به اين شرايط مىتوان به واقعنگرى، دورانديشى و روش و منش حكيمانه امامان معصوم (عليهم السّلام) پىبرد. آنان با به كارگيرى چنين شيوه خيرخواهانه و مصلحت انديشانهای، توانستند حقايق دين را براى مردم بيان نموده، با تحريفهاى معنوى كه به عمد يا سهو توسط افرادى در آيين اسلام وارد مىشد، به گونهاى شايسته و استوار مبارزه كنند. ایشان توانستند مذهب تشيّع را (گرچه با تحمّل مشقّتها و پرداختن هزينههاى سنگين بوده باشد)، حفظ كنند.
كسانى كه تقيّه را بر مذهب شيعه عيب مىشمارند، اگر با ديده انصاف به حقايق تاريخى بنگرند و از روی تعصّب، لجاج و فتنهانگيزى ميان مسلمانان با این امر برخورد نکنند، در قضاوت و داورى خود تجديد نظر خواهند كرد و بر حقانيت شیعه در اين مسأله؛ مانند سایر مسايل دينى، اذعان خواهند نمود. در حقيقت، اگر بنا است در اينباره كسى مورد ملامت و نكوهش قرار گيرد، اين حكومتهاى جابر اموى و عباسى و ديگر حكومتهاى ستمكار در دنياى اسلام هستند كه بايد مورد ملامت و نكوهش واقع شوند. حكومتهايى كه با کمال تأسف خود را پيرو و طرفدار مذهب اهل سنّت مىدانستند، اما در عین حال بدترين ظلم و ستمها را در حق شيعه اعمال مىكردند. همچنين بايد آن دسته از علماى اهل سنّت مورد ملامت و نكوهش واقع شوند، كه بر مباح بودن جان و مال و عرض شيعيان فتوا داده و حكومتها را بر اعمال شكنجه و قتل و غارت شيعيان ترغيب مىكردند.[63]
پس با توجه به مطالب فوق میتوان گفت: برخی از علتهای گرایش شیعه به تقیه را باید فشارهای گوناگون سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادی و …، بر شیعیان دانست.
نمونههای تحت فشار قرار گرفتن شیعه از جانب مخالفان، در تاریخ بسیار زیاد است. در اینجا برای تأیید مطلب به روایتی از امام باقر (علیه السلام) اشاره می شود:
ابن ابى الحديد معتزلی در شرح نهج البلاغه خود می نگارد: «از امام محمّد باقر (عليه السّلام) روايت شده به بعضى از ياران خود فرمود: اى فلانى! چه ظلم و ستمها كه از قريش به ما رسيد! چه مصيبت و سختى كه شيعيان و دوستان ما از اين مردم كشيدند! پيامبر خدا (صلّى اللَّه عليه و آله) در حالى از دنيا رفت كه خبر داد: «ما از اين مردم به مقام خلافت سزاوارتر هستيم». ولى گروه قريش عليه ما اجتماع نموده، حق را از حقدار گرفتند.
قريش دليل و برهانهاى ما را به رخ انصار كشيدند. قريش هركدام پس از ديگرى اين موضوع را متداول داشتند تا اينكه به ما بازگشت. آنگاه بيعت ما را شكسته، بيرق جنگ را در مقابل ما برافراشتند و صاحب مقام خلافت؛ يعنى حضرت اميرالمؤمنین (علیه السلام) همچنان دچار سختى شديد بود، تا اينكه كشته شد.
سپس با پسرش حسن (علیه السلام) عهد و بيعت شد. آنگاه وى را تنها نهاده تا تسليم شد. پس از آن اهل عراق بر او حمله كرده تا اينكه خنجر به پهلويش زده شد و لشكرش را غارت نمودند و خلخالهاى مادران فرزندان او ربوده شد. پس از اين جريان بود كه امام حسن (علیه السلام) با معاويه صلح و سازش كرده، خون خويشتن و اهل خود را حفظ نمود و این در حالی بود که آنان تعدادشان بسیار قليل و اندک بود.
پس از امام حسن (علیه السلام)، بيست و چهار هزار (24000) نفر از اهل عراق با امام حسين (علیه السلام) بيعت كردند و آنان نسبت به آن حضرت عهدشكنى نمودند، در حالى كه بيعت امام حسين (علیه السلام) بر گردن ايشان بود، بر آن حضرت خروج كرده، او را كشتند.
سپس ما اهل بيت دائماً مظلوم، تبعيد، غرق محنت، محروم، مقتول و خوفناک میباشيم، خون ما و دوستان در امان نخواهد بود، ولى دروغگويان و منكِران حق، به وسيله دروغ و انكارى كه دارند، در هر شهرى نزد دوستان خود و قاضيان تبهكار و گماشتگان بدرفتار، تقرب پيدا مىكنند. اخبار و احاديث جعلى و ساختگى براى آنان نقل مىنمايند. سخنانی در باره ما مىگويند كه ما نگفته و انجام ندادهايم، تا ما را مورد غضب مردم قرار دهند.
اين اعمال اكثرا پس از شهادت امام حسن (عليه السّلام)، در زمان معاويه انجام مىشد؛ لذا شيعيان ما در هر شهرى كه بودند كشته مىشدند. چه دست و پاها كه قطع مىشد!! هركسى محبت ما را يادآور و متوجه ما می گرديد؛ يا زندانى میشد، يا مال او را به يغما مىبردند، يا خانهاش را خراب می كردند.
پس از اين جريان بود كه بلاء و گرفتارى همچنان شديد و زياد مىشد تا زمان عبيد اللَّه بن زياد كه قاتل امام حسين (عليه السّلام) بود. سپس حجاج بن يوسف روى كار آمد و همه آنان را كشت و ايشان را به هر نحوه گمان و تهمت میگرفت. حتى كار به جائى رسيده بود كه كسى را كه زنديق و كافر میگفتند، نزد حجاج محبوبتر بود از اينكه بگويند: شيعه على (علیه السلام) است …».[64]
نکته آخر اینکه موارد تقیه در بین شیعیان بسیار زیاد بوده و هست که در اینجا به یک مورد اشاره میشود:
شیخ مفید مینویسد: «محمد بن فضل نقل میکند: ميان اصحاب ما در باره مسح پاها در وضوء اختلاف شد كه آيا آن را از انگشتان تا بلندى مفصل بايد كشيد يا بر عكس؟ پس على بن يقطين نامهای به حضرت موسى بن جعفر (عليهما السّلام) نوشت كه قربانت گردم اصحاب ما در باره مسح پاها اختلاف كردهاند، اگر صلاح بدانيد به خط شريف خود تكليف مرا در كيفيت وضو ساختن مرقوم فرمائيد تا ان شاء اللَّه تعالى بر طبق آن رفتار كنم؟
حضرت در پاسخ نامه او مرقوم فرمود: آنچه در باره اختلاف در وضو نوشته بودى، فهميدم و آنچه من به تو در اين باره دستور می دهم، اين است: (ابتداء) سه بار آب در دهان بگردان بعد سه بار آب در بينى بكش بعد سه بار روى خود را بشوى و آب را به لابلاى موهاى صورتت برسان. سپس دستان خود را از سر انگشتان تا مرفق بشوى و همه سر را مسح كن بعد از آن، رو و داخل گوشهايت را دست بكش و پاهاى خود را تا بلندى مفصل سه بار بشوى.
پس بدان بهجز آنچه نوشتم، به كيفيت ديگرى وضو را انجام ندهى و از اين دستور تخلف نكنى!
هنگامی که نامه امام (عليه السّلام) به على بن يقطين رسيد، از آنچه آن حضرت مرقوم فرموده بود که خلاف نظر و عقیده شیعه در باب وضو گرفتن بود، در شگفت شد، اما با خود گفت: مولا و آقاى من به آنچه دستور داده داناتر است و من نيز فرمانبردار او هستم؛ لذا همچنان كه حضرت دستور فرموده بود، وضو میساخت و با همه شيعه به دلیل امتثال دستور آن بزرگوار در اين باره مخالفت میكرد.
تا اينكه پيش هارون الرشید عباسی از على بن يقطين سعايت و بدگوئى كرده، به او گفتند: او مردى دارای مذهب رافضيان (شیعیان) است که با تو مخالف است. هارون به برخى از نزديكان خود گفت: در باره على بن يقطين نزد من زياد حرف میزنند و او را متهم به مخالفت با ما و ميل به سوى مذهب رافضيان كردهاند. از طرفی من در انجام خدمتش نسبت به خود، تقصير و كوتاهى نديدهام و بارها او را آزمايش كرده و نشانهای از اين تهمتها كه به او می زنند، در او نديدهام.
حال میخواهم به وسيلهای سر از كار او درآورم كه خود او هم متوجه نشود كه مجبور شود از من پرهيز كرده، تقيه نمايد. به او گفتند: اى امير المؤمنين! رافضيان در مسأله وضو با اهل سنت اختلاف دارند. اينها سبک وضو گرفته و پاها را نمىشويند، پس طوری که متوجه نشود از كيفيت وضو گرفتنش او را آزمايش كن.
هارون گفت: آرى اين راهى است كه از اين طریق مذهب او آشكار می شود. سپس مدتى او را به حال خود واگذاشت، آنگاه او را به كارى در خانه خود واداشت تا اينكه هنگام نماز شد. على بن يقطين معمولا در اطاقى خلوت براى وضو و نماز میرفت، پس هارون وقت نماز پشت ديوارى ايستاد، طورىكه على بن يقطين را میديد، ولى على بن يقطين او را نمیديد. پس آب براى وضو خواست و سه بار آب در دهان گردانده، سه بار در بينى كشيد، سه بار روى خود را شسته و آب را به لابلاى موهاى صورت رساند و از سر انگشتان تا مرفق را سه بار شست و همه سرش را مسح كرد و گوشها را دست كشيد و پاهاى خود را سه بار شست. این در حالی بود که هارون در تمام اين احوال او را نگاه میكرد.
هارون وقتی ديد على بن يقطين چنين كرد، نتوانست خوددارى کند؛ لذا نزد على بن يقطين رفت و خود را نشان داده و گفت: اى على بن يقطين هر كس بپندارد تو رافضى هستى دروغگو است. از آن پس وضع او در پيش هارون نيكو شد.
پس از اين جريان بدون هیچگونه سابقه (نامهنگارى از طرف على بن يقطين)، نامه ای از حضرت موسى بن جعفر (عليهما السّلام) به او رسيد كه اى على بن يقطين از اين ساعت به بعد همانطور که خداوند دستور فرموده وضو بگير …».[65]
روایات اهل سنت در باره تقیه
روایات متعددی در کتب اهل سنت پیرامون تقیه، جواز و مشروعیت آن وجود دارد. نقل این روایات و تأیید آنها از جانب علمای اهل سنت، بیانگر این است که علاوه بر شیعه، اهل سنت نیز این قاعده عقلایی پذیرفته و در موارد متعددی به آن عمل میکنند. در این گفتار کوتاه به تعدادی از روایاتی که از طریق اهل سنت نقل شده، اشاره میشود.
- از ابوذر غفاری روایت شدهاست که رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) فرمود: «خداوند کسانی که از امت من در مواردی اشتباه و فراموش كنند و نیز آنچه که به آن وادار (اجبار و اکراه) شوند، مورد عفو و گذشت قرار دادهاست».[66]
بر اساس این روایات، شخصی كه مجبور به انجام كاری شود، معذور است و خداوند از خطای او خواهد گذشت. در تقیه نیز انسان مجبور است كه عقیده خود را مخفی و یا خلاف آن را اظهار نماید؛ پس معذور است، البته ناگفته نماند اینها غیر از مستثنیات تقیه در نظر اهل سنت است.
- ابن أبی شیبه، استاد بخاری در کتاب «المصنف» به نقل از محمد حنفیه فرزند امیر المؤمنین (علیه السلام) نقل میکند: «از محمد بن حنفیه شنیدم که میگفت: کسی که تقیه ندارد ایمان ندارد».[67]
- سیوطی نیز همین روایت را از رسول خدا (صلی الله علیه وآله) نقل نموده است.[68]
- عایشه میگوید: به پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) عرض کردم: یا رسول الله آیا حجر اسماعیل (علیه السلام) جزء بیت الله الحرام است؟ فرمود: بله. عرض کردم: آیا در این بر خلاف قواعد ابراهیم (علیه السلام) عمل شدهاست؟ فرمود: بله. گفتم: چرا درِ خانه كعبه حدود یک متر بالا است؟ فرمود: آیا نمیبینی قوم تو (عایشه) وقتی كعبه را بنا كردند، بنایی را که حضرت ابراهیم (علیه السلام) ایجاد کرده بود، كوتاه گذاشتند و برخلاف آن كعبه را بنا كردند. عرض کردم: آیا نمیخواهید خانه خدا را به همان شکل و اسلوبی كه حضرت ابراهیم (علیه السلام) بنا كرده بود، برگردانید؟ فرمود: اگر نبود كه قوم تو تازه از كفر بیرون آمدهاند، انجام میدادم».[69]
معنای این سخن این است که اگر من كعبه را به همان حالت زمان حضرت ابراهیم (علیه السلام) برگردانم، قوم تو چون تازه از كفر به اسلام آمدهاند، دوباره به كفر برمیگردند و تحمل چنین کاری را ندارند. نتیجه اینکه پیامبر در این زمینه تقیه میکردند.
تقیه صحابه
علاوه بر قرآن، روایات، عقل، روش و سنت معصومان (علیهم السلام)، سنتِ صحابه نیز در عمل کردن به تقیه مؤیِد این روش عقلانی است. در این زمینه موارد فراوانی از تقیه اصحاب در منابع ذکر شدهاست که در این مقال مختصر به برخی از آنها اشاره میشود:
- تقیه ابو هریره: ابوهریره میگوید: «دو ظرف روایت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حفظ کردهام؛ یکی از آنها را در میان مردم پراکندم و دیگری را اگر پخش کنم گلویم بریده خواهد شد!».[70]
در روایتی دیگر این چنین آمده که ابو هریره میگوید: «من روایاتی را به شما میگویم که اگر در زمان عمر یا در نزد وی آنها را بر زبان آوردهبودم، سرم را میشکست!».[71]
- تقیه حذیفه بن یمان: «نزال بن سبره میگوید: همراه حذیفه در خانه نشسته بودم. عثمان (خلیفه سوم) به او گفت: این چه خبرهایی است که در مورد تو به من میرسد؟ پاسخ داد؟ من آنرا نگفتهام! عثمان گفت: تو نیکوکارترین ایشان و بهترین ایشان هستی! وقتی عثمان بیرون رفت، به او گفتم: آیا تو این سخنان را نگفتهبودی؟! پاسخ داد: بلی، گفتهبودم، اما به وسیله قسمتی از دین خود؛ (بر زبان آوردن کلمات از روی ترس)، بقیه دین خود را حفظ میکنم».[72]
در نقل دیگری آمده: «نزال بن سبره میگوید: ابن مسعود و حذیفه نزد عثمان رفتند؛ عثمان به حذیفه گفت: به من خبر رسیدهاست که تو چنین و چنان گفتهای! حذیفه گفت: نه به خدا قسم من آن را نگفتهام! وقتی بیرون آمدند عبدالله (بن عباس) به او گفت: تو را چه شدهاست؟ چرا این جملاتی را که از تو شنیدم به او گفتی؟!؛ (قسم خوردی که در مورد عثمان چیزی نگفتهای).
پاسخ داد: من با فروختن (ظاهری) قسمتی از دین خود، بقیه دین را حفظ میکنم؛ زیرا میترسم که تمام دینم از بین برود».[73]
- تقیه عبد الله بن عمر از معاویه: «عبدالله بن عمر میگوید: روزی نزد حفصه رفتم در حالیکه وی با کنیزانش گوشواره در گوش میکردند؛ به او گفتم، دیدی که کار مردم (معاویه) به کجا رسیدهاست و به ما چیزی داده نشد؟
در پاسخ گفت: نزد ایشان برو که ایشان منتظر تو هستند و میترسم اگر نزد ایشان نروی سبب تفرقه شود. وقتی مردم (از گرد عبد الله یا حفصه) پراکنده شدند، معاویه سخنرانی کرده و گفت: هرکس میخواهد در مورد حکومت با ما سخن بگوید، باید شاخش را به ما نشان دهد (کنایه از اینکه برای ما شاخ و شانه بکشد؟ ما از وی و پدر وی سزاوارتر به خلافت هستیم (کنایه از عبد الله بن عمر).
در این هنگام حبیب بن مسلمه به عبد الله بن عمر گفت: پس چرا پاسخ معاویه را ندادی؟ عبد الله گفت: من از هدایای خویش گذشتم و خواستم که به او بگویم سزاوارتر بر این کار کسی است که با تو و پدرت جنگید تا اسلام بیاورید. اما ترسیدم که سخنان من سبب تفرقه در بین مردم و خونریزی شود و کسی گمان کند که من منظور دیگری دارم؛ به همین سبب یاد نعمتهای بهشتی افتادم. حبیب گفت: از بلا حفظ شدی و از گناه به دور ماندی».[74]
- تقیه عبد الله بن عمر از حجاج: «مجاهد میگوید: از ابن عمر روایت شده که گفت: حجاج مشغول سخنرانی بود. سخنی از او شنیدم که آنرا قبول نداشتم. تصمیم گرفتم به او اعتراض کنم، اما به یاد سخن رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) افتادم که میفرمود: «سزاوار نیست مؤمن خود را ذلیل کند؛ از ایشان پرسیدند که چگونه خود را ذلیل میسازد؟ فرمود: خود را در معرض بلاهایی قرار میدهد که توانایی آن را ندارد»[75].[76]
- تقیه انس بن مالک: فخر رازی مینویسد: «از انس روایت شده رسول خدا (صلی الله علیه و سلم)، ابوبکر و عمر «بسم الله الرحمن الرحیم» را در نماز با جهر (بلند) میخواندند».
(اما با این حال در زمان حکومت معاویه) از انس در مورد بلند خواندن «بسم الله الرحمن الرحیم» سؤال شد، اما وی پاسخ داد، نمیدانم!».[77]
- تقیه جابر بن عبد الله از بُسر بن أبی أرطاه: «یعقوبی در این باره مینویسد: هنگامیکه معاویه بن ابي سفیان، بُسر بن أبی ارطاه عامری را که از خونخوارترین افراد تاریخ به حساب میآید، به امارت مدینه منسوب کرد تا از مردم برای یزید بیعت بگیرد، جابر بن عبد الله انصاری نزد ام سلمه همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رفته، به او گفت: من از کشته شدن میترسم و بیعت با این شخص (بسر از طرف معاویه) بیعت ضلالت و گمراهی است. ام سلمه گفت: وقتی خواستی بیعت کنی تقیه کن؛ زیرا تقیه سبب شد که اصحاب کهف همراه با قومشان صلیب بر گردن آویزند و در جشنها به همراه قومشان حاضر شوند».[78]
دلایل تقیه صحابه
در بعضی از منابع نقلهایی از برخی صحابه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و سلم) موجود است که بیانگر دلیل تقیه اصحاب رسول خدا (صلی الله علیه و آله) در برخی از موارد و در مقابل بعضی از افراد است.
