Warning: filemtime(): stat failed for /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/assets/js/front.min.js in /home/islamp/public_html/fa/wp-content/plugins/easy-table-of-contents/easy-table-of-contents.php on line 236
searchicon

کپی شد

تقیه سیاسی

نوع دیگری از تقیه، تقیه سیاسی یا تقیه در امور اجتماعی و سیاسی است. با نگاهی به آیات قرآن کریم در می‌یابیم در این کتاب شریف آیات متعددی در باب تقیه سیاسی وجود دارد. هم‌چنین بسیاری از روایاتی که در باب تقیه و اهمیت آن وارد شده، مربوط به تقیه سیاسی است.

در این مقال مختصر ابتدا به نمونه‌هایی از آیات قرآن پرداخته می‌شود:

یکی از داستان‌هایی که قرآن کریم بیان می‌فرماید و می‌توان از آن به‌عنوان تقیه سیاسی نام برد؛ داستان اصحاب کهف است. قرآن کریم می‌فرماید: «… اكنون یک نفر از خودتان را با این سكّه‏‌اى كه دارید به شهر بفرستید، تا بنگرد كدام‌یک از آن‌ها غذاى پاكیزه‌‏ترى دارند و مقدارى از آن براى روزى شما بیاورد. امّا باید دقّت كند و هیچ‌كس را از وضع شما آگاه نسازد».[1] این‌که می‌فرماید: «… امّا باید دقّت كند و هیچ‌كس را از وضع شما آگاه نسازد»؛ یعنی تقیه کرده و با زیرکی عقیده خود را مخفی کنید؛ چرا كه اگر آنان از وضع شما آگاه شوند، سنگسارتان مى‌كنند، یا شما را به آیین خویش بازمى‌گردانند و در آن صورت، هرگز روى رستگارى را نخواهید دید!».[2] بنا بر این اگر کسی از ایمان آن‌ها سؤال می‌کرد، آن‌ها تصمیم به مخفی داشتن آن داشتند.

در برخی از کتاب‌های تفسیری آمده‌است: «در این آیه نکته‌ای زیبا وجود دارد و آن این‌که ایشان، آن شخص را تنها به شرط «تقیه» وکیل نموده تا خرید انجام دهد؛ زیرا بر جان خویش نگران بوده و می‌ترسیدند کسی از وجود ایشان آگاهی پیدا کند».[3]

البته اصحاب کهف پیش از این هم در طول مدتی که درشهر زندگی می‌کردند، اعتقاد باطنی خود را پنهان کرده و مانند دیگران در مراسم‌های مختلف بت‌پرستان حضور می‌یافتند.

در روایت آمده امام صادق (علیه السلام) فرمود: «تقیه هیچ‌کس به درجه تقیه اصحاب کهف نرسد، آن‌ها در اعیاد (بت‌‏پرست‌ها) حاضر می‌شدند و زنّار (کمربندی ویژه) می‌بستند؛ از این رو خدا دو بار به آنها پاداش داد».[4]

نمونه دیگر تفیه سیاسی در قرآن کریم، تقیه مؤمن آل فرعون است: «و مرد مؤمنى از آل فرعون که ایمان خود را پنهان مى‏‌داشت، گفت: «آیا مى‏‌خواهید مردى را به این دلیل بکشید که مى‏‌گوید: پروردگار من «اللَّه» است، در حالى‌که دلایل روشنى از سوى پروردگارتان براى شما آورده‌است؟! اگر دروغ‌گو باشد، دروغش دامن خودش را خواهدگرفت و اگر راست‌گو باشد، (لا اقل) بعضى از عذاب‌هایى را که وعده مى‌‏دهد به شما خواهد رسید. خداوند کسى را که اسراف‌کار و بسیار دروغ‌گوست هدایت نمى‌‏کند».[5]

این آیه از آیاتی است که بیانگر تقیه سیاسی است؛ زیرا حفظ جان پیامبر خدا موسای کلیم (علیه‌السلام) و هم‌چنین دفاع از اشاعه اعتقاد صحیح در جامعه با گفتن جملات تقیه‌ای، یک امر کاملا سیاسی و اجتماعی است.

