کپی شد
تقریرات برهان صدیقین
فلاسفه اسلامی از زمان های گذشته تا کنون، تقریرهای متفاوت و گوناگونی از این برهان ارائه کرده اند، که با رعایت اختصار به برخی از مهم ترین آنها اشاره می شود:
1. برهان صدیقین از نظر ابن سینا:
اصطلاح برهان صدیقین را نخستین بار ابن سینا بر برهان اختصاصی خود برای اثبات وجود خدا اطلاق کرد. او این برهان را در اشارات چنین تقریر می کند: موجود یا واجب الوجود است و یا ممکن الوجود، اگر واجب الوجود است که مطلوب ما ثابت می شود و اگر ممکن الوجود است، وجود ممکن برای موجود شدن احتیاج به مرجّح دارد. حال اگر مرجّح ممکن باشد، دوباره خود آن احتیاج به مرجّح دیگری دارد و همین طور تا بی نهایت ادامه دارد (و چون دور و تسلسل باطل است)، باید به مرجّحی برسیم که دیگر ممکن نباشد، بلکه واجب باشد و این واجب الوجود همان خداوند است.[1]
2. تقریر شیخ اشراق از برهان صدیقین:
«هیچ چیزی اقتضای عدم و نیستی خودش را ندارد و الا اصلاً موجود نمی شد و نورالانوار موجود وحدانی الذات است که در تقرّر ذات و وجودش شرطی نیست و آنچه جز او است تابع او است و چون او را نه شرطی بود و نه ضدی، پس او را مبطل ذاتی نبود، پس وجود او همیشگی و قیوم بالذات است».[2]
3. تقریر برهان صدیقین از دیدگاه قیصری:
قیصری در مقدمه بر فصوص الحکم پنج تقریر برای برهان صدیقین ذکر کرده است، یکی از آنها به عنوان نمونه ذکر می شود: حقیقت وجود چیزی زاید بر خودش نیست؛ زیرا اگر حقیقت وجود چیزی غیر از خودش باشد، در تحقق و موجود شدن حقیقت مذکور، نیاز به وجود و علت موجده خواهد داشت و به این ترتیب تسلسل لازم می آید که باطل است، پس حقیقت وجود غیر از خود وجود نیست، و این حقیقت، واجب با لذات خواهد بود؛ زیرا ذات شیء از خودش قابل انفکاک نیست.[3]
4. تقریر برهان صدیقین از دیدگاه حکیم سبزواری:
«راه محکم تر و کوتاه تر این است که اگر هستی اصالت دارد، ماهیت تابع و نمود هستی است و اصل هستی، مرسل و صرف و طلق است نه محدود و مشوب و مقید. نیستی نقیض و مقابل هستی است و هیچ مقابلی نقیض و مقابل خود را قبول نمی کند، پس هیچ گاه اصل هستی عدم پذیر نیست و بالذات عدم را طرد می کند و قابل نیستی نیست که نتیجه اش ضرورت ازلی و وجوب ذاتی حقیقت هستی است».[4]
5. تقریر علامه طباطبایی از برهان صدیقین:
علامه طباطبائی، در کتاب اصول فلسفه و روش رئالیسم، برهان صدیقین را چنین تقریر می کند:
«واقعیت هستی که در ثبوت وی هیچ شک نداریم، هرگز نفی نمی پذیرد و نابودی برنمی دارد. به عبارت دیگر، واقعیت هستی بی هیچ قید و شرط، واقعیت هستی است و با هیچ قید و شرطی لاواقعیت نمی شود؛ و چون این جهان و اجزایش این گونه نیستند و نفی پذیر می باشند؛ از این جهت این جهان به یک واقعیت نفی ناپذیر تکیه می کند و با وجود آن است که واقعیت دارد و اگر آن نباشد، این جهان و اجزایش هم نخواهند بود، البته نه به این معنا که واقعیت، با اشیاء یکی شود و یا در آنها نفوذ یا حلول کند و یا پاره هایی از واقعیت جدا شده و به اشیاء بپیوندند، بلکه مانند نور است که اجسام تاریک با آن روشن و بی آن، تاریک اند.[5]
خلاصه تقریر علامه چنین می شود: واقعیت مطلقه هرگز زوال پذیر نیست و چیزی که هرگز زوال پذیر نباشد و زوال آن ممتنع بالذات باشد، وجود آن واجب ازلی است. پس اصل واقعیت واجب ازلی خواهد بود، آن گاه واقعیت های زوال پذیر و موجودات محدود، به آن واقعیت زوال ناپذیر تکیه می کنند.
[1] ابن سينا، الاشارات و التنبيهات، ص 97 و 98.
[2] شیخ اشراق، حكمة الاشراق، هانرى كربن، ص121.
[3] قیصرى، محمد داوود، شرح فصوص الحكم، ص 18.
[4] حکیم سبزواری، التعلیقات على الشواهد الربوبیة، ص 461 و 462.
[5] علامه طباطبایی، اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 76-86.