در این گفتار کوتاه به بعضی از این موارد اشاره میشود:
- دلیل تقیه، از دیدگاه ابن عباس: «از ابن عباس در مورد کلام خداوند «… إلا أن تتقوا منهم تقاة …»؛ «… مگر اينكه از آنان به نوعى تقيّه كنيد …»،[79] نقل شده که تقیه با زبان، آن است که انسان را وادار به کلامی کند که معصیت خداوند است، اما شخص، آن را از روی ترس از مردم بر زبان میآورد؛ این در حالی است که قلب وی به دلیل ایمان، محکم شده است. در این هنگام است که سخن او به او ضرر نمیزند و تقیه وی تنها بر زبان وی بودهاست».[80]
از این بیان ابن عباس میتوان فهمید که دلیل او برای تقیه از دیگران، ترس از ایشان است. حالا این ترس میتواند ترس برای حفض دین، جان، مال و یا ناموس باشد.
ابن عباس مطلب فوق را به عبارتی دیگر مورد تأیید قرار داده، میگوید: «اگر کسی را مجبور کنند تا سخنی بر زبان بیاورد، که در قلب و ایمان قلبیاش با گفتن آن سخنان مخالف باشد، اما آنرا میگوید تا از دست دشمنانش نجات یابد، بر چنین شخصی اشکالی نیست؛ زیرا خداوند بندگان را تنها به خاطر عقاید ایشان که در قلبشان جای گرفته است مؤاخذه مینماید».[81]
- دلیل تقیه، از دیدگاه ابودرداء: یکی از اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) ابودرداء است. او از جمله افرادی است که دیگران را نه تنها به تقیه توصیه مینموده، بلکه این امر را یکی از نشانههای شخص عاقل میدانسته است.
ابودرداء می گوید: «آیا به شما خبر ندهم علامت انسان عاقل چیست؟ (این است که) برای کسی که از او بالاتر است، تواضع و فروتنی و به شخصی که از او پایینتر است، ظلم نمینماید. زیادی سخن خویش را نگه میدارد (زیادهگویی و پرحرفی نمیکند) و با مردم متناسب با اخلاق (و درک) ایشان رفتار میکند، در حالی (در درون خود) ایمانش را بین خود و پروردگارش حفظ نموده و در دنیا با تقیه و کتمان زندگی میکند».[82]
با نگاهی به سخنان ابودرداء میتوان دریافت کرد که او عاقل بودن را دلیل تقیهکردن و کتمان میداند؛ لذا توصیه میکند که ای عقلاء اگر در جایی لازم بود حق را کتمان و تقیه کنید، این کار را انجام دهید که نشانه عقل و عاقل بودن شما است.
فطرت دلیل تقیه
از جمله اموری که میتوان آن را فطری دانست، تقیه است. قبل از هر دلیل دیگری فطرت انسان میتواند او را به تقیه دعوت کند.
به همین جهت جمعی از بزرگان شیعه، یکی از دلیلها و همچنین مشروعیت تقیه را فطری دانستهاند. به عنوان مثال به برخی از گفتارهای ایشان اشاره می شود:
- آیت الله مکارم شیرازی میگوید: «در اعتقاد به تقیه و عمل کردن به آن شیعه تنها نیست؛ چرا که تقیه یک حکم عقلایی قطعی و موافق با فطرت انسانی (یعنی یک امر فطری) است».[83]
- آیت الله سبحانی میگوید: «تقیه، امری فطری است که پیش از هر چیز، عقل و فطرت انسان، او را به آن فرا میخواند».[84]
- آیت الله سید صادق روحانی میگوید: « مشروعیت تقیه در کتاب خدا و سنتِ متواتر، از طریق شیعه و اهل سنت ثابت شدهاست. (علاوه بر کتاب و سنت) فطرت سلیم انسانی نیز موافق مشروعیت تقیه است؛ چرا که تقیه از قوانین سیاسی ـ اجتماعی پیشرفتهای است که به وسیله آن، وحدت اسلامی ـ که سر منشأ خیرات و برکات و سعادت انسان است ـ حفظ شده و به کمک آن جامعه اسلامی از اختلاف و تفرقه در امان میماند».[85]
اجماع دلیل تقیه
عدهای از صاحب نظران بر مشروعیت تقیه، ادعای اجماع کرده و گفتهاند: علاوه بر نص قرآن، اجماع مسلمانان نیز بر این مطلب وجود دارد.[86]
البته برخی میگویند: استناد کردن به اجماع در اینجا با چالش جدی مواجه است؛ زیرا نزد شیعه هرچند مسأله اجماعی است، ولی اجماع دلیل مستقل به حساب نمیآید و اجماعی معتبر است که اولاً کاشف از گفتار یا رفتار معصوم باشد؛ ثانیاً همسوی با آن دلیلی از قرآن و سنت وجود نداشتهباشد و گرنه اجماع، مدرکی خواهد بود و ارزشی نخواهد داشت. در مسألة تقیه، همسوی با اجماع، آیات و روایات وجود دارد و اجماع، مدرکی است. نزد اهل سنت هم با آنکه اجماع به خودی خود دلیل مستقل در عرض کتاب و سنت به حساب میآید، به دست آوردن چنین اجماعی کار مشکلی خواهد بود و بر فرض اینکه اجماعی هم وجود داشتهباشد تنها نسبت به مشروعیت تقیه قولی (تقیه در گفتار) در برابر کافر خواهد بود،[87] اما نسبت به سایر انواع تقیه، اجماعی وجود ندارد.
سیره متشرعه در تقیه
یکی دیگر از دلایلی که میتوان مشروعیت تقیه را به آن استناد کرد، سیره متشرعه است. «سيره به معناى روش، طريقه، هيئت، حالت، عرف و عادت است. سیره متشرعه نیز عبارت است از روش عملى گروهى از مردم، که این روش عملی برگرفته و ناشی از مسلمان و یا شیعه دوازده امامى آنان است».[88]
سیره متشرعه بر انجام یا ترک کاری، اجماع عملی بر آن کار است؛ بلکه از آن جهت که سیره متشرعه، اجماع رفتاری از جانب همه مسلمانان، اعم از فقیهان و غیر فقیهان، است، نسبت به اجماع دارای اعتبار و ارزش بیشتری است.
برای روشن شدن مطلب به این نکته اشاره میشود که؛ سیره یا اجماع رفتاری متشرعه بر دو گونه است:
- میدانیم این سیره (سیره متشرعه) در زمان معصوم (علیه السلام) جاری بوده و معصوم به آن عمل کرده یا آن را تقریر نمودهاست.
- نمیدانیم این سیره در زمان معصوم (علیه السلام) جاری بوده یا میدانیم بعداً بین متشرعه حادث شده است.
اگر سیره از نوع نخست باشد، بدون تردید از نظر فقه شیعه، حجت است؛ اما اگر از نوع دوم باشد، ارزش و اعتباری ندارد.[89]
در فقه اهل سنت، سیره متشرعه یا اجماع رفتاری نظیر اجماع گفتاری است و فی نفسه دارای ارزش و اعتبار است و نیاز به اتصال به زمان معصوم (علیه السلام) یا تأیید از جانب معصوم ندارد.
از دیدگاه فقه شیعه، اثبات سیره متشرعه در استفاده از تقیه و اتصال آن به زمان معصوم (علیه السلام) و تأیید از جانب آنان، کار آسانی است؛ اما با وجود آیات قرآن و روایات فوق حد استفاضه، نیازی به اثبات سیره وجود ندارد، امّا از دیدگاه فقه اهل سنت، با مراجعه به تاریخ اسلام، به ویژه در قرون اولیه، به موارد فراوانی از تقیه صحابه و تابعان و طبقات بعدی از شخصیتهای علمی و سیاسی اهل سنت برخورد میکنیم که در برابر مسلمانان تقیه میکردند. در کتاب «واقع التقیه عند المذاهب والفرق الاسلامیه» نام 74 نفر از آنان تا پایان قرن سوم هجری آمدهاست.[90]
در این میان میتوان از تقیه برخی، صحابه؛ مانند: تقیه معاذ بن جبل (متوفای 18 ق)، ابو درداء (متوفای 32 ق)، عمار بن یاسر، (متوفای 37 ق)، مقداد بن اسود (متوفای 74 ق)، حذیفه بن یمان (متوفای 36 ق)، خباب بن ارت (متوفای 37 ق)، ابوموسی اشعری (متوفای 44 ق)، عبدالله بن عمر خطاب (متوفای 65 ق)، ابوسعید خدری (متوفای 65 ق)، زید بن ارقم (متوفای 66 یا 68 ق)، عبدالله بن عباس (متوفای 68 ق) و جابر بن عبدالله انصاری (متوفای 78 ق) یاد کرد.[91]
دلیل عقلی تقیه
یکی از دلایلی که میتوان بر مشروعیت تقیه به آن استناد کرد، حکم عقل است. برای حکم عقل به مشروعیت تقیه، تقریرهای مختلفی ارائه شدهاست. برخی تقیه را بر اساس دفع ضرر محتمل تقریر کرده و بر این باور هستند که عقل به جواز و لزوم دفع ضرر محتمل حکم میکند و عقلا نیز با آن موافق هستند.[92]
اظهار عقیده و تبلیغ آن در میان دیگر اقوام، ممکن است ارزش بسیاری داشته باشد، اما اگر از اظهار آن، نه تنها فایده مهمی حاصل نشود، بلکه همراه با ضرر احتمالی مادی و یا معنوی مهمی باشد، عقلای عالم از اظهار آن چشمپوشی نموده و اجازه کتمان و یا اظهار خلاف عقیده را میدهند و حتی در برخی موارد واجب میشمارند.
اگر چنین شخصی با این که میداند اظهار عقیده برای او ضرر دارد، در عین حال خود را در معرض این ضرر قرار دهد، قطعاً عقلا وی را مذمّت و کار او را غیرعاقلانه میدانند.
در تقریر دلیل عقلی میتوان گفت: هرگاه مکلف در یک زمان، دو تکلیف فعلی داشته باشد که نتواند هر دوی آن را انجام دهد، عقل او حکم میکند که بین آن دو، مصلحتسنجی نموده و هرکدام را که اهمیت و مصلحت بیشتری دارد، انجام داده و دیگری را ترک کند که در اصطلاح فقهی از آن با عنوان «تقدیم اهم بر مهم» یاد میشود.
یکی از دانشمندان معاصر شیعه در این باره میگوید: «عقل سلیم به طور فطری حکم میکند که اگر بین عمل به وظیفه فردی، با شوکت و عزت و قدرت اسلام تقابل و تزاحم باشد، یا بین حفظ جان و عملی واجب یا حرام تقابل صورت گیرد، در این هنگام وظیفه فردی ساقط میشود؛ و تقیه چیزی جز این نیست».[93]
به عبارت دیگر: تقیه، حکمی نیست که شریعت مقدس اسلام آن را وضع کردهباشد، بلکه حکمی عقلی و عقلائی است که اسلام آن را تأیید و امضاء کرده و قواعد و شرائطی برای آن وضع کرده تا با قانونمندشدن این قاعده عقلی و فطری، از آن برای حفظ و دفاع از کیان اسلام، جلوگیری از فتنه و فساد در جامعه، حفظ جان، آبرو، ناموس و اموال مسلمانان و مدارا با دیگران و… استفاده شود.
بر اساس آنچه که بیان شد میتوان نتیجه گرفت که یکی از مهمترین دلایل تقیه حکم عقل سلیم انسان است.[94]
سیره عقلا در تقیه
در همه دنیا معمول است که اقلیتهاى مجاهد و مبارز، براى واژگون کردن اکثریتهاى خودکامه ستمگر و متجاوز، غالباً از روش «استتار» استفاده میکنند. آنها جمعیت زیرزمینى تشکیل داده، برنامههاى سرّى دارند و حتى به هنگام دستگیرشدن سخت میکوشند که واقع کار آنها مکتوم بماند، تا نیروهاى گروه خود را بیهوده از دست ندهند و براى ادامه مبارزه ذخیره کنند.
از طرفی هیچ عقلى اجازه نمیدهد که در اینگونه شرائط، مجاهدانى که در اقلیت هستند، علنا و آشکارا خود را معرفى کرده و به آسانى از طرف دشمن شناسایى و نابود گردند.
به همین دلیل تقیه قبل از آنکه یک برنامه اسلامى باشد، یک روش عقلانى و منطقى براى همه انسانهایى است که در حال مبارزه با دشمن نیرومندى بوده و هستند.[95]
پس یکی دیگر از دلایلی که میتوان برای مشروعیت تقیه به آن استناد کرد، سیره یا بنای عقلا است. هرگاه انسان به وسیله ابراز عقاید یا انجام وظایف خویش، در معرض ضرر و خطر قطعی یا ظنی قرار گیرد و مفسده ضرر و خطر از مصلحت ابراز و انجام بیشتر باشد و انسان بتواند به وسیله کتمان یا اظهار خلاف، آن ضرر و خطر را از خود برطرف سازد، همه عاقلان دنیا اجازه کتمان و اظهار خلاف را به او میدهند و در بعضی از موارد، آن را بر او واجب شمردهاند که این همان تقیه است.[96]
انواع تقیه
تقیه از جهاتی قابل تقسیم است که ممکن است حکم هر قسم از تقیه با قسم دیگر آن متفاوت باشد.
امام خمینی در آغاز بحث تقیه می گوید: «چون تقیه از عناوینی است که در ارتباط با متقی (تقیهکننده) و متقی منه (شخص و یا اشخاصی که از آنها تقیه شده) و متقی فیه (امری که از آن تقیه شده است) میباشد، به حسب این امور و ذات آن، به اقسامی تقسیم میشود:
الف. به لحاظ ذات تقیه:
تقیه به این لحاظ، به «خوفی»، «مداراتی»، «کتمانی» و «اکراهی» تقسیم میشود. [97]
- تقیه خوفی گاهی به خاطر ورود ضرر به جان یا آبرو و یا مال متقی و وابستگان او و گاهی به خاطر احتمال وقوع ضرر بر افراد دیگر مؤمنان است. گاهی هم احتمال وقوع ضرر بر کیان اسلام است؛ مثل اینکه ترس از اختلاف و تفرقه مسلمانها، سبب تقیه شود. به این قسم از تقیه، در بعضی از آیات[98] و روایات[99] اشاره شده است.
- تقیه مداراتی (تحبیبی): هدف از این تقیه، حُسن معاشرت و مدارا و جلب مودّت و در نتیجه تحقق وحدت میان مسلمانان از یک طرف با شرکت یکپارچه در شعائر الهی و نماز جماعت و سایر مظاهر وحدت و در حقیقت حصولِ وحدتِ کلمه میان همه مسلمانها و عدم پراکندگی آنان، مخصوصاً در برابر کفار و دشمنان می باشد و از سوی دیگر پیروان مذهب حق مورد تعییر و مذمّت و خواری قرار نگیرند و با شرکت در جماعات رفع هرگونه اتهام را از خود بنمایند و با الزام به شرکت در جماعات و مانند آن خود را از صف مسلمانان جدا نکرده و دچار مخاطره نگردند. این قسم از تقیه مورد تأکید امامان (علیهم السلام) قرار گرفته و با تحریص و ترغیب، پیروان خویش را به رعایت آن وادار نمودهاند.[100]
- تقیه کتمانی (پوششی): در این قسم؛ تقیه به معنای کتمان و پنهان نمودن در مقابل افشا و روشنگری است. در بعضی از آیات[101] و روایات[102] به این تقیه اشاره شده است.
- تقیه اکراهی: نوعی از تقیه است که به جهت عذر و ضرورت، مُجاز میشود و باتوجه به اینکه ملاک کلی در مشروعیت تقیه، تحقق عنوان اضطرار است، بحث تقیه اکراهی میتواند به عنوان زیر مجموعه عنوان اضطرار مطرح شود.
ب. تقیه به لحاظ فرد تقیه کننده (متقی):
تقیه کننده، گاهی فردی عادی و گاهی از افراد سرشناس؛ مانند پیامبر (اگر تقیه برای او روا باشد) و امامان (علیهم السلام) است. حکم تقیه نزد فقها و مانند آنها، در هریک از این دو مورد، تفاوت دارد.
ج. تقیه از جهت افرادی که از آنها تقیه میشود (متقی منه):
از این جهت چند قسم است: تقیّه از کفار، حکمرانان اهل سنت، فقها و قضات اهل سنت، مردم عادی از اهل سنت و سلاطین یا مردم عادی شیعه.
د. تقسیم تقیه به لحاظ فعلی که تقیه در آن انجام می گیرد (متقی فیه):
تقسیم تقیه به لحاظ فعل عبارت است از: «فعل حرام، ترک واجب، ترک شرط، ترک جزء، انجام فعلی که مانع و یا قاطع است و یا عملی که طرف مخالف، عقیده به حجّیت آن دارد».[103]
علاوه بر این تقسیم، تقسیمات دیگری نیز برای تقیه گفته شدهاست که به نمونهای از آنها اشاره میشود:
تقسیم دیگری نیز برای تقیه صورت گرفته که عبارت است از: تقیه فردی و تقیه سیاسی.
- تقیه فردی؛ نوعی از تقیه آن است که برای انسان در حالات خاص، شرایطی به وجود آید که موجب شود انسان برخلاف معتقد خود عمل کند که به این نوع تقیه تقیه فردی گفته میشود. این نوع از تقیه غیرسیاسی است. مانند تقیه عمار بن یاسر در زمانی که کفّار مکه او را به همراه پدر و مادرش شکنجه دادند تا از دین اسلام دست بردارند و از حضرت محمد (صلی الله علیه و آله) بیزاری جویند. پدر و مادر عمار، آنقدر استقامت کردند تا به دست کفار مکّه شهید شدند. امّا عمّار با زبانش خواستههای کفار را تأیید کرد و در ظاهر، از دین اسلام بیزاری جسب، ولی قلبش مملو از ایمان به خدای متعال بود[104].