اینک به برخی از روایاتی که بیانگر تقیه سیاسی است، اشاره می‌شود. در برخی از روایات آمده: «تقیه سپر مؤمن است …».[6] سپر وسیله‌ای است که در میدان جنگ به کار می‌رود، نه این که به عنوان زینت به دیوار نصب کنند. پس معلوم می‌شود جنگ و نبردی در میان است و انسان برای این‌که از گزند دشمن مصون و محفوظ بماند، احتیاج به سپر دارد. یا در جای دیگری آمده: «… کسی که تقیه ندارد، دین ندارد …».[7]

جابر بن یزید جعفی می‌گوید: «امام باقر (علیه السّلام) هفتاد هزار حدیث به من فرمود كه تاكنون به كسى نگفته‏‌ام و از این پس نیز هرگز نخواهم گفت. هنگامی‌که امام باقر (علیه السّلام) از دنیا رفت (این احادیث) بر گردنم سنگینى كرد و سینه‌‏ام به دلیل نگه‌دارى آنها تنگ شد. پس نزد امام صادق (علیه السّلام) رفتم و به ایشان عرض كردم: قربانت گردم همانا پدرت هفتاد هزار حدیث به من فرمود كه تاكنون چیزى از آن‌ها از من بروز نكرده و از این پس نیز به احدى نخواهم گفت. ایشان به من دستور داده آن‌ها را مستور و پوشیده دارم و (اما) اینک بر گردنم سنگینى می‌كند و سینه‌‏ام را تنگ كرده (با این وضع چه كنم و) شما چه دستورى به من می دهید؟

فرمود: اى جابر هر گاه دیدى سینه‌‏ات تنگ شده به صحرا برو و گودالى حفر كن و سر در میان آن گودال كن و بگو: محمد بن على (علیهما السلام) به من چنین و چنان فرمود. آن‌گاه آن گودال را پر كن كه زمین راز تو را نگاه دارد. جابر می‌گوید: من این كار را كردم و آن ناراحتى‌ام سبک شد».[8]

از سخن امام (علیه السلام) می‌توان دریافت، این هفتاد هزار روایت حاوی یک سلسله مسائلی بوده که با تاروپود شیعه سروکار داشته؛ لذا نمی توانسته روایاتی اخلاقی و یا مباحث شکیات و سهویات بوده‌باشد.

در برخی از باب‌های کتب روایی؛ بندار بن عاصم می‌گوید: «حضرت امام موسى بن جعفر (علیهما السلام) به على بن یقطین كه از (شیعیان خاص امام) و كارگزار (وزیر) هارون الرشید بود، فرمود: اى على تو یک چیز را براى من ضمانت كن، من سه چیز را بر تو ضمانت مى‏‌كنم. تو قول بده كه هر دوستى از دوستان ما را دیدى او را احترام نمایى. من نیز این سه چیز را بر تو ضمانت مى‌‏كنم: هرگز شدّت شمشیر (کشته شدن با شمشیر)، رنج زندان و ذلّت فقر به تو نرسد. از آن پس هر گاه على بن یقطین كسى از دوست‌داران خاندان پیامبر (صلّى اللَّه علیه و آله) را مى‌‏دید، صورت خود را در برابر او پایین مى‌‏آورد.[9]

این در حالی بود که اگر هارون براین مطلب اطلاع می‌یافت، او را می‌کشت. برای همین «على بن یقطین نامه‌‏اى  به حضرت موسى بن جعفر (علیهما السلام) نوشت كه من از كاركردن براى سلطان ناراحتم؛ چرا که او وزیر هارون بود، پس اگر اجازه می‌دهى از این كار فرار كنم. جواب رسید تو اجازه ندارى دست از كار آن‌ها بكشى و از خدا بترس.[10]

با دقت در این سخن امام (علیه السلام) در می‌یابیم که على بن یقطین برای خدمت به شیعیان و دوستان امام، هیچ راهی غیر از تقیه و مخفی کردن رابطه خود با امام کاظم (علیه السلام) را نداشته‌است.

