کپی شد
تقلید در اصول دین
آیات و روایات فراوانی وجود دارد كه مردم را از تقلید در امور اعتقادی نهی كرده و آنها را دعوت به تحقیق و تفكر در این امور كرده است. شهید مطهری در این زمینه میگوید: قرآن كریم ایمان را بر پایه تفكر و تعقل گذاشته است. قرآن همواره میخواهد كه مردم از اندیشه به ایمان برسند. قرآن در آنچه باید به آن مؤمن و معتقد بود و آن را شناخت، تعبد را كافی نمیداند. بنابراین در اصول دین باید عقلاً تحقیق كرد؛ مثلاً این كه خداوند وجود دارد و یكی است، مسئلهای است كه عقلاً باید به آن پیبرد و همچنین نبوت حضرت محمد (ص) و اینکه او پیامبر خدا است.[1]
گاهی ممكن است این پرسش مطرح شود كه، آیا میتوان در اصول و عقاید دینی از كسی تقلید كرد؟ در پاسخ گفتنی است که، قرآن کریم، ایمان را برپایه تعقل و تفکر گذاشته است. قرآن همواره می خواهد که مردم از اندیشه ها به ایمان برسند؛ از این رو در آنچه باید مؤمن و معتقد بود و آن را شناخت، تعبد را کافی نمی داند. اصول دین نیز جزو معارف نظری اسلام بوده و در آن، اعتقاد و یقین شرط است.[2] به همین جهت برخی از مراجع، تقلید را به طور مطلق و برخی تقلید ظنی را در اصول دین جایز ندانسته و گفته اند: عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید.[3]
اما دراین که آیا پذیرش اصول دین از دیگران تقلید است یا خیر؟ باید گفت: آموختن مسایل دینی از پدر، مادر، دبیران، مربیان، علما و… یک امر طبیعی است. این آموختن تقلید نیست؛ بلکه نوعی انتقال معلومات و آگاهی دینی و مذهبی است، حتی در مواردی این کار ضروری می شود؛ زیرا نسل جدید، در ابتدای آشنا شدن با عقاید و معارف دینی، با شیوه و روش استدلال آشنا نیستند و این افراد می توانند با استدلال مناسب آنها را آشنا کنند. مراجع عظام نیز این نوع یقین را که از گفته دیگران به دست می آید در مسلمان بودن کافی میدانند؛ مثلاً امام خمینی می گوید: «در اصول اعتقادی، میزان علم و یقین است و اگر از قول دیگری حاصل شود کفایت می کند».[4]
از مطالب گذشته روشن شد که پذیرش اصول دین از اهل خبره، تقلید نیست، چون تقلید یا به معنای پیروی کورکورانه از هر کسی است که این نوع تقلید، هم در اصول و هم در فروع ممنوع است و یا تقلید به معنای عمل کردن بدون چون و چرا پس از انتخاب آگاهانه مجتهد اعلم به دستور مجتهد است، که این نوع تقلید، چون شامل پذیرشهای ظنی هم می شود، در اصول دین پذیرفته نیست؛ چرا که اصول دین باید یقینی باشد.
پس بایدگفت: چون در اصول دین باید برای انسان علم و قطع حاصل شود و ظن و گمان كفایت نمیكند، همان طور که قرآن می فرماید: … گمان، چيزى (كسى) را از حقّ و درستى (علم و دانايى و يقين و باور) بى نياز نمی کند …[5]، علمی هم كه از تقلید حاصل میشود، غالباً احتمال خلاف در آن میرود. بر این اساس چنین تقلیدی صحیح نیست؛ بلی هرگاه از تقلید، قطع و یقین حاصل شود به گونهای كه احتمال خلاف آن را ندهد، كفایت میكند و اشكالی ندارد.[6] البته برخی گفتهاند: اگر چه در اصول دین معرفت از راه دلیل بر همه واجب است، اما چنان نیست كه اگر كسی آنها را بر وجه حق، از راه تقلید، بدون دلیل باور داشته باشد، این اعتقاد هیچ نفعی نداشته و آن شخص از گروه مسلمانان خارج گردد، بلكه او مسلمان و مؤمن است، نهایت چیزی كه میتوان گفت این است كه، او واجبی (شناخت از روی دلیل) را ترک نموده؛ مانند ترک سایر واجبات؛ مثل روزه و نماز.[7]
کلید واژه:تقلید در اصول دین
آیات و روایات فراوانی وجود دارد كه مردم را از تقلید در امور اعتقادی نهی كرده و آنها را دعوت به تحقیق و تفكر در این امور كرده است. شهید مطهری در این زمینه میگوید: قرآن كریم ایمان را بر پایه تفكر و تعقل گذاشته است. قرآن همواره میخواهد كه مردم از اندیشه به ایمان برسند. قرآن در آنچه باید به آن مؤمن و معتقد بود و آن را شناخت، تعبد را كافی نمیداند. بنابراین در اصول دین باید عقلاً تحقیق كرد؛ مثلاً این كه خداوند وجود دارد و یكی است، مسئلهای است كه عقلاً باید به آن پیبرد و همچنین نبوت حضرت محمد (ص) و اینکه او پیامبر خدا است.[1]