- تقیه سیاسی؛ نوع دیگر تقیه است که به آن تقیه سیاسی یا تقیه در امور اجتماعی میگویند. بسیاری از روایاتی که در باب تقیه و اهمیت آن وارد شده، مربوط به تقیه سیاسی است. مثل تقوا که به انواع تقوای سیاسی و فردی تقسیم میشود. مانند داستان اصحاب کهف[105] که زنار میبستند و در مجلس مشرکان شرکت میکردند؛ اما یک روز که همه جمع بودند و باید اظهار توحید میکردند، ایستادگی کردند. به همین دلیل خداوند می فرماید: «ما دلهای آنها را به ریسمان محبت خود گره زدیم و به خود متصل کردیم تا در مقابل آنها بایستند و بگویند ما هرگز جز خدای یکتا هیچکس را به خدایی نمیخوانیم …»؛[106] یعنی اینکه انسان ده سال یا بیشتر با یک قومی معاشرت کند تا روزی که حساسترین روزها است بیاید موضع خود را بیان کند.
در تقسیم دیگری شیخ انصاری تقیه را با توجه به احکام تکلیفی، به پنج قسم تقسیم کرده و مینویسد:
تقیه به لحاظ حکم (تکلیفی) پنج قسم است:
- تقیه واجب: عبارت از تقیهای است که به دلیل دفع ضرر صورت میگیرد و مثالهای آن فراوان است.
- تقیه مستحب: تقیهای است که ترک آن، به تدریج منتهی به ضرر میشود؛ مانند ترک مدارا و دوری گزیدن از معاشرت با اهل سنت.
- تقیه مباح: تقیهای است که دوری کردن از ضرر و یا دوری نکردن آن مساوی باشد؛ مانند تقیه نسبت به اظهار کلمه کفرآمیز.
- تقیه مکروه: تقیهای است که ترک آن و نیز تحمّل ضرر ناشی از این ترک، بهتر باشد؛ مانند ترک کلمه کفرآمیز از سوی اشخاصی که رهبر و مقتدای مردم هستند.
- تقیه حرام: تقیه در مورد خون افراد است.[107]
البته ممکن است برخی از تقسیمات فوق الذکر با یکدیگر تداخل داشته یا زیر موضوع تقسیم دیگری باشند.[108]
تقیه خوفی
در تعریف تقیه خوفی آمدهاست: تقیه از روی خوف و ترس این است که انسان در اثر انجام یک عملِ صحیح و مطابق با مذهب و دین خویش، خوف و ترسی را بر جان، ناموس و مال خود و یا دیگران مشاهده نماید؛ لذا از انجام آن عمل صحیح، خودداری و تقیه کرده و عملی را که مطابق با مذهب مخالفان و یا کفار است، انجام دهد.
با نگاهی به برخی از آیات شریف قرآن[109] و روایات معصومان[110] (علیهم السلام) در مییابیم که در این دو منبع، به این نوع از تقیه اشاره شدهاست.
در این قسم از تقیه، قبل از بیان برخی از روایات تقیه خوفی باید به سه نکته توجّه شود:
- این تقیه مشروعیت هرچه را که عرف آن را به عنوان ضرورت تشخیص دهد، ثابت میکند.
امام باقر علیه السّلام) به زراره فرمود: «در هر ضرورتی تقیه هست و کسیکه گرفتار به آن ضرورت میشود، از هرکس دیگری به تقیه آگاهتر است».[111]
- تقیه خوفی، نه تنها برای حفظ جان، آبرو و مال خودِ انسان مشروعیت دارد، بلکه برای حفظ دیگران نیز جایز میشود؛ از این رو است که میتوان گفت: قسمت عمده تقیه امامان (علیهم السّلام) در بیان احکام خداوند، برای محافظت از مذهب، جان، مال و ناموس شیعیان بوده است.
- از مجموع آیات و روایات استفاده میشود که در مشروعیت این قسم از تقیه، فرقی میان تقیه از مخالفان و دیگران، وجود ندارد.
اما برخی از روایات تقیه خوفی عبارت است از:
- امام صادق (علیه السلام) از پدرش نقل می نماید رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) مکرّراً میفرمود: «کسی که تقیّه نکند، دارای ایمان نیست، سپس میفرمود: خدای تعالی فرموده است: (… مگر اينكه از آنان به نوعى تقيّه كنيد …)[112]».[113]
در این کلام نورانی، نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) در ذیل کلامش لزوم تقیّه را مطرح نموده و جهت بیان آن، متمسّک به آیه 28 سوره آل عمران شدهاست. در این آیه خداوند فرموده: فقط در مورد ترس از محذور و به دلیل دفع ضرر، تقیّه خوفیه نمایید و در ظاهر باکفّار دوستی و همبستگی کنید.
- امام محمد باقر (علیه السلام) فرمود: «تقیه در همه چیزهایی است که فرزند آدم به آن اضطرار پیدا میکند و همانا خداوند آنرا جائز و حلال قرار دادهاست».[114]
- در روایت دیگری از امام باقر (علیه السلام) آمدهاست که فرمود: «هر چیزی که مؤمن ترس ضرر در آن برای خودش داشته باشد، پس بر او لازم است که در آن چیز تقیه کند».[115]
- امام صادق (علیه السلام) در روایتی فرمود: «هیچ چیزی از محرمات الهی نیست، مگر آنکه خداوند آنرا برای انسان مضطر حلال فرموده است».[116]
- امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «عمل به تقیّه، برای حفظ برادران ایمانی است و اگر عمل مذکور، بیمناکی را از هراس رهانده و حفظ نماید، شریف ترین علائم کرم و بزرگواری است …».[117]
- از حضرت صادق (علیه السلام) نقلشده که فرمود: «بر شما باد به تقیه کردن (ای دوستان ما! همیشه ملازم با تقیّه باشید)، همانا کسی که در حال ایمنی و نزد افراد بیآزار، تقیّه را شعار و لباس خود ننماید تا عادت او شده و در مورد خوف و نزد ستمکار فراموش نکند، از ما نیست».[118]
در این روایت، امام صادق (علیه السلام) شیعیان خود را دستور به تمرین وظیفه تقیّه میفرماید تا در مورد خوف و پیشآمد ناگهانی، به طور طبیعی مهیّای انجام وظیفه باشند.
تقیه مداراتی (تحبیبی)
مدارا در لغت به معنای کتمان دشمنی،[119] نرم خویی، حسن معاشرت با مردم و تحمل آنها به منظور دوستی، میآید.[120] تحمل و ملاطفت در برابر چیزی که در دل مورد پسند نیست، معنای اصلی این واژه را تشکیل داده و به همین معنا امروز در ادبیات مدرن هم استفاده میشود. کلمه مدارا دلالت میکند بر تحمیل چیزی که باطل، رنجآور و یا حتی در تضاد با امر خیر است. فرد در برابر چیزی وقتی مدارا نشان میدهد که مفاد و محتوای آن چیز منفی باشد، مثلا مدارا در برابر فلان شخص؛ علیرغم اینکه آرایش یا حتی حضورش موجب بیزاری است، با این حال مشمول مدارا می شود.
تقیه مداراتی عبارت است از جلب دوستیِ مخالفان از سایر مذاهب و ادیان، از طریق مدارا، نرمش، خوشبرخوردی و همزیستی مسالمتآمیز با سایر مذاهب و ادیان، بی آنکه ضرری از سوی مخالف، شخص تقیهکننده را تهدید کند.
هدف از این قسم تقیه، حسن معاشرت و مدارا و جلب مودّت و در نتیجه، تحقق وحدت از یک طرف میان مسلمانان با شرکت یکپارچه در شعائر الهی و نماز جماعت و سایر مظاهر وحدت و در حقیقت، حصول وحدت کلمه میان همه مسلمانها و عدم پراکندگی آنان، مخصوصاً در برابر کفار و دشمنان، میباشد. از سوی دیگر، پیروان مذهب حقّ، مورد تعییر و مذمت و خواری قرار نگیرند و با شرکت در جماعات، هرگونه اتهام را از خود رفع نمایند و با الزام به شرکت در جماعات و مانند آن، خود را از صف مسلمانان جدا نکرده و دچار مخاطره نگردند. این قسم از تقیه مورد تأکید امامان (علیهم السلام) قرار گرفته و با تحریص و ترغیب، پیروان خویش را به رعایت آن وادار نمودهاند.[121]
دراین نوع از تقیه، به دلیل آنکه گاهی انسان برای جلب محبّت طرف مقابل، عقيده خود را مکتوم میدارد تا بتواند نظر او را برای همکاری در اهداف مشترک جلب کند بدون اینکه از طرف مقابل احساس خطر، ترس یا ضرری کند؛ لذا به آن تقیه تحبیبی نیز گفته میشود.[122]
روایات متعددی در این زمینه وجود دارد که به برخی از آنها اشاره می شود:
- هشام بن حکم می گوید: از امام صادق (علیه السلام)شنیدم که میفرمود: «از عملی که ما را به وسیله آن خوار سازید، بپرهیزید. همانا فرزند بد، با عمل سوء خود، باعث سرزنش و تحقیر شدن پدر میشود. (شما شیعیان) برای کسی که به او روی آوردهاید، زینت باشید و باعث زشتی و آبروریزی ما نشوید. در نماز جماعت آنها (مخالفان) شرکت کنید، از مرضای آنها عیادت نمایید و در تشییع جنازههای آنها حاضر شوید. نباید آنها در انجام عمل خیر بر شما سبقت بگیرند؛ زیرا شما در انجام عمل خیر از آنها سزاوارتر هستید. به خدا قسم خداوند به چیزی که محبوبتر از خباء باشد، عبادت و پرستش نشده است. هشام می گوید: عرض کردم خباء چیست؟ امام فرمود: همان تقیه است».[123]
- علی بن جعفر (علیهما السلام) از برادرش موسی بن جعفر (علیهما السّلام) نقل کرده که حضرت فرمود: «امام حسن و امام حسین (علیهما السّلام) در نماز اقتدا به مروان کردند و ما هم با آنان نماز میخوانیم. (منظور امام موسی کاظم (علیه السلام)، از «آنان» در اینجا، حاکمان ستمکار زمان خودشان است)».[124]
- اسحاق بن عمار میگوید: «به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم: من داخل مسجد میشوم، در حالی که امام جماعت و مردم هم در رکوع هستند و من نمیتوانم اذان و اقامه و سپس تکبیر بگویم. امام فرمود: چنین زمانی در نماز آنان شرکت کرده و در همان رکعت اقتدا کن که این رکعت از بهترین رکعات تو خواهد بود».[125]
تقیه کتمانی (پوششی)
تقیه کتمانی عبارت است از: پنهان داشتن ایمان خویش برای به انجام رساندن فعالیتهای پنهانی در جهت پیشبرد هدفهای دینی و نام دیگر آن پوششی است؛ یعنی گاه برای رسیدن به هدف، باید نقشهها و مقدمات را کتمان کرد.
مقصود اصلی از این قسم تقیه، حفظ مذهب در برابر قدرتهای باطل و حكومتهای جائر است. در این نوع از تقیه چنانچه پیروان مذهبی؛ مثلا مذهب شیعه، تحت سیطره و قدرت حكومتی باطل و ضد شیعه قرار گیرند، طبعاً این چنین حكومتی، قدرت و توان خویش را با توطئهها و نیرنگهای مختلف، جهت از بین بردن مذهب شیعه صرف كرده و هرچه بیشتر سعی خود را در راه محو آثار این مذهب معطوف میدارد. در چنین شرایط حساسی كتمان و پنهان نمودن مذهب و رعایت تقیه بر شیعیان لازم است.[126]
خداوند تبارک و تعالی در قرآن شریف، به این تقیه اشاره فرمودهاست: «… مرد مؤمنی از آل فرعون كه ایمانش را پنهان میكرد گفت: …».[127]
یکی از انواع تقیه که امامان معصوم (علیهم السّلام) درباره آن تأكید فراوان نمودهاند، تقیه كتمانی است. ایشان برای حفظ اساس مذهب شیعه، آن را مورد سفارش كامل قرار دادهاند. تا آنجا كه درباره كسانی كه این تقیه را رعایت نكنند، فرمودهاند: «كسی كه تقیه نكند، دین ندارد …».[128]
روایاتی هم كه بیانگر این است كه امام (علیه السلام) تقیه را جزء دین خود و دین پدران خود میداند، ناظر به این نوع از تقیه میباشند.
به عنوان مثال در روایت معلی بن خنیس آمدهاست: امام صادق (علیه السلام) فرمود: «ای معلّی! امر و مسلک ما را كتمان كن و آن را شایع و منتشر نساز. همانا كسیكه مذهب ما را كتمان كند و آن را آشکار نسازد، خداوند در دنیا به سبب این كتمان، به او عزّت داده، نوری در پیش روی او در آخرت قرار دهد كه او را به بهشت رهنمون سازد و اگر كسی مذهب ما را كتمان نسازد و آن را شیوع دهد، خداوند او را ذلیل و خوار سازد و در آخرت نور را از پیش روی او بگیرد و ظلمتی كه او را به جهنم بكشاند برای او قرار دهد. معلّی تقیه جزئی از دین من و پدرانم میباشد و كسی كه تقیه نكند از دین خارج است».[129]
امام (علیه السلام) با اینكه در صدر روایت موضوع كتمان و عدم افشا را مطرح فرموده، لیكن در مقام تعلیل، عنوان تقیه را ذكر فرموده است. این مطلب شاهد آن است كه مراد از تقیه همان كتمان و اخفا و عدم افشا است.
در برخی از روایاتی هم كه در تفسیر بعضی از آیات وارد شده، تقیه به معنای مورد نظر آمدهاست. به عنوان مثال در تفسیر آیه شریفه: «آنان هستند كه به (پاس) آنكه صبر كردند …»،[130] آمدهاست: «به سبب صبری كه جهت انجام تقیه داشتهاند»[131] و در تفسیر «… (براى آنكه) بدى را با نيكى دفع مىنمايند …»،[132] آمدهاست: «حسنه همان تقیه است و سیئه همان اذاعه و افشا نمودن است».[133]
در این روایت «تقیه» در برابر «اذاعه» و «افشا» قرار گرفته و تقیه، «حسنه» و «اذاعه»، «سیئه» معرفی شدهاست؛ از این تعبیر میتوان وجوب و لزوم چنین تقیهای را استفاده کرد؛ چرا که حفظ مذهب، متوقف بر كتمان و اخفا است. پس در این صورت تقیه ضرورت پیدا كرده و وجوب و لزوم مییابد.
در روایتی دیگر هدف از این نوع تقیه، به صورت روشن بیان شدهاست: عبدالله بن ابی یعفور از امام صادق (علیه السّلام) نقل میکند كه فرمود: «دینِ خود را حفظ نمائید و آنرا با حجابِ تقیه، بپوشانید. همانا كسی كه تقیه ندارد، ایمان ندارد. شما شیعیان در میان مخالفان؛ مانند زنبور عسل در میان پرندگان هستید. همانگونه كه اگر پرندگان بدانند آنچه را كه در دلهای زنبور عسل وجود دارد، تمام آنها را از بین میبرند، اگر مخالفان بدانند آنچه را در قلبهای شما وجود دارد، كه همان محبت و دوستی ما اهل بیت است، به یقین با زبانهایشان شما را از بین میبرند و شما را در آشكار و نهان نابود میسازند. خداوند رحمت كند كسی را كه بر ولایت ما باشد».[134]
تقیه اکراهی
تقیه اکراهی عبارت است از: تقیهای که ضرورت و اضطرار سبب آن است و انسان مجبور به عمل کردن بر وفق دستورهای حاکمی ستمگر، به هنگام ضرورت و برای صیانت نفس، مال یا ناموس میشود.
عمر بن مروان خزاز میگوید: از امام صادق (علیه السلام) شنیدم فرمود: «رسول اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: چهارچیز از امت من برداشته شدهاست: اوّل: امری که در انجام آن مضطر باشند. دوم: کاری که فراموش نمایند. سوم: امری که برآن اجبار شدهباشند. چهارم: فعلی که فوق طاقت آنها است. سپس فرمود: این مطلب از کتاب خدا استفاده میشود: «پروردگارا، اگر فراموش كرديم يا به خطا رفتيم، بر ما مگير. پروردگارا، هيچ بار گرانى بر (دوش) ما مگذار آن چنان كه بر (دوشِ) كسانى كه پيش از ما بودند نهادى. پروردگارا و آنچه تاب آن را نداريم بر ما تحميل مكن …»[135] و «هر كس پس از ايمان آوردن خود، به خدا كفر ورزد (عذابى سخت خواهد داشت) مگر آنكس كه مجبور شده و (اما) قلبش به ايمان اطمينان دارد …[136]».[137]
از اطلاق این روایت چنین استفاده میشود که اولا، تقیّه اکراهیه، مطابق روش عقلا است؛ ثانیا، حرمت یا وجوب امرِ مورد اکراه و اجبار، گرچه در نهایت اهمّیت و لزوم برای شخص مورد اکراه و یا برای محیط اسلامیاش باشد، از او برداشته شده و میتواند در فرض اوّل (اکراه) انجام داده و در فرض دوم (اجبار) ترک نماید؛ لذا تقیّه برای افرادی که قلباً ایمان دارند، در مواقع اضطرار و خطر جانی جایز است.[138]
تقیه فردی
یکی دیگر از تقسیماتی که میتوان برای تقیه بیان کرد، تقیه فردی است. گاهی برای انسان در حالات خاص، شرایطی بهوجود میآید که موجب میشود انسان برخلاف معتقد خود عمل کند؛ به این نوع تقیه، تقیه فردی گفته میشود. در توضیح این مطلب باید گفت: هنگامیکه شخصی در انجام دادن عملی، یا ترک کردن آن و یا گفتن سخنی، یا سکوت کردن بر طبق میل طرف مقابل عمل کند، این تقیه، تقیه فردی است. این نوع از تقیه در مقابل تقیه سیاسی یا تقیه در امور اجتماعی و سیاسی اطلاق میشود.[139]
تقیه سیاسی
نوع دیگری از تقیه، تقیه سیاسی یا تقیه در امور اجتماعی و سیاسی است. با نگاهی به آیات قرآن کریم در مییابیم در این کتاب شریف آیات متعددی در باب تقیه سیاسی وجود دارد. همچنین بسیاری از روایاتی که در باب تقیه و اهمیت آن وارد شده، مربوط به تقیه سیاسی است.
در این مقال مختصر ابتدا به نمونههایی از آیات قرآن پرداخته میشود:
یکی از داستانهایی که قرآن کریم بیان میفرماید و میتوان از آن به عنوان تقیه سیاسی نام برد؛ داستان اصحاب کهف است. قرآن کریم میفرماید: «… اكنون یک نفر از خودتان را با این سكّهاى كه دارید به شهر بفرستید، تا بنگرد كدامیک از آنها غذاى پاكیزهترى دارند و مقدارى از آن براى روزى شما بیاورد. امّا باید دقّت كند و هیچكس را از وضع شما آگاه نسازد».[140] اینکه می فرماید: «… امّا باید دقّت كند و هیچكس را از وضع شما آگاه نسازد»؛ یعنی تقیه کرده و با زیرکی عقیده خود را مخفی کنید؛ چرا كه اگر آنان از وضع شما آگاه شوند، سنگسارتان مىكنند، یا شما را به آیین خویش بازمىگردانند و در آنصورت، هرگز روى رستگارى را نخواهید دید!».[141] بنا بر این اگر کسی از ایمان آنها سؤال میکرد، آنها تصمیم به مخفی داشتن آن داشتند.