لذا او با ضمانت امور سه‌گانه از طرف امام، در دربار هارون باقی ماند و در سایه تقیه، خدمات فراوانی به دوستان و شیعیان امام موسی بن جعفر (علیهما السلام) نمود.

گاهی نیز امامان معصوم (علیهم السلام) برای مصون ماندن اصحاب و یاران خود از شر دشمنان، آن‌ها را سرزنش و مذمت می‌کردند. به عنوان مثال:  امام صادق (علیه السلام) به عبدالله بن زراره فرمود: به پدرت سلام برسان و بگو که عیب‌جویی و نکوهش من نسبت به تو، به دلیل دفاع و صیانت از تو می‌‏باشد؛ زیرا که دشمنان ما نسبت به کسی که محبوب و مقرب ما باشد، از هیچ‌گونه آزاری فروگذار نکرده، او را در دوستی و نزدیکی به ما سرزنش می‌‏نمایند و آن‌را که ما نکوهش نماییم، ستایش می‌کنند. چون تو در بین مردم به دوستی و گرایش به ما شهرت پیدا کرده‌‏ای، از این جهت مورد توجه دشمن و سرزنش مردم هستی، خواستم تا با نکوهش تو، مردم، در امر دین، تو را ستایش کنند و افکار دشمنان از تو منصرف گردد؛ زیرا خدای تعالی در قرآن مجید می‌‏فرماید: «اما کشتی از آن مستمندانی بود که در دریا کار می‌‏کردند، پس من خواستم معیوبش کنم تا از چشم طمع پادشاه ستمگری که در راهشان بود و تمام کشتی‌‏های سالم را به زور می‌‏گرفت، محفوظش دارم».[11] این مثل را بفهم، خدای تو را رحمت کند، به درستی که تو در نزد من، از تمام مردم دوست داشتنی‌‏تر و از تمام اصحاب پدرم محبوب‌‏تر هستی. چرا که تو بهترین کشتی دریای بیکران امامت بوده و پشت سرت پادشاه ستم‌کار غاصبی قرار گرفته که مراقب گذشتن کشتی‌‏های نیکویی است که می‌‌خواهد سرنشینانش را از روی ستم در اختیار خود قرار دهد. رحمت خدا در زندگی و حیاتت و (هم‌چنین) رحمت و خشنودی خدا در ممات و مرگت بر تو باد. همانا پسرانت حسن و حسین پیغام تو را به من رساندند، خداوند ایشان را حمایت کند و به سبب نیکویی پدرشان در پناه خود نگاه دارد …».[12]

[1]. کهف، 19.

[2]. همان، 20.

[3]. قرطبى محمد بن احمد، الجامع لأحکام القرآن، ج 11، ص 376؛ اقتباس از سایت مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر (علیه السلام).

[4]. کلینی، محمد بن یعقوب، كافى، ترجمه: كمره‏اى، محمد باقر، ج 2، ص 218.‏

[5]. غافر، 28.

[6]. کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، محقق / ‏مصحح: غفارى، على اكبر و آخوندى، محمد، ج 2، ص 221.

[7]. همان، ص 217.

[8]. همان، ج 8، ص 157؛ مفيد، محمد بن نعمان، الاختصاص، ص 66.

[9]. طبرسى، فضل بن حسن‏، الآداب الدينية للخزانة المعينية، ص 153.

[10]. حميرى، عبد الله بن جعفر، قرب الإسناد، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت (عليهم السلام)، ص 305.

[11]. کهف، 79.

[12]. كشى،‏ محمد بن عمر، رجال الكشي‏، ص 139 ؛ با استفاده بسیار مختصری از سایت پایگاه اطلاع رسانی حوزه (حوزه نت).