گاهی ممكن است این پرسش مطرح شود كه، آیا میتوان در اصول و عقاید دینی از كسی تقلید كرد؟ در پاسخ گفتنی است که، قرآن کریم، ایمان را برپایه تعقل و تفکر گذاشته است. قرآن همواره می خواهد که مردم از اندیشه ها به ایمان برسند؛ از این رو در آنچه باید مؤمن و معتقد بود و آن را شناخت، تعبد را کافی نمی داند. اصول دین نیز جزو معارف نظری اسلام بوده و در آن، اعتقاد و یقین شرط است.[2] به همین جهت برخی از مراجع، تقلید را به طور مطلق و برخی تقلید ظنی را در اصول دین جایز ندانسته و گفته اند: عقیده مسلمان به اصول دین باید از روی دلیل باشد و نمی تواند در اصول دین تقلید نماید.[3]
اما دراین که آیا پذیرش اصول دین از دیگران تقلید است یا خیر؟ باید گفت: آموختن مسایل دینی از پدر، مادر، دبیران، مربیان، علما و… یک امر طبیعی است. این آموختن تقلید نیست؛ بلکه نوعی انتقال معلومات و آگاهی دینی و مذهبی است، حتی در مواردی این کار ضروری می شود؛ زیرا نسل جدید، در ابتدای آشنا شدن با عقاید و معارف دینی، با شیوه و روش استدلال آشنا نیستند و این افراد می توانند با استدلال مناسب آنها را آشنا کنند. مراجع عظام نیز این نوع یقین را که از گفته دیگران به دست می آید در مسلمان بودن کافی میدانند؛ مثلاً امام خمینی می گوید: «در اصول اعتقادی، میزان علم و یقین است و اگر از قول دیگری حاصل شود کفایت می کند».[4]
از مطالب گذشته روشن شد که پذیرش اصول دین از اهل خبره، تقلید نیست، چون تقلید یا به معنای پیروی کورکورانه از هر کسی است که این نوع تقلید، هم در اصول و هم در فروع ممنوع است و یا تقلید به معنای عمل کردن بدون چون و چرا پس از انتخاب آگاهانه مجتهد اعلم به دستور مجتهد است، که این نوع تقلید، چون شامل پذیرشهای ظنی هم می شود، در اصول دین پذیرفته نیست؛ چرا که اصول دین باید یقینی باشد.
پس بایدگفت: چون در اصول دین باید برای انسان علم و قطع حاصل شود و ظن و گمان كفایت نمیكند، همان طور که قرآن می فرماید: … گمان، چيزى (كسى) را از حقّ و درستى (علم و دانايى و يقين و باور) بى نياز نمی کند …[5]، علمی هم كه از تقلید حاصل میشود، غالباً احتمال خلاف در آن میرود. بر این اساس چنین تقلیدی صحیح نیست؛ بلی هرگاه از تقلید، قطع و یقین حاصل شود به گونهای كه احتمال خلاف آن را ندهد، كفایت میكند و اشكالی ندارد.[6] البته برخی گفتهاند: اگر چه در اصول دین معرفت از راه دلیل بر همه واجب است، اما چنان نیست كه اگر كسی آنها را بر وجه حق، از راه تقلید، بدون دلیل باور داشته باشد، این اعتقاد هیچ نفعی نداشته و آن شخص از گروه مسلمانان خارج گردد، بلكه او مسلمان و مؤمن است، نهایت چیزی كه میتوان گفت این است كه، او واجبی (شناخت از روی دلیل) را ترک نموده؛ مانند ترک سایر واجبات؛ مثل روزه و نماز.[7]
[1]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 3، ص 59، صدرا، چهارم، 1374.
[2]. مرتضی، مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، ج 2، ص 18، انتشارات صدرا.
[3]. نبی هاشمی خمینی، توضیح المسائل مراجع، تهیه و تنظیم، ج 1، ص 13، جامعه مدرسین.
[4]. امام خمینی، استفتاآت، ج 1، ص 7، جامعه مدرسین.
[5]. یونس 36، … إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً … .
[6]. نراقی، مولی محمد مهدی، انیس الموحدین، ص 39، تصحیح و پاورقی، شهید آیةالله قاضی طباطبایی.
[7]. خوانساری، آقا جمالالدین، مبدأ و معاد، ص 11.
[1]. مطهری، مرتضی، مجموعه آثار، ج 3، ص 59، صدرا، چهارم، 1374.
[2]. مرتضی، مطهری، آشنایی با علوم اسلامی، ج 2، ص 18، انتشارات صدرا.
[3]. نبی هاشمی خمینی، توضیح المسائل مراجع، تهیه و تنظیم، ج 1، ص 13، جامعه مدرسین.
[4]. امام خمینی، استفتاآت، ج 1، ص 7، جامعه مدرسین.
[5]. یونس 36، … إِنَّ الظَّنَّ لا يُغْني مِنَ الْحَقِّ شَيْئاً … .
[6]. نراقی، مولی محمد مهدی، انیس الموحدین، ص 39، تصحیح و پاورقی، شهید آیةالله قاضی طباطبایی.
[7]. خوانساری، آقا جمالالدین، مبدأ و معاد، ص 11.