در برخی از کتابهای تفسیری آمدهاست: «در این آیه نکتهای زیبا وجود دارد و آن اینکه ایشان، آن شخص را تنها به شرط «تقیه» وکیل نموده تا خرید انجام دهد؛ زیرا بر جان خویش نگران بوده و میترسیدند کسی از وجود ایشان آگاهی پیدا کند».[142]
البته اصحاب کهف پیش از این هم در طول مدتی که درشهر زندگی میکردند، اعتقاد باطنی خود را پنهان کرده و مانند دیگران در مراسمهای مختلف بتپرستان حضور مییافتند.
در روایت آمده امام صادق (علیه السلام) فرمود: «تقیه هیچکس به درجه تقیه اصحاب کهف نرسد، آنها در اعیاد (بتپرستها) حاضر میشدند و زنّار (کمربندی ویژه) میبستند؛ از این رو خدا دو بار به آنها پاداش داد».[143]
نمونه دیگر تفیه سیاسی در قرآن کریم، تقیه مؤمن آل فرعون است: «و مرد مؤمنى از آل فرعون که ایمان خود را پنهان مىداشت، گفت: «آیا مىخواهید مردى را به این دلیل بکشید که مىگوید: پروردگار من «اللَّه» است، در حالى که دلایل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آوردهاست؟! اگر دروغگو باشد، دروغش دامن خودش را خواهد گرفت و اگر راستگو باشد، (لا اقل) بعضى از عذابهایى را که وعده مىدهد به شما خواهد رسید. خداوند کسى را که اسراف کار و بسیار دروغگوست هدایت نمىکند».[144]
این آیه از آیاتی است که بیانگر تقیه سیاسی است؛ زیرا حفظ جان پیامبر خدا موسای کلیم (علیهالسلام) و همچنین دفاع از اشاعه اعتقاد صحیح در جامعه با گفتن جملات تقیهای، یک امر کاملا سیاسی و اجتماعی است.
اینک به برخی از روایاتی که بیانگر تقیه سیاسی است، اشاره میشود. در برخی از روایات آمده: «تقیه سپر مؤمن است …».[145] سپر وسیلهای است که در میدان جنگ به کار می رود، نه این که به عنوان زینت به دیوار نصب کنند. پس معلوم میشود جنگ و نبردی در میان است و انسان برای اینکه از گزند دشمن مصون و محفوظ بماند، احتیاج به سپر دارد. یا در جای دیگری آمده: «… کسی که تقیه ندارد، دین ندارد …».[146]
جابر بن یزید جعفی میگوید: «امام باقر (علیه السّلام) هفتاد هزار حدیث به من فرمود كه تاكنون به كسى نگفتهام و از این پس نیز هرگز نخواهم گفت. هنگامی که امام باقر (علیه السّلام) از دنیا رفت (این احادیث) بر گردنم سنگینى كرد و سینهام به دلیل نگهدارى آنها تنگ شد. پس نزد امام صادق (علیه السّلام) رفتم و به ایشان عرض كردم: قربانت گردم همانا پدرت هفتاد هزار حدیث به من فرمود كه تاكنون چیزى از آنها از من بروز نكرده و از این پس نیز به احدى نخواهم گفت. ایشان به من دستور داده آنها را مستور و پوشیده دارم و (اما) اینک بر گردنم سنگینى میكند و سینهام را تنگ كرده (با این وضع چه كنم و) شما چه دستورى به من می دهید؟
فرمود: اى جابر هر گاه دیدى سینهات تنگ شده به صحرا برو و گودالى حفر كن و سر در میان آن گودال كن و بگو: محمد بن على (علیهما السلام) به من چنین و چنان فرمود. آنگاه آن گودال را پر كن كه زمین راز تو را نگاه دارد. جابر می گوید: من این كار را كردم و آن ناراحتىام سبک شد».[147]
از سخن امام (علیه السلام) میتوان دریافت، این هفتاد هزار روایت حاوی یک سلسله مسائلی بوده که با تاروپود شیعه سروکار داشته؛ لذا نمیتوانسته روایاتی اخلاقی و یا مباحث شکیات و سهویات بودهباشد.
در برخی از بابهای کتب روایی؛ بندار بن عاصم میگوید: «حضرت امام موسى بن جعفر (علیهما السلام) به على بن یقطین كه از (شیعیان خاص امام) و كارگزار (وزیر) هارون الرشید بود، فرمود: اى على تو یک چیز را براى من ضمانت كن، من سه چیز را بر تو ضمانت مىكنم. تو قول بده كه هر دوستى از دوستان ما را دیدى او را احترام نمایى. من نیز این سه چیز را بر تو ضمانت مىكنم: هرگز شدّت شمشیر (کشته شدن با شمشیر)، رنج زندان و ذلّت فقر به تو نرسد. از آن پس هرگاه على بن یقطین كسى از دوستداران خاندان پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) را مىدید، صورت خود را در برابر او پایین مىآورد.[148]
این در حالی بود که اگر هارون براین مطلب اطلاع می یافت، او را می کشت. برای همین «على بن یقطین نامهاى به حضرت موسى بن جعفر (علیهما السلام) نوشت كه من از كار كردن براى سلطان ناراحتم؛ چرا که او وزیر هارون بود، پس اگر اجازه میدهى از این كار فرار كنم. جواب رسید تو اجازه ندارى دست از كار آنها بكشى و از خدا بترس.[149]
با دقت در این سخن امام (علیه السلام) در مییابیم که على بن یقطین برای خدمت به شیعیان و دوستان امام، هیچ راهی غیر از تقیه و مخفی کردن رابطه خود با امام کاظم (علیه السلام) را نداشته است.
لذا او با ضمانت امور سه گانه از طرف امام، در دربار هارون باقی ماند و در سایه تقیه، خدمات فراوانی به دوستان و شیعیان امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) نمود.
گاهی نیز امامان معصوم (علیهم السلام) برای مصون ماندن اصحاب و یاران خود از شر دشمنان، آنها را سرزنش و مذمت میکردند. به عنوان مثال: امام صادق (علیه السلام) به عبدالله بن زراره فرمود: به پدرت سلام برسان و بگو که عیبجویی و نکوهش من نسبت به تو، به دلیل دفاع و صیانت از تو میباشد؛ زیرا که دشمنان ما نسبت به کسی که محبوب و مقرب ما باشد، از هیچگونه آزاری فروگذار نکرده، او را در دوستی و نزدیکی به ما سرزنش مینمایند و آنرا که ما نکوهش نماییم، ستایش میکنند. چون تو در بین مردم به دوستی و گرایش به ما شهرت پیدا کردهای، از این جهت مورد توجه دشمن و سرزنش مردم هستی، خواستم تا با نکوهش تو، مردم، در امر دین، تو را ستایش کنند و افکار دشمنان از تو منصرف گردد؛ زیرا خدای تعالی در کلام مجید میفرماید: «اما کشتی از آن مستمندانی بود که در دریا کار میکردند، پس من خواستم معیوبش کنم تا از چشم طمع پادشاه ستمگری که در راهشان بود و تمام کشتیهای سالم را به زور میگرفت، محفوظش دارم».[150] این مثل را بفهم، خدای تو را رحمت کند، به درستی که تو در نزد من، از تمام مردم دوست داشتنیتر و از تمام اصحاب پدرم محبوبتر هستی. چرا که تو بهترین کشتی دریای بیکران امامت بوده و پشت سرت پادشاه ستمکار غاصبی قرار گرفته که مراقب گذشتن کشتیهای نیکویی است که میخواهد سرنشینانش را از روی ستم در اختیار خود قرار دهد. رحمت خدا در زندگی و حیاتت و (همچنین) رحمت و خشنودی خدا در ممات و مرگت بر تو باد. همانا پسرانت حسن و حسین پیغام تو را به من رساندند، خداوند ایشان را حمایت کند و به سبب نیکویی پدرشان در پناه خود نگاه دارد …».[151]
انواع تقیه از نظر حکم شرعی
فقیهان شیعه بر اساس روایاتی که در باره تقیه وارد شده و با استفاده از دقتها و تحلیلهای عقلی و همچنین بر حسب حکم و یا موضوع به اعتبارات مختلف تا کنون تقسیماتی برای تقیه بیان کردهاند.
در این میان یکی از تقسیمات انجام شده برای تقیه، بر اساس احکام پنجگانه تکلیفی واجب، مستحب، مکروه، حرام و مباح است. عدهای از بزرگان؛ مانند شیخ مفید،[152] شهید اول،[153] شیخ انصاری[154] این چنین تقسیمی را برای تقیه قائل شدهاند.
حکم تکلیفی تقیه
حکم تکلیفی و مشروعیت تقیه از نظر کتاب و سنّت فی الجمله روشن است. آن چه آیه 106 سوره نحل دلالت دارد نیز همین است و همه اینها به دلیل ضرورتی است که ایجاب میکند، نه این که تقیه جزء اصول دین و تبعیت در آن یک امر دائمی باشد.
اقسام حکم تکلیفی تقیه:
- تقیه واجب: تقیه واجب در موردی است که اگر تقیه را ترک کند، موجب ضرر جانی، بدنی، مالی (دارای اهمیت)، عرضی و مانند اینها شده یا ضرری به اسلام برسد بی آنکه فائده چشمگیری نصیب اسلام شود. پس مورد تقیه واجب، بنا بر احادیث و فتاوای فقها، جایی است که اضطرار و ضرورت بر آن صدق کند.[155]
- تقیه حرام: فقیهان، به استناد احادیث، تقیه را در مواردی حرام شمردهاند؛ از جمله احکام واجب و حرامی که رعایتکردن آنها از نظر شارع اهمیت بسیار دارد و تقیه کردن در آنها به نابودی اساس دین میانجامد؛ مانند محو کردن قرآن، از بین بردن کعبه و نفی احکام ضروری یا اصول دین یا مذهب، مواردی که کاربرد تقیه به خونریزی و قتل میانجامد[156] برخی فقها هم، جز به ضرورت، تقیه کردن را حرام دانستهاند.[157]
- تقیه مستحب: به تقیه ای گفته میشود که ترکش، به تدریج منتهی به ضرر میشود؛ مانند ترک مدارا و دوری گزیدن از معاشرت با اهل سنت.[158]
- تقیه مکروه: آن است که ترک آن و نیز تحمّل ضرر آن ناشی از این ترک، بهتر باشد؛ مانند ترک کلمه کفرآمیز از سوی اشخاصی که رهبر و مقتدای مردم هستند. شیخ انصاری میگوید در این قسم از تقیه ممکن است رعایت نکردن آن موجب ناخوشایندی عامه شده و در نهایت و به تدریج مشکلاتی برای شخص ایجاد شود.[159]
- تقیه مباح: شیخ انصاری میگوید: تقيه در بعضی مباحات را که انجام آنها در نزد اهل سنت ترجيح دارد و ترک آن باعث ضرری نمیشود، مباح است.[160] شیخ مفید تقیه را در صورت ترس از زیان مالی، مباح (جایز) دانسته است.[161] فخررازی نیز تقیه را برای حفظ مال جایز (مباح) شمرده است.[162]
حکم وضعی تقیه
از نظر حکم وضعی، میتوان گفت: فعل تقیهکننده همان است که مورد رضایت شارع بوده و به آن امر کردهاست. پس عملی را که متقی انجام میدهد، از امر واقعی شارع کفایت میکند. به عنوان مثال؛ خداوند یکجا میفرماید: نماز بخوانید (نماز واقعی) و در جای دیگر میفرماید: وقتی لازم شد، تقیه کنید؛ یعنی نمازی را بهجا آورید که واقعی نیست، که در این صورت نیز، خداوند ثواب میدهد.
برای توضیح بیشتر باید گفت: تقیّه یا در فتوا و بیان حکم است، یا در مقام امتثال. اگر در بیان حکم باشد، حکمی که از روی تقیّه صادر شده با احراز تقیّهای بودن آن، عمل بدان جایز نیست و با عدم احراز تقیّهای بودن، آیا پس از انکشاف خلاف، عمل انجام شده کفایت میکند یا نه؟ مسأله محل بحث است.[163]
اما اگر در مقام امتثال باشد، یا در ترک فعل است، یا در انجام آن. تقیّه در فعل یا به جهت اختلاف در حکم شرعی است؛ مانند مسح بر کفش، متعۀ حج و تکتّف در نماز و یا به جهت اختلاف در موضوع حکم شرعی، مانند اختلاف در روز عید فطر. پس تقیّه در ترک واجب مثل نماز، موجب اعاده یا قضا نیست.[164]
گاهی هم تقیّه به جهت اختلاف در حکم یا در عمل عبادی صورت گرفته است؛ مانند تقیه در عمل غیر عبادی و یا در نمازی که با تکتّف خوانده شدهاست. حال در فرض دوم آیا پس از برطرف شدن تقیّه، اعاده یا قضای آن واجب است، یا خیر؟ فقیهان در این فرض، عمل انجام شده را مجزی دانسته و اعاده یا قضا را لازم نمیدانند.[165]
اما تقیه نسبت به سایر آثار وضعی فعل تقیّهای – خواه در عبادات باشد؛ مانند وضوی تقیّهای، یا در معاملات؛ مانند معاملهای که از روی تقیّه صورت گرفته است – آیا از همۀ آثار صحّت برخوردار است تا پس از رفع تقیّه، حکم به بقای آن آثار گردد، یا برخوردار نیست؟ مسئله اختلافی است.[166]
حال با نگاهی به منابع فقهی در مییابیم احکام وضعی عملی که از باب تقیه انجام میگیرد، در این منابع مورد توجه قرار گرفته است. از جمله، این سؤال مطرح شده که هرگاه عمل تقیهای از عبادات باشد، آیا پس از برطرف شدن موضوع تقیه، از نو به جا آوردن آن، به صورت اعاده یا قضا، لازم است یا نه؟ فقیهان در این فرض، اعاده و قضا را لازم نمیدانند و به اصطلاح، کار انجام شده را «مُجْزی» میشمارند؛ زیرا از تجویز شارع نسبت به تقیه برمیآید که در عبادت به شکل اضطراری (مانند عبادتِ مطابق با امر واقعی) اعاده لازم نیست.[167]
در فرض یاد شده این سؤال نیز مطرح است که آیا برای مجزی بودن عبادت انجام شده، این شرط وجود دارد که مکلّف به هیچوجه توانایی بهجا آوردن عبادت را بهگونه صحیح، مثلاً با جابهجایی مکان یا زمان انجام فعل، نداشتهباشد، یا آنکه چنین قیدی (اصطلاحاً: «عدم مندوحه»)[168] شرط نیست؟ برخی فقها این شرط را در همه اقسام تقیه لازم شمرده و برخی دیگر اصولاً این شرط را نپذیرفتهاند.[169]
در این مقال مختصر به نظر دو تن از فقهای بزرگ شیعه اشاره میشود:
- محقق کرکی: از دیدگاه ایشان،[170] این شرط صرفاً در مورد کارهایی مطرح است که شارع برای انجام دادن آن در شرایط تقیه اجازه مخصوص نداده و مصداق ادله عام تقیه باشد.[171]
- شیخ انصاری:[172] مرحوم شیخ انصاری با آنکه تقیه نکردن را موجب بطلان عبادت نمیداند، ولی در برخی موارد تقیه، از آن جهت که بهجا آوردن عبادت به گونه غیر تقیهای آن، مورد نهی شارع است، آن را صحیح ندانسته است. فقهای دیگر نیز در این باب آرای تفصیلی دادهاند.[173]
بحث دیگر آن است که سایر آثار وضعی کار تقیهای (جز صحت آن از نظر عدم نیاز به اعاده و قضا) چگونه است و آیا مثلاً وضویی که در حال تقیه گرفته شده یا معاملهای که به گونه تقیهای صورت گرفته، واجد تمام آثار صحت تلقی میشود یا نه؟ فقها در این باره نیز اختلاف نظر دارند.[174]
مستثنیات تقیه
تقيه ـ به ويژه تقيه خوفى ـ اصلِ ثانوىهای است که غرض عمده آن حفظ جان، شرف، مال و نيز حفظ دين و شريعت است. حال اگر حفظ امور يادشده متوقف بر تقيه باشد، تقيه واجب است و اگر تقيه نتيجهاى برخلاف غرض مزبور داشته باشد، حرام خواهد بود. اينگونه موارد را به عنوان مستثنيات تقيه نام بردهاند. به عبارت دیگر مستثنيات تقيه؛ یعنی اموری که تقیه کردن در آنها حرام است.
در روایات متعددی از معصومان (علیهم السلام) موارد مستثنيات تقيه بیان شدهاست که در این مقال کوتاه به برخی از آنها اشاره میشود:
- تقیه موجب فساد در دین شود؛ یعنی انحراف و بدعت در دین ایجاد کند:
از مسعدة بن صدقه نقل شده: «از امام صادق (علیه السلام) سؤال شد، چگونه است ايمان كسى كه حق او و برادرى او بر ما لازم است و ایمان او به چه دليل ثابت و به چه دليل باطل گردد؟ در پاسخ فرمود: همانا ايمان از دو راه به دست می آيد: یکی اينكه از اظهار ایمان رفيقت، ایمان او برای تو آشكار شده و از همین بفهمى که عقيده و ايمان او مانند تو است. در این صورت، دوستى و برادرى با او بر تو ثابت میشود. دوم اینکه اگر اظهار و كردار او بر خلاف ایمان و اعتقاد تو كه خود را بدان وصف كردهای و به تو اظهار كردهاست، باشد و یا از وضعى که از او میبینی، دليل بر نقض آنچه به تو اظهار كرده و ناقض اظهار اولى خودش باشد (دوستی و برادری با او بر تو ثابت نمیشود)، مگر اينكه مدعى شود كه اين عمل خلاف را از روى تقيه انجام داده و با اين دعوى هم بايد در حال او تأمل و انديشه كرد اگر از كسانى باشد كه تقيّه در باره او و امثال او زمينه ندارد، ادعاى تقيّه او پذيرفته نشود؛ زيرا براى تقيّه موارد مخصوصى است. برای تقیه مواضعی وجود دارد و هركه تقیه را از محل و موضع خود خارج كند، براى او درست نیست و تفسير و مثال آنچه در آن تقيّه روا باشد، اين است كه (فرض کنیم) گروهی از مردمان بدکردار و بدگفتار هستند که كار آنها بر خلاف حق و بر خلاف كردار حق است. پس در موقعیت و جایگاهی اینچنین، هركارى که شخص مؤمن در ميان آنها از روى تقيّه بهجا آورد – از کارهایی موجب ایجاد فساد و تباهى در دينش نباشد – به راستى كه روا و جایز است.[175]
- تقیه موجب ریختهشدن خون کسی به ناحق شود:
از امام محمد باقر (علیه السلام) نقل شده كه فرمود: «همانا تقيّه براى اين مقرر شده كه خون و جان با آن نگهدارى شود و اگر تقيّه به خونريزى كشد، ديگر تقيّهاى نيست (و در ريختن خونِ ديگران از روی تقيّه روا نيست).[176]
- تقیه نکردن امام مهدی (علیه السلام):
در روایتی آمده که امام صادق (علیه السلام) فرمود: «قائم (حضرت مهدی (علیه السلام)) قیام میکند در حالی که بیعت هیچ کس را به گردن ندارد».[177] در این روایت آمده علّت و حکمت غیبت امام مهدی (علیه السلام) این است که آن حضرت ناچار نشود با طاغوتهای زمان خود بیعت کند. اوبه وسیله غیبت بیعت با هیچ حاکمی را بر عهده ندارد، تا بتواند در زمان قیام خود آزادانه تلاش کند. دیگر امامان، به دلیل آماده نبودن زمینه برای قیام و نداشتن یاور، از روی تقیه، حکومتها را به رسمیت میشناختند و مجبور به قرارداد ظاهری با ستمگر زمان خود بودند ، امّا حضرت مهدی (علیه السلام) مأمور به تقیه نیست و به همین جهت با حکومتها و طاغوتهای زمان، بیعت نمیکند؛ لذا وقتی قیام میفرماید، از احدی تقیه نکرده و زمین را از عدل و داد پر می کند.
