Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

تقیه صحابه

علاوه بر قرآن، روایات، عقل، روش و سنت معصومان (علیهم السلام)، سنتِ صحابه نیز در عمل کردن به تقیه مؤیِد این روش عقلانی است. در این زمینه موارد فراوانی از تقیه اصحاب در منابع ذکر شده است که در این مقال مختصر به برخی از آنها اشاره می شود:

  1. تقیه ابو هریره: ابوهریره می گوید: «دو ظرف روایت از رسول خدا (صلی الله علیه و آله) حفظ کرده ام؛ یکی از آن‌ها را در میان مردم پراکندم و دیگری را اگر پخش کنم گلویم بریده خواهد شد!».[1]

در روایتی دیگر این چنین آمده که ابو هریره می گوید: «من روایاتی را به شما می‌گویم که اگر در زمان عمر یا در نزد وی آن‌ها را بر زبان آورده بودم، سرم را می‌شکست!».[2]

  1. تقیه حذیفه بن یمان: «نزال بن سبره می‌گوید: همراه حذیفه در خانه نشسته بودم. عثمان (خلیفه سوم) به او گفت: این چه خبر‌هایی است که در مورد تو به من می‌رسد؟ پاسخ داد؟ من آن را نگفته‌ام! عثمان گفت: تو نیکوکارترین ایشان و بهترین ایشان هستی! وقتی عثمان بیرون رفت، به او گفتم: آیا تو این سخنان را نگفته بودی؟! پاسخ داد: بلی، گفته بودم؛ اما به وسیله قسمتی از دین خود؛ (بر زبان آوردن کلمات از روی ترس)، بقیه دین خود را حفظ می‌کنم».[3]

در نقل دیگری آمده: «نزال بن سبره می گوید: ابن مسعود و حذیفه نزد عثمان رفتند؛ عثمان به حذیفه گفت: به من خبر رسیده است که تو چنین و چنان گفته‌ای! حذیفه گفت: نه به خدا قسم من آن را نگفته‌ام! وقتی بیرون آمدند عبدالله (بن عباس) به او گفت: تو را چه شده است؟ چرا این جملاتی را که از تو شنیدم به او گفتی؟!؛ (قسم خوردی که در مورد عثمان چیزی نگفته‌ای).

پاسخ داد: من با فروختن (ظاهری) قسمتی از دین خود، بقیه دین را حفظ می‌کنم؛ زیرا می‌ترسم که تمام دینم از بین برود».[4]

  1. تقیه عبد الله بن عمر از معاویه: «عبدالله بن عمر می گوید: روزی نزد حفصه رفتم در حالی‌که وی با کنیزانش گوشواره در گوش می‌کردند؛ به او گفتم، دیدی که کار مردم (معاویه) به کجا رسیده است و به ما چیزی داده نشد؟

در پاسخ گفت: نزد ایشان برو که ایشان منتظر تو هستند و می‌ترسم اگر  نزد ایشان نروی سبب تفرقه شود. وقتی مردم (از گرد عبد الله یا حفصه) پراکنده شدند، معاویه سخنرانی کرده و گفت: هرکس می‌خواهد در مورد حکومت با ما سخن بگوید، باید شاخش را به ما نشان دهد (کنایه از اینکه برای ما شاخ و شانه بکشد؟ ما از وی و پدر وی سزاوار تر به خلافت هستیم (کنایه از عبد الله بن عمر).

در این هنگام حبیب بن مسلمه به عبد الله بن عمر گفت: پس چرا پاسخ معاویه را ندادی؟

عبد الله گفت: من از هدایای خویش گذشتم و خواستم که به او بگویم سزاوار تر بر این کار کسی است که با تو و پدرت جنگید تا اسلام بیاورید. اما ترسیدم که سخنان من سبب تفرقه در بین مردم و خونریزی شود و کسی گمان کند که من منظور دیگری دارم؛ به همین سبب یاد نعمت‌های بهشتی افتادم. حبیب گفت: از بلا حفظ شدی و از گناه به دور ماندی».[5]

  1. تقیه عبد الله بن عمر از حجاج: «مجاهد می گوید: از ابن عمر روایت شده که گفت: حجاج مشغول سخنرانی بود. سخنی از او شنیدم که آن را قبول نداشتم. تصمیم گرفتم به او اعتراض کنم، اما به یاد سخن رسول خدا (صلی الله علیه و سلم) افتادم که می‌فرمود: «سزاوار نیست مؤمن خود را ذلیل کند؛ از ایشان پرسیدند که چگونه خود را ذلیل می‌سازد؟ فرمود: خود را در معرض بلاهایی قرار می‌دهد که توانایی آن را ندارد»[6].[7]
  2. تقیه انس بن مالک: فخر رازی می‌نویسد: «از انس روایت شده رسول خدا (صلی الله علیه و سلم)، ابوبکر و عمر «بسم الله الرحمن الرحیم» را در نماز با جهر (بلند) می‌خواندند».

(اما با این حال در زمان حکومت معاویه) از انس در مورد بلند خواندن «بسم الله الرحمن الرحیم» سؤال شد، اما وی پاسخ داد، نمی‌دانم!».[8]

  1. تقیه جابر بن عبد الله از بُسر بن أبی أرطاه: «یعقوبی در این باره می‌نویسد: هنگامی که معاویه بن ابو سفیان، بُسر بن أبی ارطاه عامری را که از خونخوارترین افراد تاریخ به حساب می‌آید، به امارت مدینه منسوب کرد تا از مردم برای یزید بیعت بگیرد، جابر بن عبد الله انصاری نزد ام سلمه همسر رسول خدا (صلی الله علیه و آله) رفته، به او گفت: من از کشته شدن می‌ترسم و بیعت با این شخص (بسر از طرف معاویه) بیعت ضلالت و گمراهی است. ام سلمه گفت: وقتی خواستی بیعت کنی تقیه کن؛ زیرا تقیه سبب شد که اصحاب کهف همراه با قومشان صلیب بر گردن آویزند و در جشن‌ها به همراه قومشان حاضر شوند».[9]

[1]. بخاري، محمد بن إسماعيل، الجامع المسند الصحيح المختصر من أمور رسول الله (صلی الله علیه و آله) و سننه و أيامه (صحيح البخاري)، محقق: الناصر، محمد زهير، ج 1، ص 35.

[2]. ابن كثیر دمشقی، اسماعیل بن عمر، البدایة و النهایة، ج 8، ص 107.

[3]. الأصبهانی، أحمد بن عبد الله، حلیة الأولیاء و طبقات الأصفیاء، ج 1، ص 279.

[4]. أبي شيبة عبسي، عبد الله بن محمد، الكتاب المصنف في الأحاديث و الآثار، محقق: الحوت، كمال يوسف، ج 6، ص 474

[5]. الجامع المسند الصحيح المختصر من أمور رسول الله (صلی الله علیه و آله) و سننه و أيامه (صحيح البخاري)، ج 5، ص 110.

[6]. ترمذي، محمد بن عيسى، سنن الترمذي، تحقيق و تعليق: عطوة، إبراهيم، ج 4، ص 523.

[7]. الأنصاري الأصبهاني، عبد الله بن محمد، كتاب الأمثال في الحديث النبوي، محقق: عبد الحميد حامد، عبد العلي، ج 1، ص 187.

[8]. فخررازى، محمد بن عمر، مفاتيح الغيب، ج 1، ص 181.

[9]. یعقوبى، احمد بن أبى یعقوب، تاریخ یعقوبى، ج 2، ص 197.