- تقیه در خوردن شراب، مسح بر کفش و حج تمتع:
زراره میگوید: «به امام باقر (علیه السلام) عرض کردم: آیا از روی تقیه میشود (در وضو گرفتن) بر کفش مسح کرد؟ امام (علیه السلام) فرمود: خیر، در سه چیز تقیه جایز نیست. عرض کردم آن سه چیز چیست؟ فرمود: خوردن شراب، مسح بر کفش و حج تمتع.
مؤلف کتاب «القواعد الفقهیه» میگوید: «این روایات اینگونه توجیه شدهاند: اینکه این سه چیز تقیه ندارند، از این باب است که در مورد اینها آیاتی در قرآن کریم موافق با مذهب شیعه وجود دارد و از طرفی هم مخالفان شیعه نمیتوانند آیات قرآنی را رد کنند؛ لذا اگر شخصی در این موارد تقیه نکند، ضرر و خطر متوجه او نمیشود. در این زمینه میشود به آیات قرآن استناد کرد. البته اگر فردی گرفتار یک گروه بیسواد شد و خطری او را تهدید کرد، میتواند تقیه کند.
به عنوان مثال قرآن کریم در باب خمر (شراب) می فرماید: «اى مؤمنان! حق این است که شراب و قمار و بتهاى نصب شده و تیرهاى بختآزما، پلیدى (و) از عمل شیطان هستند، پس از آنها دورى کنید تا رستگار شوید».[178]
در آیه دیگری آمدهاست: «ای اهل ایمان! هنگامیکه به (قصدِ) نماز برمیخیزید، صورت و دست هایتان را تا آرنج بشویید و بخشی از سرتان و روی پاهایتان را تا برآمدگی پشت پا مسح کنید …».[179]
بحث متعة الحج هم در قرآن آمده در آنجا که می فرماید: «… و پس از آنکه ترس و منع بر طرف شود، هر کس از عمره تمتّع به حج باز آید …».
این آیه صریح در حج تمتع است. مُتَمَتِّع؛ یعنی کسی که مُحِلّ میشود و میتواند تمتعاتی داشته باشد و دوباره در روز هشتم ذی حجه محرم میشود که این هم در آیه آمدهاست.
مؤلف کتاب «القواعد الفقهیه» در این مورد میگوید: «اگر در روایات آمده که در حج تمتع تقیه نیست؛ به این دلیل است که توجیه قرآنی وجود دارد. بعد هم میگوید: به حسب متعارف دیگر تقیه لازم نیست؛ چرا که استناد ما به قرآن است و مخالفان نمیتوانند مخالفت کنند. حال اگر ما گرفتار یک گروه بی سواد شدیم و خطری پیش آمد، میتوانیم تقیه کنیم. پس علت استثناء این موارد این نبوده که از اهمیت ویژه برخوردارند؛ بلکه به این دلیل است که تخصصا خارج هستند.[180]
امام خمینی در این زمینه به موارد آن اشاره می کند که عبارتند از:
- در برخى از محرمات و واجباتى كه در نظر شارع و متشرعه اهميت ويژهاى دارند، تقيه جايز نيست. اموری؛ مانند ويران كردن كعبه معظمه و مشاهد مشرفه، رد كردن اسلام و قرآن و تفسير آن به گونهاى كه حقيقت دين تحريف شده و مانند مذاهب الحادى معرفى شود.
- هرگاه تقيهكننده از موقعيت ويژهاى در ميان مسلمانان برخوردار باشد كه ارتكاب فعلی حرام يا ترک واجبى از روى تقيه موجب وهن مذهب و شكستن حرمت دين گردد، تقيه بر چنين فردى جايز نيست. شايد به همين جهت است كه امام صادق (علیه السلام) فرمودهاست: «سه چیز است که در آنها تقیه نباید کرد: یکی از آنها؛ شرب خمر است …».[181]
- هرگاه اصلى از اصول اسلام يا يكى از ضروريات دين در معرض خطر باشد، تقيه در مورد آن جايز نيست؛ مانند اين كه حاكمان جابر تصميم بگيرند كه احكام مربوط به ارث يا طلاق يا نماز يا حج را تغيير دهند.[182]
طبرسی در ادامه می گوید: «اما اگر تقیه سبب کشتن مؤمنی شود و یا اگر شخص میداند یا گمان میکند انجام آن کار سبب تباهی و فساد در دین میشود جایز نخواهد بود».[183]
ضرورت و اهداف تقیه
باید دانست تقیه دارای اهداف متعددی؛ مانند جلوگیری از هدررفتن نیروی انسانی، ایجاد اتحاد در مواردی که نیاز به وحدت احساس میشود و همچنین جلوگیری از خطر احتمالی نسبت به دیگران است. بر این اساس میتوان گفت: تقیه یک مسأله صرفاً مذهبی و اعتقادی نیست، بلکه امری عقلانی است. به عبارت دیگر در موارد خاصی از زندگی بشر، پنهان شدن در زیر چتر تقیه لازم است.
به همین دلیل، یکی از شیوههای مبارزاتی امامان معصوم (علیهم السلام) در عصرخفقان، «تقیه» یا همان مبارزه مخفی بوده است. ایشان برای انجام این امر دلایل متعدد و اهدافی را در نظر داشته اند. در این گفتار برخی از اهدافی که آن بزرگواران به واسطه تقیه دنبال میکردند و از لابهلای روایات تقیه بهدست میآید، اینگونه میتوان برشمرد:
- حفظ نیروهای مؤمن از متلاشی شدن به دست ناصالحان.
- هدر نرفتن توان عناصر مؤمن در راههای کمثمر و ذخیرهسازی آنها برای شرایط حساس و سرنوشتساز.
- حفظ اسرار و خط مشیها و برنامهها از قرارگرفتن در اختیار دشمن.
با نگاه به نکاتی که گفته شد، اهمیت و نقش تقیه در حفظ نظام تفکر شیعی و جامعه شیعیان دانسته میشود.پس باید گفت: تقيه، یک ضرورت است، چون باعث زنده نگهداشتن دين، ایجاد اتحاد دينی و مانع از هم پاشيدگی و کينهورزی ميان مذاهب اسلامی میشود.
آثار تقیه
با نگاهی به روایات وارده از امامان معصوم (علیهم السلام) در مورد تقیه، در مییابیم تقیه دارای آثار متعددی است. در این مقال مختصر به برخی از آثار تقیه اشاره میشود:
- یکی از آثار و فواید تقیه، حفظ جان تقیهکننده و نیز اقلیّت صالح (مؤمنان) برای پیشبرد هدفهای سازنده است.
امیر المؤمنین (علیه السلام) میفرماید: «تقیه از بهترین اعمال افراد با ایمان است که به کمک آن هم خود و هم برادران خویش را از چنگال فاجران رهایی میبخشد».[184]
- موجب اوج و رفعت انسان میشود. امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «از پدرم (امام باقر (علیه السلام)) شنیدم که میفرمود: به خدا سوگند بر روی زمین نزد من چیزی محبوب تر از تقیه نیست. ای حبیب! كسی كه تقیه میكند، خداوند به او رفعت (بلندی مقام) میدهد و كسی كه تقیه نمیكند، خداوند او را تنزل میدهد».[185]
- عامل حفظ وحدت اسلامی است. امام صادق (علیه السلام) میفرماید: «هرکه با (اهل سنت] در صف اول نماز کند گویا با رسول خدا در صف اول نماز گزارده است».[186]
در حدیث دیگری از امام صادق (علیه السلام) آمدهاست: «… از مریضهای آنها عیادت نمایید و در تشییع جنازههایشان حاضر شوید و در مسجدهایشان نماز بگزارید …».[187] هدف از تقیه و شرکت در مراسم مخالفان در روایت، میتواند حفظ وحدت و همبستگی میان مسلمانان و یا دفع خطر احتمالی از جانب آنها باشد.
- موجب جلوگیری از هدررفتن نیروهای انسانی و هدررفتن قوای خود بدون جهت میشود. ابن ابى يعفور میگويد: «امام صادق (عليه السلام) فرمود: به خاطر حفظ دينتان تقيه كنيد و آن را با تقيه، زير پرده داريد؛ زيرا هركه تقيه ندارد ايمان ندارد. همانا شما در ميان مردم مانند زنبور عسل در ميان پرندگان هستيد، اگر پرندگان بدانند، در درون زنبور عسل چيست، همه آنها را میخورند …».[188]
- عامل حفظ دین و ایمان است. امام صادق (عليه السلام) فرمود: «… کسی که تقیه ندارد، دین ندارد …».[189] امام رضا (علیه السلام) فرمود: «هر کس تقیه ندارد، ایمان ندارد».[190]
شبهات وارده بر تقیه و پاسخ آن
به دلیل درک نادرست از تقیه، شرایط آن و موارد استثناء، در طول تاریخ اسلام شبهات بسیاری از سوی مخالفان پیرامون مسأله تقیه مطرح شده است. نقدهایی که به تقیه وارد شده عمدتا از سوی اهل سنت میباشد. آنها تقیه را از ویژگیهای مذهب شیعه میدانند.
در این گفتار مختصر به برخی از شبههها اشاره میشود:
- تقیه از بدعتهای شیعیان برای پوشاندن عقاید فاسد و نادرست خویش است[191].
جواب این شبهه متوقف بر فهم درست معنای بدعت است. در باب معنای بدعت چنین آمدهاست: «وارد کردن و اضافه کردن چیزی به دین، که از دین نیست».[192] این در حالی است که آیات قرآن و روایات فراوانی اثبات میکند که تقیه از دین است و از خارج دین بدان ملحق نشدهاست. اهل سنت به صورت فیالجمله مشروعیت آن را قبول دارند؛ بنابراین تقیه نه بدعت و نه از ملحقات خارج از دین است که بخواهد بهوسیله شیعه برای پوشاندن عقاید خود مورد استفاده واقع شود.
- بدعت بودن تقیه در برابر مسلمان:
چه بسا تصور شود تقیهای جایز شمرده شده که در برابر کفّار باشد، ولی تقیه در مقابل مسلمان بدعتی است که شیعه آن را بنا گذاشته است. در حالی که این چنین نیست، تقیهای که شریعت آن را جائز شمرده به جهت اهمیت ملاک و مصحلت؛ (حفظ جان، آبرو، مال و …) است که در آن هست. هر جا این ملاک وجود داشته باشد، حکم به جواز نیز می آید و فرق نمی کند که طرف مقابل کافر یا مسلمان، یا اینکه سنی یا شیعه باشد.
چنانچه امام شافعی می گوید: «جایز است تقیه برای حفظ جان، همانگونه كه بین کفّار جایز است، بین مسلمانان نیز جایز است».[193]
- تقیه موجب بیاعتمادی به کلام امام میشود؛ زیرا درباره هر فرمایش امام احتمال تقیه بودن میرود و از باب قاعده «اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال»؛ «هنگامیکه احتمال خلاف در کلامی به وجود آمد، دیگر نمیشود به آن کلام استدلال نمود»، به هیچیک از گفتار و رفتار امامان (علیهم السلام) نمی توان استدلال کرد:
در جواب این شبهه باید گفت: این شبهه در صورتی وارد است که گفته شود موارد تقیه امام (علیه السلام) بدون ضابطه و قانون بودهاست، اما اگر بتوان ضوابط و علل تقیه امامان (علیهم السلام) را با استفاده از سیره و گفتار آنها کشف کرد و آنها را اعمال نمود، این شبهه منتفی میشود. از سوی دیگر، اصل اولی در اقوال و رفتار معصومان (علیهم السلام)، عدم تقیه است. پس در مواردی که شک در تقیه وجود دارد، کلام آنها بر غیر تقیه حمل میشود.
- تقیه یک ترس بدون دلیل است؛ چرا که تقیه همان حفظ منافع شخصی و فدا کردن مصالح نوع و ترک حریت و آزادگی است و چنین چیزی با روح آموزههای اسلام منافات دارد:
در پاسخ باید گفت: اینکه گفته میشود تقیه ترک حریت است، با سیره رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) منافات دارد. چرا كه ایشان سه سال دعوت مخفیانه داشت.[194]
افزون بر آن، بیرون آمدن مخفیانه از حلقه محاصره دشمن و پنهان شدن در غار کوهثور و همچنین مهاجرت مخفیانه به سوی مدینه و پیادهروی در شبها و مخفیماندن در روزها همگی نوعی تقیه به شمار میآیند.[195]
- تقیه عامل ترویج دروغگویی:
«ابن تیمیه» و «محمد بن عبد الوهاب» و پیروان آنها تقیه را به جهت اینکه احیاناً موجب کذب است، محكوم كرده و آن را مایه ترویج دروغ معرفی کردهاند.[196]
پاسخ این است که با نگاهی به تاریخ و احکام اسلامی، معلوم میشود تقیه هم در تاریخ اتفاق افتاده و هم در احکام اسلامی و اگر مستلزم دروغ یا عمل خلاف واقع باشد، بر اساس اصل اهم و مهم جایز دانسته شدهاست.
امام غزالی در این مورد چنین بیان میکند: « … پس هر مقصود نیکویی چنانچه بشود با صدق و کذب به آن نائل شد، دروغ گفتن در آن حرام است، و اگر امکان رسیدن به آن، تنها از راه دروغ میسر است، کذب در آن مباح است، اگر تحصیل آن مقصود مباح باشد و واجب است اگر مقصود واجب باشد مانند حفظ خون مسلمان که واجب است. پس هرگاه صدق، موجب ریختن خون مسلمانی شود که از دست ستمگری مخفی شده، قطعاً جایز نیست و دروغ در آنجا واجب است، و هرگاه مقصود از جنگ یا اصلاح ذات البین یا بهدست آوردن دل کسی که مورد ستم قرار گرفته جز با دروغ حاصل نمیشود، لازم است از آن بهره گرفت و دروغ واجب است….».[197]
افزون بر آن، مطابق فرمایش پیامبر اكرم (صلی الله علیه و آله) كه فرمود: «دروغ گفتن برای فردی كه در صدد اصلاح میان مردم است، حرام نیست»،[198] میتوان به جواز تقیّه حتی اگر ملزم به دروغگویی باشد، فتوا داد.
- تقیه لازمه نفاق است چرا که تقیه اظهار خلاف آن چیزی است که در قلب است و یا انجام عملی بر خلاف عقیده میباشد. پس یک نوع نفاق است؛ زیرا که نفاق هم تظاهر خلاف عقیده است:
با تأمل در معانی تقیه و نفاق جواب این شبهه روشن میشود؛ پاسخ این اشكال در گرو توجه به تفاوت اصولى تقیه با نفاق است و آن اینكه نفاق پنهان كردن كفر و آشكار ساختن ایمان با هدف دستیابى به مقاصد و منافع دنیوى است،[199] ولى تقیه درست بر عکس آن، كتمان ایمان و اظهار كفر است.[200] افزون براین، قرآن تقیهكنندگان را با آنكه ایمان خود را پنهان كرده و برخلاف آن رفتار مىكنند، تمجید كرده و از آنان به عنوان مؤمن یاد مىكند؛[201] در حالى كه منافقان را نكوهیده و به مؤمن نبودن آن ها تصریح كرده است.[202]
- تعارض تقیه با آیاتى از قرآن كه مسلمانان را به تبلیغ احكام و معارف الهى و پنهان نكردن آنها فرمان داده است؛ آیاتی نظیر: عنكبوت، 45؛ حجر، 29 و 94؛ بقره، 15 و 159 و 174 و مائده؛ 67 كه پیامبر اكرم (صلى الله علیه و آله) را به ابلاغ آنچه بر او نازل شده امر كردهاست.[203]
پاسخ شبهه: تقیه به طور مطلق و در همه موارد جایز نیست تا با این آیات تعارض داشته باشد، بلكه هنگام عمل كردن به تقیه همواره مصالح مهمتر اسلام و مسلمانان در نظر گرفته مى شود.[204] به تعبیر دیگر، تقیه در مواردى جایز یا واجب است كه كاربرد آن مصلحت بیشترى نسبت به تبلیغ معارف الهى داشته باشد در غیر این صورت تقیه نه تنها لازم نیست بلکه گاهی حتى حرام نیز هست. بر همین اساس، فقیهان تقیه را در مواردى مانند خطر تخریب خانه كعبه، تخریب مشاهد مشرفه، تحریف احكام الهى و تحریف اصول دین و مذهب، جایز ندانسته اند.[205] احادیث نیز تقیهاى را كه به فساد در دین[206] یا ریختهشدن خون بىگناهى منجر شود،[207] ممنوع دانستهاند. افزون بر این، حكم تقیه نسبت به افراد مختلف، متفاوت است و ممكن است به لحاظ موقعیتهاى گوناگون افراد، براى برخى جایز و نسبت به بعضی حرام باشد.[208]
به سخن دیگر و فنی، آیات تبلیغ احکام و معارف الهی از احکام اولیه الهی هستند در حالی که احکام تقیه از احکام ثانویه میباشند؛ بر این اساس در مواردی که جای تقیه باشد با توجه به اینکه از احکام ثانویه است؛ لذا تقیه بر تبلیغ که از احکام اولیه است مقدم و به اصطلاح حاکم است که در این صورت اصلاً تعارضی بهوجود نمیآید.
- تقیه سبب سوءظن و عدم اعتماد مسلمانان به گفتار و كردار یكدیگر و مانع تحقق وحدت جامعه اسلامى است:[209]
پاسخ این است كه اصولاً از مهمترین اغراض تقیه كه چهبسا آن را ضرورى مىسازد، پیشگیرى از اختلاف و تشتّت در جامعه اسلامى و تضمین وحدت راهبردىِ آن است. تقیه نه تنها مانع وحدت نیست، بلكه خود بهترین عامل وحدت اجتماعى و سیاسى جامعه است. گواه آن، سیره عملى اهل بیت (علیهم السلام) به ویژه رفتار حضرت على (علیه السلام) با دستگاه خلافت زمان خود است؛ زیرا اگر آنها یا پیروانشان تقیه نمىكردند و به معارضه آشكار با خلفا برمىخاستند، اختلافات و درگیرىهاى فرقهاى پدید آمده و اساس اسلام را در معرض خطر قرار مى داد.[210]
- زیادهروى در كاربرد تقیه توسط شیعیان تا آنجا كه آن را از اصول دین به شمار آوردهاند.[211]
در پاسخ باید گفت: اولاً همانطور که سابقا اشاره شد، تقیه یكى از احكام دین در تمامى شرایع الهى و همه مذاهب اسلامى است و به مذهب شیعه اختصاص ندارد. ثانیاً راز اینكه شیعیان نسبت به سایر فرق اسلامى بیشتر ناگزیر از تقیه بودهاند، در این واقعیت تلخ تاریخى نهفته است كه شیعه در طول حیات پرفراز و نشیب خود از جنبههاى گوناگون اجتماعى، فرهنگى و سیاسى، سخت در تنگنا و فشار بودهاست. در عهد معاویه حضرت على (علیه السلام) را بر فراز منابر دشنام مىدادند.[212] پس از آنحضرت امویان و عباسیان نیز با شیعیان رفتارى خشونتآمیز داشتند. حادثه عاشورا در سال 61 قمرى،[213] واقعه حَرّه و كشتار مردم مدینه از جمله 700 نفر از اصحاب پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله)،[214] شهادت زید بن على (علیه السلام) در زمان هشام بن عبدالملک،[215] كشته شدن بسیارى از شیعیان در واقعه فخ [216] و دوران وحشتانگیز حاكمیت حجاج و سختگیرى شدید او نسبت به شیعیان،[217] گواه و نمونههایى از این رفتار هستند؛ بر این اساس، امامان شیعه براى حفظ جان خود و شیعیان و جلوگیرى از پراكندگى و نابودى جامعه شیعه و ایجاد شقاق و تفرقه در جامعه اسلامى، تقیه را ضرورى دانسته، گاه پیروان خود را بدان فرا مىخواندند.
نتیجه آنكه رفتار تقیهاى شیعیان و تأكید آنان بر این آموزه دینى بیشتر ناشى از ضرورتهاى تاریخى و اوضاع و احوال واقعى بوده كه از خارج بر آنان تحمیل شده و تقیه در مذهب شیعه هرگز یک اصل مهم اعتقادى مانند اصول دین به شمار نمى رود. [218]
تقیه مسلمان از مسلمان
یکی از مسائلی که مخالفان شیعه به واسطه آن بر شیعیان طعن و اشکال وارد میکنند، مسأله تقیه است. این در حالی است که بسیاری از صحابه و علمای عامه تقیه کردهاند. نکته قابل توجه این است که عده ای از اهل سنت اصل تقیه کردن را قبول دارند، ولی معتقد هستند که تقیه تنها از کفار انجام میشود و بین مسلمانان تقیهای وجود ندارد. حتی بعضی از ایشان تقیه در مقابل غیر کفار را حرام و نادرست هم میدانند! به عنوان مثال در سایت وهابی «اسلام فتوی» آمدهاست: «تقیه نزد اهل سنت رخصت است آنهم در هنگام ضرورت و ترس از کفار، نه ترس از مسلمانان، در صورتیکه نزد شیعه، تقیه را در مقابل مسلمانان و مخصوصا در برابر اهل سنت بهکار میبرند و آن را از اساسیات دین خود می دانند …».
در جای دیگری میگوید: «تقیه در اسلام وجود ندارد، غیر از زمانی که فرد در اکراه شدیدی باشد و خطر جانی او را تهدید نماید».[219]
همچنین قائل به این است که: «برکسی که خطر مرگ او را تهدید نمیکند تقیه جایز نیست و این روش اهل بدعت است که برای هر امری که خود آن را مناسب بدانند، تقیه میکنند».[220]
شافعی که یکی از امامان چهار گانه اهل سنت است، تقیه را نه تنها در مقابل کفار، بلکه در مقابل مسلمانان نیز جایز میداند. نیشابوری در تفسیر خود سخن شافعی را اینگونه نقل کند: «… شافعی تقیه بین مسلمانان را مانند تقیه بین کفار برای حفاظت از خود جائز دانسته است …».[221]
براین اساس، شافعی تقیه مسلمان از مسلمان را جایز میداند.
اما باید در جواب آن عدهای که به تقیه مسلمان از مسلمان اشكال كردهاند، گفت: اولاً: از دیدگاه عقل هیچ فرقی بین تقیه از كافر و تقیه از مسلمانی كه به دیگران ظلم میكند، نیست؛ زیرا معیار مشروعیت تقیه در هر دو موجود و در هر دو صورت اگر دین، جان، مال، آبروی انسان و… در خطر باشد، عقل حكم میكند كه به صورت موقت دست از اظهار عقیده بردارد. ضمن اینکه قضیه اهم و مهم كه یک قضیه پذیرفته شده در میان عقلاء است، فرقی میان این دو مورد نمیگذارد.
ثانیاً: ادله قرآن بر مشروعیت تقیه نیز عام است و اختصاص به تقیه از كفار ندارد؛ خصوصاً دو آیه؛ «… مگر اينكه از آنها بپرهيزيد (و به خاطر هدفهاى مهمترى تقيّه كنيد) …»[222] و «كسانى كه بعد از ايمان كافر شوند – به جز آنها كه تحت فشار واقع شدهاند – در حالى كه قلبشان آرام و با ايمان است …»،[223] گویای این مطلب هستند.
با توجه به متن این دو آیه، میوان دریافت اگر جان كسی در خطر باشد و یا به كاری مجبور شود، میتواند تقیه كرده و به صورت موقت از اظهار عقیده خویش، خودداری كند. از طرفی چون این حكم مطلق است، پس هم شامل تقیه از كافر میشود و هم تقیه از مسلمان ظالم.
البته اگر این اشکال وارد شود که درست است که این آیه در ظاهر عام است، امّا در مورد خاص و تقیه با كفار نازل شده، در پاسخ باید گفت: در علم اصول این قاعده ثابت شدهاست كه مورد و شأن نزول آیهای نمیتواند مخصَّص آن باشد؛ یعنی شأن نزول و مورد خاص نمیتواند دلیل بر تخصیص حكم در همان زمینه خاص بوده و حکم را محدود به همان زمینه خاص کند در حالی که به صورت عام و مطلق نازل شدهاست.
ثالثاً: دیگر مذاهب اسلامی نیز در این مسأله با شیعیان همراه بوده و صراحتاً فتوی دادهاند كه فرقی میان تقیه مسلمان از كافر و تقیه مسلمان از مسلمان ظالم نیست. به عنوان مثال فخررازی شافعی در تفسیرخود مینویسد: «ظاهر آیه (نحل، 106) دلالت میكند كه تقیه فقط از كفار، مشروع باشد، اما مذهب شافعی بر این است كه اگر در میان مسلمانان نیز همان حالتی كه میان مسلمان و مشرک هست، پیش بیاید، تقیه به دلیل حفاظت از جان جایز است».[224]
رابعاً: سیره عملی، صحابه، تابعین و علمای اهل سنت، ثابت میكند كه تقیه مسلمان از مسلمان نیز جایز است.[225] نمونههایی از تقیه صحابه و تابعین در جای خود ذکر شده است.[226]
کتابنامه مقاله تقیه
- قرآن کریم.
- ابن ابی الحديد، عبد الحميد بن هبه الله؛ شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید؛ محقق / مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل؛ مكتبة آية الله المرعشي النجفي، چاپ اول، قم، 1404 ق.
- ابن ابى حاتم، عبدالرحمن بن محمد؛ تفسير القرآن العظيم؛ تحقيق: اسعد محمد الطيب؛ مكتبة نزار مصطفى الباز، چاپ سوم، عربستان سعودى، 1419 ق.
- ابن أبي شيبة، عبد الله بن محمد؛ الكتاب المصنف في الأحاديث و الآثار؛ محقق: الحوت، كمال يوسف؛ مكتبة الرشد، چاپ اول، رياض، 1409 ق.
- إبن أبي شيبة، عبد الله بن محمد؛ الكتاب المصنف في الأحاديث و الآثار؛ تحقيق: الحوت، كمال يوسف، مكتبة الرشد، چاپ اول، رياض، 1409 ق.
- ابن اثير، مبارك بن محمد؛ النهاية في غريب الحديث و الأثر؛ محقق / مصحح: طناحى، محمود محمد و زاوى، طاهر احمد؛ مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، چاپ چهارم، قم، 1367 ش.
- ابن تيمية، أحمد بن عبد الحليم؛ منهاج السنة النبوية في نقض كلام الشيعة القدرية؛ محقق: سالم، محمد رشاد؛ جامعة الإمام محمد بن سعود الإسلامية، چاپ اول، بی جا، 1406 ق / 1986 م.
- ابن تيميه، احمد بن عبدالحلیم؛ منهاج السنة النبويه؛ المطبعة الكبرى الاميرية، مصر، 1321 ق.
- ابن حيون، نعمان بن محمد؛ شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار (عليهم السلام)؛ محقق / مصحح: حسينى جلالى، محمد حسين؛ جامعه مدرسين، چاپ اول، قم، 1409 ق.
- ابن عساكر، علي بن الحسن؛ تاريخ دمشق؛ محقق: العمروي، عمرو بن غرامة؛ دار الفكر للطباعة و النشر و التوزيع، بی جا، 1415 ق / 1995 م.
- ابن قتيبة، عبدالله بن مسلم؛ الامامة و السياسه؛ به كوشش شيرى، على؛ شريف رضى، بيروت، 1413 ق.
- ابن كثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر؛ البدایة و النهایة؛ دار الفكر، بیروت، 1407 ق / 1986 م.
- ابن كثير دمشقى، اسماعيل بن عمرو؛ تفسير القرآن العظيم؛ تحقيق: شمس الدين، محمد حسين؛ دار الكتب العلمية، منشورات محمدعلى بيضون، چاپ اول، بيروت، 1419 ق.
- ابن ماجة، محمد بن يزيد؛ سنن ابن ماجه؛ تحقيق: عبد الباقي، محمد فؤاد؛ دار إحياء الكتب العربية (فيصل عيسى البابي الحلبي)، بیروت، بی تا.
- ابن منظور، محمد بن مكرم؛ لسان العرب؛ دار صادر، چاپ سوم، بیروت، 1414 ق.
- اشعرى قمى، احمد بن محمد؛ النوادر؛ محقق / مصحح: مدرسه امام مهدى (عليه السلام)؛ مدرسة الإمام المهدي (عجل الله تعالى فرجه الشريف)، چاپ اول، قم، 1408 ق.
- الأصبهانی، أحمد بن عبد الله؛ حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء؛ السعادة – بجوار محافظة مصر، 1394 ق / 1974 م.
- امين، سيد محسن؛ نقض الوشيعة؛ مؤسسة الأعلمي، چاپ چهارم، بيروت، 1403 ق.
- انصاری، مرتضی بن محمد؛ التقیة؛ محقق: تبريزيان (الحسّون)، شيخ فارس؛ (کتابخانه مدرسه فقاهت)، مؤسسة قائم آل محمد (علیه السلام)، قم، ۱۴۱۲ ق.
- انصارى، مرتضى بن محمد؛ رسائل فقهية؛ محقق/ مصحح: گروه پژوهش در كنگره جهانى بزرگداشت شيخ اعظم انصارى؛ كنگره جهانى بزرگداشت شيخ اعظم انصارى، چاپ اول، قم، ايران، 1414 ق.
- انصارى، مرتضى بن محمد؛ كتاب المكاسب (المحشّٰى)؛ محقق: كلانتر، سيد محمد؛ مؤسسه مطبوعاتى دار الكتاب، چاپ سوم، قم، ايران، 1410 ق.
- انصارى، مرتضى بن محمد؛ كتاب المكاسب المحرمة و البيع و الخيارات؛ محقق/ مصحح: رحمتى، محمد جواد و حسينى، سيد احمد؛ منشورات دار الذخائر، چاپ اول، قم، ايران، 1411 ق.
- الأنصاري الأصبهاني، عبد الله بن محمد؛ كتاب الأمثال في الحديث النبوي؛ محقق: عبد الحميد حامد، عبد العلي؛ الدار السلفية، چاپ دوم، بمبئي، هند، 1408 ق / 1987م.
- بجنوردى، سيد حسن؛ القواعد الفقهيه؛ محقق/ مصحح: مهريزى، مهدى، و درايتى، محمد حسن؛ الهادي، چاپ اول، قم، ايران، 1419 ق.
- بخاري، محمد بن إسماعيل؛ صحيح البخاري (الجامع المسند الصحيح المختصر من أمور رسول الله (صلی الله علیه و آله) و سننه و أيامه)؛ محقق: الناصر، محمد زهير؛ دار طوق النجاة (مصورة عن السلطانية بإضافة ترقيم ترقيم محمد فؤاد عبد الباقي)، چاپ اول، بی جا، 1422 ق.
- برقى، احمد بن محمد؛ المحاسن؛ محقق / مصحح: محدث، جلال الدين؛ دار الكتب الإسلامية، چاپ دوم، قم، 1371 ق.
- پایگاه اطلاع رسانی حوزه (حوزه نت).
- پایگاه امام علی (علیه السلام).
- پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی؛ فرهنگ نامه اصول فقه؛ قم، پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، ۱۳۸۹ش.
- تبريزى، جواد بن على؛ تنقيح مباني العروة (كتاب الطهارة)؛ دار الصديقة الشهيدة (سلام الله عليها)، چاپ اول، قم، ايران، 1426 ق.
- ترمذي، محمد بن عيسى؛ سنن الترمذي؛ تحقيق و تعليق: عطوة، إبراهيم؛ شركة مكتبة و مطبعة مصطفى البابي الحلبي، چاپ دوم، مصر، 1395 ق / 1975 م.
- تفتازانى، مسعود بن عمر؛ كتاب المطول و بهامشه حاشية السيد ميرشريف؛ مكتبة الداوري، چاپ چهارم، قم، ايران، بی تا.
- ثقفى كوفى، ابراهيم؛ الغارات؛ به كوشش: المحدث، سيد جلال الدين؛ بهمن، بی جا، 1355 ش.
- جمعى از نويسندگان؛ في رحاب أهل البيت (علیهم السلام)؛ المجمع العالمي لأهل البيت (علیه السلام)، چاپ دوم، بی جا، 1426 ق.
- جوهرى، اسماعيل بن حماد؛ الصحاح؛ محقق / مصحح: عطار، احمد عبد الغفور؛ دار العلم للملايين، چاپ اول، بيروت، 1376 ق.
- حلی، ابن ادريس؛ السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي (و المستطرفات)؛ محقق / مصحح: الموسوى، حسن بن احمد و ابن مسيح، ابو الحسن؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ دوم، قم، 1410 ق.
- حمود، محمد جميل؛ الفوائد البهية في شرح عقائد الإمامية؛ مؤسسة الأعلمي، چاپ دوم، بيروت، 1421 ق.
- حميرى، عبد الله بن جعفر؛ قرب الإسناد؛ محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت (عليهم السلام)؛ مؤسسة آل البيت (عليهم السلام)، چاپ اول، قم، 1413 ق.
- خمینى، سید مصطفى؛ تفسير القرآن الكريم؛ نشر آثار امام خمینی، 1356 ش / 1418 ق.
- خمينى، سيد روح اللّٰه؛ الرسائل العشرة؛ محقق/ مصحح: گروه پژوهش مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (قدس سره)؛ مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، چاپ اول، قم، ايران، 1420 ق.
- خويى، سيد ابو القاسم موسوى؛ التنقیح فی شرح العروة الوثقی؛ مقرِّر: غروى، ميرزا على؛ بی نا، چاپ اول، قم، ایران، 1418 ق.
- دائره المعارف قرآن کریم.
- رازى، فخر الدین؛ مفاتيح الغيب؛ دار احياء التراث العربى، چاپ سوم، بيروت، 1420 ق.
- راغب اصفهانى، حسين بن محمد؛ المفردات فی غریب القرآن؛ دار القلم، چاپ اول، بیروت، 1412 ق.
- رضا، رشيد؛ تفسير المنار؛ دارالمنار، قاهرة، 1373 ق.
- روحانی، محمدصادق؛ فقه الصادق؛ بىنا، بی جا، بی تا؛ (نرم افزار جامع فقه اهل البیت (علیهم السلام)) 2.
- زمخشرى، محمود؛ الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل؛ دار الكتاب العربي، چاپ سوم، بيروت، 1407 ق.
- سایت اسلام پدیا.
- سایت اسلام کوئست.
- سایت جامع پرتال سنت.
- سایت جوابگو، وابسته به پژوهشگاه علوم اسلامی امام صادق (علیه السلام).
- سایت کتابخانه دیجیتالی تبیان.
- سایت مرکز فقهی ائمه اطهار (علیهم السلام).
- سایت مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی.
- سایت مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (علیه السلام).
- سایت ویکی شیعه.
- سایت ویکی فقه.
- سایت ویکی معروف.
- سبحانى، جعفر؛ الأضواء على عقائد الشیعة الإمامية؛ مؤسسه امام صادق (علیه السلام)، قم، بی تا.
- سبحانى، جعفر؛ الاعتصام بالكتاب و السنة؛ بى نا، چاپ اول، قم، ايران، بی تا.
- سبحانى، جعفر؛ العقيدة الإسلامية؛ مؤسسه امام صادق (علیه السلام)، چاپ سوم، قم، 1386 ش.
- سبحاني، جعفر؛ فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام؛ مشعر، چاپ دوازدهم تهران، 1379 ش.
- السرخسى، محمد بن أحمد؛ المبسوط؛ دارالمعرفة، بيروت، ۱۴۰۶ ق / 1993 م.
- سيفى مازندرانى، علي اكبر؛ مباني الفقه الفعال في القواعد الفقهية الأساسية؛ بی نا، چاپ اول، قم، ايران، بی تا
- سيوطى، جلال الدين؛ الدر المنثور فى تفسير المأثور؛ كتابخانه آية الله مرعشى نجفى، قم، 1404 ق.
- سيوطى، جلال الدين؛ جامع الاحاديث (الجامع الصغير و زوائده و الجامع الكبير)؛ محقق: أحمد صقر، عباس و عبد الجواد، أحمد؛ بی نا، بی جا، 1414 ق / 1994 م.
- شبّر، سيد عبد الله؛ الأصول الأصلية و القواعد الشرعية؛ كتابفروشى مفيد، چاپ اول، قم، ايران، 1404 ق.
- شهيد اول، محمد بن مكى؛ البيان؛ محقق / مصحح: حسون، محمد؛ محقق، چاپ اول، قم، ايران، 1412 ق.
- شهيد اول، محمد بن مكى؛ القواعد و الفوائد؛ محقق/ مصحح: سيد عبد الهادى حكيم؛ كتابفروشى مفيد، چاپ اول، قم، ايران، بی تا.
- حر عاملى، محمد بن حسن؛ وسائل الشيعة؛ محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت (عليهم السلام)؛ مؤسسة آل البيت (عليهم السلام)، چاپ اول، قم، 1409 ق.
- صدوق، محمد بن على؛ كمال الدين و تمام النعمة؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر؛ اسلاميه، چاپ دوم، تهران، 1395 ق.
- صدوق، محمد بن على؛ معاني الأخبار؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ اول، قم، 1403 ق.
- صدوق، محمد بن على؛ من لا یحضره الفقیه؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسین حوزه علمیه قم، چاپ دوم، قم، 1413 ق.
- صفرى، نعمت الله؛ نقش تقيه در استنباط؛ دفتر تبليغات اسلامی حوزه علمیه قم، قم، 1381 ش.
- طبرسى، فضل بن حسن؛ الآداب الدينية للخزانة المعينية؛ زائر، چاپ اول، قم، 1380 ش.
- طبرسى، فضل بن حسن؛ مجمع البیان فى تفسیر القرآن؛ تحقیق و مقدمه: بلاغى، محمد جواد؛ ناصر خسرو، چاپ سوم، تهران، 1372 ش.
- طبرى، محمد بن جرير؛ تاريخ الطبري؛ ترجمه: پاينده، ابو القاسم؛ اساطير، چاپ پنجم، تهران، 1375 ش.
- طبرى، محمد بن جرير؛ جامع البيان فى تفسير القرآن؛ دار المعرفه، چاپ اول، بيروت، 1412 ق.
- طوسی، محمد بن حسن؛ التبیان فی تفسیر القرآن؛ تحقيق: عامل، احمد قصير؛ داراحیاء التراث العربی، بیروت، بی تا.
- طوسى، محمد بن الحسن؛ امالي؛ محقق / مصحح: مؤسسة البعثة؛ دار الثقافة، چاپ اول، قم، 1414 ق.
- طوسى، محمد بن الحسن؛ تهذیب الاحكام؛ محقق / مصحح: خرسان الموسوی، حسن؛ دار الكتب الإسلاميه، چاپ چهارم، تهران، 1407 ق.
- العاملي، مصطفي قصير؛ التقيه عند اهل البيت؛ المعاونيه الثقاضيه للمجمع العالمي لاهل البيت (عليهم السلام)، بیروت، لبنان، 1414 ق.
- عتيق، عبد العزيز؛ علم البديع؛ دار النهضة العربية، چاپ اول، بيروت، لبنان، بی تا.
- العسکری، حسن بن على (عليهما السلام)؛ التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري (عليه السلام)؛ محقق / مصحح: مدرسه امام مهدى عليه السلام)؛ مدرسة الإمام المهدي (عجل الله تعالى فرجه الشريف)، چاپ، اول، قم، ایران، 1409 ق.
- عميدى، ثامر هاشم؛ واقع التقية عند المذاهب و الفرق الإسلامية من غير الشيعة الإمامية؛ مركز الغدير للدراسات الإسلامية، قم، 1374 ش.
- عياشى، محمد بن مسعود؛ كتاب التفسير؛ تحقيق: رسولى محلاتی، سيد هاشم؛ چاپخانه علميه، تهران، 1380 ق.
- غزالى، محمد بن محمد؛ إحياء علوم الدين؛ دار الكتاب العربى، بيروت، لبنان، بی تا؛ نرم افزار عرفان.
- غزالي، محمد بن محمد، إحياء علوم الدين؛ دار المعرفة، بيروت، بی تا؛ نرم افزار المکتبه الشامله.
- فراهيدى، خليل بن احمد؛ كتاب العين؛ نشر هجرت، چاپ دوم، قم، 1409 ق.
- قرطبی، محمد بن أحمد؛ الجامع لأحکام القرآن؛ ناصر خسرو، چاپ اول، تهران، 1364 ش.
- قطب راوندى، سعيد بن هبة الله؛ قصص الأنبياء (عليهم السلام)؛ محقق / مصحح: عرفانيان يزدى، غلامرضا؛ مركز پژوهش هاى اسلامى، چاپ اول، مشهد، 1409 ق.
- كاردان، غلام رضا؛ الرد على شبهات الوهابیة؛ بی نا، بی جا، بی تا.
- كشى، محمد بن عمر؛ رجال الكشي؛ انتشارات دانشگاه مشهد، مشهد، 1348 ش.
- كلینى، محمد بن یعقوب؛ کافی؛ محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد؛ دار الكتب الإسلامیة، چاپ چهارم، تهران، 1407 ق.
- مجلسى، محمد باقر؛ بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان؛ دار إحياء التراث العربي، چاپ دوم، بيروت، 1403 ق.
- محقق كركى، على بن حسين؛ رسائل المحقق الكركي؛ محقق / مصحح: حسون، محمد؛ كتابخانه آية الله مرعشى نجفى و دفتر نشر اسلامى، چاپ اول، قم، ايران، 1409 ق.
- مركز الرسالة؛ التقیة فى الفكر الاسلامى؛ مركز الرسالة، قم، 1419 ق.
- مطلوب، احمد؛ معجم المصطلحات البلاغية و تطورها؛ مكتبة لبنان ناشرون، چاپ اول، بيروت، لبنان، بی تا.
- مظفر، محمدرضا؛ اصول فقه؛ اسماعیلیان، قم، بی تا.
- مفيد، محمد بن محمد؛ تصحيح اعتقادات الإمامية؛ محقق / مصحح: درگاهى، حسين؛ كنگره شيخ مفيد، چاپ دوم، قم، ايران، 1414 ق.
- مفيد، محمد بن نعمان؛ الاختصاص؛ كنگره شيخ مفيد، چاپ اول، قم، 1413 ق.
- مفيد، محمد بن نعمان؛ الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد؛ كنگره شيخ مفيد، چاپ اول، قم، 1413 ق.
- مفيد، محمد بن نعمان؛ أوائل المقالات؛ كنگره شيخ مفيد، چاپ اول، قم، 1413 ق.
- مكارم شیرازى، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ دار الكتب الإسلامیة، چاپ اول، تهران، 1374 ش.
- مكارم شيرازى، ناصر؛ الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل؛ مدرسة الإمام علي بن أبيطالب (علیه السلام)، چاپ اول، قم، 1379 ش / 1421 ق.
- مكارم شيرازى، ناصر؛ القواعد الفقهية؛ مدرسه امام امير المؤمنين (عليه السلام)، چاپ سوم، قم، ايران، 1411 ق.
- میلانی، سید علی؛ دراسات في منهاج السنه لمعرفة ابن تيميه، عقيده و علماً و عدالهً؛ چاپ اول، بی جا، 1419 ق.
- نرم افزار المکتبه الشامله.
- نيسابورى،حسن بن محمد؛ تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان (تفسیر النیسابوری)؛ تحقيق: عميرا، شيخ زكريا؛ دار الکتب العلمیه، چاپ اول، بيروت، 1416 ق.
- همدانى، آقا رضا؛ مصباح الفقيه؛ محقق/ مصحح: باقرى، محمد و نورى نورعلى و ميرزائى، محمد و جعفريان، سيد نور الدين؛ مؤسسة الجعفرية لإحياء التراث و مؤسسة النشر الإسلامي، چاپ اول، قم، ايران، 1416 ق.
- یعقوبى، احمد بن أبى یعقوب؛ تاریخ یعقوبى؛ دار صادر، بیروت، بى تا.
- يزدى، سيد محمد كاظم؛ العروة الوثقى فيما تعم به البلوى (المحشّٰى)؛ محقق/ مصحح: محسنى سبزوارى، احمد؛ دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، چاپ اول، قم، ايران، 1419 ق.
[1]. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، ج 15، ص 402.
[2]. راغب اصفهانى، حسين بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص 881.
[3]. ابن اثير، مبارك بن محمد، النهاية في غريب الحديث و الأثر، محقق / مصحح: طناحى، محمود محمد و زاوى، طاهر احمد، ج 5، ص 217.
[4]. خويى، سيد ابو القاسم موسوى، التنقیح فی شرح العروة الوثقی، مقرِّر: غروى، ميرزا على، ج 4، ص 253؛ برای اطلاعات بیشتر ر. ک. مقاله مفهوم شناسی تقیه (466)، سایت اسلام پدیا.
[5]. مفيد، محمد بن محمد، تصحيح اعتقادات الإمامية، محقق / مصحح: درگاهى، حسين، ص ۱۳۷، سيد حسن بن آقا بزرگ، القواعد الفقهيه، محقق/ مصحح: مهريزى، مهدى، و درايتى، محمد حسن، ج ۵، ص ۴۹ و ۵۰.
[6]. شیخ انصارى، مرتضى بن محمد، رسائل فقهية، محقق/ مصحح: گروه پژوهش در كنگره، ص 71.
[7]. سرخسى، محمد بن أحمد، المبسوط، ج ۲۴، ص ۴۵؛ برای اطلاعات بیشتر ر. ک. مقاله مفهوم شناسی تقیه (466)، سایت اسلام پدیا.
[8]. ابن اثير، مبارک بن محمد، النهاية في غريب الحديث و الأثر، محقق / مصحح: طناحى، محمود محمد و زاوى، طاهر احمد، ج 5، ص 217 .
[9]. سایت اسلام پدیا، مقاله مفهوم شناسی تقیه، زیر موضوع 3 معنای اصطلاحی تقیه.
[10]. خمينى، سيد روح اللّٰه، الرسائل العشرة، محقق/ مصحح: گروه پژوهش مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى (قدس سره)، ص 34.
[11]. كلينى، محمد بن يعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج 2، ص 222.
[12]. فراهيدى، خليل بن احمد، كتاب العين، ج 2، ص 809؛ ابن منظور، محمد بن مكرم،؛ لسان العرب، ج 15، ص 389.
[13]. فراهيدى، خليل بن احمد، كتاب العين، ج 8، ص 301.
[14]. تفتازانى، مسعود بن عمر، كتاب المطول و بهامشه حاشية السيد ميرشريف، ص 425.
[15]. مطلوب، احمد، معجم المصطلحات البلاغية و تطورها، ص 218 ؛ عتيق، عبد العزيز، علم البديع، ص 122
[16]. شیخ انصارى، مرتضى بن محمد، كتاب المكاسب المحرمة و البيع و الخيارات، محقق/ مصحح: رحمتى، محمد جواد و حسينى، سيد احمد، ج 1، ص 197.
[17]. مکارم، ناصر، تفسیر نمونه، ج 19، ص 96.
[18]. در حال تقیّه، وظیفه عوض مىشود و حکم خدا بر طبق تقیّه قرار مىگیرد. این وظیفه اخیر ،یک «حکم ثانوى» (در مقابل حکم اوّلى قبل از تقیه) است. همانند دیگر احکام ثانویه از قواعد فقهی مانند نفى ضرر، نفى حرج، اضطرار، اکراه و… استفاده می شود. که در تمام این حالات حکم واقعی عوض می شود و حکم تغییر یافته «وظیفه» به حساب مىآید؛ از این رو هر مسلمانی که وظیفه اش تقیه است، باید رفتار خود را بر طبق آن قرار دهد.
[19]. زمخشرى، محمود، الكشاف عن حقائق غوامض التنزيل، ج 2، ص 637؛ رازى، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج 20، ص 274؛ نيشابورى،حسن بن محمد، تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان (تفسیر النیسابوری)، تحقيق: عميرا، شيخ زكريا، ج 4، ص 379 .
[20]. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، ج 10، ص 59.
[21]. با استفاده از سایت مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی.
[22]. قطب راوندى، سعيد بن هبة الله، قصص الأنبياء (عليهم السلام)، محقق / مصحح: عرفانيان يزدى، غلامرضا، ص 57.
[23]. صدوق، محمد بن على، معاني الأخبار، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ص 386.
[24]. كلينى، محمد بن يعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج 2، ص 217.
[25]. مكارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 20، ص 88.
[26]. قصص الأنبياء (عليهم السلام)، ص 253.
[27]. سبحانى، جعفر، العقيدة الإسلامية، ص 273.
[28]. آل عمران، 28.
[29]. همان.
[30]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تحقیق و مقدمه: بلاغى، محمد جواد، ج 2، ص730.
[31]. فخررازى، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج 8، ص 194.
[32]. مَنْ كَفَرَ بِاللَّهِ مِنْ بَعْدِ إيمانِهِ إِلاَّ مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإيمانِ وَ لكِنْ مَنْ شَرَحَ بِالْكُفْرِ صَدْراً فَعَلَيْهِمْ غَضَبٌ مِنَ اللَّهِ وَ لَهُمْ عَذابٌ عَظيمٌ، نحل، 106.
[33]. مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 6، ص 557 و 598.
[34]. طوسی، محمد بن حسن، التبیان فی تفسیر القرآن، تحقيق: عامل، احمد قصير، ج 6، ص 428.
[35]. ابن كثير دمشقى، اسماعيل بن عمرو، تفسير القرآن العظيم، تحقيق: شمس الدين، محمد حسين، ج 4، ص 520.
[36]. غافر، 28.
[37]. قرطبی، محمد بن أحمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 16، ص 308.
[38]. کهف، 19 و 20.
[39]. کلینی، محمد بن یعقوب، كافى، ترجمه: كمرهاى، محمد باقر، ج 2، ص 218.
[40]. الجامع لأحکام القرآن، ج 11، ص 376؛ اقتباس از سایت مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (علیه السلام).
[41]. بجنوردى، سيد حسن بن آقا بزرگ، القواعد الفقهيه، محقق/ مصحح: مهريزى، مهدى، و درايتى، محمد حسن، ج ۵، ص 53 ؛ كلينى، محمد بن يعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج 2، ص 217 – 221.
[42]. همان.
[43]. همان، ص 218؛ مجلسى، محمد باقر، بحار الأنوار، محقق / مصحح: جمعى از محققان، ج ۷۲، ص ۴۲۱ – ۴۲۸
[44]. شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت (عليهم السلام) ، ج ۱۶، ص ۲۱۴ ـ ۲۱۸.
[45]. کافی، ج 2، ص 292 – 294.
[46]. قرطبی، محمد بن أحمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 11، ص 182 ؛ القواعد الفقهيه، ج ۵، ص 54 و 55.
[47]. کافی، ج ۲، ص ۲۲۱ ـ ۲۲۶؛ غزالي، محمد بن محمد، إحياء علوم الدين، ج 3، ص 137؛ نرم افزار المکتبه الشامله.
[48]. خمينى، سيد روح اللّٰه، المكاسب المحرمة، محقق/ مصحح: گروه پژوهش مؤسسه، ج ۲، ص ۲۲۶ و 227.
[49]. قصص، 54.
[50]. همان.
[51]. کلینی، محمد بن یعقوب، كافى، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 2، ص 217.
[52]. یوسف، 70.
[53]. صافات، 89.
[54]. كافى، ترجمه: كمرهاى، محمد باقر، ج 2، ص 217 – 220.
[55]. همان، ج 3، ص 562.
[56]. همان، ص 567.
[57]. ابن ادريس حلی، محمد بن احمد، السرائر الحاوي لتحرير الفتاوي (و المستطرفات)، محقق / مصحح: الموسوى، حسن بن احمد و ابن مسيح، ابو الحسن، ج 3، ص 583.
[58]. طوسى، محمد بن الحسن، امالي، محقق / مصحح: مؤسسة البعثة، ص 281.
[59]. آل عمران، 28؛ نحل، 106؛ غافر، 28؛ کهف، 19 و 20.
[60]. بخاري، محمد بن إسماعيل، صحيح البخاري (الجامع المسند الصحيح المختصر من أمور رسول الله (صلی الله علیه و آله) و سننه و أيامه)، محقق: الناصر، محمد زهير، ج 2، ص 146؛ نرم افزار المکتبه الشامله.
[61]. مجمع البیان فى تفسیر القرآن، ج 6، ص 557 و 598.
[62].امين، سيد محسن، نقض الوشيعة، 182؛ روحانی، محمدصادق، فقه الصادق، ج 11، ص 393.
[63]. با استفاده از سایت ویکی شیعه و پایگاه امام علی (علیه السلام).
[64]. ابن ابی الحديد، عبد الحميد بن هبه الله، شرح نهج البلاغه ابن ابی الحدید، محقق / مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل، ج 11، ص 43 .
[65]. مفيد، محمد بن نعمان، الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج 2، ص 227.
[66]. ابن ماجة، محمد بن يزيد، سنن ابن ماجه تحقيق: عبد الباقي، محمد فؤاد، ج 1، ص 659.
[67]. إبن أبي شيبة، عبد الله بن محمد، الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار، ج 6، ص 474.
[68]. سيوطي، عبد الرحمن بن أبي بكر، جامع الاحاديث (الجامع الصغير و زوائده و الجامع الكبير)، محقق: أحمد صقر، عباس و عبد الجواد، أحمد، ج 8، ص 281 ؛ سایت جامع پرتال سنت.
[69]. بخاري، محمد بن إسماعيل، صحيح البخاري (الجامع المسند الصحيح المختصر من أمور رسول الله (صلی الله علیه و آله) و سننه و أيامه)، محقق: الناصر، محمد زهير، ج 2، ص 146؛ نرم افزار المکتبه الشامله.
[70]. بخاري، محمد بن إسماعيل، الجامع المسند الصحيح المختصر من أمور رسول الله (صلی الله علیه و آله) و سننه و أيامه (صحيح البخاري)، محقق: الناصر، محمد زهير، ج 1، ص 35.
[71]. ابن كثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 8، ص 107.
[72]. الأصبهانی، أحمد بن عبد الله، حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج 1، ص 279.
[73]. أبي شيبة عبسي، عبد الله بن محمد، الكتاب المصنف في الأحاديث و الآثار، محقق: الحوت، كمال يوسف، ج 6، ص 474
[74]. الجامع المسند الصحيح المختصر من أمور رسول الله (صلی الله علیه و آله) و سننه و أيامه (صحيح البخاري)، ج 5، ص 110.
[75]. ترمذي، محمد بن عيسى، سنن الترمذي، تحقيق و تعليق: عطوة، إبراهيم، ج 4، ص 523.
[76]. الأنصاري الأصبهاني، عبد الله بن محمد، كتاب الأمثال في الحديث النبوي، محقق: عبد الحميد حامد، عبد العلي، ج 1، ص 187.
[77]. فخررازى، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج 1، ص 181.
[78]. یعقوبى، احمد بن أبى یعقوب، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 197.
[79]. آل عمران، 28.
[80]. ابن ابى حاتم عبدالرحمن بن محمد، تفسير القرآن العظيم، تحقيق: اسعد محمد الطيب، ج 2، ص 629؛ طبرى، محمد بن جرير، جامع البيان فى تفسير القرآن، ج 3، ص 153 ؛ سيوطى، جلال الدين، الدر المنثور فى تفسير المأثور، ج 2، ص 16.
[81]. تفسير القرآن العظيم، ج 7، ص 2305؛ جامع البيان فى تفسير القرآن، ج 14، ص 122؛ الدر المنثور فى تفسير المأثور، ج 4، ص 132.
[82]. ابن عساكر، علي بن الحسن، تاريخ دمشق، محقق: العمروي، عمرو بن غرامة، ج 47، ص 175 ؛ نرم افزار المکتبه الشامله.
[83]. مكارم شيرازى، ناصر، الأمثل في تفسير كتاب الله المنزل، ج 2، ص 457.
[84]. سبحانى، جعفر، الاعتصام بالكتاب و السنة، 319.
[85]. روحانی، محمدصادق، فقه الصادق، ج 11، ص 391 ؛ نرم افزار جامع فقه.
[86]. سبحانى، جعفر، الأضواء على عقائد الشيعة الإمامية، ص 416؛ حمود، محمد جميل، الفوائد البهية في شرح عقائد الإمامية، ج 2 ، ص 349؛ جمعى از نويسندگان، في رحاب أهل البيت (علیهم السلام)، ج 8، ص 21؛ عميدى، ثامر هاشم، واقع التقية عند المذاهب و الفرق الإسلامية من غير الشيعة الإمامية، ص 184.
[87]. واقع التقية عند المذاهب و الفرق الإسلامية من غير الشيعة الإمامية، ص 99 – 178؛ با استفاده از سایت مرکز فقهی ائمه اطهار (علیهم السلام)
[88]. جمعی از محققان، فرهنگ نامه اصول فقه، ص 496؛ ویکی شیعه.
[89]. مظفر، محمدرضا، اصول فقه، ج 2، ص 174.
[90]. عميدى، ثامر هاشم، واقع التقية عند المذاهب و الفرق الإسلامية من غير الشيعة الإمامية، ص 99 – 178.
[91]. سایت مرکز فقهی ائمه اطهار (علیهم السلام).
[92]. امين، سيد محسن، نقض الوشيعة، 182.
[93]. روحانی، محمدصادق، فقه الصادق، ج 11، ص 393؛ نرم افزار جامع فقه.
[94].با بهره گیری از سایت ولی عصر و مرکز فقهی ائمه اطهار (علیهم السلام).
[95]. مكارم شیرازى، ناصر، تفسیر نمونه، ج 11، ص 425.
[96]. برگرفته از سایت مرکز فقهی ائمه اطهار (علیهم السلام).
[97]. خمينى، سيد روح اللّٰه، الرسائل العشرة، محقق/ مصحح: گروه پژوهش مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، ص 7.
[98]. آل عمران 28؛ نحل 106.
[99]. كلینى، محمد بن یعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 2، ص 220؛ اشعرى قمى، احمد بن محمد، النوادر، محقق / مصحح: مدرسه امام مهدى (عليه السلام)، ص 73.
[100]. کافی، ج 2، 219؛ صدوق، محمد بن على، من لا یحضره الفقیه، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 1، ص 382؛ طوسى، محمد بن الحسن، تهذيب الأحكام، محقق / مصحح: خرسان، حسن الموسوى، ج 3، ص 265.
[101]. غافر، 28.
[102]. کافی، ج 2، 224.
[103]. الرسائل العشرة، ص 7.
[104]. نحل، 106.
[105]. کهف، 139.
[106]. کهف، 14.
[107]. انصارى، مرتضى بن محمد، رسائل فقهية، محقق/ مصحح: گروه پژوهش در كنگره، ص 73.
[108]. با استفاده از پایگاه اطلاع رسانی حوزه (حوزه نت)؛ پایگاه اطلاع رسانی حوزه (حوزه نت)؛ سایت کتابخانه دیجیتالی تبیان.
[109]. آل عمران 28؛ نحل 106.
[110]. كلینى، محمد بن یعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 2، 220 ؛ اشعرى قمى، احمد بن محمد، النوادر، محقق / مصحح: مدرسه امام مهدى (عليه السلام)، ص 73.
[111]. کافی، ج 2، ص 219؛ النوادر، ص 73.
[112]. آل عمران، 28.
[113]. عياشى محمد بن مسعود، كتاب التفسير، تحقيق: سيد هاشم رسولى محلاتی، ج 1، ص 166.
[114]. کافی، ج 2، ص 220.
[115]. ابن حيون، نعمان بن محمد، محقق / مصحح: حسينى جلالى، محمد حسين، ج 3، ص 300.
[116]. اشعرى قمى، احمد بن محمد، النوادر، محقق / مصحح: مدرسه امام مهدى (عليه السلام)، ص 75.
[117]. العسکری،حسن بن على (عليهما السلام)، التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكري (عليه السلام)، محقق / مصحح: مدرسه امام مهدى عليه السلام)، ص 322.
[118]. طوسى، محمد بن الحسن، امالي، محقق / مصحح: مؤسسة البعثة، ص 293 ؛ با استفاده از سایت ویکی معروف.
[119]. جوهرى، اسماعيل بن حماد، الصحاح، محقق / مصحح: عطار، احمد عبد الغفور، ج 6، ص 2335.
[120]. ابن منظور، محمد بن مكرم، لسان العرب، ج 14، ص 255.
[121]. با بهره گیری از سایت ویکی معروف.
[122]. خمينى، سيد روح اللّٰه، الرسائل العشرة، محقق/ مصحح: گروه پژوهش مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، ص 7؛ تبريزى، جواد بن على، تنقيح مباني العروة- كتاب الطهارة، ج 4، ص 441.
[123]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 2، 219.
[124]. سيفى مازندرانى، علي اكبر، مباني الفقه الفعال في القواعد الفقهية الأساسية، ج 2، ص 270.
[125]. طوسى، محمد بن الحسن، تهذيب الأحكام، محقق / مصحح: خرسان، حسن الموسوى، ج 3، ص 38.
[126]. با بهره گیری از سایت ویکی معروف.
[127]. غافر، 28.
[128]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 2، 217.
[129]. همان، ص 224.
[130]. قصص، 54.
[131]. کافی، ج 2، 217.
[132]. قصص، 54.
[133]. کافی، ج 2، 217.
[134]. همان، ج 2، ص 218؛ برقى، احمد بن محمد، المحاسن، محقق / مصحح: محدث، جلال الدين، ج 1، ص 257.
[135]. بقره، 286.
[136]. نحل، 106.
[137]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 2، ص 462.
[138]. با بهره گیری از سایت پایگاه اطلاع رسانی حوزه (حوزه نت).
[139]. با استفاده از سایت پایگاه اطلاع رسانی حوزه (حوزه نت).
[140]. کهف، 19.
[141]. همان، 20.
[142]. قرطبى محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 11، ص 376؛ اقتباس از سایت مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (علیه السلام).
[143]. کلینی، محمد بن یعقوب، كافى، ترجمه: كمرهاى، محمد باقر، ج 2، ص 218.
[144]. غافر، 28.
[145]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 2، ص 221.
[146]. همان، ص 217.
[147]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 8، ص 157؛ مفيد، محمد بن نعمان، الاختصاص، ص 66.
[148]. طبرسى، فضل بن حسن، الآداب الدينية للخزانة المعينية، ص 153.
[149]. حميرى، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت (عليهم السلام)، ص 305.
[150]. کهف، 79.
[151]. كشى، محمد بن عمر، رجال الكشي، ص 139 ؛ با استفاده بسیار مختصری از سایت پایگاه اطلاع رسانی حوزه (حوزه نت).
[152]. شيخ مفيد، محمد بن نعمان، أوائل المقالات، ص 118.
[153]. شهيد اول، محمد بن مكى، القواعد و الفوائد، محقق/ مصحح: سيد عبد الهادى حكيم، ج 2، ص 158.
[154]. شیخ انصارى، مرتضى بن محمد، رسائل فقهية، محقق/ مصحح: گروه پژوهش در كنگره، ص 74.
[155]. مفید، محمد بن نعمان، أوائل المقالات، ص 118،
[156]. خمينى، سيد روح اللّٰه، الرسائل العشرة، محقق/ مصحح: گروه پژوهش مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، ص 12.
[157]. شبر، سيد عبد الله، الأصول الأصلية و القواعد الشرعية، ص 321.
[158]. انصاری، مرتضی، رسائل فقهية، ص 73.
[159]. همان، ص 74.
[160]. همان.
[161]. أوائل المقالات، ص 118.
[162]. فخر رازى، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج 8، ص 194.
[163]. ر. ک. روحانی، محمدصادق، فقه الصادق، ج 11، ص 425 ؛ نرم افزار جامع فقه.
[164]. مكارم شيرازى، ناصر، القواعد الفقهية، ج 1، ص 469.
[165]. ر. ک. انصاری، مرتضی بن محمد، التقیة، محقق: تبريزيان (الحسّون)، شيخ فارس، ص ۴۳، (کتابخانه مدرسه فقاهت)؛ بجنوردى، سيد حسن، القواعد الفقهية، محقق/ مصحح: مهريزى، مهدی و درايتى، محمد حسن، ج 5، ص 55 ؛ القواعد الفقهية، ج 1، ص 450؛ فقه الصادق، ج 11، ص 430.
[166]. ر. ک. همدانى، آقا رضا، مصباح الفقيه، محقق/ مصحح: باقرى، محمد و نورى نورعلى و ميرزائى، محمد و جعفريان، سيد نور الدين، ج 2، ص 449 و 450 ؛ يزدى، سيد محمد كاظم، العروة الوثقى فيما تعم به البلوى (المحشّٰى)، محقق/ مصحح: محسنى سبزوارى، احمد، ج 1، ص 372 و 373.
[167]. ر. ک. التقیة، ص ۴۳، (کتابخانه مدرسه فقاهت)؛ القواعد الفقهية، ج 5، ص 55 – 57؛ خمينى، سيد روح اللّٰه، الرسائل العشرة، محقق/ مصحح: گروه پژوهش مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، ص 18 و 19.
[168].مندوحه؛ به معنای قدرت و توانایی مکلٔف در ادای (مأموربه) آنچه که نسبت به آن امر شده در ضمن فرد مباح است؛ یعنی مکلف ناگزیر نیست مأمورٌ به را در ضمن فرد حرام به جا آورد.
[169]. شهيد اول، محمد بن مكى، البيان، محقق / مصحح: حسون، محمد، ص 48.
[170]. محقق كركى، على بن حسين، رسائل المحقق الكركي، محقق / مصحح: حسون، محمد، ج 2، ص 51 و 52.
[171]. ر. ک. التقیة، ص ۴6 – 75، (کتابخانه مدرسه فقاهت)؛ القواعد الفقهية، ج 5، ص 66 – 73.
[172]. همان، ص 60.
[173]. القواعد الفقهية، ج 5، ص 77 – 78؛ کلیه مطالب با تصرف، برگرفته از سایت ویکی فقه.
[174]. ر. ک. التقیة، ص 64، (کتابخانه مدرسه فقاهت).
[175]. کافی، ج 2، ص 168.
[176]. همان، ص 220.
[177]. صدوق، محمد بن على، كمال الدين و تمام النعمة، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 2، ص 480.
[178]. مائده، 90.
[179]. مائده، 6.
[180]. مكارم شيرازى، ناصر، القواعد الفقهية، ج 1، ص 421.
[181]. كلینى، محمد بن یعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 3، ص 32.
[182]. خمينى، سيد روح اللّٰه، الرسائل العشرة، محقق/ مصحح: گروه پژوهش مؤسسه تنظيم و نشر آثار امام خمينى، ص 13.
[183]. طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البیان فى تفسیر القرآن، تحقیق و مقدمه: بلاغى، محمد جواد، ج 2، ص730.
[184]. عسكری، حسن بن على (عليهما السلام)، التفسير المنسوب إلى الإمام الحسن العسكری (عليه السلام)، محقق / مصحح: مدرسه امام مهدى (عليه السلام)، ص 320.
[185]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 2، 217.
[186]. همان، ج 3، ص 380.
[187]. همان، ج 2، ص 219.
[188]. همان، ص 218.
[189]. همان، ص 217.
[190]. صدوق، محمد بن على، كمال الدين و تمام النعمة، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج 2، ص 371.
[191]. ابن تيمية، أحمد بن عبد الحليم، منهاج السنة النبوية في نقض كلام الشيعة القدرية، محقق: سالم، محمد رشاد، ج 1، ص 68.
[192]. انصارى، مرتضى بن محمد، كتاب المكاسب (المحشّٰى)، كلانتر، سيد محمد، ج 4، ص 50.
[193]. العاملي، مصطفي قصير، التقيه عند اهل البيت، ص 27.
[194]. سبحاني، جعفر، فراز هايي از تاريخ پيامبر اسلام، ص 99.
[195]. همان، 195 – 201.
[196]. میلانی، سید علی، دراسات في منهاج السنه للمعرفة ابن تيميه، عقيده و علماً و عدالهً، ص 170 و 171.
[197]. غزالى، ابو حامد، إحياء علوم الدين، ج 9، ص 40؛ نرم افزار عرفان.
[198]. كلينى، محمد بن يعقوب، کافی، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج 2، ص 343.
[199]. خمینى، سید مصطفى، تفسير القرآن الكريم، ج 3، ص 306.
[200]. مركز الرسالة، التقیة فى الفكر الاسلامى، ص 122؛ كاردان، غلام رضا، الرد على شبهات الوهابیه، ص 27.
[201]. غافر، 28.
[202]. بقره، 8 و 10 و 20.
[203]. صفرى، نعمت الله، نقش تقيه در استنباط، ص 171.
[204]. سبحانى، جعفر، اضواء على عقائد الشیعه، ص 422 و 423.
[205]. همان؛ روحانى، سيد صادق، فقه الصادق (علیه السلام)، ج 11، ص 407 ؛ نرم افزار جامع فقه اهل البیت (علیهم السلام) 2.
[206]. کافی، ج 2، ص 168.
[207]. طوسى، محمد بن الحسن، تهذیب الاحكام، طوسى، محقق / مصحح: خرسان، حسن الموسوى، ج 6، ص 172.
[208]. مكارم شيرازى، ناصر، القواعد الفقهية، ج 1، ص 437؛ التقیة فى الفكر الاسلامى، ص 103 و 104.
[209]. نقش تقيه در استنباط، ص 197 و 198.
[210]. همان.
[211]. ابن تيميه، حمد بن عبدالحلیم، منهاج السنة النبويه، ج 1، ص 159؛ رضا، رشيد، تفسير المنار، ج 3، ص 281
[212]. ابن أبي الحديد، عبد الحميد بن هبة الله، شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، محقق / مصحح: ابراهيم، محمد ابوالفضل، ج 20، ص 17.
[213]. يعقوبی، احمد بن أبى يعقوب، تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 245.
[214]. ابن قتيبة، عبدالله بن مسلم، الامامة و السياسه، به كوشش شيرى، على، ج 1، ص 185؛ ثقفى كوفى، ابراهيم، الغارات، به كوشش المحدث، سيد جلال الدين، ج 2، ص 460.
[215]. تاريخ اليعقوبى، ج 2، ص 326؛ طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الطبري، ترجمه: پاينده، ابو القاسم، ج 12، ص 5173.
[216]. طبرى، محمد بن جرير، تاريخ الطبري، ترجمه: پاينده، ابو القاسم، ج 12، ص 5173.
[217]. شرح نهج البلاغة لابن أبي الحديد، ج 11، ص 44.
[218]. بر گرفته از دائره المعارف قرآن کریم؛ سایت جوابگو وابسته به پژوهشگاه علوم اسلامی امام صادق (علیه السلام)؛ سایت ویکی فقه؛ جستاری در مسئله تقیه.
[219]. برگرفته از سایت ندای شیعه.
[220]. همان.
[221]. نيشابورى،حسن بن محمد، تفسير غرائب القرآن و رغائب الفرقان (تفسیر النیسابوری)، تحقيق: عميرا، شيخ زكريا، ج ۲،ص ۱۴۰.
[222]. آل عمران، 28.
[223]. النحل، 106.
[224]. فخر رازى، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج 8، ص 194.
[225]. اقتباس از سایت مؤسسه تحقیقاتی ولی عصر (علیه السلام).
[226]. زیر موضوع 5-2-4 (تقیه صحابه) از همین مقاله؛ بخاري، محمد بن إسماعيل، الجامع المسند الصحيح المختصر من أمور رسول الله (صلی الله علیه و آله) و سننه و أيامه (صحيح البخاري)، محقق: الناصر، محمد زهير، ج 1، ص 35؛ ابن كثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 8، ص 107؛ الأصبهانی، أحمد بن عبد الله، حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج 1، ص 279؛ أبي شيبة عبسي، عبد الله بن محمد، الكتاب المصنف في الأحاديث و الآثار، محقق: الحوت، كمال يوسف، ج 6، ص 474؛ الجامع المسند الصحيح المختصر من أمور رسول الله (صلی الله علیه و آله) و سننه و أيامه (صحيح البخاري)، ج 5، ص 110؛ ترمذي، محمد بن عيسى، سنن الترمذي، تحقيق و تعليق: عطوة، إبراهيم، ج 4، ص 523؛ الأنصاري الأصبهاني، عبد الله بن محمد، كتاب الأمثال في الحديث النبوي، محقق: عبد الحميد حامد، عبد العلي، ج 1، ص 187؛ فخررازى، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج 1، ص 181؛ یعقوبى، احمد بن أبى یعقوب، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 197.